موضوع : پژوهش | مقاله

نقش باورها و اطلاعات بیرونى در برداشت از آیات قرآن (بخش دوم)

فهرست عناوین

فهرست عناوین

     محدوده تأثیر باورها در برداشتها2
     الف. متون دینى3
     ب. انس با مفاهیم حسّى4
     ج. داده هاى علمى ـ فلسفى5

درشماره پیشین این مجله یادکردیم که هرمحقق وکاوشگر قرآنى, چونان تشنه اى است که به اندازه نیاز و ظرفیت و توانش مى تواند ازآبشار هدایتها وچشمه اشارتهاى قرآنى و لطایف رحمانى توشه برگیرد.

 

از جمله عواملى که سطح نیازها وظرفیتها وتوانها را بالا مى برد ویاکاهش مى دهد, اطلاعات بیرونى وباورهاى پیشین واصول پذیرفته شده است که هرفرد به هرحال پیش از ورود به میدان تحقیق, به همراه دارد.

 

اطلاعات بیرونى و باورهاى رسوخ یافته در فکر واندیشه محقق, به مثابه عینکى است که مى تواند دقّت و درستى آن, وى را در شناخت دقیق تر و بایسته تر آنچه مى نگرد, یارى دهد, چنانکه مى تواند گمراه کننده و غلط انداز نیز باشد.

 

به هرحال اطلاعات بیرونى را به دو دسته تقسیم کردیم:

 

1. آگاهیهاى افزایش دهنده برداشت از آیات قرآن وبازگذارنده میدان براى استنباطهاى جدید وفزون تر.

 

2. آگاهیهایى که زمینه استنباطهاى فزون تر را محدود کرده و محقق را ناگزیر مى سازد تا ازبرخى برداشتها دست بردارد و در مرزى خاص متوقف بماند.

 

اصول فزاینده را در بخش نخست مورد بررسى قرار دادیم واکنون به اصول کاهش دهنده (قضایاى نافیه) مى پردازیم.

اصول کاهش دهنده برداشت

 

برخى باورها وآگاهیهاى محقق, زمینه برداشت از قرآن را بروى تنگ مى سازد, چنانکه اعتقاد به عصمت انبیا و یا برخى مبانى فقهى واصول عقیدتى, مى تواند محقق را وادار سازد که دست از ظاهر برخى آیات یا مفاهیم التزامى آن بردارد ویا اگر لفظى, حقیقت در دومعناى مختلف است, تنها به یک معنى اعتماد کند.

 

انتظار مى رود که نمونه هاى این تأثیر گذارى را به شکلى روشن ارائه دهیم و مثالها ومصادیقى را بنمایانیم, امّا پیش از نمودن نمونه ها جا دارد به اقسام قضایا وباورهااز باب مقدّمه اشاره اى داشته باشیم .

اقسام قضایا و باورها

 

 

آگاهان به دانش منطق براین اعتقادند که هراستدلال ونتیجه گیرى منطقى و عقلانى دست کم بر دو قضیه و به تعبیر دیگر بر دوجمله ودو باور استوار است که مقدمات یا قضایاى قیاسى نامیده مى شوند.

 

ارزش و درستى یا نادرستى هراستدلال وهرنتیجه گیرى مبتنى بر ارزش ومیزان اعتبار و واقع نمایى مقدمات آن است.

 

منطقیان, این مقدمات واجزاى استدلال را در مرحله نخست ,هشت قسم دانسته اند:

 

1. آگاهیها وباورهاى یقینى که شامل موارد زیر است:

 

اولیات(مسایل بدیهى عقلى مثل این که کل بزرگتر از جزء است.), مشاهدات و محسوسات, تجربیات, متواترات, حدسیات, فطریات.

 

2. گمانه ها و باورهاى نزدیک به یقین.

 

قضایاى ظنى به آن دسته از باورها گفته مى شود که: قطعى و صد درصدند, ولى برپایه برهان و دلیل کافى استوار نشده باشند ویا این که اصل اعتقاد به مرحله صد درصد نرسیده باشد.

 

3. مشهورات, مانند: ارجمندى عدل, شجاعت, شفقت, احترام ویژه به میهمان, خوش یمنى برخى شماره ها یا شکلها ویا بدى ظلم, ترس, قساوت و…

 

4. وهمیات, مانند: ترس از تاریکى با یقین به این که مکان تاریک خطرى دربرندارد.

1

 

 

5. مسلّمات: آنچه براى طرف استدلال ما پذیرفته شده است, حال ممکن است واقعیت داشته باشد یا نداشته باشد.

 

6. مقبولات: باورهاى تقلیدى براساس اعتماد برکسى که باور از او دریافت مى شود.

 

7. مشبّهات: باور نادرستى که طرف سخن ما آن را راست مى پندارد.

 

8. مخیّلات: آنچه واقعیت ندارد, ولى تصویر آن دراحساس آدمى تأثیر مى گذارد مانند تعبیرها و تصویرهاى شعرى.

نمونه اى از تأثیر شناختهاى پیشین دربرداشتهاى پسینهریک از قضایاى هشتگانه فوق, به شکلى دربرداشت محقق از کلام وحى تأثیر مى گذارد, چنانکه اعتقاد یقینى و مستدل ما به جسم نبودن ومحدود نبودن خدا وبى نیازى وى از جا و مکان وجابه جا نشدن اوباعث مى شود که دربرداشت ازآیه (وجاء ربّک والملک صفّاً صفّاً) (فجر 22) بگوییم منظور ازآمدن پروردگار, حضور یافتن ذات او دریک مکان پس از نبودن درآن مکان نیست, زیرا تصویر این امر درباره ذات بارى تعالى با اصول یقینى و مسلم اعتقادى سازگار نیست. به ناچار باید دست از ظهور آیه برداشت و لفظى را در تقدیر گرفت و گفت:معنى جمله (وجاء امرربّک) چنین است:فرمان پروردگار سررسید درحالى که فرشتگان, آماده به خدمت صف کشیده بودند.

اعتقاد به این که خداوند به دلیل جسم نبودن ومحدود نبودن داراى اجزاء و اعضا نیست درآیه( یداللّه فوق ایدیهم)(فتح 10) مانع ازآن مى شود که برداشت کنیم خداوند داراى دست است و عضو دارد, بلکه به ناگزیر این گونه اعتقاد که براى برخى در شمار یقینیات و براى بعضى در ردیف مقبولات , مسلّمات و مشهورات قرار دارد, معتقدان را جهت مى دهد تا (ید) را به معناى قدرت بگیرند واز برداشتهاى ظاهرى اجتناب کنند, چه این که درنص آیه قرآن آمده است(لیس کمثله شئ) (شورى 11) واین نص مانع مى شود که براى خداوند دستى همانند دست آفریده ها تصویر کنیم.

 

 

نمونه دیگر از نقش (قضایاى نافیه) درفهم آیات قرآن ومانع شدن از برداشتهاى فزون تر این است که مابه دلایل عقلى ونقلى نه مى توانیم معتقد به جبر مطلق باشیم ونه اختیار مطلق, بلکه به فرموده ائمه اطهار(ع), اعتقاد صحیح در زمینه جبر واختیار این است که:

 

(لاجبر و لاتفویض بل امربین الأمرین)

 

نه جبر مطلق و نه اختیار مطلق, بلکه امرى است میان دوامر.

 

این اعتقاد که مى تواند درشمار تجربیات یا فطریات ویا مقبولات ویا مسلمات قرار داشته باشد, در برداشت ما ازظاهر آیات فراوانى که نسیم جبر ازآنها مى وزد, مانع پدید مى آورد. مانند این آیه ها:

 

(وما تشاؤون الاّ أن یشاء اللّه)

 

(یهدى من یشاء و یضلّ من یشاء)

 

(یغفر لمن یشاء)

 

(تؤتى الملک لمن یشاء)

 

ازظاهر این آیات نمى توان برداشت کرد که اراده انسان به طور مطلق مقهور اراده خداست وآدمى نقشى در خواستهاى خود ندارد ویا نمى توان نتیجه گرفت که هدایت وگمراهى آدمیان تنها بسته به مشیّت الهى است و آنان خود انتخابى ندارند و…

 

اعتقاد یقینى یا مسلّم ما به (امربین الامرین) سبب مى شود تا ازبرخى برداشتهاى جبرى مطلق یا اختیار مطلق دست برداریم و براى مشیّت الهى و تأثیر آن درخواست و اراده آدمیان وسرنوشت ایشان, محملهایى متناسب با اصول اعتقادى پیدا کنیم.

2

 

 

محدوده تأثیر باورها در برداشتها

 

 

 

با اشاره اى که به اقسام قضایا و باورها داشتیم, هرچند به اجمال گذشتیم, این نکته مبرهن بود که همه قضایا و باورها ارزش یکسان و اعتبارى برابر ندارند, بلکه برخى چون یقینیات در اوج اعتبارند وبعضى چون وهمیات ومخیلات در پایین ترین حدّ اعتبار وچه بسا کمترین ارزش علمى ندارند.

 

تفاوت آشکار این اقسام همواره سبب نمى شود تا کاوشگر قرآنى نیز به آسانى باورهاى خود را دسته بندى کند و هرکدام را درجایگاه مناسب قرار دهد وبه همان میزان آن را معتبر شمارد.

 

تنگناى شناخت, همین جاست که محقق میان یقینیات واصول معتبر عقلى و تجربى و فطرى و بدیهى خود با مشهورات و مشبّهات ومقبولات ومخیّلاتش فرق گذارد و مخیلات را که فاقد ارزش علمى است به جاى باورهاى علمى و یقینى استخدام نکند ویا باورهاى ظنى وغیرجزمى را, جزمى نپندارد وآیات وحى را براساس گمانه ها و پندارها تفسیر نکند!

 

باورهاى انسانى, ازراههاى گوناگون پدید مى آیند, ازجمله, به موارد زیر مى توان اشاره داشت:

 

3

 

 

الف. متون دینى

 

 

آیات و روایات, باورهایى براى انسان مى آفرینند ودر مواردى, این باورها سدّ راه برداشتهاى قرآنى مى شوند وبه ظاهر, تعارضهایى را مى آفرینند.

 

1. درارتباط با آیات قرآن, به هیچ روى تعارض دو نصّ قرآنى را نمى توان ارائه داد. به همین نکته آیه شریفه زیر, اشارت دارد: (ولوکان من عندغیر اللّه لوجدوا فیه اختلافاً کثیراً) نساء 82

 

 

 

اگر قرآن ازسوى غیرخدا بود, درآن ناهمسازیهاى بسیار بود.

 

امّا در مواردى که ظهورآیه با نصّ آیه یا آیات دیگر, ناسازگار است, بى گمان آیات دیگر, ازظهور بدوى آیه جلوگیرى مى کنند و برداشت معارض را از بین مى برند به عنوان نمونه, درآیه شریفه زیر مى خوانید.

 

(فان کنت فى شکّ ممّا انزلنا الیک فاسئل الذین یقرءون الکتاب من قبلک… ) ییونس 94

 

 

اگر درآیات نازل شده بر خود, تردید دارى, ازآنان که کتابهاى آسمانى پیشتر را تلاوت مى کنند, پرسش کن…

 

ظاهر جمله شرطیه(فان کنت… ) چنین مى نمایاند که پیامبر(ص) در گونه اى ازشک و تردید به سرمى برد, امّا این ظهور اولیه, در پرتوى آیات صریح دیگر, رنگ مى بازد وازبین مى رود وسیاقى چون آیات دیگر پیدا مى کند که مخاطب, گرچه درظاهر پیامبر است, امّا خطاب به جامعه مشرکان (ویا مسلمانان) است.

 

2. درنسبت میان روایات وآیات, بحثهاى گوناگونى درعلم اصول صورت گرفته است, ازآن جمله این که روایات نص هستند وقرآن ظاهراست ونص بر ظاهر مقدّم است, ولى از سوى دیگر قرآن قطعیّ الصدور است و روایات ظنّى الصّدور وازاین جهت قرآن بر روایات ترجیح دارد.

 

مادراین نوشته نظر به هیچ یک ازاین دوبحث نداریم, بلکه موضوع را ازاین زاویه مى نگریم که اگر روایات یا هرمنشأ نقلى و عقلى دیگرى, باعث پیدایش اعتقادى راسخ شود وآن اعتقاد به صورت باورهاى پذیرفته شده یا مسلّم درآید چگونه ممکن است برفهم قرآنى وبرداشت ازآیات تأثیر بگذارد.

 

بنابراین, سخن از اطلاق و تقیید, خاص وعام و تعارضهاى مصطلح اصولى نیست, چنانکه سخن از اعتقادات ضرورى عقلى و دینى نیز نیست, بلکه صرفاً نظر به مناسبات آیات با باورهایى داریم که به استناد دلایل نقلى, نوعى اعتبار شرعى و رسوخ فکرى یافته اند و جلو برخى برداشتهاى قرآنى را مى گیرند.

 

دراین گونه موارد باید توجه داشت که آیات قرآن دونوع ظهور دارند.

 

1. ظهور نخستین که به سرعت به ذهن مى آید و با اندک درنگ درنشانه هاى حالى و مقالى و عقلى ونقلى مى تواند زدوده شود.

 

2. ظهور تثبیت شده ثانوى که پس از درنگ و تدبّر شکل مى گیرد.

 

روایات, درحقیقت از جمله قراینى هستند که زمینه را براى ظهور ثانوى آیات فراهم مى آورند وهرچند با ظهور آغازین در تعارض هستند, امّا خود نشانه و دلیل برمراد وحى و زمینه ساز ظهور تثبیت شده اند وآنچه اعتبار دارد ظهور ثانوى است ونه ظهور ابتدایى زودگذر.

 

4

 

 

ب. انس با مفاهیم حسّى

 

 

دقّت در چگونگى وضع الفاظ براى معانى, این واقعیت را آشکار مى سازد که معلومات آدمى, از محسوس ترین اشیا آغاز مى شود وبه تدریج از محسوس به سوى معقول, گام به گام پیش مى آید.

 

انس و پیشینه ارتباط انسان با دریافتهاى حسّى ازیکسو وآسانى درک محسوسات در مقایسه با ادراک حقایق معقول, همواره این خطر را در پیش پاى کاوشگران معارف دینى مى نماید که گرایش افراطى به تفسیر حسّى و ظاهرى پیدا کنند وبرخى از احساسها را که گاه درشمار توهّمات و تخیّلاتند, درفهم معارف بلند آسمانى دخالت دهند.

 

انسان درنظام مادّه, آنچه از لوح ,کرسى ,عرش, میزان , دست , گوش و چشم مى شناسد, حسّى است ودست کم پیش ازآن وبیش ازآن که مراحل غیرحسّى این الفاظ را بشناسد, با مصادیق حسّى آنها سروکار داشته است, از همین روى گرایش دارد که این الفاظ را بر معانى حسّى حمل کند, درحالى که این گرایش, یک احساس تخیّلى است وآنچه تخیّلى بودن این گونه احساسها را مى نمایاند, دلایل ضرورى وبدیهى عقلى ونقلى است که ساحت ذات حقّ را از ابتلا به امور حسّى, منزّه مى شمارد.

 

(میزان), یعنى وسیله سنجش. ولى این وسیله در طول زمان شکلها وگونه هاى گوناگونى را شاهد بوده است, گاه این سنجش به وسیله ابزار وآلات فولادین صورت مى گرفته و زمانى با اشیاء لطیف تر وکم حجم تر وزمانى با پرسش یک سؤال وبرملاک اصول بدیهى عقلى ونقلى. درهمه این مراحل, میزان, میزان است, ولى مصادیق آن با یکدیگر تفاوتى آشکار و انکارناپذیر دارند با این وجود, هیچ ضرورتى ندارد که انسان تنها با شنیدن لفظ میزان, ذهنش به سمت محسوس ترین و حجیم ترین نوع آن برود!

 

البته نباید ازنظر دور داشت که خطر حس گرایى وپرهیز ازآن, ممکن است به تفریط بینجامد و باطنى گرى وتأویل گرایى را دامن بزند وکسانى حتّى معانى حسّى را هم به لطایف الحیل حمل بر معانى غیرحسّى کنند, این خطر نیزکمتر ازخطر پیشین نیست.

 

5

 

 

ج. داده هاى علمى ـ فلسفى

 

 

درپاره اى موارد, باورهاى علمى-فلسفى از برداشتهاى استنباطى جلوگیرى مى کنند وناهمسازى با آن مى کنند.

 

دراین مورد, بایستى به چند نکته توجه داشت:

 

1. درمواردى, پایه ناهمسازى درآن است که آیاتى چون آیه زیر, به گونه اى نادرست تفسیر و تعبیر مى شود. (نزّلنا علیک الکتاب تبیاناً لکلّ شئ ) نحل 89

 

 

 

ماقرآن را برتو فرستادیم وآن, بیان کننده هرچیز است.

 

گمان مى رود که قرآن, معادلات ریاضى و فرمولهاى شیمى و… را نیز بایستى عهده دار باشد واین انتظار, برداشتهایى مى آفریند ودر مواردى, این برداشتها با داده هاى علمى وفلسفى ناسازگار مى گردد, بنابراین, درمرحله نخست بایستى قلمرو انتظار را تعبیر و تفسیر کرد. درهمان آیه, صدر وذیل آیه این نکته را مى رساند که آنچه در رابطه با هدایت و سعادتمندى انسان مورد نیاز بوده, بیان شده است.

 

2. درمواردى که ظهور آیه با داده هاى علمى قطعى, ناسازگار بود, آن داده ها مى توانند قرینه معنایى براى تغییر برداشت گردند, به شرط آن که, آن داده ها قطعى وحتمى باشند.

 

3. درمواردى که نصّ و صریح قرآن, برمطلبى دلالت کند, هرچند با ظاهر داده هاى علمى روز ناهمساز باشد, نمى توان از برداشت قرآنى جلوگیرى کرد. به عنوان نمونه, به فرض آن که علوم روز, حیات غیرمتعارف را پذیرا نباشند, امّا در مورد اصحاب کهف ویا حضرت نوح, قرآن صراحت در عمر دراز وغیر متعارف ایشان دارد. درمورد اصحاب کهف, قرآن مى گوید: (ولبثوا فى کهفهم ثلاث مأة سنین و ازدادوا تسعاً) کهف 25

 

 

آنان در غارشان, 309 سال به سر بردند.

 

همچنین درارتباط با عمرنوح آمده است: (فلبث فیهم الف سنة الاّ خمسین عاماً) عنکبوت 14

 

 

 

نو ح درمیان جامعه اش, 950 سال زیست.

 

آیات فوق, صراحت دارند که نوح و اصحاب کهف, عمرغیرمتعارف داشته اند. بنابراین, به فرض آن که داده هاى علمى با آن ناهمساز باشند, نمى توان ازمفاد آیات سرپیچید.

 

همچنین دلایل وبراهین فلسفى, با صریح آیات نمى توانند ناهمسازى کنند. برخورد ابن سینا با مسأله معاد جسمانى, پذیرش همین نکته است که حتّى اگر برانگیخته شدن خلایق با کالبدهاى دنیوى خود, از طریق عقلانى و فلسفى قابل پذیرش نباشد, مفاد آیات در آن صراحت دارند وازاین روى بایستى آن راباور کرد.

نظر شما