موضوع : پژوهش | مقاله

تلاشی نو در تدوین مبانی، قواعد، منابع و روشهای تفسیر قرآن

فهرست عناوین

فهرست عناوین

     فهم‏پذیری:0
     اقوال سه‏گانه1
     نمودهای تفسیر به رأی:3
     تفسیر به رأی از روایات نهی از تفسیر به رأی:4
     گروه دوم: عدم اعتقاد به فهم پایدار و ثابت از قرآن5
     گروه سوم: اعتقاد به امکان فهم قرآن برای همه6
     دلایل فهم‏پذیری قرآن:7
     شرایط برداشت صحیح از قرآن:9

‌ نویسنده : علی رضایی بیرجندی

‌ منبع:

سخن در مبانی تفسیر قرآن بود که بخش اوّل و دوّم آن یعنی اعجاز قرآن و مصونیت قرآن از تحریف با اختصار ارائه شد و اینک به بخش سوّم آن یعنی فهم پذیری قرآن می‏پردازیم:

 

فهم ‏پذیری:

 

هدف اساسی از نزول قرآن صعود انسان است. قرآن آدرس است که انسانها آن را بخوانند و بفهمند و به آن عمل نمایند و به مقام قرب الهی نایل شوند و لازمه تحقق این هدف آن است که همگان با ذهنی جستجوگر، به منظور استفاده از سفره گسترده الهی و رفع نیازهای فکری، معنوی و عملی خویش در محضر وحی حاضر شوند و از قرآن که سند نبوت پیامبر و قانون اساسی اسلام است راه و رسم زندگی توحیدی و سعادت آفرین را بیاموزند. «یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا للّه‏ِِ وَللرَّسُولِ اِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ»؛1 «ای کسانی که ایمان آورده‏اید دعوت خدا و رسول را اجابت کنید، هنگامی که شما را به سوی چیزی فرا می‏خواند که شما را زنده می‏گرداند.»

قرآن تجلی اسمای حسنای الهی و هدیه مبارک آسمانی است و همه اندیشمندان حقیقت‏جو و خردورز را به دل سپاری فرا می‏خواند.

«کِتابٌ اَنْزَلْناهُ اِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَلِیَتَذَکَّرَ اُولُوا الاَْلْبابِ»؛2 «این کتاب مبارکی است که به سوی تو نازل کرده‏ایم تا در آیاتش تدبر کنند و صاحبان عقل متذکّر گردند.»

قرآن رسنی است که یوسف جان انسانها را از چاه ماده‏پرستی، حس‏گرایی، دنیاطلبی، زراندوزی، شهوت‏پرستی و قدرت‏طلبی کور نجات می‏دهد و او را به بام سعادت دنیا و آخرت می‏رساند.

همره جانت نگردد ملک و زر زر بده سرمه ستان بهر نظر

تا ببینی کاین جهان چاهی است تنگ یوسفانه آن رسن آری به چنگ

تا بگوید چون زچاه آیی به بام جان که یا بُشْری لَنا هذا غُلام

و هر گونه سهل‏انگاری و بی‏توجهی در راستای فهم این متن مقدس، در خور سخت‏ترین نکوهش است. «اَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ اَمْ عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها»3؛ «آیا در قرآن تدبّر نمی‏کنند یا بر دلها قفلها نهاده شده است؟»

زیرا اگر انسان سراغ فهم قرآن و سپس عمل به آن نرود، گوهر قدسی وجود خویش را در تاریکیهای هزار لایه و صفحات زنگارآلود عالم مادی و زندگی تکراری و پست حیوانی به بهایی ناچیز به رهزنان فریبکار خواهد فروخت. بنابراین وظیفه خطیر مسلمانان در مواجهه با کتاب خدا آن است که در جهت دریافت حقایق والای آن اهتمام ورزند، به ویژه که بلندای فصاحت و بلاغت، سبک ویژه، تبیین اصول کلی، محتوای فراطبیعی قرآن و نیز تفاوتهای فکری مخاطبان و مراتب حقایق قرآن ضرورت پرداختن به این مهم را صد چندان می‏کند.

یکی از مبانی برداشت از قرآن کریم قابل فهم بودن4 این متن مقدس است. تردیدی نیست که حجیت قرآن برای انسانها در صورتی محقق می‏شود که عبارات قرآن برای انسانها قابل فهم باشد و نیز آنچه فهمیده می‏شود مورد اطمینان و اعتماد باشد.

1

 

تصریح قرآن به نزول آن برای تعمق، تدبر و تفکر (محمد/24) و لزوم چنگ زدن و اعتصام به آن (نساء/174 و 175)، بلاغ و کفایت بودن قرآن (ابراهیم/52)، هادی بودن آن (اسراء/9)، تحدی و مبارزه‏طلبی قرآن و نیز روایاتی از جمله روایت ثقلین و عقل به عنوان «ام الحجج» و نیز سنت و منش پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و امامان معصوم علیهم‏السلام و همچنین سیره مسلمین اثبات این حقیقت را بر عهده می‏گیرند که قرآن کریم متنی قابل فهم است. البته درباره قابل فهم بودن قرآن، و قابل اعتماد بودن آن فهم دو پرسش اساسی مطرح است:

1. آیا همه گزاره‏ها و عبارات قرآن قابل فهم است یا برخی قابل فهم و برخی دیگر غیرقابل درک و فهم می‏باشند؟ و آیا فهم گزاره‏های قرآن در گرو توضیح و تبیین روایات است یا این وابستگی وجود ندارد و فهم قرآن کریم مستقل است؟

2. آیا آنچه از عبارات فهمیده می‏شود همان مراد واقعی حق تعالی است یا صرفا آنچه بازگو می‏شود انعکاسی از برداشت مخاطب است و از نظر بازگو کردن حقیقت بدان اعتماد و اطمینانی نیست؟

 

 

اقوال سه‏گانه

 

در اینجا سه گروه در مقابل هم صف‏آرایی کرده‏اند:

گروه اول: اعتقاد به عدم امکان فهم قرآن بدون روایات، توسط انسانهای معمولی

این گروه اعتقاد دارند کلام الهی رابه تنهایی نمی‏توان فهمید بلکه به کمک روایات و کلمات معصومین علیهم‏السلام می‏توان به مراد و مقصود خداوند پی برد. آنان برای اثبات اندیشه خود ادله‏ای ذکر کرده‏اند که همه قابل تأمل و بررسی است و اینک ما به ارزیابی و نقد و بررسی آنها می‏پردازیم:

دلیل اول: خدای متعال حق تبیین و برداشت و تفصیل کتاب خویش را تنها بر عهده پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله قرار داده است و ایشان را مبیّن و معلم کتاب خویش معرفی کرده است. «وَاَنْزَلْنا اِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنّاسِ ما نُزِّلَ اِلَیْهِمْ»؛5 «ما ذکر (قرآن) را بر تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه را که بر آنان نازل شده است بیان کنی.»

پس قرآن برای ما قابل فهم نیست و فهم آن مخصوص پیامبر است و پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله باید برای ما حقایق راتبیین نماید. ما خود نمی‏توانیم به تنهایی قرآن را بفهمیم و از آن برداشت نمائیم.

در پاسخ باید گفت: درست است که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله مبیّن و معلم قرآن و برخوردار از دانش بی‏کران است، بلکه مخزن اسرار حق است، لیکن این بدان معنا نیست که قرآن صامت محض و در افاده مقاصد خویش نارسا و نامفهوم باشد. قرآن در عین حال که پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را مبیّن و معلم کتاب می‏نامد، اوصافی همانند نور بودن و گویا بودن را به خود قرآن نسبت می‏دهد6.

جمع بین این دو گونه آیات این حقیقت را می‏رساند که برداشت از قرآن امری ممکن است و فهم‏پذیری ویژگی اساسی آن می‏باشد، اگر چه اجمال و ژرفایی معنا و برخورداری از لایه‏های روئین و زیرین، ویژگی کلام خداست و نیاز انسانها را در فهم آن حقایق به معلم و مربی و مبیّن آسمانی اثبات می‏نماید.

دلیل دوم: روایات زیادی وجود دارد که مضمون مشترک همه آنها حاکی از آن است که مردم به خودی خود و تنها با تکیه بر دانش بشری و توان فکری خویش نمی‏توانند به مقاصد قرآن راه یابند و اهل بیت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله را ترجمان قرآن معرفی می‏نمایند7.

در برخی از این روایات اهل بیت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله به عنوان جانشین آن حضرت و مفسر کتاب خدا معرفی شده‏اند8 و در پاره‏ای دیگر قرآن ملازم با اهل بیت دانسته شده است9 و در برخی از این روایات معرفت قرآن مخصوص مخاطبان آن دانسته شده است. پس ما راهی به فهم قرآن نداریم.

2

 

در پاسخ این استدلال می‏گوئیم: این روایات می‏رساند که شأن آموزگاری و تبیین شیوه بهره‏گیری و راه‏جویی به مقاصد واقعی، ژرفای حقایق قرآن و کنه آن، تنها برازنده عترت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله است و عترت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله تنها میراث‏داران علم نبی‏اند و فهم کامل، استوار و خلل گریز کتاب خدا در نزد آنان مکنون است، اما این سخن مستلزم آن نیست که کتاب خدا را در هاله‏هایی از غبار و پرده‏هایی نامکشوف پنداریم، آن‏سان که هیچگونه خودنمایی و ظهوری برای انسانها نداشته باشد. متن پویا و اسلوب گویای قرآن چنان است که هر شنونده و خواننده‏ای را بی‏اختیار در کمند عشق خویش قرار می‏دهد و در آنجا خودنمایی می‏کند که می‏بینیم هر کس به منظور حق‏یابی و به دور از حجابهای نفسانی در محضر قرآن حاضر شود، این گرامی نامه بی‏دریغ به قدر وسع و طاقت او خود را بر او عیان می‏سازد و به قدر ظرفیت وجودی، افق معرفتی و زمینه‏های نفسانی وی، آب زلال و جاری خویش را بر او فرو می‏ریزد.

دلیل سوم: روایات نهی از تفسیر قرآن: در برخی روایات، از مطلق برداشت از قرآن10، در برخی از سخن گفتن بدون علم در مورد قرآن11 و در تعدادی از تفسیر به رأی نهی شده12 است و در پاره‏ای از روایات هم تفسیر قرآن دور از دسترس عقل و دل انسانها قلمداد شده است. در قسمتی از روایات از (ضرب قرآن به قرآن) نهی بعمل آمده است و این هم بهترین دلیل و شاهد بر غیرقابل فهم بودن قرآن می‏باشد.

در جواب باید گفت: از این روایات در مجموع این نکته استفاده می‏شود که برداشت از قرآن اگر مبتنی بر ضوابط علمی و قواعد عقلایی نباشد نادرست و مصداق تفسیر به رأی و افترای بر خداوند خواهد بود و انجام آن گناهی نابخشودنی است و این عمل که از آن به تفسیر به رأی تعبیر می‏شود نمودهای گوناگونی دارد که به برخی از آنها اشاره می‏شود.

 

3

 

 

نمودهای تفسیر به رأی:

 

الف: برداشت از قرآن بدون داشتن شرایط مفسر و صلاحیتهای لازم و آشنایی با ضوابط صحیح تفسیر قرآن که قطعا عملی نادرست است، زیرا مفسر قرآن باید دارای شرایطی خاص باشد.

راغب اصفهانی شروطی دهگانه را برای مفسر کتاب خدا برمی‏شمارد و سپس می‏گوید: «کسی که واجد این شرایط بوده، آنها را رعایت کند، سخن او در شأن کلام خدا تفسیر به رأی نمی‏شود. بنابراین برای برداشت از قرآن و تفسیر آن شرایطی لازم است، هرچند در تعداد آنها اختلاف نظرهایی وجود دارد.

ب: تحمیل پیش‏فرضها: پیش داوری و تطبیق قرآن بر اندیشه‏های خویش بی‏آنکه شاهد و دلیل روشنی بر آن داشته باشد، یکی از مصادیق تفسیر به رأی است؛ زیرا می‏دانیم که در عرصه فکر و اندیشه پیش داوری مانع از نیل به حقیقت است. این نوع تفسیر می‏تواند مبتنی بر عوامل و انگیزه‏های گوناگونی همچون اغراض شیطانی و هواپرستانه، جمود و دگم اندیشی، گرایشهای فرقه‏ای یا سیاسی، تعجیل در استنتاج و استنباط بدون جستجوی کافی از قرائن پیوسته و ناپیوسته کلام و جز اینها باشد. این همان چیزی است که عالمان بزرگ اسلامی از روایات نهی از تفسیر به رأی برداشت کرده‏اند، اما اخذ به ظواهر قرآن به استناد قواعد و اصول متعارف عقلایی و پس از جستجو از قراین و شواهد و بدور از هرگونه پیروی از هوای نفس مشمول این روایات نمی‏باشد13.

پس این گونه روایات در مقام نفی امکان فهم و برداشت از قرآن نیستند، بلکه گویای این معنا هستند که عروج به قلّه‏های رفیع و مقدس قرآن کار هر کسی نیست بلکه مردانی هوشمند، پاک روان و کارآزموده را طلب می‏کند که در پرتو تربیت مربیان راستین الهی شیوه‏های صعود این راه پرخوف و خطر را هوشیارانه آموخته باشند.

چنین اندیشه‏ای می‏باید از هرج و مرج و در هم آمیختن محکمات و متشابهات و پیدایش تنافی و آشفتگی در مفاهیم آیات که مصداق ضرب مطرود است14 در امان بماند و از غرضهای آلوده و افتادن در پرتگاههای هلاکت و گمراه سازی خود و دیگران در امان باشد و در آن صورت دیگر از شائبه تفسیر به رأی نباید هراس داشته باشد.

 

4

 

 

تفسیر به رأی از روایات نهی از تفسیر به رأی:

 

برخی، روایات نهی از تفسیر به رأی را بدون توجه به نص قرآن و نیز روایات دیگر به رأی خود تفسیر کرده‏اند و از آنها حربه‏ای برای بی‏اعتبار ساختن هر نوع تلاشی در راستای فهم و برداشت از قرآن ساخته‏اند. به همان اندازه‏ای که تفسیر بدون در نظر گرفتن شرایط مفسر، ناپسند و خطرناک است این اندیشه هم خطرناک و ناپسند است.

امام خمینی رحمه‏الله در این زمینه می‏فرمایند: «یکی از حجب که مانع استفاده از این صحیفه نورانیه است، اعتقاد به آن است که جز آنکه مفسرین نوشته یا فهمیده‏اند کسی را حق استفاده از قرآن نیست و تفکر و تدبر در آیات شریفه را به تفسیر به رأی که ممنوع است اشتباه نموده‏اند و بواسطه این رأی فاسد و عقیده باطله، قرآن شریف را از جمیع فنون استفاده عاری نموده و آن را به کلی مهجور نموده‏اند.»

دلیل چهارم: برداشتهای متضاد: یکی دیگر از ادله فهم ناپذیری قرآن ـ که برخی آن را ارائه نموده‏اند ـ اختلاف تفاسیر و برداشتها از قرآن است. نگاهی به تفاسیر و کتابهای گوناگون فرق مختلف کلامی، فلسفی، عرفانی و فقهی در جامعه اسلامی، ما را به این واقعیت می‏رساند که یک اختلاف وسیعی پیرامون فهم قرآن و برداشت از آن وجود دارد. هر یک قرآن را از منظر تفکر فرقه‏ای خویش نگاه کرده‏اند و از آن برداشتهایی کرده‏اند که همان برداشت مطرودِ گروهی دیگر است.

در پاسخ این شبهه می‏گوئیم: اختلافات و تفاوت برداشتها نمی‏تواند قابل فهم بودن قرآن و امکان برداشت صحیح از آن را زیر سؤال ببرد؛ زیرا اختلاف برداشتها در اثر اسباب و عوامل مختلفی پدید آمده‏اند که برخی از آنها عبارتند از:

1. برخی از اختلاف برداشتها از تفاوتهای فکری خود مردم ناشی شده است؛ زیرا قرآن برای همه اندیشه‏ها و استعدادهای گوناگون است و همگان باید از این سفره گسترده الهی استفاده نمایند.

2. خود قرآن برخی از آیاتش محکم و برخی متشابهند. ظاهری دارد و باطنی، ناسخی و منسوخی، و این خود منشأ برخی از اختلافات گشته است.

3. برخی از اختلافات به خاطر ناآگاهی از معیارها و روشهای درست فهم کتاب خداست. مسلمانان پس از محروم شدن از اهل بیت پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله ، هر گروه به استناد دانش محدود خویش روش خاص خود را در فهم دین برگزیدند. این سلیقه‏های شخصی و استحسانات عقلی و دگراندیشیها در نهایت به افراط و تفریطهای بسیار در دریافت دین فطری و خردمندانه اسلام انجامید و این نتیجه طبیعی شعار «حَسْبُنا کِتابُ اللّه‏ِ» بود، تا آنجا که اساس توحید و کمال ذات باری و نیز اصل انسان‏شناسی ویژه اسلام در لایه‏های کژاندیشی واژگونه تفسیر شد.

4. برخی از اختلافات ناشی از هواپرستی و اغراض پست دنیوی است، چنانچه در خود قرآن این امر گوشزد شده است. «فَبِما نَقْضِهِمْ مِـیثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَجَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِـیَةً یُحَرِّفُونَ الکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَنَسُوا حَظّاً مِمّا ذُکِّرُوا بِـهِ»15؛ «بخاطر پیمان‏شکنی، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم و دلهای آنان را سخت و سنگین نمودیم؛ سخنان [خدا] را از مواردش تحریف می‏کنند و بخشی از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند.»

5

 

5 . نوع دیگر اختلاف می‏تواند محصول نفوذ فرهنگ و افکار بیگانگان در حوزه فرهنگ و اندیشه اسلامی باشد. با اوج‏گیری اسلام، ماده‏پرستان، ملحدان، مشرکان، عالمان یهود و نصاری و... که بساط عقیده باطل خویش را بر باد رفته می‏دیدند، خود را در زیر نقاب اسلام جای دادند و در دربار خلفا و جاهای دیگر خود را مفسر قرآن قلمداد کردند و افکار منحط و تحریف شده یهودیت و نصرانیت و زرتشتی‏گری و جز آن را در قلمرو فکر پیروان قرآن نفوذ دادند. با این همه هیچ یک از این اسباب پنج‏گانه نمی‏تواند مانع برداشت از قرآن و دلیل فهم‏ناپذیری آن باشد، بلکه وظیفه مفسران راستین را دشوار می‏سازد که با نگرش واقع بینانه و با استناد به منابع و ابزارهای معتبر و با روش صحیح به سراغ درک معارف قرآن مجید بیایند و مراقب آسیبها و آفات باشند.

 

 

گروه دوم: عدم اعتقاد به فهم پایدار و ثابت از قرآن

 

گروه دوم کسانی هستند که اندیشه آنان جلوه‏ای دیگر از غیرقابل فهم بودن قرآن است. آنان معتقدند که مطلق علم و آگاهیهای انسان در زمینه‏های مختلف، تنها گزارش و حکایت از واقعیات است. ولی بر این‏که این گزارش انطباق قطعی با واقع داشته باشد هرگز اطمینانی وجود ندارد. در درک و فهم ما از قرآن کریم نیز این حکم پابرجاست و ما در وضعیت خاص زمانی و مکانی و در شرایط غیراختیاری و تحمیل شده با ذهنیتهای خاص، مطلبی را از متون دین درمی‏یابیم، و با تغییر شرایط، فهم ما هم دگرگون می‏شود، پس بر انطباق فهم خود با واقع یقین نداریم. به عبارت دیگر فهم متون دینی، تجزیه، تحلیل و برداشتی است که از اندیشه مفسر برخاسته است و این برداشتها متأثر از مجموعه علوم، ویژگیهای فکری، فرهنگی، اعتقادی هر عصر است و با توجه به آنکه علوم و معارف بشری همواره سیّال و در حال تغییر است، بنابراین هرگز یک فهم پایدار و ثابتی از قرآن نخواهیم داشت.

این مطلب امری است که هر دینداری با دقت نظر در زندگی شخصی خویش می‏تواند بیابد و تطورات اندیشه‏های دینی را می‏تواند در خود تجزیه کند و با توجه به متغیّر بودن فهم دینیِ برگرفته از متون، دریافتهای ما از متون دینی نمی‏تواند یقین‏آور باشد، از این رو دیگر مقدس نخواهند بود.

در پاسخ می‏گوئیم: اولاً، دگرگونی معرفت بشری به نحو قضیه موجبه کلیّه ـ که همه معارف بدون استثناء در تغییر و تحول باشند ـ پذیرفته نیست؛ زیرا اعتبار و ارزش معرفت انسان در پرتو ثبات و پایداری یک سلسله قضایای بدیهی و اساسی است، مانند قضیه‏ای که از بدیهی‏ترین بدیهیات است و هر استدلالی سرانجام باید به آن ختم شود ("استحاله اجتماع و ارتفاع نقیضین با شرایط هشتگانه وحدت" و "وابستگی معلول به علت" و... .) و با فرض دگرگونی این نوع قضایای بنیادی، اعتبار علمی خود این فرضیه نیز از بین می‏رود، چون می‏تواند هم درست باشد و هم نادرست و معیارهای ثابتی برای ارزیابی آن وجود نخواهد داشت.

ثانیا، تحول در معارف اکتسابی بشری اعم از تجارب درونی و بیرونی و تأملات عقلانی، امری تازه و سخنی جدید نیست، لکن باید توجه داشت که مفهوم تحول در معارف مکتسب بشری، ملازم با معنای ویران شدن یافته‏های پیشین و جایگزینی معارف نو و بی‏ارتباط نمی‏باشد. فرهنگ و علوم انسانی همانند حلقات بهم پیوسته‏ای است که ارتباطی وثیق میان آنها برقرار است و همواره معرفتهای پیشین انسانها زمینه‏ساز دانش نوین و موجب بالندگی فرهنگ عمومی انسان است. در ارتباط با برداشت از قرآن کریم همواره این نکته مورد نظر بوده است که این متن پایدار رهنمود همه نسلها و عصرها و پاسخگوی نیازهای متغیر اندیشه و رفتار آنهاست. «وَنَزَّلْنا عَلَیْکَ الْکِتابَ تِبْیانا لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ»16؛ «این کتاب را که بیان کننده هرچیزی است بر تو نازل کردیم.»

6

 

امام صادق علیه‏السلام در باره جامعیت و جهان شمولی و اختصاص نداشتن فهم معارف قرآن به زمانی خاص فرمودند: «لاَِنَّ اللّه‏َ تَبارَکَ وَتَعالی لَمْ یَجْعَلْهُ لِزَمانٍ دُونَ زَمانٍ وَلا لِناسٍ دُونَ ناسٍ، فَهُوَ فی کُلِّ زَمانٍ جَدیدٌ وَعِنْدَ کُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ اِلی یَوْمِ الْقِیامَةِ17؛ [دلیل این جهان شمولی این است که] خداوند متعال قرآن را برای زمانی خاص یا مردمی خاص قرار نداده است. پس آن در هر زمانی جدید است و تا روز قیامت نزد هر قومی تازه است.»

بنابراین فهم‏پذیری قرآن و قابل اعتماد بودن آنچه از آن فهمیده می‏شود ـ در صورت عدم مخالفت با بدیهیات عقلی ـ امری است که عقل آنرا تأیید می‏نماید18.

 

 

گروه سوم: اعتقاد به امکان فهم قرآن برای همه

 

گروه سوم کسانی هستند که معتقدند در عین حال که قرآن کریم ظهوری دارد و باطنی و دارای حقایق هزار لایه می‏باشد، اما همگان می‏توانند به قدر توان خویش قرآن را بفهمند و از ظاهر آن استفاده نمایند و فهم آنان هم قابل اعتماد و اطمینان است. اینک ما ضمن اعلام صائب بودن این نظریه، به تبیین دلایل قابل فهم بودن قرآن می‏پردازیم.

 

7

 

 

دلایل فهم‏پذیری قرآن:

 

 

1. عقل:

عقل کارآمدترین ابزار تمیز میان حقیقت ناب از سراب و مادر حجتها است و همین نیروست که حوزه ویژه حیات انسان را از سایر موجودات جدا می‏نماید و انسان را ملزم به کسب و جذب کمالات و دفع زیان و ضرر می‏کند و هموست که پذیرش وحی را لازم و ضرورت آن را تثبیت می‏کند. عقل همچنان که در اصل پذیرش وحی داور است، در ساحت فهم نیز حاکم است. ارسال وحی مفید و قابل استفاده برای انسانها را بر خدا به اقتضای کمالاتی که دارد لازم می‏شمارد، پذیرش معنایابی و فهم وحی را نیز بر آدمی لازم می‏شمارد و وحی نامفهوم و بی‏تأثیر را فاقد حکمت الهی تلقی می‏کند.

 

2. قرآن:

قرآن کریم به شیوه‏ها و دلالتهای گوناگونی این حقیقت را می‏رساند که نوشته‏ای قابل فهمیدن است. در این رابطه می‏توان به نکات ذیل توجه نمود:

 

2 ـ 1: خطابهای قرآن:

قرآن کریم مشتمل بر خطابهای مختلفی است و انتظار از خطاب این است که مخاطب به کلام متکلم گوش فرا داده و مقصود آن را باز یابد و مضامین آن را به کار بندد و به محتوای آن عمل نماید. حال چگونه می‏توان پذیرفت که کلام خدا برای مخاطبان او قابل فهم و درک نباشد و یا آنچه درک می‏شود قابل اعتماد نباشد.

قرآن کریم بیش از صد مورد انسانها را با عناوین یا ایها الناس، یا بنی آدم، یا ایها الانسان، یا ایها الذین امنوا، یا اهل الکتاب، یا ایها الذین اوتوا الکتاب، یا بنی اسرائیل مورد خطاب قرار داده است و در روایات وارد شده است که وقتی به آیاتی که با خطاب "یا ایّها الذین آمنوا" می‏رسید در پاسخ بگویید "لبیک"، چگونه می‏توان پذیرفت که این خطابها را یا مخاطب نمی‏فهمد و یا اگر فهمید فهم او قابل اعتماد نیست.

 

2 ـ 2: مبارزه‏طلبی قرآن:

قرآن کریم به عنوان سند آسمانی رسالت پیامبر اکرم صلی‏الله‏علیه‏و‏آله انسانها را به پذیرش خویش دعوت می‏کند و با قاطعیت تمام اعلام می‏نماید، در صورت تردید در آسمانی بودن آن و اینکه از جانب خدا نازل شده است، همانندی برای آن ارائه نمایند و آنان را که با دیدی تردیدآمیز بدان می‏نگرند به آوردن نظیری برای حتی یک سوره قرآن فرا می‏خواند:

«اِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِمّا نَزَّلْنا عَلی عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَداءَکُمْ مِنْ دُونِ اللّه‏ِ اِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ»19؛ «اگر در [صحت [این کتاب آسمانی که بر بنده خود نازل کرده‏ایم تردید دارید، یک سوره مانند قرآن ارائه دهید. شما می‏توانید [برای این کار] از همه افراد و صاحب نظران خود دعوت کنید. [تا در این همانندآوری بر کار شما نظارت کنند و با کمک آنها به بهترین نوشتارتان دست یابید.] فقط از خدا کمک نگیرید، اگر راست می‏گویید.»

از تحدی و مبارزه‏طلبی قرآن استفاده می‏شود که عبارات قرآن و معجزه بودن آن، برای عموم انسانها حتی برای منکران قابل فهم و درک می‏باشد؛ زیرا از مردم خواسته شده که دست نوشته‏های بشر را با آیات قرآن مقایسه کنند تا برتری خارق العاده کتاب خدا را بیابند.

 

2 ـ 3: دستور به تعقل و تدبر:

8

 

اگر انسان سراغ فهم قرآن و سپس عمل به آن نرود، گوهر قدسی وجود خویش را در تاریکیهای هزار لایه و صفحات زنگارآلود عالم مادی و زندگی تکراری و پست حیوانی به بهایی ناچیز به رهزنان فریبکار خواهد فروخت.

قرآن کریم به زبان عربی آشکار نازل شده است و خود، علت این نزول را تعقل نمودن مردم اعلام می‏نماید.

«إِنّا أَنْزَلْناهُ قُرْآناً عَرَبِـیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ»20؛

«ما قرآن را به زبان عربی فرو فرستادیم، باشد که شما تعقل کنید.»

و یا در سوره ص آیه 29 می‏فرماید:

«کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِـیَدَّبـَّرُوا آیاتِهِ وَلِـیَتَذَکَّرَ أُولُوا الأَلْبابِ»؛

«ما این کتاب مبارک را بر تو نازل ساختیم تا در آیات آن تدبر کنند و خردمندان [بر اثر تدبر مطلب را دریابند و] متذکر شوند.»

از این آیات و نظایر آنها استفاده می‏شود که عبارات قرآنی قابل فهم و تعقل و تدبر می‏باشد و انسانها توان درک آنها را دارا هستند، البته مقدماتی برای فهم هر متنی ضروری است و فهم قرآن نیز مقدماتی دارد که باید فراهم گردد.

 

2 ـ 4: تصریح قرآن:

قرآن خود را بعنوان یک متن پویا، زنده، روشنگر و جهت بخش در راهبرد زندگی متحول انسان و یک متن تاریخی معرفی می‏کند. خود را کتاب آسان شده معرفی می‏نماید و می‏فرماید: «وَلَقَدْ یَسَّرْنا القُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ»21؛ «ما قرآن را برای یادآوری آسان کرده‏ایم. پس آیا کسی هست که متذکّر شود؟»

صاحب تفسیر المیزان در رابطه با قابل فهم بودن قرآن در ذیل آیه مذکور می‏نویسد:

«آسان‏سازی قرآن کریم القاء آن است به گونه‏ای که فهم مقصود آن برای عموم و برای خواص آسان و میسر گردد و به نحو آسان در اختیار فهمهای ابتدایی و بسیط و ادراکهای عمیق قرار گیرد؛ به گونه‏ای که هر کدام به میزان فهم خود بهره برند.22»

همچنین علامه رحمه‏الله در رابطه با قابل فهم بودن قرآن به صورت مستقل می‏نویسد:

«خداوند قرآن را کتاب هدایت مردم، نور و تبیان کلّ شیئ قرار داده است. مگر نور، از چیز دیگری روشنی می‏گیرد؟ و یا آنچه که خود اساس هدایت است نیاز به هدایت غیر دارد؟ چگونه ممکن است کتابی که خود تبیانا لِکُلِّ شَیئ است محتاج بیان غیر باشد؟23»

بنابراین قرآن کریم نه تنها قابل فهم است، بلکه منبعی است مستقل، که امت اسلامی با تدبر و تمسک بدان از نورش بهره می‏گیرند.

البته در کنار فهم قرآن باید به تفهیم عترت توجه نمود تا در پرتو نور آنان به صراط مستقیم الهی راه یابیم.

 

3. سنت و سیره عملی پیامبر صلی‏الله‏علیه‏و‏آله و ائمه معصومین علیهم‏السلام :

آنان مردم را به پیوند مستقیم با قرآن دعوت می‏کردند و تمسک به حبل اللّه‏ را منشأ سعادت می‏دانستند. در روایات زیادی معیار پذیرش روایات منسوب به آنان مطابقت با قرآن مجید برشمرده شده است؛ یعنی اگر روایتی به ایشان نسبت داده شد که مخالف کتاب الهی است، آن روایت باطل است و باید آن را بر دیوار کوبید24. این بیان می‏رساند که متن قرآن به فراخور اندیشه‏ها و خصایص معنوی انسانها بر جان آنان می‏بارد و این دریافت تا جایی اعتبار دارد که می‏تواند مبنای اثبات و نفی روایات باشد.

 

4. سیره مسلمین:

9

 

مسلمانان در هر سطح از بینش و دانش از همان عهد نخست تا به امروز بر اساس این واقعیت به کتاب الهی خویش باور داشته‏اند که باید آن را تلاوت کرد و فهمید و عمل کرد و این نه تنها سیره مسلمین بلکه یک امر عقلایی است که مورد تأیید شرع نیز واقع شده است.

 

 

شرایط برداشت صحیح از قرآن:

 

این نکته مسلم است که قرآن کریم حداقل بطور اجمال برای همگان قابل فهم می‏باشد و آنچه الفاظ قرآن بدان دلالت دارند به فهم درمی‏آید و درک‏پذیر است، هر چند لایه‏های ژرف و معانی عمیق دیگری در پس پرده عبارات لحاظ شده باشد و در ورای ادراک ظاهر، حقیقتی نهفته باشد. از سوی دیگر محتوای فرا طبیعی، مراتب حقایق، تبیین اصول و کلیات و بلندای فصاحت و بلاغت، سبک ویژه قرآن و نیز تفاوتهای فکری مخاطبان ایجاب می‏کند که در مواجهه با کتاب خدا برای درک بهتر و جامع‏تر این متن مقدس و فهم روشمند و مضبوط آن شرایط ذیل را مدّ نظر داشته باشیم.

 

الف: فراهم ساختن مقدمات و شرایط لازم:

بدیهی است که حتی متون ادبی و علمی را بدون فراهم آوردن مقدمات نمی‏توان فهمید تا چه رسد به قرآن که کلام الهی است و دارای بطون و لایه‏های زیرین است و ضروری‏ترین و ابتدایی‏ترین مقدمات آن آشنایی با زبان و ادبیات عرب است. قرآن کریم چون کلام الهی است، این فهم و درک در ارتباط با عموم در محدوده دلالت الفاظ می‏باشد نه فراتر از آن و همین فهم حجت خواهد بود، ولی فهم یک عبارت قرآنی با معنایی خارج از استعمال عرب پشتوانه دیگری می‏خواهد که در اختیار عموم قرار ندارد و تنها در اختیار اولیای خاص الهی است، بنابراین اگر کسی بدون بهره‏گیری از منبع وحی معنایی خارج از عرف زبان عرب و قواعد آن به قرآن نسبت دهد مردود خواهد بود.

 

ب: استفاده از معلمان معصوم:

برداشت از قرآن اگر مبتنی بر ضوابط علمی و قواعد عقلایی نباشد نادرست و مصداق تفسیر به رأی و افترای بر خداوند خواهد بود و انجام آن گناهی نابخشودنی است .

بیان معلمان قرآن در فهم عبارات قرآن ضروری است. به دیگر سخن، قرآن برای درک و فهم مردم نازل شده و کتاب درس آنان است ولی به تمامه کتابی خودآموز نیست یعنی هر چند انسانها می‏توانند با مطالعه آن حقایق و مطالب بسیاری از آن دریابند وبهره‏مند

شوند، اما در بسیاری از موارد نیز نیازمند به معلم خواهند بود.

 

ج: صفای باطن:

باید توجه داشت در فهم لطائف قرآن علاوه بر تفکر و تدبر و استفاده از محضر معلمان قرآن، فرزانگی و پاکی روح و صفای باطنی نیز شرط است:

«اَفَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرآنَ اَمْ عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها»؛ «آیا در قرآن تدبر نمی‏کنند یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است.»

عجب نبود گر ازقرآن‏نصیبت‏نیست جزحرفی که از خورشید جز گرمی نبیند چشم نابینا

عروس حضرت قرآن حجاب آنگه براندازد که دارالملک ایمان را مجرد بیند از غوغا

بنابراین آنچه صائب بنظر می‏رسد این است که فهم معنای گزاره‏های قرآنی، خود مستقل از هر چیزی، بر طبق قواعد و ادبیات زبان عرب ممکن است و فهم متن نیاز به عامل دیگری ندارد ولی تبیین و تفسیر آن در موارد بسیاری نیازمند کلام مبینان خاص و صفای باطن مخاطبان آن می‏باشد.

 

پاورقیها:

 

 

 

1. انفال/24.

2. ص/29.

3. محمد/24.

.4 (comprensible).

5. نحل/44.

6. نساء/174.

7. وسائل الشیعه، ج18، باب13.

10

 

8. همان.

9. همان.

10. همان.

11. همان، حدیث 35.

12. همان، حدیث 37.

13. البیان، ص287 و التّفسیر والمفسّرون، ص43.

14. المیزان، ج3، ص80.

15. مائده/13.

16. نحل/89.

17. تفسیر عیاشی، ج1، ص15.

18. در این بخش از کتاب «علوم قرآن» به خامه دکتر محمد باقر سعیدی روشن استفاده نمودیم.

19. بقره/23.

20. یوسف/2.

21. قمر/32.

22. المیزان، ج19، ص77.

23. المیزان، ج1، ص4.

نظر شما