تحلیل گفتمان یا بحران مفاهیم؟!
نوشتار حاضر بر آن است که با تعمق در آنچه تحلیل گفتمان خوانده می شود، به دو پرسش اساسی در این زمینه پاسخ دهد: تحلیل گفتمان چیست؟ تحلیل گفتمان در نظریه پردازی چه جایگاهی دارد؟
در تلاش برای پاسخ دادن به این پرسش هاست که نوشتار حاضر در مرحله ی نخست معنا و مفهوم گفتمان بررسی شده، و سپس در پرتو کالبدشکافی آنچه به دست آمده تلاش شده است با توجه به تعریف تحلیل گفتمان، اهداف، شاخصه ها، پیشافرض ها و جایگاه تحلیل گفتمان در سیرهای نظریه پردازانه تبیین گردد.
شاید یکی از بحران های مهم موجود در سپهر اندیشه های فلسفی، زبان شناسی و علوم انسانی، «بحران مفاهیم» باشد. یکی از نشانه های آشکار این بحران در سروش ابعاد گوناگون اندیشه ی ما ایرانیان در برداشت های متفاوت و گاه متباین و حتی معارض با یکدیگر از واژه ی «گفتمان» (Discourse)، چهره نشان دهد.
این گونه به نظر می رسد که «تحلیل گفتمان» (Discourse Analysis) را برای نخستین بار زلیک هریس در سال 1952م در مقاله ای با همین عنوان ــ «تحلیل گفتمان» ــ به کار برد. به این ترتیب در دهه ی 1950م گرایشی در علم زبان شناسی به نام تحلیل گفتمان ظهور کرد که به سرعت، بیشتر رشته های علوم اجتماعی را درنوردید. این معنا اکنون، به منزله ی گرایشی بین رشته ای، در مطالعه ی پدیده های اجتماعی به کار می رود. هریس در مقاله ی یادشده دیدی صورت گرایانه و ساخت گرایانه از سازه های بزرگ تر از جمله داشته و گفته است: تحلیل گفتمان نگاهی صرفاً صورت گرایانه به متن است. هریس، واضع این واژه، آن را در معنای گسترده ای به کار برد. او اعتقاد داشت می توان از دو بُعد درباره ی گفتمان بحث کرد: 1. بسط روال ها و روش های معمول در زبان شناسی توصیفی و کاربرد آن در سطح فرا جمله (متن)؛ 2. رابطه ی بین اطلاعات زبانی و غیر زبانی مانند رابطه ی زبان، فرهنگ، محیط و اجتماع.
در بُعد اوّل اطلاعات صرفاً زبانی مدّنظر است، امّا در بُعد دوّم به اطلاعات غیر زبانی مثل فرهنگ، محیط و ... ، که در خارج از حوزه ی زبان شناسی است، توجه می شود.
به نظر می آید که پیش از تعریف تحلیل گفتمان، بررسی معنای گفتمان گریزناپذیر است. گفتمان در گستره ی مفهومی خود، البته در بیان غیر فنی آن، فقط در بیان «صحبت»، «مکالمه»، یا گفت وگو به کار رفته است. رویکرد اساسی این نگرش به طور تلویحی بیانگر نوعی هدف آموزشی و تعلیمی است؛ از همین رو در چنین منظری «موعظه»، «خطابه»، «رساله»، و حتی «سمینار» هم از انواع گفتمان به شمار می آید.
امّا آنچه در ریشه شناسی واژه ی گفتمان به دست می آید با آنچه در بیان غیرفنی آن حاصل می شود بسیار متفاوت است. ریشه ی این واژه به فعل لاتین «دیسکورر» (Discurrere) به معنای سرگردان و آواره بودن، پیمودن، طی کردن، از مسیر خارج شدن، گمراه شدن، به بیراهه رفتن و... باز می گردد. در واقع هرگاه این واژه را در کاربردهای متفاوت آن در رشته های تخصصی گوناگون بررسی کنیم درخواهیم یافت که دارای ابهام در معنا یا حتی معانی متضاد است.
جمیل صلیبا در «فرهنگ فلسفی»، در برابر واژه ی دیسکورس، «گفتار» در زبان فارسی، و «قول» در زبان عرب را قرار داده است. دیکته ی فرانسوی گفتمان «Discours» است که صلیبا ریشه ی لاتین آن را «دیسکورسس» (Discursus) دانسته است. او در برابر واژه ی فرانسوی و یونانی «لِکسیس» (Lexis) نیز واژه ی عربی «قول» را قرار داده است. «سُخن» کلمه ای است که در ترجمه ی فارسی لِکسیس آمده، درحالی که واژه ی انگلیسی و ریشه ی لاتین آن را «دیکتِم» (Dictum)، آورده است. او در بیان «قول» در برابر واژه ی لِکسیس نوشته است: «قول عبارت است از هر لفظ مرکبی که اجزای آن دارای معنی باشد. در اصطلاح منطقیان قول عبارت است از: مرکب عقلی یا مرکب لفظی. لفظ مرکب یا تامّ است یا ناقص؛ اگر تام باشد «کلام»، نامیده می شود و مفید معنی است و اگر محتمل صدق یا کذب باشد «قضیه» یا «خبر»، نامیده می شود و اگر محتمل صدق و کذب نباشد، از قبیل طلب، امر، نهی، تمنّا، ندا، قسم، و ترجّی است».
امّا صلیبا در برابر دیسکورس نیز «قول» در زبان عربی را به کار برده و فارسی آن را «گفتار» قرار داده است. او در توضیح مفهوم گفتار نوشته است: «گفتار عبارت است از کلام، رأی و عقیده، و عبارت از یک کار عقلی منظم به نظم منطقی است، ولی یک عمل عقلی مرکّب از یک سلسله عملیات عقلی جزئی است و یا به معنی بیان کردن فکر توسط الفاظ یا قضایایی است که با یکدیگر ربط داشته باشند».
او افزوده است: «گفتار مترادف مقال و مقاله است “فصل مقال در اتصال بین حکمت و شریعت”، عنوان کتابی از ابن رشد است؛ و مقاله ی “گفتار در روش” عنوان کتابی از دکارت است».
زبان شناختی ساختاری ــ به پیروی از سوسور (Saussure) ــ زبان را شبکه ی فرافردی، کم گویی، ایجاز نشانه ها (Sign) یا عناصر دلالتگری می داند که در شکل انتزاع مطلوب از عمل کلامی فردی درک می شود. گفتار یا زبان گفتاری که به شکل معمول به صورت دوگانه همراه زبان به کار می رود؛ یعنی «زبان/ گفتار» (Langue/Parole)، بیشتر در مکتب ساختارگرایی کارکرد دارد و از آثار سوسور اقتباس شده است.
«لانگو» (langue) در واقع کلیت انتزاعی زبانی (language)است که در دسترس یک جامعه ی زبانی قرار دارد. گفتار در این دستگاه فکری عبارت است از استفاده ی عینی و عملی از کلّیت یاد شده در شکل گفته ها و پاره گفته های، فردی. بر این اساس باید هنوز به این پرسش پاسخ داد که گفتمان چیست؟ آیا گفتمان همان گفتار است؟ آیا نگاه تقلیل گرایانه ی کسانی که آن را «گفت وگو»، می دانند درست است؟
گفتمان چیست؟
ریشه های دور مفهوم گفتمان، طی چند دهه ی اخیر پژواکی از پدیده ای بوده است که می توان آن را چرخش استعلایی در فلسفه ی مدرن دانست. این چرخش استعلایی به نوعی تحلیل گفته می شود که فقط به امور واقع توجه نمی کند، بلکه شرایط امکان آنها را نیز بررسی می کند. فرض اصلی هر رویکرد گفتمانی این است که صرف امکان تصور، دریافت حسّی، اندیشه، و عمل به ساختمند شدن حوزه ی معنادار معینی وابسته است. که پیش از هرگونه بی واسطگی عینی (Factual immediacy)، حضور دارد.
ارنستو لاکلاو (Ernesto Laclau) معتقد است پژوهش استعلایی، به مثابه ی تحقیق درباره ی شرایط امکان تجربه، با کانت آغاز شد. در نظر کانت مکان، زمان و مقولات درک وجه ماتقدّم یا پیشینی در تکوین پدیدارها (نمودها) به شمار می آیند. در اوایل قرن بیستم، پدیدارشناسی هوسرل به دقّت و صراحت تمام شهود عرض یا دریافت شهودی ذوات را متمایز ساخت و تصریح کرد که شهود جوهر سازنده و مقوّم هرگونه «فرادادگی» یا موهوبیت (Givenness) به شمار می آید. رویکردهای استعلایی کلاسیک از دو نظر مهم با نظریه های معاصر درباره ی گفتمان تفاوت دارند:
1. در فلسفه هایی مانند فلسفه ی کانت، وجه «ماتقدّم» یا پیشینی ساختار اصلی ذهن را می سازد که سبب استعلای هرگونه تغییرات تاریخی می شود. نظریات معاصر درباره ی گفتمان عمدتاً نظریه های تاریخی هستند و درصددند حوزه های گفتمانی را بررسی و مطالعه کنند که به رغم جایگاه استعلایی خود، تغییرات گذرا و موقتی را از سر می گذرانند ــ یعنی خطی که «تجربی» را از «استعلایی» جدا می سازد، خط صاف و سرراستی نیست و در معرض جابه جایی و تغییرات مداوم قرار دارد؛
2. ویژگی شاخص دوّم آن است که مفهوم «حوزه های گفتمانی»، در رویکردهای معاصر بر برداشتی از ساختار متکی است که کاملاً از زبان شناسی سوسوری و پس از سوسوری تأثیر می پذیرد.
گفت وگو یا همپرسه (Dialogue)، شرط مقدماتی هر گفتمان به شمار می آید: هر نوع گفتار، کلام و نوشتار جریانی اجتماعی تلقی می شود. به عبارت دیگر آنها دارای سرشت، ماهیت و ساختار اجتماعی هستند. گفتمان ها بسته به مکان و زمان تفاوت می کنند؛ در هر کشور گفتمان های متفاوتی وجود دارد، افزون بر آن گفتمان ها از هر کشوری به کشور دیگر نیز تفاوت می کند.
ولوسینف، زبان شناس روسی، در سال 1930م نوشت: «گفت وگوی کارگران کارگاه های ریسندگی و بافندگی در روستاها، مشتریان کافه ها و میخانه های شهرها، گپ موقع ناهار کارگران کارخانه ها و... جملگی دارای گفتمانی خاص خود هستند. هریک از این موقعیت ها، که عرف و عادات و سنت های اجتماعی و فرهنگی معینی را پشت سر خود دارند، دارای تیپ خاصی از سازمان مخاطبین هستند». (1)
گفتمان ها، با توجه به انواع نهادها و کاربست های اجتماعی که در آن شکل می گیرند، و نیز با توجه به موقعیت، جایگاه و شأن افرادی که صحبت می کنند یا می نویسند و کسانی که مخاطب آنان هستند، فرق می کنند. بنابر این زمینه و بستر گفتمان، جریانی همگن، واحد و یکدست نیست.
دایان مک دانل معتقد است: «گفتمان پدیده، مقوله یا جریانی اجتماعی است. به تعبیر بهتر گفتمان جریان و بستری است که دارای زمینه ای اجتماعی است. اظهارات و مطالب بیان شده، گزاره ها (Statements) و قضایای (Premises) مطرح شده، کلمات و عبارات مورد استفاده و معانی آنها جملگی بستگی به این نکته دارند که مطالب بیان شده، گزاره های مطرح شده، قضایای مفروض و ...کی، کجا، چگونه، توسط چه کسی، له یا علیه چه چیزی یا چه کسی صورت گرفته اند؟ به بیان دیگر بستر زمانی، مکانی، موارد استفاده و سوژه های استفاده کننده ی هر مطلب، یا گزاره و قضیه تعیین کننده ی شکل، نوع و محتوای هر گفتمان به شمار می روند». (2)
فوکو در آثار خود از گفتمان تصویری مبهم ارائه داده است. او نوشته است: « ...پنداری به جای شفاف کردن معنای بسیار مبهم کلمه ی گفتمان بر ابهام آن افزوده ام؛ گاه آن را به معنای قلمرو کلّی تمامی گزاره ها، گاه به عنوان مجموعه ی فردیت پذیری از گزاره ها و گاه نیز به معنای عمل نظام بندی به کار برده ام که به گزاره های ویژه ای معطوف است. گفتمان در هر سه مورد، چیزی شبیه به چهارچوب است و از گزاره ها تشکیل شده است». تیم دانت (Dant)، با اشاره به این سطور، منظور فوکو از گفتمان را چنین خلاصه کرده است: «توده ی بی شکل عبارات و گزاره هایی است که در آن دیرینه شناس، نظم و قاعده ی “پراکندگی” را کشف می کند». (3)
مطالعات دیرینه شناختی فوکو دو نگرش تئوریک متفاوت درباره ی گفتمان را در بر می گیرد که عبارت است از: نگرش تاسیسی (Constitutive) و نگرش ناظر بر وابستگی متقابل کنش های گفتمانی یک جامعه یا انجمن. درحالی که نگرش نخست مستلزم فهم و درک گفتمان در یک فرایند فعال و پویای سازندگی و تأسیس کنندگی جامعه در ایجاد متنوّع آن (ابژه های معرفتی، سوبژه های اجتماعی، صور «خود»، روابط اجتماعی و چهارچوب های مفهومی) است، نگرش دوّم متن ها را در یک رابطه ی بینامتنی (تعریف یک متن در رابطه اش با سایر متن ها) بررسی می کند. (4)
در نگاهی کلّی نگر می توان گفت که گفتمان ها در بستر آثار دیرینه شناسانه ی فوکو بر «تحلیل گزاره ها» دلالت می کند. در همین جاست که گفتمان در آغوش واژگان «تحلیل گفتمان» آرامش بیشتری پیدا می کند. تحلیل گفتمان در اینجا همان تحلیل زبان شناختی نیست، همان گونه که گفتمان، زبان نیست. تحلیل گفتمان نگران این موضوع نیست که کدام گزاره می تواند جامه ی امکان بر تن کند، بلکه عمدتاً دل مشغول تشخیص و تخصیص «تشکل های گفتمانی» متنوع از منظری اجتماعی ـ تاریخی است. (5)
هویت شناسی تحلیل گفتمان یا تحلیل گفتمان چیست؟
بعد از آن که در دهه ی 1950م، هریس برای نخستین بار گفتمان را در مقاله ی «تحلیل گفتمان»، به کار برد، گروهی آن را نقطه ی مقابل تحلیل نوشتار دانستند. این عده معتقد بودند که تحلیل گفتمان ساختمان زبان گفتار، مانند گفت وگوها، مصاحبه ها، تفسیرها و سخنرانی ها را در بر می گیرد. در نزد این عده، تحلیل متن (Text Analysis) ساختمان زبان نوشتار مانند مقاله ها، داستان ها گزارش ها و... را شامل می شود. با گذشت زمان بعضی از زبان شناسان تحلیل گفتمان را در معناهای متفاوتی به کار بردند. دسته ی اخیر از این زاویه ی نگاه معتقد بودند تحلیل گفتمان بیشتر به کارکرد یا ساخت جمله و کشف و توصیف روابط آن توجه می کند. به عبارت دیگر تحلیل گفتمان در این دریچه ی نظر عبارت است از: «شناخت روابط جمله ها با یکدیگر و نگریستن به کل آن چیزی که نتیجه ی این روابط است».
به این ترتیب، آنچه از این تعریف بر می آید آن است که ما در تحلیل گفتمان، برخلاف تحلیل های سنتّی زبان شناختی، فقط با اجزای لغوی و نحوی تشکیل دهنده ی جمله، در حکم مبنایی ترین شاخص ها در تشریح معنا، یعنی بافت متن (Co – Text)، سروکار نداریم، بلکه فراتر از آن ما با ابعاد برون زبانی، یعنی بافت موقعیتی (Context of situation)، فرهنگ و... سروکار داریم.
در این تصویر، که به ویژه ارنستو لاکلاو و شتال موفه، در کتاب «هژمونی راهبردهای سوسیالیستی» به سالِ 1985م آن را ارائه کردند، تحلیل گفتمان کوششی برای تئوریزه کردن آموزه های نوین در ساحت هایی چون اجتماع و سیاست، است. در سپهر این نگرش و سروش جوانب گوناگون این رویکرد نوین، رهیافت های گفتمانی ارتباطی تنگاتنگ با اعمال اجتماعی، عقاید و مشی و منش های آدمی در زندگی روزمره ی سیاسی می یابد و کارکردی مشابه با روش «فهم و اندریافت»، (Verstehen)، یا همان روش «تفهمی» ماکس وبر آلمانی پیدا می کند. (6) این رویکرد بر آن است که با سعی در درک و تحلیل اعمال اجتماعی از طریق کشف مقاصد عامل و کارگزار اجتماعی به دیدی کیفی در تحلیل دست یابد. تحلیلگر گفتمان، روش هایی را که بر اساس آن ساختار معانی راهبردهای مشخص و معینی را ممکن می سازد آزمایش می کند و در این رهگذر برای درک و هضم چگونگی ایجاد کارکرد و دگرگونی گفتمان ها، که شکل دهنده ی فعالیت های اجتماعی هستند، تلاش می نماید.
در پرتو چنین برداشتی لاکلاو و موفه از یک سو به چالشی بنیان کن علیه رویکردهای تقلیل گرا (reductionism)، جوهرگرا (essentialism)، و جهان شمول وارد شدند، و از سوی دیگر، به نقد آموزه های مبتنی بر برداشتی خاص از جامعه روی آورند؛ آموزه هایی که جامعه را از دریچه ی ارکان مستقلّی که هر کدام جدا از ارتباطشان با سایر ارکان، دارای هویتی خاص هستند، تحلیل و تعریف می کنند.
شیفرین و استابز، با تکیه بر گستره ی فرا جمله ای تحلیل گفتمان، آن را چنین تعریف کرده اند: تحلیل گفتمان «می کوشد تا نظام و آرایش فراجمله ای عناصر زبانی را مورد مطالعه قرار بدهد. بنابراین واحدهای بزرگ تر زبانی، نظیر تبادلات مکالمه ای یا متون نوشتاری، را مورد بررسی قرارمی دهد. بر این اساس تحلیل گفتمان به کاربرد زبان در بافت های اجتماعی، به ویژه به تعاملات یا مکالمات میان گویندگان اشاره دارد».(7)
یول و براون در تعریف تحلیل گفتمان نوشته اند: «تحلیل گفتمان ضرورتاً تجزیه و تحلیل زبان در کاربرد آن است که در این صورت نمی تواند منحصر به توصیف صورت های زبانی مستقل از اهداف و نقش هایی باشد که این صورت ها، برای پرداختن به آنها در امور انسانی به وجود آمده اند». (8)
به نظر می آید زبان شناسان در تبیین تحلیل گفتمان دو دیدگاه را مطرح کرده اند: 1. دیدگاهی که تحلیل گفتمان را بررسی و تحلیل واحدهای بزرگ تر از جمله را تعریف می کند؛ 2. دیدگاهی که تحلیل گفتمان را تمرکز خاص بر چرایی و چگونگی استفاده از زبان می داند. (9)
نگرش نخست را که به شکل و صورت متن توجّه می کند صورت گرا یا ساخت گرا می نامند و دیدگاه دوّم، که کارکرد متن را مدنظر قرار می دهد، کارکردگرا خوانده می شود.
به نظر می رسد تحلیل گفتمان بیش از هر چیز وامدار زبان شناسی و نقد ادبی، به ویژه نقد ادبی نو، است. نظریه های این رشته در پیدایش و گسترش تحلیل گفتمان سهمی بسزا داشته اند. نظریاتی چون نظریه ی کنش گفتاری (Speech Act Theory)، از آستین، فیلسوف انگلیسی (1962م)، نظریه ی استنباطی گرایس، و قوم نگاری گفتار از هایمز (1972م)، که به تغییر نگرش در زبان انجامید، از این دسته اند. در ادامه ی این سیر است که نظریه های نقد ادبی نو تأثیر فزاینده تری در پیدایش و گسترش تحلیل گفتمان گذاشت. در ادامه می توان به جنبش مدرنیسم در نقد ادبی فرمالیسم، با کارهای رومن یاکوبسن (1926م)، و رویکردهایی چون نشانه شناسیِ دوسوسور، ساخت گرایی از کلودلوی اشتراوس، و مابعد ساختارگراییِ دریدا اشاره کرد.(10) همچنین از مکتب نقد مارکسیستی، هرمنوتیک، و دیرینه شناسی و تبارشناسی فوکو می توان نام برد.
هدف از تحلیل گفتمان
گفتمان با تعریف پیش گفته بر آن است که ارتباط منطقی بین متن، نگارنده، و موقعیتِ نگارش را کشف کند. تحلیل گفتمان در این گستــره یکی از انــــواع پـــژوهش های ساختار اجتماعی از انواع «تحقیقات کیفی» (Qualitative research) به شمار می آید. رویکرد انتقادی (Critical Approach)، ساخت زدایی (Deconstructionism)، تحلیل متن، پژوهش های فمینیستی بنیادین (Radical Feminist Research)، نمایش های اجتماعی (Social Representattions) را می توان از انواع دیگر این رویکرد دانست.
تحلیل گفتمان بر این اعتقاد است که زبان نه تنها ابزار ارتباط میان انسان هاست، بلکه عملی اجتماعی است. در این جاست که به نظر می رسد باید از منظر تحلیل گفتمان و در سطح تحلیل کلان، متون را به سه بخش زیر تقسیم کرد: 1. متن حقیقی یا مکتوب؛ 2. متن واقعی یا متن شفاهی؛ 3. متن مجازی یا متن رفتاری.
ازاین رو متون هم نوشتار، هم گفتار، و هم رفتار را در بر می گیرند؛ متونی که پیامد عمل گفتمانی و نشانه شناختی هستند و رفتاری که نه تنها از طریق متن ها شناخته می شوند، بلکه خودشان بخشی از متن هستند. متن ها بازتابی از ارکان سه گانه و تثلیث گونه ی انسان، زمان، و مکان هستند. این سه در متن و حتی می توان گفت خود متن هستند. مکان آرایش شکلی، زمان آرایه ی محتوایی، و انسان ارتباط دهنده ی آنها (زمان و مکان) با یکدیگر است. هر متنی در شرایط ویژه و با درجاتی متفاوت از انتخاب و در یک نسبتی از قدرت تولید می شود و با همین درجات متفاوت نیز در دسترس خواننده ای با شرایط متفاوت قرار می گیرد. به عبارت دیگر زبان ابزار مهمی برای برقراری و حفظ روابط و دیدگاه های اجتماعی ـ سیاسی است. بنابراین از این منظر هیچ متنی را نمی توان یافت که عاری از دیدگاه های شخصی نویسنده و... نباشد. همچنان که واقعیت اجتماعی ناب وجود ندارد، گفتمان خنثی و بی طرف نیز وجود ندارد، بلکه ما با گفتمان ها یا متن های وابسته به شخص خاص، جناح خاص، فرهنگ خاص و... روبه روییم. شناخت این دیدگاه ها و موضع گیری های اجتماعی، سیاسی، و ایدئولوژیک نویسنده، که هم در داخل متن و هم در خارج متن پنهان است، بدون توّجه به پیش فرض ها و اهداف تحلیل گفتمان ممکن نیست؛ ازاین رو می توان اهداف تحلیل گفتمان را در موارد زیر دسته بندی کرد: 1. نشان دادن ارتباط بین نویسنده، متن و خواننده؛ 2. روشن ساختن ساختار عمیق و پیچیده ی تولید متن؛ یعنی جریان تولید گفتمان؛ 3. شفاف سازی پژواک و تأثیر بافت موقعیتی (عوامل اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، تاریخی و شناختی) در تولید متن و فرایند تولید گفتمان؛ 4. نشان دادن تأثیر بافت متن (واحدهای زبانی، محیط بلافصل مربوطه و کل نظام زبانی) بر گفتمان؛ 5. روشن ساختن موقعیت و شرایط خاص تولیدکننده ی گفتمان در متن تولید گفتمان؛ 6. نشان دادن بی ثباتی معنا و تأکید بر اینکه معنا همیشه در حال تغییر است، هرگز کامل نیست و هیچ وقت به طور کامل درک نمی شود؛ 7. آشکار ساختن رابطه ی بین «متن و ایدئولوژی». تحلیل گفتمان از آغاز پیدایش همواره درصدد بوده است نشان دهد که هیچ متن یا گفتار و نوشتاری بی طرف نیست، بلکه به موقعیتی خاص وابسته است. این امر ممکن است کاملاً ناآگاهانه و غیر عامدانه روی دهد؛ 8. سرانجام تحلیل گفتمان بر آن است که روش جدیدی را برای مطالعه ی متون، رسانه ها، فرهنگ ها، علوم، سیاست، اجتماع و... به کار گیرد.
براساس دستیابی به همین هدف کاربردی است که پیش فرض های تحلیل گفتمان با عنوان «پیش فرض های پسامدرن»، مطرح می شوند.
پیش فرض های پسامدرن تحلیل گفتمان
این پیش فرض ها و مفروضات که بیش از هر چیز محصول یا بهتر است بگوییم برآیندهایی از قواعد تحلیل متن، هرمنوتیک، نشانه سازی، مکتب انتقادی، مکتب واسازی، روانکاوی مدرن و دیدگاه فوکو در دیرینه شناسی و تبارشناسی هستند عبارت اند از:
1. متن یا گفتار واحد توسط انسان های گوناگون، متفاوت نگریسته می شود؛ یعنی انسان های گوناگون از متن واحد برداشت یکسان و واحدی ندارند. دالی متفاوت در این دیدگاه می تواند برای اشاره به مدلولی به ظاهر یکسان استفاده شود. براساس این دیدگاه به همان اندازه که اثر انگشت افراد به یکدیگر شبیه، امّا در عین حال متفاوت از هم هستند، نگاه های افراد هم به متن و تولید آن حتی در وضعیت های بسیار مشابه، اما عین هم نیست؛
2. خواندن (برداشت وتفسیر از متن)، همیشه نادرست خواندن (برداشت نادرست از متن) است. به بیان دیگر اگرچه متن محصول درک نویسنده است، متن را خواننده ای مرور می کند که درک دیگری از آن دارد؛
3. متن را باید کلّ معناداری دانست، که این معنا لزوماً در خود متن نیست. این عمق نگاه تحلیلگر متن است که ادراک متن را در گستره ی تحلیل گفتمان عمق و ژرفا می بخشد؛
4. هیچ متن خنثی یا بی طرفی وجود ندارد، هر متن دارای بار ایدئولوژیک است. متون پژواکی از اعتقادات نگارندگان آنهاست؛
5. گفتمان ها از حقیقت عاری نیستند، امّا تمامی حقیقت را هم در بر نمی گیرند. حقیقت همیشه در خطر است. تحلیل گفتمان به دنبال آن است که با تعمق در درون متون به بیشترین میزان از فهم حقیقت دست یابد، امّا هیچ گفتمانی دارای تمامی حقیقت نیست؛
6. نحو یا (Syntax) متن نیز معنادار است؛ چون دارای معانی اجتماعی و ایدئولوژیک است. این معانی در جای خود به عواملی که دال ها را می سازند ــ مانند رمزها، بافت ها، مشارکت ها و تاریخ متفاوت ــ وابسته اند. نحو ارتباط دهنده ی «آرایش شکلی متن» با «آرایش محتوایی متن» است؛
7. هر متنی در موقعیت خاصی تولید می شود؛ ازاین رو رنگ خالق خود را همیشه به خود می گیرد. به بیان دیگر متون پژواکی از شرایط شکل گیری آنها، موقعیت پدیداری آنها، و همچنین انعکاسی از خالق خود در این موقعیت ها هستند؛
8. معنا به همان اندازه که از متن ناشی می شود از بافت متن (Texture)، زمینه ی اجتماعی و فرهنگی یا همان بافت موقعیتی، نیز تأثیر می پذیرد. معنا و پیام یک متن در بین نوشته های آن متن قرار دارد. تحلیل گفتمان در رمزگشایی متن باید به بافت تولید متن و نیز بافت موقعیتی آن توجه کند؛
9. هر متنی به یک منبع قدرت یا اقتدار مرتبط است. اگرچه نباید ضرورتاً این منبع قدرت سیاسی باشد، نباید فراموش کرد که هرجا قدرت معنادار می شود، سیاست حضوری ناگریز دارد؛
10. گفتمان مفهومی تودرتوی و در هم پیچیده است؛ مفهومی که چند لایه و سطح ها و ابعاد گوناگون دارد. نه یک سطح گفتمانی وجود دارد و نه یک نوع گفتمان. می توان یافت؛
11. گفتمان ها گریزناپذیرند. آدمی گفتمان آفرین است و در عین حال گفتمان پذیر. انسان هایی گفتمان آفرین اند که در مقام تأثیرگذارندگان بر تأثیرپذیران، از آفرینش های گفتمانی خویش برتری می یابند.
جایگاه شناسی تحلیل گفتمان یا جایگاه گفتمان در نظریه پردازی
اگر بپذیریم که پیکره ی دانش بازتابی از مفاهیم و عبارت های درهم پیچیده ای است که محصول مجاهدت های دانشمندان برای دستیابی به اهداف علمی مفید است، این متون پر است از مفاهیم و عبارت هایی که بازتابی از این تلاش خستگی ناپذیرند. رمزگشایی از این متون عمق ادراک آدمی را از این متون افزایش می دهد و آفرینش های علمی را طراوت می بخشد.
در پرتو کارآمدی این روش ــ تحلیل گفتمان ــ است که چندی است این تلاش مرزهای زبان شناسی را درنوردیده و وارد عرصه های مهمِ علوم اجتماعی و سیاسی شده است. این گستردگی و عمق آفرینی تحلیلی سبب شده است امروز تحلیل گفتمان زمینه ی مطالعاتی بین رشته ای به شمار آید. اگر به رشته هایی چون علوم سیاسی، جامعه شناسی، قوم شناسی، روان شناسی، روان شناسی اجتماعی، نقد نو و... رجوع کنیم و نگاهی بیندازیم، درخواهیم یافت که تحلیل گفتمان با تأثیرپذیری شدید از آثار دریدا، فوکو و هابرماس از قالب محدود زبان شناسی بیرون آمده و رشته های بسیاری را در نوردیده است.
گفتمان حتی در قالب کاربردی آن از وضعیت تقلیل گرایانه ای که تلاش می کند آن را در حد «سُخن» یا حداکثر «گفتار» نگاه دارد خارج شده است و برای مثال در آثار دیرینه شناسانه ی فوکو بر «تحلیل گزاره ها» دلالت می کند.
اگر در دیرینه شناسی فوکو، تأکید وی متوجه طبیعت خودمختار گفتمان است، در تبارشناسی این تأکید متوجه کنش های سازمانی شده است. در این بستر گفتمان بیشتر به مثابه ی ابزاری برای اعمال سازمانی تعریف می شود تا نیرویی مستقل.(11)
گفتمان، معانی و سطح های دیگری را نیز یافته است. گروهی گفتمان را «ایدئولوژی» دانسته اند. این عدّه، زمانی که از گفتمان مدرنیته یا تجدّد سخن به میان می آورند، ایدئولوژی آن، و پیوندهایش با قدرت و سلطه ی حاکم را مدّنظر قرار می دهند. از گفتمان به معنای ایدئولوژیک آن در تبیین مسائل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی زیاد سخن به میان می آید.
در تعریف گفتمان، معانی دیگری چون عقیده ی عمومی، کردار اجتماعی (Social Practice)، نظام (System)، ساخت، فکر غالب و... نیز به کار رفته که یکی از موارد مهم آن «گفتمان به مثابه ی روش» است.
در گفتمان به معنای روش، ما با شیوه ی نوین تحلیل در عرصه ی علوم اجتماعی و سیاسی روبه روییم که درصدد است معانی نهفته و پنهان متن و زمینه ی متن را آشکار و بیان کند. در اینجا ما ترجیحاً با جمله، پاراگراف، قطعه، مقاله، کتاب، سخنرانی یک شخصیت و... سروکار داریم.
بر اساس آنچه آمد:
1. متن در درجه ی نخست دارای کلیتی است که خود به آن وابسته است. در داخل متن مجموعه ای از اجزا وجود دارند که نه تنها به یکدیگر مرتبط اند، بلکه کلیتی را می سازند که به آن متن یا گفتمان می گویند؛
2. متن یا گفتمان به مجموعه ای از عوامل بیرون متکی است. این عوامل هم در فرایند تولید متن مؤثرند و هم در فرایند تفسیر آن تأثیر بسزایی دارند. فرایند تولید و تفسیر با همدیگر رابطه ی دوسویه دارند و در نتیجه همدیگر را متأثر می سازند؛
3. هر متنی افزون بر بافت متن و فرایند تفسیر آن شدیداً از شرایط اجتماعی تولید و تفسیرشده در آن متأثر است. بافت فرهنگی و اجتماعی، تأثیر بسیار بیشتری بر متن، نسبت به بافت متن و فرایند تولید و تفسیر آن دارد.
نورمن فرکلاف تحلیل گفتمان را در سه سطح متفاوت به کار گرفت: 1. گفتمان به مثابه ی متن؛ 2. گفتمان به مثابه ی تعامل بین فرآیند تولید و تفسیر متن که گسترده تر از اولی است؛ 3. گفتمان به مثابه ی زمینه که سطح کلان است.
نتیجه:
در نوشتار حاضر بر آن بودیم که به دو پرسش اساسی پاسخ گوییم: تحلیل گفتمان چیست؟ تحلیل گفتمان در نظریه پردازی چه جایگاهی دارد؟
برای پاسخ منطقی دادن به این پرسش در مرحله ی نخست تعمق در معنا و مفهوم گفتمان لازم است؛ تا با در نظر داشتن معنا و مفهوم آن بتوان به تعریف و درکی پذیرفته شده از تحلیل گفتمان دست یافت. آنچه حاصل شد نشان داد که تحلیل گفتمان تلاشی معرفت شناسانه و متکی بر روش های کیفی در مطالعه ی متون گوناگون با هدف بازشناسایی چگونگی شکل گیری و محتواپذیری آنها تحت تأثیر بافت متن، بافت موقعیتی، و بافت موضوعی ای است که سازنده و پردازنده ی متن است؛ تا در پرتو شناسایی این ابعاد سه گانه به میزان بیشتری از حقیقت موضوع مورد مطالعه دست یابد؛ زیرا هیچ متنی خالی از حقیقت نیست و تمام حقیقت نیز در هیچ متنی وجود ندارد.
در پاسخ به پرسش دوّم این نتیجه ی مهم گرفته شد که اگرچه خاستگاه اولیه ی تحلیل گفتمان زبان شناسی است، امروز این موضوع در ساحت های گوناگون، به ویژه در عرصه ی نظریه پردازی اجتماعی و سیاسی جایگاه مهمی پیدا کرده است.
افزون بر این، امروز این روش، به منزله ی یکی از روش های کارآمد در پژوهش های کیفی، در عرصه ی ساختارگرایی اجتماعی مطرح است و در واقع می توان گفت رویکردهایی چون رویکرد انتقادی، ساخت زدایی، تحلیل متن، پژوهش های فمینیستی بنیادین، نمایش های اجتماعی، از انواع دیگر این رویکرد به شمار می آیند.
تحلیل گفتمان از این منظر به شکل یک «فرا نظریه» چهره نشان می دهد.
پی نوشت ها:
-1V. N. Volosinov، Marxism & the Philosophy of Language (1930)tr. L. Matejka & I.R. Titunike، New York :Seminar Press، 1973، p. 97.
-2Macdonell، 1986،
-3Dant، 129: 1991.
-4N. Fairclough، Discourse and Social Change، UK: Polity Press، 1992، p. 39.
-5Ibid، p. 40.
-6E. Laclau & C. mouffe، Hegemony and Socialist Strategy: Towards a Radical Democratic Politics، trans. Moore، Winston and Cammack، Paul، London:Verso،1985، 1992، p. 39.
7- فخام زاده، «نقش نهادهای کلامی»، پایان نامه کارشناسی ارشد، پژوهشگاه، 1375، ص 3.
-8 G. Brown & Yule، Discourse Analysis، Cambridge: University Press، 1983، p 1.
9- پیران، فاطمه شایسته، «سخن کاوی و تحلیل مکالمه»، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه تهران، 1375، ص 9.
10- رابرت کان، و لاری فینک، «نقد ادبی قرن بیستم»، ترجمه ی هاله لاجوردی، ارغنون، ش 4 (1373)، ص 9؛ احمدی، ساختار و تأویل متن، تهران: نشر مرکز، چ 3، 1375، ص 229
-11P. Larson، Textual Analysis of Fictional Media Content: in A Hand book of Qualitative Methodologies for Mass Communication Research، Edited by K.B.Jensen&Society،V4، 1991، p 15.
منبع: سایت / باشگاه اندیشه
نویسنده : مهدی مطهرنیا
نظر شما