تحلیل تاریخی اربعین حسینی
مجله رواق اندیشه رواق اندیشه، شماره 1، خرداد - تیر ماه 1380
نویسنده : فاضل،محمّد
چکیده:
پاسداشت اربعین سالار شهیدان حضرت حسین بن علی(ع) در میان شیعیان آن حضرت از اهتمام ویژه ای برخوردار است. از دیدگاه بسیاری از صاحب نظران و موّرخین شیعه و اهل سنّت، مبنای تاریخی چنین بزرگداشتی، اولین اربعین حسینی (سال 61 هجری) است.
جمعی اندک از مورّخان و صاحب نظران نیز بر این عقیده اند که نظریه پیش گفته از اعتبار تاریخی لازم برخوردار نیست.
مقاله حاضر در یک بررسی و تحلیل تاریخی، در مقام اثبات اعتبار تاریخی اربعین حسینی است.
مراسم اربعین مشتمل بر چهار برنامه است که هر یک از نظر تأیید و مقبولیت تاریخی و مذهبی در مراحل مختلفی قرار دارند. این مراسم عبارتند از:
1- زیارت مخصوصه: در استحباب و سنت زیارت امام حسین (ع) در روز اربعین (بیستم صفر) - از دور یا نزدیک - اختلاف نظر وجود ندارد، چنان که در زیارت ایام متبرکه نیمه شعبان و لیالی قدر اختلافی مشاهده نمی شود.
2- ورود جابر و زیارت وی در بیستم صفر: این مسأله مورد شک استبعاد مرحوم سید بن طاووس قرار گرفته است.
3- دفن سرهای مطهر و الحاق آنها به بدنهای اطهر در روز اربعین: که مورد شهرت بین علما و فقها و مورخان شیعه است.
4- ورود اهل بیت (ع) در روز اربعین به کربلا:
این مسأله مورد اظهار نظرهای مختلف و متضاد، تشکیک و استبعاد شدید و جدّی است. این موضوع از دو جهت محل بحث است: ورود به کربلا، تاریخ ورود.
الف) اصل ورود اهل بیت به کربلا
گروه بسیاری از علمای برجسته و مشاهیر متقدم و متأخر و مورخان شیعه و سنّی آن را تأیید کرده اند که اشاره به برخی از آنان ضروری است. در برابر، جمعی از متأخران و برخی از پیشینیان این جریان را بعید، بلکه ممتنع و محال عادی دانسته اند[1] و به تعبیر بعضی کذب محض و افسانه است.[2]
سند این گروه در استبعاد و استحاله و تکذیب، دو امر است:
اول: سکوت و عدم تعرض مورخان و کتب تاریخ، با این که موضوع مهم و قابل ذکر و شایسته تعرض بود. پس «عدم الدلیل، دلیل العدم». چگونه می توان باور داشت این جریان تا قرن هفتم پنهان و مخفی مانده باشد و تنها به وسیله سید بن طاووس ابراز و اعلان شود.
دوم: فاصله بین شام و عراق یا دمشق و کوفه است در صورتی که مدت رفتن از کوفه تا شام را بیست روز و مدت اقامت اهل بیت در دمشق را یک ماه (چنانچه نقل شده) در نظر بگیریم. به علاوه مدتی که کسب تکلیف ابن زیاد از یزید نیاز دارد. خصوصا این که گوینده جریان اربعین - سید بن طاووس - در کتاب دیگر خود که بعدا تألیف نمود،[3] این نظر را رد کرده آن را بسیار بعیدمی داند و به تبعیت از استبعاد ایشان، مرحوم حاج میرزا حسین نوری نیز بعید می شمرد[4] و علامه شعرانی و شهید مطهری نیز با تعبیرهای مختلف همیننظریه را ابراز داشته اند.
از آن جا که هدف این نوشتار بررسی علل استبعاد اربعین در کلام سید بن طاووس و اثبات جریان اربعین می باشد، لازم است به ذکر نام عده ای که جریان اربعین را تصریح یا تأیید نموده اند بپردازیم؛ چرا که قائلان به اربعین دو دسته اند، یک دسته تصریح نموده اند که اهل بیت در روز اربعین به کربلا آمده اند و دسته دیگر گفته اند سر مطهر امام (ع) و سایر شهدا در کربلا دفن گردیده و یا سرهای مطهر به وسیله امام سجاد (ع) به بدنهای مطهر الحاق شد.
از آنجا که دفن سر مطهر در کربلا قطعا به دست مبارک امام سجاد (ع) انجام شد و ورود ایشان به همراه سرهای مطهر شهدا به کربلا نیز فقط در بیستم صفر بود و هیچ یک از مورخان شیعه و سنی نگفته اند سرهای مطهر - مخصوصا سر مطهر امام حسین (ع) - به وسیله کسی غیر از امام سجاد (ع) دفن شده یا این که امام سجاد (ع) در غیر بیستم صفر سال 61 برای دفن سرهای مقدس به کربلا آمده باشد، لذا اعتراف و تصدیق به دفن سر مطهر امام حسین (ع) در کربلا توسط امام سجاد (ع) در روز بیستم صفر خود گواه و شاهدی صادق و عالی بر آمدن اهل بیت در روز اربعین به کربلا می باشد.
اربعین در آثار بزرگان
الف) آثار مستقل
عده ای از محققان و بزرگان، کتاب مستقل در اثبات ورود اهل بیت به کربلا تألیف کرده اند. از جمله: 1- عالم بزرگوار شیخ حسن بلادی کتابی با عنوان «فاجعة الاربعین» یا «حدیث الاربعین» تألیف نموده اند.
2- علامه محقق سید محمد علی قاضی طباطبایی شهید محراب مصلای جمعه تبریز کتابی به نام «تحقیق در باره اولین اربعین حضرت سید الشهدا (ع)» تألیف نموده اند که بیش از هشتصد صفحه می باشد با مراجعه و بررسی و استفاده از بیش از پانصد و هفتاد کتاب. در تکمیل نوشتار حاضر از این کتاب نفیس استفاده بسیاری شده است. (جزاه الله خیرا»
همچنین موضوع اربعین و ورود اهل بیت به کربلا را بسیاری از ادبا و علما در قالب اشعار عربی و فارسی بازگو و ضبط کرده اند.
ب) تصریحات و تأییدات
اما عده ای که قبل از سید بن طاووس در آثار یا مقاتل خود به مناسبت، تصریح و یا تأییدی بر اربعین داشته اند:
1- ابو مخنف - لوط بن یحیی - معاصر امام حسین (ع)[5]
2- شیخ صدوق، (متوفای سال 381ق):
«امام سجاد (ع) با اهل بیت و سرهای مطهر شهیدان از دمشق خارج شد و سرهای مقدس را در کربلا دفن کرد.»[6]
هر چند ایشان تصریح نکرده اند اما چون از خارج می دانیم که امام سجاد(ع) - اگر به کربلا آمده باشند - اربعین یعنی بیستم صفر سال 61 بوده است، چون هیچ کس زمان دیگری را در تاریخ به ثبت نرسانده است، نتیجه آن تأکید جریان اربعین سال 61 می باشد.
3- اسفرائنی (متوفای 406ق) - از علمای بزرگ شافعیه - در مقتل خود تصریح می کند اهل بیت، بیستم صفر وارد کربلا شده و با جابر ملاقات کردند. او می گوید: «و لمّا وصلوا الی بعض الطریق» نمی گوید: «و لمّا وصلوا الی طریق کربلا او العراق» تا اشکال شود راه کربلا از بین راه مدینه نیست، بلکه از خود شام است.
4- علم الهدی سید مرتضی (متوفای 436ق): «انّ رأس الحسین (ع) اعید الی بدنه فی کربلا»[7]
5- ابو ریحان بیرونی، محقق و ریاضیدان شهیر (متوفای 440ق). در کتاب نفیس خود «الاثار الباقیه» چنین می گوید:
«و فی العشرین رد رأس الحسین (ع) الی جثته حتی دفن مع جثته و فیه زیارة الاربعین و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام»[8]
پس ایشان تصریح می کند که ورود اهل بیت به کربلا پس از بازگشت از سفر شام بود نه قبل از رفتن به شام که شعرانی ترجیح می دهد.
6- شیخ طوسی (متوفای 460ق). ایشان علت سنت شدن زیارت امام حسین (ع) را در اربعین فقط همین انجام مراسم تدفین سرهای مطهر امام (ع) و سایر شهدا در کربلا می داند. به نقل شهر آشوب در مناقب و نقل عده ای دیگر در مناقب خود، از جمله مرحوم محدث قمی در کتاب نفس المهموم (ص466) و تحقیق اربعین شهید قاضی (ص341). هر چند سید بن طاووس در کتاب اقبال ص58 می گوید شیخ طوسی معتقد است امام سجاد (ع) با اهل بیت، روز اربعین (بیستم صفر) وارد مدینه شدند (نه کربلا) و سید بن طاووس استبعاد می کند از این جهت که در مدت 40 روز چگونه ممکن بود به مدینه برسند؟
شایان توجه است که سید بن طاووس هر چند با دلایلی که به ذکر آن خواهیم پرداخت این نظریه را بعید می شمرد ولی در کتاب اقبال خود علاوه بر ذکر نام شیخ طوسی، چند نفر دیگر از قائلان جریان اربعین را نام می برد.
7- شیخ فتّال نیشابوری (متوفای 508ق) می فرماید:
«خرج علی بن الحسین (ع) بالنسوة و ردّ رأس الحسین (ع) الی کربلا»[9]
8- عماد الدین طبری آملی (متوفای اوایل قرن ششم) در کتاب بشارة المصطفی به نقل سید محسن امین در اعیان ج4،ص47، ق2، س2.
9- شیخ شهید طبرسی در سال 508 در اعلام الوری ص250 چاپ بیروت 1399ق به نقل از سید مرتضی.
10- ابن شهر آشوب (متوفای سال 588ق) در مناقب اعاده سر مطهر به بدن را ذکر کرده است. به نقل از سید مقرّم در مقتل الحسین ص469.
11- علامه شهیر و مورّخ کبیر، سبط ابن الجوزی از علمای بزرگ اهل سنت (متوفای سال 654ق) چنین می گوید: «الاشهر انّه ردّ الی کربلا فدفن مع الجسد.»[10]
12- سید بن طاووس - علی بن موسی بن جعفر - (متوفای 668ق)، در کتاب لهوف، رجوع اهل بیت به کربلا و همچنین دفن سر مطهر در کربلا را نقل کرده، و در کتاب اقبال، ص588 لحوق سر مطهر به بدن در روز بیستم صفر را پذیرفته، گر چه در باره آورنده سر مطهر و کیفیت دفن اعلام سکوت کرد.
13- شیخ فقیه ابن نما حلی - جعفر بن محمد بن جعفر - (متوفای اواخر قرن هفتم) در کتاب «مثیر الاحزان» ص59، 1318ق، به نقل شهید قاضی در تحقیق اربعین ج2، ص20 و نیز نقل سید مقرم در مقتل خود ص469 به ورود اهل بیت به کربلا و ملاقات با جابر تصریح می کند.
قابل توجه است که شیخ اجازه ما مرحوم آیت الله حاج شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب الذّریعه ج19، ص349 تاریخ وفات ابن نما مؤلف کتاب «مثیر الاحزان» را سال 645 ثبت نموده، در صورتی که این سال، سال تاریخ فوت پدرش فقیه نامی محمد بن جعفر بن نما استاد سید بن طاووس و محقق حلّی است.
14- مورخ معروف خواند میر (متوفای 942ق)، اربعین را اصح روایات در دفن سر مطهر دانسته، می گوید:
«امام چهارم با خواهران و... در بیستم شهر صفر، سر امام حسین (ع) و سایر شهیدان کربلا (رضی الله عنهم) را به بدنهای ایشان منضمّ ساخت.»[11]
15- شیخ بهائی، محمد بن حسین بن عبد الصّمد، (متوفای 1031ق) در کتاب توضیح المقاصد به نقل شهید قاضی در تحقیق اربعین ص346، چ3.
16- شیخ فقیه کبیر فخر الدین طریحی نجفی (متوفای 1085ق) در کتاب منتخب ص483 چ قم، 1371 ش.
17- الشبراوی، عبد الله بن محمد، شیخ جامع ازهر در قاهره صاحب کتاب «الاتحاف بحبّ الاشراف» (متوفای 1172ق) نقل می کند:
«بعد از چهل روز سر به بدن ملحق شد.»[12]
18- زکریا بن محمد قزوینی (متوفای 1305ق) در کتاب عجائب المخلوقات چنین می گوید:
«الیوم الاول منه عید بنی امیه ادخلت فیه رأس الحسین (رضی الله عنه) بدمشق و العشرون منه ردّ رأس الحسین الی جثته.»
19- علامه جلیل القدر سید محسن امین عاملی به نقل از بشارة المصطفی در «اعیان الشیعه» می گوید: «ولو اعج الاشجان»[13]
و اضافه می کند:
«ورود اهل بیت به کربلا مشهور است»
20- عالم شریف سید عبد الرزاق مقرّم در «مقتل الحسین(ع)» چنین می گوید:
«اهل بیت در کربلا با جابر ملاقات کردند»[14]
و نیز می گوید:
«امام سجاد (ع) سر مطهر پدر و سایر شهدا را در کربلا ملحق به بدنها کرد.»[15]
21- ابن حجر مکی، احمد بن محمد، (متوفای سال 937ق) صاحب کتاب «الصواعق المحرقه» و شرح قصیده همزیه بوصیری می گوید:
«بعد از چهل روز سر به بدن ملحق شد.»[16]
22- سید جلیل زبدة الفقهاء فاضل قزوینی، رضی بن نبی، (متوفای سال 1118ق) در کتاب نفیس «تظلم الزهرا» عین عبارت سید بن طاووس در کتاب اقبال را نقل می کند و به طور جدّی و صریح گفته سید را پاسخ می دهد:
«اقول: غایة ما قال (ره) - بعد تسلیمه ـ محض استبعاد و لا ینبغی بمحضه انکار الروایات فانّا سمعنا من الموثقین قرب کوفه من دمشق بما قد تیسّر للبرید أن یسیرَ بثلاثة أیام و لا سیما للولاة و الحکام بالجور و سیما مثل هذا الخبر المشوم الّذی هو عید للشامیین و مدة مقامهم فی دمشق - علی ما فی المنتخب - لا یعلم کونها زائدة علی ثمانیة أیام تقریبا و لم نظفر علی روایة دلّت علی مقامهم فیها مدة شهرٍ. والله یعلم. و ایضا قد یذهب الحمام بالمکاتب باسرع من ذلک.»
همچنین عده دیگری از مشاهیر علمای شیعه و سنی قائل به اربعین هستند که برای اطلاع بیشتر می توانید به مقتل مقرم و تحقیق اربعین مراجعه کنید.
علل استبعاد از زبان سید بن طاووس
قبل از نقل جریان اربعین، بررسی ادله ای که سید بن طاووس برای بعید شمردن جریان ذکر می کند، لازم است.
دلایل استبعاد از نظر او عبارتند از 1- استجازه 2- اقامت یکماهه 3- بُعد مسافت، که به بررسی هر یک می پردازیم:
1- استجازه
سید بن طاووس معتقد است مدت زمانی که برای رفتن قاصد ابن زیاد به شام، برای کسب تکلیف در باره اعلام پایان یافتن جنگ و انجام مأموریت محوله و کسب تکلیف از یزید در باره سرهای مطهر و اسیران، صرف شد با ورود اهل بیت در روز بیستم صفر به کربلا سازگار نیست.
در رد این دلیل سید بن طاووس باید بگوییم اولاً: جریان استجازه، مبهم و معمّاگونه است چرا که نه معلوم شد و نه کسی گفته است حامل و ناقل اجازه چه کسی بود؟ چه وقت رفت و کدام زمان برگشت؟ و...؟ علاوه بر این چرا قاصد، سر مطهر امام (ع) را به منظور اثبات صحت گفتارش به همراه خود برای یزید نبرد؟ چون خود سید می گوید سر امام (ع) همراه با اهل بیت از کوفه خارج شد.
محدث خیابانی می گوید:
حقیر تا به حال با وجود فحص شدید و تفتیش اکید در هیچ تاریخ و تألیفی از خاصّه و عامّه ایصال این مکتوب و جواب را به شام و کوفه ندیده ام که به چه نحو و کدام وسیله بوده و حال آن که از تذکرة الخواص و قمقام مستفاد می شود که روز پانزدهم رؤوس و اسرا را از کوفه به شام حرکت دادند.»[17]
ابن اثیر در الکامل و طبری در تاریخ خود داستانی راجع به ایام زندانی بودن اهل بیت در کوفه نقل می کند که گویای استجازه است ولی مبهم و سربسته، آن هم به صورت حکایت قول «قیل»[18]
ثانیا: داستان استجازه با گفته شیخ مفید که مفادش حرکت اهل بیت در روز سیزدهم یا چهاردهم است[19] و به وضوح دلالت بر عدم استجازه می نماید،تعارض دارد و عند التعارض گفتار شیخ مفید از چند جهت بر سید بن طاووس مقدم است: 1- تقدم زمانی دو قرن و نیم 2- دقت نظر و ضبط و...
علاوه بر مطالب گذشته، زمینه سؤال جدیدی وجود دارد و آن این که مگر عمر سعد برای فرستادن سرها و اهل بیت از کربلا به کوفه از ابن زیاد اجازه خواست که ابن زیاد از یزید اجازه بخواهد؟ بلکه به طور طبیعی فرستاد.
نکته دیگری که در تعیین اربعین نقش دارد، جریان خروج و ورود اهل بیت از کوفه به شام است لذا بررسی آن ضروری به نظر می رسد.
شیخ مفید در مورد خروج از کوفه چنین شرح می دهد:
«روز دوازدهم یا سیزدهم ابن زیاد سر مطهر امام (ع) را به وسیله زحر بن قیس برای یزید به شام فرستاد. پس از آن در روز چهاردهم یا پانزدهم اهل بیت را روانه شام کرد و کاروان اهل بیت به کسانی که سرها را می بردند، رسیدند.»[20]
شهید قاضی طباطبایی می گوید:
«در کتب تاریخ، کاروان اهل بیت روز پانزدهم محرم از کوفه به سمت شام خارج شدند.»[21]
تقویم و سالنامه پژوهشی آستان قدس رضوی (سالهای 70 و 71) روز نوزدهم محرم را روز حرکت و خروج اهل بیت از کوفه به شام می داند.
ورود سرهای مطهر به شام، در روز اول صفر معروف و مشهور است و تاریخ دیگری نقل نشده است. و بسیاری عید شدن اول صفر سال 61 را نقل کرده اند. از طرف دیگر، همراهی سرهای پاک و اهل بیت هنگام ورود به شام، گویا مورد اتفاق نظر همگان است. سید بن طاووس، شیخ مفید و دیگران معتقدند اهل بیت و سرهای مطهر با هم به سمت شام حرکت کرده و با هم وارد شام شدند. هر چند سید تاریخ خروج اهل بیت از کوفه و ورود آنها به شام را معین نمی کند، امّا همین مقدار که قبول دارد اهل بیت و سرها با هم از کوفه خارج و با هم وارد شام شدند، برای پذیرفتن ورود اهل بیت در روز اول صفر به شام، کافی است. همچنین ایشان گفته مورخان معتبر و معروف را در رابطه با خروج و ورود از کوفه به شام وارد نکرده است.
بنا بر این پذیرش ورود اهل بیت به شام در روز اول صفر، الزامی است. و در نتیجه یا استجازه انجام نشد - چنانچه احتمال قوی همین طور است - یا در ده روز اول انجام نشد. یعنی دهه اول به رفت و برگشت قاصد و کسب اجازه صرف شد، دهه دوم صرف حرکت اهل بیت به شام شد و روز اول صفر - طبق نظر معروف - وارد شام شدند و به همین مناسبت آن روز عید رسمی امویان و دشمنان اهل بیت شد.
2- اقامت یک ماهه
سید بن طاووس با استناد به روایتی دال بر اقامت یک ماهه اهل بیت در شام، آن را با جریان اربعین سازگار نمی دانند. این موضوع نه تنها از نظر تاریخی قابل تأیید نیست، بلکه از استجازه ضعیفتر است، چون در استجازه نقل ابن اثیر و طبری - هر چند به طور مبهم - وجود داشت. سید نیز در کتب دیگر خود به آن اشاره نمی کند فقط در اقبال به عنوان استبعاد می گوید:
«اربعین با روایت اقامت یک ماه در دمشق سازگار و هماهنگ نیست.»[22]
علاوه بر این، تتبع تواریخ، شاهد خوبی بر عدم اقامت یک ماهه اهل بیت در شام است، و از قرائن متعدد و عبارات مختلف استفاده می شود که از هشت یا ده روز بیشتر نشده است.
کلمات محدث قمی و دیگران گویای این است که چون مردم شام از حقیقت امر مطلع شدند و فهمیدند که کشته شدگان، فرزندان پیغمبر (ص) و اسرا، خاندان نبوت می باشند، شرایط و اوضاع کاملاً بر علیه یزید برگشت، لذا وجود اهل بیت در شام، مایه نفرت بیشتر شامیان از بنی امیه و تزلزل سلطنت این دودمان می شد. بنا بر این با تظاهر به احترام این بزرگواران، سعی در برگرداندن آنها به مدینه نمود.
ابن اثیر می گوید:
«یزید گفت: لعن الله ابن مرجانة... فانّه بغّضنی- بقتل الحسین - الی المسلمین و زرع فی قلوبهم العداوة فابغضنی البرّ و الفاجر بما استعظموه من قتلی الحسین. مالی و لابن مرجانة؟ لعنه الله و غضب علیه.»[23]
شیخ مفید نیز می گوید:
«و لمّا وضعت الرؤوس بین یدی یزید و فیها رأس الحسین علیه السلام قال یزید... ثم امر بالنسوة اَن ینزلن... فأفرد لهم دارا یتصل بدار یزید فاقاموا ایاما ثم ندب النعمان بن بشیر و قال: تجهّز لتخرج بهؤلاء النسوة الی المدینة.»[24]
این کلمات به وضوح دلالت بر عدم اقامت یک ماهه در شام می کند.
همچنین طبری می گوید:
«ثم ادخلهم علی عیاله فجهّزهم و حملهم الی المدینة.»[25]
و در جای دیگر می گوید:
«و لمّا حبس یزید دعا بعلی بن الحسین و صبیتان الحسین و نسائه فادخلوا علیه و الناس ینظرون... ثم قال یزید: یا نعمان بن بشیر جهّزهم بما یصلحهم و ابعث معهم اجلاً من اهل الشام فیسیر بهم الی المدینه ثم امر بالنسوة ان ینزلن فی دار... فدخلن دار یزید... فاقاموا علیه المناحة ثلاثا...»[26]
ظاهر این عبارت این است که در همان روز اول ورود اهل بیت به شام و مجلس یزید، او دستور داد تا مقدمات رفتن به مدینه را فراهم آورند. «ثم امر بالنسوة ان ینزلن» از واژه «ثم» استفاده می شود که پس از امر به فراهم نمودن مقدمات رفتن به مدینه، دستور داد «نزول» کنند. یعنی بار سفر باز کنند. چون نزول وارد و داخل شدن نیست، بلکه فرود آمدن و پیاده شدن از وسایل نقلیه است. پس پیش از بار انداختن مسافران کربلا در شام، فرمان بازگشت آنان صادر شد.
ابن کثیر نیز می گوید:
«اهل تحقیق گفته اند: بیشتر از یک هفته یا هشت روز، اقامت اهل بیت در شام نبود.»[27]
در مقتل ابی مخنف نیز عباراتی با همین مضامین وجود دارد.
نتیجه بحث این می شود که اقامت یک ماهه در دمشق، از نظر اسناد و مدارک تاریخی قابل قبول و مورد تأیید نیست.
3- بُعد مسافت (فاصله طولانی بین کوفه و شام):
سید بن طاووس می گوید فاصله بین کوفه و شام حدود ده روز راه است که با برگشت آن 20 روز می شود، لذا این فاصله طولانی به علاوه اقامت یک ماهه اهل بیت در شام، با ورود اهل بیت در بیستم صفر منافات دارد.
در جواب این سخن سید بن طاووس، لازم است ادله ای را که دلالت دارند بر این که پیمودن این مسافت در مدتی کمتر از آنچه سید معتقد است امکان دارد، بررسی کنیم:
1- سید بن طاووس خود اعتراف دارد که مسافت بین کوفه و شام برای رفتن و پیمودن عادی 10 روز است. چون فرمود رفت و بازگشت نیاز به بیست روز یا بیشتر دارد. لذا می توان باور داشت که پیک و قاصد سریع السیر دولتی که حامل پیام مهم امنیتی نظامی نیز باشد، راه را پنج روزه طی می کند.
2- بعضی از طوایف اطراف دمشق، مسافت دمشق تا نجف اشرف را هشت روزه و برخی از قبایل هفت روزه می پیمایند.[28]
3- از شخصی به نام ابو خالد نقل می کنند که روز جمعه کنار شط فرات با میثم تمار بودم، او گفت: الساعة معاویه در شام مرد، و من روز جمعه آینده با قاصدی که از شام آمده بود ملاقات کردم و خبر از شام گرفتم، گفت معاویه از دنیا رفت و مردم با پسرش یزید بیعت کردند. گفتم کدام روز معاویه مرد؟ گفت: روز جمعه گذشته.[29]
با توجه به این که یزید هنگام مرگ معاویه در شام نبود و فرصتی هر چند کوتاه برای آمدن یزید به شام و بیعت مردم با او لازم بود، اگر این قاصد پس از بیعت مردم بلافاصله از شام خارج شده باشد حد اکثر مدت شش روز بین راه بود.
4- اشخاص موثق می گویند مسافت کوفه تا شام را طی سه روز به راحتی می توان پیمود.[30]
5- در تابلو وزارت راه سوریه نوشته شده: دمشق - بغداد = 500 کیلومتر.
از بغداد تا کوفه نیز حدود 150 کیلومتر و از بغداد تا کربلا حدود 70 کیلومتر می باشد.
محدث قمی می گوید:
«روز هشتم، یزید اهل بیت را روانه کرد.»[31]
با توجه به ورود اهل بیت در روز اول صفر و فاصله ده روزه کوفه به شام (چنانچه سید اعتراف دارد) رسیدن اهل بیت به کربلا را در بیستم صفر به آسانی می توان تصدیق و باور کرد. چون حدود دوازده روز می شود.
6- امام حسین (ع)، فاصله 470 کیلومتری مدینه و مکه را پنج روزه پیمودند (تقریبا روزانه 90 کیلومتر) در نتیجه مسافت شام تا کربلا را که حدود 570 کیلومتر است، طی هفت روز به راحتی می توان پیمود. و مسافت شام تا کوفه را به طور عادی هشت روزه می توان طی کرد.
7- سرعت شتر در بیابان به دوازده کیلومتر و در تندروها (حجاز) حتی به 24 کیلومتر در ساعت می رسد.[32]
لازم به ذکر است که علامه جلیل متتبع شهید قاضی طباطبایی در کتاب نفیس «تحقیق اربعین» از تاریخ طبری نقل می کند که ابا بکرة به دستور بسر بن ارطاة از کوفه به شام هفت روزه رفت و برگشت.
با مراجعه به تاریخ طبری معلوم می شود مطلب به این شکل درست نیست، بلکه از بصره به کوفه هفت روزه رفت و برگشت.[33]
مقرم نیز می گوید:«ابا بکره به شام رفت.»[34]
کبوتر نامه بر
یکی از پاسخها و توجیهاتی که برای رفع شبهه بُعد مسافت و تصدیق ورود اهل بیت در بیستم صفر به کربلا، مطرح می شود و در عبارات مرحوم شهید قاضی طباطبایی تکرار و مورد استفاده قرار گرفته، جریان استفاده از کبوتر نامه بر برای استجازه از یزید است.
گویا نخستین کسی که این احتمال را مطرح کرد، مرحوم فاضل قزوینی باشد. البته او نمی گوید ابن زیاد حتما یا احتمالاً از کبوتر استفاده کرد. فقط گفته است: «قد یذهب الحمام بالمکاتب باسرع من ذلک.»[35] کبوتران نامه ها را در کمتر از اینمدّت می رسانند.
قابل توجه است که استفاده ابن زیاد از کبوتر نامه بر فقط در حد یک فرضیه است و احتمال استفاده ابن زیاد از کبوتر نامه بر برای کسب اجازه از یزید گر چه احتمالی قابل قبول و تصدیق می باشد، اما هیچ شاهد و سند تاریخی در مورد استفاده ابن زیاد، یزید یا پیشینیان آنان از کبوتر وجود ندارد. حتی مطرح کنندگان این پاسخ نیز هیچ موردی را نقل نکرده اند.
بنا بر این موضوع مهم تاریخی اربعین را با تکیه بر حدس و گمان به این که از کبوتر استفاده شده باشد، نمی توان به اثبات رساند. اساسا در امور تاریخی جز نقل معتبر مورّخان، هیچ چیز دیگری قابل استناد و اعتماد نیست و حدس و گمان و احتمال، مطلقا هیچ ارزش علمی ندارد.
چگونه می توان با استناد به چیزی رأی و نظر داد و مشکل را حل کرد که در تاریخ اسلام - تا آن روز - هیچ سابقه ای نداشت. نه خلیفه ای از آن استفاده کرد و نه یک والی و امیری آن را به کار گرفت!
شهرت دفن سرهای مطهر
با توجه به این که دفن سر مطهر امام (ع) در کربلا به معنای آمدن اهل بیت به کربلا است، اعتراف به این موضوع، خود دلیلی مستقل بر این مدعا می باشد. لذا به ذکر نام کسانی که این مطلب را بین علمای شیعه مشهور و معروف می دانند، می پردازیم:
1- مورخ کبیر سبط بن الجوزی (متوفای 654ق) می گوید: «الاشهر انه ردّ الی کربلا فدفن مع الجسد.»[36]
2- فقیه سعید ابن نما حلّی (متوفای سالهای آخر قرن هفتم) چنین می گوید: «انه المعوّل عند الامامیه.»[37]
3- سید ورع جلیل سید بن طاووس (متوفای 668ق) می گوید:
«فاما رأس الحسین (ع) فروی انه اعید فدفن بکربلا مع جسده الشریف، و کان عمل الطائفه علی هذا.»[38]
4- علامه مجلسی (متوفای 1111ق)، می گوید:
«و المشهور بین علمائنا الامامیه انه دفن رأسه مع جسد الشریف ردّه علی بن الحسین (ع).»[39]
5- سید عالم جلیل حاج سید اسد الله حسینی تنکابنی می گوید:
«خبر حمل امام سجاد (ع) اشهر و اظهر و اصح در نظر است و مؤید به عقل و نقل است.»[40]
6- محدث قمی چنین می گوید:
«و الذی اشتهر بین علمائنا الامامیه انه دفن مع جسده الشریف ردّه علی بن الحسین علیهما السلام.»[41]
7- المناوی می گوید:
«نقل ان الامامیه متفقةٌ علی انه اعید الی کربلا.»[42]
8- علامه کبیر مجلسی می فرماید:
«و بدان که مشهور آن است که سبب تأکید زیارت آن حضرت در این روز آن است که حضرت امام زین العابدین (ع) با سایر اهل بیت در این روز بعد از مراجعت از شام به کربلای معلّی وارد شدند و سرهای مقدس شهدا را به بدنهای ایشان ملحق کردند.»[43]
مراسم دفن سر مطهر
یکی دیگر از موضوعاتی که به عنوان دلیل معتبر و سند قانع کننده، در رابطه با ورود اهل بیت به کربلا می تواند مورد استفاده قرار گیرد، جریان دفن سر مقدس امام(ع) در کربلا و ملحق شدن به پیکر مطهر است.
طبق اسناد و مدارک فوق الذکر بازگشت سرهای مطهر شهیدان به کربلا و پیوستن به پیکرهای پاک آنان اگر مورد اتفاق نظر و اجماع همه علما و مورّخان بزرگ شیعه نباشد، معروف و مشهور بودنش بین آنها قطعی و مسلّم است. اهل سنت نیز از این شهرت بین شیعیان آگاهی دارند و به گفته برخی مؤید به عقل و نقل است. و دفن سر مطهّر امام حسین(ع) در غیر کربلا مورد تأیید بزرگان
نیست.
در حقیقت کسانی که منکر ورود اهل بیت به کربلا در اولین اربعین بعد از عاشورا هستند و یا با شک و تردید به این جریان می نگرند، در برابر یک سؤال جدی و اساسی قرار دارند، که پاسخ صحیح آن جز با التزام به ورود اهل بیت، امکان پذیر نیست؛ و این سؤال همچنان بدون جواب باقی می ماند. اولین کسی که پاسخ صحیح به این سؤال داده، شیخ طوسی است.
با ذکر مقدمه ای به طرح این سؤال می پردازیم:
به طور مسلّم و قطعی تا قبل از واقعه عاشورا، مراسم اربعین یعنی بزرگداشت مردگان یا شهیدان عرفا یا شرعا رسم نبود. قبل از اسلام بین طوایف عرب و ملت یهود مراسم اربعین از قبیل سر خاک رفتن، اطعام نمودن یا برپایی برنامه های سوگواری و عزاداری رسم نبود. در اسلام نیز برای مرگ بزرگانی همچون ابو طالب و خدیجه و شهادت بزرگوارانی چون حمزه سید الشهدا، جعفر طیار و دیگران، عملاً هیچ گونه اثری از اربعین دیده نشده و از کسی هم نقل نشده است.
اینک سؤال قابل طرح این است که در روز بیستم صفر - غیر از اربعین بودن [44]چه اتفاق تازه ای رخ داد که زیارت امام حسین(ع) با الفاظ خاص وبرنامه مخصوص، مستحب و سنت شد، تا آنجا که یکی از پنج نشانه تشیع خاص و ولاء و ایمان خالص قرار گرفت، چنان که در حدیث معروف از امام حسن عسکری(ع) روایت شده است.[45]
البته کثرت و فراوانی ایام زیارات مخصوصه امام حسین(ع) بیانگر این نکته است که پیشوایان مذهبی اسلام از هر فرصت مناسبی، برای زنده نگه داشتن خاطره حساس و حیات بخش جریان عاشورا، حسن استفاده می کردند، لذا هر روز و شب ویژه و ممتاز که توجه به خدا و عبادت حضرت حق، شایسته بود، شیعیان و پیروان مخلص خود را به سوی حسین(ع) و کربلایش بسیج می کردند و با انواع تشویق و توجه سعی می کردند یاد آن امام مظلوم(ع) در دلها تازه بماند و نامش بر زبانها رایج باشد و زمین کربلا و حرم شریفش از حضور زنان و مردان عارف و با وفا، مملوّ و انباشته شود. و از این طریق رسم و سنت مبارزه با ظلم ظالمان - هر چند با پوشش نام مقدس خلیفه گری - که مهمترین هدف و انگیزه قیام و مقاومت خونین و خدایی آن یاور مظلومان بود، برای همیشه و همه جا در طول تاریخ و عرض جغرافیا زنده و شاداب، حرکت آفرین، پایدار و جاودانه بماند. استحباب مؤکد زیارت آن بزرگوار در شبهای جمعه و قدر و عید فطر و قربان و نیمه شعبان و... حضورا و غیابا، از دور و نزدیک، گواه و شاهدی بر این مدعا است.
در عین حال با این همه آثار پر برکت زیارات ذکر شده، هیچ مناسبتی - هر چند کوچک و مختصر - وجود ندارد که زیارت خواندن آن بزرگوار در روز اربعین سنت شود. پس علت و فلسفه استحباب زیارت روز اربعین چه چیزی می تواند باشد؟ آیا صرف حضور و آمدن جابر بن عبد الله انصاری در آن روز می تواند علت تأسیس چنین سنتی گردد؟
حاشا؛ هرگز چنین نیست. چرا که اولاً: گر چه جابر شخص محترم و عالم محبوب و شیعه مخلص بود، لکن در بعد سیاسی و یا نظامی آن روز هیچ نقشی نداشت و می توان گفت وجود او برای امام(ع) و دوستان سود و نفعی نداشت. برای دستگاه حاکم و ظالم نیز خطری به حساب نمی آمد و در تاریخ هیچ مطلبی که به نفع شیعیان یا ضرر دشمنان باشد از زبان و قلم و حرکت جابر نقل نشده است. آمدن او به زیارت امام(ع) نیز نشانی از شهامت و شجاعت او در خدمت به مکتب و عقیده به حساب نمی آید، چرا که به غلام خود می گوید: ببین اگر کاروان تازه وارد از یزیدیان باشند به ملجأ و مأوایی پناه برده خود را مخفی کنیم.
آیا زیارت چنین شخصی که قدرت و شهامت توجیه عمل ساده و بسیار جزیی خود را ندارد، شایسته است به عنوان یک سنت برجسته و هنر آموزنده در تاریخ ثبت شود و به نام یک عمل قهرمانانه و آموزنده سرمشق برای مبارزان و مجاهدان و ایثارگران و از جان گذشتگان آینده روشن جهان سرخ و خونین تشیع باشد؟
ثانیا: آیا عمل سالگرد اولین زیارت، سابقه و نمونه ای به عنوان نمونه و شاهد دارد؟
طبعا هر متوفی و شهیدی، اولین زائر دارد. آیا عاقلانه و قابل قبول است که چون کسی اولین زیارت را انجام داد، دیگران نیز به تبعیت و پیروی او همه ساله آن روز را به مناسبت تجدید خاطره زیارت آن زائر گرامی بدارند و مراسم با شکوه و مفصلی مانند روز درگذشت یا حتی مفصلتر از آن برپا کنند؟!
چرا اولین زیارت پیغمبر اکرم(ص) و سایر امامان(ع) و شهیدان دیگر تاریخ، ثبت و ضبط نشد و گرامی داشت و زیارت مخصوصه آن روز، شیوه و سنت قرار نگرفت؟
آیا اگر امام سجاد(ع) بر فرض روز سی و هشتم یا چهل و پنجم و یا پنجاهم، با اهل بیت به کربلا می آمدند و سرهای مطهر را دفن می کردند و مراسم تدفین را برگزار می نمودند، باز هم روز اربعین - به مناسبت زیارت جابر - روز برجسته معرفی و مراسم تدفین سرهای مطهر شهیدان به فراموشی سپرده می شد؟!
آیا اگر جابر روز ثلاثین - دهم صفر - به زیارت می آمد و امام سجاد(ع) با اهل بیت و سرهای مطهر، روز اربعین و چهلم - بیستم صفر - وارد کربلا می شدند، باز هم ثلاثین - دهم صفر - در مکتب تشیع روز ممتاز و برجسته ای معرفی شده و اربعین فراموش می شد؟
و آیا اگر جابر روز دیگری - غیر از بیستم صفر - به کربلا می آمد و امام سجاد(ع) اصلاً به کربلا نمی آمد - چنانچه بعضی معتقدند - باز هم همان روزی که جابر به کربلا آمده بود - ثلاثین یا خمسین - سنت مؤکد و لازم الاتباع در مکتب و مذهب تشیع ثبت می شد؟ و آیا پاسخ و توجیه قابل پذیرش و منطقی در برابر اعتراض غیر شیعیان داشتیم؟
پاسخ صحیح
آیا اربعین و چهلم بودن به تنهایی می تواند علت این مراسم روحانی باشد؟ و آیا آمدن و زیارت جابر به عنوان صحابی معروف یا اولین زائر می تواند دلیل سنت شدن اربعین شود؟ پس رمز و فلسفه حضور بر مرقد مطهر و تربت پاک امام حسین(ع) در روز بیستم صفر و خواندن زیارت اربعین چیست؟
از مطالبی که تا کنون گفته شد نتیجه می گیریم که این دو دلیل نمی تواند رمز و راز عظمت و سنت مراسم اربعین باشد.
پاسخ صحیح و قانع کننده مرحوم شیخ الطائفه (جزاه الله خیرا) طبق نقل شیخ شهر آشوب پرده از راز این معما می گشاید و علت واقعی رسم سنت اربعین را مراسم تدفین و برپایی سوگواری و عزاداری و نوحه خوانی و تجدید خاطره مصائب جانسوز و جانگداز عاشورا می داند.
و چه شایسته و بجاست که مراسم تدفین سر مطهّر امام حسین(ع) و شهدای با وفای کربلا پس از چهل روز جدائی از بدن و گرداندن بر سر نی در خیابانها و بیابانها و کوچه و بازارها، برای همیشه و تا ابد زنده بماند، و همه ساله، مراسم بزرگداشت این خاطره به یاد ماندنی و فراموش نشدنی، با عزّت و احترام و هر چه باشکوهتر برگزار شود. و روحیه ظلم ستیزی به عنوان یک درس آموزنده از استاد بزرگ بشریت حسین بن علی (علیهما السلام) به نسلهای آینده به ویژه جوانان منتقل شود، و همچنان زنده و شاداب، گرم و گیرا حفظ شود تا زمینه قیام بزرگ، جهانی و عدل گسترِ مهدی موعود (عجّل الله فرجه) فراهم آید و آن پناه بی پناهان ظهور نماید که مطمئنّا جز با شیوع و رواج روحیه شهادت طلبی و گسترش فرهنگ جان فشانی در راه ریشه کنی ظلم و ظالم، در میان همه توده های محروم و مظلوم، زمینه و مقدمات ظهور و فرج نهایی فراهم نمی آید همچنان که جز با روحیه شهادت طلبی و ایثارگری، انقلاب کبیر اسلام پا نگرفت و رونق نیافت. لذا به حق می توان گفت: پیامبر اکرم(ص) با تزریق روحیه جان نثاری در ملّت خود درس مبارزه با کفر و شرک را به آنان آموخت. و حسین با تزریق روحیه جانفشانی (که در جوامع اسلامی به مرگ یا به سردی و ضعف کشیده شده بود) درس مبارزه با ظلم و نفاق را به جامعه در خود فرو رفته زمان خود آموخت. وه چه خوش گفت: «حسین منّی و انا من حسین» (تو گوئی درست این سخن گفت پیغمبر است)
و شاهد خوب این مدّعا - بزرگداشت مراسم اربعین فقط به خاطر تجدید خاطره دفن سرهای مطهّر شهدا به وسیله اهل بیت در بیستم صفر - این است که در روزهای دیگر زیارتی مخصوص آقا أبا عبد الله(ع) برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری، رسم نیست، فقط حضور است و زیارت کردن، نماز است و دعا و وداع و بازگشت. در صورتی که در اربعین، مراسم عزاداری و دسته های سینه زنی و غیره در کربلا از عاشورا خیلی مفصّلتر و پرجوش و خروشتر می باشد. هیئتها و مواکب حسینی از کلّ شهرهای عراق برای اقامه عزا و نوحه خوانی رو به کربلای حسین(ع) می آورند تا حدّی که کربلا گنجایش پذیرایی آنان را ندارد. در بیرون شهر، چادر و خیمه بر پا می کنند و این چند روز را آنجا بسر می برند. سه شبانه روز - پیوسته - دسته های عزادار و سینه زنان، صحن و حرم مطهّر کربلا و همچنین بازار و خیابانها را پر از جمعیت می کنند و ازدحام جمعیت به قدری است که رفت و آمد و نقل و انتقال، در کلّ شهر، مخصوصا ورود و خروج از صحن و حرم مطهّر برای افراد عادی به ویژه زنان و کودکان بسیار دشوار و گاهی همراه و مواجه با خطرهائی خواهد بود.
از کتاب «ادب الطّف» علّامه خطیب شهیر بزرگوار سید جواد شبّر نقل است که در اربعین، بیش از یک ملیون نفر در کربلا به زیارت و عزاداری می آیند. (در عراقِ آن روز که که ده ملیون نفر جمعیت داشت) و بیش از صد تُن برنج برای جمعیتهای عمومی و علنی طبخ می شود.
آیا چنین مراسم با شکوه و مجلّل فقط به خاطر زیارت جابر بود؟! و یا فقط به حساب روز چهلم عاشورا بود؟! یا برای تجدید خاطره تلخ و مظلومانه عاشورا که در اربعین تجسّم یافت و تکرار شد؟
یا برای بزرگداشت و تجلیل مراسم تدفین بخشی از بدن پاک و پیکر مطهّر امام حسین(ع) و یاران بی نظیرش می باشد؟ بخشی از بدن و پیکر که حرمت و قداستش اگر از کلّ پیکر و بدن بیشتر نباشد، کمتر نیست.
آیا عدّه ای از زنان و کودکان اسیری دیده و رنج دربدری کشیده و تلخی غربت چشیده، سرِ بریده و از تن جدا شده پدران و برادران و فرزندان خود را پس از چهل روز اسارت و آوارگی، به بدنهای بی سر ملحق کنند و دفن نمایند، داغ تازه آنان تازه تر نمی شود؟ داغدیدگانی که علاوه بر در دل داشتن داغ کشته و پرپر شدن گل پیکر خاندان خود، اجازه گریستن و اشک ریختن و آه کشیدن و ناله کردن را نداشتند، پس از چهل روز تحمّل درد و رنج دربدری، بر سر خاک و تربت عزیزان خود آمدند تا سرهای پاک به امانت گرفته را به اهل امانت باز گردانند و پس از خاطر جمعی از انجام وظایف و پایان یافتن مراسم تدفین کلّ قطعات بدنهای قطعه قطعه شده، مراسم مراسم عزاداری و سوگواری را شروع کنند.
آیا شایسته نیست شیعیان مخلص این خاندان که «خلقوا من فاضل طینتهم یفرحون لفرحهم و یحزنون لحزنهم.» در بیستم صفر هر سال، سوگواری و نوحه خوانی برپا کنند و خاطره تلخ بازگشت اسیران تجدید و مراسم تدفین سرهای مطهّر در کربلا، تجلیل شود؟ و با برپائی مراسم نوحه و عزا و ماتم، همیاری و همگامی خود را با اهل بیت اعلام کنند؟
از اینجا راز و رمز برگزاری مراسم سوّم و برپائی برنامه چهلم برای مردگان مؤمن، کشف می شود که روز سوّم، رمز تجدید خاطره مراسم تدفین پیکرهای بی سرِ شهیدانِ کربلاست. و راز مراسم اربعین، تجلیل و اظهار همدردی با خاندان نبوت و شرکت در اقامه عزا به مناسبت تدفین و خاکسپاری سرهای بی بدن و ملحق کردن آن سرهای پاک به آن بدنهای پاکیزه بی سر است.
یاد آوری 1: علّامه بزرگوار مجلسی، آمدن أهل بیت به کربلا و مراسم تدفین در کربلا را بعید می داند و می گوید: بنا بر این، سرّ و فلسفه انتخاب و تعیین روز بیستم صفر - نه قبل و نه بعد - برای سنّت شدن مراسم سر خاک امام حسین(ع) رفتن و زیارت کردن آن امام چیست؟ نمی دانیم! و موظّف نیستیم بدانیم.[46]
از این بیان دو نکته قابل استفاده است: یکی این که اگر آمدن اهل بیت و برگزاری مراسم تدفین، ثابت و مسلّم می بود، فلسفه زیارت مبهم نبود. دیگر این که منّت برگزاری مراسم اربعین، و تجدید خاطره متوفّی پس از گذشت چهل روز از درگذشت وی امری رایج و متعارف نبود و گر نه ابهام نمی داشت و نیاز و احتیاجی به تفسیر و توجیه نمی بود.
یاد آوری 2: سید جلیل ابن طاووس که در کتاب لهوف، جریان آمدن اهل بیت در بیستم صفر به کربلا را به عنوان یک حقیقت تاریخی نقل می کند، در کتاب اقبال با چشم شک و تردید و استبعاد به این موضوع می نگرد. و لکن از آنجا که دفن سرهای مطهّر در کربلا و ملحق شدن آنها به بدنهای طاهر در بیستم صفر به نظرش ثابت و قطعی است، متوسل به نوعی استدلال ظریف و قابل توجّه و دقّت می شود و می گوید:
«آیات قرآن دلالت قطعی بر لحوق سرها به بدن دارد مثل «و لا تحسبنّ الّدین قتلوا فی سبیل الله أمواتا بل أحیاءٌ»[47] خدا می فرماید: شهیدان زنده اند با این که حیات وزندگی بدون سر ممکن نیست. پس باید سر به بدن ملحق شده باشد تا زندگی و حیات شهیدان کربلا قابل تصوّر باشد، گر چه ندانیم به چه وسیله به کربلا آورده شد و چگونه به بدن ملحق شد، و شاید تحقیق و اظهار نظر در این مورد نوعی عدم رعایت ادب و احترام با آن بزرگان باشد.»[48]
توجیه ناموجّه سید مقرّم
مرحوم علّامه مقرّم به منظور تفسیر و تحلیل اربعین، سعی دارد که مراسم اربعین امام حسین(ع) را منطقی و موجّه و متعارف در همه ملل و اقوام جلوه دهد لذا می گوید:
«من النوامیس المطّردة، الاعتناء بالفقید بعد اربعین یوما مَضَین من وفاته... و النّصاری یقیمون تأبینیة یوم الاربعین من وفاة فقیدهم یجتمعون فی الکنیسة و یعیدون الصلاة علیه... والیهود یعیدون الحداد علی فقیدهم بعد مرور «ثلاثین» یوما»[49]
«اربعین» - برگزاری مراسم بزرگداشت مردگان در روز چهلم مرگ - از سنّت و آداب و رسوم رایج و شایع در همه امّتها و ملّتهاست، یهودیان نیز ملتزم می باشند و مسیحیان این مراسم را روز «ثلاثین» (سی ام) برگزار می کنند.
بررسی نکات ضعف:
1- اگر مراسم بزرگداشت و تجدید خاطره، هیچ ریشه مذهبی، تاریخی، سیاسی و اجتماعی نداشته باشد چرا روز چهلم انتخاب شد و قبل و بعد نشد؟ «ثلاثین» یهودیان چه عیب و نقصی داشت که متروک و مهجور شد؟ و چرا آنان «اربعین» را انتخاب نکردند با این که «فتمّ میقات ربه أربعین لیلة»1 در مورد آناناست؟ و همچنین آیه: «و اذ واعدنا موسی اربعین لیلة ثم اتّخذتم العجل»[50] خطابمستقیم به یهودیان است.
2- چه شاهدی از قبل یا بعد از اسلام بر رسم و سنّت بودن بزرگداشت اموات در چهلم وجود دارد؟ آیا برای پدر و جدّ پیغمبر(ص) قبل از اسلام مراسم اربعین انجام شد؟ و آیا مشرکان عرب برای مردگان خود در روز چهلم اطعام می کردند؟ یا سر خاک می رفتند؟ یا تجدید عزا می کردند؟
ملّت یهود - به گفته خود سید - روز سی ام مراسم برگزار می کنند که آنهم معلوم نیست از چه تاریخی و با چه انگیزه ای مرسوم شد؟ مسیحیان که به یاد مردگان خود روز چهلم مرگ، مراسم عبادت برپا می کنند آیا سابقه دار است؟ و آیا متّخذ و برخاسته از سنّت حسنه رایج در میان مسلمانان نیست که به نام و به یاد مراسم تدفین سر مطهّر امام(ع) و همیاری با عزاداری خاندان داغدیده اش برگزار می شود؟
مراسم امام حسین(ع) محکوم و تابع آداب و رسوم عرفیات رایج بین یهود و نصاری و جاهلیت نیست بلکه سنّت شکن و حاکم بر سنّتها و خود سنّت گذار است. اگر در ملّت مسلمان، برگزاری مراسم اربعین سنّت ضروری الانعقاد است یکی از خیرات و برکات بازتاب حرکت و قیام الهی امام حسین(ع) و یکی از آثار حسنه آن بزرگوار است.
نه از این جهت که چون بر هر مرده ممدوح و مذموم، مراسم اربعین برگزار می شود، بر امام حسین(ع) نیز چنین رفتار می شود. اگر چنین بود چرا برای امامان دیگر، مراسم اربعین انجام نمی شود؟ و نیز اگر چنان بود چرا اربعین امام حسین(ع) هر سال تکرار می شود در حالی که برای اموات و شهدا - حتی برای معصومان(ع) - مراسم اربعین تکرار نمی شود؟
می بینیم بیستم صفر هر سال، مراسم اربعین برگزار می گردد در صورتی که فقط بیستم صفر سال 61 هجری اربعین بود و بیستم صفر سال 62، اربعین نبود، و لذا برای مردگان، رسم و عادت نیست که هر سال، مراسم اربعین تکرار شود.
پس به خوبی می توان این چنین نتیجه گیری کرد که اربعین حسین(ع) مانند بقیه مراسم و سنّتهای مذهبی، همگی دارای محتوای حقیقی و پیام آموزنده و مشتمل بر رمز و راز قابل توجیه و تصدیق و شایسته تبعیت و پیروی همه جوامع و طوایف بشری می باشد.
و برگزاری مراسم اربعین در ملّتها و اقوام مختلف، آموزشی است از درس امام حسین(ع) نه این که مراسم امام(ع) ریشه در آداب و رسوم یهود و نصاری و جاهلیت اعراب داشته باشد.
بنا بر این اگر جناب مقرّم، در صدد تحلیل و تفسیر اربعین امام(ع) برنمی آمد شاید بهتر و محترمانه تر بود تا به چنین توجیه نامتناسب با مقام شامخ امامت دست بزند.
پی نوشت ها:
[1] شعرانی، ترجمه نفس المهموم، ص269.
[2] شهید مطهری، حماسه حسینی، ج1، ص30 و ج2، ص255.
[3] سید بن طاوس، اقبال، ص589.
[4] حاج میرزا حسین نوری، لؤلؤ و مرجان، ص149.
[5] مرحوم حاج میرزا حسین نوری، لؤلؤ و مرجان، ص157 - ج مصّور - به نقل از مقتل ابو مخنف.
[6] شیخ صدوق، امانی. ص168، مجلس 31، ج1349
[7] شهید قاضی طباطبایی، تحقیق اربعین، ص341، چاپ دوم، به نقل از مناقب شهر آشوب، ج2، ص200 و نیز نقل شیخ طبرسی در اعلام الوری، ص250، ج بیروت1399ق.
[8] همان، ص344 به نقل از الاثار الباقیه، ص331 چاپ اروپا، و نیز ص22 ج دوم به نقل از ترجمه الاثار الباقیه ص392، تهران 1321.
[9] شیخ فتّال نیشابوری، روضة الواعظین، ص230.
[10] شهید تافی طباطبایی، تحقیق اربعین، ص342و349 چاپ2، به نقل از تذکرة الخواص، ونیز مقتل مقرم ص470 به نقل از تذکرة الخواص ص150 همچنین اعیان الشیعه ج1، ص626، ق2.
[11] خواند میر، حبیب السیر، ج2، ص60.
[12] مقتل مقرم، ص469 به نقل از الاتحاف بحب الاشراف ص12.
[13] سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج1، ص617.
[14] عبد الرزاق مقرم، مقتل الحسین، ص467، چ1383 ق
[15] همان، ص469.
[16] همان.
[17] شهید قاضی، تحقیق اربعین، ص260.
[18] ابن اثیر، الکامل ج4، ص84.
[19] شیخ مفید، ارشاد، ص261.
[20] شیخ مفید، ارشاد، ص261.
[21] قاضی طباطبایی، تحقیق اربعین، ص42
[22] سید بن طاووس، اقبال، ص589.
[23] ابن اثیر، الکامل، ج4، ص87.
[24] شیخ مفید، ارشاد، ص261 تا 263، چ1308.
[25] طبری، ج4، ص293.
[26] همان، ص353.
[27] شهید قاضی طباطبایی، تحقیق اربعین، ص370 به نقل از البدایه و النهایه ج8، ص9-198
[28] همان، ص33 و 34 چ دوم به نقل از سید محسن امین عاملی دمشقی.
[29] رجال کشی، ص75، تنقیح المقال، ج3، نفس المهموم، ص129، تحقیق اربعین، ص34 و کتب دیگر.
[30] تظلم الزهرا، فاضل قزوینی، ص172.
[31] نفس المهموم، محدث قمی، ص463.
[32] اولین دانشگاه، دکتر سید رضا پاک نژاد، ج6، ص33.
[33] تاریخ طبری، ج4، ص127، چ استقامت مصر و ج6، ص96 ده جزئی.
[34] مقرم، مقتل الحسین، پاورقی ص344.
[35] فاضل قزوینی، تظلم الزهرا، ص172.
[36] اعیان الشیعه، ج1، ص626 ق 2، مقتل مقرم ص470 به نقل از تذکرة الخواص تألیف سبط بن الجوزی 150 و تحقیق اربعین شهید قاضی، ص342 و 349، چ دوم.
[37] مقتل مقرم، ص363، چ قم به نقل از «مثیر الاحزان» ص58.
[38] لهوف، سید بن طاووس، ص232، چ قم 1378.
[39] بحار، ج45، ص145.
[40] تحقیق اربعین، شهید قاضی طباطبایی، ص337، چ دوم به نقل از مصائب الهداة.
[41] نفس المهموم، ص466.
[42] مقتل مقرم، ص470 به نقل از الکواکب الدریه ج1.
[43] زاد المعاد، اعمال روز بیستم صفر.
[44] چون مسلم شد «اربعین» ویژگی و امتیاز خاصی از روزهای قبل و بعد از خود ندارد.
[45] تهذیب، ج6، ص52.
[46] جلاء العیون، علامه مجلسی.
[47] ال عمران/169.
[48] سید بن طاووس، اقبال، ص58.
[49] مقتل مقرّم، چاپ قم، ص354 و 365.
[50] بقره/51.
نظر شما