ساختارهای اجتماعی تخریب و بازسازی
در طول چند دهه گذشته دانشمندان علوم اجتماعی و علوم انسانی این موضوع را انکار کردهاند که نهادهای اجتماعی اصولی هستند که ماهیت عینی انسان را نشان میدهند. در عوض، آنها بر این باورند که این نهادها «بهصورت اجتماعی ساخته میشوند.»
منظور آنها از طرح چنین رویکردی این است که ما انسانها از طریق انتخابها و کنشهایمان این نهادها را با مقاصد خاص ساختهایم. به همین دلیل است که شاهد این تنوع در سنتهای جوامع مختلف هستیم.
به عنوان اقتصاددانی که فکر میکنم میزس و هایک چیزهای زیادی را میتوانند به ما یاد دهند، من هیچ چیز اشتباهی در مورد این رویکرد نمیبینم که بسیاری از نهادها به صورت اجتماعی ساخته میشوند. در واقع، من نه تنها معتقد به صحت این رویکرد هستم؛ بلکه میتوانم نشان دهم این رویکرد با تفکرات میزس و هایک نیز همخوانی دارد. میزس در متونی که در دهه 1920 نوشته این مساله را مطرح کرده است که فرآیندهای فکری ما مقید به زبانی هستند که صحبت میکنیم. همچنین، ایده هایک در مورد اینکه که نهادها، هنجارها و سنتها نتایج ناخواستهای هستند که در نتیجه فرآیندهای تکاملی اجتماعی به وجود میآیند، کاملا با رویکرد مذکور هماهنگ است.
حذر از معانی ضمنی
از دیدگاه میزسی- هایکی مشکل گزاره فوق در این است که عبارت «ساخته شده» دارای معنایی ضمنی است که میتواند به سردرگمی منطقی انجامد. معمولا این واژه برای برنامهریزی آگاهانه به کار میرود. ساختن یک بنا بدون یک برنامه که توسط معماران و مهندسان طراحی شده باشد امکانپذیر نیست. بر عکس، در جهان اجتماعی، نهادها به عنوان نتایج طراحی نشده کنش انسانی به وجود میآیند. یا به نقل از هایک که او نیز آن را از متفکر قرن هجدهم، آدام فرگوسن، نقل میکند، «آنها نتیجه کنش انساناند، ولی نه نتیجه طراحی انسان.»
خطر اینجا است که وقتی کسی نهادهای اجتماعی را «ساخته شده» میانگارد، حتی به صورت «اجتماعی»، برداشتن دو گام بعدی بسیار آسان خواهد بود: انگاشتن اینکه میتوان آنها را تخریب و بازسازی کرد. یکی از بزرگترین سرگرمیهای علمی در علوم اجتماعی و انسانی تخریب نهادهای اجتماعی به این دلیل است که آنها به منفعت یک گروه خاص هستند. باز هم، این به خودی خود مشکلی ندارد به شرط آنکه این نکته مدنظر قرار گیرد که فرآیندی که منجر به ایجاد آن نهادها شده طراحی انسان نبوده است.
برای مثال خانواده غربی را به عنوان مثالی از یک نهاد ساخته شده به صورت اجتماعی در نظر بگیرید. درست است که بیولوژی مهم است ولی شیوههایی که ما در خانواده به کار میبریم – مانند نقش مادر، پدر و فرزند – بیشتر نتیجه یک فرآیند تکاملی اجتماعی هستند که در فرهنگهای مختلف متفاوت هستند. در غرب این فرآیند بیشتر به نفع مردان بوده است تا زنان. این اغلب دلیل افرادی است که تمایل به تخریب نهاد خانواده و بازسازی آن دارند. در واقع، اگر ساخته شدن به معنای طراحی آگاهانه در نظر گرفته شود، برخیها باید این موضوع را مطرح کنند که مردان فرآیند ساخته شدن را به گونهای کنترل کردهاند که به نفع آنها باشد.
عدم طراحی آگاهانه
اینجا است که آموختههای میزس و هایک میتوانند به کمک ما بیایند. هنگامی که ما این نکته را فهمیدیم که نهادها هیچ وقت واقعا «ساخته» نشدهاند – به این معنا که نتیجه طراحی آگاهانه انسان نبودهاند – میتوانیم ببینیم که خانواده نتیجه برنامهریزی نیست و با اینکه شاید به صورت غیرمتناسبی به نفع مردان عمل کرده است، به این دلیل نبوده است که مردان یا هر گروه دیگری تعمدا آن را به آن صورت ساختهاند. دیدگاه میزسی-هایکی همچنین نشان میدهد که بازسازی یک نهاد برای تصحیح مشکلاتی خاص به دلیل محدودیتهای دانش ما و این نکته که فرآیندهای اجتماعی طراحی نشده بهتر میتوانند از آن دانش استفاده کنند به سادگی غیرممکن است.
این مساله به این معنا نیست که ما قادر به تغییر نهادهای اجتماعی نیستیم. همانطور که هایک میگوید، ما میتوانیم به صورت حاشیهای تغییراتی را ایجاد کنیم یا یک قاعده را در یک زمان تنظیم کنیم، ولی نمیتوانیم آنها را به کلی دوباره بسازیم یا طراحی کنیم. این انگاشت که چنین کاری را میتوان انجام داد نشانی است از آنچه هایک «خردگرایی ساختارگرایانه» میخواندش: باور نادرست به اینکه ما میتوانیم اجتماع را به گونهای که میخواهیم بسازیم. به عبارت دیگر، اگر بخواهیم سخن هایک را به گونهای دیگر بیان کنیم، چیزی که از ابتدا ساخته طراحی انسان نبوده است، نمیتواند با طراحی انسان بازسازی شود. این درسی است که دانشمندانی که زبان ساختار اجتماعی را به کار میبرند باید یاد بگیرند.
منبع: / سایت خبری / فرارو ۱۳۸۹/۱۲/۱۶به نقل از: روزنامه دنیای اقتصاد
نویسنده : استیون هورویتز
نظر شما