سید عبداللّه ضیایی
تولد و کودکی
دکتر سید عبداللّه ضیایی از چهره های برجسته ای بود که علاوه بر دروس حوزه، دروس عالیه دانشگاهی را آموخت و در حقیقت جامع علوم دینی و کلاسیک بود. وی در سال 1302 ش در روستای دریاکنار شهرستان لنگرود(1) از شهرهای قدیمی استان گیلان، در بیت سیادت و فضیلت پای به عرصه وجود گذاشت. سید حسین، پدر بزرگوار وی، مردی متدین و شب زنده دار بود(2) و به همان شیوه نیاکان و اسلاف گرامی اش به کشاورزی (برنج کاری) و نوغان داری (پرورش کرم ابریشم) مشغول بود. وی در سن پنج سالگی برای آموختن قرآن به مکتب رفت و چند سالی را در آنجا نزد معلمان طالقانی - که از طالقان برای تعلیم و تربیت اطفال بدان نواحی می آمدند - قرآن و برخی از کتب متداول آن زمان، همانند «احسن المراسلات»، «سید الانشاء نوظهور»، «کلیله و دمنه» و «بوستان سعدی» و همچنین طرز نوشتن سندِ اجاره و فروش و انواع نامه نگاری، را فرا گرفت. او به دلیل نبوغ و استعداد ذاتی(3) و سرشارش، در مراکز تجمع همانند مسجد، میدان کُشتی گیریِ گیل مردان حاضر می شد تا معلم مکتب خانه از حافظه و استعداد او در فراگیری قرآن و درس، برای جذب اطفال اهالی آن سامان در مکتب خانه استفاده نماید.
سید عبداللّه ضیایی پس از تحمل سختی های فراوان موفق به اخذ پایان نامه کلاس ششم ابتدایی از مدارس دولتی شد و آن گاه در سال 1323 ش عازم حوزه علمیه قم گردید.
ورود به حوزه قم
دکتر ضیایی درباره مسافرت خود به حوزه علمیه قم می نویسد:
«من به همراه عدّه ای که عازم کربلا بودند، با مختصر اثاثیه زندگی مجرّدی و مبلغ 350 تومان، که شاید 70 تومان هم خودم داشتم، به طرف قم حرکت کردیم. اما از رشت تا قم دو شب و یک روز طول کشید تا وارد قم شدیم.
در سال 1323 ه . ش بود. فردای آن روز، وارد یکی از حجرات مدرسه فیضیه، که سه نفر از طلاب گیلان سکونت داشتند، شدیم. با آنها در آن حجره بودیم و مشغول درس شدیم. تا یکی از روزها بعضی از بزرگان علما از من دیدن کردند و پس از چند سؤال از صرف میر و امثله از ما چند نفر، خطاب به حاضرین کرده و فرمودند: هر چه زودتر برایش لباس روحانیت تهیه کنید تا در نرود!».(4)
سید عبداللّه ضیایی با نبوغ و هوش فوق العاده اش، ضمن آن که توانست خیلی سریع مراحل تحصیلی و کتاب های رایج حوزوی آن زمان را طی کند و سرآمد هم قطاران گردد، سطوح پایین تر را برای عده ای از طلاب تدریس می نمود.
ورود به نجف اشرف
دکتر ضیایی، در سال 1327 ش به قصد زیارت عتبات مقدس عراق و نیز ادامه تحصیل در حوزه نجف، از قم به آن دیار عزیمت می کند و مابقی سطوح را در آنجا به اتمام می رساند و به مدت سه سال تمام در آن دیار ماندگار می شود.
معظم له درباره این قسمت از زندگی خود، چنین آورده:
«سپس به اتفاق دو نفر از دوستان صمیمی عازم زیارت کربلا به طور قاچاق شدیم. ولی من تصمیم داشتم در نجف بمانم و پس از توفیق زیارت عتبات مقدسه در نجف ماندم. و دو سه سالی که در نجف بودم، خوب موفق به عبادات و زیارات و دروس بودم؛ به طوری که در مدرسه حاج میرزا خلیل سمت مدرّسی «معالم» و «مغنی» یافتم و قصد توطّن کردم؛ اما روزگار جریانی برای خانواده ام پیش آورد که پدر و مادرم با اصرار هر چه زیادتر، بازگشتم را دستور دادند؛ لذا اطاعت کرده و در قم اقامت گزیدم.»
هجرتی دیگر
سید عبداللّه ضیایی ، پس از اقامت در قم، به درس خارج آیت اللّه بروجردی و نیز به درس فلسفه و حکمت حضرات: علامه طباطبایی و امام خمینی حاضر و تنها از این بزرگواران بهره مند شد.
اقامت آیت اللّه ضیایی در قم، چندان دوامی نیافت و پس از چندی به ناچار به تهران رفته، در مدرسه علمیه مروی تهران به تحصیل خود ادامه داد و در درس خارج «کفایه»و «رسائل» و «مکاسبِ» آیات عظام: حاج سید احمد خوانساری، حاج عمادالدین غروی رشتی، آقا باقر آشتیانی و آقا میرزا هاشم آملی 4 شرکت جست. وی در این باره می نویسد:
«من نیز دروس آیات عظام: خوانساری، غروی رشتی - که شاید در علم اصول بی نظیر بود - ، آقا میرزا هاشم آملی و آقا باقر آشتیانی را فرا گرفته و در مدرسه شیخ عبدالحسین سمت مدرسی داشتم و نیز به دعوت آیت اللّه خوانساری در جلسه استفتای معظم له حضور می یافتم. تا این که پس از چند سالی به اتفاق عده زیادی از فضلای تهران و قم - که از آن جمله شهید مطهری بود - در امتحان تصدیق مدرسی، که برای اولین بار تشکیل شده بود، شرکت کردیم.»
ورود به دانشگاه
مرحوم دکتر ضیایی، از جمله برجستگان ممتاز حوزوی بود که به دانشگاه راه یافت و در ضمن تحصیل در دانشگاه جهت اخذ مدرک لیسانس در رشته معقول و منقول، از مبارزه و مقابله علمی با عناصر غربزده و اساتید منحرف دانشگاه غافل نبود. ایشان با این که به راحتی می توانست جذب مراکز دولتی شود و علی رغم طعنه ها و ملامت های مخالفان روحانیت در محیط دانشگاه، وارد این مرکز نشد و مصمم و استوار تلاش های علمی خود را در دانشگاه ادامه داد.
او فعالیت در دستگاه طاغوتی را جایز نمی دانست. این در حالی بود که وضع معیشت بر او بسیار سخت می گذشت و دوستان و دشمنان، هر کدام به طریقی او را مورد ملامت قرار می دادند که چرا با این مدرک با ارزش، استخدام نمی شوی تا وضع زندگی و آینده ات سر و سامانی بیابد؟
در این باره می نویسد:
«تمام افرادی که با من بودند، استخدام شدند و من جرأت دخول در جرگه ظلمه را نداشتم و شبهه رکون به ظالم و معاونت ظلمه در نزد من قوی بود و زندگی برای من بسیار سخت شده بود. روزی از آیت اللّه خوانساری پرسیدم که طلبه ای چنین و چنان است و می گوید اگر در دستگاه دولتی قرار بگیرم ممکن است داد مظلومی و یا جای یک بهایی یا کمونیست را بگیرم، آیا جایز است؟ فرمودند: «این همه، وسوسه های شیطانی است و شیطان قوی است.» و قصه ای نقل کردند که شیطان از طریق حمایت از دین مرجعی را گول زد و دیگر راه جبران نداشت که شرحش مفصل است. «و بعد فرمودند: «اگر روزگار خیلی سخت می گذرد، چرخ دستی بگیرید و سیب زمینی بفروشید.» بالاخره به مدت دو تابستان در روستای ما، دریاکنار لنگرود، مشغول پرورش کرم ابریشم شدم؛ اما چون نابلد بودم خیلی بر من سخت گذشت، به پای خداوند متعال محسوب داشتم.»
دکتر ضیایی با همه سختی ها و گرفتاری های زندگی، لحظه ای از کسب علم و دانش غافل نماند. ایشان بعد از اخذ مدرک لیسانس، به تحصیلات دانشگاهی ادامه داد تا موفق به اخذ دکترا در رشته علوم تربیتی از دانشگاه تهران شد. وی در این باره خاطره ای نقل می کند:
«در دوره دکترا مبصر کلاس بودم، آخر سال ها بود، یعنی در حدود سال 1335 ش، که مرحوم «آقای مشکاة» حُسن ظنّی به من داشت، در حضور جمعی از اساتید از من خواست که استخدام شوم؛ اما من این کار را حرام می دانستم، به تعلّل متوسل شدم. بالاخره استدلال آنها قوی بود و من جرأت نمی کردم که بگویم من حرام می دانم. تا آنجا که مستأصل شدم، گفتم استخاره می کنم. قرآن گرفتم و استخاره کردم. از باب اعجاز قرآن، این آیه در اول صفحه دست راست قرآن، بعد از گشودن، نوشته شده بود: (اهم یقسمون رحمة ربّک نحن قسمنا بینهم معیشتهم.)(5)
وقتی این آیه را دیدند، کانّه علی رؤوسهم الطیر!! در مورد عدم قبول استخدام دولتی خیلی حرف ها خوردم؛ اما همه را به پای خدا محسوب داشتم که ان شاء اللّه همان طور که در دنیا پاداش مضاعف داده، در آخرت نیز عطا فرماید.»
دکتر ضیایی از سال 1335 تا 1341 ش به امامت جماعت نازی آباد تهران مشغول شد و از دوستان و همکاران نزدیک آیت اللّه کاشانی(6) در مبارزه علیه حکومت وقت بود.
اقامت در آستانه اشرفیه
سید عبداللّه ضیایی ، بعد از اخذ مدرک دکترا و اخذ اجازات اجتهاد(7) از آیات عظام، به امر مراجع تقلید، تهران را به قصد توطن در گیلان ترک کرد و در آستانه اشرفیه رحل اقامت افکند. وی به مدت 17 سال، یعنی از سال 1341 تا 1357 ش، به امر آیات عظام، بویژه حضرت امام خمینی (ره) ، مأمور به امامت جماعت مسجد جامع و مدیریت حوزه علمیه جلالیه آستانه اشرفیه گردید.
خدمات اجتماعی و فرهنگی
آیت اللّه ضیایی جزو معدود عالمانی بود که توفیق یافت منشأ خدمات اجتماعی و سیاسی و آثار و برکات معنوی گردد؛ از جمله خدمات وی است:
1. بازسازی و احیای حوزه علمیه جلالیه آستانه اشرفیه، با تجهیزات کامل.
2. تربیت و پرورش صدها نفر طلبه که بسیاری از آنان در سمت امامت جمعه و جماعت و مناصب دولتی و قضایی به نظام اسلامی خدمت می کنند.
3. احیای مسجد جامع آستانه اشرفیه با گنبدی بسیار زیبا.
4. احداث بیمارستان در آستانه اشرفیه.
5. احداث و مرمت مساجد و حسینیه های فراوان در منطقه.
6. احداث پمپ بنزین.
7. احداث ساختمان های فراوان وقفی از قبیل حمام و... .
8. اعزام مبلغ به روستاهای گیلان و مازندران، یکی از روش های پسندیده و موفق وی در این باب بود.
از آنجا که ایشان با روحیه و آداب و رسوم مردم منطقه کاملاً آشنایی داشت، اول ماه محرم یا رمضان، مبلغان اعزامی از قم و مشهد وقتی وارد استان گیلان می شدند، ابتدا به منزل وی در آستانه می آمدند. ایشان در منزل از آنان امتحان منبر به عمل می آورد و بعد به تناسب نوع سخنرانی و لحن و معلومات طلبه، می فهمید که او را به کدام محل بفرستد تا هر دو راضی باشند. مردم منطقه از این روش همواره رضایت کامل داشتند و از او به نیکی یاد می کنند.
محبوبیت
در استان گیلان در این اواخر، کمتر عالمی را سراغ داریم که از محبوبیت فراگیر در میان توده ها و طبقات مردم برخوردار باشد؛ با این همه در آستانه اشرفیه دو عالم برجسته دارای محبوبیت زاید الوصفی هستند: مرحوم آیت اللّه شیخ حسین وحید و مرحوم دکتر ضیایی.
مرحوم وحید اهل معنا و باطن بود و دکتر ضیایی مناعت طبع داشت و با اخلاص بود. مردم منطقه دین داری خود را مرهون خدمات و زحمات آن علمای ربانی می دانند.
در آستانه اشرفیه و سایر شهرهای شرقی گیلان در کمتر محافل و مجالسی و حتی در قهوه خانه ها - که مردم خسته از کار برای نوشیدن چای به آنجا می آیند - می توان سراغ گرفت که سخن از دکتر ضیایی و سخنان و آداب و برخورد اجتماعی او نباشد. او به قدری محبوبیت در بین مردم داشت که حتی ساواک کاملاً رابطه عاطفی بین او و مردم را به مقامات بالا گزارش داده بودند.
موقعیت علمی
مرحوم دکتر ضیایی از جمله شخصیت های برجسته و شاخصی بود که با توجه به تحصیلات دانشگاهی و تسلط و احاطه بر مبانی مسلک ها و شناخت عناصر منحرف و عقاید آنان، منزل خود را پایگاه پاسخ گویی به سؤالات علمی و شبهات گوناگون اساتید دانشگاه ها، فرهنگیان، گروه های مختلف از قبیل توده ای ها، بهایی ها، کمونیست ها و جوانان مسلمان دانشجو و... قرار داده بود. او نقش به سزایی در روشن شدن اذهان مردم در برابر این انحرافات داشت. او کانون توجه و مراجعه روشنفکران بود.
وعظ و خطابه او باعث بیداری نسل جوان در برابر تهاجمات و خطرات فکری، فرهنگی، عقیدتی، علمی و... می شد ؛ در یک کلمه، گرچه او در شهر کوچک آستانه اشرفیه سکونت داشت، ولی در حقیقت مرکز هدایت فکری و فرهنگی تمام گیلان و غرب مازندران به شمار می رفت و در این راستا با عده ای از واعظان و نویسندگان منطقه، همانند مرحوم آیت اللّه احسان بخش، آیت اللّه قربانی و...، همکاری داشت.
فعالیت سیاسی
او مبارزه را از هنگام ورود به دانشگاه آغاز کرد و با مباحث و مناظرات علمی با چهره های منحرف و وابسته به رژیم طاغوتی و استخدام نشدن در دوائر دولتی - که نشانه مشروع ندانستن حکومت طاغوت بود - ، در عرصه های مختلف به مصاف طاغوت و اندیشه های منحرف رفت. زمانی که به آستانه اشرفیه بازگشت، باز هم از مبارزه باز نایستاد و در منابر و سخنرانی ها، در مناسبت های مختلف، به شدت از رژیم طاغوتی انتقاد می کرد؛ به طوری که یک سال قبل از انقلاب ممنوع المنبر شد و چند ماه قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، منزل او به دست عوامل مزدور ساواک به آتش کشیده شد که بر اثر آن، بسیاری از نوشته ها، کتب و تقریرات درسی مربوط به حوزه و دانشگاهش از بین رفت. او بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان یکی از خبرگان از استان گیلان(8) به منظور تدوین قانون اساسی انتخاب گردید و سپس به طور موقت به تهران رفته، پس از چندی هم در قم مقیم شد. ایشان علاوه بر تدریس در حوزه، در شورای مدیریت حوزه علمیه قم در سمت دبیر شورا هم انجام وظیفه می کرد.(9) به همت ایشان و جمعی از بزرگان حوزه علمیه و مدرسین عالی مقام، نخستین برنامه جهت ساماندهی و قانون مندی دروس و امور مربوط به طلاب تدوین شد.
حالات معنوی
دکتر ضیایی هر قدر که برای فراگیری علم و دانش تلاش می کرد، به همان اندازه نیز متخلّق به آداب و اخلاق نبوی و سیره عملی معصومین (ع) بود. او علم و تعهد و معنویت را با هم آمیخته بود. آیت اللّه زین العابدین قربانی، امام جمعه لاهیجان، درباره حالات این مرد والا مقام می گوید:
«در سال 1356 ش، که ما به همراه ایشان (دکتر ضیایی) به حج مشرف شده بودیم، در روز عرفه، معظم له با حال خوشی دعای سید الشهدا (ع) را به گونه ای سوزناک می خواندند که هنوز طنین آن سوز و گدازها در گوش من موجود است. هم چنین می توان به شجاعت و دلیری و غیرت مندی وی اشاره نمود؛ به نحوی که در رژیم شاه معمولاً ایشان مسلّح بود و سلاح حمل می نمود و هم چنین می توان به توان ایشان در زمینه بحث و جدل پیرامون انواع موضوعات بویژه عقاید و دفاع از حریم ولایت عظمی اشاره نمود که ساعت ها می توانست پیرامون آنها بحث و مناظره کند.»
دکتر ضیایی از طبع شاعرانه هم بی بهره نبود و اشعاری از ایشان به یادگار مانده است. از باب نمونه، غزلی را که ایشان به سال 1354 ش در مدح حضرت بقیة اللّه الاعظم - عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف - سروده است، در اینجا می آوریم:
شب دردمند عاشق چه شب دراز باشد
غم دل به دل سراید، پی فاش راز باشد
چو خیال دلبرش را، به عیادتش ببیند
همه درد او شود به، همه ناله ساز باشد
سپری شده است عمرم، پی وصل آن یگانه
که وصال آن پریوش، همه دم نیاز باشد
نظر ار به مهر دارد، همه درد را زداید
چه رسد که لب گشاید، همه دلنواز باشد
همه عمر رنج بردم ره وصل او کنم طی
شده طی کتاب عمرم، ره وصل باز باشد
غم دل فراز گفتم، مگرش قبول افتد
به قبولی اش گهی چون کُهی سرفراز باشد
همه درد من زهجرش، همه ناله ام ز مهرش
چه شود که آن سلیمان، نگهش به ناز باشد
به امید آن که آید، سر من به بر بگیرد
دم آخرین خود را، به سرم نماز باشد
مخراش ای «ضیایی» دل خود به پنجه غم
که امیر دادگستر، شه غم نواز باشد(10)
رحلت
سرانجام آیت اللّه سید عبداللّه ضیایی، که به امراض معده و سرطان مبتلا شده بود و پس از معالجات ممتد در ایران و خارج (اتریش و انگلیس) در شب شام غریبان حضرت ابی عبداللّه (ع) در بیست و سوم مرداد 1368 ش دار فانی را وداع گفت و به عالم بقا شتافت.
پی نوشت ها:
1. شهرستان لنگرود از شهرهای قدیمی استان گیلان و در 70 کیلومتری رشت است. لنگرود ترکیبی از دو کلمه است: «لنگ» به معنای محلّ پهلوگیری کشتی ها، و «رود». رودخانه ای بزرگ این شهر را به دو قسمت تقسیم می کند. این شهرستان دارای آب و هوایی معتدل و در کنار دریای نیلگون خزر و در دامنه کوه های سرسبز و پوشیده از جنگل و بوته زارهای چای البرز واقع شده است. شغل مردم لنگرود کشاورزی و صیادی، و محصولات آن برنج، چای، مرکبات، ماهی، و... می باشد. از این شهرستان، بزرگان زیادی برخاسته اند که آیات عظام: میرزای رشتی، ملاّ عبداللّه مازندرانی، شیخ شعبان رشتی و سید مرتضی لنگرودی از معاریف آن است.
لنگرود از شرق به رودسر، از جنوب به لاهیجان و از شمال و غرب به دریای خزر محدود می شود. جمعیت آن بالغ بر 150000 هزار نفر است. ر.ک: «سیمای لنگرود».
2. سید حسین علاقه شدیدی به قرآن و اهل بیت عصمت و طهارت (ع) ابراز می داشت و با وجود کارهای طاقت فرسای کشاورزی، که به تعبیر مقام معظم رهبری که برنج کاری را «کار رنج و برنج» نامیده اند، اغلب اوقات عمرش را پای منابر سخنوران و واعظان نامدار و شیرین سخن آن ناحیه سپری می کرد و بسیار مایل بود که خداوند به او فرزندی عنایت کند تا در کسوت روحانیت، پیام رسان کلام الهی باشد. با دعای خیر آن سلاله سادات، فرزندش آیت اللّه دکتر ضیایی توانست علاوه بر تکمیل معارف و اخذ مدارج عالیه علمی و کسب مقامات معنوی، در شمار سخنوران نامی منطقه گیلان درآید. مادرش نیز از زنان پاکدامن و باصفای باطن بود که همانند سایر زنان گیلانی و شمالی اکثر اوقات عمرش را در مزارع شالیکاری، همدوش مردان تلاش فوق العاده و فداکارانه ای را داشتند.
3. استعداد سرشار و حافظه قوی افراد، علاوه بر ارثی بودن به عوامل دیگری نیز بستگی دارد؛ همانند استفاده از غذاهای طبیعی (ماهی و...) و نیز بهره گیری از محیطهای آب و هوای سالم و پاکیزه (جنگل، سبزه زار، دریا و...).
4. سخنانی که در میان گیومه قرار گرفته، نقل عین متن دستنوشته آیت اللّه ضیایی است و بدون دخل تصرف و ویرایش، نقل شده است.
5. ترجمه: آیا آنها رحمت پروردگارت را تقسیم می کنند؟! ما معیشت آن ها را در حیات دنیا در میانشان تقسیم کردیم. (زخرف / 32).
6. مرحوم آیت اللّه سیدابوالقاسم کاشانی یکی از روحانیون مبارز با حکومت پهلوی و نماینده مجلس شورای ملی بود و نقش به سزایی در ملی کردن نفت و مبارزه با ایادی استعمار در ایران داشت. مرحوم دکتر ضیایی با توجه به معلومات و استعداد سرشار و توانایی در مدیریت، یکی از مشاوران امین، لایق، کاردان و در عین حال متقی و مهذّب در امور مجلس و بیرون از مجلس شورای ملی مرحوم آیت اللّه کاشانی به شمار می رفتند.
7. معظم له با توجه به سوابق تحصیلی، اجازه کم نظیری از اساتید و آیات عظام خصوصاً امام خمینی، آیت اللّه بروجردی، سید احمد خوانساری و... داشتند؛ اما متأسفانه بسیاری از این اجازات، نامه ها، کتب و تقریرات درسی و تز دانشگاهی شان در آتش سوزی منزلشان که به وسیله عوامل ساواک انجام گرفت، از میان رفت.
8. مرحوم سید عبداللّه ضیایی به همراه شهید آیت اللّه ربانی املشی، مرحوم آقای لاهوتی، آقای محفوظی و به همراه عده ای از گروه های منافق و چپ در استان گیلان، جهت تدوین قانون اساسی کاندیدا شدند که آقایان احسان بخش، ضیایی، محفوظی، شهید ربانی املشی با اکثریت آرا انتخاب شدند.
9. مرحوم دکتر ضیایی از بی نظمی ها و بی برنامگی های موجود در حوزه همواره ناراحت بود. لذا برای سامان دهی امور حوزه، به همراه بزرگان و مدرسین حوزه علمیه طرح مدیریت حوزه را به اجرا درآورد و با تمهیداتی توانست هسته اولیه نهاد حوزوی را تهیه و به تصویب امام و سایر بزرگان حوزه برساند.
10. متأسفانه اشعار مرحوم دکتر ضیایی در همان آتش سوزی منزل شان دستخوش حوادث شده و از میان رفته است. ر.ک: «پیشینه تاریخی فرهنگی لاهیجان و بزرگان آن».
منبع: www.hawzah.net
نظر شما