موضوع : پژوهش | مقاله

مسئله هایی که باید حل شوند

نگاهی به چالش های عملی فراروی نظریه مردم سالاری دینی

ادبیات تولیدشده در حوزه مردم سالاری دینی در ایران و نیز کتاب ها ، مقالات و همایش های مرتبط با این موضوع را می توان به دو دسته تقسیم کرد: دسته اول مقالات و کتاب هایی که رویکرد قیاسی و دسته دوم آثاری که رویکرد استقرایی دارند. نوشتارهای دسته اول می کوشند مباحثی را درباره هستی شناسی، انسان شناسی، امامت، رابطه دین و سیاست و تفاوت انسان شناسی در اسلام و غرب مبنای کار خود قرار دهند و بر این اساس، نظریه مردم سالاری دینی را در ایران بررسی کنند؛ یعنی کاوش های نظریه پردازی به این نکته معطوف بوده است که مباحث کلان تعریف شود و بر اساس آن پرسش های متعارف موجود در خصوص مردم سالاری دینی پاسخ داده شود. بنابراین این گونه مطالب را با منطق قیاسی ارزیابی می کنیم. بدین معنا که تلقی شان از انسان، انسان یکتاانگاری است.
به هر حال نسان از دیدگاه اسلام عبارت است از همان جسم، روح و ویژگی هایی که دارد و فرقی نمی کند که در کدام قاره یا سرزمین باشد؛ زیرا نقطه عزیمت خود را کل قرار می دهد و از یک منطق قیاسی تبعیت می کند. معمولا منطق قیاسی نیز به نوعی متکی بر آیات و روایات، به منزله یک کل حاضر و آماده است که از آن استفاده می کنیم. شاید به جرئت بتوان گفت بیشتر ادبیاتی که در مردم سالاری دینی در ایران تولید شده است منطق قیاسی دارد، اما ما برآنیم تا رویکردی استقرایی به موضوع مردم سالاری دینی داشته باشیم.
نگاه استقرایی می کوشد به مصادیق جزئی، موردی و خاص توجه کند. این نوع نگاه بیشتر از منطق پس از وقوع تبعیت می کند، در حالی که منطق قیاسی می تواند رویکرد کلامی داشته باشد ولی منطق استقرایی می تواند رویکردهای موضوع شناسی فقهی و مصداقی ریز داشته باشد.
در این مجال سعی می کنیم با نگاه جزئی و مسئله محور به موضوع مردم سالاری توجه کنیم؛ بدین معنا که اکنون پس از سی سال از حیات نظریه مردم سالاری در ایران چه مشکلات و مسائلی در حین عمل تولید شده است؛ از این رو می کوشیم با نگاهی استقرایی، نظریه مردم سالاری را در صحنه اجرایی کشور بررسی کنیم. مزیت دیگر این نوع مباحث آن است که شاید بتوان موضوعی جدی برای پژوهشگران باشد تا در این زمینه ها تحقیق کنند و راه حلی بیابند. به هر حال نظریه مردم سالاری دینی اختراع جمهوری اسلامی ایران است که برای اولین بار تجربه می شود . در عرصه اجرای مردم سالاری دینی به طور پیوسته با مشکلات اجرایی ریز، تخصصی و فنی مواجه می شویم که باید همه آنها را حل کنیم؛ برای مثال، پدیده فمینیسم، مشکل زنان بوده است. فمینیست ها برای حل مشکلات زنان به ترتیب مباحثی را در عرصه های مختلف حقوق، سیاست، اقتصاد و خانواده مطرح ساختند که مجموع آنها با گذشت زمان به نظریه فمینیسم تبدیل شد. بر همین اساس در بحث مردم سالاری دینی ضمن داشتن نگاه قیاسی معطوف به آیات و روایات و معارف کلامی به الگوی پیشرفت یا مردم سالاری دینی، باید به مسائل عینی و مشکلات مطرح نیز توجه کنیم. نتیجه چنین رویکردی می تواند شبیه تولید نظریه فمینیسم باشد. ما باید از این پس در دانشگاه های ایران ، درس مردم سالاری دینی ارائه دهیم. حتی رشته مردم سالاری دینی در مقطع کارشناسی ارشد داشته باشیم.
گفنی است تاکید بر مسئله محوری، به معنای صرف نظر کردن از ادعاهای جهانی بودن این بحث نیست، بلکه اتفاقا به عکس به این معناست که از قضا، پروژه مردم سالاری دینی با نگاه به مانعی که بحث های قیاسی و استقرایی دارد و پوشش دادن مسائل استقرایی آن موجب می شود یک برنامه اجرایی مدون عملیاتی برای عرضه به جهانیان داشته باشیم. اگر این الگو در ایران پاسخگو باشد، بی شک به کشورهای دیگر نیز تسری پیدا خواهد کرد و همان سرنوشت متعارفی که در خصوص علم غربی رخ داده است در اینجا نیز تکرار خواهد شد و این ادبیات به صورت ترجمه معکوس به زبان های دیگر نیز قابل استفاده خواهد بود.
با توجه به این مقدمه به نمونه هایی از مشکلات و مسائلی که در عرصه عملی در ایران وجود دارد اشاره می کنم:
1. تعارض ثابت و متغیرات:
این موضوع در دموکراسی غربی وجود دارد. به هر حال غربی ها از نظر علمی این احتمال را نمی دهند که نظام لیبرال دموکراسی به سرعت سرنگون شود. بیشتر دغدغه های آنها معطوف به این است که برای مثال دولت بلر برود و دولت دیگری جایگزین آن شود؛ یعنی این حزب برود و حزب دیگری بیاید. دغدغه آنها تغییر ساختاری خود سیستم نیست. بنابراین در مردم سالاری غربی بین state of government تفکیکی صورت گرفته است. state جوهره ثابت لیبرال دموکراسی است که از نظر آنها خط قرمز به شمار می آید و دیگر تغییر نمی کند، اما government بخش متغیر نظام سیاسی است. بنابراین وقتی دولتی روی کار می آید گذر زمان به زیان اوست و به طور قهری نارضایتی هایی ایجاد می شود و مردم از دولت دلزده می شوند. نارضایتی های ناشی از مشکل تورم، اشتغال و مشکلات مختلف دیگر در زمان انتخابات به قسمتgovement معطوف می شود. بنابراین حکومت جا به جا می شود. با این جا به جایی، نارضایتی ها التیام می یابد؛ یعنی خشم و خروش ناشی از نارضایتی ها تنه اصلی و ساختار حکومت یا state را هدف قرار نمی دهند، بلکه به تغییر دولت ها می انجامد. یک مشکل این است که به نظر می رسد ما هنوز نتوانسته ایم در مردم سالاری این دو را از یکدیگر متمایز کنیم. همچنان که حتی از نظر ادبیات فارسی، واژه های کاملا مشخصی برای این دو در نظر نگرفته ایم. پس این موضوع بسیار مهم است که برای مردم روشن سازیم اگر از بخشی از کارکردهای دولتی نارضایتی دارند، نباید آن را به اصل نظام معطوف سازند. ما باید در اتاق های فکر روی این موضوع تمرکز کنیم و راهکاری بیابیم.

2. جایگاه شورای نگهبان:
شورای نگهبان به مثابه یکی از نمادهای اسلامیت نظام، با توجه به جایگاه ویژه ای که دارد، مانند هر نهادی یک سرمایه سیاسی دارد، اما این شورا در انتخاب های گوناگون مورد هجمه احزاب، اشخاص و گروه های مختلف قرار می گیرد؛ در حالی که یکی از نهادهای ثابت نظام است و نباید سرمایه سیاسی آن کاهش یابد. برای نمونه، یک کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری، نماینده بخشی از مردم کشور است. در صورت عدم احراز صلاحیت یک فرد، مسئله محدود به صلاحیت یک نفر نمی شود و نارضایتی در بدنه قابل توجهی از جامعه (برای مثال دو یا پنج میلیون نفر) تسری می یابد. اگر این عدد را در تعداد نامزدهایی که در دوره های مختلف انتخابات، صلاحیتشان احراز نمی شود ضرب کنید، رقم بسیار قابل توجه و نگران کننده ای به دست خواهد آمد، اما متاسفانه در مهندسی اجرایی کشور ما به این نکته توجهی نمی شود، در حالی که می توان همین عدم احراز یا تایید صلاحیت ها را با فیلترهایی پیشینی تعریف کنیم تا همه نارضایتی ها معطوف به شورای نگهبان نشود؛ برای مثال، هیئت های اجرایی می توانند این مسئولیت را برعهده گیرند. بنابراین باید به طور ویژه به موضوع توجه کنیم.

3. ناسازگاری با نظام بین المللی:
نوعی از مردم سالاری دینی که ما در ایران تعریف کرده ایم با استکبار جهانی ناسازگاری دارد. در دنیایی که همه نظام های سیاسی آن مبتنی بر سکولاریسم است، انقلاب اسلامی برای اولین مرتبه، یک نظام سیاسی مبتنی بر رابطه بین دین و سیاست تعریف کرده است؛ یعنی یک روند معکوس و نوعی مردم سالاری دینی، متفاوت با همه نظام های دموکراسی دنیا. از این رو از منظر آنها، این نظام ها به منزله وصله ای ناهمگون است که می کوشند آن را از بین ببرند. بنابراین تلاش می کنند که این الگو، الگوی موفقی نباشد.
تجربه های پیشین آنها نیز علائم خوبی را به ما نشان می دهد؛ برای نمونه، آلمان شرقی را در برابر آلمان غربی ناموفق نشان دادند؛ زیرا آلمان شرقی جزء بلوک شرق و آلمان غربی جزء بلوک غرب بود؛ دو کشور همسایه که یکی بسیار پیشرفته و دیگری بسیار عقب مانده بود. آنها حتی اکنون می کوشند کردستان ایران را در مقابل کردستان عراق و جمهوری اسلامی ایران را در مقابل ترکیه ناکارآمد نشان دهند و بنابراین کارشناسان روابط بین الملل ما باید به این موضوع بپردازند که چگونه می توانیم این بستر نامساعد برای مردم سالاری دینی را بر اساس یک روند معکوس طراحی کنیم. پس اگر جمهوری اسلامی را در یک محیط داخلی و بین المللی در نظر بگیریم، باید اذعان کنیم که محیط بین المللی و منطقه ای به زیان کشور در حال پیشروی است و این موضوع در کارآمدی کشور تاثیرگذار است و باید بدان توجه کنیم.

4. تعارض مردم سالاری دینی با هوا و هوس های برخی از اقشار جامعه:
با مقایسه مردم سالاری دینی و مردم سالاری غرب درمی یابیم که در لیبرال دموکراسی هیچ محدودیتی برای ارضای غرایز لجام گسیخته وجود ندارد. از این رو یکی از مطالبات جدی انتخاباتی در امریکا، رعایت حقوق همجنس بازان است. جمهوری اسلامی ایران نیز با توجه به اهداف و مبانی کلامی خود، یک سری کارکردهای مختلف سیاسی، امنیتی و اقتصادی دارد. یکی از این کارکردها، کارکرد تربیتی است که با این غرایز لجام گسیخته ناسازگار است. مواجهه ما با این پدیده چگونه باید باشد؟ زیرا این موضوع در حکومت مدعی مردم سالاری دینی بروز پیدا می کند و اگر در درازمدت اکثریت مردم غیرمهذب باشند، بی شک این گروه، حکومت مهذب و اسلامی را برنمی تابد. در نتیجه، بی ثباتی ایجاد می شود.
جمهوری اسلامی در صورتی باثبات خواهد بود که مردم و مسئولان مهذب باشند. اگر در جامعه چنین مشکلی ایجاد شود، در درازمدت دچار مشکل خواهیم شد. به همین دلیل، بخشی از هجمه رسانه های غربی در جنگ نرم معطوف به این موضوع است که ابتذال اخلاقی را در جامعه رواج دهند تا از این طریق، جمهوری اسلامی را منزوی کنند، ولی این موضوع برای نظام های مردم سالاری غربی مشکلی ایجاد نمی کند؛ زیرا آنها فضا را به طور کامل باز نگه داشته اند و حتی برای تخلیه انرژی مردم (براساس تصور خودشان در یک فضای بی خطر) بسترسازی می کنند.

5. جعبه بد:
در مباحث روان شناسی سیاسی، دو موضوع ساختار و کارگزار را مطرح می کنند. برخی اصالت را به ساختار می دهند؛ یعنی معتقدند برای انجام دادن اصلاح، باید ساختار اصلاح شود، اما عده ای دیگر اصالت را به کارگزار می دهند. طرفداران اصالت ساختار تشبیهی را در این زمینه بیان می کنند و آن این است که اگر سیبی در یک جامعه فاسد می شود، این فساد ناشی از جعبه بد است؛ یعنی خود سیب مشکلی نداشته است، بلکه جعبه آن را به سمت فاسد شدن سوق داده است.
وقتی اسلام گرایان به قدرت می رسند (چه در دوران پیامبر و چه در جمهوری اسلامی) شرایط به گونه ای ایجاد می شود که اقشاری که اعتقادی به اسلام یا جمهوری اسلامی یا دولت پیامبر ندارند، در موقعیت خاص قرار می گیرند؛ بدین معنا که از یک طرف اعتقادی به این نوع نظام ندارند و از طرف دیگر اگر بی اعتقادی شان را بروز دهند، از برخی مواهب و موقعیت ها محروم می شوند. در چنین وضعیتی راه حل چیست؟ به ویژه زمانی که کارگزاران اجرایی بخواهند کاستی ها و نارسایی ها را از روش بخشنامه ای و به طور ضربتی حل کنند. در این صورت، جعبه بد تعبیر می شود؛ یعنی ما در حال طراحی جعبه بدی هستیم که افرادی را به سمت معارضه و نفاق سوق می دهد. در صدر اسلام ، منافقین در مکه نبودند، بلکه در مدینه پیدا شدند؛ یعنی زمانی که پیامبر به قدرت رسید. بنابراین با پدیده ای به نام نفاق مواجه می شویم. اگر سیستم بخواهد مشکلات فرهنگی و اخلاقی را به ویژه در میان قشر دانشجویان و دانشگاهیان، با بخشنامه حل کند، چه بسا در درست کردن ظاهر موفق باشد، ولی باطن را خراب کند.
6. رابطه مردم و مسئولان:
رابطه مردم و مسئولان در اوایل انقلاب، خارج از تشریفات و کادر حفاظتی بود. در آغاز انقلاب وزیران با اتوبوس به محل کار خود می رفتند و اگر اتوبوس نیز در ترافیک می ماند، پیاده می شدند و می دویدند، ولی بعد از ترورهای سازمان منافقین، از روی اجبار، تیم های حفاظتی تشکیل شد و به تعبیر دینی، حاجب پیدا شد. حاجب یعنی کسی که بین مردم و مسئولان حجاب می شود. اما این موضوع می تواند در درازمدت برای مردم سالاری دینی مسئله ساز باشد؛ زیرا به تدریج با معضل شکاف بین مردم و مسئولان مواجه می شویم؛ پدیده ای که در مقاطعی از تاریخ انقلاب اسلامی به اشرافی گری برخی از مسئولان ختم شد و این افراد به طور رسمی در کاخ نیاوران مستقر شدند و برنامه هایشان را در آنجا طراحی می کردند. چگونه ممکن است مردم سالاری دینی بر مبنای مباحث قیاسی کلامی هیچ مشکلی نداشته باشد، اما در عرصه عمل به تدریج با مسائلی رو به رو شود که در درازمدت دردسرآفرین باشد؟ در صدر اسلام، پیامبر به راحتی با مردم ملاقات می کرد و اگر در جمع مردم بود و کسی او را نمی شناخت، نمی توانست تشخیص دهد چه کسی پیامبر است، ولی پس از ترور خلیفه دوم وشهادت امام علی، تیم های حفاظتی تشکیل شد.

7. سرمایه سیاسی:
یک سیاستمدار وقتی در اوج محبوبیت است، سرمایه سیاسی اش در اوج است، اما نکته قابل توجه این است که سرمایه سیاسی سیاستمداران در یک نظام مبتنی بر مردم سالاری، پیوسته در حال ریزش است. شاید بتوان گفت این یکی از قاعده های علم سیاست است؛ برای مثال، هر رئیس جمهور در سال اول که انتخاب می شود، آرای زیادی دارد، اما اگر هنگام پایان دولتش دوباره کاندید شود، رای چندانی ندارد. این موضوع نشان دهنده ریزش سرمایه سیاسی اوست.
به اعتقاد بنده، ذات دموکراسی سرمایه سوز است. در چنین شرایطی، ما نباید در نظام مردم سالاری دینی از بخش ثابت نظام، که ذخیره آن است، برای شخصیت ها هزینه کنیم؛ یعنی در ادبیاتی که امام حسین و به نوعی امام خمینی بدان اشاره می کنند، اشخاص باید فدای اسلام و نظام شوند. تعبیر امام خمینی این است که حتی امام حسین خودش را فدای اسلام کرد.
در نظام مردم سالاری دینی، نقش اصلی را مردم ایفا می کنند و سیاستمداران باید رای را از مردم گدایی کنند. ما نباید برای حفظ سیاستمداری که چندین سال اعتبارش را خرج کرده و نتوانسته است بسیاری از مطالبات مردم را برآورده سازد از ذخیره های ثابت نظام استفاده کنیم. به عبارت دیگر، در نظام مردم سالاری، باید اشخاص (به غیر از بخش های ثابت نظام) به طور مرتب تعویض شوند. یکی از مشکلات همین است که اشخاص می خواهند در سیاست ماندگار شوند و نمی توانند. در نتیجه، از ذخیره ثابت نظام استفاده می کنند؛ در حالی که بر مبنای ادبیات دینی، همه باید فدایی اسلام و نظام باشند.

8. تغییر ماهیت قدرت:
به نظر می رسد ماهیت قدرت، یعنی ماهیت نگاه به قدرت، نه خود قدرت، در جمهوری اسلامی ایران در حال تغییر است. امام خمینی و مقام معظم رهبری، آن گونه که امام علی تلقی می کند، قدرت را طعمه نمی دانند، بلکه آن را امانت می دانند؛ امانتی که بی شک باید پاسخگوی آن باشند؛ زیرا فی حلالها و فی حرامها عقاب. اما به نظر می رسد این نوع نگاه در حال تغییر است و حرکت این تغییر آن قدر آهسته است که در یک مقطع کوتاه دیده نمی شوند، بلکه در یک نگاه درازمدت احساس می شود. برای نمونه آیت الله خامنه ای در دوره دوم ریاست جمهوری، علاقه ای به کاندیدا شدن نداشتند، اما امام تکلیف عینی می کند. در حالی که اگر به بیست سال بعد توجه کنید، خواهید دید چه رقابت هایی برای انتخابات ریاست جمهوری اسلامی وجود دارد؛ یعنی نگاه تکلیف مدار به نگاهی سهم خواهانه تغییر یافته است. این موضوع بسیار نگران کننده است و باید در اتاق های فکر برای حل آن تدبیری اندیشیده شود. نباید تلقی این باشد که این مسئله یک موضوع قهری است، بلکه این مشکل قابل تدبیر است.

9. لغزش نیروهای انقلابی:
لغزش اقشاری مانند ایثارگران، رزمندگان، سیاستمداران، مبارزان و فرزندان سیاستمداران ارشد، از جمله معضل ها در نظام مردم سالاری دینی است. این افراد، که سابقه درخشانی نیز دارند، به راحتی خطوط قرمز را می شکنند و آن را پیوسته عقب تر می برند. امروزه برخی از افراد حزب اللهی گذشته، تندترین و تیزترین حملات را علیه ساختارهای نظام انجام می دهند. در برخی از موارد، نمی توان با این افراد برخورد کرد؛ زیرا به پدرانشان یا سوابق درخشان خود متکی اند. به تعبیر مقام معظم رهبری، شمر که سر امام حسین را جدا کرد همان جانباز جنگ صفین است که تا مرز شهادت پیش رفته بود. اگر با این افراد برخورد کنیم، یک مشکل و اگر برخورد نکنیم، مشکلی دیگر ایجاد می شود. البته اپوزیسیون مخالف نظام نیز بر اساس خاکریزهایی که این افراد توسعه می دهند، حرکت می کنند. بنابراین باد برای حل این مشکل نیز یک سرمایه گذاری جدی کنیم.

10. حفظ جایگاه رهبری:
رهبری و ولایت فقیه جزء ثابتات نظام است. از این رو باید این سرمایه را حفظ کنیم، ولی به مناسبت های مختلف از این سرمایه سیاسی و اعتبار هزینه می شود. حتی انتظارات نابجایی در خصوص صدور حکم حکومتی مطرح می شود. این در حالی است که استفاده از حکم حکومتی باید همیشه به کمترین مقدار ممکن برسد. حکم حکومتی یک راهکار است، ولی باید بدانیم که این راهکار پرهزینه است و بازتاب هایی را در جامعه خواهد داشت. بنابراین حفظ جایگاه رهبری یکی از موضوع هایی است که باید درباره آن تدبیری اندیشید.

11. مسئله ناکارآمدی عملی:
ناکارآمدی عملی احتمالی، بازی خطرناکی است که چه بسا به ضد خودش تبدیل شود؛ یعنی مردم سالاری دینی ما را مردم سالاری غیر دینی و سکولار کند؛ زیرا با نگاهی به شکل گیری مردم سالاری و دموکراسی در اروپا درمی یابیم که مردم سالاری و دموکراسی در اروپا از درون دین مسیحیت تولید شده است؛ یعنی اولین مردم سالاری تولیدشده در غرب، مردم سالاری لوتر و پروتستانیسم بود که لعابی دینی داشت. آنها گفتند ما به دنبال رضایت خداوند هستیم. شاخص عملیاتی رضایت خداوند این است که مردم از سیستم راضی باشند. بنابراین سیاستمدار به دنبال رضایت خداوند است. در پاسخ به اینکه از کجا بدانیم خداوند راضی است، گفتند در صورتی که مردم از او راضی باشند. رضای خلق، شهادت عملیاتی رضای خالق است. بدین ترتیب، حتی زایش مردم سالاری از دل مفاهیم دینی در غرب، به خود مفهوم دموکراسی اختصاص ندارد. بیشتر مفاهیم سیاسی مدرن غرب از دل مسیحیت و با توجیهات دینی شکل گرفته است و بعدها صرفا جنبه عقلانی پیدا کرده است. از این رو، چه بسا در صورت ناکارآمدی، زمینه پذیرش سکولاریسم را در بین مردم فراهم سازد. همچنین ممکن است سکولاریسم با مفهوم سازی های نظری تولید شود؛ مثلا دین حداقلی و حداکثری که این مفاهیم بسیار خطرناک است؛ برای نمونه، سکولاریست های اسلامی می گویند دین حداقلی داشته باشید، ولی با سیاست کاری نداشته باشید؛ نماز شب خوان باشد، ولی نظام سیاسی اسلامی نداشته باشید.

12. منازعات خشن:
با بررسی تاریخ شکل گیری سکولاریسم در غرب درمی یابید که موریس باربیه، پژوهشگر فرانسوی، دو کتاب درباره این موضوع نوشته و با بررسی چهارصد مورد از تحولات اروپا، رابطه بین دین و سیاست را تبیین کرده است. یکی از نتایج وی این است که سکولاریسم در اثر منازعات پروتستان ها و کاتولیک ها شکل گرفته است؛ یعنی در اثر جنگ های پنجاه ساله کاتولیک ها و پروتستان ها در بعضی از کشورها، مردم خسته شدند و گفتند ترجیح می دهیم نه این باشد و نه آن و باید سکولار باشیم؛ یعنی دین دخالتی در سیاست نداشته باشد. به نظر می رسد یکی از سازوکارهای جبهه استکبار ایجاد جنگ های فرقه ای و مذهبی در کشورهای اسلامی است تا از این طریق سکولاریسم را رواج دهد؛ یعنی شیوع خشونت های مذهبی در کشورهای اسلامی، یکی از آسیب هایی است که باید به مثابه یک مخاطره برای مردم سالاری دینی بدان توجه شود.

13. محذورات:
ما به طور پیوسته در سیاست عملی با محذورات دوگانه یه چند گانه ای مواجهیم؛ بدین معنا که هر گاه می خواهیم تصمیمی بگیریم، بر سر یک دوراهی دردناک قرار می گیریم. آیا گزینه الف را انجام دهیم که تبعات منفی دارد یا گزینه ب را که آن نیز پیامدهای منفی دارد. عده ای در سرشت سیاستشان انتخاب بین بد و بدتر را تعریف کرده اند. البته در روایات نیز آمده است که در بسیاری از موارد باید انتخاب های اقل الشرین را برگزینیم. یکی از تعریف های علم سیاست نیز می گوید سیاست عملی است که می کوشد محذورات و ناسازگاری ها را حل کند؛ برای نمونه دو کشور که مواضع کاملا مخالفی دارند بر اساس هنر دیپلماسی با هم به توافق می رسند. بر این مبنا در ادامه به برخی از این محذورات که در مردم سالاری دینی با آن مواجهیم اشاره می کنم:
الف) اسلامی بودن: نام نظام ما جمهوری اسلامی است. یکی از هنرهای امام خمینی و نظام این بوه است که برای اولین مرتبه توانستیم فرم جدیدی از سیستم را طراحی کنیم که عناصر محتوایی اسلام را با ظرف جمهوری اسلامی تطبیق دهد؛ یعنی ظرف و مظروف را با هم سازگار کردیم و یک نوآوری داشتیم؛ یعنی صرف نظر از الگوهای قبلی حکومتی مانند الگوی خلافت، الگوی سلطنت و... توانستیم فرم جدیدی در نظام سازی ارائه دهیم که هم محتوای اسلامی دارد و هم جمهوری و نوین است.
اطلاق واژه اسلامی، انتظارات را بالا برده است؛ برای نمونه وقتی فردی با ظاهری مذهبی خطایی را انجام دهد همه می گویند شما چرا این کار را انجام می دهید. در نظریه های ثبات سیاسی و روان شناسی سیاسی، به این نکته اشاره شده است که وقتی انتظارات خیلی بالا رود شما دیگر نمی توانید پاسخگوی انتظارات بالا باشید. چه راهکارهایی وجود دارد؟ آیا می توان از این نام صرف نظر کرد؟ ما نمی توانیم این نام را نادیده انگاریم. بنابراین باید در این زمینه فکر کنیم و به راه حلی دست یابیم.
ب) تزلزل شخصیت های سیاسی و تسری آن به نظام سیاسی: بارها مشاهده کرده ایم که شخصیتی سیاسی فسادی را در جامعه اسلامی مرتکب شده است و توصیه می کنند که آن را مخفی نگه دارید؛ زیرا او شخصیتی و آبروی آبروی نظام است. بنابراین این رویکرد موجب می شود فساد روز به روز گسترش یابد. شاید یک راه حل ساده این باشد که بپذیریم این دو هیچ ارتباطی با هم ندارند و تزلزل شخصیت های سیاسی را به نظام سیاسی ربط ندهیم. به هر حال این موضوع مستمسکی شده است که یا با برخی از این فسادها برخورد نشود یا اگر برخورد می شود علنی نشود.
پ) کثرت سیاسی و وحدت سیاسی: چون نظام ما مردم سالاری دینی است، باید در آن انتخابات، رقابت، تکثر و نگاه های مختلف وجود داشته باشد. در واقع شور دموکراسی ما در تنوع آن است. از این رو، از یک طرف می کوشیم که کثرت باشد ولی این کثرت ها در مواردی آن قدر شدید می شود که وحدت ما را متاثر می سازد. بنابراین به نظر می رسد که یک راه حل اجمالی این است که وحدت سیاسی مستتر در ولایت فقیه را حفظ کنیم؛ یعنی همه احزاب ضمن اینکه تکثر دارند، این وحدت را به منزله فصل الخطاب به رسمیت شناسند، ولی به هر حال این مشکل وجود دارد که چگونه می توان این کثرت را با این وحدت جمع کرد.
ت) نسل ها: نسل اول، دوم و سوم ما تجارب مختلفی دارند؛ یعنی حوادث گوناگونی را تجربه کرده اند. برخی زمان طاغوت و عده ای نیز زمان جنگ را دیده اند. در نتیجه، تجارب، برداشت ها، نیازها و ارزیابی های مختلفی دارند. این مقولات چندگانه موجب ایجاد یک گسست نسلی شده است. این مسئله موضوعی متعارف در تحول بی ثباتی نظام های سیاسی است که ابن خلدون و دیگران بدان پرداخته اند. گسست نسلی در بین هر دو گروه حکومت کنندگان و حکومت شوندگان مشاهده می شود. البته موضوع هایی مانند دین یا ذخیره ای مثل امام حسین شکاف نسل را ترمیم می کنند، ولی این موضوعی است که باید بدان پرداخت.
ث) انتخابات پرشور و نقد دولت های گذشته: مردم باید حضوری پرشور در انتخابات داشته باشند. لازمه چنین انتخاباتی آن است که سیاستمدارانی که کاندیدای انتخابات هستند، دولت موجود و گذشته را نقد کنند، ولی نقد دولت گذشته یا موجود، ما را در محذور قرار می دهد؛ چون در مواردی نقد گذشته به نقد کل سیستم باز می گردد؛ یعنی سیاست نمایی از دولت به نوعی به کل سیستم تعمیم داده می شود و این یک محذور است. در این شرایط باید چه اقدامی انجام دهیم؟ اگر اجازه نقد ندهیم، انتخاباتی سرد و بی نشاط برگزار می شود و اگر اجازه نقد بدهیم، آن آسیب بروز می یابد.
ج) پخش اطلاعات ملی در فضای بین المللی: مخاطب اصلی اطلاعاتی که در این نقادی ها بروز پیدا می کند مردم ایران هستند، ولی این اطلاعات از طریق فضای مجازی در همه دنیا پخش می شود و در اختیار غیر خودی ها نیز قرار می گیرد. برای نمونه اپوزیسیون خارج از کشور این اطلاعات را مستمسکی برای تایید سخنان خود قرار می دهند و می گویند جناح هایی از درون سیستم، اشکال های مورد نظر ما را مطرح می کنند. بنابراین این اطلاعات صرفا در اختیار خودی ها نیز قرار می گیرد و آنها علیه خود ما از آن استفاده می کنند.
چ) ایجاد سیاست چندصدایی در عرصه سیاست خارجی:
انتخابات موجب شده است که قدرت های خارجی چنین استنباط کنند که ما در سیاست خارجی چندصدایی هستیم و این چندصدایی به نظام جمهوری اسلامی آسیب می رساند. آنها چنین نتیجه می گیرند که در ایران دو دیدگاه درباره انرژی هسته ای وجود دارد و ما باید دیدگاهی را که طرفدار برچیدن تکنولوژی هسته ای است تقویت کنیم. چندصدایی بودن در سیاست خارجی به ضرر نظام است.
ح) تحریک احساسات قومی و قبیله ای: نامزدهای انتخاباتی برای اینکه شور انتخاباتی ایجاد کنند با توجه به عقبه هویتی خود (برای نمونه، آذری، لر یا عرب بودن خود)، می کوشند احساس قومی را تحریک کنند تا مردم به آنها رای بدهند. این کار یک مزیت دارد و آن این است که آرای استان های خودشان را جذب می کنند و در نتیجه، میزان مشارکت در کل کشور بالا می رود، ولی اتفاق خطرناکی که رخ می دهد این است که بین قبایل و قومیت های مختلف شکافی ایجاد می شود که در موقعیت های خاص بسیار مخاطره آمیز خواهد بود.
خ) ایجاد فضای آزاد و هنجارشکنی: در ایام تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری، نیروی انتظامی فضا را باز نگه داشته بود؛ یعنی محدودیتی ایجاد نمی کرد. برای اینکه انتخابات پرشور و فعالی داشته باشیم، جوانان در خیابان ها تبلیغات و برخی نیز از این فضا سوء استفاده می کردند و در خیابان های تهران به پای کوبی می پرداختند. اینجا یک محذور وجود دارد؛ اگر با آنها برخورد شود، شور انتخاباتی آسیب می بیند و اگر برخورد نکنیم، بستری برای هنجارشکنی ها ایجاد می شود. چه بسا این مسائل در درازمدت به یک مدل تبدیل شود.
در رشته های مختلف همانند مدیریت، جامعه شناسی و علم سیاست، نظریه ای به نام نظریه آشوب وجود دارد. این نظریه نکته ای به نام اثر پروانه ای دارد؛ بدین معنا که چیزهای کوچک در درازمدت به حوادث بزرگ تبدیل می شوند. برای نمونه قتل ولیعهد اتریش آغاز جنگ جهانی اول می شود و در اثر آن، شش میلیون نفر کشته شدند یا در تونس، با خودسوزی یک جوان و ایجاد انقلاب، حکومت بن علی سرنگون شد. این دو نمونه ناشی از همان اثر پروانه ای است. این نکات بسیار کوچک است، ولی در درازمدت مدل مردم سالاری دینی ایران را شکل می دهد. گاهی مدل سازی معطوف به بحث های قیاسی است. برای نمونه مدل مردم سالاری دینی بر قانون اساسی جمهوری اسلامی، آیات و روایات و سیره معصومان متکی است، اما گاهی مدل سازی مردم سالاری دینی بر مبنای تجربه 34 سال گذشته است. به هر حال، برخی رویکردها در این مدت به تدریج به مدل تبدل می شود. باید همه این مسائل را رصد کنیم و برای آن به تدبیر بیندیشیم تا با وجود پرشوری، تبعات منفی و مخاطرات این چنینی نداشته باشد.
د) منافع شخصی و منافع ملی: یکی از ارکان انتخابات ریاست جمهوری، به مثابه حساس ترین انتخابات مردم سالاری، نامزدها هستند. آنها از طریق صداوسیما و تبلیغات به تدریج ارکان عمومی را چندقطبی می کنند؛ یعنی هرکدامشان چند میلیلون آرای مردم را با خود همراه می کنند و به شکلی، جامعه چندقطبی می شود. پس از انتخابات نامزدهای بازنده منافع شخصی خود را بر منافع ملی ترجیح می دهند؛ برای نمونه، در انتخابات سال 1388، وقتی آرای 85 درصدی و مشارکت چهل میلیونی ایجاد شد، نگاه دنیا به ایران عوض شد. کشورهای خارجی بر آن شدند که ایران هسته ای را بپذیرند و به شکل دیگری با ایران مواجه شوند؛ یعنی سرمایه بسیار ارزشمندی برای ایران ایجاد شد، ولی در فضای چند روز بعد از انتخابات، تمام این نتیجه از بین رفت و نتیجه برعکس شد. پس تعارض بین منافع شخصی افراد و منافع ملی، موضوع مهمی است که باید بدان بپردازیم.

جمع بندی:
واقعیت آن است که تا حدودی نظام مطلوب طراحی شده است. حدود 95 درصد مقالات و کتب نوشته شده به زبان فارسی در حوزه مردم سالاری دینی، درباره الگوی مطلوب است. همچنین در سخنان امام خمینی و مقام معظم رهبری نیز این مباحث وجود دارد. این ایده مطلوب باید به یک پروژه عملیاتی و مهندسی اجرایی تبدیل شود. تا زمانی که سازوکارهای تحقق اجرایی مردم سالاری تعریف نشود، به نتیجه نخواهیم رسید.
مشکلات موجود نشان می دهد که در سازوکار اجرا با مشکل مواجهیم؛ حرف های خیلی قشنگ می زنیم، ولی این حرف های قشنگ در اجرا با مشکل مواجه می شود. سخن در این باره است که باید بین آرمان ها و واقعیت ها پیوند برقرار سازیم. به تعبیر مقام معظم رهبری، باید آرمان گرای واقع جو باشیم.


منبع:  هفته نامه  خردنامه شماره 118
نقش هانویسنده : ابراهیم برزگررسته

 

نظر شما