موضوع : پژوهش | مقاله

مردم سالاری در چارچوب اسلام معنا می شود

از دیدگاه علامه طباطبایی و براساس مبانی نظری وی، مردم سالاری دینی امکان پذیر می باشد. گرچه، برخی تعبیرات از علامه طباطبایی وجود دارد که دموکراسی و یا دموکراسی اسلامی را نفی می کند؛ اما دموکراسی بدین معنا که حکومت از آن مردم است و مردم می توانند شخص فرمانروا و شکل فرمانروایی را انتخاب کنند و در تصمیم گیریهای اداره جامعه، گرچه در نهایت اتخاذ تصمیم و اجرای آن از سوی شخص یا مقام خاصی است، مردم حق اظهارنظر و نظارت دارند و مردم، یعنی تشکیل دهندگان اجتماع، دارای حق یکسان و رأی برابر نسبت به فرمانروایی و اداره جامعه می باشند، مردم سالاری دینی امکان پذیر است.
بنابراین، گذشته از تعبیرات یاد شده، دیدگاه علامه طباطبایی یک دیدگاه مردم سالارانه است و مردم سالاری اسلامی براساس مبانی علامه طباطبایی امکان پذیر است و آنچه در نفی دموکراسی یا دموکراسی اسلامی فرموده اند ناظر به مبانی نظری دموکراسی، مانند حق مشارکت و نظارت نبوده و به جنبه های دیگری از دموکراسی نظر دارند مانند اینکه «هر چه اکثریت بگویند حق است» و «هر تصمیمی که اکثریت بگیرند مطاع است».
از نظر علامه طباطبایی، نظر اکثریت ضرورتاً به تشخیص حق و باطل نمی انجامد و اکثریت حق هر گونه قانونگذاری را ندارند. در جامعه اسلامی قانونگذاری اجتماعی در امور مربوط به اجتماع و حکومت و امور متغیر و ناظر به زمان و مکان انجام می گیرد و نه در احکام کلی الهی.
بنابراین از منظر فلسفی، مبانی نظری مردم سالاری و دموکراسی مانند اینکه حکومت از آن مردم است و مردم حق مشارکت در تصمیم گیریهای اجتماعی و رأی برابر و حق نظارت بر حکومت را دارند، در اندیشه سیاسی علامه طباطبایی بصراحت بیان شده است، اما آیا این تحلیل فلسفی از منظر دینی و یا قرآنی نیز تأیید شده است یا از سوی قرآن و اسلام نفی گردیده است؟
از نظر علامه طباطبایی تحلیل فلسفی یاد شده از سوی قرآن و اسلام نیز تأیید شده است و تنها یک تحلیل عقلی و فلسفی صرف نیست، بلکه صریح قرآن کریم و مستنبط از آن نیز می باشد.
همچنین در نگره علامه طباطبایی؛ پیامبر(ص) و امام معصوم(ع) از جهت هدایت و دعوت و تربیت برای حکومت متعین اند و این تعین به معنای نفی حق حکومت و مشارکت و نظارت مردم نمی باشند چنانکه سیره پیامبر(ص) از آن حکایت دارد.
نکته دیگری که در خصوص بحث مردم سالاری دینی در اندیشه علامه طباطبایی می توان گفت این است که از دو گونه دموکراسی ارزشی و روشی، دیدگاه علامه طباطبایی به اولی نزدیکتر است، زیرا در تحلیل فلسفی علامه طباطبایی حکومت حق مردم است؛ و مردم دارای حق برابر برای مشارکت و اظهار نظر و رأی هستند؛ و حکومت باید با نظر مردم اداره شود.
باید یادآور شوم که مدعای بنده این نیست که علامه طباطبایی، طرفدار دموکراسی اسلامی یا مردم سالاری دینی بوده است، بلکه مدعایم این است که با همه تصریحاتی که علامه طباطبایی در نفی دموکراسی و دموکراسی اسلامی دارند، تحلیل فلسفی ایشان از اجتماع و حکومت نشان می دهد مبانی فلسفی و نظری مردم سالاری، یعنی اینکه مردم صاحبان حکومت هستند و حق حکومت از آن مردم است و اداره جامعه باید با نظر مردم صورت گیرد و مردم در حق حکومت و اظهار نظر یکسان اند و حق نظارت به اداره جامعه دارند؛ در تحلیل فلسفی ایشان وجود دارد. بنابراین گرچه گاه در بیان علامه طباطبایی حکومت دینی قسیم دموکراسی است، اما همان طور که علامه طباطبایی می گوید حکومت اسلامی، حکومت اجتماعی دینی است، یعنی در حکومت اسلامی، حکومت از آن اجتماع است و فردی نمی باشد.
در عین حال، مردم سالاری یا دموکراسی در اینجا مطلق نیست، بلکه همان طور که در دموکراسی لیبرال، دموکراسی مقید به لیبرالیسم است و سخن از تقدم لیبرالیسم بر دموکراسی است، در حکومت اسلامی نیز مردم سالاری یا دموکراسی مقید به اسلام و در چارچوب اسلام است. مانند اصطلاح ترکیبی جمهوری اسلامی که در آن امر جمهور و رعایت نظر جمهور در چارچوب اسلام است.
خلاصه بحث اینکه امکان ارایه تحلیلی از مردم سالاری دینی بر مبنای فلسفه سیاسی اسلامی و به طور مشخص فلسفه سیاسی علامه طباطبایی وجود دارد. استدلال بر این مسأله نیز این است که گرچه فیلسوف معاصر، علامه طباطبایی با به کارگیری تعبیر و ترکیب دموکراسی اسلامی موافق نیست، اما تحلیلی که از ماهیت مُلک و فرمانروایی به طور مطلق و حکومت اسلامی به طور خاص ارایه می کند؛ تحلیلی مردم سالارانه است و این امکان را به وجود می آورد که بتوان مردم سالاری دینی را از مبانی فلسفه سیاسی و تحلیل وی استنباط کرد.

منبع: روزنامه قدس ۱۳۸۹/۱۰/۰۹
هانویسنده : احمدرضا یزدانى مقدم

نظر شما