موضوع : نمایه مطبوعات | پگاه حوزه

قرآن و پیوند معرفت و عمل

مجله  پگاه حوزه  03 مرداد ماه 1383 شماره139 

نویسنده : فعالی محمدتقی
(قسمت دوم)
4. ایمان، امری فطری
قرآن کریم می فرماید: »فان امنوا بمثل ما امنتم به فقد اهتدوا... صبغة الله و من احسن من الله صبغة؛(1) پس اگر ایمان آرند، به مانند آنچه ایمان آوردید به آن، پس به تحقیق راه یافتید... رنگ آمیزی خداست که به ما مسلمانان، رنگ فطرت ایمان و سیرت توحید بخشید و هیچ رنگی خوش تر از ایمان به خدای یکتا نیست...«.

در این آیه، کلمه »صبغة« به دنبال »ایمان« آمده است؛ از این سیاق می توان استظهار نمود که ایمان »صبغةالله« است. صبغةالله رنگ تکوینی است؛ یعنی وجود و سرشت انسان ها از نظر تکوینی رنگ خاصی دارد که همان رنگ خدایی است؛ بنابراین ایمان مقتضای فطرت و نهاد خدادادی بشر است.

همین معنا از آیه دیگری نیز قابل استفاده است: »بشر الذین امنوا ان لهم قدم صدق عندهم ربهم؛(2) و مؤمنان را به رحمت خدا بشارت ده که به راستی مقامشان نزد خدا رفیع است«.

»قدم صدق«، در یک تفسیر، اشاره به فطرت انسانی است؛(3) بنابراین، ایمان از سرشت و خمیرمایه انسان سرچشمه می گیرد؛ جوشش ایمان از درون آدمی است و اگر فطرت بشر زنگار نگیرد، »ندای فطرت« ایمان به خدا است. در آیات ابتدایی سوره بقره می خوانیم: »ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین الذین یومنون بالغیب... اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون؛(4) این کتاب بی هیچ تردید، شکی در آن نیست، راهنمای پرهیزکاران است و آن کسانی که به جهان غیب ایمان آرند...؛ آنها بر هدایت اند از پروردگارشان و آنها رستگاران اند«.

شاید بتوان از این آیه این گونه استظهار کرد که ایمان به غیب، محفوف به دو هدایت است؛ هدایتی از قرآن و هدایتی از سوی پروردگار. هدایت الهی همان هدایت تکوینی است که در بنیاد وجود انسان ریشه دارد. اگر آدمی با استمداد از تجهیزات تکوینی، ندای حق را لبیک گفت و به غیب ایمان آورد، به دنبال آن، هدایت کتاب نیز شامل حال او شده، وجودش به سوی حق تعالی می یابد.

بنابراین، از این دسته آیات می توان استفاده کرد که ایمان در فطرت انسان ریشه دارد و فطرت، به شرط فقدان موانع، به ایمان به حق منتهی می گردد. علامه طباطبایی(ره) در تحلیل فطری بودن ایمان می فرماید: »ایمان به خدا فطری است؛ به این معنا که نیازی به بینه ندارد«.(5) ایشان در جایی دیگر فرموده اند: »ایمان فطری می تواند استدلالی باشد و نه بدیهی«.(6)

این دو تعبیر به وجه جمعی نیازمند است؛ شاید بتوان گفت که در مورد اول، مراد ایمان به خدا است و در مورد دوم غیر آن؛ یعنی در متعلق ایمان تفاوت قایل شویم. این وجه جمع، با اطلاق در تعبیر دوم ایشان چندان سازگار نیست. وجه دیگر اینکه بگوییم: امور فطری دو گونه اند؛ بینش فطری و گرایش فطری.

حال اگر بگوییم ایمان به خدا فطری است، مراد این است که گرایش و کشش به سوی حق فطری است؛ به عبارت دیگر خداجویی فطری است، و اگر گفتیم ایمان استدلالی است؛ به این معنا است که اعتقاد و باور قلبی به خدا، به بینه و استدلال نیاز دارد.

5. متعلّق ایمان
در قرآن متعلق های فراوانی برای ایمان ذکر شده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم.

- خدا و روز قیامت؛ »ان الذین امنوا... من امن بالله و الیوم الاخر(7)؛ هر مسلمان... که از روی حقیقت به خدا و روز قیامت ایمان آورد...«.

- وحی؛ »والذین یؤمنون بما انزل الیک و ما انزل من قبلک؛(8) و آنان که به آنچه خدا به تو و پیغمبران پیش از تو فرستاده است، ایمان آرند«.

البته باید به تمام وحی های آسمانی ایمان داشت؛ »افتؤمنون ببعض الکتاب و تکفرون ببعض؛(9) چرا به برخی از احکام تورات که به نفع شما است، ایمان آورده و به بعضی دیگر کافر می شوید«.

- ملائکه و رسل؛ »والمؤمنون کل امن بالله و ملائکته و کتبه و رسله؛(10) و مؤمنان نیز همه به خدا و فرشتگان و کتب و پیغمبران خدا ایمان آورند...«.

- کلمات؛ »رسوله النبی الا من الذی یؤمن بالله و کلماته؛(11) به رسول او پیغمبر امی [که از هیچ کس جز خدا تعلیم نگرفته]، آن پیغمبری که به خدا و سخنان او گرود«.

- غیب؛ »الذین یؤمنون بالغیب؛(12) کسانی که به جهان غیب ایمان دارند«.

- طاغوت؛ »یؤمنون بالجبت و الطاغوت؛(13) [یهودیان] چگونه به بت های جبت و طاغوت گرویده [و یا با مشرکین هم عهد و متفق شدند].

- آیات؛ »الذین امنوا بایاتنا و کانوا مسلمین؛(14) آنان که به آیات ما ایمان آوردند و تسلیم امر ما شدند...«.

مسئله این است که آیا متعلق ایمان یک گزاره است، یا یک شی ء خارجی؛ اگر ایمان به گزاره تعلق گیرد، از سنخ معرفت خواهد بود و اگر به شی ء عینی، از مقوله حالت روحی و نفسانی است.

با توجه به آیات پیش گفته، مشاهده می شود که در برخی آیات، متعلق ایمان وحی معرفی شده است و وحی و قرآن، به صورت جمله و گزاره است؛ در این صورت، ایمان به گزاره مرتبط شده و از نوع ایمان گزاره ای است. در بعضی آیات دیگر ایمان به موجود خارجی و عینی تعلق گرفته است که اینها هم خود دو دسته اند؛ گاهی آن موجود محسوس است، مثل طاغوت، و در برخی موارد امر نادیده یا »غیب« است.

از آنجا که متعلق ایمان، می تواند نشانگر ماهیت ایمان باشد - و دیدیم که در قرآن متعلق ایمان دو گونه است، می توان نتیجه گرفت که قرآن کریم به هر دو نوع ایمان دینی، یعنی »ایمان گزاره ای« و »ایمان روحی« نظر دارد. حال مسئله از چند صورت بیرون نیست؛ یا ایمان مشترک لفظی است، یا اینکه می گوییم چون قبل از ایمان روحی و قلبی یک سلسله معارف لازم است تا اعتقاد به آنها در قلب متمکن شده به درون دل رسوخ کند، از این جهت، به آن معارف نیز می توان ایمان اطلاق کرد، یا اینکه گفته شود، متعلق ایمان در قدم اول گزاره (از آن جهت که گزاره است) نیست، بلکه محکی عنه قضایا متعلق ایمان است؛ یعنی هرگاه گفته شد: »من ایمان دارم که خدا هست«، مراد این باشد که »من به وجود خدا ایمان دارم«، زیرا گزاره »خدا هست« از »وجود خدا« در خارج حکایت دارد؛ به عبارت دیگر، »ایمان که« را به »ایمان به« تأویل و تحویل بریم؛ در این صورت، یک نوع ایمان بیشتر نخواهیم داشت.

6. ایمان یک عمل ارادی
از آیات متعدد قرآن کریم، اختیاری بودن ایمان، به خوبی مشخص می شود؛ تصویری که قرآن از ایمان ارائه می دهد، به گونه ای است که ایمان آوردن و کفر ورزیدن را کاملاً به اراده و اختیار انسان وابسته می کند. در برخی آیات، خداوند انسان را به ایمان یا ازدیاد ایمان فراخوانده است و می دانیم که دعوت، به امر غیراختیاری تعلق نمی گیرد.

»و اذا قیل لهم امنوا کما امن الناس؛(15) و چون گفته شود به ایشان که بگروید، همچنان که گرویدند مردمان...«.

»یا ایها الذین امَنو امِنوا؛(16) ای کسانی که [به زبان] ایمان آورده اید، [به حقیقت هم] ایمان آورید...«.

قرآن کسانی که ایمان را به کفر تبدیل کرده اند، گمراه می داند و آنها را توبیخ و سرزنش می کند: »و من یتبدل الکفر بالایمان فقد ضلّ سواء السبیل؛(17) هر که ایمان را به کفر مبدل گرداند، بی شک راه راست را گم کرده و راه ضلالت پیموده است«.

تبدیل ایمان به کفر، در صورتی معقول است که هر دو امر در اختیار انسان باشد و انسان به اراده خود، جای یکی را به دیگری بدهد. همچنین از این آیه، توبیخ و سرزنش استفاده می شود و می دانیم که ذمّ و نکوهش، نشان دهنده اختیاری بودن امر مذموم یا ممدوح است.

خداوند در سوره بقره، به صورت مطلق، به دین و ایمان امر نموده و از کفر نفی و اکراه فرموده است: »لا اکراه فی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله؛(18) اگر در دین و ایمان اکراه و اجباری نیست و اگر رشد و غی واضح وآشکار شده اند، پس در ایمان هیچ گونه الزامی وجود ندارد«.

در غیر این موارد، خداوند در پاره ای مواضع، به صراحت از اختیاری بودن ایمان سخن می گوید؛ آنجا که فرمود: »و قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر؛(19) و بگو دین همان است که از جانب پروردگار شما آمد؛ پس هر که می خواهد ایمان آرد و هر که می خواهد کافر شود«.

ارادی و اختیاری بودن ایمان، از آیات دیگری نیز به دست می آید؛ نظیر آیاتی که برای مؤمنان اجر و ثواب قائل است، یا آیاتی که ایمان را منشأ تمام خوبی ها و فلاح و رستگاری انسان معرفی می کند.

خلاصه آنکه انسان می تواند در حیات خود، دست به گزینشی حیاتی و سرنوشت ساز بزند و با این انتخاب، ابدیت خود را تضمین کند. انسان می تواند ایمان آورد و با این گزینش، انسانیت خود را شکوفا ساخته در رضوان حق بیآرمد.

7. افزایش و کاهش ایمان
از خصوصیات واضح ایمان در قرآن افزایش یافتن آن است؛ چنان که کاهش پذیر نیز هست؛

»الذین قالوا لهم الناس... فزاد هم ایماناً و قالوا حسبنا الله؛(20) آن مؤمنانی که چون مردمی [منافق] به آنها گفتند... بر ایمانشان بیفزود و در مقابل دشمنان گفتند تنها خدا ما را کفایت است«.

»انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم و اذا تلیت علیم آیاته زادتهم ایماناً؛(21) مؤمنان کسانی هستند که چون ذکری از خدا شود، دل های آنان لرزان شود و چون آیات خدا بر آنها تلاوت شود، بر مقام ایمانشان بیفزاید«.

»انّ الذین امنوا ثم کفروا ثم امنوا ثم ازدادوا کفراً؛(22) آنان که نخست ایمان آوردند، سپس کافر شده باز ایمان آورده، سپس کافر شده؛ پس بر کفر خود افزودند«.

این گونه آیات، به روشنی بر این مسئله دلالت دارد که ایمان امری ذومراتب است. همچنین از کنار هم گذاردن آیات مزبور می توان فهمید که ایمان مؤمنان دارای تشکیک و درجات است، زیرا برخی آیات صرف اذعان قلبی به محتوای شهادتین را کافی می داند«.(23) و گاهی مومنان تا بدان جا تعالی می یابد که هیچ خوف و حزنی جانشان را نمی آزارد؛ این دسته از مومنان در زمره بندگان خاص خدا قرار می گیرند: »الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون الذین امنوا و کانوا یتقون؛(24) آگاه باشید که دوستان خدا را هیچ ترس و اندوهی در دل نیست، ایشان اهل ایمان و خداترسند«.

علامه طباطبایی(ره) به طور کلی، دو نوع ازدیاد در ایمان و کفر را تصویر کرده اند: یکی افزایش در متعلق ایمان؛ بدین صورت که ایمان به معنای اذعان است و اذعان متعلق می خواهد؛ حال ایمان گاهی اذعان به نفس یک شی ء است که قهراً اثری بر آن مترتب می شود، و گاهی اذعان به شی ء و بعضی لوازم آن تعلق می گیرد که ایمانی شدیدتر خواهد بود، و گاهی ایمان به شی ء و تمام لوازم آن حاصل می شود که مرتبه شدیدتر ایمان است؛ پس مؤمنان به حسب طبقاتشان در متعلق ایمان، مراتب مختلفی خواهند داشت.(25)

صورت دوم ازدیاد ایمان، در خود ایمان است، نه متعلق آن؛ مرحوم علامه(ره) ماهیت ایمان را علم به همراه التزام به آن می دانند. هر یک از این دو جزء ایمان قابل افزایش و کاهش است. ایمان، بدین معنا قابل افزایش است؛ چنان که کاهش پذیر هم می تواند باشد.(26) ایشان همچنین با مقایسه اسلام و ایمان، مراتب چهارگانه ای را در هر دو، به صورت مترتب بر یکدیگر، تصویر کرده اند.(27)

آنچه از قرآن به دست می آید این است:
1. ایمان و کفر افزایش و کاهش پذیر هستند؛ یعنی امور ثابت و یکنواخت نیستند.

2. ظاهر آیات نشان می دهند که زیادت و نقص به خود ایمان و یا کفر منسوب است، نه لوازم یا لواحق یا متعلق آن دو.

3. تعبیر ازدیاد ایمان، نشان دهنده نوعی افزایش کیفی است، نه کمّی؛ البته کیفیت را می توان با کمیت سنجید و نشان داد، ولی افزایش ایمان اصالتاً افزایشی کیفی است، ولی به طور کلی می توان گفت که مسئله تصویر افزایش و کاهش ایمان یا کفر وابسته به موضعی است که هر فرد در زمینه ماهیت ایمان اتخاذ می کند.

ایمان را به هر معنا که بگیریم، ازدیاد نیز به همان معنا است؛ البته با توجه به نکات یاد شده، از سوی دیگر ایمان و کفر قابل کاهش هم هستند؛ یعنی از ایمان تدریجاً کاسته می شود تا به حداقل برسد و یا اینکه جای خود را به کفر دهد؛ »و من یتبدل الکفر بالایمان فقد ضل سواء السبیل«؛(28) »ثم کان عاقبة الذین اساء و السوا ان کذبوا بایات الله؛(29) سرانجام کار آنان که به آن اعمال زشت و کردار بد پرداختند، این شد که کافر شده و آیات خدا را تکذیب کردند«.

اگر ایمان دارای مراتب است و درجات متنوعی دارد، طبعاً مقامات مؤمنان هم متفاوت خواهد بود؛ برخی به مقام تسلیم می رسند و تمام وجود خود را به حق وامی نهند و می گویند: »ربنا و اجعلنا مسلمین لک و من ذریتنا امة مسلمة لک؛(30) پروردگارا! ما را تسلیم فرمان خود گردان و فرزندان ما را هم در تسلیم و رضای خود بدار«.

یکی از با ارزش ترین مقام های مومنان »مقام ابرار« است: »کلا ان کتاب الا برار لفی علیین و ما ادریک ما علیون... ان الابرار لفی نعیم؛(31) چنین نیست؛ امروز نیکوکاران با نامه اعمالشان در بهشت علیین اند، و چگونه به حقیقت علیون آگاه توانی شد...؛ محققاً نیکوکاران در بهشت ابد متنعم اند«.

از دیگر مراتب و درجات مومنان مقام »اولی الالباب« است؛ مؤمنان در هر چیز به دیده تأمل و عبرت می نگرند و برخوردی خردمندانه با حقایق و وقایع دارند. »ان فی خلق السموات و الارض و اختلاف اللیل و النهار لایات لاولی الالباب؛(32) محققاً در خلقت آسمان ها و زمین و رفت و آمد شب و روز، دلایلی است برای خردمندان«.

در نهایت مخلصین اند که به بالاترین منازل ایمانی نایل گشته اند؛ مخلص کسی است که تمام اعمال خود را برای حق خالص گرداند، اما مخلَص، نه تنها عمل، بلکه تمام وجودش را حق پر کرده است و اگر دورترین لایه های وجودش را بشکافیم، چیزی جز حق نمی بینیم؛ چنین مقامی از گزند شیاطین در امان است؛ »لا غوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین؛(33) همه آنان را گمراه خواهم کرد، به جز بندگان پاک و خالص تو را«.

8. آثار و علائم ایمان
دسته ای از آثار و نتایج ایمان اخروی است و در دنیا ظاهر نمی شود؛ »والذین امنوا و عملوا الصالحات اولئک اصحاب الجنة هم فیها خالدون؛(34) و کسانی که ایمان آوردند و کارهای نیک و شایسته کردند، اهل بهشتند و پیوسته در بهشت جاوید متنعم خواهند بود«.

بنابراین نجات و رستگاری اخروی و خلود در نعیم موعود، تنها از طریق عمل صالح و ایمان به دست می آید. پیامدهای ایمان به دنیا مروبط است؛ اعم از آنکه نتیجه امری دنیوی باشد، یا ظرف تحقق آن دنیا باشد که اینها نیز متعددند؛

1. رزق؛ »و ارزق اهله من الثمرات من امن بالله و الیوم الاخر قال و من کفر فاتمتعه قلیلاً؛(35) و روزی اهلش را که به خدا و روز قیامت ایمان آورده اند، فراوان گردان«.

خداوند فرمود: »هر که با وجود این نعمت سپاس نگذاشت و راه کفر پیمود، گرچه او را در دنیا بهره مند کنم«.

نکته جالب توجه اینکه قرآن از روزی مؤمنان به »رزق« تعبیر فرموده است و از روزی کافر به »تمتع قلیل«؛ این مسئله اختلاف مراتب آنها را نشان می دهد.

2. محور وحدت؛ »یا ایها الذین امنوا ادخلوا فی السلم کافه؛(36) ای اهل ایمان! همه متفقاً نسبت به اوامر خدا در مقام تسلیم درآیید«.

ایمان به خدا می تواند محور اتحاد و انسجام مسلمانان باشد و آنها را در برابر دشمن مشترک، به »ید واحد« تبدیل کند؛ پس تا زمانی که دشمن هست، مسلمانان به حبل مشترک واحدی نیاز دارند که همان ایمان است. بنابراین، باید عوامل پیدایش و تقویت ایمان را بازشناخت و با تأکید و عمل به آن، مسلمانان را به سوی همگرایی بیشتر فراخواند.

3. ولایت خدا و ورود به نور؛ »الله ولی الذین امنوا یخرجهم من الظلمات الی النور؛(37) خدا یار اهل ایمان است؛ آنان را از تاریکی های جهان بیرون می آورد و به عالم نور می برد«.

4. لطف؛ »ولو انهم امنوا و اتقوا التوبة من عندالله خیر لو کانوا یعلمون؛(38) محققاً اگر آنها ایمان آورند و پرهیزکار شوند، بهره ای که از خداوند نصیب آنها شود، بهتر از هر چیز خواهد بود، اگر بدانند«.

از این آیه می توان چنین نتیجه گرفت که لااقل برخی از مراتب لطف بر ایمان مترتب است؛ چنان که اثر ایمان نیز بر برخی مراتب لطف متأخر است؛ همان گونه که ایمان نیز خود لطف الهی است.

5. هدایت؛ »فان امنوا بمثل ما امنتم به فقد اهتدوا؛(39) پس اگر ایمان آرند، به مانند آنچه ایمان آوردید به آن، پس به تحقیق راه یافتند«.

»و من یتبدل الکفر بالایمان فقد ضل سواء السبیل«.(40)

بنابراین، یکی از نتایج ایمان، راه یابی و یکی از آثار کفر گم کردن راه است؛ نیافتن یا گم کردن طریق از شئون عقل نظری و اندیشه بشری است؛ حال اگر گفتیم که ایمان به قلب مربوط است، نتیجه آیات پیش گفته آن است که امر قلبی در قوای ذهنی تأثیر مستقیم دارد. همین مطلب در آیه ای دیگر به وضوح بیان شده است: »یا ایها الذین امنوا ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً؛(41) ای اهل ایمان اگر خداترس و پرهیزگار شوید، خدا به شما فرقان [نیروی تشخیص حق از باطل] بخشد«.

ایمان و تقوا از امور قلبی است و فرقان به دستگاه دانش و شناخت انسان مرتبط است. با این همه، این آیه ایمان و تقوا را سبب رشد درک و فهم انسان معرفی کرده است. کیفیت رابطه شاید به این گونه باشد که ایمان و تقوا حجاب ها و موانع فهم را از بین می برد؛ بنابراین انسان از فهمی بالاتر، دقیق تر و شفاف تر برخوردار می شود. از سوی دیگر، هر چه انسان بر تقوا و ایمان خود بیفزاید، ارتباط و اتصالش با مبدأ غیب بیشتر خواهد شد؛ در این صورت، بر دامنه معلومات او افزوده خواهد شد؛ به هر حال، این آیه که میان دل و عقل، ارتباطی روشن برقرار می کند، از معجزات قرآن کریم است.

6. کاهش فقر؛ »و لو ان اهل القری امنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض؛(42) و چنانچه مردم شهر و دیار، همه ایمان آورده و پرهیزگار می شدند، همانا ما درهای برکات آسمان و زمین را به روی ایشان می گشودیم...«.

برکات، شامل انواع خیرات کثیر است که از زمین و آسمان، به سبب ایمان جمعی نازل می شود. اگر نوع بشر یا گروهی از انسان ها مومن باشند و از ایمان نیرومند و زنده بهره مند باشند، وعده خداست که از آسمان و زمین برکات و خیرات بر آنها می بارد و نعمت بر آن جمع وفور می یابد.

امروزه رسم بر این است که برای حل مشکل فقر در جوامع، کمیته های، تخصصی از کارشناسان مختلف تشکیل می شود و آنها با مطالعه و بررسی علل فقر در ابعاد مختلف، برنامه و طرحی برای کنترل و کاهش آن تدوین می کنند، و در نهایت دولت مأمور اجرای آن می شود. قرآن در کنار عوامل طبیعی، به عاملی بالاتر و اساسی تر اشاره می کند و می فرماید: »اگر گروهی از انسان ها ایمان و تقوا پیشه کنند و بر لوازم آن پایبند باشند، خداوند وعده فرموده است که نعمت ها و برکات خود را بر آنان جاری کند«. نتیجه نزول خیرات، کاهش فقر است؛ در مقابل کفر و تکذیب، سبب کاهش برکات و افزایش فقر می شود.

بیان شیوا و رسای حضرت علی(ع) این امر را واضح می سازد؛ ایشان می فرمایند: »قد جعل الله سبحانه الا استغفار سببا لدرور الرزق و رحمه الخلق فقال سبحانه استغفروا ربکم انه کان غفارا یرسل السماء علیکم مدراراً؛ (نهج البلاغه / خطبه 143) استغفار، نه تنها گناه را محو می کند، بلکه باعث فزونی رزق و روزی انسان می شود«.

7. یاد خدا، ازدیاد ایمان، توکل، اقامه نماز و انفاق؛ »انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم... و مما رزقناهم ینفقون« (انفال / 3 و 2) مؤمنان کسانی هستند که چون ذکری از خدا شود، دل های آنان می لرزد... و از آنچه روزی آنها کردیم، به فقرا انفاق می کنند«.

از این آیه چنین فهمیده می شود که آثار ایمان دو گونه است؛ برخی درونی است، مانند ذکر خدا، و بعضی بیرونی که ظهور و نمود خارجی ایمان است، نظیر انفاق.

8. خلافت در زمین، تمکن و احساس امنیت؛ »وعد الله الذین امنوا منکم و عملوا الصالحات لیستخلفنهم فی الارض...؛ و خدا به کسانی از شما بندگان که به خدا ایمان آورد و نیکوکار گردد، وعده فرموده که ایشان را در زمین خلافت دهد...«.

9. زمینه سازی ذهنی؛ »فامّا الذین امنوا فیعلمون انه الحق من ربهم و اما الذین کفروا فیقولون ماذا ارادالله بهذا مثلاً؛ آنان که گرویدند، پس می دانند که آن حق است از پروردگارشان، و اما آنان که کافر شدند، پس می گویند چه خواسته است خدا به این مثل...«.

یکی از آثار ایمان این است که مومنان از امور مختلف، تفسیری متمایز از تفسیر کفار دارند؛ مؤمن و کافر هر دو با یک امر مواجه اند، ولی دوگونه برداشت و تفسیر دارند؛ منشأ اختلاف در فهم ها و تفسیرها، ایمان و کفر معرفی شده است. بنابراین، ایمان و کفر غیر از آنکه در بعد معرفتی ایمان مؤثراند، زمینه ساز برداشت و تفسیری خاص از حوادث اند که این نکته قابل توجهی برای مسئله تفسیر و پدیده »هرمنوتیک« است.

10. محبوب شدن؛ یکی از وعده های الهی در قرآن این است که مؤمنان مورد توجه و علاقه مردم قرار می گیرند و این هدیه ای الهی است که خدای سبحان در دنیا به مؤمنان عطا می فرماید: »ان الذین امنوا و عملوا الصالحات سیجعل لهم الرحمن ودا؛ همانا آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکوکار شدند، خدای رحمان آنها را محبوب می گرداند.

در قرآن ایمان در یک جمله، »سرمایه ابدیت« معرفی شده است. اساس سعادت و تنها مایه حیات جاودانه ایمان است. ایمان به خدا و رسول، به همراه جهاد با مال و جان، تجارتی است که هیچ زیانی در آن نیست و تمام خیرات و برکات به دنبال آن خواهد آمد: »یا ایها الذین امنوا هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم تومنون بالله و رسوله و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم ذلکم خیرلکم ان کنتم تعلمون؛ ای اهل ایمان! آیا شما را به تجارتی که شما را از عذاب دردناک (آخرت) نجات بخشد دلالت کنم؟ به خدا و رسول او ایمان آورید و در راه خدا با مال و جان جهاد کنید؛ این کار بهتر است برای شما اگر دانا باشید«.

پیامدها و نتایج ایمان و آثار کفر، به همین جا ختم نمی شود؛ در اینجا فقط به بعضی از آنها اشاره و تحلیل مختصری هم از آن ارائه شد. این آثار، از سوی دیگر می تواند، به عنوان علائم بازشناسی ایمان معرفی شوند، زیرا آثار یک شی ء کاشف از او است و این خود نکته جالبی است که قرآن مطرح فرموده است؛ یعنی با ارائه آثار محسوس و نامحسوس ایمان، راهی برای تمییز مؤمن از کافر باز نموده است؛ پس ایمان قابل بازشناسی و حتی سنجش و ارزیابی است.

9. موانع ایمان
در قرآن اموری ذکر شده است که مانع تحقق یا تشدید ایمان است؛

1. ختم قلب؛ »ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه؛ خدا بر دل ها و بر گوش ها و بر چشم های ایشان مهر نهاد«.

2. مرض قلب؛ »فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا؛ در دل های ایشان مرضی است؛ پس خدا بر مرض ایشان افزود«.

3. تکبر؛ »و اذا قیل لهم امنوا کما امن الناس قالوا انؤمن کما امن السفهاء؛ هرگاه به آنها گفته شود: ایمان آورید، آن گونه که مردم ایمان آوردند، گویند: »بگرویم همچنان که گرویدند بی خردان؟«

نتیجه گیری
مسئله ایمان، همراه با بارش وحی، جان ها را طراوت بخشیده و ماجرای شکوهمندی میان بشر و خدا پدید آورده است. در آیات قرآن کریم دریای ایمان موج می زند؛ به هر نقطه ای از این کتاب آسمانی که سرکشیم، ردپای ایمان را آشکار می یابیم. ایمان در عین حال که در قرآن، با وضوح و روشنی هرچه تمام تر مطرح شده است، تدریجاً درصدر اسلام با ابهام هایی مواجه شد. اما مراجعه به قرآن و انس با آیات آن ابهام زدایی می کند.

قرآن ایمان را حالتی قلبی می داند؛ چنان که در برخی آیات، ایمان به معنای تصدیق آمده است. ایمان از جمله اموری است که کاملاً از روی اراده و انتخاب از انسان سر می زند. ایمان امری ثابت و یکنواخت نیست، بلکه می تواند افزایش و یا کاهش یابد. ایمان از یک سو با معرفت و از سوی دیگر با عمل، ارتباطی تنگاتنگ و وثیق دارد و چونان حلقه زنجیری است که معرفت را به عمل و عمل را به معرفت پیوند می دهد. ایمان آثاری دارد که برخی درونی و بعضی دیگر ظاهر و محسوس هستند. حصول و رشد ایمان، موانعی درونی و بیرونی نیز دارد.

ویژگی ها و خصایص یاد شده ما را با گوشه ای از حقیقت ایمان در قرآن آشنا می سازد. از این طریق، می توان به چارچوب و اساس ایمان در قرآن پی برد و با گردآوری و تحلیل دیگر آیات، این مسیر را ادامه داد تا به تصویر و ترسیم کامل تری از ایمان دست یافت.

ادامه دارد

نظر شما