ارزش فلسفه سیاسى سنتى در تفکر اسلامى
بیشتر مباحث این شماره ناظر به ((فلسفه سیاسى سنتى در جهان اسلام)) است. اهمیت این گونه مباحث، از این لحاظ است که گفت و گو بین گذشته و حال، و اکنون و آینده، لازمه اندیشه و زندگى سیاسى است. بررسى مشکلات سیاسى گذشته در ساحت نظریه، شاید بتواند زمینه اى بر تإمل فلسفى در مشکلات امروز و آینده جامعه اسلامى تدارک نماید. درک این تجربه تاریخى که چگونه اندیشمندان گذشته ما با فلسفه سیاسى یونانى مواجه شده و گزینش گرایانه به طراحى نظام فلسفى ـ سیاسى مناسب جهان اسلام در دوره میانه پرداخته اند، ممکن است پژوهشگر اندیشه سیاسى را در مواجهه انتقادى با فلسفه سیاسى سنتى در تاریخ اسلام از یک سوى، و فلسفه سیاسى جدید غرب از سوى دیگر، توانمند سازد.
روشن است که فلسفه سیاسى سنتى در جهان اسلام، از آن روى که سنتى است، لاجرم به زندگى گذشته مسلمانان تعلق دارد. گذشته اى که از حیث مختصات تاریخى با شرایط امروز ما تفاوت بسیار دارد. اما این ویژگى، تنها وجهى از فلسفه سیاسى سنتى است. فلسفه سیاسى سنتى از سوى دیگر، حضورى جدى در زندگى و زمانه ما داشته و از این حیث که بر سنت دیرپایى از تفکر فلسفى استوار است و سلطه معرفت شناختى سنگینى بر تفکر سیاسى امروز دارد؛ مدام به باز تولید خود مى پردازد و اندیشمند و سیاستمدار امروز را در شعاع خود گرفتار مى کند و جهت مى دهد.
بدین سان، توجه به فلسفه سیاسى سنتى در جهان اسلام، هرگز به معناى ((سلفى گرى نظرى)) نیست؛ بلکه دقیقا به منظور فرار از گذشته گرایى ناخود آگاه است، زیرا پژوهشگر اندیشه سیاسى، تنها با نگاه انتقادى به گذشته است که مى تواند توانمندیها و ناتوانیهاى مکنون در فلسفه سیاسى سنتى را بشناسد، راه درست گفت و گو و تعامل با سنت را دریابد و به احتمال، مقدمات طرح فلسفه اى مناسب و ملازم با زندگى جدید را فراهم نماید. اما چگونه مى توان به تحقیق و نقد سنت سیاسى پرداخت؟ چگونه مى توان سنت را بازسازى نمود؟ و سرانجام چگونه مى توان از توانمندیهاى ذاتى سنت براى زندگى در عصر و دوران جدید الهام گرفت؟
فلسفه سیاسى سنتى در جهان اسلام، در صورتى مى تواند از چشم انداز ((تجدد اسلامى)) مورد توجه قرار گیرد که ابتدا به دقت باز سازى شده و آنگاه عناصر سه گانه ((اندیشه پذیر))، ((اندیشه ناپذیر)) و ((اندیشیده نشده)) آن مورد کاوش علمى قرار گیرد. به عنوان مثال، ((رابطه عقل و دین)) در سیاست، از جمله مقولات اندیشه پذیر و اندیشیده شده اى است که فلسفه سیاسى سنتى مسلمانان، تجربه گرانبهایى را در اختیار اندیشه و سیاست امروز قرار مى دهد. و ادراکات عقل عملى را در فهم و تصویر مصالح سیاسى و مشروع مسلمانان تإیید مى کند. بر عکس، مسائلى چون ((جدایى دین و سیاست)) و یا ((تعارض عقل و دین)) در قلمرو سیاست را به حوزه ((اندیشه ناپذیر)) در تمدن اسلامى رانده و از این حیث نیز تجربه ها و رهنمودهاى سلبى و نظرى ارزشمندى به میراث نهاده است. این گونه دستاوردهاى فلسفى ـ سیاسى، قطعا مى توانند در شرایط امروز زندگى و اندیشه نیز موثر شوند.
اما زندگى سیاسى جدید، و به طور کلى تجدد اسلامى، که چند دهه است در جوامع اسلامى طنین انداخته و گاه انقلاب هاى بزرگى چون انقلاب اسلامى ایران را تدارک نموده است، بر بنیاد انبوهى از مسائل و مقولات اساسى؛ چون: آزادى، مردم سالارى، قانون گرایى و... استوار است که در فلسفه سیاسى قدیم مسلمانان، از مقولات ((اندیشیده نشده)) هستند. درست به همین دلیل که فلسفه سیاسى سنتى همچنان سلطه خود را حفظ کرده، و مباحث جدید (آزادى، سرزمین و...) نیز در درون آن ((اندیشیده نشده)) است، بسیارى از مسائل جدید در طول چند دهه بر روى هم انباشته شده و کسى به آنها توجه نشان نداده و نمى دهد. شاید بتوان گفت که ظهور همین مقولات جدید و انباشت شده، ولى ((اندیشیده نشده))، دلیل اصلى بر خوردها و اضطراباتى است که سراسر جهان اسلام، بویژه جامعه امروز ما را به شدت تکان مى دهد. این امر، چنانکه ((محمد آرگون)) مى گوید؛ یکى از دلایل عمیق و در عین حال مرموز و پنهان بسیارى از مشکلات جارى در جامعه اسلامى است.
به هر حال، باز کردن باب اندیشه تحلیلى بر روى این مقولات و مسائل، ضرورتى فورى دارد؛ اما قبل از آن، و به عنوان آغازى بر تلاشهاى آینده، ضرورت دارد که تاریخ فلسفه سیاسى قدیم در جهان اسلام به درستى توصیف و تکمیل شود.
منبع: / فصلنامه / علوم سیاسی / 1378 / شماره 6، پاییز ۱۳۷۸/۸/۰۰
نظر شما