اخلاق، محور گفتگوی فرهنگ ها (نقدی بر نسبی گرایی اخلاقی)
مجله رواق اندیشه رواق اندیشه، شماره 10، مهر 1381
نویسنده : حسینی، سید اکبر
چکیده:
در جهانی که بسیاری جنگ را ساده ترین نوع برخورد میان فرهنگ ها می دانند، شعار گفت وگوی تمدن ها دارای زیبایی و جلوه خاصی است. به باور نویسنده، اخلاق را می توان یکی از محوررهای اصلی این گفت وگوها دانست، و البته زمانی این گفت وگو نتیجه بخش خواهد بود که مسأله اخلاق امری کاملاً نسبی قلمداد نشود و از اطلاق قابل توجهی برخوردار باشد. بر این اساس، نوشتار حاضر پس از بیان انواع سه گانه نسبی گرایی اخلاقی به نقد آنها می پردازد.
«آدمیان در زمان ها و مکان های گوناگون، آداب و رسوم، نظام های اخلاقی، تنظیمات قانونی، سیاسی و نظریات دینی مختلفی را اتخاذ کرده اند. چنین اختلاف و تنوعی، حقیقتی اساسی راجع به فرهنگ آدمیان و زندگی اجتماعی آنان است. این مطلب به ویژه، مبین حقیقت نسبیت اخلاقی است»[1]
فرهنگ عبارت است از ارزش هایی که اعضای یک گروه معینی دارند، هنجارهایی که از آن پیروی می کنند و کالاهای مادیی که تولید می نمایند.[2] ارزش ها، یک سلسله باورها هستند که آن گروه برای خود مهم تلقی می نمایند و هنجارها، اصول و قواعدی معین اند که از افراد آن رعایت آنها انتظار می رود. به عبارت دیگر، ارزش ها حاکی از جهان بینی آن گروه اند و هنجارها به ایدئولوژی آنان نظر دارند.
بی تردید، تنوع فرهنگی ای که در جهان اطراف ما وجود دارد ناشی از وجود عناصر و آموزه های متغیری است که در ضمن فرهنگ های گوناگون تجلی یافته اند. به عبارت دیگر، اختلاف فرهنگ ها به تغییر آن عناصر متغیر باز می گردد.
اما آیا حقیقتا تمام ارکان و عناصر فرهنگ متغیرند به گونه ای که هیچ اصل و معیار ثابت و هیچ ارزش و هنجار یکسانی در میان فرهنگ ها دیده نمی شود تا در سایه آن اصول ثابت به گفتگو پرداخت و به سوی ساختن جهانی آبادتر پیش رفت؟
این پرسش، با تمام سادگی و بساطت خود، قابلیت دریافت پاسخ های گوناگون و گاه متناقض را دارد و روشن است که رسیدن به هر پاسخی مستلزم ارائه تبیینی دقیق از مؤلفه های فرهنگ و بررسی ثبات یا تغییر هر کدام از آنها است. نوشتار حاضر نیز درصدد یافتن پاسخی اجمالی برای آن پرسش است و چون مجال چندانی در اختیار ندارد، قادر نیست تمام اجزا و عناصر فرهنگ را به ارزیابی نشیند و ثابت و متغیر آنها را تعیین کند.
بر این اساس، سعی خود را بر عنصر اخلاق متمرکز کرده و در این حوزه دنبال یافتن عناصر مشترک میان فرهنگ ها خواهد بود و تلاش خواهد کردبا نفی نسبی گرایی اخلاقی و اثبات وجود اصول اخلاقی مشترک، اخلاق را پایه مشترک میان تمام فرهنگ ها معرفی کند که بر مدار آن گفتگوی میان فرهنگ ها معنای قابل توجهی می یابد.
اطلاق و نسبیت اخلاق
ار. اف. اتکینسون در تعریف مطلق گرایی اخلاقی می نویسد: «از این دیدگاه، اصول یا معیارهای اخلاقی، عام و مطلق اند، مرجعیت آنها نامشروط است، هیچ استثنایی نمی پذیرد و مضمون شان به اقتضاء موارد استعمال شان تغییر نمی کند.»[3]
در برابر این رویکرد، نسبی گرایی اخلاقی مدعی است که «باورهای اخلاقی آدمیان در طول زمان و در میان افراد مختلف و گروه ها و جوامع گوناگون، متفاوت اند.»[4] به عبارت دیگر، اخلاقیات و بایدها ونبایدهایی که بر رفتار و اوصاف اختیاری انسان ها حمل می شوند، از زمانی به زمان دیگر و از جامعه ای به جامعه دیگر و از گروهی به گروهی دیگر متفاوت اند. و ما نمی توانیم بر عنصر اخلاق به عنوان وجه مشترک و ثابت میانِ فرهنگ ها نظر کنیم.
اما به راستی کدامیک از این دو رویکرد می توانند از ادعاهای خود بهتر دفاع کنند و آنها را به اثبات برسانند؟ دراین بخش ما به بررسی ادعاهای نسبی گرایی اخلاقی می پردازیم، و به تبعیت از فیلسوفان اخلاق، نسبیت گرایی اخلاقی را در سه بخش توصیفی، معرفت شناختی و هنجاری مورد بررسی قرار می دهیم.
الف ـ نسبی گرایی اخلاقی توصیفی
نسبی گرایی توصیفی عبارت است از بیان این مطلب که تفاوت های بنیادین در باورهای اخلاقی مردم مختلف وجود دارد در حالی که این تفاوت ها و اختلافات ناشی از کاربردهای گوناگونِ ارزش های عام و یا اصولِ مشترک اخلاقی تلقی نمی گردند.[5]
این نوع از نسبی گرایی معتقد است که باورهای اخلاقی پایه، که سایر ارزش ها و باورها از آنها نشأت می گیرند، در میان افراد و جوامع مختلف تفاوت دارند و حتی گاه متعارض اند. و البته این تفاوت ها، تفاوت در کاربرد و یا اجراء این باورهای پایه نیست بلکه تفاوت خود باورهای پایه است.
برای مثال، به عقیده این عده، اصیل بودنِ حقوق افراد و یا اصیل بودنِ حقوق اجتماع دو باور پایه و مبنایی در اخلاق می باشند. اکنون در نظر این عده جوامعی که حقوق افراد را اصیل می داند با جامعه ای که حقوق جامعه را اصل می داند، اختلاف در باور اخلاقی بنیادین دارند. به هر حال در نظر این عده نسبی گرایی اخلاقی یعنی پذیرش اختلاف در باورهای مبنایی اخلاقی.
نسبی گرایی توصیفی در قوی ترین شکل خود این ادعاست که تفاوت های بنیادین پیرامونِ همه ارزش ها و اصول اساسی اخلاقی هر دو جامعه ای که با یکدیگر مقایسه شوند، وجود دارد. بلکه این اختلاف حتی در میان گروه ها و افراد مختلف یک جامعه نیز دیده می شود.[6]
بی تردید این تقریر از نسبی گرایی توصیفی، تقریری نامعقول است؛ زیرا اولاً، باورهای بنیادینِ مشترک فراوانی در میان افراد، گروه ها و حتی جوامع مختلف وجود دارد که می توانند این ادعا را ابطال نمایند. از باب مثال، جوامع فراوانی اصالت را به حقوق افراد داده اند و در مقایسه با یکدیگر در این اصل بنیادین (به عقیده صاحبان این دیدگاه) مشترک اند و یا تعدادی از جوامع اصالت را به حقوق اجتماعی اعطا نموده اند و این جوامع از این جهت با هم مشترک اند و تفاوتی ندارند.
ثانیا بر فرض پذیرش وجود اختلاف مذکور، این پرسش، خود را نمایان می سازد که عامل انسجام افراد این اجتماع که با یکدیگر در ارزش های بنیادین اخلاقی اختلاف دارند چیست؟ آیا عنصر انسجام بخش بهتری از اصولِ اخلاقی یک جامعه وجود دارد که موجب ارتباط افراد آن اجتماع با یکدیگر شود؟
مطمئنا قوی ترین عامل انسجام در میان جوامع مختلف، اصول اخلاقی مشترک میان آنهاست و با فرض نبود آن اصول مشترک، جامعه دوام پیدا نمی کند و از هم متلاشی می شود. برای مثال جامعه ای را در نظر بگیرید که افراد آن در خوبی عدالت و بدی ظلم با یکدیگر متفق القول نیستند. به عقیده شما آیا این جامعه می تواند مدت زیادی بر جای بماند؟ بنابراین شکی نیست که یکی از اصلی ترین عوامل دوام جوامع وجود اصول اخلاقی مشترک است و این مطلب ادعای نسبی گرایان افراطی بی وجه می نماید.
ثالثا، افراد یک جامعه با توجه به وجود اصول اخلاقی مشترک با یکدیگر ارتباط پیدا می کنند و با یکدیگر رفتار می کنند و حتی درباره رفتار یکدیگر به قضاوت می نشینند.[7] و بالاتر این که جوامع مختلف با توجه به این اصول اخلاقی مشترک میانِ خود، اعمال دیگر جوامع را می سنجند و خوبی و بدی آنها را معین می کنند.
وآخر این که جوامع مختلف با در نظر گرفتن این اصولِ مشترک است که جامعه خود و اخلاق جامعه خود و فرهنگ جامعه خود را از جوامع دیگر برتر می دانند. به نظر ما اصل بنیادین خوبی عدالت، بدی ظلم و... از جمله اصولی اند که در میان همه جوامع و فرهنگ ها وجود دارند، و تمام جوامع به صورت های گوناگون اخلاقی بودن این اصول را می پذیرند؛ هر چند در مقام عمل و مصداق یابی، اختلافاتی پدید آمده است. بر این اساس به نظر می رسد این تقریر از نسبی گرایی راهی جز ابطال ندارد و کسی حقیقتا نمی تواند ملتزم به آن شود.
نسبی گرایی توصیفی در تقریری معتدل تر، این ادعا را مطرح می سازد که «تفاوت های بنیادین در مورد برخی از ارزش ها و اصولِ اساسی برای برخی موارد مشابه در طول زمان و میانِ افراد، گروه ها و جوامع وجود دارد.»
شاید در نگاه نخست، این تقریر از نسبی گرایی، رویکردی موجه و جذاب در نظر گرفته شود؛ اما با اندکی دقت متوجه می شویم که این رویکرد با مشکل تعیین باورهای بنیادین مواجه است. به عبارت دیگر، در بسیاری از موارد، اختلاف نظر در احکام و ارزش های جزئی و فرعی که از اصول بنیادین نشأت گرفته اند، اختلافِ در باورهای بنیادین در نظر گرفته شده است.
برای مثال عده ای برای تبیین این رویکرد به جواز قتل نوزادان دختر نزد اسکیموها در سالهایی که شکار کمیاب است اشاره می کنند و یا به خوبی دفن مردگان نزد برخی اقوام و خوبی سوزاندن آنها نزد برخی دیگر تمسک می جویند.[8] اما پیروان این رویکرد برای اثبات وجود این نوع اختلاف، باید بنیادین بودنِ اصول مورد نظر را اثبات کنند؛ کاری که بسیار دشوار است و به راحتی از آنان برنمی آید. به عقیده ما، تمام نمونه ها و مثال هایی که این افراد درباره اختلاف بنیادین ارائه می نمایند به راحتی قابل ارجاع به اختلاف در اِعمال اصول ثابت بنیادین و یا اختلاف در احکام جزیی ناشی از این اصول کلی و ثابت می باشند.
توضیح مطلب این که هر نظام اخلاقی از عناصر و ارکانِ خاصی تشکیل می شود که عبارت است از:
1ـ پاره ای قواعد، اصول و فضایل که بتوان آنها را در احکام کلی تر بیان کرد. همانند اصلِ حسنِ عدالت، و قبح ظلم؛
2ـ احکام جزیی تر که به احکام کلی تر باز می گردند و روش اجراء و اعمال احکام کلی را بیان می نمایند. همانند اصل نیکی به ایتام و سالخوردگان و کمک به مستمندان و...؛
3ـ حالت های احساسی خاص (طبیعی یا اکتسابی) که همراه این احکام و قواعد باشند و ما را به عمل بر اساس آنها برانگیزانند. به عبارت دیگر انگیزه فعل اخلاقی را برای ما پدید آوردند؛
4ـ اهداف و آرمان هایی که اخلاق در پی آنهاست. مثلاً سعادت حقیقی و یا رفاه دنیوی و...؛
5ـ ضمانت های اجرایی خاص که باعث اجرای آن اصول و قواعد می گردند.[9]
اکنون به نظر ما یک نظام اخلاقی صحیح و درست، اختلافی با سایر نظام های اخلاقی درست در اصول کلی و بنیادین نخواهد داشت و اگر اختلافی باشد، در احکام جزیی و مصادیق جزیی احکام کلی است. و اگر مشاهده کردیم در جامعه ای کهنسالان از جایگاه و احترام بالایی برخوردارند و در جامعه ای دیگر به عنوانِ افراد باز نشسته راهی آسایشگاه سالمندان می گردند و در جامعه سومی (اسکیموها) در برف رها می شوند تا مرگ به سراغشان آید، این جوامع در اصل لزوم احترام به کهنسالان اختلافی ندارند؛ بلکه در نحوه و چگونگی احترام گزاردن و اعمال آن اصل با یکدیگر اختلاف نظر پیدا کرده اند (البته بر فرض که این جوامع نظام اخلاقی باطلی را اتخاذ نکرده باشند.)
به هر حال نسبی گرایی توصیفی در هر دو تفسیر افراطی و معتدلش قابل پذیرش نیست و ما معتقدیم که در نظام های اخلاقی صحیح و واقعی این نوع از اختلافات وجود ندارد.
ب ـ نسبی گرایی اخلاقی معرفت شناختی
رویکرد دیگری که در نسبی گرایی اخلاقی مطرح است، نسبی گرایی معرفت شناختی است. این رویکرد همان گونه که از نامش بر می آید، بر محور صدق و توجیه قرار دارد و مدعی است که نظام های اخلاقی متفاوت، همگی می توانند صادق و موجه باشند.[10]
قوی ترین شکل این رویکرد نسبی گرایانه معتقد است که همه نظام های اخلاقی، صادق و موجه اند. به این بیان که هر جامعه ای نظام اخلاقی ویژه ای دارد و در این میان، هیچ نظام اخلاقی کاذب و خطایی وجود ندارد. به عبارتی دیگر، هر جامعه ای چه بدوی و چه متمدن برای خود یک نظام اخلاقی خاصی دارد که بر اساس آن، افراد با یکدیگر رفتار می کنند. مثلاً جامعه بومیان استرالیا یک نظام اخلاقی دارند، بومیان آفریقایی یک نظام اخلاقی دیگر و مردم اروپا و جوامع اروپایی یک نظام اخلاقی و جوامع مسلمان یک نظام اخلاقی دیگر. اکنون به نظر نسبی گرایان معرفت شناختی، همه این نظام ها، نظام های اخلاقی درست و صادقی هستند و تمام آنها از اعتباری یکسان بهره می جویند و هیچ کدام از آن نظام ها نمی توانند ادعای برتری بر سایر نظام ها از جهت صدق و اعتبار داشته باشد.
در مقابل، ما معتقدیم که تنها یک نظام اخلاقی صادق و حقیقی وجود دارد. و سایر نظامها تا آن جا که شبیه و نزدیک به آن نظام اخلاقی حقیقی باشد، از صدق و اعتبار برخوردارند. توضیح آن که، اخلاق یا در صدد نظام دادن به غرایز و قوای روحی است.[11]
و یا در مقام بیان روابط علّی و معلولی میان افعال و اوصافِ اختیاری آدمی و سعادت حقیقی اوست.[12] از این رو یک نظام اخلاقی وقتی صادق است که واقعا این مطلب را به انجام رساند، به اصطلاح، نظامی مطابق با واقع باشد. از سوی دیگر چون نظم غرایز و قوای روحی آدمی و نیل به سعادت حقیقی یک حالت کمال دارد، تنها یک نظام اخلاقی می تواند این حالت کمال را پدید آورد و نظامی حقیقی تلقی گردد.
بنابراین، تنها نظام اخلاقی صحیح، نظام اخلاقی ای است که مطابق با آن نظام حقیقی باشد و بتواند آن هدف نهایی اخلاق را که یا رساندن به کمال است و یا تعدیل غرایز، تأمین نماید و این نظام تنها نظام موجه و معتبر نیز قلمداد می گردد.
اما نکته دیگری که باید خاطر نشان گردد این است که ممکن است نظام های اخلاقی دیگری نیز وجود داشته باشند که تا اندازه ای هدف نهایی اخلاق را تأمین می کنند؛ هر چند در این راه انسان را به نقطه کمال رهنمون نمی گردند. این نظام های اخلاقی تا آن مقداری که آدمی را به هدف اخلاق هدایت کنند، صادق و مطابق با واقع می باشند و از اعتبار برخوردارند ولی با وجود این مطلب، تنها یک نظام اخلاقی صادق تر و حقیقی تر وجود دارد و این گونه نیست که همه نظام های اخلاقی صادق و حقیقی باشند. و صد البته در میان نظام های اخلاقی دنیا، نظام های اخلاقی خطا و کاذب وجود دارند که هیچ گونه تطابقی با واقع ندارند و بیان گر حقیقی نظم غرایز و قوای روحی و یا تأثیر افعال آدمی بر سعادت حقیقی نمی باشند. از این روی گفتگو برای تصحیح و تکمیل نظامهای اخلاقی در میان این جوامع و فرهنگ ها معنا پیدا می کند.
ج ـ نسبیت گرایی اخلاقی هنجاری
رویکرد سوم در باب نسبی گرایی اخلاقی مدعی است «قضاوت اخلاقی درباره رفتار و شیوه عمل افراد، گروه ها و یا جوامع دیگر که دارای نظام های اخلاقی کاملاً متفاوت هستند، اخلاقا خطا است.»[13] به عبارت دیگر، اگر گروهی و یا جامعه ای رفتاری بر خلاف هنجارهای اخلاقی ما انجام دادند، ما اخلاقا، مجاز نیستیم که درباره رفتار آنان قضاوت کنیم و حکمی اخلاقی صادر نماییم. فرانکنا در بیان این نوع از نسبی گرایی اخلاقی می نویسد: «این شکل از نسبیت گروی، یک اصل هنجاری را پیش می کشد: آنچه برای شخص یا جامعه درست یا خوب است، حتی اگر هم شرایط مربوط مشابه باشد، برای شخص یا جامعه دیگر درست یا خوب نیست؛ به این معنا که نه فقط آن چه را که کسی گمان می کند درست یا خوب است همان نیست که دیگری می پندارد درست یا خوب است، بلکه آن چه واقعا در یک مورد درست یا خوب است، در مورد دیگر چنان نیست.»[14]
این رویکرد لوازم و پیامدهای نامطلوبی دارد که التزام به آنها بسیار دشوار است. به عنوان مثال، اگر کسی مردم بی دفاع شهری را با سلاح اتمی یا شیمیایی مورد هجوم قرار داد و ده ها هزار نفر از آنان را به خاک وخون کشید و هزاران نفر دیگر رابه فجیع ترین شکل مجروح نمود، بر اساس این آموزه هیچ فردی اخلاقا نمی تواند درباره رفتار او قضاوت کند و آن رابه عنوان یک جنایت نکوهش نماید. و یا اگر کسی در اقدامی جنون آمیز به آزار و اذیت کودکان و زنانِ بی گناه بپردازد، بر طبق این آموزه، هیچ کسی نمی تواند کار او را به ارزیابی بنشیند و درباره آن حکمی صادر کند.
به هر حال این آموزه آن قدر سست و بی مایه است که به نظر می رسد کسی در عرصه زندگی عملی به آن تن در نمی دهد. زیرا همه ما بر اساس حسّ نوع دوستی، طالب سعادت حقیقی دیگر آدمیان هستیم؛ از این روی هنگامی که خطایی اخلاقی از دیگران می بینیم، آن را بیان می کنیم تا زمینه بر طرف شدن آن خطا مهیا گردد. و در نهایت این که آموزه امر به معروف و نهی از منکر در برابر این آموزه قرار دارد و آن را به چالش می خواند.
این آموزه ما را به این نکته رهنمون می سازد که سعادت ما در گرو سعادت دیگر ابناء بشر است و بدبختی و شقاوت دیگران، تأثیر مهمی در ناکامی در زندگی انسانی ما دارد. به هر حال این آموزه بدنبال اصلاح و پالایش جامعه از رذایل و زشتی هاست تا در سایه آن زیبایی ها و ملکات اخلاقی حاکم گردد. باشد که روزی این اصل مهم و آموزه مهم دین حیات بخش اسلام، جایگاه واقعی خود را بیابد و بیش از پیش مورد عمل واقع شود.
نتیجه گیری
با توجه به مطالبی که در این مقاله کوتاه آمد، به نظر می رسد عنصر و مؤلفه اخلاق، یکی از اصلی ترین مؤلفه های هر فرهنگی به شمار می رود که به جرأت می توان گفت قوام هر فرهنگی به این رکن تلقی می گردد. از سوی دیگر، دنیای امروز، دنیایی با قوی ترین امکانات ارتباطی است به گونه ای که برقراری ارتباط و داد و ستد اطلاعات در کمترین زمان متصور ممکن است.
و مطلب دیگر این که همه آدمیان وظیفه دارند، جهانی آباد بر اساس انسانی ترین اصول ایجاد کنند که در آن جهان قابلیت های آدمی به فعلیت برسد و مقداری از آلام و رنجهای انسان کاسته شود. در نهایت این که این مهم، بدون گفتگوی فرهنگ ها و رفع سوء تفاهم ها ممکن نیست و صد البته این گفتگوها باید بر محوری خاص و مشترک صورت پذیرد که به نظر ما اخلاق می تواند این محور تلقی گردد.
پس به نظر می رسد، گفتگو بر محور اخلاق و اصول مشترک آن، پایه ای مطمئن در نیل به جهانی آبادتر پدید می آورد.
به امید روزی که مصلح واقعی جهان، امام زمان(عج) از پرده غیب خارج شود و آدمی را به سعادت حقیقی خود، رهنمون گردد.
پی نوشت ها:
[1] Ilkka Niniluoto critical scientific realism, Oxford University Press, 1999, p.229.
[2] ر.ک: آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی، تهران، 1374، ص 36.
[3] ار.اف. اتکینسون، در آمدی به فلسفه اخلاق، ترجمه سهراب علوی نیا، مرکز ترجمه و نشر کتاب، 1370، ص 199.
[4] moral relativism, in The encyclopedia of ethics, ed.by:L.c.Becker, p.856.
[5] Ibid.
[6] Ibid.
[7] ر. ک: راسلرز، «چالش نسبیت فرهنگی» ترجمه امیر خواص و سید اکبر حسینی، معرفت، شماره 32، ص 81.
[8] ر. ک: همان.
[9] ر. ک. فرانکنا، فلسفه اخلاق، ترجمه هادی صادقی، طه، قم، 1376، ص 35.
[10] Gilbert Harman Moral Relativism" , in The encyclopedia of philosophy, p.363.
[11] مرتضی مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، صدرا، تهران، 1362، ص 201.
[12] محمدتقی مصباح یزدی، دروس فلسفه اخلاق؛ اطلاعات، تهران، 1372، ص 191.
[13] moral relativism, p.858.
[14] فلسفه اخلاق، ص 228.
نظر شما