موضوع : پژوهش | مقاله

چرا در قرآن تشابه وجود دارد؟

فهرست عناوین

فهرست عناوین

     پی‏نوشتها:2

‌ نویسنده : محمد هادی معرفت

وجود گروه دوم متشابهات،تشابه اصلی،کاملا طبیعی می‏نماید،زیرا این گونه‏تشابه در اثر بیان معانی ژرف توسط الفاظ متداول عرب-که برای معانی سطحی‏ساخته شده-پدید آمد.قرآن در افاده معانی عالیه راهی پیموده که هم برای عامه‏مردم جنبه اقناعی داشته باشد و هم علما و دانش مندان را متقاعد سازد.لذا دربیانات خود،بیش‏تر فن خطابه و برهان را به هم آمیخته،از مشهورات و یقینیات،هردو یک واحد منسجم ساخته است.با آن که در ظاهر این دو فن از هم متنافرند،میان‏آن‏ها سازش داده است،و این خود، یکی از دلایل اعجاز قرآن به شمار می‏رود.

ابن رشد اندلسی-دانش‏مند و فیلسوف معروف-(متوفای سال 595)در این‏زمینه می‏گوید:«مردم،در برخورد با تعالیم عالیه شریعت‏سه دسته‏اند:

دسته اول،کسانی‏اند که از حکمت متعالیه برخوردار بوده،صاحب فکر واندیشه‏اند،در برخورد با حوادث استوار و با متانت رفتار می‏کنند.

دسته دوم،عامه مردم هستند که طبقه جمهور را تشکیل می‏دهند.اینان ممکن‏است چندان با علم و دانش سر و کاری نداشته باشند اما طبعی سلیم،نیتی پاک ودلی تابناک دارند.

دسته سوم،میانه این دو قرار دارند،نه از طبقه علمای راستین به شمار می‏روند ونه خود را از جمهور مردم به حساب می‏آورند.خود را از سطح همگانی برتر و درردیف دانش‏مندان می‏دانند،در صورتی که صلاحیت عرض اندام در آن عرصه والارا ندارند».

گوید:«تشابه،صرفا درباره دسته سوم است،زیرا دانش مندان در سایه دانش‏سرشار خود و با اندیشه و متانت‏شایسته خویش که در راه رسیدن به حقایق مبذول‏می‏دارند،هرگز تشابهی بر سر راه آنان قرار نمی‏گیرد.طبقه جمهور،با ذهن صاف وساده‏ای که دارند، هیچ‏گاه شبهه‏ای در تعالیم شریعت احساس نمی‏کنند،زیرا به‏ظاهر الفاظ و تعابیر بسنده کرده،نگرانی به خود راه نمی‏دهند».

گوید:«تعالیم شریعت،هم چون غذای سالم و پاکیزه برای بدن‏های سالم وطبع‏های ناآلوده،نافع و مفید خواهد بود.که بیش‏ترین مردم را تشکیل می‏دهند.

گرچه برای برخی که در اقلیت‏اند زیان آفرین می‏گردد،چنان چه خداوند فرموده: وما یضل به الا الفاسقین (1) ،یعنی در سایه تعالیم الهی گم راه نمی‏گردد،جز کسانی که ازمرز طبیعی مردمی بیرون زده‏اند.این حالت،صرفا در برخی از آیات برای برخی ازمردم رخ می‏دهد و در آیاتی است که از عالم ماورای حس سخن گفته،که در عالم‏شهود همانندی ندارد.لذا برای تقریب به اذهان،از نزدیک‏ترین چیزی که بتواندشاهد و مثالی باشد تا واقع را ارائه دهد،استفاده کرده است.همین امر سبب گردیده‏تا برخی به ظاهر مثال اخذ کرده،تصور کنند آن چه در تعبیر آمده عین واقع است،از این‏رو در حیرت و شک باقی می‏مانند.متشابهات که موجب شبهه می‏گردند،ازاین قبیل هستند.ولی نه برای دانش مندان و نه برای طبقه جمهور،زیرا اینان ازسلامت طبع و صحت نفس برخور دارند،غذای سالم برایشان کاملا نافع و مفیدمی‏افتد.ولی بیرون از این دو دسته کسانی‏اند مریض،که نفسی ناسالم دارند، غذاهر چند کامل و سالم باشد،بر مذاق اینان لذت بخش و نافع نخواهد بود.لذاخداوند فرموده: فاما الذین فی قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاءتاویله (2) ،اما کسانی که در دل‏های شان انحراف است،برای فتنه جویی و طلب تاویل‏آن[به دل خواه خود]از متشابه آن پیروی می‏کنند».

گوید:«اینان،همان ارباب جدل و صاحبان مکتب‏های کلامی می‏باشند».و نیزمی‏گوید:«شریعت در تعالیم و برنامه‏های خویش، روشی در پیش گرفته تا طبقه‏جمهور بهره‏مند شده و هم دانش مندان پذیرا باشند.از این‏رو قرآن الفاظ وعبارت‏هایی به کار برده که برای هر دو گروه قابل درک باشد.عامه مردم به ظاهر مثال‏بسنده کرده،گمان می‏برند مورد مثال چیزی همانند آن و نزدیک به آن می‏باشد و به‏همین اندازه قناعت کرده و پیش‏تر نمی‏روند و دانش‏مندان نیز حقیقتی را که در طی‏مثال نهفته دریافت می‏کنند.

1

 

مثلا چون‏«نور»رفیع‏ترین موجود در عالم حس به شمار می‏رود،آن را مورد مثال قرار داده و گفته است: الله نور السماوات و الارض.. (3) و با این گونه تصور برای طبقه‏جمهور امکان درک موجودات ماورای حس فراهم گردیده است،به این معنا که ازآن چه هست‏با کمک قوه متخیله خود سنجیده،بر ایشان قابل پذیرش خواهد بود.

آن گاه که شریعت در صفات باری تعالی سخن بگوید،راه شک و شبهه را بسته‏است.پس هرگاه بگوید خدا نور است،حجابی از نور دارد.مؤمنان او را در آخرت‏نظاره کنند هم چون آفتاب در بلندای روز.برای جمهور هیچ گونه شک و شبهه‏ای رخ‏نمی‏دهد و به ظاهر این تعابیر گرفته بی‏تردید می‏پذیرند.

هم چنین برای علما شبهه‏ای دست نمی‏دهد،زیرا می‏دانند که مقصود از این گونه‏تعابیر تنها مزید علم و یقین است.چه بسا اگر به عامه مردم گفته شود که این تعابیر،ظاهری بیش نیست و حقیقت جز این است،در آن صورت نپذیرفته اصلا زیر بارنروند،زیرا پیش خود چنین تصور می‏کنند که هر چه قابل حسن نباشد وجود ندارد وهر نامحسوسی با عدم مساوی است.مثلا اگر گفته شود:در آن جا موجودی هست‏که دارای جسم نیست و هر چه از لوازم جسمیت می‏دانند در او نیست،امکان تخیل‏از آنان برداشته شده و چنین چیزی را معدوم مطلق می‏پندارند.مخصوصا اگر به‏آنان گفته شود نه از جهان بیرون است و نه در درون جهان جایی دارد.نه بالا است ونه پایین.لذا هرگز شریعت تصریح به نفی جسمیت نفرموده،صرفا گفته: لیس کمثله‏شی‏ء و هو السمیع البصیر... (4). لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف‏الخبیر... (5).

گوید:«و اگر تامل کنی خواهی یافت که شریعت‏با آن که برای مردم در افاده‏این گونه معانی به مثال پرداخته و راهی جز این وجود نداشت تا آنان را به پذیرش وادارد،در عین حال علما را بر دقایق و اسرار این گونه تعابیر واقف ساخته،حقایق رابر ایشان مکشوف نموده است.» (6).

پر روشن است در تشبیه غیر محسوس به محسوس،بهترین مثالی که می‏تواند کاملا نمودار ذات حق تعالی باشد همان تشبیه به نور است.حقیقتی که:«الظاهر فی‏نفسه و المظهر لغیره،خود نمودار خود است،و نمود هر چیزی به او بستگی دارد».

حقیقتی که:«فیعین الظهور،هو فی غایة الخفاء،خود،پیداترین موجود در جهان‏هستی است،ولی در عین حال حقیقت و کنه آن در نهایت‏خفا و پنهان از دیدگان‏است.تاکنون کسی به حقیقت آن راه نیافته و نخواهد یافت‏».

این گونه صفات و نعوت که خاص ذات پروردگار است،مانندی برای آن-درجهان حس و شهود-جز نور نمی‏توان یافت.در این زمینه امام فخر رازی و شیخ‏محمد عبده و علامه طباطبایی،شیوه ابن رشد را دنبال کرده‏اند (7).

 

2

 

 

پی‏نوشتها:

 

 

 

1- بقره 2:26.

 

2- آل عمران 3:7.

3- نور 24:35.

4- شوری 42:11.

5- انعام 6:103.

6- ر.ک:ابن رشد اندلسی،الکشف عن مناهج الادلة،ص 89 و 97-96 و 107.

7- ر.ک:تفسیر کبیر فخر رازی،ج 7،ص 172.رشید رضا،تفسیر المنار،ج 3،ص 170،علامه طباطبایی،تفسیر المیزان،ج 3،ص 62-58

نظر شما