امام خمینی منادی عزت مسلمین
مجله رواق اندیشه رواق اندیشه، شماره 30،خرداد 1383
نویسنده : گلایری، علی
علی گلایری[1]
چکیده:
اصل عدم تحقیر مهمترین اصل در روابط اجتماعی است و انسان زمانی می تواند به این اصل مهم دست یابد که خود را بشناسد و بداند همه در مقابل موجودی که خیر مطلق و خالق همه موجودات است، ضعیف بوده و وابسته به او هستند.
در این مقاله با توجه به آیات و روایات به اصل عزتمندی انسان پرداخته شده است؛ و با عنایت به آیه 139 سوره نساء که می فرماید: همه عزّتها از آن خداست؛ حال، خداوند این عزت را به هر کس که بخواهد ارزانی می کند؛ چنان که در آیه 8 سوره منافقون افرادی که به خاطر اتصال به منبع الهی دارای عزت شدند را معرفی می کند و می فرماید: «لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنِینَ» و اگر کسی به این مرحله رسید دارای ویژگیهایی چون نترسیدن، محدود نبودن، اعتقاد کامل به هدف و برای همیشه زنده بودن می شود. و در زمان ما حضرت امام خمینی«سلام الله علیه» با رسیدن به این مرحله حقیقةً دارای این ویژگیها شد و منادی عزت مسلمین در عصر حاضر گردید.
هر انسانی از آن جهت که انسان است دارای حقوقی می باشد و در جامعه ای که زندگی می کند باید این حقوق به رسمیت شناخته شود و از آنجا که انسان مدنی الطبع است، یعنی به گونه ای خلق شده است که حوائج خود را به کمک همنوعان خویش برآورده می سازد.
توجه به این نکته - یعنی به رسمیت شناخته شدن حقوق افراد در جامعه - جدی تر می شود؛ از طرفی وجود برخی نارساییهای مادی و معنوی موجب می شود عده ای موج سوار، خود را قیم بقیه دانسته و آنها را تحت فشار قرار دهند تا کارهای آنها و سرنوشت آنها را آن گونه که خود می خواهند رقم بزنند؛ و از طرف دیگر به خاطر وجود همین نارساییها برخی حاضرند خود را تحت اختیار چنین انسانهایی قرار داده و تحت سیطره آنان قرار گیرند، در حالی که شاید بتوان مدعی شد یکی از مهمترین مؤلفه هایی که بشر به دنبال آن می باشد مسأله داشتن آبرو، احترام و عزت در بین افراد جامعه است.
اسلام به عنوان دینی که منطبق با فطرت انسانی است و به ندای درونی انسانها پاسخ می دهد این امر طبیعی را مورد امضا و تأکید جدی قرار داده است به گونه ای که در روابط اجتماعی اصل عدم تحقیر را مطرح می سازد؛ چرا که لازمه رسیدن به این نقطه - یعنی، احترام به حقوق دیگران و داشتن آبرو در اجتماع - مدیون دو امر است:
1- هیچ انسانی حق ندارد خود را تحقیر کند، تا زمینه استعمار خویش را توسط دیگران فراهم سازد و برای رسیدن به برخی از امور خود را پیش دیگران تحقیر نماید و باعث تسلط دیگران بر خویش شود.
2- هیچ کسی حق ندارد دیگران را تحقیر کند؛ در این مسأله فرقی نیست که طرف مقابل مسلمان باشد یا غیر مسلمان، بلکه مهم این است که هر کس انسان است، باید به حقوق او توجه شود.
این اصل عدم تحقیر را در هر دو وجه آن در کلمات حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می توان یافت؛ چرا که از یک طرف می فرماید کسی حق ندارد خود را تحقیر کند:
«اکرم نفسک عن کل دنیة و ان ساقتک الی الرغائب فانک لن تعتاض بماتبذل من نفسک عوضا و لا تکن عبد غیرک قد جعلک الله حرا.»[2]
نفس خویش را از هر پستی عزیزدار اگر چه تو را به آنچه می خواهی برساند؛ بدرستی که آنچه بدست می آوری نمی تواند عوض آن عزت نفسی که از دست می دهی باشد؛ و بنده دیگری مباش که خداوند تو را آزاد آفریده است.
از طرف دیگر می فرماید کسی حق ندارد دیگران را تحقیر کند:«و لا تکونّن علیهم سبعا ضاریا فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق»[3]
مانند حیوان درنده بر آنان متاز بدرستی که مردم دو دسته اند یا برادران دینی تو هستند یا مانند تو از حیث خلقت، انسان هستند.
بنابراین اصل عدم تحقیر مهمترین اصل در روابط اجتماعی است و انسان زمانی می تواند به این اصل مهم دست یابد که خود را بشناسد و بداند همه در مقابل موجودی که خیر مطلق و خالق همه موجودات است ضعیف بوده و وابسته به او هستند و همان طور که انسانها را ایجاد کرد و دارای سیر نزولی بودند «انا لله»، دوباره به سوی او برخواهند گشت «الیه راجعون»[4]؛ پس باید تنها به وی پاسخگو بود و تنها از وی دستور گرفت و خداوند بر همه چیز آگاه است؛ «وَ هُوَ بِکلِّ شَیءٍ عَلِیمٌ»[5] و نسبت به هر چیزی تواناست؛ «بکل شی ء قدیر» [6]و همه عالم محتاج به او هستند و او از همه کس بی نیاز است؛ «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللّهِ وَ اللّهُ هُوَ الْغَنِی الْحَمِیدُ»[7]؛ و با رحمت واسعه خویش به هستی نظر دارد:
«قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الأَْرْضِ قُلْ لِلّهِ کتَبَ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»[8]
بگو آنچه در آسمان و زمین است از آن کیست؟ بگو از آن خداوندی است که بر خویش رحمت و بخشایش را فرض و واجب کرد.
زمانی که انسان این رابطه ای که بین او و خداوند متعال است را باور نماید و در جهت استحکام آن بکوشد و همیشه به ذات اقدس الهی توجه داشته باشد به طور طبیعی همه چیز برای او در مقایسه با عظمت خداوند بزرگ، کم ارزش می شود و تنها به او تمسک می کند و تنها برای او خضوع می کند، و وقتی به خداوند قادر، توکل نماید، دیگر هیچ کس نمی ماند که خود را در مقابل آنها خوار نماید؛ و از طرف دیگر چون در مقابل چنین موجود با عظمتی قرار می گیرد خویش را فردی ضعیف و وابسته به او می داند؛ دیگر جایی برای گردن فرازی و برخوردهای قیم مآبانه نمی ماند؛ از این رو نسبت به دیگران احترام قائل است؛ چرا که خود و همه را در مقابل او مساوی می داند؛ برای همین است که هدف بعثت انبیا عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت عنوان شده است:
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطّاغُوتَ»[9]
در هر امتی رسولی را فرستادیم تا مردم را به عبادت خداوند و اجتناب از طاغوت دعوت نمایند.
عبادت کردن خداوند، یعنی، طی طریقی که خداوند برای انسان در نظر گرفته است و انسانی که در این مسیر قرار می گیرد رحمت الهی شامل او می شود و در مسیر نسیم رحمت الهی قرار می گیرد و چنین انسانی چون متصل به دریا می شود خود نیز دریا می شود از این رو در قرآن کریم عزت را از آن خداوند می داند.
«الَّذِینَ یتَّخِذُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤمِنِینَ أَیبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّهَ فَإِنَ الْعِزَّهَ لِلّهِ جَمِیعاً»[10]
آن گروه که کافران را دوست دارند نه مؤمنان را آیا نزد کافران عزت را می طلبند؟! بدرستی که عزت، همه نزد خداوند است.
عزت یعنی: قاهری که مقهور نمی شود و غالبی که مغلوب نمی شود، حقیقةً مختص به خداست و غیر خداوند فی نفسه ذلیل است و هیچ چیزی را مالک نیست؛[11] حال خداوند این عزت را به هر کس که بخواهد ارزانی می کند؛ «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»[12] هر کس را بخواهد عزیز می کند و هر کس را بخواهد ذلیل می کند.
چون در ابتدای این آیه می فرماید خداوند به هر کسی بخواهد ملک می دهد و از هر کس بخواهد می گیرد، مرحوم علامه طباطبائی رحمه الله از آن استفاده می کند که عزت از فروعات ملک است و چون ملک از آن خداوند است پس عزت نیز از آن خداوند است.[13]
آنگاه در آیه شریفه دیگری افرادی که به خاطر اتصال به منبع الهی دارای عزت شدند را معرفی می کند؛ «لِلّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤمِنِینَ»[14] عزت برای خداوند و برای رسولش و برای مؤمنین است.
اگر کسی به این مرحله رسید دارای ویژگیهایی می شود که در ذیل به برخی از آنها اشاره می کنیم:
1- نترسیدن
با اتصال انسان به منبع لایزال الهی دیگر چیزی او را به هراس نخواهد افکند؛ «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ»[15] بدرستی که اولیای الهی دارای خوف و ترس و نگرانی نیستند. سرش آن است که ذات اقدس الهی از هیچ کس واهمه ندارد و هیچ چیز خداوند را محزون نمی کند؛ برای این که همه در مقابل خداوند خوار و ذلیل هستند.
«الحمد لله الذی لیس له معادل یعادله و لا شبیه یشاکله و لا ظهیر یعاضده قهر بعزته الاعزاء و خضع لعظمته العظماء و بلغ بقدرته ما یشاء»[16]
ستایش مخصوص خدایی است که نه کسی مقابلش به خصومت برخیزد و نه شریکی که مانندش باشد و نه معینی که مددکار او باشد؛ عزیزان در مقابل عزتش همه مقهورند و بزرگان در پیشگاه عظمتش فروتن و خاضعند و قدرت کاملش به هر چه خواهد رساست.
وقتی انسانی به چنین منبعی متصل باشد هرگز نخواهد ترسید؛ زیرا همانگونه که ذات اقدس الهی مقهور کسی واقع نمی شود چنین انسانی نیز مقهور کسی واقع نخواهد شد و همانگونه که همه در مقابل خداوند خاضع هستند در مقابل چنین انسانی خضوع می کنند و وقتی عوامل ترس - یعنی مقهور واقع شدن و... - از بین رفت، ترس نیز از بین خواهد رفت. مرحوم علامه امینی رحمه الله در الغدیر به هشت سند روایت می کند وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام در لیلة المبیت در جایگاه پیامبر خوابید جبرئیل نزد سرش و میکائیل در پایین پای علی علیه السلام نشسته و می گویند به به آفرین، خدا به تو بر فرشتگان افتخار و مباهات می کند.[17]
بر این اساس است که حضرت امام رحمه الله در مقابل شرق و غرب ایستاد و هرگز واهمه نداشت و با آن همه فشارها و تحریمهایی که علیه ایران بود حضرت امام خمینی رحمه الله بدون ذره ای وحشت در مقابل آنها ایستاد و جالب آن که خودش می فرماید:
«والله تا حالا نترسیدم، آن روز هم که می بردنم آنها می ترسیدند، من آنها را تسلی می دادم که نترسید.»[18]
2- محدود نبودن
از آنجا که ذات اقدس الهی در مرزها نمی گنجد و پروردگار تمام عالمیان است «رب العالمین»[19] چنین انسانی که خود را متصل به ذات اقدس الهی نمود و متصل به این دریا شد هرگز محدود به مکان جغرافیایی خاص نیست و برای این است که نسبت به همه احساس مسؤولیت می کند و نسبت به همه دل می سوزاند؛ از این رو پیامبر گرامی اسلام به مردم ایران نامه می نویسد، گرچه خود در جزیره العرب است؛ پس مؤمن واقعی و مسلمان پیرو چنین پیامبری نمی تواند نسبت به دیگران بی تفاوت باشد؛ برای همین است که اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام فرمودند:
«من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم»[20]
کسی که صبح کند در حالی که نسبت به امور مسلمانان بی اهمیت باشد مسلمان نیست.
زیرا چنین کسی خدایی نمی اندیشد، در حالی که رحمت الهی بر همه هستی گسترده شده است؛ «و رحمته وسعت کل شی ء»[21]پس انسانی که نسبت به مسلمانان دیگر بی تفاوت است یا حتی نسبت به سایر مردم بی تفاوت است، بهره ای از اسلام نبرده است؛
«من سمع رجلا ینادی یا للمسلمین و لم یجبه فلیس بمسلم»[22]
اگر مسلمانی، استغاثه کسی - هر چند غیرمسلمان - را بشنود و به آن پاسخ ندهد، مسلمان نیست.
سرش آن است که انسانیت محور اصلی تعلیمات اسلامی است و این اصل نباید به فراموشی سپرده شود و همه انسانها بندگان خداوند هستند و در تاریخ اسلامی فراوان به چشم می خورد که ائمه طاهرین علیهم السلام در دستگیری از غیر شیعه و غیرمسلمان کوتاهی نکردند؛ به عنوان نمونه زمانی که حضرت علی علیه السلام می شنود خلخال از پای زنی غیر مسلمان گرفته می شود می فرماید: اگر مرد مسلمان به خاطر این موضوع بمیرد من او را سرزنش نمی کنم.[23] و حضرت امام قدس سره چون اجداد طاهرینش نسبت به امور مسلمانان و مردم جهان بی تفاوت نبود؛ به این جهت از یک طرف با معرفی آمریکا به عنوان شیطان بزرگ، طاغوت زمان را به مسلمانان معرفی می کند و از سوی دیگر با اعلام روز جمعه آخر ماه مبارک رمضان هر سال به عنوان روز قدس، خود و دیگران را در سرنوشت مردم فلسطین شریک می کند[24] تا مبادا این کشور مسلمان به دست فراموشی سپرده شود و برای چنین انسانهایی منطقه جغرافیایی خاصی مطرح نیست، بلکه وطن آنها هر کجایی است که مظلومی در آنجا محتاج به کمک و یاری است.
این وطن مصر و عراق و شام نیست
این وطن شهریست کو را نام نیست
3- اعتقاد کامل به هدف
از آنجا که چنین انسانهایی تربیت شده مکتب اهل بیت علیهم السلام هستند و آنها نیز تربیت شده ذات اقدس الهی هستند[25] و به مقام یقین رسیده اند به آنچه می گویند و به آنچه انجام می دهند اعتقاد کامل دارند؛ از این رو راهی را که پیش گرفته اند ثابت قدم بوده و در این راه از هیچ چیزی واهمه نداشته و عقب نشینی نمی کنند.
توضیح: قرآن کریم اولیای خداوند و اولیای شیطان را معرفی می کند و اولیای الهی را کسانی می داند که دچار ترس و حزن نمی شوند؛ «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللّهِ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ»[26] آن گاه خصوصیت اولیای الهی را چنین معرفی می کند:
«إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَ لا هُمْ یحْزَنُونَ»[27]
کسانی که ایمان آوردند و عمل صالح انجام دادند و اقامه نماز کرده و زکات می دهند، برای آنها مزد و پاداشی نزد پروردگار است و دارای ترس و حزن نیستند.
اما در مقابل، اولیای شیطان دچار شک، تردید و دو دلی خواهند شد؛ در نتیجه دچار وحشت و حزن می شوند؛ یعنی، سر عدم خوف اولیای الهی، اعتقاد و یقین آنهاست؛ این مطلب با بیان مشخصات اولیای شیطان به خوبی روشن می شود.
قرآن کریم می فرماید: «إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ»[28] شیاطین به اولیای خویش وحی می کنند. و ولی شیطان را کسانی معرفی می کند که دچار شک و دو دلی هستند:
«وَ ما کانَ لَهُ عَلَیهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاّ لِنَعْلَمَ مَنْ یؤمِنُ بِالآْخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَک»[29]
شیطان بر مردمان تسلطی نداشت (بلکه از حرص دنیا پیرو او شدند) و شیطان را بر این داشتیم تا به امتحان، آن کس که به عالم قیامت ایمان آورد، از آن کس که شک دارد معلوم گردانیم.
پس هنگامی که انسانی دچار شک شود، شیطان بر او تسلط پیدا می کند؛ از این رو برای چنین انسانی یک وسوسه کافی است تا به مسیر شیطانی سوق پیدا کند؛ «یوَسْوِسُ فِی صُدُورِ النّاسِ»[30] برای همین، شیطان در قیامت نسبت به پیروان خویش طلبکار است؛ «فَلا تَلُومُونِی وَ لُومُوا أَنْفُسَکمْ»[31] مرا سرزنش نکنید بلکه خود را سرزنش نمایید؛ پس از آنجا که انسان دچار شک، با کوچکترین اشاره ای از مسیر منحرف می شود، وقتی در قیامت به اشتباه خویش پی می برد و شیطان را مقصر انحراف خویش می داند، شیطان او را سرزنش می کند؛ چون دچار شک شد، اسیر شیطان گردید و گرنه انسانی که در مسیر الهی گام بر دارد دچار شک نشده در نتیجه دچار دلهره و وسواس نشده و شیطان نیز بر او مسلط نمی شود.
بنابراین اگر کسی از اولیای الهی باشد دچار شک و تردید نخواهد شد و به مسیری که انتخاب نموده با اطمینان، به کمک و عنایت الهی اعتقاد کامل داشته و از آن عدول نخواهد کرد؛ از این رو حضرت امام رحمه الله هرگز از راهی که انتخاب کرد پشیمان نشد و هرگز تسلیم فشارها نشد.
مرحوم شهید مطهری رحمه الله در این باره می گوید:
«از قراری که به من اطلاع داده اند چند روز پیش، کارتر به آیت الله خمینی راجع به بختیار اخطار کرد، که هر دو ابر قدرت بر روی این دولت توافق دارند و شما حساب کار خودتان را بکنید، اما این مرد بزرگ اعتنایی به این تهدید نکرد.
«من که قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کرده ام باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم چیزهایی از روحیه او درک کردم که نه فقط بر حیرت من بلکه بر ایمانم نیز اضافه کرد؛ وقتی برگشتم، دوستانم پرسیدند چه دیدی؟ گفتم چهار تا «آمَنَ» دیدم؛ «آمَنَ بهدفه» به هدفش ایمان دارد؛ دنیا اگر جمع بشود نمی تواند او را از هدفش منصرف کند.
«آمن بسبیله» به راهی که انتخاب کرده ایمان دارد؛ امکان ندارد بتوان او را از این راه منصرف کرد؛ شبیه همان ایمانی که پیغمبر به هدفش و به راهش داشت.
«آمن بقوله»؛ در میان همه رفقا، دوستانی که سراغ دارم احدی مثل ایشان به روحیه مردم ایران ایمان ندارد.
و بالاخره از همه مهمتر «آمن بربّه»؛ در یک جلسه خصوصی ایشان به من گفت فلانی این ما نیستیم که چنین می کنیم، من دست خدا را به وضوح حس می کنم.»[32]
آری انسانی که خویش را به خداوند فروخته باشد، «إِنَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ»[33] خداوند از مؤمنین نفسشان را می خرد، دیگر از چیزی وحشت نخواهد داشت و هدفی را که بر می گزیند هدف الهی است؛ چرا که خداوند مسیر را به چنین انسانی نشان خواهد داد؛ «وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنا»[34] هر کس در راه ما (خداوند) جهاد کند ما نیز راه را به او نشان خواهیم داد و مسیری را که خداوند نشان دهد، دیگر انحرافی در آن نیست؛ پس تردیدی در آن نخواهد بود؛ از این رو چنین انسانهایی نه تنها خود از مسیری که انتخاب کردند بر نمی گردند، بلکه دیگران نیز به خاطر صلابت، جدیت و اعتقاد راسخ آنها نیرو گرفته و به آن سمتی که چنین انسانهایی می روند سوق پیدا می کنند؛ «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یمْشِی بِهِ فِی النّاسِ»[35] برای او نوری است که به وسیله آن بین مردم می رود. و خاصیت نور این است که هم خود روشن است و هم اطراف خود را روشن می کند.
4- برای همیشه زنده بودن
از آنجا که ذات اقدس الهی زمان بردار نیست و برای همیشه زنده است، «وَ تَوَکلْ عَلَی الْحَی الَّذِی لا یمُوتُ»؛[36] انسانی که خود را در مسیر رحمت الهی قرار داد، زنده خواهد ماند و برای چنین انسانی مرگ معنا ندارد؛ از این رو حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه السلام می فرماید:
«العلماء باقون ما بقی الدهر اعیانهم مفقودة و امثالهم فی القلوب موجودة»[37]
علما زنده هستند تا وقتی که دهر و زمان است؛ گرچه بدنشان از دنیا می رود و در میان مردم نمی باشند، اما یاد آنها در دلها همیشه زنده است.
به خاطر همین است که کلامشان برای همیشه حجت است و آنها برای همیشه دلیل راه می باشند؛ از این رو حضرت می فرماید:
«نصب نفسه لله سبحانه فی ارفع الامور من اصدار کل وارد علیه و تصیر کل فرع الی اصله مصباح ظلماتٍ کشاف عشوات مفتاح مبهمات دفّاع معضلات دلیل فلوات... فهو من معادن دینه و اوتاد ارضه»[38]
در برابر خداوند خود را به گونه ای تسلیم کرد که هر فرمان او را انجام می دهد و هر فرعی را به اصلش باز می گرداند؛ چراغ تاریکیها و روشن بخش تیرگیها، کلید درهای بسته و برطرف کننده دشواریها و راهنمای گمراهان در بیابانهای سرگردانی است؛ پس چنین انسانی از گنجینه های آیین خدا و از ارکان زمین است.
برای همین، کلامشان همیشه نافذ و راهشان همیشه مستدام است.
هنگامی که خداوند چنین نعمتی را به انسانها ارزانی کند اگر آن نعمت را سبک بشمارند آن را بر می دارد؛ زیرا خداوند با هیچ کس عهد اخوت نبسته است.
«ذلِک بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یک مُغَیراً نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلی قَوْمٍ حَتّی یغَیرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ»[39]
خداوند هیچ نعمتی را از قومی نمی گیرد مگر آن که خودشان آن را از دست بدهند.
و بی تفاوت بودن در مقابل چنین نعمتی از طرف ذات اقدس الهی بی پاسخ نخواهد ماند.
«مَنْ یبَدِّلْ نِعْمَةَ اللّهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدِیدُ الْعِقابِ»[40]
هر کس نعمت خدا را بعد از آن که در اختیارش قرار گرفت تغییر دهد باید بداند که خداوند در عقاب دادن شدید است. پس باشد که با حفظ این انقلاب اسلامی - میراث گرانقدر آن یار سفر کرده - قدردان نعمت الهی باشیم.
پی نوشت ها:
[1] مدرس حوزه، محقق و نویسنده.
[2] نهج البلاغه، نامه 31، نسخه معجم، ص 128.
[3] همان، نامه 53، ص 137.
[4] بقره / 156.
[5] بقره / 29.
[6] بقره / 20.
[7] فاطر / 15.
[8] انعام / 12.
[9] بقره / 156.
[10] نساء / 139.
[11] علامه طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، نشر دار الکتب الاسلامیه، ج 17، ص 20.
[12] آل عمران / 26.
[13] علامه طباطبایی، پیشین، ج 5، ص 121.
[14] منافقون / 8.
[15] یونس / 62.
[16] حاج شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای افتتاح.
[17] علامه امینی رحمه الله، الغدیر، نشر دار الکتب الاسلامیه، ج 2، ص 48.
[18] امام خمینی رحمه الله، صحیفه نور، ج 1، ص 293.
[19] حمد / 1.
[20] کلینی، اصول کافی، دار الکتب الاسلامیه، ج 2، ص 163، حدیث 1.
[21] حاج شیخ عباس قمی، پیشین، دعای کمیل.
[22] پیشین، ص 164، حدیث 5.
[23] ابراهیم بن محمد ثقفی، الغارات، نشر مؤسسه دار الکتاب، ج 2، ص 328؛ نهج خ 27.
[24] امام خمینی علیهاالسلام، پیشین، ج 9، ص 267.
[25] زیرا اهل بیت تربیت شده پیامبر صلی الله علیه و آله و پیامبر تربیت شده خداوند متعال است. ر.ک: شیخ طوسی، التهذیب، دار الکتب الاسلامیه، 1365، ج 9، ص 397.
[26] یونس / 62.
[27] بقره / 277.
[28] انعام / 121.
[29] سباء / 21.
[30] ناس / 5.
[31] ابراهیم / 22.
[32] شهید مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، صدرا، چاپ نهم، 1373، صص 22-21.
[33] توبه / 111.
[34] عنکبوت / 69.
[35] انعام / 71.
[36] فرقان / 58.
[37] نهج البلاغه، پیشین، حکمت 147.
[38] همان، خطبه 87.
[39] انفال / 53.
[40] بقره / 211.
نظر شما