بررسی حقوق اجتماعی از منظر امام علی (ع) در کتاب شریف نهجالبلاغه
دین اسلام، یک دین اجتماعی است که علاوه بر حقوق فردی انسان، حقوق اجتماعی او را نیز مد نظر قرار داده است. یکی از ابعاد این نظام، بعد اجتماعی است و تشکیل و تعیین و توضیح این بعد اجتماعی در آموزه های دینی کاملاً هویداست. این تشکیل و توجیه بعد اجتماعی هم به خاطر این لازم است که اسلام خواستار سعادت دنیا و آخرت است.[1]
افراد بشر از لحاظ حقوق اجتماعی غیرخانوادگی یعنی از لحاظ حقوقی که در اجتماع بزرگ، خارج از محیط خانواده نسبت به یکدیگر پیدا می کنند، هم وضع مساوی دارند و هم وضع مشابه؛ یعنی حقوق اوّلی طبیعی آنها برابر یکدیگر و مانند یکدیگر است؛ همه مثل هم حق دارند از مواهب خلقت استفاده کنند، مثل هم حق دارند کار کنند، مثل هم حق دارند در مسابقه ی زندگی شرکت کنند، همه مثل هم حق دارند خود را نامزد هر پست از پستهای اجتماعی بکنند و برای تحصیل و به دست آوردن آن از طریق مشروع کوشش کنند، همه مثل هم حق دارند استعدادهای علمی و عملی وجود خود راظاهرکنند.[2]
درادامه به بررسی حقوق اجتماعی از منظر امام امیر المومنین علی علیه السلام در کتاب شریف نهج البلاغه می پردازیم.
ایشان در باب حقوق متقابل رهبری و مردم می فرمایند :
خداوند سبحان، برای من، بر شما به جهت سرپرستی حکومت، حقّی قرار داده، و برای شما همانند حق من، حقّی تعیین فرموده است، پس حق گستردهتر از آن است که وصفش کنند، ولی به هنگام عمل تنگنایی بی مانند دارد .حق اگر به سود کسی اجرا شود، ناگزیر به زیان او نیز روزی به کار رود، و چون به زیان کسی اجرا شود روزی به سود او نیز جریان خواهد داشت.اگر بنا باشد حق به سود کسی اجرا شود و زیانی نداشته باشد، این مخصوص خدای سبحان است نه دیگر آفریدهها، به خاطر قدرت الهی بر بندگان، و عدالت او بر تمام موجوداتی که فرمانش بر آنها جاری است، لکن خداوند حق خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داده، و پاداش آن را دو چندان کرده است، از روی بخشندگی، و گشایشی که خواسته به بندگان عطا فرماید .
پس، خدای سبحان برخی از حقوق خود را برای بعضی از مردم واجب کرد، و آن حقوق را در برابر هم گذاشت، که برخی از حقوق برخی دیگر را واجب گرداند، و حقّی بر کسی واجب نمیشود مگر همانند آن را انجام دهد.و در میان حقوق الهی، بزرگترین حق، حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است، حق واجبی که خدای سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل پایداری پیوند ملّت و رهبر، و عزّت دین قرار داد.پس رعیت اصلاح نمیشود جز آن که زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمیشوند جز با درستکاری رعیت.و آنگاه که مردم حق رهبری را ادا کنند، و زمامدار حق مردم را بپردازد، حق در آن جامعه عزّت یابد، و راههای دین پدیدار و نشانههای عدالت بر قرار، و سنّت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم پایدار گردد، پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مأیوس میگردد.امّا اگر مردم بر حکومت چیره شوند، یا زمامدار بر رعیت ستم کند، وحدت کلمه از بین میرود، نشانههای ستم آشکار، و نیرنگ بازی در دین فراوان میگردد، و راه گسترده سنّت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و سلّم متروک، هوا پرستی فراوان، احکام دین تعطیل، و بیماریهای دل فراوان شود.مردم از اینکه حقّ بزرگی فراموش میشود، یا باطل خطرناکی در جامعه رواج مییابد، احساس نگرانی نمیکنند پس در آن زمان نیکان خوار، و بدان قدرتمند میشوند، و کیفر الهی بر بندگان بزرگ و دردناک خواهد بود.پس بر شماست که یکدیگر را نصیحت کنید، و نیکو همکاری نمایید .
درست است که هیچ کس نمیتواند حق اطاعت خداوندی را چنانکه باید بگزارد، هر چند در به دست آوردن رضای خدا حریص باشد، و در کار بندگی تلاش فراوان نماید، لکن باید به مقدار توان، حقوق الهی را رعایت کند که یکی از واجبات الهی، یکدیگر را به اندازه توان نصیحت کردن، و بر پا داشتن حق، و یاری دادن به یکدیگر است.هیچ کس هر چند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دین بیشتر باشد، بی نیاز نیست که او را در انجام حق یاری رسانند، و هیچ کس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در دیدهها بیارزش باشد، کوچکتر از آن نیست که کسی را در انجام حق یاری کند، یا دیگری به یاری او برخیزد.- پس یکی از یاران به پاخاست و با سخنی طولانی امام را ستود، حرف شنوایی و اطاعت از امام را اعلام داشت.آنگاه امام فرمود:- کسی که عظمت خدا در جانش بزرگ، و منزلت او در قلبش والاست، سزاوار است که هر چه جز خدا را کوچک شمارد .
و از او سزاوارتر کسی که نعمتهای خدا را فراوان در اختیار دارد، و بر خوان احسان خدا نشسته است، زیرا نعمت خدا بر کسی بسیار نگردد جز آن که حقوق الهی بر او فراوان باشد .
مردم ! از پستترین حالات زمامداران در نزد صالحان این است که گمان برند آنها دوستدار ستایشاند، و کشور داری آنان بر کبر و خود پسندی استوار باشد، و خوش ندارم، در خاطر شما بگذرد که من ستایش را دوست دارم، و خواهان شنیدن آن میباشم .
سپاس خدا را که چنین نبودم و اگر ستایش را دوست میداشتم، آن را رها میکردم به خاطر فروتنی در پیشگاه خدای سبحان، و بزرگی و بزرگواری که تنها خدا سزاوار آن است.گاهی مردم، ستودن افرادی را برای کار و تلاش روا میدانند .
اما من از شما میخواهم که مرا با سخنان زیبای خود مستایید، تا از عهده وظایفی که نسبت به خدا و شما دارم بر آیم، و حقوقی که مانده است بپردازم، و واجباتی که بر عهده من است و باید انجام گیرد ادا کنم، پس با من چنانکه با پادشاهان سرکش سخن میگویند، حرف نزنید، و چنانکه از آدمهای خشمگین کناره میگیرند دوری نجویید، و با ظاهر سازی با من رفتار نکنید، و گمان مبرید اگر حقّی به من پیشنهاد دهید بر من گران آید، یا در پی بزرگ نشان دادن خویشم، زیرا کسی که شنیدن حق، یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن، برای او دشوارتر خواهد بود .
پس، از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خودداری نکنید، زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمیدانم، مگر آن که خداوند مرا حفظ فرماید.پس همانا من و شما ، بندگان و مملوک پروردگاریم که جز او پروردگاری نیست .
او مالک ما، و ما را بر نفس خود اختیاری نیست.ما را از آنچه بودیم خارج و بدانچه صلاح ما بود در آورد.به جای گمراهی هدایت، و به جای کوری بینایی به ما عطا فرمود. [3]
ایشان همچنین در جایی دیگر از این کتاب شریف چنینی می فرمایند :
ای مردم، مرا بر شما و شما را بر من حقّی واجب شده است، حق شما بر من، آن که از خیر خواهی شما دریغ نورزم و بیت المال را میان شما عادلانه تقسیم کنم، و شما را آموزش دهم تا بی سواد و نادان نباشید، و شما را تربیت کنم تا راه و رسم زندگی را بدانید.و اما حق من بر شما این است که به بیعت با من وفادار باشید، و در آشکار و نهان برایم خیر خواهی کنید، هر گاه شما را فرا خواندم اجابت نمایید و فرمان دادم اطاعت کنید .[4]
در مورد مسئولیتهای رهبری و نظامیان می فرمایند :
آگاه باشید حق شما بر من آن است که جز اسرار جنگی هیچ رازی را از شما پنهان ندارم، و کاری را جز حکم شرع، بدون مشورت با شما انجام ندهم، و در پرداخت حق شما کوتاهی نکرده و در وقت تعیین شده آن بپردازم، و با همه شما به گونهای مساوی رفتار کنم.پس وقتی من مسئولیتهای یاد شده را انجام دهم، بر خداست که نعمتهای خود را بر شما ارزانی دارد، و اطاعت من بر شما لازم است، و نباید از فرمان من سرپیچی کنید، و در انجام آنچه صلاح است سستی ورزید، و برای رسیدن به حق تلاش کنید، حال اگر شما پایداری نکنید، خوارترین افراد نزد من انسان کج رفتار است، که او را به سختی کیفر خواهم داد، و هیچ راه فراری نخواهد داشت، پس دستور العملهای ضروری را از فرماندهانتان دریافت داشته، و از فرماندهان خود در آنچه که خدا امور شما را اصلاح میکند، اطاعت کنید .[5]
ایشان درباب حقوق دوستان می فرمایند :
دوست، دوست نیست مگر آن که حقوق برادرش را در سه جایگاه نگهبان باشد:در روزگار گرفتاری، آن هنگام که حضور ندارد، و پس از مرگ .[6]
و درجایی دیگر باز اشاره می فرمایند که :
چون برادرت از تو جدا گردد، تو پیوند دوستی را بر قرار کن، اگر روی برگرداند تو مهربانی کن، و چون بخل ورزد تو بخشنده باش، هنگامی که دوری میگزیند تو نزدیک شو، و چون سخت میگیرد تو آسان گیر، و به هنگام گناهش عذر او بپذیر، چنان که گویا بنده او میباشی، و او صاحب نعمت تو میباشد .
مبادا دستورات یاد شده را با غیر دوستانت انجام دهی، یا با انسانهایی که سزاوار آن نیستند بجا آوری، دشمن دوست خود را دوست مگیر تا با دوست دشمنی نکنی.در پند دادن دوست بکوش، خوب باشد یا بد، و خشم را فرو خور که من جرعهای شیرینتر از آن ننوشیدم، و پایانی گواراتر از آن ندیدهام.با آن کس که با تو درشتی کرده، نرم باش که امید است به زودی در برابر تو نرم شود، با دشمن خود با بخشش رفتار کن، زیرا سرانجام شیرین دو پیروزی است - انتقام گرفتن یا بخشیدن - اگر خواستی از برادرت جدا شوی، جایی برای دوستی باقی گذار، تا اگر روزی خواست به سوی تو باز گردد بتواند، کسی که به تو گمان نیک برد او را تصدیق کن، و هرگز حق برادرت را به اعتماد دوستی که با او داری ضایع نکن، زیرا آن کس که حقّش را ضایع میکنی با تو برادر نخواهد بود، و افراد خانوادهات بد بختترین مردم نسبت به تو نباشند، و به کسی که به تو علاقهای ندارد دل مبند، مبادا برادرت برای قطع پیوند دوستی، دلیلی محکمتر از برقراری پیوند با تو داشته باشد، و یا در بدی کردن، بهانهای قویتر از نیکی کردن تو بیاورد، ستمکاری کسی که بر تو ستم میکند در دیدهات بزرگ جلوه نکند، چه او به زیان خود، و سود تو کوشش دارد، و سزای آن کس که تو را شاد میکند بدی کردن نیست.[7]
ایشان در نامه به یکی از فرمانداران به نام عمر بن ابی سلمه ارحبی که در ولایت فارس حکومت می کرد در باب حقوق اقلیت ها می فرمایند :
همانا دهقانان مرکز فرمانداریت، از خشونت و قساوت و تحقیر کردن مردم و سنگدلی تو شکایت کردند.من در باره آنها اندیشیدم، نه آنان را شایسته نزدیک شدن یافتم، زیرا که مشرکند، و نه سزاوار قساوت و سنگدلی و بد رفتاری هستند، زیرا که با ما هم پیمانند، پس در رفتار با آنان، نرمی و درشتی را به هم آمیز، رفتاری توأم با شدّت و نرمش داشته باش، اعتدال و میانه روی را در نزدیک کردن یا دور کردن، رعایت کن .[8]
ودر حکمتی به حقوق متقابل پدر و فرزند چنین اشاره می کنند :
همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقّی است.حق پدر بر فرزند این است که فرزند در همه چیز جز نافرمانی خدا، از پدر اطاعت کند، و حق فرزند بر پدر آن که نام نیکو بر فرزند نهد، خوب تربیتش کند، و او را قرآن بیاموزد . [9]
________________________________________
[1] دین و نظام سیاسی اجتماعی از منظر اقبال لاهوری و استاد مرتضی مطهری ، احمد دار ، فصلنامه طلوع، شماره 21،،ص86
[2] مجموعه آثار شهید مطهری . ج19، ص 160
[3] نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتی ، خطبه 216 ص 429
[4] نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتی ، خطبه 34ص81
[5] نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتی ، نامه 50ص545
[6] نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتی ، حکمت134ص639
[7] نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتی ، نامه 31ص519
[8] نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتی ، نامه 19ص485
[9] نهج البلاغه ، ترجمه محمد دشتی ، حکمت 399ص713
منبع: سایت باشگاه اندیشه
نظر شما