پلورالیزم دینی
مجله رواق اندیشه رواق اندیشه، شماره 8، خرداد -تیر 1381
نویسنده : آیة الله استاد شیخ جعفر سبحانی
چکیده:
«پلورالیزم دینی» از مباحث نوظهوری است که در سالهای اخیر به طور گسترده در مجامع فرهنگی مطرح شده است. بررسی اجمالی خاستگاه و سیر تاریخی آن در میان متکلمان و فیلسوفان شرقی و غربی، گزارشی از انگیزه های طرح پلورالیزم، قرائتهای سه گانه از پلورالیزم دینی (پلورالیزم رفتاری، پلورالیزم رستگاری و پلورالیزم در عرصه معرفت شناسی) و بررسی و تحلیل آن، از جمله مباحثی است که در این مقاله آمده است.
مسأله پلورالیزم دینی(Religious Pluralism) از مسائل کلامی نوظهوری است که در مجامع فرهنگی به طور گسترده ای مطرح شده و کتاب و مقالات متنوعی در تبیین و تحکیم مبانی یا ردّ و نقد آن به نگارش در آمده است.
واژه پلورال Plural [به عنوان اسم یا صفت] به معنای «جمع و کثرت» است و پلورالیزم، حکایت از گرایش به «کثرت» و «تعدّد» در عرصه های گوناگون - اعم از «دین»، «فلسفه»، «اخلاق»، «حقوق» و «سیاست» - دارد. با توجه به این مطلب، در می یابیم که مقصود از «پلورالیزم دینی» کثرت گرایی دینی در برابر وحدت گرایی - و به اصطلاح «انحصارگرایی در دین» در برابر «شمول گرایی» - است.
پیش از ذکر تفاسیر گوناگون پلورالیزم دینی و نقد و بررسی آن، چند نکته را به عنوان بحثهای مقدّماتی یادآور می شویم:
الف) خاستگاه مباحث پلورالیزم و سیر تاریخی آن
این که مسأله «پلورالیزم» زادگاه غربی دارد یا شرقی و تفسیرهای گوناگون آن ریشه در کلام و فلسفه اسلامی دارد یا نه؟ از اموری بحث برانگیز در محافل علمی شمرده شده است.
کسانی که بر این عقیده اند پلورالیزم دارای زادگاه شرقی است، قرائنی بدین شرح ارائه کرده اند:
1- یوحنای دمشقی (... - 218ه)، مبتکر این مسأله بوده و حتّی رساله ای در این باب نوشته است.[1]
چنین ادّعایی مستند نیست و بر فرضِ صحّتِ نگارشِ چنین رساله ای، شاید هدف او دعوت به زندگی مسالمت آمیز بوده، تا از این طریق به همکیشان مسیحی اش که در کشورهای اسلامی سکونت داشتند، عزت بخشد.
ممکن است او در طرح این مسأله هدفی مشابه هدف «قِدَم قرآن»[2] داشته و خواسته است با طرح «پیروی از همه ادیان، مایه رستگاری است» گامی در حمایت از مسیحیان برداشته، از این طریق از تعصّب و انحصارگرایی مسلمانان بکاهد و....
2- اخوان الصفا در «رسائل» خود با بیان این نکته که «بدان، در هر دینی، حق موجود است، و حق بر هر زبانی جاری می شود... اگر احتمال می دهی دینی بهتر از آنچه که برگزیده ای هست، بسنده مکن، بهتر از آن را طلب کن. هر گاه بر چنین آیینی دست یافتی، بر آیین پست اصرار مورز، بر تو لازم است که آیین دوم را که افضل است، برگزینی و به آن دل بندی»[3] به گونه ای به مسأله پلورالیزم پرداخته است.
در جمله منقول، از وجود نوعی حق در تمام ادیان (هرگاه تعبیر به «ادیان» را صحیح بدانیم) خبر داده شده و چنین مطلبی سخن جدیدی نیست بلکه اسلام منادی آن است و اهل کتاب را بر اصل مشترک «توحید و عبادت» فرا می خواند:
«قُلْ یا أهل الکتاب تعالوا إلی کلمة سواء بیننا و بینکم أن لا نعبُدَ إلاّ اللّه و لانشرک به شیئاً...»[4]
3- غزالی در ذیل حدیث «ستفترق أمّتی الی ثلاث و سبعین فرقة» هر دو عبارت منقول: «الناجیة منها واحدة» و «الهالکة منها واحدة» را صحیح دانسته است. جمله نخست، حاکی از انحصار حق در یک فرقه است، در حالی که بنا به نقل دوم همه بر حق بوده و فقط یک فرقه گمراه خواهند بود.[5]
گر چه ظاهر این عبارت حاکی از نوعی «پلورالیزم مذهبی» نسبت به هفتاد و دو فرقه اسلامی است، ولی ذیل عبارت، حاکی است که تنها یک فرقه بر حق می باشد و آن فرقه ای است که بدون نیاز به شفاعت و یا عذاب موقّت در دوزخ، وارد بهشت می شوند، اما دیگر فرقه ها بر اثر کوتاهی در عقیده طرد می شوند. و در سایه شفاعت شافعان، یا پس از عذاب موقت در آتش، از آلودگی پاک شده و پس از پالایش وارد بهشت می شوند.[6]
علاوه بر آن، وی در جای دیگر اکثریت مردم روی زمین را غرق شده در دریای ضلالت می انگارد و نجات یافتگان را گروه بسیار کم.[7]
ب ) غربی بودن اندیشه پلورالیزم
پیش از نیمه قرن بیستم، کوچکترین ردّپایی از مسأله پلورالیزم در مطبوعات کشور ما مشاهده نمی شود و روح مسأله حاکی است که پلورالیزم یک اندیشه کاملاً غربی است که وارد حوزه اندیشه شرقیان شده است و با توجه به وجود تفسیر و قرائتهای گوناگون از آن، می توان گفت: این مسأله فاقد اصالت اسلامی است و اگر ریشه اسلامی می داشت، در طول چهارده قرن، محققانه ترین تحلیل و بررسی در آن، صورت می گرفت.
آری، در نیمه دوم قرن بیستم یکی از نویسندگان ایرانی[8] با طرح پلورالیزم دینی، آیه 62 سوره بقره را گواه بر رستگاری پیروان تمام مذاهب آسمانی گرفت.
استدلال به آیه یاد شده، از ابتکارات وی نبوده بلکه مفسران مسلمان در تفسیر آیه که مضمون آن در سوره های دیگر[9]نیز آمده است، تصریحاً یا تلویحاً به چنین برداشت غیر صحیح اشاره کرده و به تفسیر آیه پرداخته اند، حتی ابوالاعلی مودودی، چنین برداشتی را بزرگترین افترا به قرآن توصیف کرده[10] و نگارنده نیز در باب جهانی و خاتم بودن شریعت محمدی، آیه را به عنوان دلیل مخالفان، مطرح و به تحلیل آن پرداخته است.[11]
ج ) مقصود از دین و شریعت
کسانی که به طرفداری از «پلورالیزم دینی» برخاسته اند، میان «دین» و «شریعت» فرق ننهاده و روشن نکرده اند که درباره وحدت و یا کثرت کدام یک از آن دو گفتگو می کنند.
قرآن که موثّق ترین مدرک برای تفسیر این دو واژه است، «دین» را واحد و «شریعت» را متعدّد می داند، تو گویی گوهر دین در تمام ادوار یکی بیش نبوده و همه پیامبران به تبلیغ آن مأمور شده اند، و «دین» در طول اعصار فراتر از آن بود که در قلمرو نسخ قرار گیرد. از این رو «دین» در قرآن مفرد به کار رفته است.
دین امر واحدی است که کثرت پذیر نیست و حقیقت آن همان تسلیم در برابر خدایی است که سلطه، حاکمیت، آفریدگاری، کردگاری و شایستگی پرستش از آنِ اوست و هر امّتی به فراخور استعداد و توان خود به آن دعوت شده اند. این حقیقت از دقّت در آیات زیر به دست می آید:
1- «ذلک الدِّین القیم»[12]
در این آیه، یکتاپرستی و توحید در عبادت «دین قیم» نامیده شده است؛ یعنی دینی که تزلزل و خلل در آن راه ندارد و در تمام اعصار، استوار و نیرومند باقی می ماند.
2- «ان الدِّین عند اللّه الإسلام»[13]
آیه، ناظر به عصر رسول خاتم نیست بلکه از یک واقعیت مستمر در همه اعصار گزارش می دهد در این صورت وحدت دین با تعدّد شرایع و مذاهب آسمانی جز این تصور ندارد که دین، آن باورهای توحیدی و یا معارف الهی است که همه پیامبران، بر تبلیغ آنها دعوت شده اند. و اصول آن را، تسلیم در برابر خدا و نفی عبادت و اطاعت غیر او تشکیل می دهد.[14]
- «هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ...»[15]
آیه مذکور و آیات نظیر آن، بر توحیدی بودن دین حق دلالت دارد. با این توضیح که دین یک رشته آموزه های اعتقادی است که در رأس آنها، توحید قرار گرفته است و از آن جا که گزاره های مربوط به عقاید و معارف، حاکی از واقعیتهای عینی است، طبعاً دگرگونی در آن راه نداشته و پیوسته ثابت و استوار و از وحدت و یگانگی برخوردار می باشد.
امّا «شریعت» و «شرعه» به راهی گویند که انسان با پیمودن آن به آب می رسد. قرآن مجید در عین تصریح بر «وحدت دین»، به تعدّد شرایع و وجود «شِرعه»ها و «منهاج»ها تأکید می کند؛ مانند:
«و لکلٍّ جعلنا منکم شرعةً و منهاجاً»[16]؛
«ثم جعلناک علی شریعة من الأمر فاتبعها...»[17]
از این آیات استفاده می شود که شریعت همان آموزه های علمی و اخلاقی است که با اختلاف استعداد و توان امتها و شرایط گوناگون که بر آنان حکومت می کرد، اختلاف داشته است و بر همین اساس نسخ شرایع بر این اصل استوار بود، البته مقصود نسخ تمام آموزه های علمی و اخلاقی شریعت پیشین نیست بلکه نسخ بخشی از آنها است که لازمه پیشرفت زمان و بالا رفتن استعدادها و دگرگونی شرایط زندگی است.
د ) انگیزه های طرح پلورالیزم
به خاطر قرائتهای گوناگونی که از پلورالیزم ارائه شده است، انگیزه های متعدّدی در طرح آن دخیل بوده که به برخی از آنها اشاره می شود:
1- انگیزه جامعه شناختی
هرگاه پلورالیزم دینی به صورت رفتاری تفسیر گردد و مفاد آن این باشد که پیروان مذاهب گوناگون می توانند در کنار هم زندگی مسالمت آمیز داشته باشند و یکدیگر را تحمّل کنند، طبعاً انگیزه جامعه شناختی داشته و در جهت کاستن تعصّبات مذهبی و کم کردن زمینه های جنگ و درگیری و آشتی بیشتر میان پیروان تمام مذاهب خواهد بود.
نمونه ای از این انگیزه، تحرّکات «پاپ» برای زدودن هر نوع تعصّب مذهبی است تا آن حد که می کوشد یهود را در کشتن حضرت مسیح علیه السلام نیز تبرئه کند! در دومین بیانیه شورای واتیکان در سال 1963م. از فراموش کردن گذشته، جهت همزیستی مسالمت آمیز مسیحیان و مسلمانان سخن به میان آمده است.[18]
2- توجیه مطالب ناموزون کتاب مقدس
وجود آموزه های خردستیز در «کتاب مقدس» بویژه تعالیمی که مربوط به صفات و افعال خداست، مخالفان کلیسا را بر آن داشت تا از این سلاح بُرنده، ضدّ مذاهب کلیسا بهره گرفته و کتاب مقدس را جزو اساطیر و افسانه ها قلمداد کنند.
طرفداران پلورالیزم با طرح «گوهر و صدف دین» این نوع اختلافها را بی اهمیت تلقّی کرده، گوهر دین را متحول شدن شخصیت انسان و گزاره های دینی را در حکم صدف دین و برای حفظ گوهر پدید آمده می دانند. اهمیت دین در گوهر آن است نه در صدف و هرگز نباید بر آموزه های دینی مانند نظریه های علمی نگریست و در صدق و کذب آنها گفتگو کرد. و مادامی که این آموزه ها در تحوّل شخصیت ما مؤثر است از احترام خاصی برخوردارند.
در تقریر دیدگاه جان هیک[19] در باب پلورالیزم دینی همین نتایج به دست می آید. آنچه مهم است گوهر دین و تحول شخصیت انسان به شخصیت خدا محوری است و کلیه تعالیم و گزاره های کتاب مقدس در قلمرو عقیده و احکام عملی و اخلاق، همه صدف دینند و مادامی که در طریق حفظ آن گوهر به کار گرفته شوند برای ما اهمیت دارند و صدق و کذب، ضدّ و نقیض بودن آنها برای ما مهم نیست.
3- توجیه تکثر و تعدّد ادیان
انگیزه دیگری که برای طرح پلورالیزم مطرح شده، تصحیح تعدّد ادیان و یا شرایع است نه طرح حق یا باطل بودن آن؛ زیرا سرچشمه دین یکی بیش نیست و آن شهود «امر مطلق» و متعالی که از آن به «تجربه دینی» تعبیر می کنند، ولی نتیجه این شهود، متعدّد و مختلف است و راه حلّ آن این است که هرگاه تجربه دینی در قالب تعبیر ریخته می شود از عوامل تاریخی، زبانی، اجتماعی و جسمانی متأثر می شود و در نتیجه گزاره های دین تفاوت پیدا می کند، یکی به توحید و دیگری به تثلیت دعوت می کند.[20]
هرگاه این توجیه از نقدهای ویرانگر در أمان بماند، فقط می تواند اختلاف ادیان را در مسائل عقیدتی، تفسیر کند، نه در آموزه های عملی و نه در آموزه های اخلاقی؛ زیرا اختلاف در احکام نمی تواند معلول تأثّر تعبیر از شهود امر مطلق، از عوامل چهارگانه یاد شده باشد.
یادآوری
ناگفته نماند که پلورالیستهای دینی، خواهان تحقیق و ارائه نظر درباره پیام آوران و پیامهای آنان در عرصه عقیده و عملند، بدون آن که با خود آنان به مذاکره بنشینند و به کلمات و سخنان آنها گوش فرا دهند؛ سرچشمه دین را «شهود حقیقت مطلق» و پیامهای آنان را برداشتهای متفاوت آنان از یک حقیقت غایی و مرموز الهی معرفی می کنند، امّا یک بار نخواسته اند همین مطلب را با آنان در میان گذاشته، پای سخنان آنان بنشینند. از این رو، آن چه که پلورالیستها در داوری های خود می گویند یک رشته گمانه زنی هایی است که با کمترین مدرک تاریخی یا گواه دینی همراه نیست.
امروزه حدس و گمان بلکه خیال بافی، جای برهان و دلیل وتجربه علم آفرین را گرفته تا آن جا که حرکت عظیم پیامبران و کتابها و آموزه های آنان بدون کوچکترین دلیل به تجربه دینی (شهود حقیقت مطلق) و آموزه های آنان به برداشتهای متفاوت آنان از این حقیقت تفسیر می شود؛ غافل از آن که، پیامبران تعالیمشان را به خدا نسبت می دهند و خود را ناقل پیام خدا می دانند و شعار آنان چنین است: «ان اتّبع إلاّ ما یوحی إلی...»[21]؛ «اتّبع ما اوحی الیک من ربّک لا اله إلاّ هو[22]»
از سوی دیگر، هنگامی که مخالفان از پیامبری، درخواست می کنند تا پیام الهی را دگرگون سازد در پاسخ می گوید:.. . «قل ما یکون لی أن ابدّله من تلقاء نفسی...»[23]
یعنی: بگو ممکن نیست از نزد خود پیام الهی را دگرگون سازم.
تا این جا، سه انگیزه از انگیزه های طرح پلورالیزم به اجمال توضیح داده شد، اینک لازم است قرائتهای گوناگون پلورالیزم دینی را ملاحظه، سپس نقد و بررسی کنیم.
قرائت نخست از پلورالیزم دینی:
پلورالیزم رفتاری
تفاسیر گوناگونی که از پلورالیزم ارائه کرده اند، حاکی از آن است که همه قرائتها نمی تواند صحیح و کامل باشد، چه بسا ممکن است تفسیری از آن صحیح و استوار باشد و تفسیر دیگر، باطل و بی پایه.
«کثرت گرایی رفتاری» زندگی توأم با صلح و آشتی را برای پیروان ادیان و مذاهب گوناگون با تأکید بر اصول مشترک، توصیه می کند. گرچه وجوه مشترک میان ادیان توحیدی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام چشم گیرتر است ولی ادیان خاور دور هم با سایر ادیان از وجوه مشترکی برخوردارند. از این رو کافی است به آن چه ادیان بر آن اتفاق دارند، توجه شود و از اختلافات و درگیری ها اجتناب گردد.[24]
کثرت گرایی دینی با این قرائت، مورد پذیرش عقل و دین و شریعت است. قرآن مسلمانان را به زیستن مسالمت آمیز با اهل کتاب، زیر پرچم «توحید در پرستش» (که اصل مشترک در میان تمام شرایع آسمانی است) دعوت می کند:
«قل یا اهل الکتاب تعالَوْا الی کلمة سواء بیننا و بینکم أن لانعبد إلاّ اللّه و لانشرک به شیئاً و لایتّخذ بعضنا بعضاً أرباباً من دون اللّه فان تولّوا فقولوا اشهدوا بأنّا مسلمون»[25]
یعنی: بگو ای پیروان کتاب (های آسمانی) بیایید همگی اصلی را که میان ما و شما مشترک است به پا داریم و آن این که جز خدا کسی را نپرستیم و چیزی را شریک او قرار ندهیم اگر روی برگردانیدند بگویید گواه باشید ما مسلمانیم (تسلیم خدا هستیم).
دستور زندگی مسالمت آمیز حتی نسبت به مشرکان غیر متجاوز به حقوق مسلمانان در قرآن[26] و برخورد عملی امیرمؤمنان علیه السلامنسبت به پیرمرد نابینای نصرانی[27] و نامه اش به مالک اشتر که مردم یا برادر دینی ات هستند و یا انسانی مانند تو[28] و... نشانگر کثرت گرایی رفتاری است.
ولی برخی از طرفداران پلورالیزم چنین قرائتی را، نپسندیده و آن را از موضوع بحث خارج دانسته، می گویند: مسأله این نیست که چه راه حلی پیدا کنیم تا ادیان و پیروان ادیان مختلفی که وجود دارند، به گونه ای با هم کنار بیایند، اگر بخواهیم در فکر پیدا کردن یک راه حل عملی برای زندگی مشترک و مسالمت آمیز باشیم، اصل دیگری وجود دارد که می شود از آن استفاده کرد و آن تسامح (Tolerance) است که غیر از پلورالیزم می باشد. در تسامح، انسان، آزادی و حدود دیگران را محترم می شمارد، اگر چه معتقد باشد که همه حقیقت، نزد اوست.[29]
ولی برای انسانهای واقع گراکه به اصول دین خود اعتقاد کامل دارند، کثرت گرایی جز به همین معنا، مفهومی دیگر نمی تواند داشته باشد، خواه نام آن را «تساهل» بگذاریم یا پلورالیزم. مهم این است که بدانیم مسأله تساهل، یا زندگی مسالمت آمیز و یا به رسمیت شناختن حقوق اهل کتاب، به معنای صحّه نهادن بر نجات و رستگاری آنان نیست؛ زیرا مسأله اغماض و تساهل مربوط به زندگی دنیوی است و این که برای حفظ کرامت انسانیت نباید روی اختلافات درگیر شد، اما سرنوشت انسانها در سرای دیگر چگونه است، ارتباطی به این بحث ندارد. آری «بشارت ده آن بندگانی که به سخن گوش فرا دهند و از بهترین آن پیروی کنند»[30] و این همان است که در گفتگوی تمدّنها و ادیان و شرایع مقصد قرار می گیرد تا بدان وسیله، به دور از تعصّب و انحصارگرایی، سره از ناسره جدا گردد.
قرائت دوم از پلورالیزم دینی:
پلورالیزم رستگاری
دومین تفسیر از پلورالیزم دینی، ایمان به خدا را در رستگاری انسان کافی می داند و می گوید: همه ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یکسانند و مفاد آن این است که درهر زمانی چند دین حق وجود دارد و انسان می تواند در هر زمانی هر دینی را می خواهد، بپذیرد.
و به دیگر سخن، کافی است که انسان، خدا را بپرستد و به یکی از ادیان آسمانی که از طرف خدا آمده است انتساب داشته باشد و دستورهای آن را به کار بندند، شکل دستورها چندان اهمیتی ندارد. جرج جرداق صاحب کتاب «الامام علی علیه السلام» و جبران خلیل جبران، نویسنده معروف مسیحی و افرادی مانند آنان دارای چنین ایده ای می باشند.[31]
چنین ادّعای بزرگی، نه تنها با دلیل همراه نیست بلکه شواهد زیادی بر سستی آن گواهی می دهد زیرا:
اولاً، آورندگان شرایع باید در این باب نظر دهند نه آن که پلورالیستها درباره شرایع پیامبران تصمیم گیری کنند.
ثانیاً، تاریخ قطعی شرایع، محورهای پنجگانه ای را معرفی می کند و در رأس هر یک از این محورها، پیامبر صاحب شریعتی بوده و میان او تا ظهور محور دوم، پیامبران زیادی برانگیخته شده اند که کار آنان جنبه ترویجی بوده و از هر نوع حکم جدید، محروم بودند:
«شرع لکم من الدِّین ما وصّی به نوحاً و الذی أوحینا إلیک و ما وصّینا به إبراهیم و موسی و عیسی أن أقیموا الدین و لاتتفرّقوا فیه...»[32]
یعنی: آیینی را که برای شما تشریع کرد، همان است که به نوح توصیه کرده بود و آنچه به تو وحی و بر ابراهیم، موسی و عیسی سفارش کردیم این است که دین را به پا دارید و در آن تفرقه ایجاد نکنید.
در آیه مذکور سخن از پنج پیامبر بزرگ است که صاحب شریعت و نسبت به سایر پیامبران، محور بوده اند و پیامبران الهی دیگر وظیفه ای جز ترویج شریعت حاکم بر زمان خود را نداشته اند.
اختلاف استعدادها و قابلیتها سبب تعدّد شرایع بوده و خدای کمال مطلق، هیچ گاه آیین ناقصی را نفرستاده بلکه هر آیینی نسبت به مخاطبان خود در نهایت کمال بوده است و این ایجاب می کند که برای مخاطبان بالاتر، از شریعت دیگر بهره گیرند تا رشته فیض معنوی به حلقه أخیر منتهی گردد و شریعتی فرو فرستاده شود که بتواند جامعه انسانی را تا روز رستاخیز اداره کند و به نیازهای مادی و معنوی او پاسخ دهد و به همین جهت باب نبوت مختوم و وحی تشریعی قطع شود.
بررسی مفاسد این نظریه با توجه به سیر تاریخی نبوت
1- دوام و جاودانگی هر شریعت، به معنای لغو تشریع شرایع متعدّد و اعزام رسولان محوری خواهد بود.
2- مایه رستگاری بودن پیروی از هر شریعتی، مخالف تحدید نبوتها به پیامبر بعدی و بشارت از ظهور آن خواهد بود.
3- برخورداری هر شریعتی از خلود و جاودانگی، مخالف نسخ احکام، هر چند به صورت اجمال خواهد بود. آن گاه، مثلاً این گفتار مسیح که «و لأحلّ لکم بعض الذی حرّم علیکم»[33]
یعنی: آمده ام برخی از چیزهایی را که در شریعت پیشین برای شما حرام بود، حلال کنم. مفهوم و معنا نخواهد داشت.
4- هرگاه شریعت حضرت مسیح در زمان نزول شریعت لاحق، از رسمیت و صلاح آفرینی برخوردار بود، دعوت یهود و نصاری به پیروی از آیین محمد صلی الله علیه و آله چه وجهی داشت؟ قرآن با صراحت کامل اهل کتاب را کافر معرفی می کند، مگر آن که به آیین جدید نیز ایمان بیاورند: «فإن آمنوا بمثل ما آمنتم به فقد اهتدوا...»[34]
5- حیات معنوی انسان در سرای دیگر نتیجه عقیده صحیح و عمل صالح می باشد و پاداشهای اخروی، تجلیگاه این دو به شمار می رود. اکنون سؤال می شود: دو عقیده متضاد (مانند اعتقاد به توحید و تثلیث) و یا عمل به دو حکم مخالف (مانند پرهیز از شراب و می گساری) چگونه می تواند ضامن حیات معنوی انسان باشد؟
6- بر فرض که پیروی از هر آیین آسمانی، موجب رستگاری باشد، این در صورتی است که آیینهای واقعی، در دسترس باشد نه آن که تحریف شده باشد و نه مانند انجیل که به صورت زندگی نامه توسط عدّه ای از شاگردان مسیح تدوین گشته و نه مانند تورات که پس از نابودی نسخه های تورات در عصر بخت النصر به وسیله یکی از حافظان تورات پس از هفتاد سال نوشته شده باشد. از سوی دیگر، وجود احکام و گزاره های خردستیز و انتقاد قرآن از تورات کنونی، گواه بر این است که این کتاب نمی تواند رهبر سعادت و ضامن هدایت باشد.
7- با صرف نظر از موارد نقصی که نشان داده شد، گفته می شود: «ادیان بزرگِ تاریخ به مثابه مجموعه هایی شناختی است که منظومه واحدی از باورها را تشکیل می دهد»، ولی هرگاه دیدگاه یکی را برتر و کاملتر تشخیص دادیم، به حکم خرد باید از افضل و برتر پیروی کرد و این حقیقتی است که برخی از طرفداران پلورالیسم به آن تصریح می کنند.
ویلیام الستون می گوید: من واقعاً فکر نمی کنم کلیه ادیانی که در طول تاریخ بسط پیدا کرده و تا به امروز دوام یافته اند، از نظر معرفت شناسی یکسان و برابرند... ممکن است ملاحظات دیگری برخی از این منظومه باورها را بر پاره ای دیگر رجحان بخشد.[35]
قرائت سوم از پلورالیزم دینی:
پلورالیزم در عرصه معرفت شناسی
ظاهراً مقصود واقعی طراحان پلورالیزم دینی، پلورالیزم در عرصه معرفت شناسی است که در این قرائت، وحدت دین در واقع حفظ شده و تعدّد آن، معلول برداشتهای گوناگون پیامبران الهی معرفی شده است. حاصل این نظریه چنین است: حقیقتی داریم به نام اشراق و اتصال پیامبران با وجود مطلق و شهود و ادراک خدا بدون واسطه که از آن به تجربه دینی تعبیر می کنند، ولی کثرت دینی مربوط به فهم و برداشتهای متفاوت از آن واقعیتِ واحد است.
به عبارت دیگر، ارتباط پیامبران با آن موجود مرموز، یا احساس اتّکای مطلق به موجودی متعالی، یک واقعیت واحدی است که در آن کثرت نیست، ولی آن گاه که این واقعیتها در قالب تعبیر و بیان ریخته شود اختلاف می پذیرد و علت اختلاف هم عوامل چهارگانه فرهنگ، زبان، تاریخ و وضع جسمانی است. ما در این جا، چند جمله از سخنان جان هیک را (که به «پدر پلورالیزم» شهرت پیدا کرد) نقل می کنیم:
- از نظر پدیدارشناسی، اصطلاح تعدّد ادیان (کثرت دینی) به طور ساده عبارت است از این واقعیت که تاریخ ادیان نمایانگر تعدّد سنن و کثرتی از متفرعات هر یک از آنهاست. از نظر فلسفی این اصطلاح ناظر به یک نظریه خاص از روابط بین سنتها و یا دعاوی مختلف و رقیب آنهاست. این اصطلاح به معنای این نظریه است که ادیان بزرگ جهان تشکیل دهنده برداشتهای متفاوت از یک حرکت غایی و مرموز الوهی اند.[36]
- ادیان مختلف، جریانهای متفاوت تجربه دینی هستند که هر یک در مقطع متفاوتی در تاریخ بشر آغاز گردیده و خود آگاهی عقلی خود را درون یک فضای فرهنگی بازیافته اند.[37]
- این بدان معناست که واقعاً نمی توان از درستی یا نادرستی یک دین سخن گفت، چه رسد به این که از درستی یا نادرستی یک تمدن گفتگو کنیم؛ زیرا ادیان به معنای جریانهای دینی فرهنگی مشخص و متمایز در درون تاریخ انسانی، بازتاب تنوعات انواع انسانی و طبایع و صورتهای اندیشه هستند، همین اختلافات بین ذهنیت شرقی و غربی که در صورتهای مختلف عقلی، زبانی، اجتماعی، سیاسی و هنری تجلّی پیدا کرده احتمالاً در بطن اختلافات بین دین شرقی و غربی نیز وجود دارد.[38]
نقد و تحلیل قرائت سوم
1- اگر واقعا، حقیقت مطلق در دست هیچ کس نیست و هرکسی از عینک رنگی خاصی به حقیقت می نگرد، پس باید گفت: تمام شرایع یا ادیان صراط های غیر مستقیم و معارف نا استوار و تفسیرهای لرزانی از شهود حقیقت مطلق می باشند و بشر از روزی که دیده به جهان گشوده، هیچ گاه به حقیقت مطلق دست نیافته است و پیوسته در دریای جهل و نادانی دست و پا می زند و تا روز رستاخیر در این غرقاب باقی خواهد ماند.
با توجه به آموزه های مخالف و حتی متناقض مکاتب مانند هندوئیزم و بودائیزم و مکاتب الحادی مانند ماتریالیسم و...، فرق نگذاشتن میان آنها و همگی را دارای پیامهای دگرگون گشته عواملی دانستن، آیا حکایت از بحران فکری صاحبان این نظریه ندارد؟!
2- این نظریه بر فرض صحت، کثرت دینی بخش آموزه های عقیده ای را توجیه می کنند؛ مانند توحید و تثلیث، جبر و اختیار، تنزیه و تجسیم، نه آموزه های احکام عملی و اخلاقی را؛ زیرا مسأله اشراق و ارتباط و یا کانون وجود مطلق می تواند پیامهای گوناگونی نسبت به وجود مطلق داشته باشد؛ یعنی هر یک از این پیام آوران (به تعبیر جان هیک) از یک واقعیت نامحدود متعالی به صورت کاملاً متفاوت، درباره ذات و صفات و افعال ادراک دارند، ولی احکام عملی که به تدبیر جامعه و اصلاح اخلاق انسانی مربوط می باشد نمی توانند محصول یافته های مختلف باشند.
3- از سوی دیگر، چگونه این اشراق و ارتباط با وجود مطلق، نتایج متناقض را به بار آورده است؟ برخی از مروّجان پلورالیزم، تضاد را به خودِ خدا نسبت می دهند و می گویند:
«اولین کسی که بذر پلورالیزم را در جهان کاشت، خودِ خداوند بود که پیامبران مختلف فرستاد، بر هر کدام ظهوری کرد و هر یک را در جامعه ای مبعوث و مأمور کرد و بر ذهن و زبان هر کدام تفسیری نهاد و چنین بود که کوره پلورالیزم گرم شد».[39]
لازمه این گفتار این است که خدا به یکی از پیامبران، توحید و به دیگری شرک آموخته است، آن گاه همه پیامبران جز یکی را بسیج کرده که مردم را به توحید دعوت کنند. آیا این سخن را می توان به یک فاعل هدف دار نسبت داد؟!
این جاست که به خوبی درمی یابیم حتی آنان که از پایه گذاران پلورالیزم به شمار می روند در مسأله تضاد و تناقض بین پیامها دچار آشفتگی گردیده اند.[40] و هر چه می کوشند تا وجود تناقض در دعوت پیامبران (مثل توحید و تثلیث) را حل کنند، توانایی بر حل این گره کور ندارند.
4- اگر ما دریافت پیامبران را در مقام اشراق یکی بدانیم و عوامل چهارگانه (فرهنگ، زبان، تاریخ و وضع جسمانی) را به هنگام تعبیر از آن، موجد اختلاف بیندیشیم، باید پیامبران پیشین در عرصه عقاید، مکتبهای گوناگون داشته باشند در حالی که (جز حضرت مسیح آن هم به ادّعای پیروان وی) تمام پیامبران با شرک و بت پرستی مبارزه کرده و توحید را قبله دعوت قرار داده اند؛ یعنی عوامل چهارگانه، کوچکترین تأثیری در این تغییر نداشته است.
5- لازمه پذیرش تغییرات در اثر عوامل چهارگانه این است که هیچ اصلی در هیچ دینی جنبه قطعی نداشته باشد، در حالی که (مثلاً) در آیین اسلام یک رشته امور قطعی است که نمی توان آنها را متزلزل و یا محصول عوامل چهارگانه دانست:
1- وجود خدا؛ 2- صفات جمال و جلال او؛ 3- اعزام پیامبران؛ 4- دعوت به توحید و یکتاپرستی؛ 5- دعوت به حیات مجدد پس از دنیا؛ 6- مبارزه با ظلم و ستم؛ 7- دعوت به مکارم اخلاق و نهی از منکرات؛ 8- واجبات فردی و اجتماعی؛ 9- منهیات و محرّمات فردی و اجتماعی؛ 10- خاتمیت شریعت اسلام و ده ها آموزه دیگر.
جان هیک به خاطر دوری از تعالیم و قطعیات و متواترات دین اسلام، همه مذاهب را با یک چوب رانده است. او اگر درباره آیین کلیسا، یا آیینهای رایج در شرق مانند: برهمن، بودا، هندو و... چنین نظر می دهد، قابل بررسی است، اما نه درباره اسلام که مجموع آموزه های آن بر قطعیات و ظنّیات تقسیم می شود و هرگز تاریخ برروی قطعیات آن اثر نگذاشته است.
6- پیامبران آسمانی، آموزه های خود را در تمام زمینه ها به وحی نسبت می دهند و تأثیرگذاری عوامل، حتی اراده خود را در آن آموزه ها محکوم می کنند.
پیامبر اسلام روزی برای کاری به مغازه آهنگر رومی رفت و دقایقی در آن جا نشست؛ مشرکان قریش او را متّهم به اخذ وحی از او کردند؛ وحی از حضرت حق فرود آمد، و این تهمت را زدود و فرمود: «و لقد نعلم انّهم یقولون انما یعلّمه بشرٌ لسان الّذی یلحدون الیه اعجمی و هذا لسانٌ عربی مبینٌ»[41]
یعنی: به خوبی می دانیم که آنان می گویند جز این نیست که بشری به او بیاموزد. بگو زبان کسی که این آموزش را به او نسبت می دهید، عربی نیست و قرآن به زبان عربی است.
قرآن پیامبر اسلام را در دریافت وحی چنین تعریف می کند: «قل نَزَّلَهُ روحُ القدس من ربّک بالحقّ لیثَبِّتَ الذین آمنوا و هُدی و بُشری للمسلمین»[42]
یعنی: بگو روح القدس قرآن را از طرف پروردگارت به حق آورده است تا کسانی که ایمان آورده اند استوار گرداند و برای مسلمانان هدایت و بشارتی باشد.
با این بیانات قاطع، چگونه درباره کتاب پیامبران قضاوت کنیم و بگوییم: مخلوقِ عوامل و شرایط حاکم بر زندگی آنها است؟!
پی نوشت ها:
[1] چشم انداز ایران، شماره یکم.
[2] برای اطلاع بیشتر: ر.ک: زرکلی، الاعلام، ج 8، ص 211؛ ابن زهره تاریخ المذاهب الاسلامیه، ج 2، ص 394.
[3] ر.ک: اخوان الصفا، رسائل، دار بیروت، بیروت، 1403 ق، ج 3، ص 501.
[4] آل عمران / 64.
[5] محمد الغزالی، فیصل التفرقه بین الاسلام و الزندقة، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1993 م. ص 106.
[6] همان، ص 107.
[7] ر.ک: ابی حامد الغزالی، المنقذ من الضلال، مکتبه الهلال، بیروت، چاپ اول، 1993 م. صص 18 - 17.
[8] دکتر میمندی نژاد.
[9] مائده / 69؛ حج / 17.
[10] ر.ک: ابوالاعلی المودودی، الإسلام فی مواجهة التحدیات المعاصرة، دار القلم، کویت، چاپ اول، 1391 ق. صص 206 - 190.
[11] ر.ک: شیخ جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن، مؤسسه امام صادق، قم، چاپ چهارم، 1413 ق. ج 3، صص 200 - 214.
[12] یوسف / 40، روم / 30.
[13] آل عمران / 19.
[14] تأمل در آیه های 67 و 85 سوره آل عمران و آیه 36 سوره نحل، همین تفسیر را افاده می کند.
[15] صف / 9.
[16] مائده / 48.
[17] جاثیه / 18.
[18] ر.ک: برخورد آرای مسلمانان و مسیحیان، ص 251؛ کتاب نقد، شماره 4، گزاره اول؛ البته جان هیک بیانیه شورا را به صورت دیگر نقل کرده است. ر.ک: جان هیک، فلسفه دین، ترجمه بهرام راد، انتشارات بین المللی الهدی، چاپ اول، 1372، صص 243 - 242.
[19] ر.ک: مایکل تترسون و دیگران، عقل و اعتقاد دینی درآمدی بر فلسفه دین، ترجمه احمد نراقی و ابراهیم سلطانی، طرح نو، تهران، چاپ دوم، صص 409 - 408.
[20] ر.ک: میرچا الیاده، دین پژوهی، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، ص 301؛ جان هیک، فلسفه دین، پیشین، ص 238.
[21] یونس / 15.
[22] انعام / 106.
[23] یونس / 15.
[24] ر.ک: مجله کیان، شماره 50، ص 7.
[25] آل عمران / 64.
[26] ممتحنه / 8.
[27] شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، باب 19 از ابواب جهاد، حدیث 1، ج 11، ص 49.
[28] نهج البلاغه، نامه 53.
[29] عبدالکریم سروش، مجله کیان، شماره 2، آذر 1370، صص 12 - 11.
[30] زمر / 17 و 18.
[31] ر.ک: شهید مرتضی مطهری، عدل الهی، انتشارات صدرا، تهران، چاپ دهم 1380، صص 277 - 275.
[32] شوری / 13.
[33] آل عمران / 50.
[34] بقره / 137.
[35] مجله کیان، شماره 50، ص 7.
[36] جان هیک، مقاله تعدد ادیان، دین پژوهی، ص 301.
[37] جان هیک، فلسفه دین، پیشین، ص 338.
[38] همان، ص 234.
[39] عبدالکریم سروش، صراط های مستقیم، ص 18.
[40] برای نمونه ر.ک: کیان، شماره 50، ص 7، مصاحبه خبرنگار مجله کیان با ویلیام الستون.
[41] نحل / 103.
[42] نحل / 102.
نظر شما