کارآمدی دین در نظام جمهوری اسلامی
بحث از «کارآمدی دین» در عرصه اجتماع و نقش دین در حل معضلات جوامع، از مباحث اساسی در حوزه اندیشه سیاسی اسلام است که توجه بدان میتواند منشأ رفع برخی ابهامات گردد. اعتقاد بر این است که دین میتواند برای تمام عرصههای اجتماعی، در کلیه زمانها و مکانها، راهکارهایی متناسب با وضعیت موجود ارائه دهد. برای دستیابی به این مهم در جامعه، باید سه عنصر مهم دین، یعنی اعتقادات، اخلاق و احکام مورد توجه قرار گیرد. در این صورت، دین میتواند حداکثر میزان کارآمدی را به نمایش گذارد. کارآمدی نظام جمهوری اسلامی نیز، که بر اساس دین پیریزی شده است، باید در چارچوب همین سه مؤلفه مورد ارزیابی قرار گیرد. بیتردید، در هر یک از این سه محور، ممکن است در نظام جمهوری اسلامی، قصورات و یا تقصیراتی در این زمینه وجود داشته باشد، اما بستر حرکت جامعه اسلامی در بسیاری از عرصهها شتابان و رو به جلو و صعودی است و دین به سمت نهادینه شدن به پیش میرود.
برای کارآمدی پیش از پیش دین میتوان کاستیهای در هر سه عرصه را شتابان و به رفع آن همت گماشت.
«کارآمدی دین» از مباحث جدّی حوزه اندیشه سیاسی است و اکنون نیز مورد نیاز کشور و نظام ماست و جا دارد بیش از پیش بدان پرداخته شود. برای طرح چنین بحثی، جا دارد ابتدا مفاهیم و واژگان مرتبط با این موضوع را مورد بررسی قرار دهیم و سپس به محتوای بحث و نتیجهگیری از مقدّمات بپردازیم. در خاتمه نیز کارآمدی دین در نظام مقدّس جمهوری اسلامی به عنوان تنها الگویی که ادعای کارآمدی دین در عرصههای گوناگون اجتماعی دارد، مورد بحث و بررسی قرار خواهد گرفت. در مسئله کارآمدی دین، تعریف واژگان «دین» و «کارآمدی» از اهمیت برخوردارند؛ چراکه این دو از واژههایی هستند که نیازمند توضیحند و چون واژه «دین» اساس این نوشتار را تشکیل میدهد و سایر واژگان مورد بحث متعلّقات آن هستند، بحث خود را از توضیح همین مفهوم آغاز میکنیم:
مفهوم «دین»
شاید تصور شود که واژه «دین» به قدری واضح است که نیازی به توضیح و تبیین ندارد، اما کسانی که در بحثهای تخصصی در زمینه علوم اجتماعی ورود دارند، میدانند که مفهوم این واژه چندان هم واضح نیست و بخصوص دانشمندان علوم اجتماعی، جامعهشناسی، و جامعهشناسی دین که در این زمینهها بحث کردهاند، درباره تعریف خود از «دین» اتفاقنظر ندارند.
مفهومی که از «دین» میفهمیم و در اینجا آن را اراده میکنیم، همان مفهومی است که مصداق آن «دین اسلام» است. به عبارت دیگر، برای ما دین، همان دین اسلام است و اگر تعریفی از «دین» ارائه میکنیم، باید همان
چیزی باشد که مصداقش دین اسلام است. بدینروی، اگر از «دین» تعریف عامی ارائه دهیم که با بودیسم، هندوئیسم، و آیین انسانپرستی اگوست کنت هم تطبیق کند، برای بحث ما مفید نخواهد بود.
یک تعریف ساده و شناخته شده از «دین» وجود دارد که بر اساس شمارش عناصر و محتوای آن مفهوم، ارائه شده است. «دین» در عرف ما، مفهومی دارد که دستکم مرکّب از سه عنصر است:
1. اعتقادات اصلی: که ما در اصطلاحات عرفی و عامیانه خود، بدان «اصول دین» میگوییم. پس در درون این مفهوم، اعتقاد به خداوند یگانه، وحی و نبوّت، و نیز اعتقاد به کتاب آسمانی قرآن وجود دارد. هرچند اموری از این قبیل، سلسله اعتقادات قلبیاند، اما دین بدون اینها تحقق نمیپذیرد و نمیتوان از اسلامی سخن گفت که در آن، اعتقاد به خدا و پیامبر وجود نداشته باشد. بنابراین، تعریفی که برخی از جامعهشناسان از دین ارائه میدهند و اعتقاد به خدا را در آن دخیل نمیدانند، با این تعریف عرفی از دین فاصله دارد و برای این مبحث، کارایی ندارد و آنچه از دین منظور ماست، با این تعریف همخوانی ندارد. عنصر اصلی دین، که بدون شک باید ما بر آن تکیه کنیم، سلسله اعتقاداتی است که به منزله ریشههای دین است. به همین دلیل، بدان «اصول دین» گفته میشود. «اصل» در عربی، یعنی ریشه، و بهکار بردن این تعبیر، نشانه آن است که دین به درختی تشبیه شده که دارای ریشه، تنه، شاخ و برگ است.
2. ارزشهای معتبر: در خصوص ارتباط میان باورها و ارزشها، اقوال گوناگونی ذکر شده و مباحث مبسوطی درباره واقعیتها و ارزشها مطرح گردیده است؛ اما در اینجا منظور آن است که در دین، سلسلهای از ارزشها، به ویژه در زمینه اخلاق و ملکات نفسانی، وجود دارد که خوب یا بد بودن عملی را نمایان میسازد.
3. احکام و مقرّرات رفتاری: این مقرّرات از ارزشها سرچشمه میگیرد و در واقع، وقتی قواعد کلی وجود داشته باشند که نشان دهند چه چیزی خوب است و چه چیزی بد، و نیز چه چیزی باید وجود داشته باشد و چه چیزهایی نباید، مقرّرات اجرایی، به صورت ریز خودنمایی میکنند که دستکم، در دو بخش دستهبندی میشوند: احکام فردی و احکام اجتماعی. احکام اجتماعی نیز خود، شاخههای متعددی دارند و شامل مسائل خانواده، اقتصاد، حقوق، سیاست، تجارت، روابط بینالملل و سایر مسائل مربوط به حوزههای گوناگون اجتماعی میشوند.
حاصل آنکه دین مشتمل بر سه عنصرِ عقاید، اخلاق و احکام است و در برداشت عرفی از مفهوم «دین»، وجود این سه عنصر ضرورت دارد.
مفهوم «کارآمدی» و «کارآمدی دین»
معمولاً واژه «کارآمدی» در جایی کاربرد دارد که دو حالت تصور شود: حالت نخست در جایی است که چیزی باشد که از کار افتاده و تأثیر قابل توجهی ندارد. در این صورت، گفته میشود: آن چیز کارآمد نیست. حالت دیگری که میتوان برای آن تصور کرد، این است که بتواند نقش خود را درست ایفا کند. در این صورت، گفته میشود: کارآمدی دارد. پس زمانی که تعبیرِ «کارآمدی دین» به کار برده میشود، مراد آن است که برای دین دو حالت تصور شده است: در یک حالت، دین از کارآمدی برخوردار است و در موقعیتی قرار گرفته که کارایی دارد. در حالت دیگر، در موقعیتی قرار گرفته است که کارآمدی ندارد. در اینجا، ما به دنبال تبیین موقعیتی برای دین هستیم که از کارآمدی برخوردار باشد و بتواند نقش خود را در اجتماع ایفا کند.
کارآمدی دین؛ مکانیزم یا دینامیزم؟
سؤالی که در اینجا مطرح میگردد این است که آیا دین در درون خود، عنصر و نیرویی برای کارآمدی دارد؟ یا چنین نیست و دین موجود مردهای است که هیچگونه حیاتی ندارد و باید نیرویی در آن دمید تا کارآمد شود؟ به عبارت دیگر، آیا کارآمدی دین یک مکانیزم است و یا یک دینامیزم؟ به دیگر سخن، آیا دین خود، عاملی برای تحرّک و پویایی در درون خویش دارد؟ یا دین موجودی ساکت، مرده و ثابت است که میتوان نیرویی در آن دمید و به کمک آن نیرو، آن را کارآمد ساخت؛ همانند نیروی مکانیکی که وارد جسم ساکنی میشود و آن را به حرکت درمیآورد که در این صورت، این حرکت متعلّق به آن نیروست، نه متعلق به آن جسم؛ همچون اتومبیلی که در جایی ایستاده است و حرکتی ندارد و باید نیرویی طبق مکانیسم خاصی بدان وارد شود تا از حالت سکون به حرکت درآید؟
در بحث از کارآمدی دین، دو حالت دیگر نیز تصور شده است: در یک حالت، دین دارای کارآمدی ذاتی است و از تحرّک و پویایی برخوردار بوده و همواره فعّال است. در حالت دیگر، دین از این فعالیت و پویایی برخوردار نیست. به بیان علمی، انرژی گاهی ساکن و به شکل ذخیره (پتانسیل) است و گاهی متحرّک و فعّال و بالفعل منشأ اثر در یک جسم. بنابراین، ممکن است انرژی وجود داشته باشد، اما فعّال نباشد و باید با یک واسطه و عامل دیگری، آن را فعّال کرد. گاهی چنین تصور میشود که دین هم یک کارآمدی بالقوّه دارد و در واقع، نیروی نهفتهای برای تحرّک در دین وجود دارد، اما همیشه فعّال نیست، بلکه باید عاملی کمک کند تا این نیروی بالقوّه به فعلیت برسد. پس در این بحث، ما دنبال این هستیم که ببینیم چه چیزی میتواند نیروی بالقوّه دین، به ویژه نیروی ذخیرهای را که در دین اسلام وجود دارد، به فعلیت برساند و آن را فعّال کند. اما پیش از آن، باید اثبات نمود که در دین، به ویژه دین اسلام، چنین نیروی ذخیرهای وجود دارد؛ چراکه حقیقت آن است که بسیاری از مطالبی که ما قطعی و ضروری تصور میکنیم، در اثر برخی القائات و شبهات و مطالب انحرافی، به صورت یک سؤال، نیازمند پاسخ و تبیین هستند.
گستره دین
تصور ما از دین اسلام این است که این دین مشتمل بر مجموعهای از باورها و ارزشهاست که در تمام شئون زندگی انسان ایفای نقش میکند و ما در زندگی، با مسئلهای مواجه نخواهیم شد که دین در آنجا حرفی برای گفتن نداشته باشد و کاملاً از قلمرو دین خارج باشد. این برداشت و تصور از دین، توسط برخی از نواندیشان، به تبع غربیها مورد خدشه و شبهه قرار گرفته است.
در زمینه تاریخچه طرح این مبحث، به اجمال میتوان گفت: در اروپا، پس از قرون وسطا، تحوّلی در مفهوم «دین» و قلمرو دین پدید آمد. قبلاً تصور میشد که دین باید در تمام شئون زندگی انسانها دخالت داشته باشد و عملاً هم کلیسای کاتولیک همین کار را میکرد. ولی پس از دوران قرون وسطا تحوّلاتی ایجاد شد که در نتیجه آن، دین به طور کلی زیر سؤال رفت و حتی واقعیت آن افسانه و اسطوره معرفی گردید. علت اینکه اکنون نیز در برخی از کتابهای جامعهشناسی، افسانه، خرافات، سحر، جادو و دین در یک ردیف ذکر شده، ناشی از همان طرز فکری است که از عصر نوزایی مطرح گردید و دین چیزی در حدّ افسانه و اسطوره معرفی شد. کار بدانجا رسید که در دوران معاصر، مارکسیستها گفتند: اصلاً وجود دین نه تنها فایدهای ندارد، بلکه حتی ضرر هم دارد و در واقع، دین افیون جوامع است. برخی از قلم به دستان در داخل نظام جمهوری اسلامی نیز تا جایی پیش رفتند که دین را نه تنها افیون دولتها، بلکه افیون ملتها دانستند.
البته برخی دیگر نیز وجود دارند که تا این حد از افراط را نپیمودهاند، بلکه دین را به عنوان یکی از شئون زندگی انسان پذیرفتهاند، اما آن را به عنوان یک مسئله جدّی مطرح نمیسازند و آن را در متن زندگی جای نمیدهند؛ بلکه آن را همانند هنر نقاشی و امثال آن میدانند که برای زندگی انسان ضرورتی ندارد و اگر در جامعهای یک نقّاش هم وجود نداشته باشد، مشکلی ایجاد نمیشود و کسی از گرسنگی نمیمیرد و به صنایع و پیشرفت اقتصادی لطمهای وارد نمیشود؛ اما در هر صورت، انسان دارای ذوق و لطافت روحی است و دوست دارد زیباییها را درک کند و از آنها بهره ببرد. پس هنر را نمیتوان از زندگی انسان حذف کرد؛ زیرا با حذف آن، بخشی از زندگی انسان حذف میشود، اما چنین هم نیست که جزو مسائل حیاتی انسان بوده و در درجه اول اهمیت باشد. از نظر برخی، دین همچون مقوله هنر است که نمیتوان گفت امر مضری است، بلکه گاهی فوایدی نیز دارد؛ زیرا گاهی که افرادی دچار افسردگی و ناامیدی میشوند، به دنبال پناهگاه غیبی ـ هرچند موهوم ـ میگردند و دین میتواند چنین نقشی ایفا نماید. از نظر طرفداران این دیدگاه، مسائل جدّی را باید با «علم» حل کرد و مراد اینان از «علم» نیز همان چیزهایی است که با تجربه آزمودنی باشد. از عصر نوزایی، این گرایش روز به روز در جهان غرب قویتر شد و به دنبال آن، در دین هم به عنوان پروتستانتیزم، اصلاحاتی انجام گرفت و تمام اینها به اسم «اصلاحطلبی» و بازگشت به اصل دین انجام شد.
حاصل آنکه برای قضاوت درباره کارآمدی یا عدم کارآمدی دین، باید قلمرو دین را مشخص نمود. اگر بپذیریم که دین فقط در همان رابطه قلب با خدا ـ خدای واقعی یا خدای موهوم ـ خلاصه میشود، باید کارایی آن را هم در همان محدوده جستوجو نماییم. یک روانشناس مثل ویلیام جیمز هم که درصدد بیان اثرات و نتایج اعتقاد به خداست، اظهار میدارد:
دعا و نماز و یا به عبارت دیگر، اتصال با روح عالم خلقت و یا جان جانان ـ آن را هرچه میخواهید بگویید؛ خدا، قانون و نظم کاینات ـ کاری است با اثر و نتیجه. نتیجه عبارت است از: ایجاد یک جریان قدرت و نیرویی که به طور محسوس دارای آثار مادی و معنوی میباشد. 2
چنانچه تنها به همین نقش توجه شود، کارآمدی دین نیز در همین حیطه، یعنی در ارتباط قلب با خدای واقعی یا خدای موهوم، مطرح میگردد. دیگر نباید توقع داشت که دین عرصههایی همچون روابط بینالملل را اصلاح کند. اما اگر آن برداشت را از قلمرو دین بپذیریم که دین در همه عرصهها حضوری جدّی و حرفی برای گفتن دارد، در این صورت، کارآمدی آن نیز بر اساس چنین قلمروی مطرح میگردد و انتظارات از دین، بر اساس چنین معنایی شکل میگیرد. طبق این برداشت از دین، توقّع از دین بسیار بالا میرود و در مسائل فردی و اجتماعی و نیز معنوی و مادی و حتی مسائل بینالمللی نیز از آن انتظار پاسخ داریم. پس برداشت صحیح در اینجا، همین برداشت است و دین در همه شئون انسانها حرف برای گفتن دارد.
معیار کارآمدی دین
پس از طرح بحث «گستره شریعت»، سؤال دیگری مطرح میشود و آن اینکه کارآیی دین چگونه است؟ در پاسخ این سؤال، باید به این نکته توجه کرد که آیا دین مقولهای است ذهنی که مربوط به فکر و ذهن و عقل و قلب ماست و یا دین امری عینی است که هم وجود دارد بدون در نظر گرفتن دینداران؟ اگر بپذیریم که دین یعنی خود این اعتقادات، با صرفنظر از اینکه کسی این اعتقاد را دارد یا ندارد، در این صورت، کارایی دین همیشه بالقوّه است؛ زیرا خود مفاهیم و کلیات، کارایی بالفعل ندارند، بلکه باید کسانی اینها را بپذیرند و در زندگیشان اثر بدهند و تنها در این صورت است که میتوانیم بگوییم آیا این دین کارآیی دارد یا خیر.
به عبارت دیگر، قضاوت درباره داشتن کارایی و یا عدم آن، به این صورت مقدور است که ـ مثلاً ـ ببینیم آیا یک مسلمان، که عقاید، ارزشها و اخلاقش اسلامی است، در زندگی خود با دیگران تفاوتی دارد یا خیر؟ اگر اثر مثبت بیشتری در زندگی چنین فردی ظاهر نشود میتوان ادعا کرد که دین کارایی ندارد. اما اگر کسی که معتقد به عقاید اسلامی است و ارزشهای آن را هم پذیرفته و به احکام آن عمل کرده، زندگیاش بهبودی یافت و ترقّی و تعالی پیدا کرد میتوان ادعا نمود که دین کارآمد است. این کارایی بالفعل است و این همان نیروی ذخیرهای است که به فعلیت رسیده است. پس مراد از اینکه گفته میشود دین کارایی دارد این است که دین در زندگی کسی که محتوای آن را در زندگیاش پیاده کرده و عقایدش، اخلاقش و رفتارش دینی باشد، تحوّلی مطلوب پدید میآورد، چه در بُعد فردی و چه در بُعد اجتماعی.
بنابراین، به همان اندازهای که دین در جامعه گسترش دارد و عقاید دینی مورد قبول جامعه است و نیز ارزشهای آن در جامعه پیاده شده، باید انتظار داشته باشیم که دین کارایی داشته باشد. اما اگر فقط نام «دین» در جامعه مطرح باشد و افراد تنها، مسلمان شناسنامهای باشند و یا کسانی شعار دین و اسلام را بدهند اما در عمل خبری از اجرای احکام و مقرّرات اسلامی نباشد، نباید توقّع داشت که کارایی داشته باشد؛ نباید توقّع داشت که به راستگویی به عنوان یک ارزش دینی عمل نشود و آثار راستگویی در جامعه محقق شود. پس توقّع ما از اثربخشی دین این است که عقیدهاش را در قلب داشته باشیم و به ارزشهایش پایبند گردیم و نیز احکامش را در زندگی فردی و اجتماعیمان پیاده کنیم. آن وقت باید ببینیم که دین در جامعه اثر دارد یا خیر.
میزان کارآمدی دین در نظام جمهوری اسلامی
پس از طرح مباحثی درباره کارآمدی دین در جامعه، نوبت آن است که کارآمدی دین را در نظام جمهوری اسلامی مورد بررسی قرار دهیم؛ چراکه نظام مقدّس جمهوری اسلامی ایران مدعی است که دین اسلام را سرلوحه برنامه خویش قرار داده و اساسا نظام آن مطابق این دین پیریزی شده است. قابل ذکر است که در جهان معاصر، کشورهایی وجود دارند که پسوند «اسلامی» را به عنوان جزئی از نام نظام سیاسی خود برگزیدهاند؛ همانند جمهوری اسلامی پاکستان، جمهوری اسلامی موریتانی و برخی کشورهای اسلامی دیگر. بنابراین، پسوند «اسلامی» مختصّ نظام جمهوری اسلامی ایران نیست. اما اکنون دیگر کاملاً روشن شده است که در کشورهای دیگر، این عنوان بیشتر جنبه تشریفاتی دارد و جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری است که درصدد اجرایی کردن احکام اسلامی است و مسئولان آن معتقدند: باورهای اسلامی باید رواج پیدا کنند، و برای مردم نیز باید این رهاوردها توجیه و تبیین شوند تا آنان ضمن پذیرش ارزشهای اسلامی، برای ترویج آن تلاش نمایند و به آن باورها و ارزشها پایبند بمانند، و از سوی دیگر، ارزشهای متضاد با آن را از زندگی خود حذف نمایند.
البته ناگفته نماند که این صِرف یک ادعاست و برای قضاوت درباره کارایی چنین نظامی باید دید که تا چه حد به این ادعا عمل شده و مردم و مسئولان در جهت اجرایی کردن ارزشهای اسلامی در جامعه گام برداشتهاند. بنابراین، برای اثبات کارآمدی دین در نظام جمهوری اسلامی، باید میزان اجرا و ترویج باورها و ارزشهای اسلامی را از زمان پیروزی انقلاب اسلامی تاکنون مشخص نماییم. علاوه بر آن، جا دارد که از ابتدای طلوع اسلام تا به حال جوامع اسلامی را مورد بررسی قرار دهیم تا پی ببریم که اسلام در میان مردم مسلمان تا چه حد کارایی داشته و چه نقشی را در زندگی آنان ایفا کرده است. اما به دلیل آنکه پرداختن به چنین مهمی به دلیل گستردگی آن، در حیطه این نوشتار نمیگنجد، کارآمدی دین را تنها در خصوص نظام مقدّس جمهوری اسلامی تحلیل میکنیم:
بیان گردید که زمینه تحقق دین دستکم در سه عرصه باورها، ارزشها و رفتارها نمود دارد. بنابراین، باید به دنبال پاسخ به این سؤال باشیم که آیا در جامعه اسلامی ایران، این سه بخش به طور کامل تحقق پیدا کرده است یا خیر؟ اعتقادات اموری قلبی هستند و به آسانی نمیتوان آنها را اندازهگیری کرد و دریافت که افراد چه قدر باورشان نسبت به حقایق اسلامی قویتر یا ضعیفتر شده است و یا چند درصد مردم به عقاید اسلامی کاملاً باور دارند و چند درصد اعتقاد ضعیف دارند و یا در شک و تردید به سر میبرند. در واقع، مقوله اعتقادات، امری عینی و کمّی نیست تا انسان بتواند ترازویی به دست بگیرد و میزان آنها را بسنجد. مقوله ارزشها هم کم و بیش به همین شکل است، اما ارزیابی آن تا این حد مشکل نیست؛ زیرا درست است که ارزشها اموری معنوی هستند و اموری از قبیل عدالت دوستی و ظلمستیزی، اموری روحی و روانیاند، اما جلوههای عینی ارزشها قابل مشاهده و اندازهگیری هستند.
به تحقیق، میتوان ادعا کرد که سه عنصر اساسی دین، یعنی باورها، ارزشها و رفتارها، در نظام جمهوری اسلامی ایران وضعیت مشابهی نداشته، بلکه در برخی بخشها، رشد محسوسی وجود داشته است، اما در برخی از بخشها نیز باید گفت: جای تأمّل وجود دارد و باید برای قضاوت درباره آن، به جزئیاتی اشاره نمود: به خوبی، میدانیم که ارزشهای اسلامی، آنگونه که باید و شاید، پس از انقلاب به اجرا درنیامدند و احکام اسلامی هم در بسیاری از جاها یا اصلاً قانونی نشدند و هنوز در قانونی شدنشان حرف است، یا آنجا هم که قانونی وجود دارد، عملاً اجرا نمیشوند. در برخی موارد، در دادگاه، حکم اسلامی به گونه دیگری مطرح میشود و رأی قاضی تحت تأثیر عواملی دچار تغییر میگردد. در ادارات نیز کمابیش مسائل «هدایای زیرمیزی» و اموری از این قبیل وجود دارند. روشن است تا وقتی ارزشهای اسلامی در جامعه به طور کامل به اجرا درنیایند و در نهادهای رسمی جمهوری اسلامی احکام اسلامی دقیقا اجرا نشوند، نمیتوان انتظار داشت اسلام کارایی خود را نشان دهد. آیا تنها عنوان اسلامی در نوشتهها و کتابها و نیز در زبان برخی از متصدیان امور، میتواند مؤثر واقع شود و ما شاهد کارایی دین در عرصه زندگی فردی و اجتماعی خود باشیم؟ متأسفانه حتی در زمینه تحقق باورها و ارزشهای اسلامی هم ما در جامعه سیر نزولی داشتهایم و در یک مقطع زمانی، هم باورهای اسلامی در اثر سخنرانیها و مقالات و برخی فیلمها زیر سؤال رفته و هم ارزشهای اسلامی که نمودهای عینی بیشتری داشتهاند، در جامعه کمرنگ شدند. البته ـ بحمداللّه ـ این سیر نزولی، که بسیار هم نگرانکننده بوده، چندی است میل به صعود پیدا کرده و این منحنی رو به صعود میرود.
راهکارهای تقویت کارآمدی دین در نظام جمهوری اسلامی
عمل به ارزشها و باورهای دینی و در نتیجه، اثبات کارآمدی دین در صورتی در جامعه ما تحقق خواهد یافت که از پیش، راهکارهای دستیابی به این هدف ترسیم گردیده باشد و پیش از آن نیز باید موانع عینیت یافتن عناصر سهگانه عقاید، اخلاق و احکام در جامعه مورد بررسی قرار گیرد.
در بخش عقاید، مهمترین عامل عدم تحقق آنها در جامعه، «ناآگاهی» است که این جهل نیز گاهی جهل ابتدایی است و از اول، انسان بعضی چیزها را نمیداند؛ چون بر روی آنها مطالعهای انجام نداده و دربارهشان فکر و تدبّری نداشته است. این نوع جهل، کمترین بخش از جهلها و ناآگاهی است. بیشترین بخش جهل، بخصوص در دوران ما، در اثر شکوک و شبهاتی است که از بیرون القا میشود و کسانی در درون جامعه ما آنها را ترویج میکنند. در نتیجه، نسل نوپای ما نسبت به این حقایق آگاهی کافی پیدا نکردهاند. روشن است که اگر بخواهیم باورها و عقاید اسلامی در جامعه عینیت پیدا کنند باید تلاش کنیم تا این معارف گسترش یابند. نقطه طبیعی شروع آن هم از آموزش و پرورش است و باید در برنامههای آموزشی و کیفیت تدریس و تربیت، تحوّلی پدید آید تا نسل آینده ما این معارف را به صورت منطقی و با استدلال عقلی بپذیرند و به این باورها معتقد شوند. باید بررسی کرد که از زمان پیروزی انقلاب اسلامی، تا چه حد ما در این زمینه تلاش مفید انجام دادهایم و تقویت باورهای دینی را به سطوح مدارس ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان و نیز به سطوح عالی تحصیلی کشاندهایم. بنابراین، در گام اول، باید باورها را تقویت کرد تا در قلب رسوخ یابند، نه آنکه تنها شعارشان را مطرح نماییم و غافل باشیم از اینکه برخی در مجامع علمی مطرح مینمایند که توحید و شرک، دو نوع تفکرند و در نتیجه، نمیتوان گفت که تفکر توحیدی بهتر از تفکر شرک، یا اسلام بهتر از کفر و یا شیعه بهتر از سنّی است! آیا با وجود اینگونه دیدگاهها و طرح آنها در مجامع علمی و غیر آن، میتوان انتظار داشت که اسلام کارایی داشته باشد؟!
در بخش ارزشها نیز باید دانست که تقویت ارزشها تنها با استدلال عقلی ممکن نیست. آشنایان با مسائل جامعهشناسی میدانند که تقویت ارزشها در تمام جوامع، بیش از آنکه با فکر و استدلال سروکار داشته باشد، با احساسات، عواطف و با الگوهای رفتاری سروکار دارد و برای ترویج یک ارزش در جامعه، هم استدلالهای عقلی و منطقی نیاز است و هم ارضای احساسات و عواطف و جهت دادن به آن احساسات و عواطف و هم رواج الگوهای رفتاری خوشایند. باید پس از گذشت چندین دهه از عمر نظام جمهوری اسلامی، پرسید: آیا شرایط جامعه ما اینچنین است؟! آیا وسایل تبلیغاتی و ارتباط جمعی و رسانههای ما همین نقش را ایفا میکنند یا نقش ضدش را؟! اگر چنین نیست، چگونه میتوان انتظار داشت که اسلام در بخش ارزشها، کارآمدیهای خود را به عالم نشان دهد؟! بنابراین، ما نباید انتظار داشته باشیم در شرایط کنونی، اسلام کاملاً نقش خود را ایفا کند و اگر چنین انتظاری داریم باید سعی کنیم تا ارزشها در جامعه نمود عینی پیدا کنند.
به هر حال، دینی که معتقد است سعادت دنیا و آخرت را بیمه میکند و ما برای برقراری آن دین، بیش از پانصد هزار شهید دادهایم، آیا جا ندارد تصمیم بگیریم که در یک دوره چندساله ـ برای تجربه هم که شده ـ این دین را پیاده کنیم؟ همّت مردانه میخواهد که نخبگان درصدد برآیند که دین را در ابعاد گوناگون تحقق بخشند و کارآمدیاش را تجربه کنند. دولتمردان هم بر اساس آن سیاستگذاری و برنامهریزی کنند. اما آیا شرایط اجتماعی ما برای چنین تحوّلی کاملاً مساعد است؟! در هر حال، اکنون تصمیم گرفته شده تا آنجا که ممکن است در این شرایط عدالت اسلامی به عنوان یکی از ارزشها پیاده شود؛ اما آیا گروههای سیاسی و بهرهمندان اقتصادی واقعا اجازه چنین کاری را خواهند داد؟ برخی از مسئولان و مدیران میانی، که باید این سیاستهای کلی را در ادارات و نهادهای مربوطه پیاده نمایند، تا آنجا که میتوانند کارشکنی میکنند تا این عقیده شکست بخورد. در این صورت، آیا باز هم میتوان انتظار داشت که اسلام کارآمدی خود را در جامعه نشان دهد؟!
پى نوشت ها
1ـ برگرفته از بیانات حضرت آیهاللّه مصباح در همایش «از دین جهانى به جهان دینى»، دانشگاه شیراز، 25 مرداد 1385.
2ـ ویلیام جیمز، دین و روان، ترجمه مهدى قائنى تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، بىتا، ص 177.
منبع: / ماهنامه / معرفت / شماره 124، ویژه نامه علوم سیاسی
نویسنده : محمد تقى مصباح یزدى
نظر شما