موضوع : پژوهش | مقاله

رخ‌نمایی کلان‌خرد: تحول اندیشه و علوم انسانی در گذر تاریخ

مقدمه
علوم انسانی و اجتماعی امروز، برخلاف تصور رایج، به‌صورت مستقل و جدا از گذشته تاریخی خود پدید نیامده‌اند. این علوم، میراثی از تفکر و اندیشه‌های فلسفی و اجتماعی هستند که از یونان باستان آغاز شده و در گذر تاریخ، با تحولات عظیمی در جهان و انسان، دچار دگرگونی شده‌اند. در این مقاله، به بررسی سیر تحول اندیشه‌ها از دوران یونان باستان تا عصر جدید پرداخته می‌شود و نشان داده می‌شود که چگونه این تحولات به ظهور علوم انسانی مدرن انجامیده است.

سوفسطائیان و آغاز تفکر اعتباری

اولین کسانی که علم را اعتباری و قراردادی دانستند، سوفسطائیان یونان بودند. آنان انسان را مقیاس و میزان همه چیز، از جمله حق و باطل، می‌دانستند. از دیدگاه آنان، حقیقت به‌طور مستقل از انسان وجود ندارد و هر چیزی بر اساس نظر و اراده انسان تعیین می‌شود.

با این حال، سوفسطائیان نیز به محدودیت‌های شرایط اجتماعی و فرهنگی اذعان داشتند و علم را به‌عنوان ابزاری برای بازی با جهان نمی‌پنداشتند. آنان در قوانین مدینه‌های یونانی و آموزش‌های خود، به شرایط، مصلحت‌ها و استعدادهای موجود توجه داشتند.

فلسفه در برابر سوفیسم: ظهور عقل مدنی

فلسفه به‌عنوان واکنشی در برابر سوفیسم ظهور کرد. فیلسوفان تلاش کردند تا به‌جای انسان، عقل انسانی را معیار علم و عمل قرار دهند. سقراط، افلاطون و ارسطو، هر یک به‌گونه‌ای به این مسئله پرداختند:

  • افلاطون: نظم مدینه را باید بر اساس نظم عقل جهانی بنا کرد.
  • ارسطو: تدبیر مدینه و وضع قانون را وظیفه «فرونزیس» (خرد عملی) دانست که در سایه عقل نظری پرورش می‌یابد.

جدال عقل و دین: از یونان تا اسلام و مسیحیت

یکی از بزرگ‌ترین تحولات تاریخ اندیشه، تلاقی فلسفه با دین در مسیحیت و اسلام بود. این تلاقی، جدالی میان اشاعره و معتزله در عالم اسلام و میان عقل و ایمان در مسیحیت به وجود آورد.

  • اشاعره: بر اراده و قدرت مطلق الهی تأکید داشتند.
  • معتزله: عقل را در کنار وحی به‌عنوان منبع شناخت و قانون‌گذاری می‌پذیرفتند.

این جدال‌ها تأثیر عمیقی بر فلسفه و علوم انسانی گذاشت و زمینه‌ساز تحولات بعدی در دوران رنسانس و عصر جدید شد.

رنسانس و ظهور انسان جدید

در دوران رنسانس، با پدید آمدن فیزیک جدید و تغییر تلقی از طبیعت، انسان از تعلق به کیهان آزاد شد و به تاریخ و جامعه تعلق پیدا کرد. این تحول، نقطه عطفی در اندیشه بشری بود که به ظهور علوم انسانی و اجتماعی مدرن انجامید.

ویژگی‌های انسان جدید

  1. آزادی از نظام کیهانی: انسان خود را مستقل از نظام طبیعت و کیهان دانست.
  2. خودآگاهی تاریخی: جامعه و فرهنگ به‌عنوان پدیده‌هایی تاریخی و قابل تحول شناخته شدند.
  3. عقل دگرگون‌کننده: خرد انسانی به‌عنوان ابزاری برای تغییر جهان و ساختن جامعه جدید مطرح شد.

تفاوت علوم انسانی قدیم و جدید

علوم انسانی در دوران پیش از تجدد، بیشتر به مسائل کلی و فلسفی می‌پرداختند و تاریخ‌نگاری، توصیف حوادث جزئی و یادگار زندگی اقوام بود. اما در دوران جدید، علوم انسانی به‌عنوان علومی مستقل و با ویژگی‌های زیر ظهور کردند:

  • توجه به جامعه و فرهنگ: جامعه و فرهنگ به‌عنوان پدیده‌هایی مستقل از افراد شناخته شدند.
  • خودآگاهی تاریخی: تاریخ به‌عنوان عامل تحول و تغییر در جامعه مورد توجه قرار گرفت.
  • روش‌های علمی و تجربی: علوم انسانی جدید از روش‌های علمی و تجربی برای تحلیل مسائل اجتماعی استفاده کردند.

نقش یونانیان در شکل‌گیری نظام کنونی جهان

یونانیان با طرح مفاهیمی چون عقل، قانون و مدینه، پایه‌های نظام کنونی جهان را بنا نهادند. هرچند این مفاهیم در دوران جدید دگرگون شدند، اما تأثیر آن‌ها بر اندیشه سیاسی و اجتماعی مدرن غیرقابل انکار است.

اندیشه سوفسطایی در دوران جدید

اندیشه سوفسطایی، هرچند به‌صورت آشکار مطرح نمی‌شود، در فلسفه و اندیشه سیاسی مدرن حضور دارد. سوفیست‌های جدید، اصول فکری اسلاف خود را با تغییراتی پذیرفته‌اند، اما به نتایج و لوازم آن پایبند نیستند.

نتیجه‌گیری: رخ‌نمایی کلان‌خرد در علوم انسانی

علوم انسانی و اجتماعی مدرن، نتیجه تحولات فکری و تاریخی طولانی از یونان باستان تا دوران جدید هستند. این علوم، با تکیه بر خرد انسانی و خودآگاهی تاریخی، به تحلیل مسائل اجتماعی و فرهنگی می‌پردازند و نقش مهمی در شکل‌دهی به جهان مدرن دارند.

رخ‌نمایی کلان‌خرد در علوم انسانی، نشان‌دهنده اهمیت عقلانیت و تفکر انتقادی در درک جهان و انسان است. این علوم، با بررسی تاریخ، جامعه و فرهنگ، به ما کمک می‌کنند تا جهان خود را بهتر بشناسیم و آن را به‌گونه‌ای مطلوب‌تر بسازیم.

نظر شما