موضوع : پژوهش | مقاله

اسلام و مسأله ضرب زن

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 27، اسفند 1382 

نویسنده : گلایری، علی
علی گلایری[1]

چکیده:
در این مقاله به مسأله ضرب زن از دیدگاه اسلام پرداخته شده است و با توجه به آیه 34 سوره نساء و سخنان مفسران پیرامون این آیه و همچنین با توجه به روایاتی که در این باره وارد شده است نتیجه گیری می شود، اگر زنی نسبت به شوهر نافرمانی کرد، مرد برای آن که بتواند او را به حالت اولیه برگرداند، ابتدا باید او را نصیحت کند، اگر نصیحت را نپذیرفت از او دوری گزیند و در مرحله سوم اگر پند و دوری مفید نبود، شوهر اجازه دارد زن را بزند. البته زدن نباید سخت و طاقت فرسا باشد و موجب ضرری به زن شود؛ همچنین باید به قصد تأدیب و اصلاح باشد نه به قصد تشفی (دل خنک کردن) و انتقام.

روزی یکی از زنان عرب به نام حبیبه بنت زید بن ابی زهیر همسر سعد بن ربیع بن عمر نافرمانی کرد و سعد همسر خویش را کتک زد، حبیبه با پدرش پیش پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله رفتند؛

یا رسول الله! من دخترم را به سعد بن ربیع دادم و سعد او را کتک زد؛

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: او را قصاص کنید.

آنها با این فرمان از جانب رسول گرامی اسلام به طرف خانه رفتند تا سعد را قصاص کنند، هنوز اندک زمانی از حرکتشان نگذشته بود که پیامبر فرمود به آنها بگویید برگردند و آنها دوباره نزد رسول خدا آمدند.

- یا رسول الله! آیا اتفاقی افتاده است؟

الان جبرئیل بر من نازل شد و این آیه شریفه را آورد: «وَ اللاّتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضاجِعِ وَ اضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللّهَ کانَ عَلِیا کبِیراً»[2]

یعنی: آن زنانی را که از نافرمانی و بدخوییشان بیم دارید نخست پندشان دهید و (از بدی عاقبت نافرمانی عذاب الهی بترسانید) و (اگر مفید نبود) در خوابگاه از آنان دوری کنید (و اگر دوری کردن هم سودی نبخشید) آنها را بزنید، پس اگر از شما اطاعت کردند راهی را به سوی ایشان نطلبید که خداوند بلند مرتبه و بزرگ است.[3]

آنگاه فرمودند: ما چیزی را خواستیم و خداوند چیز دیگر را و آنچه خداوند خواست بهتر است و دستور داد تا سعد را قصاص نکنند.

بر طبق این آیه شریفه، اگر زنی نسبت به شوهر نافرمانی کرد، مرد برای آن که بتواند او را به حالت اولیه برگرداند می تواند اقدامات زیر را انجام دهد:

1- ابتدا او را نصیحت کند به این که بگوید از خدا بترس خداوند حقی برای من به گردن تو گذاشت به بستر برگرد.

2- اگر اطاعت کرد با او به رفق و مدارا برخورد نماید و اگر نصیحت را نپذیرفت از او دوری گزیند و او را از خویش دور سازد.

در این که مراد از دوری چیست سه وجه گفته شده است:

الف) اگر نصیحت در او تأثیر نکرد در آن صورت رختخواب را جدا کند؛ زیرا به این وسیله مشخص می شود آیا شوهرش را دوست دارد یا خیر؛ اگر به شوهرش علاقمند باشد بر فراق شوهرش صبر نمی کند و اگر دوست نداشته باشد صبر می کند.

ب) در حدیثی از امام باقر علیه السلام وارد شده است که در رختخواب پشتش را به سمت زنش نماید.

ج) با او جماع نکند.[4]

3- اگر پند و دوری مفید نبود، شوهر اجازه دارد زن را بزند تا دوباره به حالت اولیه برگشته و وظایف خویش را نسبت به شوهر انجام دهد.

این امور سه گانه باید به ترتیب باشد؛ یعنی، ابتدا نصیحت، آنگاه دوری و سپس زدن.

مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله می نویسد:این امور سه گانه که در آیه شریفه به آنها اشاره شده است اگر چه با هم ذکر شده است و به وسیله «واو» بعضی بر بعض دیگر عطف شده است، اما این امور مترتب بر هم هستند و باید به تدریج صورت گیرند؛ یعنی، ابتدا موعظه، اگر فایده نداشت، دوری و اگر نفع نداشت، ضرب؛ و دلیل بر تدریجی بودن اینها این است که این امور به حسب طبع وسائل زجر است از ضعف به شدت.[5]

نکته دیگر آن که مرد می تواند با شروع علائم نافرمانی و عصیان زن در اموری که وظیفه شرعی زن است (نه اموری چون شستن، پختن و حتی دادن شیر به فرزند که در این امور می تواند ازشوهرمطالبه مزد کند.) او را پند داده و نصیحت کند و در صورت عدم تأثیر او را از خویش دور کند، ولی تا زمانی که نافرمانی پیدا نکرد - کما این که مرحوم صاحب جواهر به آن اشاره می کند -[6] حق زدن را ندارد.

حال این سؤال مطرح است که چرا قرآن کریم امر به زدن زن می کند در حالی که پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله شدیدا از آن نهی می کند؟

مرحوم محدث نوری در مستدرک الوسائل حدیثی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آلهنقل می کند که حضرت می فرماید: من تعجب می کنم از کسانی که زنان خویش را می زنند در حالی که خود به کتک خوردن اولی هستند.[7] بیان چند نکته برای جواب، ضروری به نظر می رسد.

نکته اول
شکی نیست که قرآن کریم به عنوان یک کتاب، دارای خطوط کلی است و هرگونه برداشت از آن باید منطبق با آن خطوط کلی باشد و به صراحت خود قرآن - در آنجا که گوید: «وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کثِیراً» - تمامی آیات و احکام قرآن با همدیگر همخوانی و همخونی کامل دارند. در مورد زن به معنای خاص آن[8] نیز باید به خطوط کلی قرآن در این زمینه توجه نمود. برای تبیین نگاه قرآن به همسر دو مورد را یادآور می شویم:

1- قرآن کریم زن و شوهر را لباس یکدیگر می داند:

«هُنَّ لِباسٌ لَکمْ وَ أَنْتُمْ لِباسٌ لَهُنَّ»[9]

یعنی: زنها موجب آرامش شوهران و شوهران موجب آرامش و سکون زنان هستند.

کما این که می فرماید ما شب را لباس و موجب آرامش برای مردم قرار دادیم و لباس شأنش این است که بدن را می پوشاند و زن و مرد همدیگر را حفظ می کنند.[10]

مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله در این باره می نویسد:

ظاهر از لباس روشن است و آن چیزی است که انسان به وسیله آن بدنش را می پوشاند و جمله از قبیل استعاره است؛ چون هر یک از زوجین دیگری را از اتّباع فجور و فحشا بین افراد نوع باز می دارد و هر یک از زن و مرد نسبت به یکدیگر مانند لباس هستند که از سوء، همدیگر را باز می دارند و در آن استعاره لطیفی وجود دارد؛ زیرا لباس بدن را می پوشاند، اما لباس خود را از لباس نمی پوشاند.[11]

پس در نگاه قرآن کریم هم زن و هم مرد به مثابه لباس یکدیگر بوده و وظیفه آنها حفظ و صیانت یکدیگر از فساد و فحشاست و روشن است چنین چیزی محقق نمی شود مگر آن که مودت و رحمت (به تعبیر قرآن در سوره روم) بین زن و شوهر حاکم باشد تا در حضور و در غیاب یکدیگر با عشق و صمیمیتی که بین آنها موجود است همدیگر را حفظ کنند و همچنین خویش را برای دیگری محافظت نمایند.

به دیگر سخن، زمانی چنین چیزی تحقق می یابد که مصداق یک روح در دو بدن تحقق یابد و زن و شوهر چیزی جز حفظ آبرو و نگه داشتن اسرار درون خویش در بین خودشان برایشان مهم نباشد.

2- قرآن کریم بحث طلاق را این چنین مطرح می کند:

«وَ إِذا طَلَّقْتُمُ النِّساءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِکوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ وَ لا تُمْسِکوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا»[12]

یعنی: اگر مدت طلاق زنان در حال تمام شدن است و می خواهید آنها را نگاه دارید به نیکی نگاه دارید و اگر می خواهید رهایشان کنید (از آنها جدا شوید) به شایستگی از آنها جدا شوید و بدون آن که رغبتی به آنها داشته باشید به آنها رجوع نکنید و آنها را نگه ندارید.

و در آیه شریفه دیگری می فرماید:

«الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساک بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسانٍ»[13]

یعنی: طلاق دوبار است یا نگه داشتن به نیکی و یا رها نمودن به شایستگی.

شهید مطهری رحمه الله در نظام حقوق زن در اسلام از کتاب حق الزوجیة تألیف آیه الله حلی نقل می کند:

«این آیه شریفه گرچه درباره طلاق است، اما از آن، یک اصل کلی استفاده می شود و آن این که، هر مردی در زندگی خانوادگی یکی از دو راه را باید طی کند و انتخاب نماید: یا تمام حقوق و وظایف را به خوبی انجام می دهد (امساک به معروف)؛ یا علقه زوجیت را قطع و به شایستگی زن را رها می نماید (تسریح به احسان)؛ شق سوم؛ یعنی زن را طلاق ندهد و به خوبی و شایستگی از او دفاع نکند وجود ندارد، و جمله «وَ لا تُمْسِکوهُنَّ ضِراراً لِتَعْتَدُوا» همان شق سوم را نفی می کند... بعید نیست که جمله فوق مفهوم اعمی داشته باشد، هم شامل مواردی شود که زوج عمدا و تقصیرا زندگی را به زن سخت و زیان آور می کند و هم شامل مواردی می شود که زوج تقصیر و عمدی ندارد.»[14]

نکته دوم
قرآن کریم گرچه خود روشن است، اما به معنای این نیست که نیاز به تعلیم و تعلم ندارد؛ ازاین رو، قرآن کریم یکی از وظایفی که برای پیامبر گرامی اسلام معرفی می کند تعلیم مردم است:

«یتْلُوا عَلَیهِمْ آیاتِک وَ یعَلِّمُهُمُ الْکتابَ»[15]

مرحوم طبرسی می نویسد:

ذکر تلاوت و تعلیم مستلزم تکرار نیست؛ چون اول اختصاص به تلاوت دارد تا مردم بدانند که قرآن معجزه ای دال بر صدق پیامبر و نبوتش است و دوم اختصاص به تعلیم دارد تا به آنها آنچه در قرآن از توحید و آنچه مشتمل بر احکام شرعی است را بشناساند.[16]

پس برای فهم قرآن باید به بیانات پیامبر گرامی اسلام و اهل بیت عصمت و طهارت توجه نمود تا بتوان به درستی قرآن را معنا کرد.

حال با توجه به این دو نکته (عدم منافات معنای آیه ای از قرآن با خطوط کلی قرآن و تبیین قرآن به وسیله سخنان معصومین علیهم السلام) به سراغ آیه شریفه می رویم تا ببینیم مراد از ضرب چیست؟

اقوال علما، مفسرین و احادیث پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و اهل بیت علیهم السلام را به چند دسته می توان تقسیم نمود:

دسته اول: بیان چگونگی زدن
در بخشی از روایات و بیانات فقها به این نکته برخورد می کنیم که زدن نباید به گونه ای باشد که موجب جرح و زخمی شدن بدن شود، بلکه باید مختصر بوده و به گونه ای باشد که زن را متوجه وظایف و تعهد خود در برابر همسر نماید؛ تقریبا تمام فقهایی که بحث ضرب زن را در صورت ناشزه شدن (نافرمانی کردن از دستورات شرعی شوهر) مطرح می کنند به این نکته تصریح دارند که زدن تنها در صورتی رواست که مختصر بوده و موجب شکستگی یا کبودی بدن نشود. البته این مقدار زدن نیز در صورت وجود شرایط ذیل رواست:

1- ضرورت ایجاب کند، یعنی فقط در مواردی که مطمئنا غیرضرب، مفید و نافع و مؤثر نباشد.[17]

2- ضرب، مؤثر باشد و امّا اگر مطمئن باشد که زن با کتک نیز بر نشوز خود اصرار می ورزد یا فرضا بدتر می شود، نمی توان باور داشت به مقتضای آیه کریمه، ضرب جایز و روا باشد.

اینک به چند نمونه توجه می کنیم:

الف) سیوطی در درّالمنثور بعد از نقل آیه شریفه، حدیثی را از پیامبر گرامی اسلام نقل می کند که حضرت فرمود: «ضربا غیر مبرّح»[18] و لسان العرب غیر مبرح را چنین معنا می کند: «ای غیر شاق»[19] یعنی: زدن نباید سخت و طاقت فرسا باشد و موجب ضرری در زن شود.

بر این اساس گفته شده است از آنجا که زدن همسر، برای برگرداندن حق شوهر است، باید برای تأدیب باشد؛ یعنی به گونه ای نباشد که استخوان بشکند یا بدن خراش بردارد؛ چون مقصود اصلاح است نه چیز دیگر.[20]

ب) مرحوم محقق سبزواری (1090) می نویسد:

مراد از ضرب، ضرب تأدیبی است؛ نباید سخت باشد و باعث کبودی شود و نباید با شلاق و چوب او را بزند و بعضی از اصحاب گفته اند نباید به صورت و لگن و شکم بزند، بلکه باید جاهای سخت بدن را - آن هم مقتصر - بزند.[21]

سرّ آن که گفته می شود به شکم و یا جاهای حساس بدن و لو مقتصرا نباید ضربه بزند، برای این است که در صورت ایجاد ضرر برای زن و باعث تلف شدن اعضایی از بدن زن، باید دیه بدهد و یا قصاص شود.

ج) مرحوم شیخ طوسی رحمه الله (متوفی به سال 460 ق.) بعد از آن که بیان می کند نوع زدن چگونه باید باشد، می نویسد:اگر مردی به شکم زن بزند و زن جنین را سقط کند در صورت اثبات باید دیه بدهد.[22]

د) مرحوم فاضل هندی (متوفی به سال 1137 ق.) در کشف اللثام می نویسد:

اگر با زدن، چیزی از اعضای بدن زن تلف شود، ضامن است؛ چون در این صورت از مشروع خارج شده است؛ زیرا آنچه شارع فرمود برای این است که زن اصلاح شود در حالی که ضرب شدید موجب افساد است.[23]

پس از آنجا که ضرب دارای مراتب تشکیکی بوده و شامل انواع زیادی چون با ابزار، بدون آن، شدید و ضعیف می شود، آنچه در شرع تجویز شده است پایین ترین مرتبه آن است، به گونه ای که عرفا ضرب صدق کند؛ حتی خواهد آمد آنچه شارع در نظر دارد عرف، ضرب به معنای واقعی نمی داند، بلکه شاید آن را حمل بر تسامح و ملاعبه نماید؛ چون آنچه در نظر شارع مطرح می باشد این است که زن دوباره وظایف شرعی خویش را نسبت به شوهر انجام دهد و همین مقدار که نارضایتی مرد از اعمال زن برای زن مسجل شود کافی است و دستور به ضرب برای آن است که آخرین مرحله منع از کار غیرشرعی و ناشایست است؛ البته شارع به شوهر اجازه نداده است که برای تشفی (دل خنک کردن) و انتقام همسر را به باد کتک بگیرد.

دسته دوم: ضرب باید به قصد اصلاح باشد
نکته دومی که در کلام فقها به چشم می خورد این است که زدن باید به قصد اصلاح باشد نه آن که به قصد تشفی و انتقام. بنابراین، اگر مردی با سوء استفاده از این قانون بخواهد عقده خویش را خالی کند و هر چه توان دارد همسر را به باد کتک بگیرد او در حقیقت در پی تخلیه خویش است نه جاری نمودن حکم الهی و چنین کسی در صورت نبود چنین حکمی هم، کار خویش را انجام می داد. به چند نمونه از کلمات فقها اشاره می کنیم تا روشن شود در چه صورتی مرد حق دارد زن را بزند.

الف) مرحوم سبزواری می نویسد:

در زدن، قصد تشفی و انتقام نداشته باشد، بلکه قصد اصلاح و تأدیب داشته باشد و اگر به قصد انتقام بزند حرام است.[24]

ب) حضرت امام رحمه الله در تحریر الوسیله می نویسد:

باید ضرب مقتصر باشد و نباید باعث کبودی یا سرخی بدن شود و لازم این است که به قصد اصلاح باشد و به قصد تشفی و انتقام نباشد.[25]

ج) مرحوم شیخ طوسی در مبسوط می نویسد:

در صورت زدن باید تأدیبی باشد نه تعزیری و تعزیر پایین تر از حد است.[26]

د) در کلمات فقها تنها به زدن مختصر و قصد تشفی و انتقام نداشتن اکتفا نشده است، بلکه برای ضرب، قیدی اضافه می کنند که دقیقا حد شرعی ضرب را مشخص کنند:

1- مرحوم شیخ در مبسوط می نویسد: «یضربها ضربا خفیفا»[27] یعنی: زن را می زند در حالی که این زدن باید خفیف و آرام باشد.

2- ابن زهره حلبی می نویسد: «ضربا رفیقا» و آنگاه خود آن را چنین معنا می کند، یعنی: در بدنش اثری باقی نگذارد.[28]

3- ابن حمزه طوسی در الوسیله می نویسد: «ضربا رقیقا»[29] یعنی: زدن به نرمی وملایمت باشد.

بنابراین، آنچه در شرع مقدس اسلام از زدن زن وارد شده است در حد بسیار جزئی و آن هم به قصد اصلاح باید باشد نه چیز دیگری و اگر کسی بترسد در صورت زدن نتواند حدود الهی را رعایت کند و زدن صورت تشفی و انتقام پیدا کند باید از آن صرف نظر نماید؛ چرا که در این صورت نه تنها حکم الهی را انجام نداده است، بلکه مرتکب فعل حرام شده است. چقدر دور است اذهان کسانی که خیال می کنند اسلام اجازه می دهد مرد هر گونه می خواهد با زن خویش رفتار نماید و آن گاه بدون آن که دست کم به کتب فقهی یا تفسیری مراجعه کنند بر اسلام اشکال می کنند که اسلام زن را برده وار در اختیار مرد قرار داده است. گرچه این بحث، دامنه دار است و ورود در آن باعث خروج از موضوع می شود، اما مگر کتک خوردن فرزند توسط پدر و یا شاگرد توسط معلم به قصد تأدیب به معنای مملوک بودن آنهاست؟ آن هم ضربی که با این همه قیود ذکر شده است.

دسته سوم: توصیه به اغماض از زدن
با آنچه گذشت بخوبی روشن شد ضرب در آیه شریفه با آنچه در ذهن خطور می کند بسیار متفاوت است، اما نکته جالب این که برخی از فقها معتقدند همین مقدار را بهتر است ترک کند و معتقدند از آنجا که زدن حقی است که شوهر دارد، بهتر است از حق خویش بگذرد و ضرب مقتصر را نیز ترک نماید.

الف) مرحوم فاضل هندی در کشف اللثام می نویسد:

بهتر است زوج زدن را ترک کند و زن را عفو نماید؛ زیرا تأدیب به زدن، مصلحت خود اوست.[30]

ب) مرحوم بهوتی ترک کتک زدن توسط شوهر را چنین توجیه می کند که موجب باقی ماندن مودت بین آن دو خواهد شد:

بهتر ترک زدن است، برای باقی ماندن مودت بین زن و شوهر.[31]

هر چند در برخی از تفاسیر آمده است که شاید این حکم اختصاص به برخی از زنان داشته باشد نه به همه آنها؛ مثلاً در تفسیر نمونه چنین آمده است:

«روانکاوان امروز معتقدند که جمعی از زنان دارای حالتی به نام «مازوشیم» (آزارطلبی) هستند و گاه که این حالت در آنها تشدید می شود تنها راه آرامش آنان تنبیه مختصر بدنی است.

بنابراین، ممکن است ناظر به چنین افرادی باشد که تنبیه خفیف بدنی در مورد آنان جنبه آرام بخشی دارد و یک نوع درمان روانی است.»[32]

دسته چهارم: بیان ابزار ضرب
علاوه بر توصیه بر ترک ضرب و تأکید بر چگونگی ضرب، در برخی از روایات و بیانات فقها حتی ابزار و وسیله ای که مرد می تواند زن را به وسیله آن بزند مشخص شده است تا برای کسی شبهه ای در این باره باقی نماند که به چند مورد از این بیانات اشاره می کنیم:

1- زدن به گرسنگی
در حدیثی که مرحوم محدث نوری در مستدرک الوسائل از پیامبر گرامی اسلام نقل می کند، زدن را به گونه ای دیگر معنا می کند و آن حدیث شریف این است:

«جامع الاخبار عن النبی صلی الله علیه و آله انه قال: انی اتعجب ممن یضرب امرأته و هو بالضرب اولی منها لا تضربوا نساءکم بالخشب فان فیه القصاص و لکن اضربوهن بالجوع و العری حتی تربحوا فی الدینا و الاخرة.»[33]

یعنی: من تعجب می کنم از کسی که همسرش را می زند در حالی که خود اولی از او به کتک خوردن است؛ زنانتان را با چوب نزنید؛ زیرا در آن قصاص است؛ ولی آنها را به گرسنگی و ندادن پوشاک بزنید تا در دنیا و آخرت سود برید.

2- زدن به وسیله مسواک
مرحوم طبرسی در مجمع البیان حدیثی از امام باقر علیه السلام نقل می کند که مراد از زدن، زدن به وسیله مسواک است.[34]

مرحوم شهید ثانی رحمه الله در مسالک الافهام می نویسد: علت زدن به مسواک شاید حکمتش این باشد که زن خیال کند مرد قصد شوخی و ملاعبه دارد.[35]

باید توجه داشت که اولاً، چوب های مسواک معمولاً 20 تا 30 سانت یا بیشتر طول داشت و لذا در چنین مواردی - به قصد تأدیب جدی شبیه به شوخی - قابل استفاده بود. و ثانیا، چوب مسواک از درختی ویژه تهیه می شد که شاخه های آن باریک و طولانی و حتی پس از خشک شدن نرم و ملایم و انعطاف پذیر است. بنابراین می بینیم در این دستور اجتماعی خانوادگی - هر چند فردی و شخصی - چه نکات ریز و ظریف و جاذبه دار با دقت مورد توجه و سفارش قرار گرفته، و به تعبیری دیگر: در عین حالی که شخص متمرّد و نافرمانی وادار به عمل و وفا به تعهد خود و انجام وظیفه خود در برابر تحفّظ بر کیان نهاد خانواده می شود، شیوه و روشی اتخاذ شده که نه فقط آثار سوء جسمی و روانی نداشته باشد بلکه حسن اثر تربیتی خواهد داشت.

در نتیجه، زدن اینچنین با دستور جدی و حکیمانه «امساک به معروف» همخوانی و هماهنگی کامل را داراست. پس خداوند، علاوه بر امر به «امساک به معروف» راه و رسم آن را نیز آموخته است.

و در کل، اینچنین برخورد - برای پیشگیری از متلاشی شدن کانون گرم خانه و خانواده و بی سرپناه شدن زن و شوهر و فرزندان و از بین رفتن کل سرمایه گذاری های فکری و مالی به منظور تأسیس و نگهداری آن - قابل قبول است.

و اما این که چرا این تنبیه بدنی به وسیله شوهر اجرا شود بدون مراجعه به مراجع ذی صلاح لازم است به این نکته توجه شود که در شرایطی که حقیقتا اصلاح وضع خانه و وادار شدن زن به انجام تعهدات خود با مختصر ضرب و تنبیه بدنی آن هم به دست همسر یعنی نزدیک ترین موجود و محرم ترین افراد امکان پذیر باشد آیا شایسته است کار را به دادگاه و محاکم صالحه بکشانند و علل و عوامل این تمرّد و سرکشی، با نامحرمان مطرح و مورد نفی و اثبات قرار گیرد و زن به دست بیگانگان تنبیه بدنی شود؟ همچنانکه مردان در صورت تخلف از وظائف و مسؤولیت های خود در برابر زنان تنبیه می شوند.

3- زدن به وسیله دستمال پیچیده
شیخ طوسی در مبسوط می گوید: مراد از ضرب، زدن به وسیله دستمال پیچیده شده است، که منجر به کبودی نشود.[36]

مرحوم بهوتی می گوید: در کلام بعضی از بزرگان آمده است که به وسیله «مخراق» زن را بزند؛ که مراد از «مخراق» دستمال پیچیده شده است.[37]

نتیجه بحث
آنچه درباره زدن زن در قرآن کریم آمده است با آنچه در اذهان خطور می کند و یا توسط بعضی از مسلمانان اعمال می شود، منطبق نیست، بلکه مطلبی است بسیار دقیق و منطقی که در روابط اجتماعی توسل به قوه قهریه گاهی اجتناب ناپذیر است و اسلام آن را ابداع نکرده و آنچه اسلام در اینجا آورده است مشروعیت بخشیدن به یک امر طبیعی و درونی بشر می باشد و سرّ تشریع آن محدود نمودن آن بوده است.

به دیگر سخن از آنجا که توسل به قوه قهریه امری طبیعی و معمولی است عده ای شاید افراط کنند؛ از این رو، اسلام ضمن صحه گذاشتن بر این اصل طبیعی، آن را کانالیزه نموده و تحت قانون در آورده است تا قابل تعریف باشد؛ پس زدن زن توسط شوهر در صورتی است که زن از دستورات شوهرش سرپیچی کند، نه زدن هر زنی با صرف اشتباه ساده.

یکی از نکات مهمی که در داستانهای قرآن کریم نهفته این است، که وقتی مطلبی را متذکر می شود نمونه تاریخی ذکر می کند تا مطلب بهتر روشن شود و وقتی حکم زدن زن را بیان می کند یک نمونه تاریخی ذکر می کند تا بیاموزد که اگر امر به زدن می کند مرادش چیست.

در مجمع البیان آمده است:

از ابن عباس روایت شده است که ابلیس روزی همسر ایوب را دید گفت: من طبیب هستم. به شرطی ایوب را معالجه می کنم که وقتی خوب شد بگوید شیطان مرا شفا داد و پاداشی جز این نمی خواهم و زن قبول کرد و به ایوب درخواست شیطان را گفت و از او خواست بپذیرد. حضرت ایوب قسم خورد که بعد از خوب شدن او را صد تازیانه بزند؛ وقتی خوب شد خداوند به او فرمود:

«وَ خُذْ بِیدِک ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوّابٌ»[38]

یعنی: ایوب را گفتیم دسته ای از چوبهای باریک خرما بدست گیر و بر تن زن خود بزن تا عهد و قسمت را نشکنی؛ ما ایوب را بنده صابری یافتیم؛ چه نیکو بنده ای که دائم توجهش به درگاه ما بود.

او دسته ای علف یا شاخه باریک خرما (که خرما به آن آویزان است) گرفت به مقدار صد عدد و با آن به یک ضرب همسر را زد.[39]

شاید اگر ایوب قسم نمی خورد همین مقدار از زدن را نیز توصیه نمی کرد و چون حضرت ایوب علیه السلامقسم خورد و برای آن که قسمش مصداق پیدا کند او را امر کرد به گونه ای که زدن صدق کند این کار را انجام دهد. حال آیا می توان پذیرفت ضرب در آیه شریفه، کبود ساختن بدن و دیوانه وار به سوی همسر حمله کردن را در بر می گیرد؟ اموری که حتی تصور تأیید آن توسط اسلام و قرآن نشان از بی اطلاعی کامل از قوانین اسلام می باشد!

پی نوشت ها:

[1] مدرس حوزه.

[2] نساء / 34.

[3] طبرسی، مجمع البیان، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1379 ق.، ج 2، ص 42.

[4] همان.

[5] سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، دار الکتب الاسلامیه، چاپ دوم، 1397 ق.، ج 4، ص 365.

[6] محمدحسن نجفی، جواهر الکلام، کتابخانه اسلامیه، تهران، ج 31، ص 202.

[7] حسین نوری، مستدرک الوسائل، مؤسسه آل البیت، 1408 ق.، ج 14، ص 250.

[8] گاهی زن گفته می شود در مقابل مطلق مرد و گاهی زن گفته می شود در مقابل شوهر که در اینجا مراد قسم دوم است.

[9] بقره / 187.

[10] طبرسی، پیشین، ج 1، ص 279.

[11] سید محمدحسین طباطبایی، پیشین، ج 2، ص 43.

[12] بقره / 231.

[13] بقره / 229.

[14] مرتضی مطهری، نظام حقوق زن در اسلام، صدرا، چاپ دوم، 1359، صص 323-322.

[15] بقره / 129.

[16] طبرسی، پیشین، ص 210.

[17] فخر رازی، تفسیر قرآن، ج 3، ص 318.

[18] سیوطی، درالمنثور، دار الفکر، بیروت، چاپ اول، 1993 م.، ج 2، ص 522.

[19] ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 408.

[20] تفسیر قرطبی، ج 5، ص 172.

[21] محقق سبزواری، کفایة الاحکام، مدرسه صدر مهدی اصفهان، ص 189.

[22] محمد بن حسن طوسی، المبسوط، المکتبة الرضویه، 1387، تحقیق محمدباقر بهبودی، ج 7، ص 199.

[23] فاضل هندی، کشف اللثام، کتابخانه مرعشی نجفی رحمه الله، قم، 1405 ق.، ج 2، ص 100.

[24] محقق سبزواری، پیشین، ص 189.

[25] امام خمینی رحمه الله، تحریر الوسیله، اسماعیلیان، قم، ج 2، ص 305.

[26] محمد بن حسن طوسی، پیشین، ج 8، ص 69.

[27] همان، ص 66.

[28] ابن زهره حلبی، غنیة النزوع، مؤسسه امام صادق علیه السلام، چاپ اول، 1417 ق.، ص 352.

[29] ابن حمزه طوسی، الوسیله، کتابخانه مرعشی رحمه الله، چاپ اول، 1408 ق.، ص 332.

[30] فاضل هندی، کشف اللثام، ج 2، ص 100.

[31] بهوتی، کشف القناع، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1418 ق.، ج 5، ص 238.

[32] ناصر مکارم شیرازی و دیگران، تفسیر نمونه، دار الکتب الاسلامیه، ج 3، ص 369.

[33] حسین نوری، پیشین.

[34] طبرسی، پیشین.

[35] شهید ثانی، مسالک الافهام، مؤسسة المعارف الاسلامیة، چاپ اول، 1416 ق.، ج 8، ص357.

[36] شیخ طوسی، پیشین، ج 4، ص 338.

[37] بهوتی، پیشین.

[38] ص / 44.

[39] طبرسی، پیشین، ج 4، ص 478.

نظر شما