جایگاه جریان فراماسونری در رابطه ایران با غرب
خاستگاه فراماسونری
غرب برای حضور در ایران به طور خاص و در مشرقزمین به طور عام علاوه بر نیروهای خود، نیازمند افرادی از درون خود جوامع شرقی بود تا روند نفوذ با همواری بیشتر صورت پذیرد. در دوران اولیه گسترش نفوذ غرب در مشرقزمین، فراماسونری هم با استعمار رابطه تنگاتنگی پیدا کرد. استعمارگران چون خود را آبادکننده معرفی کردند، در یک طنز تاریخی این نهاد را هم بهعنوان یکی از مظاهر آبادانی همراه خود آوردند. فراماسونری از نظر تشکیلاتی، حاصل تغییر صورت یافتن اصناف قرون وسطایی معماران و بنایان انگلیسی و فرانسوی است که در قرن هجدهم کاملا از حالت یک صنف خارج شده و با تکیه بر ایدئولوژی لیبرالی و حمایتهای گسترده بورژوازی اروپا به بازوی سازمانی نظام سرمایهداری (به تعبیر دقیقتر، نخستین بازوی سازمانی بورژوازی لیبرال غرب) تبدیل شد. ریشههای نهایی فراماسونری بهعنوان جمعیتی نهانروش و نخبهگرا به الیگارشی یهود باز میگردد که در 1717 اقدام به پایهریزی آن در انگلستان نمودند. این جنبش ابزار توطئه انگلو ـ صهیونیست جهانی است و بسیاری از مخالفتهای مسلمانان با آن ریشه در اساس صهیونیستی این مرام دارد.
نفوذ به جامعه ایرانیان
روند وابستگی جامعه ایران به غرب در دوران قاجار با ورود اولین دسته از ایرانیان به مجامع فراماسونری که در آغاز غالبا سفرا و محصلان اعزامی به اروپا بود، تشدید شد و رفته رفته با گسترش یافتن شبکه لژهای فراماسونری و افزایش اعضای آن، که عمدتا از میان طبقات صاحب نفوذ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی گزینش میشدند، ابعاد گستردهتری یافت. بعد از این دوره، ایرانیان دیگری نیز که به خارج سفر کردند و در این سازمان جذب شدند؛ افرادی چون مهندس میرزاصالح شیرازی، میرزا جعفر مهندس که بعدها مشیرالدوله لقب گرفت، سه شاهزاده فراری ایرانی (رضاقلیمیرزا، تیمورمیرزا و نجفقلیمیرزا پسران حسنعلیمیرزا فرمانفرمای فارس) و نهایتا میرزا ملکمخان که منادی غربگرایی و وابستگی به غرب بود.
در آغاز، برخی از روشنفکران دوره قاجار، سازمان فراماسونری را بهعنوان یک سازمان نوگرا، انقلابی و آزادیخواه تصور میکردند که آرمانی جز مبارزه با استبداد و برپایی مردمسالاری و بیداری ملتها ندارد. از جمله عوامل مهمی که موجب گرایش و جذب روشنفکران این دوره به سازمانهای فراماسونری، بهویژه لژ فرانسوی آن میشد، نقش مهم اعضای آن سازمان در انقلاب کبیر فرانسه بود. بیشترین اعضای اصلی فراموشخانه، میرزا ملکمخان نیز دانشجویان سابق دارالفنون بودند. وی هدف خود را از تشکیل «مجمع آدمیت» که برخی از معروفترین اعضای آن عبارت بودند از: فتحاللهخان اکبر، عبدالحسینخان سردار محیی، ابوالفضل میرزا عضدالسلطان و دکتر محمد مصدقالسلطنه)، بدین شرح بیان میکند: «من به اروپا رفته و نظامهای دینی، اجتماعی و سیاسی آنان را مطالعه کردم. من روحیه فرقههای مختلف مسیحیت و سازمان جوامع مخفی و فراماسونری را آموختم و به برنامهای رسیدم که باید عقل سیاسی اروپا را با عقل دینی آسیا با هم بهکار گیرد. میدانستم که بیفایده است ایران را به الگوی اروپایی تغییر شکل دهیم و تصمیم گرفتم محتوای اصلاحات خود را به لباسی بپوشانم که مردم من بتوانند آن را بفهمند و آن لباس مذهب بود». انجمن مخفی فراماسونها، یکی از تشکلهای افراطی عصر مشروطه بود که با هدف تسلط بر حکومت و فرهنگ ایران در این زمانه پرتلاطم فعال شده بود و محل انجمن نیز باغ «سلیمانخان میکده» در خیابان گمرک بود. مذاکرات و مصوبات این انجمن آشکار میسازد که آنها با چابکی و تردستی قصد داشتند با ایجاد اغتشاش و دودستگی در کشور از این شرایط خاص تاریخی بهره برده و موقعیت خود را در کشور استحکام بخشند. لازم به ذکر است که مشروطهخواهان غربگرا، عمدتا فراماسونر بودند. غیر از مرحوم شیخ فضلالله نوری که ارتباطی با این تشکیلات نداشت و به سبب مشروعهخواهی به شهادت رسید، دو سه نفر دیگری که اعدام شدند، فراماسونرهایی بودند که بهنحوی اسرار را افشا کرده بودند و بدین طریق به مجازات رسیدند. فراماسونها در تدوین قانون اساسی مشروطه حضوری مؤثر داشتند بهگونهای که قانون اساسی مشروطیت ایران با حضور فراماسونهایی چون تقیزاده، فروغی و سید نصرالله تقوی، که هر سه از اعضای اصلی «لژ بیداری ایران» بودند، با اقتباس از قانون اساسی کشورهای فرانسه، بلژیک و انگلستان تهیه شد. در جریان اعدام شیخ فضلالله نوری نیز اعضای تشکیلات فراماسونری نقش عمدهای داشتند و شیخ ابراهیم زنجانی، روحانینمایی که قاضی دادگاه صادرکننده حکم اعدام شیخ شد، عضو «لژ بیداری ایرانیان» بود. شایان ذکر است که از میان دوازده نفر اعضای «کمیته انقلاب» مشروطه، نه نفر عضو لژ بیداری بودند. در جریان کودتای انگلیسی 3 اسفند 1299، که متعاقب آن رضاخان به قدرت رسید، نیز فراماسونها نقشی تعیینکننده داشتند. توضیح اینکه اردشیر جی (اردشیر ریپورتر) رئیس سازمان مخفی اطلاعات بریتانیا در ایران، که طبق اسناد برجایمانده و بر اساس اعتراف خود، از عوامل و مسببین اصلی و پشتپرده کودتا محسوب میشود، عضو برجسته لژ فراماسونری «بیداری ایرانیان» بود. در انتقال قدرت از قاجار به پهلوی و روی کار آمدن غیرقانونی رضاخان نیز از نقش یک پیشگام فراماســون نمیتــوان چشمپوشی کرد؛ محمدعلی فروغی. کسی که میتوان از وی بهعنوان یکی از ایدئولوگهای اصلی دولت رضاشاه یاد کرد یک فراماسون بود.
فراماسونری در عصر پهلوی
فراماسونری در عصر پهلوی سه مرحله متمایز را پشت سر گذاشت: 1. مرحله سکوت نسبی در دوره رضاشاه. هرچند فروغی خود از فراماسونهای نامی آن دوران بود؛ 2. احیای فراماسونری و ایجاد «لژ پهلوی» در دوران محمدرضا پهلوی. در 25 آذر 1330 «لژ پهلوی» توسط ارنست پرون، محمدخلیل جواهری، محمود هومن، احمد هومن، جعفر رائد و دیگران تأسیس شد و تا سال 1335 فعالیت داشت؛ 3. رشد فزاینده فراماسونری در 1978-1955، هنگامی که چندین لژ معمولی وابسته به لژهای اعظم فرانسوی، آلمانی و اسکاتلندی و دو لژ اعظم شروع بهکار کردند. در دوره محمدرضا پهلوی تا حدودی در تفاوت با دوران رضاشاه، همزمان با گسترش روابط سیاسی با غرب بهویژه انگلستان لژهای فراماسونری بسیاری در ایران تأسیس شد و نفوذ فراماسونها در سیاست ایران بهشدت گسترش یافت. هرچند هیچیک از افراد سرشناس خانواده پهلوی بهطور رسمی عضویت خود را در لژهای فراماسونری اعلام نمیکردند، ولی بسیاری از سیاستمداران، نخستوزیران، وزیران، نمایندگان مجلسین و فعالان سیاسی از فراماسونهای سرشناس بودند. در این دوران، تشکیلات فراماسونری عمدتا در جهت تثبیت پایههای حکومت پهلوی دوم و تامین منافع غرب و بهویژه متحد غرب، یعنی صهیونیسم، فعالیت میکرد. فراماسونها در ایران عموما وابسته به دولتهای غربی بهخصوص انگلستان بودند و عمده فعالیتهای آنها نیز بدین سبب در جهت حفظ منافع این دولتها بود. در این میان میتوان به نقش فراماسونهای شناختهشده این دوران در یک سری قراردادهای استعماری و شبهاستعماری اشاره کرد. «قرارداد الحاقی» یا همان قرارداد «گس ـ گلشائیان» و مسئله «کاپیتولاسیون» از آن جملهاند که در مورد اول، محمد ساعد (نخستوزیر و فراماسون عضو لژ مولوی) و نیز عباسقلی گلشائیان (فراماسون نامی و عضو لژ مولوی) نقش داشتند و در ماجرای کاپیتولاسیون حسنعلی منصور (نخستوزیر)، عباس آرام (وزیر امور خارجه) و شریف امامی (رئیس مجلس سنا در آن زمان و استاد بزرگ لژ فراماسونری) نقش کلیدی ایفا کردند. در این دوره در نتیجه ترکیب صهیونیسم و فراماسونری در ایران، پدیده نوین «نوماسونی» شکل گرفت که نطفه آن در دل رژیم پهلوی بسته شد و در دامان دولتمردان آن زمان پرورش یافت. علاوه بر مسائل ذکرشده، فعالیتهای فراماسونری در ایران در عین حال به طور قطع موجب گسترش بیاعتقادی به دین مبین اسلام و رواج خرافه در میان مردم نیز میشد.
دخالت لژهای فراماسونری در عرصههای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران به صور مختلف تا پیروزی انقلاب اسلامی ادامه داشت. یکی از وقایعی که گویای دخالت و تأثیرگذاری گسترده آنها در امور کشور و توطئههای پنهانی است، اتفاقات مربوط به انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی است که در پی مخالفت ماسونها با دکتر اقبال، وی مجبور شد از نخستوزیری استعفا دهد.
پایان راه
با پیروزی انقلاب اسلامی و نافذ شدن قوانین اسلامی در جامعه و حکومت ایران، فعالیتهای لژهای فراماسونری در ایران رو به افول نهاد و در نهایت نیز متوقف شد. در این هنگام، اغلب گردانندگان عمده لژهای فراماسونری که از مقامات متنفذ رژیم پهلوی بودند، ایران را ترک کردند و بدین ترتیب شیرازه تشکیلات فراماسونری در ایران از هم گسست. با تمام این اوصاف در طول سه دهه تاریخ انقلاب اسلامی نیز ماسونها و دوستان آنها کوشیدهاند تا اصول موضوعه گفتمان لیبرال سرمایهداری را از دل اسلام استخراج و استنتاج کنند و التقاطی از تئوریهای ماسونی با مستندات دینی بیافرینند تا تجدیدنظرطلبی ایدئولوژیک خود را پیش ببرند. با وقوع انقلاب اسلامی ایران، اطلاعات تازهای نیز درباره وابستگیهای فراماسونها به بیگانگان و همدستی آنها با صهیونیستها بهدست آمد؛ بهطوری که پس از پیروزی انقلاب اسلامی، یکی از مراکز فراماسونری با نام «ستاد عملیات استاد اعظم، جعفر شریف امامی» کشف شد که در این مرکز یکسری عکسها، لیست اعضا و مدارک دیگری از فعالیتهای آنها بهدست آمد. براساس اسناد بهدستآمده از این کانون فراماسونری بیش از پیش مشخص گردید که در روزگار محمدرضا پهلوی، نه تنها اساس سیاست ایران، بلکه سررشته اقتصاد کشور نیز به شیوهای بنیادین در دست فراماسونها بوده است. به هر حال انقلاب اسلامی ایران بر چندین سال حضور و نفوذ مرموز ایادی استعمار در قالب تشکیلات فراماسونری نقطه پایان گذاشت و بسیاری از خیانتهایی که در لوای گروههای مخفی فراماسونری در طول سالیان متمادی در تاریخ معاصر ایران به وقوع پیوسته بود از پرده برون افتاد. فراماسونری همیشه کوشیده اقلیتهای مذهبی را تحریک کند و در جوامع مختلف مسئله و تفرقه ایجاد نماید. حکومتهای استعماری انگلیس سعی بر این داشتند عوامل خود را بهصورت مجریان صدیقی در پستهای حساس قرار دهند و گاهی هم آنها را در برنامهای چندین ساله در چهره مردان ملی ذخیره نمایند. سیاست فراماسونری هیچگاه در مورد ایران نقش نیکخواهانه و اصلاحطلبانه نداشته بلکه فریب و تزویر، اساس کار بوده تا ملت را در عقبماندگی و بیخبری نگه داشته و میوه ناآگاهی و کجفهمی ملل را بچیند. بسیاری از ایرانیان که از همان دوران قاجار به انگلستان وارد شدند و آموزشهای ماسونی یافتند، در جهت مخالف خواست تودههای مردم قرار گرفتند. بر اساس اسناد و مدارک برجایمانده، ردپای فراماسونها را در جایجای تاریخ معاصر ایران میتوان مشاهده کرد؛ عمدتا به این دلیل که ایران گذشته از اینکه بازار خوبی برای تجارت انگلیس بود، کلید دروازه هند نیز بهشمار میرفت و نفوذ انگلیس از طریق شبکه فراماسونری در این منطقه مستحکم شد. بهرهبرداری از ثروتهای خدادادی ایرانزمین و تأمین امنیت برای حامیان غرب در منطقه از دیگر دلایل این جنس دخالتها بوده است. مسلما دوران قاجار، انگلیسها و فراماسونهای ذوبشده در غرب را بر کشور مسلط کرد و دوران پهلوی بر تسلط آن افزود. اکثر رجال سیاسی و دولتمردان ایران در دو قرن گذشته پیوسته با این شبکه مربوط بوده و گاهی مسیر نهضتهای مردمی از جمله انقلاب مشروطه را برحسب خواست خود تغییر دادهاند. فراماسونری در ایران از تشکلهای ذینفوذ و پیچیدهای بوده که در مسیر اغراض و اهداف استعمار و امپریالیسم طی مسیر نموده و در مقاطعی نیز بر نهادهای سیاسی و مراکز مطبوعاتی، فرهنگی و هنری ایران سلطه تام و تمام داشته است. تشکلها، جریانها، مطبوعات و افراد وابسته به فراماسونری یا متمایل به آن از لحاظ فکری تلاش کرده و میکنند در هیئتی کاملا نهان، مروج ایدهها و شعارهای لیبرالی و بازگشت سلطه سرمایهداری در ایران پس از انقلاب باشند. از خطر حرکتهای بسیار نهانروشانه و منافقانه فراماسونری علیه تفکر اسلامی
منبع: هفته نامه پنجره شماره ۱۸۰
نویسنده : امید پورعلی
نظر شما