موضوع : نمایه مطبوعات | پگاه حوزه

چار دیواری جرم

مجله  پگاه حوزه  30شهریور 1381، شماره 67 

نویسنده : حمد، امیر
فیلم زندان زنان از لحظه ای شروع می شود که چهار سال از انقلاب گذشته است و طاهره به ریاست زندان زنان انتخاب می شود تا بی نظمی حاکم بر آن را مبدل به آرامش سازد. صحنه نخست گویای سخت گیری های رئیس جدید زندان است. رئیس جدید، طاهره، زنی آرمان خواه، اقتدارگرا و قاطع است. او به زندانیان می گوید: در بیرون از زندان مردم برای حفظ ایمان و وطن شان شهید می شوند، آن وقت در این زندان شما مشغول چه کارید؟ او می گوید با اختیار تامّ به زندان آمده و می خواهد نظم و آرامش را برقرار کند و نمی گذارد رفتاری که با دیگران شده با او صورت گیرد. او دستور حجاب کامل می دهد و می گوید باقی دستورات را به وسیله معاون خود، خانم جوادی، اعلام خواهد کرد.

یک زندانی به نام میترا به برخورد رئیس زندان اعتراض می کند. زمستان است و هوا بسیار سرد است. زنان می لرزند و میترا می گوید اجازه نمی دهد با آن ها مثل حیوان رفتار کنند. رئیس زندان همه زن ها را به بند می فرستد، به جز میترا را. سرش را می تراشند و بعد از تنبیه بدنی به سبب اعتراض، به انفرادی فرستاده می شود.

در این صحنه ما دو شخصیت اصلی را می شناسیم و می فهمیم که فیلم بر اساس درگیری این دو شخصیت، یعنی طاهره (رئیس زندان) و میترا (دختری که همسر مادرش را به سبب بدرفتاری و خشونتش به قتل رسانده و دانشجوی سال سوم پرستاری بوده) پیش خواهد رفت.

در واقع کشمکش پایه سازنده یک درام و نمایش سینمایی است. «سید فیلد» سینماشناس مشهور می گوید: «درام یعنی کشمکش، بدون کشمکش شخصیتی ندارید. بدون شخصیت ماجرایی ندارید. بدون ماجرا داستانی وجود ندارد. بدون داستان فیلمنامه ای درکار نیست.» البته معیار فیلد، تنها به درد سینمای داستان پرداز می خورد.

حال ما دو شخصیت و کشمکش بین این دو را داریم. ماجرا و موضوع ایجاد نظم به وسیله رئیس جدید و سرکشی میترا در زندان است. خود زندان هم موضوع مهم فیلم است. جرم زنان، فساد درون زندان و انواع ماجراهایی که ما را متأثر می کنند، ازجمله نکات مهم فیلم زندان زنان است. پس از معرفی شخصیت ها نوبت تقابل اصلی داستان، بسط آن، شخصیت پردازی و گره گشایی می رسد.

زندان زنان می کوشد هم به ماجرای طاهره و میترا بپردازد، و هم آینه ای از موقعیت زنان به دست دهد، و هم از ویژگی های سه دوره جنگ، سازندگی و دوم خرداد در ارتباط با زنان این زندان و در آینه این «بند» سخن گوید. پیداست که چنین فیلمی، اثری اجتماعی و معترض و همچون آینه ای است که در برابر ما قرار می گیرد تا عیب های خود را شجاعانه بنگریم. پس از رفتن میترا به انفرادی، فیلم به ما اطلاعاتی می دهد؛ مثل خوراندن قرص به زنان، شخصیت خانم جوادی که نقش یک مأمور معذور را ایفا می کند و در عین حال مهربانی هایی هم دارد، فضای زندان در دوره اول، ورزش زندانی ها، حضور دختری سیاسی که اشتباهی در بند عمومی است و وضعش معلوم نیست. خودش فکر می کند که آزاد می شود، ولی اعدام خواهد شد. او در جشن زندان با «ویولن سل» آهنگی محزون می زند و طاهره او را از ارتباط با میترا منع می کند. این ها موقعیت های فرعی فیلم است. میترا از انفرادی فراخوانده می شود. طاهره به او می گوید: می تواند اذیتش کند، پس باید دست از سرکشی بردارد و سرش به کار خودش باشد و دیگران را تحریک نکند.

سپس، گلاب آدینه، مادر «میترا» را در روز ملاقات مشاهده می کنیم. صحنه ای است که از رنج زنی که دخترش به خاطر او، مرد ظالمش را کشته، خبر می دهد. او یک قربانی خشونتِ همسری است که دخترش او را به قتل می رساند. خانم بازرس به زندان می آید. در صحنه ای دیگر حمله هوایی می شود. گل اندام در همین زمان سپیده را به دنیا می آورد و البته طاهره به طور مصنوعی به میترا می گوید: چرا نوزاد را زایانده است.

اپیزود اول با رفتن دخترک سیاسی پایان می گیرد. او را با چشمبند می برند و اپیزود دوم فضای سازندگی را به نمایش می نهد. دیوارها را سفید می کنند. زن ها آزادی بیش تر می یابند؛ از حجاب خبری نیست. می زنند و می رقصند. زنان فاسد آزادی بیش تری یافته اند. زیور، زنِ ابلیس صفت و دارای انحراف جنسی، دختران معتاد را به خدمت می گیرد. طاهره و میترا هر یک به نحوی در مقابل زیور قرار دارند. حال هفت سال گذشته و رابطه میترا و طاهره بهتر شده است. میترا مسئول بند است و کشمکش او و طاهره کمتر شده، اما هنوز ادامه دارد. میترا معتقد است که در بیرون گند زده اند و در مملکت فساد زیاد شده. می خواهد سحر بیاید به کارگاه خیاطی. زیرا حالا زن ها در کارگاه کار می کنند و اجازه بیش تری یافته اند.

او می گوید: دختران باکره در زندان به وسیله زیور، تجاوز می شوند و وقتی آزاد شدند، به دبی فرستاده می شوند. میترا معترض است که چرا به زیور عفو می دهند تا برود بیرون و ده تا دختر را آلوده کند و بیندازد در زندان؟ سحر در پایان این اپیزود خودکشی می کند. او از دست زیور خود را می کشد. در همین اپیزود گروهی از زنان بی حجاب دستگیر و به زندان آورده می شوند. طاهره معتقد است که بسیاری از آن ها مورد منکراتی دارند و فرقی با این زنان زندانی ندارند، اما حاج آقایی یک شبه دستور آزادی این زنان را می دهد. معلوم است اوضاع بر وفق مراد آرمان خواهی طاهره نیست و اقتدار او تضعیف می شود.

در اپیزود سوم، فضای بعد از دوم خرداد است. زندان پر از دختران جوان خیابانی است. «ایسی» یک دختر پر شرّ و شور و زبل وارد زندان می شود. او خود را به صورت پسرها در آورده است. میترا می فهمد او همان سپیده دختر گل اندام است که او به دنیایش آورده و احساس مادرانه ای نسبت به این دختر جوان و شلوغ و خلافکار دارد. اکنون میترا و طاهره، رابطه بسیار نزدیک تری با هم دارند. مادر میترا مرده. ده سال دیگر گذشته، پس از هفده سال او پیر شده، طاهره برای او تقاضای عفو می کند؛ اما میترا کسی را ندارد، وثیفه بگذارد. او نگران «ایسی» است.

زندان پر از کودکان است که میترا نقش مربّی مهد کودک را برای آنان ایفا می کند. سپیده به وسیله یک نگهبان، تهدید به عمل خلاف می شود. سپیده او را می زند. رئیس زندان با نفرت با این نگهبان روبرو می شود. سپیده (ایسی) می خواهد آزاد شودو میترا دغدغه آزادی او را دارد. سپیده که با حالتی پسرانه بر ضعف زن بودنش فائق آمده، حال بیرون است. او به میترا می گوید: می خواهد به دبی برود. میترا از او خواهش می کند که صبر کند تا او آزاد شود. طاهره برای میترا وثیفه می گذارد. و آخرین نما، نمای آزادی میتراست. او با موهای سفید از در زندان بیرون می رود و طاهره مثل سایه ای با چادر سیاه در زندان و پشت در باقی می ماند؛ در حالی که قلباً آن دو به هم الفتی یافته اند. اما میترا می رود شاید «ایسی» را نجات دهد.

* * *

یک فیلمنامه هیچ منعی ندارد که در روایت داستانی، لایه های گوناگون را بر هم منطبق کند. حتی فیلم نامه های ارزشمند و داستان های کلاسیک بزرگ واقع گرا، در حقیقت ژرفنایی و عمق خود را مدیون افق گسترده در تعریف داستانی هستند که در درون خود معنای دوم و سوم و لایه های کنایی و فراتری را نهان دارند. از این دیدگاه فیلم های بسیاری، مانند عصر جدید، خوشه های خشم، همشهری کین، دزد و دوچرخه، پدرخوانده زیبایی امریکایی و... حتی انواع کارهای مدرن از قبیل «عشق من هیروشیما»، «شمعون صحرا»، «اگراندیسمان»، «زندگی شیرین»، «پول»، «شبح آزادی»، «طعم گیلاس»، «ده» و... همه و همه آثاری هستند که لایه های گوناگون را بر هم منطبق کرده اند.

مثلاً «عصر جدید» هم داستانِ کارگری است که در معرض رنج های اجتماعی و مشکلات است و هم داستان زمانه ای مدرن و ماشینیسم و هم تصویری از چهره امریکا در دوران بحران بزرگ دهه سی. همشهری کین، هم تصاویر شتابان زندگی و یک عمر در لحظه مرگ و یادآوری کودکی و معصومیت از دست رفته است، هم زندگی روزنامه نگار ناموری که نامزد ریاست جمهوری می شود و داستان عشق و ماکیاولیسم و موفقیت و خودخواهی و زرنگی و فساد و بند و لیست های سیاسی و از دست دادن، و هم چهره واقعی دموکراسی از نوع آمریکایی که پشت زرق و برق آن حرف و حدیث و فریب دیگری نهان است و قدرت سرمایه! در واقع می توان گفت حتی اثری بسیار مدون نظیر «ده» که از داستان گویی خطی می پرهیزد، حاوی همین لایه بندی موفق است.

فیلم «ده» بدون تظاهر و شعار لایه های تودرتو را در فیلمنامه ای مینی مالیستی ویک روایت غیر خطی و مدرن سامان می دهد و به درستی بر هم منطبق می سازد. پس چه در روایت کلاسیکی مثل خوشه های خشم، که در پشت روایت فقر مشتی کارگران خوشه چین و سیار و روزمزد، فاجعه هولناک زندگی طبقاتی در امریکا را فاش می سازد، و چه در یک روایت غیر خطی لایه بندی قواعدی دارد. در پشت یک روایت شیرین و در پس یک موقعیت جزئی، می توان اثر را به آینه ای از یک زمان، یک پرسش عمومی فلسفی یا سیاسی و یک موقعیت اجتماعی تبدیل کرد، و با عقل انتقادی به آن نگریست.

چنین نگاه لایه داری، ویژگی فیلمنامه ای عمیق می تواند باشد و سرهم بندی روایت در فیلمفارسی، نوعاً محصول نظام ممیزی پهلوی ها بود که تنها به الگوی ملودرام سطحی به انضمام چاشنی رقص و آواز و بزن و بکوب و کاباره و کتک کاری تن می داد و سینمای جدّی تر را سال ها گرفتار سانسور می کرد.

پس از انقلاب، الگوی فیلمنامه های سرهم بندی شده مدل پهلوی، مورد تردید قرار گرفت. اما برخلاف تأکید امام(ره) که بر مدل فیلم گاو و یک اثر هنرمندانه و گلایه مند و اجتماعی صحه گذاشته بود، در سال های اول، کارگزاران دولتی با نگاهی به بلوک شرق، مدتی کوشیدند فیلمنامه های تبلیغی را مورد حمایت قرار دهند تا به فیلم تبدیل شوند. با این همه اندک اندک نوعی سینمای معترض، اجتماعی در جمهوری اسلامی رشد کرد که می کوشد به لایه های ملموس زندگی ایرانی رو می کند.

سینمای رویکردگرای نوین، مثل مشق شب، دستفروش و سیب و جمعه و مسافر جنوب و زمانی برای مستی اسب ها و نامه های باد و.... راه تازه ای را برای روایتی غیر خطی و نوع تازه ای از لایه پردازی و فیلمنامه مبتنی بر استناد، کشف کرده اند. این سینما در پشت سادگی جذاب روایت خود، غالباً یک لایه اجتماعی متفکرانه را بدون هر نیت سیاه و صرفا به اعتبار یک نگاه هنری اصیل و یک خرد انتقادی - که ویژه آثار هنری جدّی است - نهان دارد. از سوی دیگر فیلم سازان داستان گوی اجتماعی در همین دهه اخیر، امکان آن را یافتند که علی رغم چالش های دوره ای و فراز و نشیب های گوناگون، فیلمنامه های چندلایه ای خود را به فیلم تبدیل کنند.

فیلمنامه زندان زنان، از جمله آثاری است که متکی است بر موضوعی جسورانه و نو. البته ما در ایران، درباره ندامتگاه زنان، کار درخشان و قوی کامران شیردل را داریم که از نطفه های سینمای رویکردگرا و حاوی نوعی تکنولوژی دیجیتالی در دل خود است. در خارج از ایران هم فیلمسازهایی نظیر سیگال، فرانکن هایمر، روزنبرگ، کایلی و... برای ما داستان هایی از زندان ها، فساد درون زندان ها، خشونت ها و روابط حاکم ستمگرانه، به شیوه کلاسیک تعریف کرده اند. و حتی با توجه به آزادی بیان نوع غربی، نظم رسمی و نقش فاسد آن را به زیر سؤال برده اند.

حکومت های دارای سماحت، از نقد اجتماعی و اعتراض در سینما به سود بهبود و کمال خود استفاده و از آن استقبال می کنند. اگر فیلمنامه های آثاری همچون زندان زنان با دید مثبت داوری شوند، ممکن است آن ها را پیامی برای رفع نواقص اجتماعی به حساب آوریم؛ هر چند با دیدگاه پاره ای از این آثار و درجه غلظت سیاهی و غلوشان موافق نباشیم.

می دانیم «زندان زنان» اثری تا حدی فمنیستی است و دارای وجوه مثبت و منفی. ضروری است نخست نگاهی به این وجه فیلم بیندازیم. نخست اجازه دهید اعتراف کنم که من با نظریه های فمنیستی توافقی ندارم، و این حتی پیش از آن که مربوط به ایمان و جهان بینی نگارنده باشد، مربوط به روحیه فردی است. عقلم به من حکم می کند که واقعیت بشری حمام نیست که زنانه و مردانه داشته باشد.

تفاوت بین زن و مرد هست و این تفاوت را وضعیت متفاوت فیزیولوژیک و نقش اجتماعی و موقعیت روانی آن دو، پدید می آورد. اما زن سالاری یا مردسالاری و زورگویی جنسی یکی به دیگری نامعقول است. با این همه نظریه های فمنیستی، بخشی واقعی از آگاهی هایی غربی است که به شکل های گوناگون، از طریق متون نظری یا آثار هنری میان ما نفوذ کرده است. پس عدم توافق هرگز نمی تواند مجوّزی بر عدم شناخت، ندیده گرفتن و برخورد عوامانه با فمنیسم باشد. ما فکر تولید نمی کنیم و با تولیدات وارداتی از غرب هم عامیانه برخورد می کنیم. به جای نقد، یا آن را متعصبانه و ناآگاهانه تحریف و رد می نماییم، یا دلباخته و کورکورانه مهر تأیید بر آن می زنیم. حکایت ما و فمنیسم هم، چنین است.

پس اجازه دهید درباره نظریه فمنیستی جرم گفت و گو کنم؛ زیرا زندان زنان با این موضوع ارتباطی مستقیم دارد: ملاآبوت رکلر والانس در جامعه شناسی زنان می نویسند:

«یکی از دلایل مسامحه جامعه شناسی درباره موضوع «زن و بزهکاری» آن است که زنان به حد چشم گیری غیرمجرم به نظر می رسند. احتمالاً به استثنای دزدان فروشگاه ها و روسپیان، زنانی که دست به کار خلاف می زنند، استثنایی و دچار انحراف سقوط از قانون و از زنانگی (یعنی رفتار متعارف زنانه) به حساب می آیند... .»

به اعتقاد فمنیست ها برای درک بزهکاری زنان، دو مسئله مهم را باید در نظر گرفت: 1. چرا عده بسیار کمی از زنان مرتکب جرم می شوند؟ 2. این زنان چرا دست به ارتکاب جرم می زنند؟ فمنیست ها می گویند که نظریه های مردانه، یا در مطرح کردن این پرسش ها درمانده اند و یا پاسخ های نامناسب ارائه کرده اند.

به اعتقاد فمنیست ها باید الگوی نظری را تغییر داد تا نقش جنسیت در بیان علت قانون شکنی بعضی زنان آشکار شود. سرنوشت زنان با مناسبات طبقاتی و جنسیتی گره خورده است. زنان زندگی را با واسطه مناسبات طبقاتی و جنسیتی تجربه می کنند. همچنین فمنیست ها جملگی بر این عقیده اند که مناسبات مردسالارانه، ایدئولوژی های زنانگی و نقشی که در خانواده به زن محول شده است، در این زمینه عوامل مهمی به شمار می آیند.

هر چند باید هر فردی را در هدایت سرنوشت و اعمال و افکار خود آزاد دانست، ولی بستر این آزادی عمل در محیط اقتصادی، ایدئولوژیکی، و سیاسی موجود، برای او فراهم نیست. ضرورت بررسی تجربی درباره زنانِ خلاف کار، برای آگاهی از شرایطی که تحت آن به قانون شکنی دست می زنند، اکنون به وضوح آشکار شده است. زندان زنان، نوعی پاسخ به این ندای فمنیستی است که می خواهد از ستم بر زنان پرده بردارد. در واقع تم ها و مضامین سه اپیزود فیلم که سه دوره جنگ و سازندگی و دوم خرداد را در برمی گیرد، آن قدر متنوع است که می توان از زوایای گوناگون فیلم را بررسی کرد.

از یک طرف درگیری طاهره (رئیس زندان) و میترا موضوع جذابی است. رابطه انزجار و مهر ناگفته که به مرور شکل می گیرد.

وضعیت زندان، فساد درونی آن، باندهای موادمخدر و فحشاء که زیور نمونه ای از آن است، تخطی نگهبانی که باید حافظ زنان باشد، اما اقدام به تجاوز می کند، داستان دختر سیاسی که نمی داند از گذشته خود پشیمان است یا نه؟ داستان کودکانی که در زندان به دنیا می آیند و سرنوشتشان پس از سال ها به «سپیده» می کشد که دختری است با لباس پسرانه و شرور و نماینده نسل هایی از دختران اهل سیاست که اعدام می شوند و به دختران معتاد و به دختران خیابانی تبدیل می شوند، تغییر دوران و اوضاعی که دیگر آرمان های ارتدوکس، ارزشی ندارد و از بالا دستور می رسد که با نمونه های منکراتی مدارا شود و یک شبه آزاد می شوند و تغییر میانگین سطحی زنان زندانی که هر چه جلوتر می آییم پائین تر می آید و... این ها همه نماینده آن است که زندان زنان می خواهد بر اساس پژوهش های عینی، فیلمی واقعگرا، افشاگر و معترض و لایه پرداز و آگاهی بخشی برای اصلاح باشد.

البته گرچه مشکل بزرگ فیلم زندان زنان، عدم پیشبرد و اوج و فرود و تقابل دو شخصیت اصلی و گره گشایی است. فیلم در انواع حاشیه ها و داستان های فرعی غرق و گم می شود. فیلم ساز می خواهد همه اطلاعات و پژوهش هایش را یکجا عرضه کند! در نتیجه خط تقابل در شخصیت اصلی کمرنگ می شود. با این همه فیلم دارای نکات مثبتی است. با نشان دادن فساد درون زندان ها ما را تحریک می کند که هم وضع زندان ها و هم نسل دختران جوان را اصلاح کنیم، و به حرف های کلی دلخوش نباشیم. این آگاهی بخشی اثر هنری برای اصلاح گران واقعی، ارزشمند است.

نظر شما