موضوع : پژوهش | مقاله

نقد و بررسی عهد عتیق از کتاب مقدس

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 2، مرداد - شهریور 1380 

نویسنده : نیکزاد، عباس
چکیده:
مقاله حاضر، جُستاری است در باره عهد عتیق از کتاب مقدس. می دانیم مهمترین پشتوانه هر دین، متونی است که پیروان و متولّیان آن دین، بدان باور دارند؛ این گونه متون هر اندازه از اتقان بیشتری برخوردار باشند بر صحّت و حقّانیت آن دین، گواهی روشن تری می دهند و به عکس هر اندازه از جهت سندیت تاریخی و یا دلالت مضمونی، ضعف و خلل بیشتری داشته باشند در گواهی بر حقانیت آن دارای ضعف و وهن بیشتری خواهند بود.

بنابراین، دینداری و ایمان پیروان هر دین، پیوندی ناگسستنی و غیر قابل انکار با متون مورد قبول آن دین دارد. این مقاله بر آن است تا اثبات نماید کتاب عهد عتیق مورد قبول اهل کتاب (مسیحیت و یهود) هم از جهت سندیت تاریخی و هم از نظر محتویات مضمونی، به هیچ روی، قابل اعتماد نیست.

آنچه در این مختصر آمده است، در واقع پاسخ به کسانی است که مقررات دین اسلام را که برخاسته از متون دینی، بویژه قرآن است، به انحای مختلف با مقررات دین مسیحیت و یهود که برگرفته از کتاب مقدس آنان است، مقایسه نموده و موقعیت و تجربه تلخ دوران قرون وسطایی را که بر اساس این متون دینی پایه ریزی گردیده بود، به رخ مسلمانانی می کشند که مقررات آنان بر پایه یک کتاب آسمانی معتبر و به دور از تحریف، تنظیم گردیده است.

کتاب مقدّس چیست؟
قبل از ورود به اصل بحث، شایسته است توضیحی اجمالی در باره کتاب مقدّس ارائه شود.

کتاب مقدّس دارای دو بخش است، بخش عهد عتیق و بخش عهد جدید.

عهد عتیق مجموعه 39 کتاب و یا رساله ای است[1] که به زعم مسیحیان و یهودیان توسّطبرخی از پیامبران و یا پیروان آنها در طول قرون متوالی (از زمان حضرت موسی علیه السلام تا قبل از میلاد مسیح علیه السلام نگاشته شده است. این قسمت هم مورد قبول یهودیان و هم مسیحیان است. پنج کتاب آغازین این بخش، تورات حضرت موسی نامیده می شود البته کاتولیکها و ارتودکسها علاوه بر این مجموعه، 7 کتاب دیگر را نیز جزء بخش عهد عتیق کتاب مقدّس می دانند.

بخش عهد جدید مجموعه 27 کتاب و یا رساله ای است که سالها بعد از حضرت مسیح، به زعم مسیحیان توسّط 8 تن از شاگردان و یا پیروان اوّلیه حضرت مسیح در طول دهها سال نگاشته شده است. چهار کتاب آغازین این بخش انجیل نامیده می شود.

بررسی تورات از جهت سند
آنچه از لابلای تورات فعلی بر می آید این است که شریعت حضرت موسی علیه السلام به تدریج متجاوز از چهل سال از جانب خدا بر حضرت موسی نازل شده است (از زمان گوسفندچرانی وی برای کاهن مدین در حوریب تا هنگام مرگش در زمین موآب) و حضرت موسی در آخر عمرش به نوشتن و جمع آوری این مجموعه پرداخت و پس از نوشتن همه آنها، آن را به کاهنان و بزرگان بنی اسرائیل تسلیم کرد و امر کرد که آن را در کنار تابوتِ عهد بگذارند و هر هفت سال آن را باز کنند و برای مردم بخوانند.

در تورات چنین آمده است:

«آنگاه موسی قوانین خدا را نوشت و آن را به کاهنان لاوی که صندوق عهد خداوند را حمل می کردند و نیز به ریش سفیدان اسرائیل سپرد. او به ایشان فرمود: این قوانین را در پایان هر هفت سال یعنی در سالی که قرضها بخشیده می شود، هنگام عید خیمه ها، که تمام قوم اسرائیل در حضور خداوند در مکانی که او برای عبادت تعیین می کند جمع می شوند، برای آنها بخوانید...»[2]

«وقتی که موسی کلیه قوانینی را که در این کتاب ثبت شده است نوشت به لاویانی که صندوق عهد خداوند را حمل می کردند فرمود: این کتاب قانون را به عنوان هُشداری جدّی به قوم اسرائیل، در کنار صندوق عهد خداوند، خدایتان قرار دهید چون می دانیم این قوم چقدر یاغی و سرکشند.

اگر امروز که در میان ایشان هستم نسبت به خداوند این چنین یاغی شده اند، پس بعد از مرگ من چه خواهند کرد... می دانم که پس از مرگ من، خود را بکلی آلوده کرده، از دستوراتی که به شما داده ام سرپیچی خواهید کرد. در روزهای آینده مصیبت گریبانگیر شما خواهد شد؛ زیرا آنچه را که خداوند نمی پسندد همان را انجام خواهید داد و او را بسیار غضبناک خواهید کرد.»[3]

به هر حال اهل کتاب، تورات را مهمترین و معتبرترین بخش عهد عتیق و آن را نوشته حضرت موسی و کتب دیگر عهد عتیق را نوشته پیامبران دیگر و یا دانشمندانی از یهود می دانند.

برخی از اشکالات در مورد تورات از جهت سندی به قرار زیر است:

1- در استناد و انتساب تورات کنونی به حضرت موسی دلیل واضح و قاطعی وجود ندارد، و ادّعای آنها در این امر، از حدّ ظن و گمان تجاوز نمی کند، به همین خاطر برخی از علمای اهل کتاب در این استناد و انتساب صریحا اظهار شک و تردید نموده اند. در کتاب کلام مسیحی چنین می خوانیم:

«در قدیم مردم معتقد بودند که موسی تورات را نوشته است، امّا مطالعات جدید کتاب مقدّس نشان می دهد که پاسخ به مسأله اصل و منشأ اسفار تورات از آنچه در ابتدا تصور می شود، دشوارتر است. تورات در طول نسلها پدید آمده است. در ابتدا روایتهایی وجود داشت که قوم یهود آنها را به طور شفاهی به یکدیگر منتقل می کردند، سپس روایات مذکور در چند مجموعه نوشته شد که برخی از آنها در باب تاریخ و برخی در باب احکام بود.

سرانجام در قرن پنجم قبل از میلاد این مجموعه ها در یک کتاب گرد آمد. کسانی که در این کار طولانی و پیچیده شرکت کردند بسیار بودند و نام اکثریت قاطع آنها را تاریخ فراموش کرده است. به عقیده یهودیان و مسیحیان، الهام الهی در همه مراحل تألیف تورات، همراه و پشتیبان بوده است.»[4]

«پنجمین بخش تورات «سفر تثنیه» است... دانشمندان معتقدند که این بخش از تورات به دنبال یک حرکت اصلاحی میان یهودیان در عصر پادشاهی پوشیا و پیامبری ارمیا در قرن هفتم قبل از میلاد تألیف شده است.»[5]

دانشمندان یهودی و مسیحی فراوان بر زبان می آورند که نویسندگان عهد عتیق و عهد جدید (با آن که بسیاری از آنها پیامبر نبوده اند) در موقع نوشتن این کتب تحت نظارت روح القدس و برخودار از مصونیت و عصمت بوده اند و با الهام الهی به نوشتن پرداخته اند، امّا متأسّفانه هیچ دلیلی بر آن ارائه ننموده اند. چگونه می توان از مخاطبان خود انتظار داشت که بدون ارائه هیچ گونه دلیلی این مدّعای بزرگ را بپذیرند، خصوصا با توجه به این که به اعتراف خود آنها بسیاری از این نویسندگان حتّی برای دانشمندان یهودی و مسیحی ناشناخته و یا اعتبار آنان مورد اختلاف است.

2- شیوه نگارش و نوع ادبیاتی که در تورات به کار رفته است به خوبی نشان می دهد که تورات نه وحی الهی است و نه نوشته حضرت موسی بلکه مضمون این کتاب گزارشهایی است از تاریخ برخی از پیامبران و نیز وقایعی که بر بنی اسرائیل گذشته است و پیوسته از حضرت موسی به صورت فردی غایب نام می برد، در سراسر تورات نمی توان موردی پیدا کرد که موسی از خودش به صورت متکلّم نام برده باشد و یا حتی نمی توان موردی را یافت که پیام خدا مستقیما به موسی خطاب شده باشد.

به عنوان نمونه به موارد زیر توجه کنید:

«موسی همانطور که خداوند به او دستور داده بود پسران ارشد بنی اسرائیل را شمرد»[6]

«خداوند به موسی فرمود به قوم اسرائیل بگوید»[7]

«خداوند به موسی فرمود که این دستورات را به قوم اسرائیل بدهد»[8]

«سالها گذشت و موسی بزرگ شد...روز بعد موسی به دیدن هم نژادانش رفت...»[9]

سراسر تورات در مورد حضرت موسی همین گونه تعبیر می کند، چنان که کتاب یوشع در مورد حضرت یوشع و کتاب ایوب در مورد حضرت ایوب و کتب بقیه پیامبران در مورد همان پیامبران به همین صورت تعبیر می کند.

هر خواننده ای مطمئن می شود که فرد و یا افراد دیگری (غیر از این پیامبران) وقایع و حوادث مربوط به این پیامبران را جمع آوری کرده به صورت داستانی و تاریخی آنها را نقل نموده اند. حال این فرد و یا افراد چه کسی و یا کسانی بوده اند هرگز مشخص نیست!

3- در تورات از مرگ حضرت موسی و حوادثی که پس از آن اتفاق افتاد سخن رفته است:

«موسی، خدمتگذار خداوند، چنان که خداوند گفته بود در سرزمین موآب درگذشت. خداوند او را در درّه ای نزدیک بیت فغور در سرزمین موآب دفن نمود، ولی تا به امروز هیچ کس مکان دفن او را نمی داند. موسی هنگام مرگ صد و بیست سال داشت با وجود این هنوز نیرومند بود و چشمانش به خوبی می دید. قوم اسرائیل سی روز در دشتهای موآب برای او عزاداری کردند. یوشع (پسر نون) پر از روح حکمت بود؛ زیرا موسی دستهای خود را بر او نهاده بود. بنابراین مردم اسرائیل از او اطاعت می کردند و دستوراتی را که خداوند به موسی داده بود پیروی می نمودند. در اسرائیل پیامبری مانند موسی نبوده است که خداوند با او رو در رو صحبت کرده باشد... هیچکس تا به حال نتوانسته است قدرت و معجزات شگفت انگیزی را که موسی در حضور قوم اسرائیل نشان داد ظاهر سازد.»[10]

این عبارت به وضوح نشان می دهد که تاریخ نگارش تورات سالها پس از مرگ حضرت موسی بوده است. اینگونه عبارات در برخی از کتب دیگر عهد عتیق نیز مشاهده می شود. که برای جلوگیری از اطاله مقال از ذکر آنها خودداری می شود.

4- از مندرجات عهد عتیق استفاده می شود که تورات در چندین مقطع از مقاطع تاریخی در جریان برخی از حوادث سنگین و ویرانگر سالیان طولانی بکلّی مفقود شده بود و هیچ کس از آن اطّلاعی نداشته است تا این که فردی مدّعی یافتن و یا مأمور بازنویسی آن می گردد. معلوم است در چنین شرایطی هیچ گونه اعتمادی نسبت به این کتاب باقی نمی ماند.

مثلاً در کتاب دوّم تواریخ آمده است:

«یوشیا در سال هیجدهم سلطنت خود، بعد از پاکسازی مملکت و خانه خدا، شافان و معسیا شهردار اورشلیم و یوآخ، وقایع نگار را مأمور تعمیر خانه خداوند، خدای خود، کرد. آنها برای انجام این کار به جمع آوری هدایا پرداختند. لاویانی که در برابر درهای خانه خدا نگهبانی می دادند هدایایی را که مردم قبایل منسی...می آوردند تحویل می گرفتند و نزد حلقیا، کاهن اعظم می بردند... هنگامی که هدایا را از خانه خداوند بیرون می بردند، حلقیا، کاهن اعظم، کتاب تورات موسی را که شریعت خداوند در آن نوشته شده بود پیدا کرد. حلقیا به شافان، منشی دربار گفت: «درخانه خداوند کتاب تورات را پیدا کرده ام!» و کتاب را به شافان داد. شافان با آن کتاب نزد پادشاه آمد و چنین گزارش داد: «مأموران تو وظیفه خود را به خوبی انجام می دهند...» پس در باره کتابی که حلقیا به او داده بود صحبت کرد و آن را برای پادشاه خواند. وقتی پادشاه کلمات تورات را شنید، از شدّت ناراحتی لباس خود را درید... پادشاه بدنبال بزرگان یهودا و اورشلیم فرستاد تا نزد او جمع شوند. پس تمام کاهنان و لاویان، مردم یهودا و اورشلیم، کوچک و بزرگ جمع شدند و همراه پادشاه به خانه خداوند رفتند. در آنجا پادشاه تمام دستورهای کتاب عهد را که در خانه خداوند پیدا شده بود برای آنها خواند...»[11]

از این عبارات به وضوح بر می آید که مدّت مدیدی کتاب تورات در میان بنی اسرائیل مفقود شده بود و هیچ کس از آن اطّلاعی نداشت. شواهد امر نیز مؤید مفقود شدن و در دسترس نبودن کتاب تورات در سالیان متوالی است؛ زیرا به اعتراف صریح عهد عتیق اکثریت قاطع قریب به اتفاق پادشاهان بنی اسرائیل از زمان حضرت سلیمان تا عهد یوشیا (که بر حسب آنچه از عهد عتیق بر می آید 372 سال بوده است) اهل دینداری نبودند بلکه اهل عیش و نوش و کفر و بت پرستی بوده اند. در این مدت طولانی، کفر و ارتداد و بت پرستی و عیش و نوش بر اورشلیم حاکم بوده است بلکه از عهد عتیق بر می آید که چند بار در این مدّت مسجد الاقصی را که جایگاه نگهداری تورات و صندوق عهد بوده است غارت کردند و بتهای فراوانی را در آنجا جاسازی نمودند.

در چنین شرایطی یقینا پادشاهان بنی اسرائیل کاری با تورات و احکام خدا نداشتند و به صورت طبیعی تورات در جریان حوادث، مفقود گردیده است.صاحب کتاب انیس الاعلام[12] دراینجا طی سخن بلیغی اظهار می دارد:

«در اواخر سلطنت حضرت سلیمان انقلاب عظیمی از برای ملّت اسرائیلیه واقع گردید بنا بر شهادت کتب مقدسه در نزد ایشان جناب سلیمان به وساوس و اغوای زوجات خود مرتدّ و بت پرست گردید و از برای اصنام، در مقابل بیت المقدس معابد بنا نهاد. چنانچه در باب یازدهم از سفر ملوک اوّل خصوصا آیه پنج از این باب آمده است.

پس زمانی که جناب سلیمان مرتدّ شد - بنا بر قول ایشان - غرضی و کاری با تورات و احکام آن نداشت و بعد از وفات حضرت سلیمان، انقلاب اشدّ و اعظم از اوّل، از برای ایشان واقع گردید و اسباط بنی اسرائیل متفرّق به دو فرقه گردیدند و سلطنت واحده، دو سلطنت شد. ده سبط در یک جانب، و دو سبط در جانب دیگر، واقع گردیدند...و کفر و ارتداد فی مابین این دو سلطنت شایع و آشکار گردید؛ زیرا که «یربعام» بعد از استقرار بر سریر سلطنت، مرتدّ و بت پرست گردید و به مدلول «الناس علی دین ملوکهم» ده سبط او را متابعت نمودند و عبادت اصنام در میان این ده سبط شایع گردید و کسی که از کاهنان بر ملّت تورات ثابت بود از این مملکت هجرت نمود و به مملکت یهودا رفت و اسباط عشره تا دویست و پنجاه سال کافر و عابد صنم بودند... وجود نسخه تورات در این مملکت مثل وجود عنقا بود. این بود حال اسباط عشره.

و امّا حال دو سبط دیگر: بعد از موت حضرت سلیمان تا سنه 372، بیست نفر سلطان بر سریر سلطنت یهودا جلوس نمودند و مرتدّین سلاطین مذکوره اکثر بودند از مؤمنین ایشان. و عبادت اصنام در عهد رحبعام شایع شد و بتها در زیر هر درختی گذاشته و عبادت کرده شد... پس چون یوشیا بر سریر سلطنت استقرار یافت توبه نصوح نمود.

و توجّه تام نمود به ترویج ملّت تورات و مساعی جمیله خود را در هدم ارکان کفر بکار بردند... با همه اینها کسی تورات را ندید و خبری از او نشنید و وجود نسخه تورات تا هفده سال از سلطنت یوشیا مثل وجود عنقا بود و در سال هیجدهم از سلطنت یوشیای خداشناس، حلقیای کاهن گفت من نسخه تورات را در بیت المقدس پیدا کرده ام... این نسخه، محلّ اعتماد و اعتبار نیست یقینا. چرا که از تقریرات سابقه ما که همه مطابقند با مضامین کتب مقدسه، معلوم و محقّق گردید که بیت الله را دو بار قبل از عهد آخذ، نهب و غارت کرده بودند و اصنام را در خانه جا داده بودند و خدّام اصنام روزی چند مرتبه بلکه علی الدّوام داخل بیت الله می شدند و تا سال هفدهم از سلطنت یوشیا کسی تورات را ندید و حال آن که سلطان و أمنای او سعی بلیغ در ترویج ملّت تورات داشتند و کاهنان تا سال هفدهم سلطنت یوشیا، داخل هیکل می گردیدند، عمله و بنّا و نجار و حجّار در آن خانه مشغول تعمیر بودند فعلیهذا بسیار بسیار بعید و بلکه ممتنع است عادةً که با وجود کثرت تردّد و طول زمان، که نسخه تورات در خانه خدا باشد و احدی او را نبیند»[13]

از این گذشته به شهادت تاریخ و نیز عهد عتیق در حمله بخت نَصَّر پادشاه بابل به اورشلیم و غارت، تخریب و ویرانی و احراق مسجد الأقصی همه آنچه که در این مسجد بود بکلّی غارت و یا نابود شد و با توجّه به این که تورات در این مسجد نگهداری می شد یا طعمه حریق شد و یا همراه اشیایی که به غنیمت گرفته بودند به بابِل برده شد. و با عنایت به این که در کتاب عهد عتیق همه اشیایی که بعدا به دستور کوروش بر گردانده شد نام برده شده است و در عین حال نامی از تورات برده نشده است معلوم می گردد اگر هم به فرض تورات به غنیمت برده شده بود، مجدّدا به اورشلیم و به مسجد الأقصی برگردانده نشده است. بنابراین، به جرأت می توان گفت که در این حملات و ویرانیها تورات بکلّی از دست رفت و نابود گردید، تا این که بعد از برگشت بنی اسرائیل به اورشلیم شخصی به نام «عزرا» به دستور کوروش مأمور تهیه و تدوین تورات می گردد.

در کتاب مقدّس در این باره چنین آمده است:

«بنی اسرائیل انبیای خدا را مسخره کرده، به پیام آنها گوش ندادند و به ایشان اهانت نمودند تا این که خشم خداوند بر آنها افروخته شد بحدّی که دیگر برای قوم چاره ای نماند. پس خداوند پادشاه بابِل را به ضدّ ایشان برانگیخت و تمام مردم یهودا را به دست او تسلیم کرد. او به کشتار مردم یهودا پرداخت و به پیر و جوان، دختر و پسر، رحم نکرد و حتّی وارد خانه خدا شد و جوانان آنجا را نیز کشت. پادشاه بابل، اشیاء قیمتی خانه خدا را از کوچک تا بزرگ، همه را برداشت و خزانه خانه خداوند را غارت نمود و همراه گنجهای پادشاه و درباریان به بابل برد. سپس سپاهیان او خانه خدا را سوزاندند، حصار اورشلیم را منهدم کردند، تمام قصرها را به آتش کشیدند و همه اسباب قیمتی آنها را از بین بردند آنانی که زنده ماندند به بابل به اسارت برده شدند و تا به قدرت رسیدن حکومت پارس، اسیر پادشاه بابل و پسرانش بودند.»[14]

5- دلیل دیگری که بر سند متّصل نداشتن تورات فعلی و عدم اعتماد به آن وجود دارد این است که در بسیاری از موارد مضامین کتب و رساله های دیگر عهد عتیق با محتویات تورات سازگاری ندارد. اگر این تورات، تورات واقعی و مورد قبول بود، نویسندگان بقیه کتب عهد عتیق که معمولاً از پیامبران و تابعان حضرت موسی بودند با آن مخالفت نمی کردند. اینک به چند نمونه اشاره می کنیم:

الف) جمهور اهل کتاب اتفاق دارند بر این که دو کتاب اوّل و دوم تواریخ ایام از مصنّفات عزرا است. آنچه که در این دو کتاب در مورد تعداد اولاد «بن یامین» آمده است با آنچه که در تورات آمده است منافات دارد.

در تورات این چنین آمده است: «پسران بن یامین، بالع، باکر، اشبیل، جیرا، نعمان، ایحی، رش، مفیم، حفّیم و آرد بودند.»[15]

امّا در اول تواریخ اینگونه آمده است: «پسران بن یامین اینهابودند: بالع، باکر و یدی ئیل.»[16]

و در جای دیگر اینگونه آمده است:

«فرزندان بن یامین به ترتیب سنّ، اینها بودند: بالع، اشبیل، اخرخ، نوحه و رافا.»[17]

مشاهده می شود آنچه که در کتاب تواریخ ایام آمده است هم از جهت تعداد فرزندان و هم از جهت اسامی آنها با آنچه در تورات آمده است منافات دارد (صرف نظر از این که میان دو گفته تواریخ ایام نیز منافات مشاهده می شود.)

اگر تورات حضرت موسی همین تورات مشهور بود هرگز عزرا که خود پیداکننده و یا گردآورنده تورات است با آن به مخالفت برنمی خاست. با این بیان روشن می شود که تورات فعلی نه از مصنّفات حضرت موسی است و نه عزرا.

ب) در مواضع عدیده ای از تورات اینگونه آمده است که خداوند از فرزندان به خاطر مخالفت و گناه پدران مؤاخذه می نماید. از جمله در سفر خروج در ده فرمان اینگونه آمده است:

«... من که خداوند، خدای تو می باشم، خدای غیوری هستم و کسانی را که با من دشمنی کنند، مجازات می کنم، این مجازات شامل حال فرزندان آنها تا نسل سوم و چهارم نیز می گردد. امّا برکسانی که مرا دوست داشته باشند و دستورات مرا پیروی کنند تا هزار پشت رحمت می کنم.»[18]

امّا در کتاب حزقیال نبی، غیر از این آمده است:

«... نه پسر برای گناهان پدرش مجازات خواهد شد و نه پدر برای گناهان پسرش. انسان درستکار پاداش خوبی و نیکوکاری خود را خواهد یافت و انسان بدکار نیز به سزای اعمال خود خواهد رسید.»[19]

قرآن کریم آنچه را که در کتاب حزقیال نبی آمده است تصدیق می کند و نه آنچه را که در تورات وجود دارد.[20] علاوه بر این، سخن تورات با منطق عقل نیز سازگاری ندارد.

از این گذشته اگر سخن تورات صحیح باشد لازمه اش این است که حضرت ابراهیم و اسحاق و اسماعیل و یعقوب و یوسف علیهم السلام از اهل نجات و رحمت نباشند؛ زیرا به زعم اهل کتاب پدر حضرت ابراهیم از بت پرستان بوده است. و اگر بنابراین باشد که تا نسل سوم و چهارم به خاطر گناه پدر، مجازات شوند، باید پیامبران مزبور که هم از پیامبران بزرگ در نزد اهل کتابند از اهل نجات نباشند و طبیعی است که اگر چنین باشد یهودیها و مسیحیها که خود را از تابعان آنها می دانند اهل نجات نخواهند بود.

ج) هرگاه کسی باب 45 و 46 از کتاب حزقیال نبی را با مضامین باب 27 و 28 از سفر اعداد تورات، مقایسه کند به خوبی متوجه می شود که میان این دو کتاب در بیان احکام ناسازگاریهای فراوانی مشاهده می شود.

6- بسیاری از فقرات تورات فعلی حکایت از این دارد که تورات مدّتها بعد از مرگ حضرت موسی علیه السلام نوشته شده است. اینک به نمونه هایی اشاره می شود:

الف) در سفر پیدایش تورات آمده است:

«پیش از آن که در اسرائیل پادشاهی روی کار آید، در سرزمین ادوم این پادشاهان یکی پس از دیگری به سلطنت رسیدند: بالع... یوباب... حوشام... حداد... سمله... شائول (طالوت) اهل رحوبوت که در کنار رودخانه ای واقع بود.»[21]

این عبارت به خوبی نشان می دهد که موقع نگارش تورات، زمانی بوده است که از عصر طالوت (شائول) زمان زیادی گذشته بود و عصر پادشاهی در اسرائیل فرارسیده بود (یعنی زمان حضرت داوود و سلیمان و...) جالب این است که بدانیم زمان حضرت طالوت و داوود، حدود سیصد و شصت سال بعد از حضرت موسی بوده است.

ب) در سفر اعداد تورات آمده است:

«مردان یائیر که طایفه ای از قبیل منسی بودند، برخی روستاهای جلعاد را اشغال کرده ناحیه خود را «حووت یائیر» نامیدند...»[22]

همین مضمون در سفر تثنیه تورات باب 3 آیه 41 نیز آمده است: «آنجا را همچنان که امروز هم مشهور است حووت یائیر (یعنی دهستانهای یائیر) نامیدند.» از برخی از کتب دیگر عهد عتیق بر می آید «یائیر» دهها سال بعد از حضرت موسی به دنیا آمده و زندگی می کرده است؛ مثلاً از کتاب داوران (قضات) به خوبی استفاده می شود که «یائیر» دهها سال پس از حضرت یوشع (جانشین حضرت موسی) رهبری اسرائیل را به عهده گرفته است.[23] بنابراین، می توان نتیجه گرفت کهتورات، دهها سال پس از حضرت موسی نوشته شده است.

ج) در سفر تثنیه تورات آمده است:

«در روزگار پیشین «حوریها» در سعیر سکونت داشتند، ولی «ادومی ها» یعنی اعقاب عیسو آنها را بیرون رانده، جایشان را گرفتند. همانطور که اسرائیل جای مردم کنعان را که خداوند سرزمینشان را به اسرائیل بخشیده بود گرفتند.»[24]

این جملات دلالت بر این دارد که زمان نگارش تورات، بعد از ورود بنی اسرائیل به سرزمین موعود یعنی کنعان بوده است. و با توجه به این که به صراحت تورات و نیز کتاب یوشع، تا زمانی که حضرت موسی زنده بود بنی اسرائیل به کنعان راه نیافته بودند و بعد از مرگ حضرت موسی، در زمان حضرت یوشع این کار اتفاق افتاد، روشن می شود که زمان نگارش تورات پس از فوت حضرت موسی بوده است. در موارد دیگری نیز در تورات از فتح کنعان به دست اسرائیلیها سخن گفته شده است[25] و حال آن که تا زمان حیات حضرت موسی، چنین کاری صورت نگرفته بود.

د) در سفر تثنیه در مورد درگذشت حضرت موسی در سرزمین موآب در سن صد و بیست سالگی و عزاداری بنی اسرائیل در آن سرزمین به مدّت سی روز و نامعلوم بودن مکان دفن او تا به امروز سخن گفته شده است.[26] این جملات نیز بوضوح دلالت دارد که زمان نگارش تورات،مدّتها پس از حضرت موسی بوده است.

نقد کتب دیگر عهد عتیق
آنچه در مطالب پیشین به اثبات رسید وحیانی و الهامی نبودن تورات و عدم وجود دلیل بر انتساب آن به حضرت موسی و بلکه دلیل بر نادرستی این انتساب است. حال جا دارد تنها به برخی از ادلّه نادرستی انتساب بقیه کتب عهد عتیق به صاحبان آنهااشاره کنیم با توجه به این که مبنای این مقاله بر اختصار و ایجاز است، چاره ای جز ذکر برخی از ادلّه، آن هم تنها نسبت به برخی از کتب عهد عتیق نیست.

الف) در انتساب و استناد این کتب به صاحبان آنها مانند یوشع و عزرا و اشعیا و ارمیا و زکریا و داوود و سلیمان و حزقیال و دانیال و... دلیل روشنی درکار نیست. ادعای آنها در این استناد از حدّ ظن و گمان تجاوز نمی کند به همین خاطر برخی از علمای اهل کتاب این انتسابها را به صورت احتمالی مطرح می کنند نه قطعی. و ادعای این که نویسندگان این کتب در موقع نوشتن، تحت نظارت روح القدس بوده اند ادّعای بی دلیل و غیر قابل اثباتی است.

ب) آنچه که در سابق در مورد حمله بخت نَصَّر و نابودی مسجد الأقصی و از میان رفتن تورات و صندوق عهد گفته شد در مورد بقیه کتب عهد عتیق نیز صادق است؛ زیرا پس از تخریب مسجد، چیزی از آثار گذشتگان باقی نمانده است. نه تنها مسجد الأقصی و تمام آنچه در آنجا نگهداری می شد بلکه تمامی اورشلیم، تخریب و تاراج شد و این سرزمین به تلّی از خاک مبدّل شد. بنابراین تمام کتب پیامبران پیشین دستخوش نابودی گردید.

ج) بررسی محتویات و مضامین کتب عهد عتیق به خوبی نشان می دهد که آنها را نمی توان به کسانی که این کتب به نام آنهامشهور شده است نسبت داد؛ مثلاً برخی از عبارات کتاب یوشع گواهی می دهد که از تصنیفات یوشع پیامبر نیست؛ به عنوان نمونه:

«چندی بعد، یوشع خدمتگزار خداوند در سن صد و ده سالگی درگذشت و او را در تمنه سارح در کوهستان افرایم... دفن کردند. قوم اسرائیل در تمام مدّت زندگانی یوشع و نیز ریش سفیدان قوم که پس از او زنده مانده بودند... نسبت به خدا وفادار ماندند.»[27]

«در آن روز، خداوند یوشع را در نظر تمام قوم اسرائیل سرافراز نمود قوم اسرائیل، یوشع را در تمام عمرش مانند موسی احترام می کردند.»[28]

علاوه بر همه اینها در سراسر کتاب یوشع، از وی به صورت غایب تعبیر می شود و لحن سخن به گونه ای است که به وضوح دلالت بر این دارد که شخص یا اشخاص، پس از یوشع، حوادث و جریاناتی که بر او گذشته است را نقل کرده اند.

جالب این است که از برخی عبارات کتاب یوشع می توان استنباط کرد که این کتاب در زمان حضرت داوود و یا بعد از آن نوشته شده است. در حالی که به اعتراف مورّخان اهل کتاب، ولادت حضرت داوود صد و پنجاه و هشت سال بعد از فوت یوشع بوده است. «در حالی که سربازان دشمن را تعقیب می کردند... این واقعه در کتاب «یاشر» نیز نوشته شده است.»[29] از کتاب دوّمسموئیل استفاده می شود که کتاب «یاشر» بعد از حضرت داوود نوشته شده است، «آنگاه داوود این مرثیه را برای شائول و یوناتان نوشت و بعد دستور داد در سراسر اسرائیل خوانده شود. کلمات این مرثیه در کتاب «یاشر» نوشته شده است.»[30]

در مورد نویسنده کتاب داوران (قضات) میان اهل کتاب اختلاف وجود دارد. برخی آن را از تصنیفات خرقیال و برخی آن را از ارمیا و برخی آن را از عزرا و برخی از سموئیل و... دانسته اند. صاحبان این اقوال هیچ دلیلی بر مدّعای خود ارائه نداده اند. همین گونه اختلاف در مورد برخی دیگر از کتب عهد عتیق وجود دارد. با توجه به این که مصنّف واقعی این کتب معلوم نیست، اعتبار آنها مخدوش می شود.

کتاب سموئیل نمی تواند از سموئیل نبی باشد؛ زیرا در سراسر این کتاب حتی یک مورد هم نمی توان یافت که از سموئیل به صورت متکلّم تعبیر شده باشد بلکه در همه جا به صورت غایب و گزارش گونه از سموئیل و حوادثی که بر او گذشته است سخن گفته شده است؛ مثلاً:

«سموئیل هرچند بچّه ای بیش نبود ولی جلیقه مخصوص کاهنان را می پوشید و خداوند را خدمت می نمود.»[31]

«سموئیل تا پایان عمرش رهبر بنی اسرائیل باقی ماند. او هر سال به بیت ئیل، جلجال و مصفه می رفت و در آنجا به شکایات مردم رسیدگی می کرد بعد به خانه خود در ادامه برمی گشت و در آنجا نیز به حلّ مشکلات بنی اسرائیل می پرداخت، سموئیل در ادامه یک قربانگاه برای خداوند بنا کرد.»[32]

انتساب کتاب نحمیا به وی نیز معلوم نیست بلکه از برخی قرائن فهمیده می شود که از او نیست؛ زیرا اوّلاً آنجا که از نحمیا نام می برد به گونه ای است که گویا فردی است غیر از نویسنده کتاب، به عنوان نمونه:

«نحمیای حاکم، اولین کسی بود که این پیمان را امضا کرد و بعد از او صدقیا، سپس افراد زیر آن را امضا کردند.»[33]

«نگهبانان خانه خدا که از انبارهای کنار دروازه خانه خدا محافظت می کردند عبارت بودند از... اینها کسانی بودند که در زمان یویاقیم، نحمیای حاکم، عزرای معلّم و کاهن انجام وظیفه می کردند.»[34]

ثانیا در جایی از این کتاب از داریوش، پادشاه پارس نام می برد. در حالی که این پادشاه حدود صد سال پس از وفات نحمیا پادشاهی می کرده است.[35]

از این گذشته نحمیا از انبیا نبوده است بدین جهت به فرض این که صحّت انتساب این کتاب به وی مورد پذیرش قرار گیرد باز دلیلی بر اعتبار آن نیست.

کتاب «امثال سلیمان» نمی تواند از حضرت سلیمان باشد؛ زیرا در برخی از این امثال به صراحت نام افراد دیگر مطرح شده است؛ مثلاً در مَثَل 30 اینگونه آمده است: «اینها سخنان برگزیده آگور، پسر یاقه است خطاب به اینی ئیل و اوکال» و یا در مَثَل 31 آمده است: «اینها سخنان گزیده ای است که مادر لموئیل پادشاه به او تعلیم داد...»

اگر هم فرض کنیم که بخشهایی از این کتاب از حضرت سلیمان است باز دلیلی نداریم که به دست او و یا در عهد او جمع آوری شده باشد بلکه قرائنی در دست است که پس از او جمع آوری شده است؛ مثلاً در مَثَل 25 اینگونه آمده است: «مَثَلهای دیگری از سلیمان که مردان، حزقیا، پادشاه یهودا، آنها را به رشته تحریر در آورده اند.»

کتاب «مزامیر» یا زبور نمی تواند تماما از حضرت داوود باشد. به همین جهت برخی از این مزامیر صد و پنجاه گانه را به حضرت موسی و برخی از آنها را به حضرت سلیمان و برخی از آنها را به افراد دیگری نسبت داده اند. مضامین برخی از این مزامیر به گونه ای است که نمی تواند از حضرت داوود باشد.[36]

کتاب جامعه و غزل غزلها که منسوب به حضرت سلیمان است، از جهت محتوا به گونه ای است که به هیچ وجه نمی توان آنها را از حضرت سلیمان دانست. کتاب جامعه سراسر از پوچی و بیهودگی و شک و یأس سخن می گوید و کتاب غزل غزلها، سراسر ترانه های عشقی و جنسی است و تعبیرات آنها به قدری جلف و مستهجن است که نمی توان آنها را به یک فرد متدین و مؤدّبی نسبت داد چه رسد به حضرت سلیمان.

کتاب ایوب یقینا از حضرت ایوب نیست؛ زیرا لحن سخن در این کتاب در مورد ایوب به گونه ای است که گویا در مورد فرد غایب سخن می گوید در آغاز این کتاب آمده است:

«در سرزمین عوص مردی زندگی می کرد به نام ایوب. او مردی بود درستکار و خداترس که از گناه دوری می ورزید...»

و در پایان این چنین آمده است:

«...پس از آن ایوب صد و چهل سال دیگر عمر کرد و فرزندان خود را تا پشت چهارم دید او سرانجام پس از یک زندگانی طولانی در حالی که پیر و سالخورده شده بود وفات یافت.»

بنابراین، مسلّما مصنّف این کتاب فردی است غیر از ایوب. حال آن مرد کیست؟ معلوم نیست. و آنچه گفته اند علاوه بر این که حاکی از اختلاف نظر است دلیلی بر آن وجود ندارد.

کتاب اشعیای نبی آن چنان که از مضامین آن پیداست از مصنّفات اشعیا نیست بلکه نقل قولهایی از او است. در آغاز این کتاب آمده است:

«این کتاب شامل پیامهایی است که خدا در دوران سلطنت عزیا و یوتام و آماز و حزقیا، پادشاهان سرزمین یهودا در عالم رؤیا به اشعیا پسر آموص داد.»

و در آغاز باب دوم این چنین آمده است: «پیغام دیگری که در باره سرزمین یهودا و شهر اورشلیم از جانب خداوند به اشعیا پسر آموص رسید...» و در باب سی و هفتم آمده است: «اشعیای نبی برای حزقیای پادشاه این پیغام را فرستاد.»[37]

کتاب دانیال و کتاب هوشع و کتاب یونس متعلق به خود این پیامبران نیست؛ زیرا در همه این کتب از آنها به صورت غایب تعبیر می شود و گویا گزارشی است از حوادث و جریاناتی که بر آنها گذشته است. ناقل یا ناقلان آنها نیز به صورت قطعی روشن نیست.

د) وجود سخنان نامعقول و ناموزون و خرافی و نیز نسبتهای ناروا به پیامبران و اولیای الهی، خود بهترین دلیل بر بی اعتباری این کتب (کتب عهد عتیق اعم از تورات و غیر آن) و وحیانی و الهامی نبودن آنها و یا حدّ اقل راه یافتن تحریفات فراوان در آنها است.

به عنوان نمونه به پاره ای از این موارد اشاره می کنیم:

در تورات به خداوند متعال نسبت دروغ و جهل و جسمانی بودن و احساس رقابت او با انسان و مخالفت او با علم آموزی و آگاهی بشر و بدخواهی او برای انسان می دهد، علاوه بر این یک دیدگاه منفی از جنس زن ارائه می دهد.[38]

همچنین در تورات به حضرت نوح نسبت شرابخواری فراوان و مستی و برهنگی می دهد. [39]و یا به حضرت ابراهیم نسبت ناروای ازدواج با خواهر ناتنی خود (یعنی ساره) را می دهد[40] درحالی که در تورات آمده است که خواهر ناتنی از محارم است و ازدواج با او حرام است.[41]

در تورات داستان کشتی گرفتن یعقوب با خدا مطرح شده است.[42] و حضرت هارون برادرحضرت موسی به عنوان عامل گوساله پرستی قوم بنی اسرائیل معرفی شده است.[43]

تورات، حضرت یعقوب را حیله گر، دروغگو و خیانتگر معرّفی کرده است. از این گذشته اینگونه وانمود کرده است که می توان از راه حیله و دروغ منصب بزرگ نبوّت را برای خود و فرزندان خود به دست آورد.[44]

در تورات به حضرت لوط پیامبر هم نسبت شرابخواری و هم نسبت هم بسترشدن با دو دختر خود را می دهد[45] در تورات آمده است که یهودا فرزند یعقوب با عروس خود (زن پسرخود) «ثامار» زنا کرد و ثامار از این راه حامله شد و دو قلو زایید به نام فارص و زارح[46] در حالی که در انجیل متّی به صراحت آمده است که حضرت عیسی مسیح و داوود و سلیمان از نسل فارص هستند.[47] آیا می توان باور کرد که این پیامبران فرزندان زنا زاده اند آنهم زنای با محارم؟![48]

در تورات برخی از مجازاتهایی که برای بعضی از گناهان منظور شده است بسیار خشونت آمیز، غیر انسانی و غیر معقول است.[49]

در عهد عتیق آمده است که حضرت داوود دلباخته زنِ اوریا (مجاهد مؤمن) می شود و با او زنا می کند و زن از این راه حامله می شود. داوود برای این که شوهر او یعنی اوریا را به اشتباه بیندازد دست به حیله ای می زند که موفّقیت آمیز نیست تا این که بناچار با حیله ای اوریا را از بین می برد و همسر او را به زنی می گیرد. و حضرت سلیمان فرزند چنین زنی است![50]

عهد عتیق به حضرت سلیمان نسبت دلدادگی مفرط به زنان و شهوت پرستی و ازدواج با زنان کافر و بت پرست و از آن بدتر بت پرستی و کفر و ترویج و اشاعه آن را داده است.[51] عجیباین است که اهل کتاب معتقدند که حضرت سلیمان با حالت کفر و بت پرستی، بدون این که موفق به توبه شود از دنیا رفته است!

در عهد عتیق آمده است که خداوند به یوشع نبی امر کرد که با زن فاحشه ای ازدواج کند تا از مردان دیگر نیز برای او فرزند بیاورد.[52]

در عهد عتیق به حضرت طالوت نسبت سرپیچی از فرمان خدا و حاکم شدن روح پلید در وجود او، حسادت ورزیدن به حضرت داوود و قصد ترور او و در نهایت عزل شدن از مقام خود از سوی خدا داده شده است.[53]

کتاب جامعه و کتاب غزل غزلهای حضرت سلیمان همانگونه که قبلاً اشاره شد از جهت محتوا به قدری زشت و مستهجن و غیر معقول است که به هیچ وجه نمی توان آنها را به عنوان کتب وحیانی و یا الهامی پذیرفت.

ه) وجود تناقضات و ناسازگاریها و با اشتباهات روشن در عهد عتیق دلیل دیگری بر بی اعتباری آن و یا حدّاقل راه یافتن تحریفات فراوان در آن است.

اینک به پاره ای از این موارد اشاره می کنیم:

تورات سرزمین عمونی ها را جزء متصرّفات حضرت موسی ندانسته است و حتّی خداوند او را از تصرّف آن و ورود به آن منع کرده است[54] در حالی که کتاب یوشع این سرزمین را جزءمتصرّفات حضرت موسی دانسته است.[55]

در تورات مدت اقامت بنی اسرائیل در مصر چهارصد و سی سال دانسته شده است[56] درحالی که در جای دیگر این مدّت، چهارصد سال بیان شده است[57]

همین ناسازگاری در عهد جدید نیز مشاهده می شود؛ زیرا در کتاب اعمال رسولان مدت اقامت بنی اسرائیل چهارصد سال آمده است[58] در حالی که در رساله پولس به عَلاطیان مدت،چهارصدوسی سال بیان شده است[59] جالب این است که بدانیم به نظر بسیاری از مورّخان حتیمورّخان اهل کتاب هیچ یک از این دو نظر صحیح نیست. قول صحیح این است که مدت اقامت بنی اسرائیل در مصر حدود دویست و پانزده سال بوده است.[60]

مضامین باب دوم از کتاب عزرا با مضامین باب هفتم از کتاب نحمیا در رهبران یهودی و نام طوایف و تعداد یهودیانی که در بابل اسیر بودند و به دستور کوروش به اورشلیم بازگشتند اختلاف فاحشی دارند. جالبتر این که هر دو کتاب در جمع بندی (شمارش کل نفرات) دچار اشتباه فاحش شده اند؛ زیرا حاصل جمع نفرات بر اساس نقل کتاب عزرا 29818 نفر و بر اساس کتاب نحمیا 31089 نفر می شود در حالی که هر دو کتاب حاصل جمع نفرات را 42360 نفر اعلام می دارند.

در کتاب اول پادشاهان آمده است:

«در سوّمین سال سلطنت آسا - پادشا یهودا - «بعشا» بر اسرائیل پادشاه شد و بیست و چهار سال در ترصه سلطنت کرد.»[61]

امّا در کتاب دوم تواریخ آمده است:

«در سال سی و ششم سلطنت آسا، «بعشا» پادشاه اسرائیل به یهودا لشکر کشید...»[62]

اختلاف میان این دو کتاب آشکار است؛ زیرا بر حسب آنچه در کتاب اوّل پادشاهان آمده است بعشا حدود ده سال قبل از سال سی و ششم سلطنت آسا، سلطنتش پایان یافته بود چگونه ممکن است در این زمان به یهودا لشکر کشی نماید؟!

در کتاب دوّم سموئیل آمده است:

«بار دیگر خشم خداوند بر قوم اسرائیل شعله ور شد. پس او برای تنبیه ایشان، داوود را بر آن داشت تا اسرائیل و یهودا را سرشماری کند. داوود به یوآب - فرمانده سپاه خود - گفت: «از مردان جنگی سراسر کشور سرشماری به عمل آورد...»[63]

امّا در کتاب اول تواریخ در همین مورد آمده است:

«شیطان خواست اسرائیل را دچار مصیبت نماید. پس داوود را اغوا کرد تا اسرائیل را سرشماری کند. داوود به یوآب و سایر رهبران اسرائیل چنین دستور داد: به اسرائیل بروید و مردان جنگی را سرشماری کنید...»[64]

همانگونه که ملاحظه گردید، در کتاب سموئیل سرشماری را از جانب خدا و به دستور او می داند اما در کتاب تواریخ، این کار را از جانب شیطان و به اغوای او می داند.

در کتاب تورات آمده است:

«شخص حرامزاده و فرزندان او تا ده نسل، نباید وارد جماعت خداوند شوند.»[65]

این حکم علاوه بر این که غیر معقول جلوه می کند، مستلزم این است که (نعوذ بالله) حضرت داوود و پدران او تا فارص داخل جماعت خدا نباشند؛ زیرا بنا به تصریح انجیل متّی داوود نسل دهم فارص می باشد[66] و فارص بر اساس گفته تورات حرامزاده است.[67] از این گذشته لازم می آید که (نعوذ بالله) حضرت سلیمان و حضرت عیسی مسیح فرزندان حرامزاده باشند؛ زیرا به گفته انجیل، حضرت سلیمان و عیسی از نسل داوود بوده اند[68] علاوه بر این لازم می آید کهحضرت اسحاق و یعقوب و یوسف و فرزندان آنها داخل در جماعت خدا نباشند؛ زیرا به گفته تورات حضرت ابراهیم با خواهر ناتنی خود (ساره) ازدواج کرده است و از این راه آن پیامبران بدنیا آمده اند.[69] و در تورات آمده است که خواهر ناتنی از محارم است.[70] از این گذشته لازممی آید که حضرت موسی و هارون داخل در جماعت خدا نباشند زیرا به گفته تورات پدر این دو (عمران) با عمّه خود ازدواج کرده و صاحب این دو فرزند شده است.[71] با آن که در تورات آمدهاست که عمّه از محارم و ازدواج با او حرام است.[72] بنابراین، طبق گفته تورات بسیاری از پیامبرانبزرگ (العیاذ باللّه) یا حرامزاده اند و یا فرزندان حرامزاده و داخل در جماعت خدا نمی باشند.

از مجموع آنچه در این نوشتار آمده است می توان به خوبی دریافت عهد عتیق از کتاب مقدس که هم مورد پذیرش مسیحیان است و هم یهودیان، تا چه اندازه از نظر اعتبار در سند و استحکام در دلالت و محتوا، مخدوش و غیر قابل اعتماد است و از این نظر به هیچ وجه قابل مقایسه با کتاب آسمانی مسلمانان یعنی قرآن کریم نیست.

پی نوشت ها:

[1] فهرست این مجموعه به قرار زیر است: 1- سِفْر پیدایش 2- سِفْر خروج 3- سفر لاویان 4- سفر اعداد 5- سفر تثنیه 6- صحیفه یوشع 7- سفر داوران 8- کتاب روت 9- کتاب اول سموئیل نبی 10- کتاب دوم سموئیل نبی 11- کتاب اول پادشاهان 12- کتاب دوم پادشاهان 13- کتاب اول تواریخ ایام 14- کتاب دوّم تواریخ ایام 15- کتاب عَزرا 16- کتاب نحمیا 17- کتاب اِسْتر 18- کتاب ایوب 19- کتاب مزامیر زبور داوود 20- کتاب امثال سلیمان 21- کتاب جامعه سلیمان 22- کتاب غزل غزلهای سلیمان 23- کتاب اشعیا 24- کتاب ارمیا 25- کتاب مراثی ارمیا 26- کتاب حِزقیال 27- کتاب دانیال 28- کتاب هوشع 29- کتاب یوئیل 30- کتاب عاموس 31- کتاب عوبدیا 32- کتاب یونس 33- کتاب میکاه 34- کتاب ناحوم 35- کتاب حَبَقّوق 36- کتاب صفنیا 37- کتاب حجّی 38- کتاب زکرّیا 39- کتاب ملاکی.

[2] سِفْر تثنیه، باب 31، آیه 9-12.

[3] همان، آیه 24-29.

[4] توماس میشل، کلام مسیحی، ترجمه حسین توفیقی، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، قم، چاپ اول، 1377ش.، ص32.

[5] همان، ص33.

[6] سفر اعداد، باب 3، آیه 43.

[7] سفر اعداد، باب 5.

[8] همان، باب 6.

[9] سفر خروج، باب 2.

[10] سفر تثنیه، باب 34.

[11] کتاب دوّم تواریخ، باب 34. و نیز کتاب دوم پادشاهان، باب 22.

[12] نویسنده این کتاب یک مسیحی بود که به دین اسلام مشرف شد.

[13] محمد صادق فخر الاسلام، انیس الأعلام فی نصرة الاسلام، ج1، چاپ اول، رمضان 1315ق.1898م.، ص283-284.

[14] کتاب دوم تواریخ ایام، باب 36، آیه 16-20.

[15] سفر پیدایش، باب 46، آیه 21.

[16] باب 7، آیه 6.

[17] باب 8، آیه 1.

[18] سفر خروج، باب 20، آیه 5 و 6.

[19] باب 18، آیه 19-21.

[20] قرآن در موارد متعددی می فرماید: «لاتزر وازرةٌ وزر اُخری».

[21] باب 36، آیه 31-39.

[22] سفر اعداد، باب 32، آیه 41.

[23] کتاب داوران از باب 1 الی 10 مطالعه شود.

[24] سفر تثنیه، باب 2، آیه 12.

[25] سفر اعداد، باب 21، آیه 1-3 و سفر خروج باب 16، آیه 35.

[26] سفر تثنیه، باب 34، آیه 5-12.

[27] باب 24، آیه 29-31.

[28] همان، آیه 14، در همین رابطه می توان به باب 4 آیه 9 و باب 5 آیه 9 و باب 8 آیه 28-29 و باب 10 آیه 13-14 و باب 13، آیه 13 و باب 15، آیه 63 و باب 16، آیه 10 مراجعه کرد.

[29] یوشع، باب 10، آیه 13.

[30] باب 1، آیه 17-18.

[31] باب 2، آیه 18.

[32] باب 7، آیه 13-17.

[33] باب 10، آیه 1.

[34] باب 12، آیه 25-26.

[35] به باب 12 آیه 22 رجوع شود.

[36] مانند مزمور، 88 و 89.

[37] آیه 21.

[38] سفر پیدایش، باب 2 و 3.

[39] سفر پیدایش، باب 9، آیه 20-25.

[40] همان، باب 11، آیه 29.

[41] سفر لاویان، باب 18، آیه 9.

[42] سفر پیدایش، باب 32، آیه 22-31.

[43] سفر خروج، باب 32.

[44] سفر پیدایش، باب 25، آیه 19-34 و باب 27.

[45] همان، باب 19، آیه 30-38.

[46] همان، باب 38، آیه 15-30.

[47] انجیل متّی_باب 1.

[48] تورات عروس را از محارم بحساب آورده و نزدیکی با او را حرام می داند. سفر لاویان، باب 18، آیه15.

[49] سفر تثنیه، باب 13، آیه 12-18 و سفر اعداد، باب 19، و سفر لاویان، باب 15.

[50] دوّم سموئیل، باب 11 و 12.

[51] اوّل پادشاهان، باب 11.

[52] کتاب هوشع، باب 1، آیه 2-4.

[53] اول سموئیل، باب 13، ایه 13 و باب 15 آیه 10-11 و 23 و باب 16 آیه 14 و باب 18 آیه 28-29 و باب 19 آیه 1.

[54] سفر تثنیه باب 12 آیه 16-19 و 36-37.

[55] کتاب یوشع، باب 13 آیه 24-26.

[56] سفر خروج باب 12 آیه 40-42.

[57] سفر پیدایش باب 15 آیه 11-15.

[58] باب 7 آیه 6.

[59] باب 3 ایه 17.

[60] ر.ک. انیس الأعلام فی نصرة الاسلام ج1، پیشین، ص251.

[61] باب 15، آیه 33.

[62] باب 16، آیه 1.

[63] باب 24، آیه 1-2.

[64] باب 21، آیه 1-2.

[65] سفر تثنیه باب 23، آیه 2.

[66] انجیل متّی باب 1.

[67] سفر پیدایش، باب 38.

[68] متّی باب 1.

[69] سفر پیدایش، باب 11، آیه 29.

[70] سفر لاویان، باب 18، آیه 9.

[71] سفر خروج، باب 6، آیه 20.

[72] سفر لاویان، باب 18، آیه 12.

نظر شما