موضوع : پژوهش | مقاله

مکتب عرفانی امام حسین علیه السلام

مجله  رواق اندیشه  رواق اندیشه، شماره 49، دی 1384 

نویسنده : مظاهری سیف، حمیدرضا
حمیدرضا مظاهری[1]

چکیده:
عرفان مخلصانه امام حسین علیه السلام دارای دو بعد علمی و عملی است. بعد علمی بر پایه معرفت شهودی استوار است و در بعد عملی به جهاد مصلحانه می انجامد.

در سلوک حسینی تا رسیدن به عرفان علمی، به ترتیب سه روش معرفتی حسی - عقلی، عقلی محض و شهودی (حضوری) در کار می آید؛ و در جنبه عملی، پس از جهاد مصلحانه درونی و رسیدن به مقام مخلصین، نوبت به جهاد مصلحانه بیرونی و تهذیب جامعه و تاریخ می رسد.

عرفان مخلصانه که از خودشناسی و خودسازی آغاز می شود، با برخورداری از برخی شاخصه ها به جهاد و جامعه سازی می پردازد. این شاخصه ها که رابطه ای دینامیک با هم دارند و بر تعمیق و تقویت یکدیگر اثر می گذارند، عبارت است از: زهد، شوق دیدار حق، خشیت، طاعت و عزت. این روابط در تحلیل روان شناختی آن ها آشکار می شود.

مقدّمه
تاریخ همواره شاهد ظهور صالحان و مصلحانی بوده است که با تزکیه جان به تهذیب جامعه روی آورده و با دست پاک خویش گریبان پلید ستمگران و مفسدان را گرفته اند و برای بقای نام و نشان حق و عدل و پاکی و زیبایی بیرق جهاد برافراشته اند.

و اما نام حسین علیه السلام زیور دفتر سرگذشت رادمردان راست کیش و مصلحان مبارز است. کدامین دل با طنین نام حسین علیه السلامنمی لرزد و به او عشق نمی ورزد؟

حضرت اباعبداللّه علیه السلام از سویی با براق معرفت و عبودیت در ژرفای جان خویش سیر کرد و در وادی عرفان حق به قرب قاب قوسین رسید، و از سوی دیگر، با جهاد و شهادت به عمیق ترین لایه های درونی و پاینده جامعه و تاریخ نفوذ کرد و از معرفت و عبودیت و مجاهدت و شهادت، سفینه ای آسمان پیما ساخت که برای سالکان و عاشقان، سریع ترین وسیله رسیدن به مقصود است.

این نوشتار بر آن است نشان دهد عرفان مخلصانه و راستین بستر رویش و پیدایش جهادمصلحانه و شهادت طلبی است. هم چنین جهاد مصلحانه میوه ای است که تنها بر تنه تنومندعرفان مخلصانه می روید.

علیه السلام زیور دفتر سرگذشت رادمردان راست کیش و مصلحان مبارز است. کدامین دل با طنین نام حسین علیه السلام نمی لرزد و به او عشق نمی ورزد؟

کسی که به خودشناسی و خداشناسی می پردازد و با تهذیب و تربیت، نفس خود را در عرفان خالص می سازد، ساقی ازلی از صحبای اسمای الهی در جام جانش فرو می ریزد، و آن گاه با رسیدن به مراتب برتر ایمان و یقین، سراسر سلسله هستی را نام و نشان محبوب می بیند.

پس روی رغبت خویش را از دنیای دون برتافته، مشتاق و شیدای دیدار جمال حق تعالی می گردد؛ تنها در پیشگاه او خشوع می ورزد و دل در راه طاعت محبوب می بازد و از عزت سبحانی بر جان خود جامه ای می دوزد. از این رو، هرآن چه را مانع و حاجب تجلّی و تذکر اسمای خداوند باشد، ناخوشایند می دارد و به جهادمصلحانه با آن می پردازد.

به این ترتیب، «زهد»، «عشق»، «خشیت» «طاعت» و «عزت»ی که از عرفان مخلصانه برمی آید، با سکوت و سکون در برابر فسادگران و ستمگران نمی سازد، بلکه عارف خالص به ستیز برمی خیزد تا اساس تباهی و تاریکی را براندازد و طومار ظلم و تباهی را در هم پیچد و از فروغ جان خویش، که جز نور «رب النور» نیست، بر عالم و آدم بتابد، و اسماء و آثار الهی را، که از جنس ضیاء و زیبایی است، همه جا متجلّی سازد.

بنابراین، در این مقاله با شناخت ابعاد نظری عرفان مخلصانه، که چیزی جز آیین حسینی نیست، و نیز تحلیل روان شناختی برخی از شاخصه های آن، به دنبال فهم این مطلب هستیم که چگونه از آن جهاد مصلحانه به وجود می آید.

تعریف عرفان
«معرفت و عرفان به درک و شناختی گفته می شود که از راه تفکر و تدبّر به دست می آید و اخصّ از علم است؛ مثلاً می گویند: "فلانٌ یعرفُ اللّه" و نمی گویند "یعلمُ اللّه"؛ زیرا شناخت بشر از خداوند تعالی با تفکر در آثار او حاصل می شود نه با ادراک ذاتش. بر همین پایه، می گویند: "الله یعلم کذا" و نگویند: "یعرف کذا"؛ زیرا معرفت نسبت به علم قاصر است و رتبه پست تری دارد و از تدبّر برمی آید».[2]

از معنای لغوی که بگذریم، اصطلاح عرفان، که معمولاً مطلق آورده می شود، به شناخت شهودی حق تعالی منصرف می گردد. البته این تقیید و انصراف، چیزی از آن نمی کاهد، زیرا بنابر آموزه های گران سنگ عرفان اسلامی، که از خاندان پاک پیامبر صلی الله علیه و آله به ما رسیده است، خداشناسی در گرو خودشناسی است و ثمره آن، عرفان حقیقت اشیا و کشف ذات همه چیز است.

پیش از آن که به تحقیق این مسئله در تحلیل اندیشه عرفانی امام حسین علیه السلام بپردازیم، چند روایت از امیرالمؤمنین علی علیه السلام را مرور می نماییم:

1. «مَن عَرَف نفسَه عَرَف ربَه»[3]؛ کسی که خود را شناسد، پروردگارش را شناخته است.

2. «غایةُ المعرفة ان یعرف المرءُ نفسَه»؛[4] اوج و فرجام معرفت این است که انسان خودش را بشناسد.

3. «عَجَبت لِمَن یجهَل نفسه، کیف یعرف ربه»؛[5] در شگفتم از کسی که خود را نشناخته، چگونه خدا را می شناسد.

4. «لا تجهل نفسک فانَّ الجاهلَ معرفةَ نفسه، جاهلٌ بکل شی»؛[6] به نفس خودت نادان مباش، زیرا هر که خود را نشناسد به همه چیز نادان است.

5. «مَن عَرف نفسَه فهُو لغیرهِ اعرَف»؛[7] هر کس خود را بشناسد غیر خودش را بهتر می شناسد.

بنابراین، مسیر سلوک عرفانی چنین است که سالک ابتدا در عمق هستی خویش با دو بال «خردورزی» و «خودسازی» (تفکر و تزکیه) سیر می کند و با افکار و رفتار نیک به معرفت حق تعالی می رسد و به مراتب بالای ایمان و یقین دست می یازد. آن گاه با نور الهی به حقیقت اشیا و باطن عالم می نگرد و همه اوهام را از منظر بصیرت باطنی خویش می شوید و دور می ریزد.

اغراض گوناگون در عرفان (اصناف عارفان)
به طور کلی، می توان پویندگان این راه را به سه گروه تقسیم نمود:[8]

1. گروهی که برای اغراضی غیر از عرفان حق به این سلک درمی آیند. هدف این افراد کشف کردن نیروهای شگرف درون خویشتن است تا در دنیا از آن سود جویند. چنان چه خداوند راه راست را به این قوم ننماید و دستشان را نگیرد، به سطح پستی از خودشناسی و عرفان رسیده، در بند شیطان گرفتار می آیند. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: «انَّ السحر علی وجوهٍ شتّی... نوعٌ منه ما یأخذُ اولیاءُ الشیاطین عنهم...؛ [9] همانا سحر صورت های گوناگون دارد، نوعی از آن چیزی است که دوستان و فرمانبران شیاطین از آن ها می آموزند».

2. برخی دیگر، به راه عرفان گام می نهند و پیش می روند تا از آن سر در بیاورند و از لذّت های عرفانی، که وصف آن را شنیده اند، کامیاب شوند. این دسته هم تا حدودی پیش می روند و پس از کامیاب شدن از مکاشفات و حالات عرفانی، در همان حد باقی مانده، از ادامه راه در طلب رضای معشوق ازلی باز می مانند. در واقع، اینان عرفان را نه برای حق، بلکه برای خود عرفان می خواهند. ابن سینا درباره آن ها می گوید: «من اثرَ العرفانَ للعرفان فقد قال بالثّانی و من وجدَ العرفانَ کأنّه لا یجده بل یجدُ المعروفَ به فقد خاض لجَّةُ الوصول؛[10] کسی که عرفان را برای عرفان بخواهد و بجوید، برای خداوند تعالی شریک قرار داده است، و کسی که عرفان را می یابد چنان که هیچ نیافته و نخواسته مگر حق تعالی را، پس چنین کسی در دریای وصال شناور و فرو رفته است».

3. سومین طایفه، عاشقان پاکبازند که اهل ایثار همه چیز در راه حق هستند؛ مخلصانی که غیر از او نبینند و نخواهند. عارفان مخلص به این سلک می آیند و ره می سپارند و مراحل و منازل را یکی پس از دیگری پشت سر می نهند، در حالی که تنها طاعت و رضایت او را می جویند.

در عرفان مخلصانه این اصل وجود دارد که هدف و غایت آفرینش رسیدن انسان به معرفت اللّه و نوشیدن از شراب شهلای شهود است. امام حسین علیه السلام در دعای عرفه می فرماید: «الهی علمْتُ باختلافِ الاثارِ و تنقّلات الاطوار انَّ مرادک منّی ان تتعرَّف الی فی کلَّ شی ء حتی لا اجهلَک فی شی ء؛ بار الها با دگرگونی های روزگار دانستم که خواسته تو از من این است که در همه چیز تو را ببینم و بشناسم و در هیچ چیز از تو غافل و جاهل نباشم».

به این ترتیب، عارفانی که خالصانه و صادقانه برای خدا و به سوی خدا ره می پویند و وصال جمال او را می جویند، نه به دست یازی به نیروهای پنهانی درون بسنده می کنند تا از سحر و کهانت سر برآورند و نه به لذّت واردات و خاطرات معنوی قناعت می ورزند تا گرفتار گوشه گیری و ظلم پذیری گردند، بلکه پس از آبادسازی دل برای صاحب اصلی آن، به پاکسازی جامعه و خلق برای خالق بخشنده آن همت می گمارند و حرکت خویش را در راه بندگی و دلدادگی به معبود ادامه می دهند.

امام حسین علیه السلام درباره عارفان پیراسته از ننگ هوا و آزادگان وارسته از غیر خدا می فرماید: «انَّ قوما عبدواللّه رغبةً فتلک عبادةُ التجار و انَّ قوما عبدواللّهَ رهبةً فتلک عبادَة العبید و انَّ قوما عبدوالله شکرا فتلک عبادةُ الاحرار و هی افضلُ العبادة؛[11] همانا قومی خداوند را از سر رغبت و طمع درنعمت هایش عبادت می کنند؛ این عبادت تجّار است. گروهی دیگر آفریدگار خویش را برای ترس از عقاب و عذاب پرستش و ستایش می نمایند؛ این هم عبادت بردگان است. و اما برخی برای شکرگزاری و شایستگی خداوند، زبان به حمد و مدح او گشوده اند؛ این عبادت آزادگان و عارفان است که برترین عبادت ها است».

البته سه فرقه ای که در بیان حضرت آمده، غیر از آن مواردی است که شرح آن ها گذشت، اما دسته سوم همان است که در بیان پیشین آمد.

عرفان مخلصانه در بعد علمی
سلوک عرفانی - از خودشناسی تا خداشناسی - در سه رتبه صورت می گیرد. البته عارفان تنها با روش سوم سیر می کنند، ولی سالکان به تناسب موقعیت خود از دو مرحله نخستین بی نیاز نیستند.

آن سه رتبه از حیث روش شناسی عبارت است از: حسی - عقلی، عقلی محض و شهودی. در ذیل، این مراتب را در کلام امام حسین علیه السلاممی کاویم:

1. روش حسی - عقلی در سیر از خودشناسی به خداشناسی به این صورت به دست می آید که سالک با مطالعه وجود مادی خود و پیچیدگی ها و شگفتی های آن، به دانش و قدرت عظیمی پی می برد که خود را مقهور و مخلوق آن می یابد. در واقع، با ضمیمه کردن این مقدمه حسی که «من موجودی دشوار آفریده هستم»، به مقدمات عقلی، از جمله ضرورت ناظم برای نظم، به شناخت خدا می رسد و پاره ای از اوصاف بلند مرتبه او را کشف می کند. البته این روش با مشاهده و اندیشه کردن در عالم آفرینش نیز به نتیجه های مشابهی می رسد. اما به دو دلیل تأمّل و تدبّر در خویشتن مفیدتر است:

نخست این که: انسان از پیچیده ترین و شگفت انگیزترین آفریدگان الهی است. دوم این که: اگر پای خود انسان در میان باشد، تفکر جدی تر، ژرف تر و کارآمدتر بوده و آثار ماندگارتری در قلب و جان او به جای می گذارد. این دو نکته در مناجات امام حسین علیه السلام در روز عرفه آشکار است. امام علیه السلامدعای شریفه عرفه را با حمد خداوند بر اساس جهان شناسی حسی - عقلی آغاز می کند.

ابتدا به عالم خلقت توجهی کوتاه کرده و آثار حکمت و قدرت رحمانی را در آن یادآور می شود، سپس به انسان رو آورده و با بیانی اعجاب برانگیز، به ظرایف و لطایف آفرینش آدمی زبان می گشاید و پروردگار خویش را سپاس می گوید: «الحمدلله الذی لیس لقضائه دافعٌ و لا لعطائه مانعٌ و لا کصنعه صنعُ صانعٍ و هو الجوادُ الواسع فطر اجناس البدایع و اتقَنَ بحکمتِهِ الصنایع...؛

سپاس خدایی را که کسی بر حکمتش غلبه ندارد و بخشش او را باز ندارد. هیچ سازنده ای چون او نسازد و هر آینه او بخشاینده ای گشاده دست است، که گونه های بسیار آفرید و همه را به دانایی خویش مستحکم نمود».

امام پس از این جهان شناسی الهی، به آفرینش خود نظر کرده و می فرماید: «اقرار می کنم که تو پروردگارم هستی و بازگشتم به سوی تو است. پیش از آن که من چیز قابل ذکری باشم، با نعمتت بر من آغاز کردی و هستی ام بخشیدی و مرا از خاک آفریدی و در صلب پدرانم جای دادی و از حوادث و دگرگونی های روزگار پاس داشتی. تا این که از پشت پدران به رحم مادران در دورانی دیر پا و قرن های پیاپی سفر کردم... سپس خلقت مرا از آب بی مقدار آغاز نمودی و در تاریکی های سه گانه رحم مادرم میان گوشت و خون و پوست جای دادی و مرا بر آفرینشم شاهد نگرفتی و کاری را به من واگذار نکردی.

سرانجام مرا با هدایت تکوینی سالم و آراسته به دنیا آوردی و در مهد حفاظت نمودی، و از شیر گوارا به من خوراندی، دلِ نگه داران مرا نرم و پر مهر ساختی و مادران دلسوز را بر من گماشتی و از آسیب جن و شیاطین دور داشتی و از کم و زیاد سالم و پیراسته ام فرمودی.

شهادت می دهم ای معبود من! به حقیقت ایمانم و به پیمان یقین قلبم و توحید ناب و آشکارم و درون پنهانم و اعصاب بینایی ام و خطوط پیشانی ام و راه های تنفسم و حفره های شامه ام و روزنه های ورود امواج صوت به پرده صماخم و استخوان های پشت پرده شنوایی ام و آن چه بر هم نهادن لب هایم می پوشاند، و جنبش های گویای زبانم و محل اتصال فک بالا و پایینم و محل رویش دندان هایم و اعصاب حس چشایی ام و استخوان گردنم که مغز را استوار می دارد، و محل خروج رشته های عصبی گردنم و آن چه فضای سینه ام را پر کرده است و رگ های اطراف رگ اصلی قلبم و آن چه که پرده قلبم را به کنار جگرم پیوند می دهد، و دنده های استخوان های پهلو و سربند مفاصلم و تپش قلب و ضربان رگ هایم، و سرانگشتانم و گوشت و خون و مو و پوست و اعصاب و عروق و استخوان ها و مغز و همه اعضایم و آن بافت هایی که در دوران شیرخوارگی تشکیل شده... اگر قرن ها عمر کنم و این ها را به خدمت تو گمارم، نمی توانم یکی از آن ها را شکر گزارم و سپاس شایسته به جای آورم، مگر به منّت و رحمت تو که خود سزاوار سپاسی دیگر است».

امام در این فرازهای استوار و دلنشین با دقت تمام الطاف الهی و ظرایف جسم مادی خود را برمی شمارد و با تکیه بر آن، از خودشناسی به خداشناسی می رسد و با زبان معرفت به حکمت و زیبایی و عظمت آن ها، بر پروردگاری او شهادت می هد.

حضرت در بین فرازهایی که نعمت های مادی و محسوس خدا را برمی شمارد، به حجت درون، یعنی عقل، هم اشاره کرده، می فرماید: «اوجبتَ علی حجَّتک بأَن اَلْهَمْتَنی معرفَتَک؛ برهانت را بر من واجب نمودی به این که شناخت خودت را بر من الهام فرمودی».

این اشاره در لابه لای آن مقدمات حسّی، دو کارکرد دارد: اول این که: این موارد حسی به کمک عقل نتیجه می دهد. دوم این که: عبارت ذکر شده خود به صورت کامل معرف حجتی است که می تواند به تنهایی موجب رسیدن به شناخت باشد، و آن برهان عقلی محض است که به این شرح بیان می شود: من معلول و محتاج هستم و به علتی نیاز دارم، زیرا هر معلولی علتی دارد، در نتیجه، علت بی نیازی وجود دارد و شکر و ستایش او بر من لازم است.

البته حضرت در فرازهای دیگر این دعا برهان عقلی دیگری را آشکارا بیان می فرماید: «سبحان لو کان فیهما الهةٌ الاّ اللّه لفسدتا و تفطَّرنا سبحان الله الواحد الاحدِ الصمد...؛ او از شریک و هر عیب دیگری پیراسته است؛ اگر غیر از خداوند یکتا، پروردگاری در زمین و آسمان بود، تباه می شدند و از هم می شکافتند. پاک است خداوند یگانه بی مانند و بی نیاز». در این عبارت، برهان عقلی تمانع بیان شده که یک برهان عقلی محض بر یگانگی خداوند است.

از ظاهر عبارت های دعا چنین برمی آید که امام حسین علیه السلام در سلوک عرفانی تنها به دو روش نظری، توجه داشته است؛ زیرا در متن اصلی دعا روش شهودی، مورد توجه قرار نگرفته است. البته بخش پایانی دعای عرفه را کفعمی در بلدالامین نیاورده و علامه مجلسی هم در زاد المعاد بیان نکرده است، اما سید بن طاووس آن را در اقبال بیان نموده و شیخ عباس قمی هم به نقل از وی در مفاتیح الجنان آورده است.

امام علیه السلام در بخش پایانی به گونه ای دیگر زبان به مناجات با محبوب می گشاید و آموزه های ناب عرفانی را به شیوایی بیان می نماید. در این بخش، معرفت شهودی در کار می آید و دیگر هیچ چیز وجودی از خود ندارد تا خدای ظاهر و باطن به آن شناخته شود. امام می فرماید: «به تُعرف المعارف لابها یعرف؛[12] همه چیز به او دانسته می شود نه این که او به نشانه ها و براهین شناخته شود»،

زیرا: «کیف یستدلٌ علیک بما هو فی وجوده مفتقر الیک؛ چگونه دلیل بجویم از آن چه در هستی خویش محتاج تو است». فقر وجودی همه مظاهر هستی به ذات غنی حق تعالی اساس آیین عرفان است. امام حسین علیه السلام بخش پایانی دعای عرفه را با این جمله آغاز می نماید: «الهی انا الفقیرُ فی غنای فکیف لا اکون فقیرا فی فقری؛ بار الها من در دارایی ام به تو نیازمندم، پس چگونه در فقرم از تو بی نیاز باشم».

بی تردید با نظر ابتدایی به این جمله، برداشت های آسانی به دست می آید که از زبان غیر امام هم می تواند جاری شود، اما در ادامه این مناجات، لایه های عمیق تری از مفهوم و مقصود سخن امام علیه السلام آشکار می گردد.

انسان با نظر اولیه، اما مؤمنانه در امور خود به خوبی درمی یابد که هر آن چه دارد از خداست، و در همه دارایی هایش دست بخشش او در کار است و به او نیازمند می باشد. پس از این که انسان دارایی های ظاهری را در اراده و تدبیر الهی دید و خود را نیازمند به او و لطف و کرم وی یافت، حجاب های دیگر نیز کنار می رود و آدمی به هستی خویش می نگرد و می فهمد که اصل حاجتمندی او در فقر وجودی نسبت به ذات بی نیاز و بی انباز ایزدی ریشه دارد.

از این رو، امام پس از این که فرمود: «الهی انا الفقیرُ فنی غنای»، از آن به این نتیجه رسید که «فکیف لا اکون فقیرا فی فقری». بینش شهودی و عارفانه قطعه پایانی دعای عرفه سیر از خودشناسی عرفانی به خداشناسی را به خوبی روشن می نماید. [13]

مغز و اصل این آموزه بنیادین عرفانی، که راز یگانگی ذات هستی را می گشاید،[14] در فرازهای دیگر آشکارتر آمده است؛ از جمله آن جا که می فرماید: «کیف اُترجِمُ و بمقالی و هومنک برزٌ الیک؛ چگونه احوالم را با سخن سرایی باز گویم که این همه کلام توست و به سوی تو برمی آید».

در جایی دیگر، بی پرده در معاشقه با معبود، از آتش افروخته دل خویش بر خرمن و دامن اغیار می نهد و همه را از منظر وهم زده می راند و با معرفت راستین می خواند: «أیکون لغیرک من الظهور ما لیس لک حتی یکون هو المظهر لک، متی غِبْتَ حتی تحتاج الی دلیلٍ علیک و متی بعُدت حتی یکون الاثارُ هی التّی توصلُ الیک، عَمَیت عین لا تراک علیها رقیبا...؛ آیا غیر تو ظهوری دارد که آن پیدایی و هویدایی تو نباشد تا او تو را آشکارا سازد؟

چه وقت پنهان شده ای که دلیلی بر وجودت لازم باشد، و کدام گاه دور شده ای تا پدیده ها پیوندت را به دست دهند؟ کور باد چشمی که تو را نمی بیند در حالی که برتر ولی همراه آن هستی». در این عبارات، امام علیه السلام همه چیز را ظهور خداوند می داند و غیر او را هیچ می یابد. سرانجام حضرت دعا را چنین به پایان می رساند:

«انت الذی تعرَّفت الی فی کلِّ شی ءٍ فرایتُک ظاهرا فی کلِّ شی ء و انت الظاهر لکلِّ شی ء یا من استوی برحمانیته فصار العرشُ غیبا فی ذاته، محقت الاثار بالاثار و محوت الاغیار بمحیطات افلاک الانوار... و الحمدلله وحده؛ خودت را در همه چیز به من شناساندی، پس در همه چیز تو را آشکارا دیدم و تو ظاهر همه چیز هستی. ای کسی که با رحمت فراگیرش استیلا یافته و کانون قدرت هستی در ذاتش پنهان شده است، همه آثار را در آثار خودت نابود کرده ای و اغیار را با انوار فراگیرت ناپیدا نموده ای... تمامی ستایش ها به تنهایی برای خدای یکتاست».

امام حسین علیه السلام در این جملات کوتاه، که معانی بی پایانی در آن ها نهفته است، رحمت عامه خداوند را یادآور شده و آن را مایه هستی بخشی و پیدایش همه عالم می داند که در حقیقت، خدای تعالی به این نام، خود را به هر چیز نمایاند و همه چیز را ظاهر نمود.

به همین سبب، سراسر آفاق را بر حق و بلکه حق می بیند و کشف می کند که همه عالم آیه و آینه حق تعالی است. به این ترتیب، عارف با کشف فقر وجودی خود، انوار ذات الهی را در مشرق ذاتش پرتو افشان می بیند و از آن جا به سراسر آفاق متوجه شده و ظاهر و باطن همه چیز را فروغی از خورشید هستی بخش ذات رحمانی می یابد و به حقیقت اشیا می نگرد. [15] بر این پایه، حضرت علیه السلام می فرماید: «یا ربّ بِنور وجهِک الَذی اشرَقَت لَه الارضُ و السموات...؛ ای پروردگارم تو را سوگند می دهم به نور وجهت که زمین و آسمان ها را روشن نموده...».

«وجه هر چیز از آن جدا نیست و روی و نمای آن است».[16] پس زمین و آسمان ها چهره پروردگار است که از فروغ روی او رنگ و جلوه ای یافته و پیدا گردیده است. از این رو اصیل ترین و عمیق ترین هویت هر چیز نور خداست و انسان سالک با بازگشت به خویشتن و رسیدن به عرفان حضرت احدیت، به نور خدا می پیوندد و به همه عالم اشراف پیدا می کند.

با این تفسیر، در زیارت امام حسین علیه السلام در نیمه شعبان می خوانیم: «أشهدَ أنَّک نورَ اللّه الذی لم یطفأ و لا یطفأ ابدا و انَّک وجهُ الله الّذی لم یهلَک و لا یهلک ابدا...؛ شهادت می دهم که تو همان نور خدایی که هرگز خاموش نشده و نمی شود و روی خدایی که هیچ گاه نابود نشده و نخواهد شد».

با توجه به آن چه گفته شد، تعریف مرحوم علامه محمدتقی جعفری از عرفان به خوبی روشن می شود. وی معتقد است عرفان عبارت است از: «گسترش و اشراف نورانی من انسانی بر جهان هستی به جهت قرار گرفتن "من" در جاذبه کمال مطلق که به لقاءالله منتهی می گردد».[17]

خلاصه این که، انسان با تهذیب نفس و تزکیه جان از راه خودشناسی، نور خدا را در آیینه دل باز می تاباند و همه عالم را فانی در نور خدا می بیند، و جان پاکش جام جهان نما می شود:

از پای تا سرت همه نور خدا شود

در راه ذوالجلال چو بی پا و سر شوی

«فأینما تولّوا فثَمَّ وجهُ الله[18]؛ به هر سو نظر شود وجه خداست که مشاهده می شود». چنین شخصی می داند که ذات خدا همان دریای بی کرانی است که موج خروشان آن بساط اندیشه و شهود را در هم می شکند و از این روست که «لا یدرکهُ بعد الهمم و لا ینالُه غوصُ الفتن».[19]

تا این جا بُعد نظری عرفان مخلصانه که همان معرفت شهودی است، بیان شد، اما بُعد دیگر عرفان مخلصانه، جهاد مصلحانه است که در ذیل به بررسی آن می پردازیم.

جهاد مصلحانه
سلوک عرفانی مراحل و منازل بسیاری دارد و رتبه بندی آن به اعتبارات گوناگونی انجام می شود. در این جا با همان ملاکی که در آغاز، اصناف اهل عرفان را از هم جدا نمودیم، و به گونه هایی از عرفان مخلصانه و غیر مخلصانه رسیدیم، خود عرفان مخلصانه را تحلیل می کنیم. در واقع، با به کار زدن معیاری در کشف عیار خلوص اهل عرفان، آن ها را در سه مرحله قرار می دهیم تا مقام عرفان حسینی را دقیق تر و عمیق تر بشناسیم.

«مخلص» اسم فاعل است و کسی را گویند که در خالص کردن می کوشد. اولین مرتبه در عرفان مخلصانه این است که سالک در تطهیر و تخلیص خود تلاش و مجاهدت نماید و با برنامه های فکری و عملی، اندیشه و اراده خود را از لوث اوهام و رجس اهوا پاک نموده و افکار و رفتار خویش را به اراده رحمانی بیاراید. هرگاه در سیر منازل، این مرحله به غایت رسید، او را «مخلَص» گویند، که اسم مفعول و به معنای خالص شده است.

مخلصین کسانی هستند که غیر حق در دلشان سهم و بهره ای ندارد و خود را به تمامی در مشیت مطلقه الهی فانی کرده اند و اندیشه و اراده خود را در پیشگاه ربّ قادر و حی فاطر، تسلیم محض نموده اند. این برترین مرتبه اسلام است که ابراهیمیان از خدا می طلبند.[20] در این مرتبه از اخلاص و اسلام، در جان و دل عارف مخلَص اثری از هرچه غیر دلبر است نمی توان یافت؛ زیرا با بندگی و دلداگی، از همه چیز در همه عوالم دنیا و آخرت آزاد شده و به معدن عزت و عظمت و قداست خداوند پیوسته است.

مخلَصین تنها کسانی هستند که خداوند را چنان که شایسته اوست می شناسند و می ستایند؛ زیرا علم و اراده و ذکرشان همه از خداست. در حقیقت، خدای تعالی در آگاهی حاضر آنان شاهد جمال و جلال خویش است و به ترانه تسبیح این قوم برتر، ذات بی مثال و بی قیاس خود را ثنا می گوید: «سبحان الله عمّا یصفون الاّ عبادالله المخلصین[21]؛ خداوند سبحان از آن چه او را توصیف می کنند پاک و پیراسته است مگر از توصیف و ستایش خالص شدگان که آنان به شایستگی او را می ستایند».[22]

و اما هنگامی که سالک در این مقام از تلوین به تکمین رسید، بار دیگر از مرتبه مخلَصین به مرحله مخلِصین سیر می کند و به تهذیب و تخلیص خلایق و اصلاح جوامع بشری می پردازد. بنابراین، مقام «مخلِص قبل از مخلَص» با «مخلِص بعد از مخلَص» متفاوت است؛ اولی در کار خویش و دومی در کار خلق خدای خویش است. اولی با سلطنت هوا و هوس در مملکت وجود خود می ستیزد، ولی دومی با سلطه سلاطین جور و اصحاب اراده قدرت نمی سازد. اصحاب اراده قدرت کسانی هستند که مردم را در جهالت و ضلالت فرو می برند تا با تحقق حیات طبیعی سلطه پذیرانه آن ها حیات طبیعی سلطه گرانه خود را تداوم بخشند.

عارف مخلص که در مقام مخلِص بعد از مخلَص قرار گرفته، می کوشد با از میان بردن استیلای مستکبران که فطرت خود را کور کرده اند، ضعیفان یا مستضعفان را از حجاب های ترس و تردید و طمع که ساخته و پرداخته اقویاست، برهاند تا به نور فطرت باز گردند و راه ایمان و اصلاح پیش گیرند.

بنابراین، سالک مسلک عرفان راستین سه مرحله را پیش رو دارد: مخلِص باشد، مخلَص شود و بار دیگر مخلِص گردد. امام حسین علیه السلام از چهار نوع جهاد نام برده است که دو نوع آن سنت و دو نوع دیگر واجب می باشد: «فجهادان فرضٌ... فامّا احدُ الفرضین فجهادُ الرجُل نفسه عن معاصی اللّه و هو من اعظمِ الجهاد و مجاهدةُ الذین یلونکم من الکفار فرضٌ؛[23] پس دو جهادی که واجب است، یکی مبارزه با نفس است برای ترک گناهان و این برترین و بزرگ ترین جهاد است و دیگری، ستیز با کفار».

پیوندهای معرفت شهودی با جهاد مصلحانه
معرفت شهودی مراحل و منازلی دارد؛ مراتب آغازین، زاد و توشه جهاد مصلحانه در درون را فراهم می آورد و نهایت آن که «اشراف نورانی من انسانی بر جهان هستی است». در منازل نهایی، عارف به مقام مخلَص رسیده و در مقام عمل غرض غیر الهی برای او نمی ماند؛ زیرا در آینه آگاهی و در قلب عرشی مخلَصین اثری از غیر نیست تا غرض اعمال قرار گیرد؛ هرچه می بینند نور خداست و هرچه می خواهند روی اوست.

پس عارفان مخلَص همه عالم را نام و نشان حق می بینند، که همه نور است و حضور و اگر چیزی یا کسی بساط ظلم و ظلمت بگستراند و موجب غیبت نور و هجرت پاکی و عدالت گردد، غیرت الهی عارفان بر او به جوش و خروش آمده و برای لقای محبوب و کشف جمال وجه کریم به جهاد مصلحانه برمی خیزند، تا غبار اغیار و اثر کبر و کدورت شیطان را از عالم، که وجه جمیل است، برگیرند و بذر صلاح و فلاح را در جوامع بشری بیفشانند. بنابراین، معرفت شهودی، بعد نظری عرفان مخلصانه، و جهاد مصلحانه بُعد عملی آن است.

برای فهم هرچه بهتر نسبت و پیوند عرفان و جهاد حسینی، مطالعه شاخصه های عرفان مخلصانه مفید خواهد بود؛ حلقه هایی که معرفت شاهدانه را به جهاد مصلحانه می رساند. برای دست یابی به این مقصود، در ادامه به بررسی برخی اثرات و ثمرات عرفان مخلصانه می پردازیم.

زهد
از برجسته ترین آثار شهود جمال دلارای پروردگار، دیدن حقیقت دنیا و بی رغبتی به آن است. حضرت علی علیه السلام در این باره می فرماید: «یسیرُ المعرفة یوجبُ الزهدَ فی الدنیا؛[24] اندکی معرفت، بی اشتهایی به دنیا را به دنبال می آورد». وارستگی و بی رغبتی به دارفانی از آن رو است که عارف شاهد بر حقیقت دنیا بینا شده است و آن را شایسته اراده کردن و خواستن نمی یابد. امام حسین علیه السلامدر نامه ای به محمد بن حنفیه چنین نگاشتند: «... فانَّ الدنیا لم تکن...؛ [25] به درستی که دنیا پوچ است و نمی پاید». در دعای عرفه نیز آمده است: «انت الذی اشرقت الانوار فی قلوب اولیائک حتی عرفوک وَ وَحَّدوک و انت الذی ازلتَ الاغیار عن قلوب احبائِک حتی لم یحبّوا سواک؛ تویی خدایی که نورها را در دل دوستانت تاباندی تا تو را شناختند و یگانه دانستند. و تویی که اغیار را از دل دوستدارانت زدودی تا این که غیر تو را دوست نمی دارند».

در این عبارت به روشنی تابش انوار معرفت پیش از ازاله اغیار از قلوب محبّان و عارفان ذکر شده و گسستگی دل از غیر، بی فاصله بعد از پیوستگی به انوار ربانی آمده است. بینایی بر باطن و حقیقت دنیا، که حاصل شهود عارفانه است، موجب برتافتن روی رغبت از دنیا و برافروختن آتش اشتیاق وصول به خدا است.

شوق دیدار پروردگار
کسی که در این خطرگاه هجوم حجاب ها، انواری از فروغ مهر تابان وجه ذوالجلال و الاکرام را ببیند، دل از هرچه غیر اوست برکند، و وصول صاف تر، کامیابی کامل تر و شهود و حضوری آتش افروزتر می جوید. از این رو خداوند در قرآن به پیامبر فرمود به مدعیان بگوید: «قُلْ یا أَیهَا الَّذِینَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّکمْ أَوْلِیاءُ لِلّهِ مِنْ دُونِ النّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کنْتُمْ صادِقِینَ[26]؛ ای کسانی که کیش یهودیت پیش گرفتید، اگر می پندارید از اولیای خدا هستید و از دیگران برترید، پس مرگ را بخواهید اگر راست می گویید».

البته زهد ورزیدن در دنیا یکی از عوامل شوق انگیز برای دیدار و وصال خداوند است. اما خود معرفت خدا مهم ترین نتیجه ای که در دل می افکند همین عشق و اشتیاق الهی است. امام حسین علیه السلام در مناجات شعبانیه چنین می فرماید: «الهی فسُرَّنی بلقائک...؛ بار الها مرا با دیدارت شادمان بگردان».

پس یکی دیگر از محصولات معرفت ناب، شوق رجوع و وصول به معشوق است، اما شوق و امید یک روی سکه خوش عیار بازار بندگی و دلدادگی است؛ سکه ای که روی دیگر آن خوف و خشیت است.

خشیت
عارفانی که به هم آغوشی معشوق امید بسته و دل سپرده اند، از هجر و دوری اش سخت بیمناک اند و تا رسیدن به مطلوب و فنا در محبوب، بر حال خود غمزده و از فراق و فاصله محبوب ترسان و هراسان و دل شکسته اند. خوف، بیمی است که در دل نهفته باشد و خشیت، آشکاربودن آثار ترس و شکستگی و نگرانی در ظاهر است. خشیت از آثار معرفت راستین و نستوهی است که جان را لبریز از بیم و امید می سازد.

کسی که از امید و شوق راستین به وصال او سرشار است، از خوف و خشیت تهی نیست. کسی که پرتوی از نور او را ببیند، هم اشتیاق اتصال و هم خوف فراق و رنج هجران و محجوریت در دل دارد تا به فنای مطلق رسد. امام حسین علیه السلامچنین با معشوق مناجات می کند: «اللهُمَّ اجعلنی اخشاک کأنّی أراک؛ بار خدایا مرا در پیشگاهت چنان بیمناک و فروتن قرار ده که گویا تو را می بینم».

هم چنین امام صادق علیه السلام به اسحاق بن عمار فرمود: «یا اسحاق خِفِ اللّه کأنّک تراه[27]؛ ای اسحاق! چنان از خدا پروا داشته باش که گویا او را می بینی».

در این دو عبارت، «کأنَّ» آمده که به معنای درک و دیدار حق تعالی از پس حجاب و فاصله است و «اِنَّ» که تأکید بی تردید است، وارد نشده. راز خوف و خشیت در همین است که عارف شاهد، جمال زیبای مطلق را می بیند ولی حجاب و حاجزی در میان است، و حتی در اوج وصول و شهود میان «قاب قوسَین» و «أو ادنی»[28] متحیر است؛ چنان که امام حسین علیه السلام فرموده است: «احتجَبَ عن العقول کما احتجَبَ عن الابصار و عَمَّن فی السّماء احتجابُهُ کمَن فی الارض؛[29] خدا از عقل ها در حجاب است، چنان که از دیدگان، و از اهل آسمان در پرده است، همان طور که از اهل زمین».

از این روست که هیبت و جلالت او دل عارفان را از جا می کند و امواج سهمگین خوف و خشیت بر جسم و جانشان هجوم می آورد. عارفان راستین با آن که همه جا آثار و اسمای او را ظاهر می بینند، اما با این حال، ذات او و معرفتش را گوهری نایاب دانسته و با تعبیرهایی هم چون «عنقای مغرب» و «هویت غیبی» از آن یاد می کنند.

از این جاست که عارف راست کیش به دوری و کاستی وجودش، که مادر همه حجاب هاست، پی می برد و از خدا طلب «عفو» می نماید تا این اولین و آخرین حجاب را از میان بردارد و طلب مغفرت می کند تا خداوند با غفرانش نور هستی خود را بر وجود پر از کاستی عبد فرا پوشاند و این معنای حقیقی «العفو»[30] و «استغفار»[31] است که بر زبان پاک و معصوم امام حسین علیه السلام و سایر معصومان و مخلصین جاری می گردد و اندام بی گناه آن ها را می لرزاند. در دعای عرفه، امام حسین علیه السلام در پیشگاه ربّ جلیل و حی جمیل سراپای خود را کاستی و ناراستی می بیند و این نیست مگر حاصل شهود نور مطلق و زیبایی بی نهایت حضرت حق: «... انتَ الذی هدَیت. انت الذی عصمتَ. انت الذی سترتَ. انت الذی غفرتَ. انت الذی اقلتَ. انت الذی مکنتَ... ثم انا یا الهی المعترف بذنوبی فاغفرها لی. انا الذی اسَأتُ. انا الذی اخطأتُ. انا الذی هممتُ. انا الذی جهلتُ. انا الذی غفلتُ. انا الذی سهوتُ... لا اله الاّ انت سبحانک انّی کنتُ من الظالمین، لا اله الاّ انت سبحانک انی کنت من المستغفرین. لا اله الاّ انت سبحانک انی کنت من الموحدین. لا اله الاّ انت سبحانک انّی کنت من الخائفین...؛ تویی که هدایت کردی. تویی که از خطا بازداشتی. تویی که گناه را پوشاندی. تویی که آمرزیدی. تویی که چشم پوشیدی. تویی که توانایی بخشیدی... پس خدایا اعتراف می کنم به گناهانم، پس آن ها را برایم بشوی و ببخش. من هستم که زشتی ها را انجام دادم. من هستم که خطا کردم. من هستم که به گردن کشی همت گماردم.

من هستم که نادانی کردم. من هستم که غفلت ورزیدم. من هستم که سهل انگاری کردم... خدایی جز تو نیست که پاک و پیراسته هستی و همانا من از ستمکاران و مجرمان هستم. خدایی غیر از تو نیست که پاک و منزهی و همانا من از آمرزش خواهانم، خدایی نیست جز تو که پیراسته و آراسته ای و من از موحّدان هستم. خدایی غیر از تو نیست که پاک هستی و من از بیمناکان هستم...».

از نشانه های خشیت در این جملات پرطنین آن است که امام علیه السلام با ذکر زیبایی هاونیکی های محبوب و معبود آغاز کرد و در سایه عظمت او نقص و تقصیر خود را یاد نمود. سپس برترین ذکر را، که همانا توحید است، با یادآوری ضعف و نقصان و تقصیر خویش همراه کرد، و به این ترتیب، به حال «دهشت» افتاد؛ حالی که از غلبه بهت و حیرت از جلال و جمال الهی بر تاب و توان عبد سالک رخ می نماید. [32]

ادامه این حال موجب تحلیل قوای جسمانی شده و حالت «هیمان» پیش می آید؛ چنان که حضرت موسی علیه السلام با دیدن تجلّی خداوند بر کوه از حال رفت و مدهوش گردید[33]: «فَلَمّا تجلّی ربَّه للجبَل جعلَهُ دکا و خَرَّ موسی صعقا».[34] بنابراین، کسی که خدا را به دیده شهود ببیند و انوار جمال و جلال او را کشف کند، از عظمت سبحانی او قلب و قالبش شکسته و لرزان شود، و این همان خشیت است.

طاعت
مهم ترین نتیجه خشیت، اشتیاق به طاعت و بندگی و فرمان برداری خداوند است؛ زیرا همان گونه که گذشت، خشیت ره اورد کشف انوار الهی از پس حجاب است و از احساس دوری محبوب و سرگشتگی در دیار غربت اغیار پدید می آید. در این اوضاع، بنده دلداده که مشتاق دیدار معشوق است، برای رسیدن به قرب و وصال مراد خویش به تکاپو می افتد و شوق فرمان برداری و خدمت در جانش زبانه می کشد.

در این جا است که طاعت و عبودیت در سلوک عرفانی اهمیت پیدا کرده و به عنوان زاد و توشه سیر الی اللّه به همراه اندیشه صالح و ایمان خالص مطرح می شود. بر اساس این، امام علیه السلام، در دعای عرفه فرمود: «الهی ترَدّدی فی الاثار یوجبُ بعدَ المزار فاجمعنی علیک بخدمةٍ توصِلُنی الیک؛ پروردگارا سرگردانی من در گرداب جلوه موجودات که آثار تو هستند، موجب دوری دیدارت شده است. پس جمع کن مرا بر خودت به خدمت و طاعاتی که مرا به وصالت کامیاب نماید».

تردد در آثار و سرگردانی میان موجودات، که حجاب وجه وجود می باشد، با احساس بُعد و غربت همراه بوده و بیم و اندوه عارف شاهد، از آن سرچشمه می گیرد. از این رو، از خدا می خواهد تا پراکندگی خاطر و خواسته های او را، که از لوازم زندگی در دنیا است، از او بگیرد و هوش و همتش را بر خدمت و طاعتی متمرکز سازد که به وصول و لقای محبوب انجامد. همین انصراف اراده از اغیار و اقبال به دلدار، طاعت است؛ یعنی گردن نهادن اراده و اندیشه و توجه به سوی او در ساحت نظر و عمل.

طاعت مراتبی دارد: ابتدا پرهیز از گناهان، سپس پروا از همه خواسته هایی که در آن نیت تقرّب به معشوق ازلی نیست، و در نهایت، جهاد و شهادت که دامن وجود انسان را از این سرای کثرت و هجران برمی کشد و غبار کثرت اغیار را نه تنها از دامن اندیشه و اراده آدمی که از هستی او پاک می کند و انسان را در جوار دلدار می نشاند. پس معرفت راستین، خشیت را در پی دارد، و نتیجه خشیت، طاعت و فرمانبری از او است.

البته معرفت به طور مستقیم نیز طاعت را ثمره می دهد. در حدیثی که پیش تر از امام حسین نقل شد، آمده بود: قومی هستند که خدا را به خاطر شکرگزاری عبادت می کنند. این نتیجه معرفت است؛ زیرا وقتی عارف خدای بخشنده را با اوصاف جود و رحمت و مغفرت و لطف می شناسد، از سر صدق و وفا به او روی آورده و سر طاعت بر آستانش می ساید، و با این ذلّت به عزّت بی پایان حق تعالی می پیوندد.

عزّت
عزّت احساسی است که از کوشش، تأثیرگذاری، برخورداری از اراده ای قوی و شکوفایی در انسان پدید می آید؛ تأثیرگذاری مطلق الهی و نفوذ اراده او، تا جایی که هرچه هست اثر و جلوه اوست، عزّت مطلق و مطلق عزت را در ذات بی مانندش کشف می کند.

انسان می تواند با طاعت حق تعالی به قرب معنوی او برسد و در سایه عزّت او جای گیرد. از این رو، اولیا و مقرّبان درگاه الهی به عزّت او عزّت می یابند. امام علیه السلام در دعای عرفه فرمود: «یا من خصَّ نفسّه بالسُّموِّ و الرفعةِ، و اولیائُهُ بعزِّه یعتزّون...؛ ای کسی که برتری و بلند مرتبگی را به خودت اختصاص داده ای و دوستانت به عزّت تو عزّت یافته اند».

قرآن مجید می فرماید: «من کانَ یریدُ العزهَّ فللّهِ العزِّةُ جمیعا، الیه یصعَدُ الکلِم الطیب و العمل الصالح یرفعُه؛[35] کسی که عزّت می خواهد، بداند که همه عزّت برای خداست، سخن و اندیشه پاک به سوی او بالا می رود و عمل صالح آن را بالا می برد».

امام علی علیه السلام نیز می فرماید: «اذا طلَبت العزَّ فَاطْلبهُ بالطاعةِ؛[36] هنگامی که عزّت را خواستی، آن را با طاعت حق تعالی به دست آور».

وقتی انسان، خدا را می شناسد و پی می برد که کمال و جمال و جلالی جز او نیست، آن گاه در شوق و خشیت غرق می شود و طاعت و عبودیت را پیش می گیرد؛ زیرا بندگی تنها راه نزدیکی به آن معدن فضیلت و منبع عظمت است.

در این راه با هر طاعتی که امیال ناروای او را از چنگ هوس ها می رهاند، اراده اش تقویت شده و تأثیرگذاری اش بیش تر می شود. در واقع، خواست و اراده او الهی می شود؛ زیرا خواسته های خود را در خواست خدا فانی کرده و اراده او را در هستی و حیاتش جاری می سازد و این همه، عزّتی را در بر دارد که انسان را در برابر هیچ چیز متزلزل نمی سازد و هیبت و شوکتی الهی برای او به ارمغان می آورد؛ زیرا همه قدرت ها و شوکت ها مقهور قدرت و اراده الهی است و او اراده و قدرتی جز خدا ندارد، و در درون و بیرون خود هرچه را بر خلاف اراده الهی باشد نمی پذیرد و با آن به ستیز برمی خیزد.

جهاد
گاهی جهاد برای رفع موانع از سر راه کامروایی اصحاب اراده قدرت و زورمندان است که با تجاوز و ظلم همراه می گردد. این جهاد مفسدانه ای است که تاریخ حیات طبیعی انسان اوراق بسیاری را سرشار از این کابوس های هول انگیز و نازیبا سیاه نموده است.

و اما جهادی دیگر هم وجود دارد که به منظور دفع ظلم و رفع ظلمت از حیات فرزندان آدم صورت می گیرد. این جهاد مصلحانه است که امکانات تحقق حیات طیبه را با از بین بردن نیروهای سلطه گر در حیات طبیعی و دریدن پندار سلطه پذیران، فراهم می آورد.

جهاد حسینی جهاد مصلحانه ای است که از معرفت ناب شهودی برآمده است و به منظور اصلاح و تخلیص جامعه از فساد یزیدیان و رهایی خورشید حقیقت آیین محمدی صلی الله علیه و آله از غروب و غبار هواپرستی و بدعت ها انجام گرفت.

جهاد مصلحانه آن است که علی علیه السلام فرمود: «الجهادُ عمادُ الدین و منهاج السعداء[37]؛ جهاد ستون دین و راه سعادت مندان است».

هم چنین آن حضرت در جایی دیگر می فرماید: «ان اللّه فرضَ الجهادَ و عظَّمَهُ و جعله نصره و ناصره و الله ما صَلُحت دنیا و لا دین الاّ به؛[38] به درستی که خدا جهاد را واجب نمود و آن را بزرگ داشت و مایه پیروزی و یاور خود قرار داد. به خدا قسم دین و دنیا اصلاح نمی شود مگر به جهاد».

جهاد مصلحانه از اساسی ترین آموزه های دین اسلام است که هر چه در ظلمت و جاهلیت آخرالزمان بیش تر فرو می رویم، اهمیت و درخشندگی این دین بیش تر بر ما معلوم می گردد. خداوند در قرآن مجید می فرماید: «وَ ما لَکمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْک وَلِیا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْک نَصِیراً[39]؛ شما را چه شده است که در راه خدا نمی ستیزید و برای نجات مستضعفان جهاد نمی کنید. مردان و زنان و کودکانی که می گویند پروردگارا ما را از این سرزمین که اهل آن ستمکارند، رهایی بخش و برای ما سرپرست و پشتیبانی قرار بده».

امروز دنیا دهکده ای است که زورمندان آن ظلم پیشه اند و مستضعفانش رو به ساحت قدس آورده و راهبر و یاوری می جویند؛ مولایی از تبار حسین علیه السلام که منجی و مصلح باشد.

نکته دیگر که باید در مورد جهاد مصلحانه مورد توجه قرار گیرد این است که پیش بودن جهاد درونی از جهاد بیرونی، به معنای سکوت در برابر پلیدی ها تا رسیدن به مقام مخلَصین نیست، بلکه انسان به هر میزانی که خود را از ناپاکی ها و ناخالصی ها رها سازد، می تواند برای اصلاح و تخلیص جامعه بکوشد و جهاد کند؛ چنان که در امر به معروف و نهی از منکر، ملاک علم و عمل - هر دو - مهم است و شخص باید هر آن چه خود عمل می کند به دیگران تذکر دهد.

جهاد مصلحانه همانند سایر میدان های عرفان و سلوک، دارای مراتبی است.

در بالاترین مرتبه آن که در هم شکستن بساط سلطه گران و ستمگران قدرتمند است، کسی باید پیشگام و پیشوا شود که به کمال تقوا و عدالت رسیده و به اوج قله خلوص گام نهاده و حُب جاه و مقام و قدرت را از خود دور کرده باشد و چنین کسی جز امام عادل که بر اساس فقاهت و عدالت برای رفع موانع ظهور حق و تحقق حیات طیبه قیام می نماید، نیست.

چنین جهادی برای آنان که در راه خالص کردن خویش هستند اصلاح گر است؛ زیرا جهاد به طور کلی انسان را از تعلقات می رهاند و همه وجود او را در میدان رزم و رنج برای کشف وجه ذوالجلال و الاکرام به کار می گیرد.

سلوک حسینی
شاخصه های پنج گانه عرفان مخلصانه، که بیان گردید، بر هم تأثیر چند سویه دارند؛ زهد با شوق و خشیت و طاعت و عزّت، تقویت و تعمیق می شود، و همین طور سایر موارد. این پنج مورد در جهاد به وحدت می رسند؛ یعنی جهاد مصلحانه هم زهد و بی رغبتی به دنیا است، هم شوق دیدار حق است، هم سرشار از خشیت الهی است و هم طاعت و مایه عزّت می باشد.

چنان که مشاهده شد، معرفت شهودی امام حسین علیه السلام با همه آثار نابش در دعای عرفه جلوه گر شده و شکوه شکوفه های زهد و شوق و خشیت و طاعت و عزّت، بوستان عرفه را آراسته نموده است. این دعا در آستانه حرکت امام علیه السلام به سوی کربلا و حضور در عرصه جهاد مصلحانه و شهادت عاشقانه بر زبان مبارک وی جاری شده و به خوبی مبانی عرفانی جهاد او را بیان می نماید.

امام علیه السلام در اولین سخنرانی در کربلا می فرماید: «انَّ الدنیا قد تَغَیرَت و ادبَرَ معروفَها و لَم یبقِ منها الاّ صبابةً کصبابةِ الاناءِ و خسیس عیش کالمرعی الوبیل. الا ترون انَّ الحق لا یعملُ به و انَ الباطِل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فی لقاءاللّهِ فأنّی لا اری الموت الاّ سعادة و الحیاة مع الظالمین الاّ برَما...[40]؛ همانا دنیا دگرگون شده و نیکی هایش پشت نموده و از آن جز ته مانده ظرف آبی که نوشیده شده است نمانده و زندگی آن مثل چراگاهی خطرناک است. آیا نمی بیند که به حق عمل نمی شود و از باطل پرهیز نمی گردد؟ باید مؤمن به دیدار خداوند روی آورده و اشتیاق ورزد. پس به راستی که مرگ را غیر از عزّت و سعادت نمی بینم و زندگی با ظالمان را جز ذلّت و رنج نمی دانم».

جملات اول این فرمایش، پستی و پلیدی دنیا را نشان می دهد که با نگاهی زاهدانه قابل کشف است. سپس در آن جا که می فرماید: «آیا نمی بینید به حق عمل نمی شود و از باطل پرهیز نمی گردد»، خوف و خشوع در کلام امام موج می زند و نیز اهمیت طاعت حق بیان شده است. جمله بعد سرشار از شوق دیدار حق است و در پایان، سخن از سعادت، عزّت و لذّت طاعت و عبودیت و نیز گریز از حیات رنج آور در ظلم و ذلّت است.

این عناصر و عوامل در سخنان دیگرِ امام، از جمله در برخورد با لشکر حر بن یزید و وصیت به محمد بن حنفیه نیز قابل تحلیل و تحقیق است.

پی نوشت ها:

[1] محقق و نویسنده.

[2] سید علی اکبر قرشی، قاموس القرآن، چاپ ششم، نشر دارالکتاب الاسلامی، 1372، ج 4، ص 327.

[3] محمد محمدی ری شهری، میزان الحکمه، دارالحدیث، الطبعة الاولی، 1416، المجلد الثالث، باب دوم معرفت معرفة النفس، الحدیث 12223.

[4] همان، ح 12202 / ح 12225 / ح 12210 / ح 12216.

[5] همان.

[6] همان.

[7] همان.

[8] السید محمدحسین الطباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، بیروت ـ لبنان، الطبعه الاولی، 1417، المجلد السادس، ص 191ـ 192؛ همچنین ترجمه فارسی، ج 6، ص 281ـ282.

[9] میزان الحکمه، چ دوم، ویرایش دوم، 1379، باب السحر، ج 5، حدیث 8340.

[10] الشیخ الرئیس ابن سینا، الاشارات و التنبیهات، الطبع الثانی، دفتر نشر الکتاب، 1403 ه.ق، ص 390.

[11] محمد دشتی، فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام، چ ششم، انتشارات مشهور، 1381، ص 178.

[12] موسوعه کلمات الامام الحسین علیه السلام، معهد تحقیقات باقرالعلوم، نشر معروف، الطبعة الاولی، 1415، ص 748.

[13] ر.ک: حمیدرضا مظاهری سیف، خودشناسی عرفانی، نشاط، 1381، فصل سوم.

[14] ر.ک: حمیدرضا مظاهری، مجموعه درس های شرح مثنوی، شبکه جهانی اینترنت پایگاه دانشگاه مجازی پارس (Pars. V.U) درس هفتم، قسمت دوم.

[15] ر.ک: محمد فنائی اشکوری، علم حضوری، انتشارات مؤسسه امام خمینی، 1375، فصل سوم، قسم چهارم و پنجم.

[16] علامه طباطبائی می نویسد: وجه الشی غیرُ منفصل عن الشی ء و هو ما یواجهک به» سید محمدحسین طباطبائی، رسالة الولایة، نشر بخشایش،1381، ص 209. این رساله با عنوان "طریق عرفان" منتشر شده است.

[17] محمدتقی جعفری،عرفان اسلامی، نشرکرامت،1376،ص 21.

[18] بقره / 115.

[19] عبدالله جوادی آملی، شناخت شناسی در قرآن، چاپ دوم، دفتر انتشارات اسلامی، 1374، ص 426.

[20] تفسیر المیزان، ج 1، ص 457 / ج 17، ص 260.

[21] صافات / 159 و 160.

[22] همان.

[23] احمد فرزانه، نهج الشهاده، قم، مؤسسه نشر فرهنگ اهل بیت، 1403، ص 336.

[24] میزان الحکمه، باب سوم معرفت معرفة اللّه، ح 12244.

[25] موسوعه کلمات امام حسین علیه السلام، ص 420.

[26] جمعه / 6.

[27] محمد بن یعقوب کلینی، اصول کافی، ج 3، باب خوف و رجا، ح 2.

[28] نجم / 9.

[29] نهج الشهاده، ص 24.

[30] «عفو» به معنای قصد کردن و به این اعتبار، به خدا نسبت داده می شود که گویا خدای تعالی بنده اش را قصد می کند تا گناهان او را نابود سازد. ر.ک: ترجمه المیزان، ج 4، ص 78

[31] «مغفرت» به معنای پوشاندن بوده و نتیجه عفو است، چنان که فرموده: «واعفُ عنّا واغفرلنا» بقره:286 (ر.ک: ترجمه المیزان، ج 4، ص 78)

[32] کمال الدین عبدالرزاق کاشانی، شرح منازل السائرین، درالمجتبی، بیروت، لبنان، 1415، ص 234 / ص 236.

[33] همان.

[34] اعراف / 143.

[35] فاطر / 10.

[36] میزان الحکمه، باب عزت، ح 12843.

[37] همان، باب جهاد، ح 2666 / ح 2671.

[38] همان.

[39] نساء / 75.

[40]

نظر شما