سید محمود طالقانی
شرح زندگی
سید محمود طالقانی به سال1289 ه. ش. در روستای گلگرد طالقان از توابع استان تهران، دیده به جهان گشود و نزد پدری همچون آیتالله سید ابوالحسن طالقانی که از علمای برجسته تهران به شمار میرفت (1) ، پرورش یافت. پدری که حضرت امام خمینی در باره مقام و منزلت او چنین میگوید:
«رحمتخداوند بر پدر بزرگوار او که در راس پرهیزکاران بود.» (2)
در باره زهد و پرهیزکاری آسید ابوالحسن طالقانی، آیتالله سیدحسین بدلا که با وی حشر و نشر داشته چنین میگوید:
«علیرغم این که محل رجوع عام و خاص مردم بود ولی به هیچ وجه من الوجوه از وجوهات شرعیه و سهم مبارک امام علیه السلام استفاده نمیکرد و زندگی روزمره خویش را به وسیله تعمیر ساعت تامین میکرد». (3)
سید محمود طالقانی در 10 سالگی به مکتب خانه روستای گلگرد میرود و پس از طی این دوره روانه مدرسه ملارضا در میدان امین السلطان تهران میشود و شروع به تعلم دروس حوزوی مینماید. پس از اندکی وارد مدرسه رضویه قم میشود و در نهایت در مدرسه فیضیه سکنی میگزیند. دروس سطح حوزه علمیه را نزد آیاتی چون نجفی مرعشی، ادیب تهرانی و حجتبه پایان میبرد. بنا به گفته سیدتقی طالقانی، سید محمود دارای هوشی فوقالعاده بود و در مدت اندکی دروس سطح را به پایان رساند. وی میگوید:
«با آنکه سید محمود خیلی جوان بود، سطح را تمام کرد و وارد حلقه درس آیتالله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم گردید. (4)
طالقانی در کنار دروس فقه و اصول حوزه (که درس معمول و رایج در حوزههاست و هر طلبهای الزاما آن را باید بخواند)، فلسفه و حکمت را نزد آیاتی همچون تقی اشراقی و میرزا خلیل کمرهای طی کرد. سید محمود در سال 1310 ه.ش. پدر خویش را در سن 72 سالگی از دست میدهد و پس از فوت پدر به وی پیشنهاد میشود که در تهران امام جماعت مسجدی شود و به وعظ و خطابه مردم مشغول گردد. ولی از آنجا که سید محمود به درس و بحث علاقه داشت، حوزه را به امام جماعتی و مرید و مرادی ترجیح داد و برای تکمیل تحصیلات خود عازم نجف اشرف گردید. در آنجا از محضر آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی، شیخ محمدحسین غروی و آقاضیاء عراقی بهرهمند گردید و از دست مرجع بزرگ جهان تشیع آیتالله ابوالحسن اصفهانی موفق به اخذ درجه اجتهاد گردید. در قم نیز آیتالله عبدالکریم حائری یزدی به وی اجازه استنباط و اجتهاد احکام الهی میدهد و از آقایان نجفی مرعشی و شیخ عباس قمی اجازه نقل حدیث و روایت دریافت میکند.
در آستانه جنگ دوم جهانی (1317 - 1318) وارد تهران میشود و پس از تشکیل خانواده، فعالیتهای علمی و فرهنگی خویش را در آنجا آغاز میکند. خود طالقانی در این زمینه چنین میگوید:
«پس از دوره تحصیلی که بیشتر در حوزه قم بود و مدتی هم در نجف و دریافت اجازه اجتهاد از مراجع قم و نجف به اصرار دوستان و آشنایان به تهران برگشتم (سال 18 -17) چون احساس کردم که جوانان ما از جهت عقاید و ایمان در معرض خطر قرار گرفتهاند و به پیروی از روش مرحوم پدرم جلساتی برای عدهای از جوانان و دانشجویان در باره بحث در اصول و تفسیر قرآن تشکیل دادم و در دنباله این جلسات بعد از شهریور 1320 انجمنها و کانونهای اسلامی تشکیل شد، مانند کانون اسلام، انجمن تبلیغات اسلامی، اتحادیه مسلمین، که هر کدام دارای نشریات منظم و فراخور افکار و وضع روز بود. من با همه آنها برای پیشرفت تعالیم اصول اسلامی همکاری میکردم، قسمتی از تفسیر قرآن و نهجالبلاغه را در مجله آئین اسلام مینوشتم. این انجمنها هر یک به سهم خود با فقر شرایط مادی و مانوس نبودن مردم با چنین اجتماعات و تبلیغات، آثار خوبی از خود نشان داد .... مشکل بزرگتری که دین و ملت پس از شهریور 20 با آن مواجه شد، گسترش سریع اصول مارکس و تشکیل حزب توده بود. همیشه هیات حاکمه ایران دچار این اشتباه [بوده] است که هر عقیده و فکری را که با مصلحت و وضع خود مضر تشخیص دادهاند، خواستهاند با فشار و زور و زندان و کشتن، از بین برده و یا محدود سازند با آنکه فکر و عقیده را هیچ وقت نمیتوان با این طریق از بین برد و به فرض آنکه زیر پرده رفت، هر وقت فرصتی بدست آید با وضع دیگری آشکار میشود». (5)
طالقانی پس از اقامت در تهران با آیتالله کمرهای حشر و نشر پیدا میکند و این دو، در راه نشر معارف اسلامی و جلوگیری از خطر سستی عقاید جوانان و گرایش آنان به اصول و اندیشههای مارکسیم همکاری لازم را با یکدیگر به عمل میآورند و علاوه بر این نوع فعالیتها، از فعالیت علمی هیچ گاه غافل نمیشد. آقای کمرهای از آن دوران که با آقای طالقانی مانوس بوده است، چنین میگوید:
«ما با هم جلساتی داشتیم و در این جلسات نهجالبلاغه را با آقای طالقانی مجاهد، در مورد نقشه پیاده کردن دولت امیرالمؤمنین مورد مطالعه قرار دادیم. بخصوص خطبه بیعتبا امیرالمؤمنین را که خطبهای است انقلابی. درصدد برآمدیم دو نفری نهجالبلاغه را تجزیه کنیم و کتب و کلمات را که مشتملات نهجالبلاغه است، هر خطبهای را به ضمیمه قطعات مناسب آن در یکجا جمعآوری کنیم. نهجالبلاغه بیست و دو کتاب شد، مقدماتی بر آن نوشتیم و در معیت آقای طالقانی در ماه رمضان پس از نماز در مسجد شاهآباد و در مسجد مرحوم حاج سیدمصطفی حجازی من دیکته میکردم و صفحه را تصفح میکردم و قطعات متناسب را تعیین میکردم و آقای طالقانی یادداشت میکردند. الان دفترچه تجزیه نهجالبلاغه به خط آقای طالقانی در کتابخانه من موجود است». (6)
طالقانی فعالیت علمی، فرهنگی و حتی سیاسی خود را با این پیش فرض آغاز کرد که اگر روحانیان و مجتهدان مصلح به جوانان مبارز و حرکتبخش طرح و نقشه مهندسی اجتماعی اسلام را ارائه ندهند، به طور طبیعی جوانان سرشار از انرژی و فعالیتبه سمت امثال مارکس، لنین و استالین جذب خواهند شد و از آنان پاسخ سؤال خود را خواهند خواست. طالقانی نسبتبه جوانان، دیدی عاشقانه و مشفقانه داشت و اگر با جوانان، از هر مکتب و ایدئولوژیای که بودند، با مهربانی و نرم خویی رفتار میکرد به این دلیل بود که اعتقاد داشت جوان پاک است و زمینه رشد و تعالی و تکامل او بسیار است. بدین سان طالقانی از شهریور 20 به بعد فعالیتخویش را بیشتر در جبهه فرهنگی جهت ارائه اندیشه و معارف ناب اسلامی قرار داد. به خاطر همین فعالیتهای فرهنگی و اسلامی که از سالهای17 - 1318 آغاز کرده بود و عمامه به سر بود، رژیم رضاخان وی را دستگیر و به مدت 50 روز زندانی میکند که در نهایتبا ضمانت آزاد میگردد.
پس از پایان جنگ دوم جهانی (1317 - 1322) و به دنبال شورش کمونیستها و تجزیهطلبان در آذربایجان به رهبری پیشهوری، طالقانی از سوی علما و مجامع دینی و مذهبی به آن منطقه اعزام میشود و پس از بررسی مسائل و توقف ده روز در آنجا، در باره اوضاع و احوال آن منطقه چنین میگوید:
«تجزیه نشدن آذربایجان از ایران چندین علت داشت. ولی از جنبه داخلی میدانید که مؤثرترین ضربه به تجزیهطلبان، بنا به اعتراف رئیس دولت وقت (قوام السلطنه)، فوت مرحوم آیتالله ابوالحسن اصفهانی مرجع شیعیان بود. عزاداری ایشان چنان آذربایجان را تکان داد که تجزیهطلبان با هر قدرت تا مدتها نتوانستند از بروز نتایج این احساسات جلوگیری کنند و مردم مسلمان آن سرزمین عملا به آنان فهماندند که عمیقتر و پایدارتر از این قدرتهای موقت قدرت ایمان است که بالاخره دست متجاوز را کوتاه میکند. لذا پس از برگشتبه تهران از مشاهدات و مطالعات خود بیش از پیش متوجه شدم که انحرافهای فکری عدهای از مردم و جوانان و عواقت آن خطر بزرگی برای تمامیت و استقلال کشور دارد که ممکن استبه نابودی و تجزیه آن بکشد و تکلیف شرعی خود دانستم که اهتمام بیشتری در تشکیل جلسات مرتب و مفصل و منظم که مدتها در راه آن میکوشیدم برای سخنرانی، بحث و انتقاد بر محور اصول برهانی خداپرستی و رد و انتقاد بر اصول ماتریالیستی و کمونیستی بنمایم. در نتیجه سپاهی از دانشجویان برای بحث و فهم اصول اسلامی و مقایسه آن با اصول مادی تشکیل دادم که در دانشگاه و خارج از دانشگاه آثار آن آشکار و هویدا گردید و بر محور همین فکر و نظر، انجمن اسلامی دانشجویان که در سال 1322 تشکیل شده بود و پس از آن (انجمن اسلامی) معلمین و اطباء تشکیل گردید.» (7)
طالقانی تشکیل انجمنهای اسلامی پزشکان، معلمان و دانشجویان دانشگاهها را در دهه 20 که بحرانیترین دهه برای رژیم و مخالفان آن بود، با اهداف ذیل تبیین و تحلیل میکند:
الف) وظیفه کلی و دینی این بود که جوانان با بحث آزاد، اصول دین را دریابند. زیرا از نظر علمای اسلام اصول دین را باید با تحقیق و برهان و بحث آزاد دریافت.
ب) وظیفه خاص دیگری که پیش آمده بود، مبارزهای منطقی با اصول ماتریالیسم بود که اذهان جوانان و تحصیلکردههای ما را میرفت فرا گیرد. (8)
طالقانی با توجه به این مقدمات و با آن دید اسلامی و جهانی خود، احساس تکلیف سنگین میکند که اصول اعتقادی، اجتماعی و اقتصادی اسلام را برای مسلمانان داخل و خارج کشور احیا کند. این وظیفه را نخست نسبتبه کشور خود احساس میکند که سابقه تاریخی و درخشانی در علم و تحقیق، بخصوص علوم اسلامی دارد. از این رو، طالقانی علاوه بر فعالیتسیاسی بیشتر به مسائل فرهنگی و آموزشی توجه داشت و بدین خاطر مسجد هدایت را از دهه 20 محل وعظ و خطابه خود قرار داد. او مسجد هدایت را نمونهای از مساجد صدر اسلام در مکه و مدینه کرد که در آن مجاهدین و مبارزین گرد هم میآمدند و به شور و مشورت میپرداختند. یکی از نمازگزاران قدیمی مسجد هدایت در این باره چنین میگوید:
«از زمانی که مسجد هدایتبه شکل کنونی آن ساخته شد، رفته رفته دانشگاهیان و جوانان تمایل زیادی به آمدن به آنجا از خود نشان دادند. مطالبی که در آنجا به وسیله آیتالله طالقانی بیان میشد برای همگان تازگی داشت و ما هیچ کدام مطالب را آنگونه از زبان هیچکس تا آن روز نشنیده بودیم. جذبه و بحث و گیرایی و ملموس بودن صحبتها، جوانان را بیشتر جذب میکرد. شبهای جمعه از هفتاد و هشتاد کیلومتری تهران میآمدند برای شنیدن صحبتهای آقا.» (9)
طالقانی در مسئله نهضت ملی نفت که دو گروه ملیون و مذهبیون فعالیت داشتند که در نهایت این دو گروه به وادی اختلاف کشانده شدند، سعی در متحد کردن آنها داشت و همواره در تلاش بود که جلو تفرقه نیروهای مبارز علیه رژیم را بگیرد. در این باره خود ایشان میگوید:
«عوامل استبداد داخلی و جاسوسان اطراف این قدرتها شروع به تفحص کردند و نقطه ضعفها را یافتند. به فدائیان اسلام گفتند شما بودید که این نهضتها را پیش بردید، فدائیان گفتند ما حکومت تامه اسلامی میخواهیم، به آنها میگفتند دکتر مصدق بی دین است، یا به دین توجهی ندارد و خواستههای شما را نمیخواهد انجام دهد، آنها به دکتر مصدق میگفتند فدائیان اسلام جوانانی پر شور و تروریست هستند، باید از آنها بپرهیزید و من که خود در این میان میخواستم بین این دو تفاهم ایجاد کنم، دیدم نمیشود، امروز صحبت میکردم، اما فردا میدیدم که دو باره چهرهها عوض شده ; باز خصومت و توطئه.» (10)
طالقانی بعد از کودتای 28 مرداد روش جدیدی در مبارزه بر ضد رژیم در پیش گرفت و به کار جمعآوری نیروهای قدیمی اعم از ملی و اسلامی و تشکیل هستههای جدید مبارزات اسلامی پرداخت و موفق به تشکیل نهضت مقاومت ملی گردید که تا سال1339 فعال بود. در این دوره عناصر ارزندهای از این نهضتبازداشتشدند و از جمله طالقانی به زندان رفت که یک سال به طول انجامید. (11) طالقانی در این دوره علاوه بر فعالیتسیاسی و مذهبی در راستای نشر فرهنگ اسلامی، در مسیر پژوهشهای سیاسیاش کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» آیتالله نائینی را با مقدمه و پاورقی و توضیحات خود به چاپ میرساند. سپس دستبه تالیف کتاب «اسلام و مالکیت» میزند که در طی یک سال بنا به گفته خود طالقانی دو بار تجدید چاپ میشود. (12)
طالقانی برای ایجاد جامعهای به دور از جنگ و خونریزی و دارای امنیت و عدالت در گستره جهان اسلام و در نهایت جهان بشریت، به همفکری و مشورت علما و اندیشمندان اسلامی میپرداخت. وی در این راستا در طول دهه 1330 به همراه عدهای از علما در کنگره شعوب المسلمین کراچی شرکت کرد و در کنگره بینالمللی قدس که همه ساله از نیمه دوم دهه 30 در بیتالمقدس تشکیل میشد، حضور داشت و در سال 1338 به نمایندگی از آیتالله بروجردی برای شرکت در کنگره اسلامی دارالتقریب در قاهره به کشور مصر رفت و پیام آقای بروجردی را به شیخ شلتوت رئیس الازهر رساند. (13)
در سال1339 به دنبال شروع انتخابات دوره بیستم مجلس شورای ملی، فعالیتهای طالقانی به اوج خود میرسد و مسجد هدایتبه ستاد مبارزاتی علیه استبداد و خفقان تبدیل میشود. به دنبال اوجگیری این مبارزات، جلسات مسجد هدایتبه وسیله عوامل رژیم سرکوب و تعطیل میشود، اما این جلسات در منزل اشخاص مختلف تشکیل میشود. طالقانی به همراه شهید مطهری در این جلسات به تحلیل مسائل اجتماعی و افشای رژیم میپردازند.
طالقانی در سال 1340 در تشکیل نهضت آزادی مشارکت نموده و در همان سال به زندان میافتد. (14) وی در باره انگیزهها و اهداف پیوستن خود به اعضای مؤسس نهضت آزادی چنین میگوید:
«ایمان و خلوص نیت و استقلال فکری و اصالتخانوادگی که مؤسسین آن داشتند، با اخصی از علما و روحانیون که در این مورد صاحبنظرند و تشخیص تکلیف دینی و استعانت و استخاره از قرآن کریم عضویت آن را در هیات مؤسس اولیه پذیرفتم، با توجه به گرفتاریهای دیگر و انجام وظایف روحانیت قبول این مسؤولیتبرایم دشوار بود ... تنها مسؤولیتی که در این جمعیتبه عهده گرفتهام، همان راهنمائی به اصول و احکام عالیه اسلام است که جزء مرامنامه باشد و پاسخ به پرسشها و روشن کردن افراد و جوانان و جوابگویی مسائل مطروحه در این حدود» (15)
دولت ایران در سال 1341 لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی رامطرح میکند که مورد مخالفت علما و مراجع تقلید ایران قرار میگیرد و هر کدام از آنها با تلگرافهای جداگانهای به شاه خواستار عدم تصویب این لایحه در مجلس شورای ملی میشوند. طالقانی نیز در زمره علمای مخالف بوده است. در نهایت رژیم مجبور به عقبنشینی میشود و رسما اعلام میکند که از تصویب این لایحه صرفنظر کرده است. اما در بهمن 1341 رژیم ترفند دیگری به کار میگیرد و آن، اصول و لوایح شش گانهای بود که از سوی شاه به مردم عرضه میشود تا آنان در باره لوایح به صورت رفراندوم اظهار نظر کنند. روحانیون، علما و مراجع این بار نیز مخالفت میکنند و طالقانی نیز که به اتفاق دیگر روحانیون و سران نهضت آزادی با این مسئله مخالفت نموده بود راهی زندان قزل قلعه میشود. (16) وی در این باره میگوید:
«روز سوم بهمن ماه 1341 مامورین سازمان امنیتبدون اجازه و تشریفات قانونی وارد خانه من شدند و مرا، با حال کسالت و بیماری به زندان قزل قلعه بردند. به چه گناهی و به چه جرمی؟! و به استناد به کدام یک از موارد قوانین اساسی و حقوق بشری، هنوز نمیدانم ... مقارن با زندانی کردن من عده زیادی از علما از پیرمرد نود ساله تا جوانها از سران جبهه ملی و نهضت آزادی ایران تا کاسب و کارگر و بازاری و دانشجو را در تهران و شهرستانها به زندان کشیدند. به چه بهانه؟! به این بهانه که روز ششم بهمن قرار استشش ماده مصوبه در معرض تصویب و رفراندوم گذارده شود تا آزادانه؟! مردم! رای موافق و مخالف! خود را ابراز دارند. ما هم صاحب رای بودیم و نه خود و هیچ مرجع صلاحیتدار و نه ملت ما را از مهجورین در اظهار نظر نشناخته، چرا باید زندانی شویم و از دادن رای و اظهارنظر محروم باشیم ... با آنکه علما طبق نص صریح اصل دوم متمم قانون اساسی نسبتبه هر طرحی از جنبه اسلامی حق نظر و قبول یا رد آن را دارند ... پس از آنکه به زندانم کشیدند به حسب معمول و برای پرونده سازی و صورت قانونی درست کردن، اشخاصی که آماده برای بازجوئی و ساختن پرونده هستند و برای همین کار پرورش یافتهاند، در تاریخ9/11/1341 مشغول بازجوئی شدند، محور سؤالات در باره شش ماده بود.» (17)
رژیم پس از حدود 5 ماه، طالقانی را در اوایل خرداد 1342 آزاد میکند و ایشان از موقعیت استفاده کرده، در دهه محرم 1342 در مسجد هدایتبه منبر میرود و به بیان برنامههای امریکایی انقلاب سفید و ستمهایی که بر مردم روا میدارند و جنایاتی که اعمال میکنند، میپردازند. علاوه بر فعالیتها و سخنرانیها، وی به نوشتن و نشر اعلامیهای خطاب به افسران ارتش بوده است، صادر میکند. (18)
پیرو این فعالیتها، احساس میکند که رژیم درصدد دستگیری وی است. از این رو، شب دوازدهم محرم 1342 از رفتن به منبر در مسجد هدایتخودداری میکند و به ناچار چند روزی در لواسانات مخفی میشود. پس از کشتار پانزده خرداد 1342، اعلامیهای با عنوان «دیکتاتور خون میریزد» از طرف نهضت آزادی صادر میشود. دستگاه امنیتی رژیم مطمئن بود که محرک اصلی این اعلامیه طالقانی است و درصدد دستگیری وی برمیآید که در نهایت در تپههای لواسانات وی را دستگیر میکند. محمد بسته نگار داماد طالقانی در باره چگونگی دستگیری ایشان مینویسد:
«آیتالله طالقانی خود در زندان تعریف میکرد که صدای غرش خودروهای ارتشی در کوهستان پیچید و من نگران شدم که این جنایتکاران برای پیدا کردن من نسبتبه روستائیان بیگناه به هر جنایتی دستبرنند، لذا بر فراز تپهای رفتم و دست تکان دادم و صدایشان زدم، همگی شگفت زده به طرف من آمدند و گفتند چند روز است دنبال شما میگردیم. به آنان گفتم من اینجا بود، شما بیخود این طرف و آن طرف میگردید. به هر حال در 22 خرداد همراه آنان به زندان قصر آمد و در زندان شماره 2 قصر، جدا از دیگر یاران زندانی شد.» (19)
پس از خرداد 42 طالقانی به ده سال زندان محکوم شد. وی پس از محکومیت، برنامه تربیتی و سازندگی خویش را در زندان آغاز میکند. زندان تبدیل به مکتب درسی وی میگردد و تفسیر قرآن وی هفتهای سه شب ; و سایر سخنرانیها و دروس وی در زندان برای زندانیان سیاسی آرام جان بوده است. تالیف سه جلد تفسیر «پرتوی از قرآن» و تکمیل کتاب «اسلام و مالکیت» از آثار سالهای زندان پس از خرداد 1342 وی میباشد.
باید گفت که طالقانی در زندان، در احیای دوباره قرآن و در متن زندگی قرار دادن آن و زدودن غبار از چهره نورانی آن، نقشی فراموش ناشدنی داشت. در این دوره از زندان با افراد مجاهدین خلق مثل حنیف نژاد و سید محسن و دیگران آشنا میشود و به پرورش روحی و معنوی آنان میپردازد.
رژیم پهلوی سرانجام بر اثر فشار افکار عمومی و واکنشهای بینالمللی، او را در سال1346 آزاد میکند. در سال 1348 در خطبه نماز عید فطر، ضمن یک سخنرانی پر شور به بحث در باره خلقت انسان، بعثت پیامبران و برقراری حکومت اسلامی میپردازد و در پایان نظر مردم را به مسئله فلسطین جلب میکند. فرازی از سخنان وی در آن روز به قرار ذیل است:
«مصیبت دیگر که آوارههای فلسطین دارند، مگر کم مصیبت است. مردمی که بیستسال، متجاوز از بیستسال در بیابانها زندگی میکنند و بانگ میزنند، به وجدان بشریت، به مردم دنیا که به داد ما برسید، آنها به جای اینکه به دادشان برسند، با بمبهای ناپالم بر سرشان میریزند. این مصیبت نیست؟ این گرفتاری نیست؟» (20)
در سال1349 زمینه سازی برای نفوذ و دخالتشرکتهای امریکایی در ایران هر چه بیشتر نمایانتر شده بود و رژیم نیز برای جشنهای دوهزار و پانصد ساله برنامهریزی میکرد. شهید سعیدی با این جریان به مخالفتبرخاست و با صدور اعلامیهای علیه سرمایه گذاری خارجی و نفوذ روزافزون امریکاییان در ایران، موضع گرفت. رژیم، شهید سعیدی را به این جرم دستگیر و روانه زندان میکند و پس از اندکی وی را در زندان قزل قلعه به شهادت میرساند. طالقانی پس از شنیدن خبر شهادت شهید سعیدی ابتدا به منزل آن شهید رفته، سپس همراه با جمعیتی به مسجد موسی بن جعفر در خیابان غیاثی که شهید سعیدی در آن اقامه جماعت میکرده، میرود و در آنجا مراسم ختم برای آن مرحوم برگزار میکند. رژیم فردای آن روز طالقانی را دستگیر میکند، ولی بر اثر فشار افکار عمومی و ترس از مردم دو روز بعد او را آزاد میکند. (21)
طالقانی از یک سو، دغدغه تحول فکری و اندیشهای مردم ایران را داشت و همواره سعی میکرد که ملت ایران از حاکمیت استبداد و نفوذ بیگانگان در امان باشند و به صورت مستمر علیه استبداد و نفوذ استعمار مبارزه میکرد و از سوی دیگر، دغدغه سرنوشت مسلمین جهان را نیز در سر داشت. از این رو، در سال1349 همانند سال 1348 در باره فلسطین صحبت میکند و در عید فطر همان سال، فطریه برای مسلمانان آواره فلسطین جمع میکند. در این سال شهید مطهری و زنده یاد شریعتی که در حسینیه ارشاد فعالیت فرهنگی داشتند، طالقانی را در این امر اسلامی و انسانی یاری میکنند و مبالغ زیادی از حسینیه ارشاد و دیگر مراکز مذهبی و مساجد برای مردم فلسطین، فطریه جمعآوری میشود. این اقدام طالقانی، مطهری و شریعتی سرآغازی میشود بر گسترش این اقدام روشنگرانه به اماکن و مساجد دیگر شهرهای ایران که رژیم در عید فطر 1350 دیگر به طالقانی اجازه حضور در مسجد هدایت را نمیدهد و وی را دستگیر و در حالتبیماری به زابل تبعید میکند. محمد بسته نگار در این زمینه چنین شرح میدهد:
«در عید فطر سال 1350 ماموران رژیم خانه آیتالله طالقانی را به محاصره درآوردند و مانع ورود او به مسجد میشوند و یک ماه بعد او را به زابل تبعید میکنند.» (22)
یکی دیگر از فعالیتهای طالقانی در اواخر دهه 1340 حمایت از مبارزه مسلحانه علیه رژیم بود که در حال شکل گرفتن بود. ایشان با سازمانهای مسلحانه مسلمان ارتباط و همکاری داشت و راهنماییهای لازم را چه از جنبه فکری و چه از جنبه عملی به آنان میکرد. این نوع شیوه برخورد و مبارزه با رژیم و استبداد نه در دهه 40، بلکه از دهه 20 در اندیشه طالقانی بود. از زمانی که تفسیر قرآن خویش را در مسجد هدایتشروع کرد، این اندیشه را ترویج داد و حتی شهید نواب صفوی که بعد از شهریور 20 اولین اقدام مسلحانه را انجام داد، از شاگردان مکتب طالقانی در آن مسجد بود.
بنابراین، میتوان گفت که تفیسر قرآن او شالوده مبارزه مسلحانه را علیه استبداد ریخت و همین تعالیم ناب اسلامی و قرآنی بود که همراه با دیگر عوامل به مبارزه علیه استبداد پهلوی شدت بخشید. آقای هاشمی رفسنجانی در این باره میگوید:
«تایید ایشان (طالقانی) از مبارزات مسلحانه تاثیر بسیاری در جامعه مذهبی داشت.» (23)
ارتباط طالقانی با سازمانهای مسلحانه و همین طور مطرح ساختن مسئله فلسطین به عنوان مسئله روز برای ایرانیان موجب شد که «کمیسیون حفظ امنیت اجتماعی تهران» به دستور مستقیم ساواک، وی را در سال 1350 دستگیر و به مدت ده سال به زابل تبعید کند. این تبعید موجب اعتراضات همگانی و شخصیتهای بزرگ از جمله آیتالله احمد آشتیانی گردید. مرحوم آشتیانی طی نامهای به شهربانی کل کشور که رونوشت آن را به ساواک و دادرسی ارتش ارسال داشت، اعتراض خود را نسبتبه تبعید طالقانی اعلام داشت و خواستار رفع گرفتاری از ایشان گردید. متن نامه وی که در تاریخ 15/10/1350 صادر شده استبه قرار ذیل است:
«به قرار اطلاع حضرت حجةالاسلام والمسلمین آقای حاج سید محمود طالقانی به زابل تبعید و در حال بیماری زندانی شدهاند و از ملاقات با ایشان جلوگیری میشود. انتظار میرود هر چه زودتر رفع گرفتاری از معظم له شده و اینجانب را مستحضر نمایید.» (24)
رژیم شاه تحت تاثیر فشارهای علما و شخصیتهای مذهبی و نیز با در نظر گرفتن مصالح خاصی که طبق آن مامورین محلی رژیم، اقامت ایشان را در زابل خلاف مصلحت میدانستند، در حکم صادره برای وی تجدید نظر نموده و با تقلیلی در آن، محل اقامت اجباری ایشان را از زابل به «بافت کرمان» تغییر میدهد ; ولی از آنجا که طالقانی چه در زابل و چه در بافت مرجعی برای راهجویان و رهبری برای هدایت و روشن کردن مستضعفان بود، رژیم تحمل تبعید وی در آنجا را نیز نمیکند و بالاخره پس از 18 ماه دوری از تهران، وی را در خرداد ماه 1352 به تهران بازمیگرداند. پس از بازگشت از تبعید، طالقانی دیگر به مسجد هدایت نمیتواند برود و در نتیجه جلسه تفسیر و خطابه خویش را به ناچار در منزل خود برقرار میکند و به فعالیت علمی، تفسیری و سیاسی ادامه میدهد و با انقلابیون تماسهای مستقیم و غیر مستقیم برقرار میکند. در مجموع فعالیتهای دهه 40 و ابتدای دهه 50 موجب شد که شاه در برخی محافل خصوصی از دست طالقانی اظهار درماندگی بنماید. از استاد سید غلامرضا سعیدی نقل میکنند که:
«محمدرضا گفته بود که پدرم را سید حسن مدرس بیچاره کرد و خودم را سید محمود طالقانی. نمیدانم چکار کنم.» (25)
نیمه اول دهه 50 در ایران جو خفقان به شدت حاکم بود و رژیم احساس میکرد که دیگر موانعی بر سر راه او نخواهد بود و به خیال خود امام (ره) را تبعید کرد و بسیاری از انقلابیون نیز در زندان به سر میبردند. طالقانی نیز فعالیتخود را در منزل خویش متمرکز ساخته بود. اما به یکباره طلاب حوزه علمیه قم در سالروز قیام 15 خرداد در سال 1354 دستبه تظاهرات میزنند که در نهایتحدود 350 تن از طلاب دستگیر و تعدادی از آنان به سربازی و زندانهای شاه روانه میشوند. دستگیریهای انقلابیون دیگر آغاز میشود و طالقانی نیز در پائیز 1354 دستگیر میشود و پس از محاکمه با ده سال محکومیتبه زندان منتقل میشود.
سرانجام مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام خمینی (ره) علیه رژیم پهلوی دوم در سالهای1356 -1357 اوج میگیرد و تبدیل به انقلابی شکوهمند میشود. رژیم در یک واکنش آشکار و انفعالی و برای فرو کاستن از قهر انقلابی مبارزان و مردم مسلمان به آزاد کردن فرزندان امت انقلابی میپردازد. طالقانی نیز پس از 40 سال مبارزه، تبعید و زندان، در شامگاه هشتم آبانماه1357 بر اثر قیام خونین و حماسه آفرین ملت ایران، از زندان قصر آزاد میگردد. آن روحانی بزرگ و کوه استقامت، احساسات و عواطف خود را از روزهای نخستین آزادیاش، چنین بیان میکند:
«همینکه در آن وقتشب از زندان بیرون آمدم، آنچه را در باره تولد تازه و حرکتخروشان مردم در روزنامهها خوانده بودم و به وسیله اشخاصی که به زندان میآمدند، شنیده بودم، به چشم خود دیدم. در همان لحظه احساس کردم که با مردمی دیگر روبرو هستم. مردمی به حرکت در آمده، لباس غفلت و سستی قرون از تن به در کرده و عازم به سوی هدف. از مبدا الله در مسیر لاله الااله، و در پشتسر سالک آگاه به راه، روح الله. قصد داشتم در همان شب به دیدن آقای منتظری بروم، زیرا از رادیو شنیدم که ایشان هم از زندان آزاد شدهاند، اما موج جمعیت اختیار را از من سلب کرد، مرا با خود برد. آرزوی چهل سالهام برای به میدان آمدن مردم، بیش از حد انتظار، تحقق مییافت. به آقای منتظری تلفن کردم و از این که نتوانستهام خدمتشان برسم عذر خواستم. دیدم ایشان هم همان نظر و احساس مرا داشتهاند.
در زندان شنیدم مرا آزاد کردهاند، پیش خود گفتم، یکی دو ماه در یک بیمارستان استراحت میکنم، شاید بیماریهای جسمیم کمتر شوند، اما همین که این مردم را با چنین جوش و خروش دیدم همه خستگیها و دردها و رنجها از تنم رختبربستخود را شاداب و بانشاط یافتم.» (26)
وی پس از آزادی از زندان با رهبری انقلاب اسلامی امام خمینی «ره» که در آن زمان در نوفل لوشاتوی فرانسه مقیم بود، همواره در تماس بود و مشاورههای لازم را با رهبری انقلاب انجام میداد و به هدایت جریان امور در داخل کشور میپرداخت. وی با هماهنگی با رهبری انقلاب تصمیم گرفت علیرغم حکومت نظامی در تاسوعای حسینی سال1357 اعلان راهپیمایی کند تا بدین وسیله بتواند حکومت نظامی را در هم بشکند و قدرت مردم مسلمان ایران را به جهانیان بنمایاند. اعلام راهپیمایی از طرف عموم ملت و مبارزان مورد تایید و استقبال قرار گرفت و دریایی از آدمها در آن روز به حرکت درآمدند و در حقیقت ایران را به حرکت درآوردند و جهان را به شگفتی ; و امید مستکبران و شاه را به سراب تبدیل کردند. طالقانی در اعلامیه خود که در تاریخ 14/9/1357 صادر شد، چنین میگوید:
«اینک بار دیگر برای رساندن ندای حقطلبانه ملت مسلمان ایران به گوش جهانیان» ما روز یکشنبه را که مصادف با تاسوعای حسینی استبه راهپیمایی بزرگی که همه طبقات را در بر بگیرد اختصاص میدهیم، باشد که دستگاه حاکمه لجوج و سفاک و نیز دول حامی او و محافل انسانی و آزادهای که همواره به حمایت و دادخواهی ملتهای مظلوم شهره شدهاند، از این حرکت قانونی و مسالمتجویانه ملت ایران به هوش آیند و مردم ما را برای حاکمیتبر سرنوشتخود آزاد بگذارند ... بدیهی است در سایر شهرها و قصبات نیز برادران و خواهران در نهایت نظم و ترتیب و با هدایت و رعایت نظرات بزرگان مبارز شهر و پیشوایان محترم مذهبی خود این برنامهها را با شکوه هر چه بیشتر اجرا خواهند نمود. (27)
طالقانی پس از انقلاب اسلامی تا لحظهای که چشم از جهان فرو بست، در راه خدمتبه اسلام، انقلاب و ملت، پر تلاش بود و در تدوین قانون اساسی جمهوری اسلامی حضور داشت. نخستین نماز جمعه را در تهران برپا نمود و در ضمن خطبهها در برابر تجزیهطلبان، عوامل مشکوک و ضد انقلاب موضع میگرفت و به نصیحت آنان میپرداخت و در فرو نشاندن بحرانهایی که در ابتدای انقلاب دامنگیر انقلاب شده بود، نقش اساسی و مؤثر داشت.
از ویژگیهای برجسته طالقانی یکی این بود که به رغم تاثیرگذاری در تاریخ و پیروزی انقلاب اسلامی، خود را هرگز مدعی رهبری نمیدانست و همواره خود را به عنوان رهرو امام و ولایت قلمداد میکرد و همیشه سعی میکرد که همه گروهها عشق به ولایت داشته باشند و رهبری امام خمینی «ره» را پذیرا باشند. او با شکوه تمام این جمله را بازگو میکرد که:
«من رهبری قاطع ایشان را (امام خمینی) برای خودم پذیرفتهام و همیشه سعی کردم که از مشی این شخصیتبزرگ و افتخار قرن و اسلام، مشی من خارج نباشد.» (28)
سرانجام بعد از پنجاه سال تلاش مداوم برای احیای اسلام و به صحنه آوردن قرآن و عمل به سنت رسولالله و پس از عمری مبارزه با استعمار، استبداد و به جان خریدن انواع شکنجهها، تلخیها و محرومیتها، با ایمانی راسخ به خدا و هدفهای اسلامی در ساعت 45/1 دقیقه بامداد روز19 شهریور1359 دار فانی را بدرود گفت و به سوی معبود خویش شتافت.
آثار و تالیفات
آنچه از طالقانی به صورت کتاب منتشر شده و کم و بیش در دسترس میباشد، افزون بر 12 جلد است. البته مجموعه سخنرانیها، مقالات و نوشتههای متعدد ایشان در کتابهای مختلف چاپ و نشر یافته است. به طور مثال از زندگی نامه ایشان که به وسیله خودش نگارش یافته است در کتاب «طالقانی در زندان» به گردآوری بهرام افراسیابی چاپ گردیده است، میتوان یاد کرد. مجموعه دیدگاههای وی نیز پس از آزادی از زندان (آبان57) تا رحلت ایشان در19 شهریور 1358 در مجموعهای به نام «از آزادی تا شهادت» تدوین گشته است. به هر حال، آثار چاپ شده ایشان عبارتند از:
1 - گفتارهای رادیویی ایشان مربوط به سالهای 1325 -1326.
2 - ترجمه و توضیح بخشی از نهجالبلاغه.
3 - ترجمه جلد اول از کتاب «امام علی بن ابی طالب» اثر عبدالفتاح عبدالمقصود.
4 - شش جلد پرتوی از قرآن.
5 - اسلام و مالکیت.
6 - مقدمه ، خلاصه و توضیح کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» آیتالله نائینی.
7 - به سوی خدا میرویم.
اما آنچه ما میتوانیم اندیشههای سیاسی وی را از آن استخراج کنیم، چهار کتاب اخیر (شمارههای 4 -7) به انضمام مجموعه سخنرانیها و مقالات وی میباشد. لذا توضیح مختصری در باره چهار اثر اخیر در این نوشته داده میشود.
الف) پرتوی از قرآن
این مجموعه مشتمل بر شش جلد میباشد که چهار جلد آن از تفسیر فاتحةالکتاب آغاز میشود و تا آیه 24 سوره نساء ادامه پیدا میکند. تفسیر سورههای جزء سیام قرآن نیز دو جلد دیگر را در بر میگیرد. طالقانی تفسیر قرآن را از همان سالهای1317 - 1318، یعنی پس از اتمام تحصیلات حوزوی و بازگشتبه تهران آغاز کرد و در مسجد هدایت آن رابسط و گسترش داد. ولی چاپ آن درسها به عنوان کتاب «پرتوی از قرآن» به سال 1342 برمیگردد، آن هم در زندان رژیم شاه. طالقانی پس تکمیل نوشتههای خود در زندان، آنها را به خارج زندان ارسال میکند و در نهایت چاپ میگردد.
طالقانی نام این مجموعه را «پرتوی از قرآن» نهاد و عنوان تفسیر برای آن به کار نبرد. علت آن را خود ایشان چنین توضیح میدهد:
«آنچه پیرامون آیات و از نظر هدایت قرآن نگارش مییابد عنوان تفسیر (پرده برداری) ندارد و حساب مقصود نهائی قرآن نیست. از این رو عنوان و نام «پرتوی از قرآن» را برای آن مناسبتر یافتم، زیرا آنچه به عنوان تفسیر نوشته شده و یا میشود، محدود به فکر و معلومات مفسرین است، با آنکه قرآن هدایت و بهره همه مردم در هر زمان تا روز قیامت میباشد. پس اعماق حقایق آن نمیتواند در ظرف ذهن مردم یک زمان درآید ... این، زمان و علم است که میتواند اندک اندک از روی بواطن و اسرار قرآن پرده بردارد.» (29)
از لحاظ روششناسی و معرفتشناسی، طالقانی در مقدمه جلد یکم پرتوی از قرآن ابراز میدارد که اطلاعات غیر دینی ما در طریق فهم هدایتهای قرآنی مؤثر واقع میشود. (30)
از مطالعه مجلدات پرتوی از قرآن این چنین به دست میآید که طالقانی از میراث تجددطلبان مسلمان پیش از خود اطلاع داشته است و از مجددانی همچون سید احمد هندی، عبده، رشید رضا، طنطاوی و اقبال لاهوری یاد میکند.
پرتوی از قرآن طالقانی چنان برجستگی داشته است که حضرت امام (ره) در آن زمانی که در نجف اشرف تبعید بود و آیتالله مصطفی خمینی هم مشغول نوشتن تفسیر قرآن بوده، امام به ایشان توصیه میکند که از پرتوی از قرآن طالقانی نیز استفاده کند و از شیوههای تفسیری ایشان الهام گیرد. (31)
ب) مقدمه، خلاصه و پاورقی کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» آیتالله نائینی
نائینی این کتاب را در زمان استبداد صغیر، برای توجیه عقلی و شرعی مشروطیت و جانبداری از آن نگاشته است. در این کتاب بر ضرورت قانون اساسی و مجلس سازوکارهایی که میتواند مانع خودکامگی شود تاکید شده و کوشش به عمل آمده تا چارچوبهای عقلی انسان در زندگی اجتماعی تا آنجا که با قطعیات شرعی تضاد نداشته باشد، عقلا و شرعا موجه نشان داده شود.
رویدادهای بعدی که در نهضت مشروطیت رخ داد، موجب شد که، خواسته یا ناخواسته، کتاب نائینی از صحنه سیاسی و فرهنگی مفقود گردد، تا این که طالقانی این کتاب را پیدا میکند و در سال 1334 با مقدمه، حواشی و تلخیص به جامعه ایران عرضه میکند. وی در مقدمه مینویسد:
«هر مسلک و طرح و مرام اجتماعی که خودسران را محدود نماید و جلوی اراده آنان را بگیرد به هدف پیامبران و اسلام نزدیکتر است ولی مقصود و نظر نهایی اسلام نیست. مشروطیت و دموکراسی و سوسیالیزم، همه اینها به معنای درست و حقیقی خود، گامهای پی در پی است که به نظر نهایی نزدیک مینماید. (32)
با مطالعه پاورقیهای کتاب و مقدمه آن، به طور اختصار میتوان گفت که الگوی پذیرفته شده طالقانی، بر اساس نوشتههای آن کتاب، حکومتی است که ملی - عرفی باشد و بر اساس قانون اساسی بشری و پارلمان قانون گذاری عقلایی و آزادی و برابری حقوقی بنا شده باشد; البته تا آنجا که با اسلام مخالفت نداشته باشد، و هیاتی از علمای منتخب بر قوانین نظارت داشته باشند.
ج) اسلام و مالکیت
پس از شهریور 1320 و با آزادی هایی که پدید آمده بود، فعالیت جریانها و گروههای مختلف در ایران ظهور و گسترش یافت که بیشترین فعالیت را مارکسیستها داشتند و در کنار آنها نیز لیبرالهای طالب دموکراسی به سبک غربی فعال بودند. در چنین زمانهای با دیدن فعالیت چشمگیر مارکسیستها، نواندیشان مسلمان تلاش میکنند که اسلام را چونان مکتبی معرفی کنند که همه چیز، از جمله اصول و مبانی مترقیای در باره مالکیت و اقتصاد دارد.
طالقانی از دهه 1320 در باره اقتصاد، مطالعات و بررسیهای زیادی انجام داد و سپس در جمع انجمن اسلامی دانشجویان، سخنرانیای تحت عنوان «اسلام و مالکیت» ایراد کرد که سرانجام تکمیل شده آن سخنرانی را در مجله «فروغ علم» در سال1329 منتشر ساخت. (33) مجموعه مقالات منتشر شده در سال 1342 در زندان قصر تکمیل گردید و در هایتبه صورت کتاب به جامعه فرهنگی کشور عرضه شد.
طالقانی در این کتاب مباحث اسلامی را با مطالعات و شیوههای جدید اقتصادی قرین ساخت. او در باره آغاز تقسیم کار، تاریخ مالکیت، به وجود آمدن پول و ... مطالبی ارائه داده است و به اندیشههای اقتصادی افلاطون، گزنفون، کامپاتلا، دیدرو میپردازد و مکاتب اقتصادی مرکانتلیستها و فیزیوکراتها را تشریح میکند و همین طور به انقلاب صنعتی، اندیشههای مارکس، آدام اسمیت، مالتوس و ریکاردو اشاره دارد. (34)
طالقانی مطالعات مربوط به این کتاب را در دهه 20 آغاز، و آن را در ابتدای دهه 40 چاپ کرد. بر اساس آنچه در پشت جلد کتاب اسلام و مالکیت آمده و به گفته محمد بسته نگار داماد طالقانی (35) ، وی قصد داشته است که کتاب را با تجدید نظر به جامعه مطبوعاتی کشور عرضه کند و تاکید میکند که آنچه هم اکنون (آخرین بار که در زمان ایشان منتشر شد) چاپ میشود، دال بر موافقت تام و تمام نویسنده با همه مطالبی که در آن آمده، نیست.
د) به سوی خدا میرویم
این مجموعه، کتابی است که طالقانی پس از بازگشت از اولین سفر حجبه رشته تحریر در آورده است. این کتاب هم اکنون در دسترس همگان نیست، ولی مجله پیام هاجر به مدیر مسئولی اعظم طالقانی، از تابستان1376 آن را به صورت پیاپی، چاپ و در اختیار علاقمندان قرار میدهد.
طالقانی در این کتاب علاوه بر ذکر پارهای از مشکلات و سختیهای حج که در حدود 50 سال پیش وجود داشته، نگاهی مفصل و مشروح به آیات و روایاتی که مربوط به مناسک حج و جایگاه کعبه است، میکند و در نهایت اعمال حج را از زوایای گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مورد بحث و بررسی قرار میدهد.
اندیشه سیاسی طالقانی
مهمترین و بهترین منبعی که میتوان در باره اندیشه سیاسی طالقانی در آن به کاوش و جستجو پرداخت، علاوه بر «پرتوی از قرآن» و نوشتجات و مقالات متعدد وی، کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» نائینی است که با شرح و مقدمه ایشان به چاپ رسیده است.
از دیدگاه طالقانی، این کتاب گذشته از این که در زمان و شرایط خاص (دوران مشروطه خواهی) نگاشته شده است، حکومت و نظام سیاسی را از نظرگاه شیعه بخوبی بیان کرده است. این کتاب نه تنها برای دولتمردان، عوام الناس بلکه برای خواص (علمای حوزه و دانشگاه) نیز مفید خواهد بود. طالقانی در مقدمهای که بر این کتاب نوشته اندر اوصاف و برجستگیهای این کتاب میگوید:
«دقت و توجه به این کتاب برای هرکس مفید است. آنهایی که خواهان دانستن نظر اسلام و شیعه در باره حکومتند، در این کتاب نظر نهایی و عالی اسلام و شیعه را به خصوص با مدرک و ریشه خواهند یافت.
طرفداران مشروطیت وتکمیل آن، اصول و مبانی مشروطیت را مییابند، مخالفین به اشکالات و ایرادات خود بیش از آنچه تصور مینمایند، برمیخورند. برای علما و مجتهدین کتاب استدلالی و اجتهادی و برای عوام رساله تقلیدی راجع به وظایف اجتماعی است.» (36)
الف) حکومت و حاکمیت
در دیدگاه طالقانی و عموم علمای شیعه، اسلام کلیتی استیکپارچه و تجزیهناپذیر و مسائل و موضوعات مربوط به حکومت، سیاست، اقتصاد، اخلاق و امور اجتماعی و ... در رابطه با یکدیگر قابل بحث و بررسی میباشند و به طور انتزاعی و موردی بررسی نمیشوند. اندیشه اقتصادی طالقانی آن گونه که در کتاب «اسلام و مالکیت» مطرح شده است، مبتنی بر مالکیت مطلق خداوند بر جهان هستی است. همین دیدگاه در اندیشه سیاسی وی نیز متجلی میشود و اعتقاد دارد که ابتدائا و بالاصالة حکومت و حاکمیت از آن خداوند است و این اراده خداوند است که بر جهان حکومت میکند. وی حاکمیت الهی بر جهان هستی را این گونه توضیح میدهد:
«پس چنانکه اراده خداوند (در صورت نیرو و قدرت حکیمانه) در سراسر جهان حکومت دارد، در اختیار و اراده و اجتماع انسانی هم که جز ناچیز از جهان است، باید حاکم باشد و حکومت تنها برای خداوند است. ان الحکم الا لله. این اراده برای بشر به صورت قانون و نظامات در آمده است.» (37)
اندیشه فوق مربوط به سال 1334 است که جو خفقان بر ایران حاکم بود ; طالقانی بااین اندیشه درصدد شرح و توضیح کتاب نائینی برمیآید. همین اندیشه در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی در مصاحبه با خبرنگاران تکرار میشود و در آن مصاحبه میگوید:
«در نظام اسلامی ... حاکمیت جز برای خدا که خالق همه مردم است ، نمیباشد و همه مردم بنده خدا هستند و زمین و آنچه ذخایر که در زمین نهاده شده سفره گستردهای استبرای همه مردم» (38)
در سطور بالا اشاره شد که حاکمیت در درجه اول در اراده و اختیار خداوند است ; تجلی و ظهور این اراده الهی بر اساس قانون و نظامهای سیاسی و اجتماعی برای افراد بشر است. طالقانی در مرتبه دیگر به زمامداران و حاکمان اشاره میکند و بر این باور است که در مرتبه سوم، اعمال حاکمیت الهی (مرتبه اول و دوم اراده خداوند و قانون و نظامات بود) نقش اول با پیامبران و ائمه اطهار، و سپس علمای عادل و توده مردم است. وظیفه و مسئولیت آنان در حد اجرا و نظارت و تسلیم شدن به قوانین الهی است. وی در تشریح و تبیین این مطالب این گونه میگوید:
«در مرتبه سوم کسانی حاکم به حق و ولی مطلقند که اراده و فکر و قوای درونی آنان یکسره تسلیم این قوانین باشد، که پیمبران و امامانند، الامام هو الحاکم بالکتاب، الداین بدین الحق، الحابس نفسه علی ذات الله، و بنام ولی و خلیفه و امام و امیر مؤمنان خوانده میشود ; نه ملک و پادشاه و خداوندگار و مالک الرقاب. بدین جهت ما شیعه معتقدیم که خلیفه و امام باید دارای عصمت معنوی باشد. در مرتبه چهارم کار اجتماع به دست علماء عادل و عدول مؤمنین است که هم عالم به اصول و فروع دینند و هم خود محکوم ملکه عدالتند و اینجا نوبتبه انتخاب و تعیین مردم میرسد. به حسب اوصافی که بیان شده.» (39)
در باره ولایت علمای عادل بر این نکته تاکید دارد که اینان نیابت از امام (ع) دارند، ولی قدر مسلم این نیابت در امور حسبیه است. اما از آنجا که اکمل و اوضح امور حسبیه نظم اجتماعی و ایفای حقوق عمومی و مردم است، در این صورت لازم است علمای عادل به اقامه این وظیفه قیام کنند. البته ایشان قید انتخاب و تعیین مردم را هیچ گاه از یاد و خاطره نمیبرند و همان گونه که در سطور بالا گفته شد، انتخاب مردم را در برگزیدن امام و حاکم خویش مؤثر میداند. در باره نیابت علمای عادل از امام (ع) دیدگاه وی به شرح ذیل است:
«ما شیعه معتقدیم که مجتهد جامع الشرایط از امام (ع) نیابت دارد، قدر مسلم این نیابت در امور حسبیه است (مانند ولایتبر صغار و مجانین و تصرف در اموال بی صاحب و اوقاف مجهول التولیه و صرف آن در موارد خود و از این قبیل) و چون نظم و حقوق عمومی از اکمل و اوضح موارد حسبیه است، پس نیابت علماء در این موارد مسلم و وجوب اقامه این وظایف حتمی است.» (40)
حقیقتحکومت اسلامی در نظریه ایشان بر ولایتبر امور و امانتداری استوار است و قدرت زمامداران باید در محدوده مقررات اجرایی و احکام اسلامی باشد. این محدودیتباید در حصار عصمت محصور بوده تا حکمران را از تجاوز و تعدی باز دارد و این صفت در پیامبر و ائمه واضح و آشکار است. در زمان غیبت امام (ع) به ناچار باید به جای ملکه نفسانی و عصمت معنوی، دستگاهی وجود داشته باشد تا مانع یکه تازی و خودکامگی حکومت و عاملان آن گردد و آن عبارت است از تعیین حدود وظایف حاکم، تدوین قانون اساسی و انتخاب نمایندگان از طرف ملت، برای مراقبت و نظارت در امر حکومت. با این دستگاه میتوان قدری جای خالی عنصر عصمت را در حکومت اسلامی پر کرد. در صفحات گوناگون شرح «تنبیه الامه و تنزیه المله» مطالب فوق چنین بیان شده است:
«تاسیس حکومت و سلطنت در تاریخ بشریت - چه به وسیله پیمبران و سران ادیان باشد یا به وسیله عقلاء و دانشمندان - (یا در سیر تکاملی انسان پدید آمده باشد) بر اساس مراقبت و ولایت محدود بوده است. سلطان و حاکم آن اندازه حق تصرف در امور دارد که امین در امانت و متولی در عین موقوفه دارد، که باید حافظ و نگهبان باشد و هر حقی را به صاحب حق برساند ... این محدودیت در عموم شرایع و ملل وابسته به قدرت ملت و قوانین است، در اسلام این محدودیتبیش از دیگران است.() این نوع حکومت، حکومت ولایتیه است در مقابل حکومت تملکیه، سلطنت تملکیه آن نوع سلطنتی است که مقید به مقررات و حدود نیست و بر اساس رای شخص و هواهای نفسانی سلطان است. در نتیجه این دو سلطنتبه حسب حقیقت و آثار هم از هم جدا میشوند، چرا که دومی مبتنی بر قهر و استیلا است و تصرفاتش نامحدود است ولی اولی (ولایتیه) بر ولایتبر امور و امانتداری استوار است و تصرفاتش محدود است.
پس آنچه که مطلوب استسلطنت ولایتیه است ولی همیشه این نوع سلطنت که متکی بر عصمتباشد وجود ندارد، لذا باید به مردمان عالم و عادل رجوع کرد ; ولی این رجوع متوقف بر دو اصل زیر است:
الف) تعیین حدود و وظایف والی و طبقات دیگر که خروج از آن حدود و وظایف موجب انعزال هر یک از متصدیان باشد، نظیر امانت در فقه که با اندک خیانت امین، خود به خود معزول است، و برای مشروعیت این حدود وظایف عدم خالفتبا شرع کافیست.
ب) گماشتن هیات نظاره و مسدده (به کسر دال) یعنی انتخاب مردمی از عقلاء و صلحاء که به امور سیاسی و بینالمللی آشنا باشند، تا نظارت جریان داشته باشد و مانع تجاوز از حدود شوند، اینها دماغ متفکر کشور و مجلس، محل آنان میباشد، دولت مسئول آنان و آنان مسئول ملت میباشند.» (41)
برای تحقق و جنبه عینی پیدا کردن هیات نظاره و مسدده یک سری مقدمات لازم است و مهمترین آن تدوین و تنظیم قانون است که آن در باب سیاستبه مثابه رساله عملیه در باب عبادات است. قانون اساسی هم در کشور به وجود نمیآید مگر با وجود حریت و مساوات در آن جامعه:
«چون به حسب مقدمات گذشته اثبات شد که گماشتن قوه و هیات مسدده واجب است، از لوازم و مقدمات حتمیه گماشتن این هیات تنظیم قانون اساسی و فروع آن است و بدون آن چون وظایف و حدود والی و هیات، مقرر نیست، تحدید تحقق نمییابد و قانون اساسی و فروع آن در باب سیاست مانند رساله عملیه است در باب عبادات و معاملات که اگر به دست مقلدین نباشند انطباق عمل و مسئولیت ممکن نیست، پس حفظ حکومت اسلامی جز به این دو رکن (تنظیم قانون اساسی و انتخاب) که این دو رکن هم بر اساس مساوات و حریتباید باشد، ممکن نیست و این از بدیهات مذهب ما میباشد.» (42)
در سطور پیشین حفظ و پایداری حکومت موکول به قانون اساسی شد و قانون اساسی نیز به نوبه خود متوقف بر مساوات و حریت گردید. بدین سان میتوان گفت که مساوات و آزادی در اندیشه سیاسی طالقانی نقش کلیدی و محوری دارند و جا دارد که به این دو مسئله در ذیل پرداخته شود.
ب) مساوات
آنچه از مساوات و عدالت در فرهنگ توده مردم شیوع و رواج یافته، این است که افراد جامعه در کلیه مسائل با هم برابر باشند ; عدالتیعنی برابری مردم. حال آن که این نوع تفسیر و تعریف از مساوات و عدالتبا موازین و اصول شرعی و عقلی ادیان الهی و بخصوص دین اسلام سازگار نیست. آنچه در متون اسلامی از مساوات و عدالتیاد شده، عبارت است از «العدل وضع الشی علی موضعه» ; یعنی عدالت و دادگستری آن است که هر چیزی سر جایش نهاده شود و در جای خویش مورد استفاده و افاده گردد. با این تبیین، خدماتی که نظامهای سیاسی به افراد مختلف با تواناییها، خلاقیتها و کارکردهای گوناگون ارائه میدهند چه بسا تفاوت داشته باشد و این مسئله با عدالت و مساوات اسلامی ناسازگاری ندارد. طالقانی در شرح «تنبیه الامه و تنزیه المله» با رد این فرضیه که مساوات یعنی یکسان بودن مردم در تمام احکام و حدود، با وجود مختلف بودن آنان، به طور مفصل به این مسئله پرداخته و چنین میگوید:
«این معنی (یکسان بودن مردم در تمام احکام و حدود) نه تنها مخالف با اسلام است، بلکه با نظام اجتماعی بشر عموما در هر مسلک و آیین باشند درست نمیآید و هادم نظام اجتماع است. چون افراد و طبقات بشر از جهت عجز و قدرت و حدود تکلیف مختلفند. پس بدون شبهه احکام و حدود نسبتبه عناوین، مختلف خواهد بود، آن مساواتی که اساس ادیان به خصوص شریعت مقدس اسلام است، این است که احکام و قوانین نسبتبه مصادیق هر موضوع وعنوانی به تساوی اجرا شود. حکم قتل و سرقت و احکام قضائی و سیاسی بر هر کسی اجرا شود و اعتباریات و امتیازات مجعوله مردم و اجتماع مانع اجرا نشود، نه آنکه دزد گرسنه و پریشان کاسه و آفتابه، در گوشه زندان بمیرد، ولی دزدان اموال و نوامیس عمومی بر اریکه قدرت تکیه زنند و قاتل از جان گذشته فقیر و پریشانی بالای دار برود ولی برای قصابانی که دسته دسته مردم را قربانی شهوات خود به نام مصالح عالیه مینمایند هیچ مسئولیتی نباشد، بلکه متوقع باشند مردم برای آنان کف بزنند و هلهله کنند! و مردم را به سوء ظن و تفتیش عقاید مانند گوسفند ذبح نمایند.» (44)
آنگاه طالقانی برای تایید گفتار خویش از اجرای دقیق حدود به وسیله پیامبر و ائمه اطهار، خصوصا حضرت علی سبتبه نزدیکان خویش شاهد مثال میآورد و معتقد است که مساوات مطلوب در دید اسلامی همان است کهائمه و پیامبران به آن عمل میکردند و حتی زنده بودن قوانین ملل بزرگ دنیا بر این اساس است:
«آن مساواتی که علمای ربانی و مردان غیور دین میخواهند همان است که: پیمبر گرامی و اوصیا بزرگوارش میفرمودند: حد خدا را در باره جگر گوشههای خود بی درنگ اجرا مینمائیم. آن مساوات همانست که علی (ع) اجرا قصاص را سبتبه عبداله فرزند خلیفه دوم - که هرمزان، یک فرد تازه مسلمان ایرانی به اتهام شرکت در توطئه قتل خلیفه کشت - درخواست مینمود و آن اندازه که برای اجرای حد ایستادگی نمود برای حق خلافتخود مقاومت نفرمود، و نسبتبه قاتل بی ارزش خیانتکارش که علی را از پای در آورده بود سفارش میفرمود: که بیش از یک ضربتبر او نزنید و مثلهاش ننمایید و متعرض هم فکران، مسلکی و حزبی او نشوید و خون مردم را به اتهام و سوء ظن نریزید.
این اساس مساواتی است که بشر زجر کشیده و ستم کشیده، تشنه آن است و قوانین ملل زنده دنیا بر این اساس است.» (45)
خلاصه سطور پیشین در باره مساوات از نظرگاه طالقانی این است که: احکام و قوانین نسبتبه مصادیق هر موضوع و عنوانی به تساوی اجرا شود و فرقی میان حاکم و محکوم نباشد. چراکه حاکم در نگاه ایشان امانت داری بیش نیست، و عنوان پادشاه، ملک و خداوندگار برازنده حاکم اسلامی نیست. از این جهتشخص زمامدار و کلیه مسؤولین امور با سایر افراد از لحاظ امتیازات و حقوق و تکالیف یکسان و مساوی میباشند و هیچ گونه فرقی بین آنان وجود ندارد. این مساوات در تمام مسائل اعم سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و ... میباشند; چرا که مردم، خلیفه و جانشین خدا در زمین هستند و هیچ کس نمیتواند حاکمیت و حق تعیین سرنوشت آنها را نقض نماید. بدین ترتیب، عدالت و مساوات «مشارکت همه مردم در حقوق» (46) تعریف میشود.
ج) آزادی
یکی از انواع آزادیها، آزادی تفکر و اندیشه است. یعنی این که سدی برای پرورش هیچ یک از استعدادها در کار نباشد. یکی از با ارزشترین و گرانبهاترین استعدادهایی که در انسان هست و شدیدا نیازمند به آزادی است، فکر و اندیشه است ; و میتوان گفت که مهمترین قسمتی از انسان که لازم است پرورش پیدا کند، فکر و اندیشه است و قهرا چون این پرورش نیازمند به آزادی، یعنی نبودن سد و مانع در جلو تفکر است، بنابراین، انسان نیازمند به آزادی در عرصه اندیشه است.
طالقانی در حوزه و عرصه اندیشه سیاسی معتقد است که نظام سیاسی در کشورها خصوصا حکومت اسلامی بر دو رکن اساسی آزادی و مساوات استوار است. آزادی را، آزادی از اراده فرد (دیگران) تعریف میکند و معتقد است که پیشرفت محیرالعقول حکومت اسلامی در صدر اسلام از اجرای همین مسؤولیت (حریت و آزادی) سرچشمه میگرفت. (47) وی معتقد است که دین اسلام دین آزادی است و هدفش آزادی انسانها از هر قید و بند ضد تکامل است و اسلام به هیچ وجه، آزادی را در راه تکامل انسان محدود نمیکند. هر جمعیتی که بخواهد آزادی مردم را در انتقاد و بحث محدود کند، اسلام را نشناخته است. با این تعریف وی وارد آزادی در عرصه اندیشه و تفکر میشود. او در نوشتارهای گوناگون خود بیان مفصلی در این باره دارد و میگوید:
«آزادی انسان تنها این نیست که از لحاظ اقتصادی و وضع نظام اجتماعی آزاد باشد، آزادی مهمتر از این است که اندیشه انسان آزاد باشد، قالبی فکر نکند. خیلی مردم هستند که ندای آزادی سر میدهند و طرفدار آزادی هستند، ولی میبینیم که در قید و بند مکتبهای خاصی هستند. اینها در واقع برده مکتب هستند، برده فکرند، برده نظام حزبی و اجتماعی هستند، نه ما میگوییم قرآن برای انسان آزاد است، برای آزاد کردن انسان هست، انسانی که بخواهد آزاد بشود» (48)
باز جای دیگر میگوید:
مسئلهای که بارها بدان اشاره کردم، مسئله آزادی است، و وقتی ما آزادی را برای انسان بالاترین هدیه الهی و بشری میدانیم که انسان آزاد آفریده شده است. هیچ کس هم نمیتواند آن را سلب کند، اصول تمامی انقلابات برای باز کردن بندها بوده است. چه بندهای اجتماعی و چه بندهای اخلاقی. قرآن در باره بعثت پیغمبر (ص) چنین میگوید: پیغمبر برای این مبعوث شده که بندهای تحمیل شده به انسان را از هم بگسلد. پس ما هیچ وقت در اسلام نمیتوانیم تحمل کنیم که استبداد جایش را به یک حزب و یا استبداد دیگری بدهد. این یک اصل کلی است.» (49)
طالقانی آزادی اندیشه و عدم تحمیل اندیشه را جزء اصول مسلم اسلامی میداند ; و حتی آیاتی را که در باب جهاد نازل شده در راه مبارزه با عدم تحمیل فکر میداند و در ذیل و تفسیر آیه لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی چنین میگوید:
هدفهای صریح آیات جهاد نیز از میان برداشتن اکراه بر عقاید مخالف و فتنه و ظلم، و اقامه حق و عدل است، نه اکراه بر پذیرش عقیده و مسئولیتهای فردی. و قاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین لله تاریخ نیز گواه است که در آغاز دعوت اسلام در مکه، اکراه بر دین از جانب مشرکین بود، و در مدینه که دین و اجتماع مسلمانان پایه میگرفت، پیوسته در معرض تعرض و فتنه مشرکین بودند. پس از آن، فتوحات اسلامی تا آنجا که خالص انگیزه اسلامی داشتبرای دفع فتنه و رفع اکراه حکام و طبقات ستمگر بود تا راه رشد و دریچه تنفس آزاد بر روی محرومین و محکومین باز شود. حد جهاد همین است.» (50)
طالقانی در برخی از نوشتههای خود معتقد است که اگر یک مکتب، مذهب و یا نظام سیاسی، آزادی اندیشه و فکر را محدود کند و یا اندیشه خدادادی را از او سلب کند، اصولا آن مکتب و مذهب، ضد بشری و ضد انسانی است و نه تنها در دایره مکاتب الهی گنجانده نمیشود، بلکه از دایره مسلکها و مرامهایی که به وسیله انسانها خلق میشوند نیز خارج است:
«هر مذهبی و هر مکتبی که بشر را در محدوده خودش نگهدارد و آزادی فکر و اندیشه را از او بگیرد و محدودش کند، این مکتب ضد بشر است. آن مکتبی، مکتب انسانیت و بشریت است که ... آزادی بدهد.» (51)
د) تحزب
در صفحات پیشین اشاره شد که مساوات و آزادی در اندیشه سیاسی طالقانی نقش محوری و کلیدی دارد. یکی از لوازم آزادی و مساوات، ظهور و فعالیت گروهها، تشکلها و احزاب در جوامع است. جوامع پیکرهای از افراد و طبقات مختلف هستند و آنچه برای جوامع، مهم و عنصر اساسی تلقی میگردد، مجموعه عواملی هستند که بتوانند افراد و طبقات را با هم پیوند داده، به صورت یک پیکر زنده در آوردند و دارای خاصیتحیاتی گردانند تا چنین اجتماعی بتواند بقا و ثبات خود را تامین کند. طالقانی معتقد است که در قرون گذشته، ملل مختلف بر پایه گرایشهای نژادی، زبانی و جغرافیایی، وحدت و قدرت خود را حفظ میکردند و پس از تحولات فکری - سیاسیای که طی قرون اخیر به وجود آمده است، همکاری ملل بر اساس فکر و اندیشه بوده و همین چارچوب احزاب و دستهجات تشکیل یافته و در نهایت، این گروهها با ارائه دیدگاههای خود در جامعه، پیروانی پیدا میکنند و دستبه تشکیل جمعیت میزنند:
«در ملل گذشته تا همین قرون اخیر پایه و اساس اجتماعات روح ملی و نژادی و همزبانی و حدود جغرافیایی بود که قدرت و وحدت ملل را حفظ میکرد، پس از تحولات فکری و پیدایش نظریات جدید اجتماعی و اقتصادی جهت جامعه و همبستگی افراد یک ملتبا همکاری ملل دیگر در دنیا بر مبنای فکری و اعتقادی درآمد. این تحول اجتماعی از مظاهر تکامل بشر است و بر همین مبنا احزاب و دستجات سیاسی و اجتماعی و افکار و ایدئولوژیها توسعه مییابند و عملی میشود و رخ نشان میدهند. نخست نظریه و افکار صاحب نظران مورد بررسی و مطالعه خودشان قرار گرفته و آنگاه مطرح میشود و آن نظریات و افکار به حسب قدرت منطق و سازش با محیط معتقدینی پیدا کرده و ترویج میشود. برای پیشرفت نظریه و مکتب وتز (ایدئولوژی) خود جمعیتی تشکیل میدهند و گسترش مییابند و قدرت بدست آورده و نظر خود را تعمیم میدهند.» (52)
طالقانی بر این باور است که هر چه افکار و ایدئولوژیهای اجتماعی بیشتر رایجشود، عناوین نژادی و سنن عاطفی و ملی ضعیفتر میگردد و ضرورت احتیاج جوامع به جمعیتهای متشکل بر اساس عقیده و نظر بیشتر میشود، وقتی روابط با ملل و حل سایر مشکلات اجتماعی به وسیله این جمعیتها صورت میگیرد. بدین سان، اگر تشکیل جمعیتها و احزاب در زمانهای گذشته تفننی و مستحب بوده در دیدگاه طالقانی، امروزه برای حفظ استقلال و پیشرفت ملل و تکامل فکری و اجتماعی و جلوگیری از ستمگری و تجاوز حکومت از واجبات و ضروریات تلقی میگردد. (53) در این دید، دستهبندی بلوک شرق و غرب نیز بر اساس عقیده و نظر است و وحدت نژادی، ملی، قومی و زبانی ارزش خود را از دست داده است.
احزاب در نگاه طالقانی به دو دسته عمده تقسیم میشوند: یا احزابی هستند که اندیشههای آنان با عقاید و فکر اکثریت مردم سازگار است، که در این صورت احزاب روحیه انقلابی پیدا نمیکنند و اگر هم رژیم حاکم مخالف عقیده آنان باشد، با رژیم مخالفت میکنند نه با عقاید و اندیشههای مردم ; و یا احزابی هستند که با اندیشهها و عقاید مردم سازگار نیستند، که این گونه احزاب دستبه خشونت انقلابی میزنند و به زور سرنیزه بر سریر قدرت تکیه میزنند. بر این اساس، نهضت آزادی ایران را از دسته اول میداند که خود عضو آن بوده است:
«تشکیل احزاب به طور کلی به دو صورت است. یکی آنکه: افرادی نظریه و ایدئولوژی خاصی را بررسی کرده و به آن معتقد میشوند و سپس به صورت تشکل در میآیند چنانکه اکثریت مردم آن کشور نظریات آنها را مورد توجه قرار ندهند و با سنن و اصول اجتماعی خود مخالف بدانند چنین حزبی برای تحقق دادن و تحمیل نظریه خود بر اکثریتباید بکوشند تا از طریق انقلاب حکومت را بدست آورد. نمونه بارز آن حزب کمونیست روسیه از آغاز کار تا به حال.
دوم آنکه: جمعیتیا حزب بر اساس عقاید و سنن ملی و خواستههای عموم و قوانین اساسی کشور بنا شود. ناچار، کار چنین جمعیتیا حزبی، تشکل افراد و تقسیم دستجات برای به فعالیت رساندن خواستههای بالقوه توده مردم و اجرا قوانین اساسی و جلوگیری از تجاوز است. چنین جمعیتی نمیتواند هدف انقلابی داشته باشد. چون هدف آن حکومتبا اقلیتحزبی نیست و مرام آن تحمیلی نمیباشد. فقط کار و فعالیت آن چنانکه گفته شد اصول و خواستههای بررسی و تدوین شده، مورد عقیده و آمال اکثریت مردم میباشد. مگر اینکه اقلیت غیر منبعث از شعور و خواست عمومی و غیر متکی بر قوانین اساسی در اجرا مقاصد فردی یا طبقه خود لجاجت کند و حق عموم و قوانین را زیر پا گذارد. در این صورت برای محدود کردن سلطه بر حدود قرارهای اجتماعی و احیاء حقوق عمومی اگر راه هر نوع مبارزه آرام بر او بسته شد چارهای جز قیام در برابر حکومت غیر قانونی ندارد. جمعیتهای ملی مانند نهضت آزادی را نمیتوان از قسم اول دانست.» (54)
ه) شورا
از قدیم الایام از حکومتها، تقسیمات گوناگونی صورت گرفته است و هر اندیشمندی به نوبه خود یک نوع تقسیمبندی ارائه داده است. اما به صورت کلان و در یک دید وسیع میتوان حکومتها را به دو گروه کلی تقسیم کرد:
1. حکومتهای دارای دیدگاه مستبدانه ;
2. حکومتهای دارای دیدگاه مردم سالارانه.
در دیدگاه اول، شخص یا گروهی خاص، حکومت کردن را حق خود دانسته و برای نظر مردم در انتخاب حاکم ارزشی قائل نیست ; بلکه فراتر از این رفته و تحمیل نمودن خود بر آنان و در اختیار گرفتن قدرت حکومتبر مردم را عین صواب دانسته، حتی این کار را به نوعی عمل به تکلیف شرعی میدانند. این گروه با این پیش فرض که چه بسا اگر انتخاب حاکم به دستخود مردم صورت گیرد، مردم با انتخاب فردی ناصالح هم دنیا و هم آخرت خود را تباه کنند، تصور میکنند که وظیفه شرعی حکم میکند که با در دست گرفتن قدرت به هر شیوه ممکن مردم را از انحراف و تباه کردن دنیا و آخرت خود برهانند و به سوی صلاح و رستگاری دنیوی و اخروی رهنمون شوند.
حکومت مطلوب طرفداران این نظریه، در عمل شکلی از حکومتهای یکهسالاری، گروه سالاری، تمامتخواه، و دیوان سالاری آمرانه خواهد بود.
اما دسته دوم، دیدگاهی است که معتقد است انتخاب حاکم حق مردم است و مردم حق دارند راه خود را چه در این دنیا و چه در جهان آخرت، خود برگزینند. این دیدگاه معتقد است که نفس انتخاب بسیار بیش از نتیجه آن، حائز اهمیت است و یک انتخاب غلط چه بسا از انتصابی درست نیز ارزشمندتر باشد. چرا که اگر مردم نحوه انتخاب کردن و برگزیدن حاکم را فرا گیرند، حتی اگر در ابتدای کار و در مواردی چند به انتخابی غلط دست زنند، در درازمدت یاد خواهند گرفت که چگونه برگزینند و بدین وسیله حکومتبه سمت اصلاح خواهد رفت.
جریان روشنفکری دینی (اگر این اصطلاح درستباشد) در ایران همواره از نگرش دوم نسبتبه حکومت جانبداری نموده و در مقابل انواع حکومتهای آمرانه در کشور موضع گرفته است. طالقانی نیز در زمره اصلاح طلبان دینی محسوب میشود که متمایل به نظریه دوم است و معتقد استباید به مردم مسئولیت داده شود، تا متکی با حاکم و رهبر خویش نباشند.
بهترین راه مشارکت مردم در امر حکومت، رعایت اصل مهم قرآنی و اسلامی شوراست، که این در سیره پیامبر و ائمه اطهار وجود داشته است. طالقانی در شرح «تنبیه الامه و تنزیه المله» و «پرتوی از قرآن» به این مسئله پرداخته و آیات «و شاور هم فی الامر» و «امرهم شوری بینهم» و برخی از احادیث را ناظر به لزوم مشسورت پیامبر با مردم در امور حکومت و کشورداری میداند و دلیل مشورت کردن را چندین چیز ذکر میکند:
«وجوب مشورت در امور و حوادث به حسب نصوص آیات و سیره پیغمبر اکرم از امور مسلمه است، دلالت آیه و شاورهم فی الامر، که پیغمبر مقدس و معصوم را بدان خطاب و مکلف نموده. پس واضح است، ضمیر جمع (هم) در مرحله اولی همه مسلمانان است، ولی به حسب قرینه امکان و تناسب حکم با صاحبان رای راجع به عقلاء و ارباب نظر است و «الامر» مقصود تمام کارهای اجتماعی و سیاسی است، و چون قوانین از جانب خدا میباشد از این حکم خارج میباشد و آیه: امرهم شوری بینهم که جمله خبریه است دلالت دارد بر این که وضع امور نوعیه در میان جامعه ایمانی چنین است و روش پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین علی علیه السلام برای این بوده و اهمیت دادن شوری و دستور دادن به آن یا از جهت امکان اشتباه (حاشاهم) و یا برای تطهیر اجتماع و حکومت مسلمانان از تشبه به حکومتهای استبدادی یا برای تعلیم و تربیت امتبوده، به هر حال از آن باید پیروی کرد.» (55)
طالقانی در «پرتوی از قرآن» مجددا تاکید میکند که شورا و مشورت پیامبر با مردم در امور اجرایی و مسائل حکومتی است والا پیامبر، بما هو رسول الله، در باره احکام و فرامین الهی نیازمند مشورت نیست:
«فرمان شورا (خطاب به پیامبر) با آنان در امور اجرایی - نه احکام و فرامین الهی - است تا شخصیتبدانان دهی و شخصیتشان را بالا بری و با خود همراز و همنشین گردانی و برای آنان احترام گذاری و در مسؤولیتها، در جنگ و صلح شرکتشان دهی: و شاورهم فی الامر.» (56)
استنباط طالقانی از مسئله شورا، برداشت عامی است که در تمام امور مردم جاری میباشد. نائینی در کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» شور و مشورت را در حد تشکیل مجلس و انتخاب نمایندگان از طرف ملت میداند (57) ; ولی طالقانی شور و مشورت را در تمام سطوح زندگی مردم لازم و ضروری میداند و تشکیل شوراهای مردمی را یکی از اصول فکری و عملی خود قرار میدهد. او در این باره مطلبی طولانی دارد که شایسته ذکر است:
«شورا یک اصل مترقی است، به خصوص در دنیای امروز یا باید مردم در سرنوشتخودشان دخالت داشته باشند یا نه ... این شورا فقط یک عدهای که در کارهای عمومی مملکت و سطوح بالا باید دور هم جمع شوند و با هم در مورد صلح و اقتصاد و وضع کشاورزی و اقتصادی و نظام سیاسی، نظر و رای بدهند، اختصاص ندارد، بلکه این مسئله اعم است. از نظر قرآن و از نظر اسلام هر خانهای باید یک مرکز شورائی باشد، هر دهکده و هر گروهی باید در کارشان یک شورائی داشته باشند.
شما ملاحظه میکنید در قرآن در باره زندگی خانوادگی یعنی شیر دادن بچه که هیچ به چشم نمیآید از نظر مردم مسئله مهمی هم نیست، میگوید با مشورت باید باشد ... «الوالدات یرضعن اولادهن حو لین کاملین» مادرها باید به حسب و وضع طبیعی دو سال بچههای خود را شیر دهند «فان ارادا فصالا عن تراض منهما و تشاور فلا جناح علیهما» اگر بخواهند بچه را از شیر بگیرند باید پدر و مادر راضی بشوند و مشورت کنند، صلاح بچه هست، صلاح مادر هست؟ یا از پزشک مخصوصشان استفاده کنند. وقتی قرآن در امر خانوادگی به شیر دادن بچه میگوید باید همراه با مشورت باشد، چه رسد به اداره یک دهکده، چه رسد به اداره یک روستا، چه رسد به اداره یک شهری یا یک کشوری. همه باید شورائی باشد.» (58)
مطالب بالا نشان میدهد که طالقانی اعتقاد راسخ و عمیقی به شورا داشت ; چرا که شورا روحیه مردم سالاری را در نظام سیاسی ایجاد میکرد و بارها تاکید داشت که این مسئله سنتبه جای مانده از پیامبر است و آن هم تکیهگاهش بر وحی است. او معتقد بود که هر چند در برخی موارد، شورا ممکن است عوارضی داشته باشد، ولی لازم است که بهای آن پرداخته شود. از این رو، طالقانی به هیچ وجه نگران انحراف مردم از صراط مستقیم الهی، به جهت انتخاب ناشایسته حاکمان نبود. برعکس، دغدغه اصلی وی این بود که مبادا به بهانه عدم انحراف مردم عدهای خاص حاکم شوند و رویه استبداد را در پیش گیرند و مانع رشد سیاسی مردم گردند. از دیدگاه وی ، جامعه مانند کودکی است که باید به او امکان راه رفتن را، حتی به قیمت زمین خوردن چندین باره، داد. چرا که همین زمین خوردنها جزئی از راه رفتن محسوب میشود و سبب استحکام وی میگردد. در حکومت و نظام سیاسی هم چنین اعتقاد داشت و برای این گفته خود شواهد تاریخی نیز میآورد:
«همه از آثار شورا بود که مدینه را بی پناه گذاردند و برخلاف نظر شخص آن حضرت (رسول اکرم (ص) به سوی دشمن پیش راندند. با همه اینها باز اصل شورا را تحکیم میکند، چون پایه اجتماع اسلامی است و برای همیشه. تا اندیشهها و استعدادها بروز نکند و هر صاحب رای خود را شریک در سرنوشتبداند و مسلمانان برای آینده و همیشه تربیتشوند و بتوانند در هر زمان و هر جا بعد از غروب نبوت، خود را رهبری کنند. اگر در این راه و برای تحکیم شورا هر چه زیان دهند ارزش دارد، تا با هر شکستی آراء محکمتر و قدمها ثابتتر شود و مانند بچه که همی به زمین افتد و صدمه ببیند و برخیزد، تا به اندیشه و پای خود مستقیم و محکم گردد.» (59)
طالقانی همواره نسبتبه اجرای اصل مهم شورا و تشکیل شوراهای اسلامی در روستاها و بخشها، و شهرستانها و استانها دغدغه خاطر داشت و در هر مناسبتی به این مسئله میپرداخت. در 20 اردیبهشت 1358 طرح پیشنهادی وی برای تشکیل شوراهای محل در چهار صفحه ارائه گردید (60) ; و در آخرین نماز جمعه خود در بهشت زهرا با تاکید فراوان گفت:
«صدها بار من گفتم که مسئله شورا از اساسیترین مسئله اسلامی استحتی به پیامبرش با آن عظمت میگوید: با این مردم مشورت کن، به اینها شخصیتبده بدانند که مسئولیت دارند و متکی به شخص رهبر نباشند.» (61)
سال شمار زندگی
1289 (15 اسفند): تولد در روستای گلیرد، طالقان
1294: ورود به مکتبخانه روستای گلیرد
1298: هجرت به تهران و سکونت در محلهی قنات آباد
1300: تحصیل در مدارس رضویه و فیضیه قم
1310: فوت پدر
1310: هجرت به نجف اشرف و ادامهی تحصیل نزد علمای بزرگ نجف
1316: کسب درجهی اجتهاد از آیتالله اصفهانی و آیتالله حائری در قم
1316: اقامت در تهران، آغاز تدریس در مدرسهی سپهسالار (شهید مطهری) و ازدواج در همین سال.
1318: آغاز مبارزه علیه حکومت طاغوت، دستگیری و حبس به مدت شش ماه.
1320: تشکیل کانون اسلام، انتشار مجلهی دانشآموز، همکاری با گروههای مبارز.
1327: آغاز فعالیت در مسجد هدایت (پایگاه مبارزان) و امام جماعت شدن در آن مسجد.
1330: همکاری و حمایت از گروههای مختلف مبارز مثل «جبههی ملی» و «فدائیان اسلام»
1334: پیوستن به نهضت مقاومت ملی
1336: پناه دادن به تحت تعقیب قرار گرفتگان گروه «فداییان اسلام» و زندانی شدن در همین رابطه
1338: مسافرت به مصر به نمایندگی از طرف آیتالله بروجردی و رساندن پیام ایشان به شیخ شلتوت که شیخ دانشگاه الازهر و مفتی مصر بود، شرکت در کنگرهی اسلامی دارالتقریب قاهره، ملاقات با جمالعبدالناصر.
1339: تشکیل جلسات به منظور افشار و تحلیل مسائل اجتماعلی کشور به همراه آیتالله مطهری.
1340: سفر به بیتالمقدس به منظور شرکت در برنامهی مؤتر الاسلامی، آشنا شدن با مشکلات و رنجهای مردم آواره و ستمدیده فلسطین.
1340: تأسیس نهضت آزادی به همراه مهندس بازرگان، دکتر سحابی و …
1341: (3 بهمن) بازداشت توسط مأموران شاه در منزل
1342: شرکت در قیام مردمی پانزدهم خرداد، انتشار اعلامیهی معروف و مهیج و افشا کنندهی «دیکتار خون میریزد!» دستگیری مجدد ایشان.
1346: (9 آبان) آزادی از زندان
1350: تبعید به زابل و بافت به مدت یک سال و نیم به علت حمایت از مردم فلسطین.
1354: لو رفتن توسط افراد گروهک سازمان مجاهدین، دستگیری مجدد ایشان.
1357: (8 آبان) آزادی از زندان قصر
1357؛ سازماندهی و راهاندازی راهپیمایی میلیونی تاسوعا و عاشورا، عضویت در شورای انقلاب
1358: (5 مرداد) منصوب شدن به عنوان اولین امام جمعه تهران از طرف امام خمینی و خواندن اولین نماز جمعه در دانشگاه تهران.
1358: (16 مرداد) انتخاب شدن به عنوان نمایندهی مجلس خبرگان از سوی مردم تهران
1358: (19 شهریور) پس از سال ها مبارزه، تبعید و زندانی شدن از زمین خاکی به دیار باقی شتافت.
پی نوشتها:
1. خاطرات آیتالله بدلا، آرشیو خاطرات مرکز اسناد انقلاب اسلامی استان قم.
2. مجله پیام هاجر، س 18، ش229، ص 20.
3. خاطرات بدلا.
4. مجله پیام هاجر، ش229، ص 20.
5. بهرام افراسیابی، پدر طالقانی در زندان، جنبش، تهران،1359، ص 8.
6. مجله پیام هاجر، ش 230، ص 81.
7. پدر طالقانی در زندان، ص9.
8. پیشین، ص 10.
9. مجله پیام هاجر، ش 231، ص53.
10. همان.
11. علی جان زاده، طالقانی، انتشارات همگام، تهران، 1358، ص 4.
12. پدر طالقانی در زندان، ص 14.
13. پیشین، ص 15.
14. مجله یاد، ش 32 - 31، ص 130، 1372.
15. پدر طالقانی در زندان، ص 18 و یادنامه ابوذر زمان، شرکتسهامی انتشار، تهران، 1360، ص 14.
16. ابوالفضل شکوری، سیره صالحان، انتشارات شکوری، قم، 1374، ص537.
17. پدر طالقانی در زندان، ص 22.
18. یادنامه ابوذر زمان، ص17.
19. همان.
20. پیشین، ص179.
21. طالقانی، انتشارات همگام، ص9.
22. یادنامه ابوذر زمان، ص19.
23. روزنامه اطلاعات، ویژهنامه طالقانی، 18/6/1359.
24. سیره صالحان، ص633.
25. یادنامه ابوذر زمان، ص23.
26. سیره صالحان، ص 530 و یادنامه ابوذر زمان، ص 25.
27. آرشیو اسناد مرکز انقلاب اسلامی.
28. سیره صالحان، ص 332 و آقای هاشمی رفسنجانی نیز در خطبههای نماز جمعه شهریور1377 تهران همچون مضمونی در باره شخصیت آیةالله طالقانی بیان کرد.
29. سید محمود طالقانی، پرتوی از قرآن، ج 1، شرکتسهامی انتشار، تهران، 1345، ص 20.
30. همان، صص17 - 18.
31. یادنامه ابوذر زمان، این مطلب پاسخ سید محمود دعائی به نامه آقای سید محمد مهدی جعفری است که وی (جعغری) نظر امام را جویا شده بود.
32. میرزای نائینی، تنبیه الامه و تنزیه المله، شرکتسهامی انتشار، تهران، ص 10.
33. مجله فروغ علم، شمارههای7 الی 10، سال1329.
34. سید محمود طالقانی، اسلام و مالکیت، شرکتسهامی انتشار،تهران، ص106.
35. یادنامه ابوذر زمان، ص47.
36. تنبیه الامه و تنزیه المله، مقدمه، ص 15.
37. همان، ص9.
38. روزنامه کیهان،17/11/1357.
39. تنبیه الامه و تنزیه المله، مقدمه، ص9.
40. همان، ص 51.
41. همان.
42. همان، ص 40 - 41.
43. همان، ص63.
44. همان، ص 72.
45. همان، ص 72 -73.
46. همان، ص 41.
47. همان.
48. یادنامه ابوذر زمان، ص 68.
49. آزادی تا شهادت، انتشارات ابوذر، تهران، 1358، صص77 - 78.
50. پرتوی از قرآن، ج 2، ص 205 -206.
51. آزادی تا شهادت، ص 38.
52. طالقانی در زندان، ص16.
53. همان، ص17.
54. همان، ص17 - 18.
55. تنبیه الامه و تنزیه المله، صص 61 - 62.
56. پرتوی از قرآن، ج3، ص397.
57. متن تنبیه الامه و تنزیه المله، ص 64.
58. متن مصاحبه تلویزیونی طالقانی در ابتدای سال 1358. ر.ک: از آزادی تا شهادت، ص 158.
59. پرتوی از قرآن، ج3، ص 295.
60. از آزادی تا شهادت، صص 164 -167.
61. خطبههای نماز جمعه، انتشارات ناس، تهران، بیتا، ص63.
منابع:
1. http://fa.wikipedia.org
2. فصلنامه علوم سیاسی، شماره 2
نظر شما