موضوع : پژوهش | مقاله

مروری بر زندگی، فعالیتها و اندیشه های آیت الله شیخ فضل الله نوری

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 7، قزوزدین - اردیبهشت 1381 

نویسنده : علویان، مرتضی
مرتضی علویان [1]

چکیده:
از راههایی که می توان نسبت به تحولات سیاسی - اجتماعی گذشته شناخت بهتری به دست آورد مرور بر زندگی، فعالیت و اندیشه شخصیتهای برجسته ای است که در آن تحولات نقش ایفا کرده اند، علاوه بر این که ضریب دقت مطالعات و تحقیق را افزایش خواهد داد.

از این رو مطالعه یکی از بزرگترین تحولات سیاسی - اجتماعی ایران یعنی انقلاب مشروطه نیز از این قاعده مستثنا نیست. در بین شخصیتهای برجسته ای که در این تحول نقش داشته و در مراحل مختلف آن آثاری از ایشان مشاهده می شود، شهید شیخ فضل الله نوری است که در این نوشتار مختصر، مروری بر زندگی و فعالیتها و اندیشه های ایشان صورت می گیرد؛ زیرا ایشان در صحنه های اجتماعی یکی از رهبران مردمی - مذهبی محسوب شده و از سوی دیگر اندیشه خاصی (مشروطه مشروعه) را مطرح ساخته است.

یکی از چهره های برجسته ای که در بین علمای روحانی در جریان شکل گیری و تداوم انقلاب مشروطه از نزدیک نقشهای فراوانی را در عمل ایفا کرده و در اقدامات معارضه جویانه با نظام سیاسی حاکم به هدایت مردم می پرداخته است و همچنین با طرح تئوری مشروطه مشروعه اندیشه ای جدید را بیان کرده، شیخ فضل اللّه نوری است. به تعبیر پیتر آوری استاد تاریخ در دانشگاه کمبریج:

«شیخ فضل اللّه نوری مرد دانشمند و افتاده ای بود، او را بایستی نماینده آن مکتب فکری دانست که حاکمیت را از خداوند می دانند و نه از مردم و شاه.»[2]

حضرت امام رحمه الله نیز در این مورد می فرمایند:«مرحوم شیخ فضل اللّه ایستاد که مشروطه باید مشروعه باشد. باید قوانین موافق اسلام باشد. همان وقت که ایشان این امر را فرمود و متمم قانون اساسی هم از کوشش ایشان بود.

مخالفین، خارجیها که یک چنین قدرتی را در روحانیت می دیدند، کاری کردند در ایران که شیخ فضل اللّه مجاهد مجتهد دارای مقامات عالیه را یک دادگاه درست کردند و یک نفر منحرف روحانی نما او را محاکمه کرد و در میدان توپخانه، شیخ فضل اللّه را در حضور جمعیت به دار کشیدند.»[3]

همچنین حضرت امام رحمه الله در یکی دیگر از سخنان خود می فرمایند:«جرم شیخ فضل الله این بود که قانون باید اسلامی باشد جرم شیخ فضل الله این بود که احکام قصاص غیر انسانی نیست، انسانی است، او را دار زدند و از بین بردند و شما حالا به او بدگویی می کنید.»[4]

حضرت امام در فرازهای دیگری از سخنان خود نیز مکررا از شیخ فضل الله به عنوان یک فرد متعهد به اسلام یاد نمودند.[5]

حیات علمی - اجتماعی
شیخ فضل اللّه کجوری مازندرانی معروف به نوری در دوم ذیحجه 1259 ق. در قریه «لاشک» از توابع کجور مازندران دیده به جهان گشود. پدرش ملا عباس نوری طبرسی از «افاضل علمای دین»[6] و پیشوایان مورد اطمینان و اعتماد و وثوق مردم نور و مازندران [7]بوده است.

کتابی نیز از وی به نام «الاخلاق» بر جای مانده است. رشد و نمو اولیه ایشان در «بلده»، بخش مرکزی شهرستان نورِ فعلی بوده است. وی در آغاز جوانی به تحصیل مقدمات علوم متداول عصر خویش پرداخت و پس از مدتی برای تکمیل تحصیلات خویش به همراه مرحوم حاج میرزا حسن نوری - محدّث نوری - صاحب مستدرک الوسائل، دایی و پدر زن خود راهی نجف اشرف گردید.

در آن جا به ترتیب در حوزه درس شیخ راضی آل خضر و میرزا حبیب اللّه رشتی - شاگرد شیخ مرتضی انصاری - و سید حسن میرزای شیرازی شرکت جُست. در این ایام میرزای شیرازی در نجف اشرف اقامت داشت، اما پس از هجرت میرزا به سامرا ایشان نیز به همراه دایی خود - محدث نوری - و نیز استاد اخلاق و نمونه عالی فضیلت ملا فتحعلی سلطان آبادی عازم سامرا می گردد و تا پایان اقامت خود در کشور عراق در این شهر به خوشه چینی از محضر میرزای شیرازی می پردازد.

در همین ایام، با استعداد و سخت کوشی که از خود نشان داده بود از شاگردان برجسته میرزا درآمد و در همین زمان به مقام و درجه بلند فقاهت و اجتهاد نایل آمد. ایشان علاوه بر علوم متداول حوزه یعنی فقه و اصول، بر رجال، کلام، حکمت و عرفان نیز احاطه کامل داشت و در فضل و کمال و دانش آن چنان شهرت داشت که دوستان و نیز مخالفان فکری او به این مسأله اذعان داشته اند.

سید محمدعلی شوشتری که در حوزه علمیه شیخ شرکت داشت و نیز چند دوره وکالت مجلس را عهده دار بود، پیرامون شیخ چنین اظهار نظر می کند:

«نوری... از نظر دانش و فضل در رشته اصول، استاد درجه اول و در فقه، محقّق تام که نظریاتش مورد استناد فقهای دیگر قرار می گرفت و یا در رشته کلام و حکمت کسی را یارای مجادله و یا بحث با ایشان نبود و در سایر رشته های ادبی و ضروری، جامع جمیع کمالات بوده است.»[8]

و به نقل برخی ها، ایشان « حتی در این اواخر از مرحوم میرزا جهانبخش منجم به فراگیری علم نجم و اسطرلاب می پرداخت.»[9]

بی گمان مقام علمی و اجتهاد ایشان - که بر کسی پوشیده نبوده است و دوست و دشمن بر آن صحّه گذاردند و حتی با تمام تهمت ها و افتراهایی که در جریان انقلاب مشروطه به ایشان وارد ساختند، نتوانستند در مقام و جایگاه علمی ایشان خدشه وارد کنند - شأن و منزلت خاصی را در بین مردم نیز بدست آورده بود به گونه ای که دشمنترین دشمن و مجری بدار آویختن ایشان او یعنی یپرم خان می گوید:

«شیخ فضل اللّه نوری روحانی عالیقدری بود و گفته او برای توده خلق وحی مُنْزَل محسوب می شد.»[10]

شیخ فضل اللّه نوری پس از گذراندن مراحل مختلف علمی و نایل آمدن به مقام اجتهاد و تقریر چند رساله فقهی و اصولی، به اشاره میرزای شیرازی برای ارشاد و هدایت مردم به تهران می آیند. «چرا که ضرورت موقعیت و نفوذ بیگانگان و شیوع تفکر فرنگی مآبی در ایران ایجاب می کرد که به تهران آید. میرزای شیرازی برای کسب اطلاع دقیق از وضعیت نابسامان کشور او را به ایران فرستاد.»[11]

در واقع می توان گفت که او نماینده مورد اطمینان میرزا بوده که با اشاره ایشان در حدود سال 1290 ق. به ایران بر می گردد و به مرور زمان به خاطر ویژگیهایی که در وی بود جایگاه خاصی را در بین روحانیت بدست آورد «و در جریان جنبش تحریم تنباکو با میرزا حسن آشتیانی همکاری داشت و پس از وی به ریاست مذهبی رسید و مجتهد طراز اول تهران شد.»[12]

از جمله ویژگیهایی که در شیخ فضل اللّه بود و موجب گردید که جایگاه ویژه و نفوذ کلمه ای در مردم پیدا کند، را می توان در گزارشی که حسن علی برهان نوشته است، یافت:

«شیخ مردی بود، اولاً احتیاجی به گرفتن مال از دیگران، به سبب آن که در مازندران علاقه ملکی و درآمد منظم داشت، نداشت. ثانیاً، خوب درس خوانده بود و تا زمانی که زن و فرزند هم داشت، در عتبات درس می خواند و خیلی خوب مراتب اجتهاد را گذرانده بود.

ثالثاً، با هوش و حضور ذهن بود و اغلب در موقع ترسیم مهرش به اوراق قبل از آن که به ثبت های خود رجوع کند، از خاطره اش کمک می گرفت و حاصل خاطراتش در این امور با آنچه ثبت شده بود، مطابقت داشت.

رابعاً، به سبب این که متعین زندگی می کرد و با سواد و مجتهد جامع الشرایط شناخته شده بود، تمام رجال و اولیای امور و پادشاهان و اقران و امثالش به او با نظر اعزاز و احترام نگاه می کردند. این اوصاف او را فردی ممتاز و لازم الاحترام نموده بود. این صفت را هم باید اضافه نمایم که بسیار در ابراز عقایدش شجاع و بی باک بود... و ملاحظه قدرت روز را نمی نمود.»[13]

با موقعیتی که برای شیخ در ایران فراهم گشته بود، ایشان در امور مختلف محل رجوع و ملجأ و مأوای مردم گردیده بود و آنان در مسائل گوناگون برای دریافت راه حل و ارشادهای لازم به ایشان مراجعه می کردند، به گونه ای که احتشام السلطنة در «خاطرات» خود می نویسد:

«شیخ فضل اللّه نوری مجتهد، بعد از تکمیل تحصیلات خود در نجف اشرف و نیل به مقام اجتهاد در سال 1288 ق. به تهران بازگشت. قریب چهل سال در تهران ریاست و مرجعیت داشت و ترافع دعاوی عموم، به محضرش ارجاع می شد و مجلس درسش ممتاز بود. قبل از نهضت مشروطه در برخوردهایی که میان مردم و دربار به وجود می آمد، همواره او رهبر و پیشوای خلق بود. از جمله در مسأله رژی و غائله تنباکو او به حمایت از مردم قیام کرد.»[14]

شیخ علاوه بر مرجعیت دینی که در تهران عهده دار ریاست آن بود مجلس درس نیز داشته، به تربیت طلاب می پرداخته است و نیز با عهده داری ارشاد مردم مشکلات قضایی آنها را هم حل می کرد و می توان گفت که به نوعی حاکم شرع نیز محسوب می گردید؛ یعنی از چند بُعد با مردم ارتباط نزدیک داشت.

اول، تربیت طلاب و فرزندان این مرز و بوم. دوم، هدایت و ارشاد عموم مردم و سوم، حل اختلافات آنان، چه این که با دربار رخ می داد و یا بین خودشان اتفاقی حادث می شد که همگی کاملاً از ابعاد گوناگون فعالیت شیخ، حکایت دارد؛ چرا که طبق گزارشی که سپهر در مرآة الوقایع می دهد: «آقا شیخ فضل اللّه، اعتماد الشریعه... وکیل مازندرانی... را که بسی خانه ها را به غصبیت برده، چوب می زند.»[15]

همچنین طبق مدارکی که موجود است میرزای شیرازی مراجعه کنندگان از ایران را به شیخ فضل اللّه ارجاع می دادند و حتی گفته بودند: «مگر حاج شیخ فضل اللّه در تهران نیست که به من مراجعه می کنید، میان من و شیخ فضل اللّه ضدیتی نیست، ایشان خود من و نفس من است.»[16]

مجلس درس ایشان نیز دارای اعتبار و اهمیت فوق العاده بوده است. بنا به نقلی که نویسنده کتاب «شیخ فضل اللّه نوری و مشروطیت» از آیت اللّه مرعشی نجفی دارد:

«بسیاری از روحانیون به شرکت در درس او مباهات داشتند و مجتهدان بسیاری در حوزه درس او حاضر و اغلب علمای تهران از افادات علمی او بهره می برده اند.»[17]

کسروی در «تاریخ مشروطه ایران» می نویسد: «در پایتخت، شیخ (فضل اللّه ) بالاترین مقام روحانیت را حایز نموده گفته می شود از حیث معلومات و تبحر در علوم دینی از همه همگامانش برتری داشته و بسیار فهیم و باهوش بوده و در قدرت استدلال در میان طبقه خود نظیر نداشته، هر روز در مساجد و مجالس درس و خانه اش، هزارها نفر اجتماع می کردند.»[18]

تألیفات شیخ از مقام علمی ایشان حکایت دارد که در ذیل به نمونه هایی اشاره می شود:

1- رساله «سؤال و پاسخ» شماره (1)، حاوی 236 پرسش از میرزای شیرازی، طبع تهران، 1305 ه.

2- «رساله عملیه» توضیح المسائل شماره (2)، حاوی 60 پرسش و پاسخ از میرزای شیرازی، طبع تهران، 1306 ه.

3- رساله اصولی «المشتق» تقریر و شرح درس میرزای شیرازی که در تهران به تاریخ 1305 منتشر گردید.

4- رساله «تحریم سفر حاجیان به مکه از طریق جبل» با امضای بلند پایه آن عصر، طبع تهران، شعبان 1320ه.

5- صحیفه «قائمیه» حاوی مجموعه ادعیه رسیده از امام دوازدهم(عج).

6- «تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل» در رد سیاست مشروطه که به فرمان شیخ توسط میرزا علی اصفهانی تحریر گردیده است. این رساله در 1366 ه. در تهران چاپ گردید.

7- «شرح مقاصد» مجموعه مقاله ها و نامه ها و اعلامیه های شیخ و یارانش که در تحصن حضرت عبدالعظیم گردآوری شده و در 1325 ه. در تهران طبع گردید.

8- «تحریم مشروطیت» حاوی علت موافقت اولیه و مخالفت ثانویه شیخ نوری با مشروطیت و دلایل شرعی او به قلم خودش در 1326 ه. در تهران چاپ شد.

و بسیاری از رساله ها و آثار خطی دیگر که از ایشان بر جای مانده است.

مطالب مطرح شده از نقش و جایگاه برجسته شیخ حکایت دارد که در طول بیش از 40 سال فعالیت و ارتباط تنگاتنگ با مردم، آنچه را شریعت مطهره اسلام در زمینه های مختلف مد نظر داشت به مردم انتقال داده و تا حدودی زمینه های نفوذ و سپس تحول را فراهم آورد؛ چرا که متون تاریخی به صراحت بر نقش جنبش مردم توسط شیخ کاملاً گواهی می دهند.

فعالیت های سیاسی - اجتماعی شیخ فضل اللّه
شیخ پس از درخواست مردم و اشاره میرزای شیرازی و ورود به تهران به خاطر دل نگرانیهایی که از اوضاع ایران داشت، تلاشهای خود را در عرصه های مختلف فرهنگی، سیاسی و اقتصادی آغاز کرد. وی در ابعاد مختلفی به مقابله با سلطه فرهنگی، اقتصادی و سیاسی بیگانگان در ایران می پردازد؛ چرا که به گفته دکتر فووریه: «لقمه چرب و نرمی پیدا شده بود و رسیدن به آن به رنج و خرج سفر می ارزید.»[19] بیگانگان برای رسیدن به این منافع بزرگ راهی ایران گردیدند که با گسترش نفوذ انگلیسها، اهداف خود را از طریق اخذ امتیازات متنوع به نمایش گذاشتند. هدف آنان رسیدن به منافع اقتصادی بوده است که برای بیمه کردن آن می بایست زمینه های فرهنگی و سیاسی فراهم می آمد. از این رو:

«به مأمورین سیاسی و دیپلماتها اختیار انعقاد معاهدات، تجزیه قسمتهای مختلف کشور، تضعیف دولت مرکزی، مبارزه با پیشرفت فرهنگ و تمدن محلی که همه آنها در مسیر استقرار سیاسی انگلستان و پیشبرد سیاسی آن دولت بود، اعطاء می گردد.»[20]

بدنبال این سیاست،

«گروه زیادی از مبلغین مذهبی زن و مرد به ایران می آیند و با مسافرت به شهرها ایرانیان را به مسیحیت دعوت می کنند، کلیساهای بسیاری ساخته می شود، همچنین بیمارستانهایی بنا می شود و پرستاری بیماران را به عهده دختران مسلمان ایرانی که اجباراً از حجاب برخوردار نبودند، گذاردند.»[21]

شیخ فضل اللّه پس از آگاهی از این سیاست بیگانگان خصوصاً انگلیسها که با امتیاز تنباکو سرعت یافته بود - به خاطر حضور گسترده انگلیسها و مزدوران هندی آنان برای اجرای امتیاز رژی - در صدد رویارویی و مقابله با نفوذ فرهنگ غربی بر می آید.

رساله ها و نامه هایی که از شیخ به جای مانده است، کاملاً از این موضع گیری او حکایت دارد. از جمله این رساله ها می توان به رساله شصت پرسش و پاسخ اشاره کرد که از حساسیت شیخ و میرزا از مراودات اقتصادی و فرهنگی با بیگانه نشان دارد.

«در جواب سؤال از قند و غیره آنچه نوشته بودید از ترتب مفاسد بر حمل اجناس از بلاد کفر به محروسه ایران، صانها اللّه تعالی عن حوادث الزمان، صواب و همیشه ملتفت به آنها و اضعاف آن که مایه خرابی دین و دنیای مسلمین است بوده ام و از اقدام شما در تهیه دفع آنها که باید از محض غیرت دین و خیرخواهی مسلمین باشد زیاده مسرور شدم و البته به هر وسیله که ممکن باشد، رفع این مفاسد باید بشود...»

سؤال دیگری که شیخ در آن رساله مطرح کرده همراه با جواب میرزا عبارت است از: تشبه به غیر مذهب، از بابت لباس و چقاره (سیگار) کشیدن و غیره تشبه است و بد است یا خیر؟ جواب میرزا: در حدیث است که «لا تلبسوا ملابس اعدائی و لا تطعموا مطاعم اعدائی و لاتسلکوا مسالک اعدائی، فتکونوا اعدائی کما هم اعدائی»[22]که هرگونه تلبس و تقلید را از بیگانه نفی می کنند.

شاید بتوان گفت که همین سؤال و جوابها و دیگر اقدامات بوده است که زمینه وقوع جنبش تنباکو را فراهم آورده است، هر چند اقدامات دیگر از جمله نامه سید جمال الدین اسدآبادی را نیز نباید نادیده گرفت.

در این قسمت، پیرامون نقش شیخ در جنبش تنباکو به دو نقل اشاره می شود:

«در این نهضت ملی، شیخ فضل اللّه در کنار مجتهد بزرگ تهران، میرزا حسن آشتیانی، در محور مبارزات مردم تهران قرار داشتند. و بنا به نوشته شیخ حسن کربلایی، حکم تحریم تنباکو را شیخ فضل اللّه به دلیل ارتباط نزدیکی که با میرزای شیرازی داشت از سامرا گرفت و به یکباره قرارداد رژی و عوامل آن را شکست داد.»[23]

«همه و همه از دربار و دولت و رجال و تجار که تلگرافهای الغاء قرارداد تنباکوی رژی را به عتبات، خدمت مرحوم میرزای شیرازی عرضه داشتند مرحوم میرزا قانع نشد و نشد تا موقعی که از مرحوم حاج شیخ فضل اللّه نوری استفسار و تأیید آن را دریافت نمود.»[24]

پیرامون نقش شیخ در انقلاب مشروطه باید گفت که به اعتراف بسیاری از مورخین «شیخ در آغاز شکل گیری نهضت، در ایجاد فکر و تأسیس عدالتخانه و جنبش روحانیت و سپس تدوین قانون اساسی نقش عمده ای داشت.»[25] موقعیتی که شیخ فضل اللّه داشت و با اتحادی که بین ایشان و دو عالم بزرگ [بهبهانی و طباطبایی] برقرار گردید، مشروطیت، تقویت شد و البته مقام علمی عالی او نیز در این امر مؤثر بوده و زمینه های تسریع در پیروزی و تسلیم شاه و دربار را فراهم آورده بود.

همراهی ایشان با آیت اللّه بهبهانی و طباطبایی در جریانهای مختلف از جمله تحصن در مسجد جمعه تهران (مسجد شاه) و مهاجرت با آنها به قم را باید از اقدامات عملی ایشان در این مسیر دانست، البته ایشان:

«حوادث جنبش عدالت خواهی را نتیجه بحرانهای سیاسی و اقتصادی و فقر عمومی و ستم درباریان و هرج و مرج، بی قانونی و بی لیاقتی زمامداران و نفوذ بیگانگان در تصمیم گیری های همه جانبه می دانست و از قیام برای اصلاح کمبودهای کشور حمایت می کرد.»[26]

باید به این مطلب اشاره کرد که ایشان در این مسیر رواج و گسترش شریعت را می طلبید و با امید به این مسأله می خواست که احکام شرع را به رویه قانون آورده و روی هم رفته یک حکومت شرعی ایجاد کند.[27] و به سبب داشتن همین اندیشه با ورود افراد روشنفکر تازه از فرنگ برگشته در جریان نهضت، ناخرسندی خود را ابراز کرد و اعلام داشت که زمانی این مشروطیت، رسمیت می یابد که مشروعه و تابع احکام اسلام باشد.

ایشان با استقلال و ذهنیتی اسلامی که داشت تحت تأثیر جاذبه های فرهنگ و ارزشهای غربی قرار نمی گرفت و می گفت که اسلام دارای آنچنان غنایی است که در همه عرصه ها پاسخگو است و نیازی به بهره گیری از بیگانه نیست و در تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل دقیقاً به این مطلب اشاره دارد:

«این اسلام که اکمل ادیان و اتم شرایع است و این دین، دنیا را به عدل و شورا خواند، آیا چه افتاده است که امروز باید دستور عدل ما از پاریس برسد و نسخه شورای ما از انگلیس بیاید.»[28]

و با همین دیدگاه است که با قانون اساسی که الهام گرفته از غرب است به مخالفت بر می خیزد و آن را نوعی فراموشی از احکام شریعت تلقی می کند و می گوید:

«ما طایفه امامیه، بهترین و کامل ترین قوانین الهیه را در دست داریم این قانون وحی است و معلوم است که این قانون الهی ما، مخصوص به عبادات نیست، بلکه حکم جمیع مواد سیاسیه را بر وجه اکمل و اوفی داراست. لذا ما ابداً محتاج به جعل قانون نخواهیم بود. خصوص به ملاحظه آنکه ماها باید بر حسب اعتقادات اسلامی، نظم معاش خود را به قسمتی بخواهیم که امر معاد را مختل نکند و لابد چنین قانون منحصر خواهد بود به قانون الهی.»[29]

همین خصوصیات شیخ و وجود عوامل دیگری است که زمینه های بر دار شدن ایشان را نیز فراهم آورده بود؛ زیرا از یک طرف بیگانگان، خصوصاً انگلستان، حضور چنین شخصیتی را مخل رسیدن به منافع خود در دراز مدت می دانستند و احساس خطر می کردند و از سوی دیگر، روشنفکران تازه از فرنگ برگشته که غالباً مغلوب و مقهور فرهنگ غرب واقع شده بودند، اندیشه های دین خواهی را مانع از ترقی کشور و مملکت می دانسته اند.

همچنین افراد فرصت طلب و جاه طلب که منافع خود را در نابسامانی کشور می دیدند و نیز برداشتهای مختلف و فهمهای متفاوت میان علما از جریان سیاسی - اجتماعی آن روز را باید مزید بر علت دانست که همه این موارد، دست به دست هم داده و زمینه بر دار شدن شیخ را فراهم ساخت و بخصوص اصرار شیخ فضل اللّه بر اندیشه اسلام خواهی، آن هم اسلام ناب و اصیل و نفی هرگونه تقلید کورکورانه از بیگانه بوده است که به کشته شدن وی منتهی شده است.

این مطلب دقیقاً در نوشته ها و رساله های شیخ نمایان است. یکی از رساله هایی که به ایشان منتسب است، رساله تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل می باشد که در کتاب رسایل مشروطیت آقای غلامحسین زرگری نژاد، متن کامل آن آورده شده است. مطالعه این رسایل بسیاری از پرده های ابهام را نسبت به شیخ و اندیشه مشروعه خواهی وی کنار می زند و نقشه های شوم دشمن خصوصاً بیگانه در آن نمایان می گردد؛ در این بخش به نمونه هایی از آن اشاره می شود:

1- ضرورت حاکمیت قانون
ایشان ضمن بیان ضرورت حاکمیت قانون اشاره دارد که این قانون جز قانون اسلام نمی تواند باشد.

«حفظ نظام، محتاج به قانون است و هر ملتی که تحت قانون داخل شدند و بر طبق آن عمل نمودند، امور آنان به استعداد قانون آنها منظم شده ولی بهترین قوانین قانون الهی است،... معلوم است که قانون الهی، مخصوص عبادت نیست بلکه جمیع مواد سیاسیه را بر وجه اکمل داراست حتی ارش الخدش»[30]

2- قانون گذاری یا برنامه ریزی
ایشان جعل قانون که همان تشریع باشد را به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله اختصاص می دهند، ولی اجتهاد و نیز برنامه ریزی در امور شخصی و حکومتی را در چارچوب شریعت اسلام (کتاب، سنت، اجماع، عقل) برای دیگران نیز مجاز شمرده این مسأله را مباح و حتی لازم می دانند:

«جعل قانون کار پیغمبری است. لذا هر رسولی که مبعوث شد از برای همین کار بود. تا آن که خاتم الانبیاء مبعوث شد و دین خدا را کاملاً بیان فرمود، او خاتم الانبیاء است و قانون الهی که آورده دیگر نقص نخواهد داشت، نسبت به تمام ایام و تمام مردم. تماماً بر حسب وحی بوده نه استحسانات شخصیه،.. .. بلی اگر کسی بخواهد به جهت امور شخصی خودش قانون و ضوابطی مقرر کند منع و قبولش ربطی به احدی ندارد مگر این که مشتمل بر منکری باشد.»[31]

در جای دیگر ایشان به ضرورت وجود مجلس قانون گذاری برای حفظ حقوق حقه مردم و جلوگیری از حاکمیت مجدّد استبداد، اشاره دارد:

«این روزها شنیده می شود محض مساعدت با مقاصد اسلامیه حجج اسلامیه مهاجرین به زاویه مقدسه و سایر علماء اعلام و حجج اسلام ممالک محروسه - که تماما هم مقصد و همداستان با مهاجرین شدند - بعضی از اشخاص، مذاکره می نمایند که ما نظامنامه نمی خواهیم. این چه کلمه ای است؟! آیا می شنوید یا نه، می دانید غرض را یا نه؟! این حرف، بر جمیع تقادیر، غلط و موجب تضییع حقوق سی کرور نفوس است، بلکه مودّی به فساد اصل مجلس است.

گمان دارم که رندان، به این تدلیس، می خواهند مجلس را از بین ببرند و زحمات یک ساله تمام طبقات به هدر و خسارات اهالی مملکت، همه را بر باد دهند و استبداد را به حال اول برگردانند.»[32]

با شایعاتی که علیه شیخ در مخالفت ایشان با مجلس شورا و سعی در تخریب چهره ایشان صورت می گیرد می گوید:

«ایها الناس من به هیچ وجه منکر مجلس شورای ملی نیستم، بلکه مدخلیت خود را در تأسیس این اساس بیش از همه کس می دانم... الان هم من همان هستم که بودم تغییری در مقصد و تجددی در رأی من به هم نرسیده است.»[33]

3- آزادی و برابری
شیخ از تعابیر لیبرالی و غربی از «حریت و مساوات» انتقاد می کند و آن را با ضروریات شریعت اسلام منافی می داند و البته اگر آزادی و حریت به معنی تأمین حقوق شرعی و قانونی مردم و در دایره مباحات باشد و اگر برابری و مساوات به مفهوم عدم تبعیض و نفی بی عدالتی در اجرای قوانین باشد آن را قطعاً مورد قبول فقها می شمرد. او در این زمینه معقتد است که:

«مراد به حریت، حریت در حقوق مشروعه و آزادی در بیان مصالح عامه است، تا اهالی این مملکت مثل سوابق ایام، گرفتار ظلم و استبداد نباشند و بتوانند حقوقی که از جانب خداوند برای آنها مقرر است مطالبه و اخذ نمایند، نه حریتِ اربابِ ادیانِ باطله و آزادی در اشاعه منکرات شرعیه که هر کس آنچه بخواهد بگوید و به موقع اجرا بگذارد.»[34]

پیرامون ملاک مساوات اشاره ای دارد که:

«ای برادر عزیز قوام اسلام به عبودیت است و بنای احکام آن به تفریق و جمع مختلفات است پس به حکم اسلام باید ملاحظه نمود که در قانون الهی، هر که را با هر کس مساوی داشته ما هم مساویشان بدانیم. و هر صنفی را مختلف با صنفی فرمود ما هم همینگونه رفتار کنیم تا در مفاسد دینی و دنیوی واقع نشویم.»[35]

4- بیان حقیقت مشروطه
شیخ در پاسخ به کسانی که قائل بودند او از نظر اولیه خود مبنی بر مشروطه، عدول کرده و مخالف حرکت عمومی مردم قدم بر می دارد، در نتیجه باید او را کنار گذاشت، به تعریف مشروطه پرداخته و خود را نیز مدافع آن می داند:

«برادر عزیزم [بدان که] حقیقت مشروطه عبارت از آن است که منتخبین از بلدان به انتخاب خود رعایا در مرکز مملکت جمع شوند و اینها هیأت مقننه مملکت باشند و نظر به مقتضیات عصر بکنند و قانونی مستقلاً مطابق اکثر آراء بنویسند، موافق مقتضی عصر... اما این وضع قوانین باید مطابق شرع باشد.»[36]

و بسیاری از نوشته های دیگر که می توان در آن نشان از اندیشه شیخ پیرامون نظام مشروطه و تطابق آن با قوانین شریعت مطهره اسلامی را یافت. در نهایت شیخ شهید در راه دفاع از مشروطه مشروعه، جان خود را فدا نمود و مخالفان پس از ترور شخصیت او، شخص وی را به دار آویختند.[37]

نتیجه
شیخ فضل الله نوری با موقعیت علمی و جایگاه اجتماعی که در بین روحانیت و مردم داشته، توانسته است یک فرهنگ سیاسی مستقلی را مطرح کند و بر اساس آن نیز به میدان عمل وارد گردد. ایشان «مشروطه مشروعه» را طراحی کرد که پیام خاصی را داشت. الگوی «مشروطه مشروعه» از طرف ایشان که حاکی از نگاه او به مسائل مختلف سیاسی، اجتماعی و... می باشد، فرهنگ سیاسی نوینی را ارائه می داد؛ یعنی این که مسائل گوناگون مردم می بایست با احکام اسلام تطبیق داده شود و مشروعیت آنان مورد تأیید قرار گیرد.

تلاشهای شیخ در دوره اول مشروطه با گنجاندن اصل دوم متمم قانون اساسی مبنی بر نظارت فقها بر مصوبات مجلس شورای ملی با موفقیت همراه بود، اما در دوره بعد - پس از استبداد صغیر - حوادثی واقع گردید که از ورود آن اندیشه به عرصه عمل و میدان سیاست و قانون گذاری جلوگیری شد. در هر حال اندیشه مشروعه خواهی شیخ در تاریخ تحولات سیاسی - اجتماعی ایران ثبت و برای آیندگان الگوی مناسبی را مطرح ساخت.

پی نوشت ها:

[1] استادیار دانشگاه، محقق و کارشناس ارشد علوم سیاسی.

[2] پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران از تأسیس تا انقراض سلسله قاجاریه، ترجمه محمد رفیعی مهرآبادی، مؤسسه انتشاراتی عطایی، تهران، چاپ چهارم، 1377، ص 251.

[3] صحیفه نور، 27/8/59، ج 13 ص 175.

[4] همان، ج 15، ص 21.

[5] ر.ک.: همان، ج 18، ص 135، 231 و 181.

[6] عبدالحسین امینی، شهیدان راه فضیلت، ترجمه جلال الدین فارسی، بی نا، تهران، ص 514.

[7] محمد محسن شیخ آقا بزرگ تهرانی، الذریعه الی تصانیف الشیعه، بیروت، 1400 ق، ج 15، ص 23.

[8] محمدعلی شوشتری، چرا مرحوم شیخ فضل اللّه نوری به دار آویخته شد، روزنامه اطلاعات، 22 دی 1327، ص 6.

[9] محمدحسن ادیب هروی خراسانی، تاریخ پیدایش مشروطیت در ایران، شرکت چاپخانه ای خراسان، مشهد، چاپ دوم، 1361، ص 136.

[10] اسماعیل رائین، یپرم خان سردار، با مقدمه محمد حسین صدیق، مؤسسه تبلیغاتی رائین، تهران، 1355، صص 62 - 61.

[11] علی کاظمی، خاطرات مستر همفر با مقدمه حسین لنکرانی، بی جا، تهران، چاپ دوم، 1400 ف، ص 5.

[12] یحیی دولت آبادی، حیات یحیی، انتشارات عطار و فردوس، تهران، چاپ ششم، 1371، ج 1، صص 136 - 135.

[13] مجله وحید، شماره 14، سال چهاردهم، اسفند 1355، به سردبیری محمدعلی نجاتی.

[14] خاطرات احتشام السلطنة، به کوشش سید محمد مهدی موسوی، تهران، 1367، ص 20.

[15] عبدالحسین خان سپهر، مرآة الوقایع مظفری و یادداشتهای ملک المورخین، تهران، 1368، ج 2، ص. 245

[16] علی کاظمی، پیشین، صص 18 - 17.

[17] مهدی انصاری، شیخ فضل اللّه نوری و مشروطیت، موسسه انتشارات امیر کبیر، تهران، چاپ دوم، 1376، صص 36 - 35.

[18] مهدی ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، انتشارات علمی، تهران، چاپ دوم، 1363، ج 6، صص 1114-15

[19] ابراهیم تیموری، تحریم تنباکو، تهران، 1328، ص 42.

[20] اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری، مؤسسه تبلیغاتی رائین، تهران، ج 2، ص 128.

[21] ابراهیم تیموری، پیشین، ص 42.

[22] محمد ترکمان، مجموعه ای از رسایل، اعلامیه ها، مکتوبات... و روزنامه شیخ شهید فضل اللّه نوری، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، صص 384 - 382.

[23] میرزا محمد ناظم الاسلام کرمانی، تاریخ بیداری ایرانیان، به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی، انتشارات آگاه، تهران، 1357، ج 1، ص 12.

[24] علی کاظمی، پیشین، ص 23.

[25] میرزا محمد ناظم الاسلام کرمانی، پیشین، ص 560.

[26] مهدی انصاری، پیشین، صص 48 - 47.

[27] احمد کسروی، تاریخ مشروطه ایران با پیشگفتاری از رحیم رضا زاده ملک، انتشارات صدای معاصر، تهران، چاپ چهارم، 1380، ص 288.

[28] غلامحسین زرگری نژاد، رسایل مشروطیت، رساله تذکرة الغافل و ارشاد الجاهل انتشارات کویر، تهران، چاپ دوم، 1377، ص 174.

[29] همان.

[30] همان، صص 175 - 174.

[31] همان، ص 176.

[32] محمد ترکمان، رسائل، اعلامیه ها، مکتوبات...، و روزنامه شیخ شهید فضل الله نوری، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، تهران، 1362، صص 285 - 86.

[33] همان، صص 245، 246.

[34] همان، صص 366 - 363.

[35] غلامحسین زرگری نژاد، پیشین، ص 177.

[36] همان، 182.

[37] حضرت امام رحمه الله، صحیفه نور، ج 18، ص 181: «دوران مشروطه را که همه آقایان شنیده اند یک عده ای که نمی خواستند که در این کشور اسلام قوّه داشته باشد...آنها جو سازی کردند به طوری که مثل مرحوم آقا شیخ فضل الله که آن وقت یک آدم شاخصی در ایران بود و مورد قبول بود همچو جو سازی کردند که در میدان علنی ایشان را به دار زدند و پای آن هم کف زدند و این نقشه ای بود برای این که اسلام را منعزل کنند و کردند. و از آن به بعد دیگر نتوانست مشروطه یک مشروطه ای باشد که علمای نجف می خواستند. حتی قضیه مرحوم آقا شیخ فضل الله را در نجف هم یک جور بدی منعکس کردند که آنجا هم صدایی از آن در نیامد.»

نظر شما