مارکسیسم ساختاری: اصول و نقدها
مارکسیسم ساختاری، رویکردی است که در دهههای میانی قرن بیستم، بهویژه توسط لویی آلتوسر و پیروانش، شکل گرفت. این رویکرد تلاش میکند تا مفاهیم مارکسیستی را با نظریههای ساختارگرایانه ترکیب کند و بر تحلیل ساختارهای پنهان و عمیق جامعه سرمایهداری تمرکز دارد. در این رویکرد، تأکید اصلی بر ساختارهای اجتماعی، سیاسی و ایدئولوژیک است که کنشهای انسانی را شکل میدهند و محدود میکنند.
اصول مارکسیسم ساختاری
1. اهمیت ساختارهای پنهان و مسلط
- مارکسیسم ساختاری بر این باور است که ساختارهای پنهان، اما مسلط، بر جامعه سرمایهداری حاکم هستند و این ساختارها رفتار و اندیشه کنشگران انسانی را تعیین میکنند.
- ساختارها بهعنوان نیروهایی مستقل و عینی در نظر گرفته میشوند که کنشگران انسانی صرفاً جایگاههایی را در آنها اشغال میکنند.
2. تأکید بر ساختارهای متنوع (فراتر از اقتصاد)
- در حالی که مارکسیسم کلاسیک بر اقتصاد بهعنوان زیربنای اصلی تأکید دارد، مارکسیسم ساختاری به ساختارهای سیاسی و ایدئولوژیک نیز اهمیت میدهد.
- این رویکرد معتقد است که ساختارهای سیاسی و ایدئولوژیک میتوانند بهطور مستقل از اقتصاد عمل کنند و حتی در لحظاتی خاص، به نیروهای مسلط در جامعه تبدیل شوند.
3. اقتصاد در آخرین مرحله تعیینکننده است
- مارکسیستهای ساختاری با پذیرش این اصل مارکسیستی که اقتصاد در نهایت تعیینکننده است، تأکید میکنند که ساختارهای دیگر (مانند سیاست و ایدئولوژی) صرفاً بازتاب ساختار اقتصادی نیستند و ممکن است مسیرهای تحولی مستقل را طی کنند.
4. تأکید بر تناقضهای درونی ساختارها
- مارکسیسم ساختاری بیشتر بر تناقضهای درونی میان ساختارها تمرکز دارد تا تناقضهایی که کنشگران انسانی با آنها مواجه میشوند.
- این تناقضها میتوانند به بحرانها و تغییرات اجتماعی منجر شوند.
5. اولویت نظریه بر تحقیق تجربی
- مارکسیستهای ساختاری معتقدند که ساختارها بهدلیل ماهیت پنهانشان، تنها از طریق نظریه قابلشناسایی هستند.
- از این رو، آنها تحقیق نظری را بر تحقیق تجربی ترجیح میدهند و دادههای تاریخی را در تحلیلهای خود کمتر مورد توجه قرار میدهند.
6. توجه به ساختارهای ایستا
- مارکسیسم ساختاری بیشتر به تحلیل ساختارهای ایستا و معاصر میپردازد و معتقد است که درک تاریخ تنها زمانی ممکن است که ساختارهای معاصر بهخوبی درک شده باشند.
نقدهای وارد بر مارکسیسم ساختاری
1. غیرتاریخی بودن
- یکی از مهمترین انتقادها به مارکسیسم ساختاری، غیرتاریخی بودن آن است.
- ای. پی. تامسون، تاریخنگار مارکسیست، لویی آلتوسر را بهدلیل بیتوجهی به تاریخ و نادیده گرفتن نقش انسانها در ساخت تاریخ بهشدت مورد انتقاد قرار داده است.
- تامسون معتقد است که آلتوسر تاریخ را فاقد ارزش علمی و سیاسی میداند و انسانها را صرفاً ناقلان منفعل ساختارهای اجتماعی معرفی میکند.
2. نادیده گرفتن مبارزه طبقاتی
- منتقدان، از جمله تامسون، استدلال میکنند که مارکسیسم ساختاری بهدلیل تمرکز بیش از حد بر ساختارها، از تحلیل تناقضها و مبارزات طبقاتی که در تغییرات اجتماعی نقش اساسی دارند، غافل مانده است.
3. پیچیدگی و نخبهگرایی
- نوشتههای آلتوسر و سایر مارکسیستهای ساختاری بهدلیل پیچیدگی و ابهام بیش از حد، مورد انتقاد قرار گرفتهاند.
- تامسون معتقد است که این پیچیدگی تصنعی، باعث شده است که آثار آلتوسر بیشتر مورد توجه روشنفکران بورژوا قرار گیرد، زیرا آنها را از درگیر شدن با مبارزات واقعی طبقاتی معاف میکند.
4. تأکید بیش از حد بر ساختارها
- مارکسیسم ساختاری بهدلیل تأکید بیش از حد بر ساختارها، به جبرگرایی ساختاری متهم شده است.
- منتقدانی مانند رالف میلیباند معتقدند که این رویکرد، نقش عاملیت انسانی را نادیده میگیرد و کنشگران را صرفاً بهعنوان ابزارهایی در دست ساختارها معرفی میکند.
5. عدم توجه به تحقیق تجربی
- مارکسیستهای ساختاری بهدلیل تمرکز بر تحلیل نظری و نادیده گرفتن تحقیقات تجربی، مورد انتقاد قرار گرفتهاند.
- منتقدانی مانند میلیباند تأکید میکنند که حتی خود مارکس نیز اهمیت اثبات تجربی را در تحلیلهای خود درک کرده بود.
6. جزمگرایی و نخبهگرایی
- ساختارگرایی بهدلیل رویکرد جزمگرایانه و نخبهگرایانهاش مورد انتقاد قرار گرفته است.
- منتقدان معتقدند که این رویکرد، دانشمندان و روشنفکران را بهعنوان تنها کسانی که قادر به درک ساختارهای پنهان هستند، معرفی میکند و تودهها را به اطاعت وادار میکند.
7. شباهت به کارکردگرایی ساختاری
- برخی منتقدان، مارکسیسم ساختاری را به شباهت با کارکردگرایی ساختاری متهم کردهاند.
- آنها استدلال میکنند که این رویکرد، مانند کارکردگرایی، بر پایداری و ثبات ساختارها تأکید دارد و از تحلیل تغییرات اجتماعی غافل است.
8. بیتوجهی به عاملیت انسانی
- ساختارگرایی بهدلیل نادیده گرفتن نقش آگاهی و عاملیت انسانی، مورد انتقاد قرار گرفته است.
- منتقدانی مانند ایل بااوم معتقدند که این رویکرد، فرد خودآگاه را فراموش کرده و به یک دیدگاه علیتگرایانه تقلیل یافته است.
جمعبندی
مارکسیسم ساختاری با تأکید بر تحلیل ساختارهای پنهان و مسلط، تلاش میکند تا درک عمیقتری از جامعه سرمایهداری ارائه دهد. این رویکرد با فاصله گرفتن از مارکسیسم کلاسیک، به ساختارهای سیاسی و ایدئولوژیک نیز توجه میکند و نقش آنها را در تحولات اجتماعی برجسته میسازد.
با این حال، این رویکرد بهدلیل غیرتاریخی بودن، تأکید بیش از حد بر ساختارها و نادیده گرفتن عاملیت انسانی، مورد انتقاد قرار گرفته است. منتقدان معتقدند که مارکسیسم ساختاری نمیتواند بهطور کامل به تحلیل تناقضها، مبارزات طبقاتی و تغییرات اجتماعی بپردازد و در برخی موارد به جبرگرایی و نخبهگرایی گرایش دارد.
با وجود این انتقادات، مارکسیسم ساختاری همچنان یکی از رویکردهای مهم در تحلیل نظامهای اجتماعی و ساختارهای سرمایهداری است و تأثیرات آن در نظریههای معاصر جامعهشناسی و علوم اجتماعی قابلتوجه است.
نظر شما