جنگ، انواع، انگیزه ها و جنگ تحمیلی
مجله رواق اندیشه رواق اندیشه، شماره 46، مهر 1384
نویسنده : شیرودی، مرتضی
مرتضی شیرودی[1]
چکیده:
از جنگ، تعریف واحدی نشده است. اصولاً از هیچ واژه مربوط به حوزه علوم انسانی، مفهوم یکسانی وجود ندارد؛ از این رو، هرکس و هر اندیشه ای جنگ را به گونه ای تعریف می کند که با تعریف دیگری ناسازگار است.
تعدد در تعریف جنگ، تنوع در طبقه بندی و انواع آن را نیز پدید می آورد. به همین نسبت، انگیزه جنگ نیز متفاوت است و بر سر انگیزه مشروعیت جنگ اتفاق نظر نیست. مقاله حاضر می کوشد، تعریف جامعتر و قابل قبولتر از جنگ، انواع و انگیزه های آن، با تکیه به جنگ تحمیلی ارائه کند.
مقدمه: تعریف یک مفهوم
درباره جنگ نیز، همانند سایر مفاهیم، تعریفهای مختلفی بیان شده است که هر یک بیانگر نگرش خاصی، به جنگ است. به عنوان مثال، هدلی بال جنگ را خشونتی سازمان یافته می داند که دو یا چند کشور علیه همدیگر انجام می دهند.
این تعریف، جنگهای داخلی را در برنمی گیرد. کلاو زوتیس معتقد است جنگ، به کارگیری حد اعلای خشونت در راه خدمت به دولت یا کشور است. البته همه جنگها در راه خدمت به دولت و کشور صورت نمی گیرد. در مجموع، به نظر می رسد تعریفی که کوئینی از جنگ ارائه می دهد، جامعتر از تعریفهای بالا باشد. وی می گوید:«جنگ هنر سازمان دادن و به کارگرفتن نیروهای مسلّح برای انجام مقصود است.»[2]
تعریف از جنگ، در این مقاله، ترکیبی از تعاریف فوق است؛ به گونه ای که شامل عناصری چون خشونت اعلا، به کارگیری از نیروهای مسلح، خشونت سازمان یافته و وقوع آن بین دو یا چند کشور می گردد. مصداق عینی چنین تعریفی، در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به وضوح دیده می شود.
انواع جنگ و جایگاه جنگ تحمیلی
جنگ بر اساس معیارهای مختلف به چند قسم تقسیم می شود. به عنوان مثال بر اساس هدف، جنگ به جنگهای عادلانه و غیرعادلانه؛[3] بر مبنای مقیاسهای جغرافیایی، به جنگهای محلّی، منطقه ای، فرامنطقه ای و جهانی (عمومی)؛ با توجه به انضباط و تاکتیک، به جنگهای منظم (کلاسیک) و نامنظم (چریکی)؛ بر اساس سطح جغرافیایی، به جنگهای دریایی، هوایی و زمینی؛ بر اساس قلمرو، به جنگهای داخلی و خارجی تقسیم می شوند.[4]
همچنین جنگها بر مبنای نوع ابزار، به جنگهای هسته ای و غیر هسته ای قابل تقسیم است. این تقسیم یکی از جامعترین تقسیماتی است که برای جنگ بیان کرده اند.[5] اهمیت این تقسیم به دو دلیل است:
الف) تا حد زیادی از ابهاماتی که تقسیمات دیگر دارند دور است. به عنوان مثال، تقسیم جنگ به عادلانه و غیر عادلانه این ابهام را به وجود می آورد که کدام جنگ عادلانه و کدام جنگ غیر عادلانه است؟
ب) این چارچوب شامل جنگهای بیشتری می شود.
به خاطر دلایل مذکور است که این تقسیم را برگزیده و به توضیح آن می پردازیم.
1- جنگ هسته ای:
به عقیده نویسنده آمریکایی کتاب «دام سلاح هسته ای و راهی برای گریز از آن»،[6]
نظامیان و دولتمردان آمریکایی فکر می کردند شوروی (سابق) با در اختیار داشتن هارتْلند (قلب زمین)، به راحتی می تواند به اروپای غربی (متحد آمریکا) حمله کند. بنابراین، تنها راهی که بتوان جلوی پیشروی شوروی (سابق) را سد کرد توسعه سلاحهای هسته ای است؛ زیرا شوروی (سابق) را نمی توان به علت دارا بودن سربازان بی شمار و عمق استراتژیک و مهمتر از آن، یخبندان همیشگی اقیانوس منجمد شمالی، از طریق زمین و دریا مورد حمله قرار داد. [7]
واقعیت آن است که سخن درباره ابعاد مختلف جنگ هسته ای، به کمک تصورات ذهنی صورت می گیرد. زیرا پس از بمباران اتمی ژاپن، در هیچ یک از میدانهای جنگ از سلاحهای اتمی استفاده نشده است؛ چون در کنار پیشرفتهای کمی و کیفی سلاحهای هسته ای، محدودیتهای جدّی (مانند وحشت از طرف مقابل) در زمینه تولید، انبار سازی و به کارگیری آن وضع شد.
همچنین با فروپاشی شوروی (سابق) روند مسابقه تسلیحات (هسته ای) رو به کاهش گذاشته است؛ ولی کره زمین همچنان بر لبه پرتگاه هسته ای قرار دارد، زیرا هم اکنون مقادیر زیادی از تسلیحات هسته ای وجود دارند که تضمین صد در صد در عدم به کارگیری آنها موجود نیست. بنابراین، هنوز ضرورت دارد که درباره جنگ هسته ای سخن گفته شود. [8]
به علاوه، اصرار آمریکا به افزایش قدرت اتمی اش و تلاش برای ممانعت از دسترسی دیگر کشورها به تسلیحات هسته ای، اهمیت پرداختن به جنگ و ابعاد آن را دو چندان می کند.
سؤال اصلی این است که، در صورت وقوع یک جنگ هسته ای چه اتفاق خواهد افتاد؟ پاسخ این است که آثار تخریبی چنین جنگی طبق بررسیهای آماری انجام شده و در مقایسه با آنچه در ژاپن اتفاق افتاده است بسیار زیاد خواهد بود. به عنوان مثال، در یک جنگ هسته ای میلیونها انسان می میرند و به میلیونها نفر دیگر آسیبهای جدّی[9] و جبران ناپذیری چون ابتلا به غدد سرطانی، ناراحتیهای عصبی مانند نومیدی، اضطراب، ترس و «گروه ستیزی» وارد می شود.[10]
جنگ هسته ای به دو بخش تقسیم می شود:
الف) جنگ عمومی:
طبق یکی از تعریفها، جنگ عمومی[11] جنگی است که شامل حمله آمریکا و شوروی (سابق)، علیه یکدیگر می شود. در چنین جنگی از سلاحهای اتمی استفاده خواهد شد و در زمانی کوتاه، جنگ به اکثر کشورهای جهان گسترش می یابد و همه امکانات مادی و معنوی آنان درگیر جنگ خواهند شد.
این احتمال وجود دارد که برتری سلاحهای اتمی یکی از طرفین درگیری و یا مهارت در استفاده فوری از آن، باعث شود قبل از آن که جنگ عمومی (هسته ای) گسترش یابد پایان پذیرد. یا ممکن است تهدید به جنگ عمومی هسته ای (بازدارندگی) که توأم به توانایی لازم و تصمیم جدی در به کارگیری آن است، مانع از وقوع آن گردد.[12]
هرگاه بازدارندگی، اثر خود را از دست بدهد ممکن است به دوران «جمود هسته ای»[13] پایان یابد و از «سلاحهای گرما هسته ای» نیز استفاده گردد. در چنین حالتی یک جنگ هسته ای عمومی واقع خواهد شد.[14] در هر صورت، این مشکل در تعریف جنگ عمومی هسته ای وجود دارد که گرچه این جنگ کل جهان را در بر می گیرد؛ ولی جنگی است که بر کشورهای فاقد قدرت هسته ای هم تحمیل می شود و خساراتی جبران ناپذیر بر آنها وارد می سازد.
ب) جنگ محدود:
بازدارندگی، وقوع جنگ را به کلی منتفی نمی کند. به بیان دیگر، خطر جنگ همواره وجود دارد و در صورت بروز یک جنگ هسته ای، موجودیت کشور به کار گیرنده و درگیر جنگ هسته ای در معرض خطر جدی قرار می گیرد. بنابراین برای آماده بودن به منظور جنگ و پرهیز از انهدام کامل، جنگ محدود می تواند یک راه حل مناسب باشد. در واقع جنگ محدود، راهی بین «انهدام و تسلیم» است.[15] جنگ محدود همانند جنگ عمومی، دارای تعریفهای متعددی است.
یکی از تعریفهای جنگ محدود، مفهوم هسته ای آن است. در این مفهوم، جنگ محدود (هسته ای) یک جنگ اتمی است که شامل خاک آمریکا و شوروی (سابق) نگردد. در چنین جنگی آمریکا و شوروی (سابق)، فقط به حمایت همه جانبه از یکی از طرفهای درگیر در جنگ می پردازند و از درگیری مستقیم علیه یکدیگر اجتناب می کنند؛[16]
اما هیچ گونه تضمینی وجود ندارد که در صورت وقوع یک جنگ محدود هسته ای، دیگر کشورهای دارنده سلاحهای هسته ای از خود خویشتن داری نشان دهند و از هرگونه اقدامی که منجر به «تصاعد جنگی»[17] شود، خودداری نمایند. [18] در جنگ محدود هسته ای هم، بیش از آن که خطر هسته ای متوجه ابرقدرتها و اعضای باشگاه هسته ای(کلوپ هسته ای) باشد، متوجه کشورهای فاقد چنین سلاح هایی است.
2- جنگ غیر هسته ای:
جنگهای غیر هسته ای برخلاف جنگهای هسته ای به دفعات مورد استفاده انسان قرار گرفته است؛ زیرا انسان آشنایی و تجربه بیشتری در به کارگیری جنگهای غیر هسته ای داشته و همچنین آثار مرگبار و تخریبی آن در مقایسه با جنگهای هسته ای بسیار کمتر است. بنابراین به توضیح انواع جنگهای غیر هسته ای می پردازیم.
الف) جنگ محدود:
جنگ محدود علاوه بر مفهوم هسته ای، معنای غیر هسته ای هم دارد. جنگ محدود غیر هسته ای در معانی مختلفی به کار رفته است که در اینجا به مهمترین آنها اشاره می کنیم:
1- جنگ محدود از لحاظ جغرافیایی:[19] در چنین جنگی، دامنه و وسعت میدان جنگ محدود به یک منطقه جغرافیایی کوچک است. بر این اساس در جنگ محدود، در مقایسه با جنگ عمومی، به علت کوچک بودن محل درگیری آزادی عمل کمتری وجود دارد. البته در آن هیچ گونه محدودیتی در استفاده از سلاحهای مختلف (به استثنای جنگ افزارهای هسته ای) وجود ندارد. در این صورت، چنین جنگی یک جنگ محدود غیر هسته ای است.
تعریف جنگ محدود جغرافیایی (جنگ محلی) حداقل دارای یک نقص است، زیرا این تعریف، جنگهایی را که از لحاظ جغرافیایی بین جنگهای محدود و عمومی (غیر هسته ای) قرار می گیرند را شامل نمی شود. به بیان دیگر، جایگاه جنگهای منطقه ای و فرامنطقه ای (قاره ای) در چنین تعریفی نامشخص است.
2- جنگ محدود از لحاظ هدف: در این جنگ، طرفین درگیری دارای هدف محدودی هستند؛ امّا اگر یکی از طرفین درگیر دارای هدف نامحدود در جنگ باشد، طبقه بندی چنین جنگی در جنگهای محدود خالی از اِشکال نیست. افزون بر این، در چنین جنگی معلوم نیست که هدف چه معنایی دارد. همچنین دایره و معیاری که محدود بودن هدف را مشخص نماید، به درستی معنا نشده است.
3- جنگ محدود از لحاظ ابزار: در چنین جنگی، طرفهای متخاصم از ابزارهای غیر هسته ای استفاده می کنند. هرگاه در این نوع از جنگ، طرفین و یا یکی از طرفهای درگیر، از سلاحهای اتمی استفاده کند، نمی توان آن را یک جنگ محدود از لحاظ ابزار، محسوب کرد. جنگی را جنگ محدود می نامند که در آن از نفرات محدود استفاده گردد و یا اینکه دامنه تخریب آن اندک باشد.
ممکن است یک جنگی که با تخریب اندک و یا نفرات محدود آغاز می شود، منجر به یک جنگ عمومی غیر هسته ای گردد؛ زیرا غولی که آزاد می شود، هرچند با طنابهای محکم او را بسته باشند، باز تضمینی در کنترل صد در صد آن وجود ندارد.
ب) جنگ چریکی:[20]
جنگ چریکی دارای یک سابقه طولانی است. اصطلاح چریک و جنگهای چریکی در سال 1186 ش. (1807 م.) در پی حمله فرانسه به شبه جزیره ایبری[21] وارد فرهنگ نظامی شد. به دنبال آن، به صورت محدود از جنگهای چریکی در جنگ جهانی دوم استفاده گردید. بعد از جنگ جهانی دوم نمونه های برجسته جنگ چریکی در چین، کوبا و ویتنام اتفاق افتاد. [22]
هرگاه برای سرنگون کردن حکومت ضد مردمی حاکم یا به منظور بیرون راندن نیروهای متجاوز استعمار، ابزار، امکانات و در نهایت قدرت کافی فراهم نباشد، ممکن است جنگ چریکی بدین منظور آغاز شود. بر این اساس، نیروهای چریکی بیش از هر چیز، به قدرت و امکانات مردمی متکی می شوند و در تلاشند برای دستیابی به پیروزی، پشتوانه مردمی لازم را فراهم آورند.
جنگ چریکی، جنگ نامنظم و دراز مدتی است که توسط دسته های کوچک مسلّح، علیه دشمن (داخلی و یا خارجی) صورت می گیرد. در این جنگ بیش از سایر جنگها، بر اصولی چون ایجاد انفجار در پشت خطوط اصلی، به ستوه آوردن دشمن، ناامن کردن و قطع راههای ارتباطی دشمن، عملیات ناگهانی علیه آن، تغییر دائم میدان جنگ و نظایر آن تکیه می شود. [23] اقدامات فوق به عقیده مائو تسه تونگ[24] - رهبر انقلاب چین - در سه مرحله انجام می شود.
اوّل: مرحله دفاع استراتژیک: که در آن ضمن تلاش در جهت متحد کردن مردم، به تدریج برای عملیات نظامی و سیاسی (مانند اعتصابات) صورت می پذیرد.
دوم، مرحله تدارک آفندی: در این مرحله چریکها در جهت یکپارچگی بیشتر مردم، توسعه عملیات و تدارک سلاح و لوازم پزشکی و آذوقه اقدام می کنند.
سوم، مرحله آفند استراتژیک: چریکها در صورت گذراندن موفقیت آمیز دو مرحله قبلی، توانایی لازم را برای نیل به پیروزی پیدا می کنند. بنابراین، با استفاده از قدرت حاصله در جهت تسلیم یا انهدام دشمن اقدام می کنند. [25] به رغم این که جنگ چریکی متکی بر مردم است؛ ولی مردم همواره به دلیل انگیزه های مذهبی از آن حمایت نمی کنند.
ج - جنگ روانی[26]:
سابقه کاربرد عملی جنگ روانی بسیار طولانی است؛ ولی به طور مشخص، چینی ها[27] و سپس مسلمانان اولین کسانی بودند که از جنگ روانی استفاده کردند. [28] بعدها در قرن بیستم و به خصوص در جنگ جهانی اول و به میزان بیشتری در جنگ جهانی دوم و در دوران جنگ سرد، از آن استفاده گردید.
از ابداع واژه جنگ روانی زمان کمی می گذرد، زیرا در سال 1282ش. (1902 م) جان فُولِر انگلیسی، اولین کسی بود که اصطلاح جنگ روانی را به کار برد. 22 سال بعد، دولت انگلیس اصطلاح «جنگ سیاسی» را به جای آن، مورد استفاده قرار داد و سرانجام در سال 1319ش. (1940 م) با انتشار مقاله «جنگ روانی و چگونگی به راه اندازی آن» واژه جنگ روانی وارد فرهنگ نظامی آمریکا و سپس جهان گردید. [29]
ویلیام داقرتی نویسنده آمریکایی مقاله «جنگ روانی»، تعریفی را که در مطبوعات علمی و عمومی از جنگ روانی آمده است به این صورت ذکر می کند:
«جنگ روانی عبارت است از مجموع اقدامات یک کشور به منظور اثرگذاری و نفوذ بر عقاید و رفتار دولتها و مردم خارجی در جهت مطلوب (که) با ابزارهایی غیر از ابزار نظامی، سیاسی و اقتصادی یعنی تبلیغاتی انجام می شود.» [30]
برخلاف تعریف فوق، جنگ روانی می تواند کاربرد داخلی هم داشته باشد که در این حالت، شامل حمله های شدید تبلیغاتی دو گروه داخلی نسبت به یکدیگر می شود. این تبلیغات برای ایجاد نگرش دلخواه در مردم صورت می گیرد.
همان طور که از تعریف جنگ روانی مشخص است، هدف اصلی در جنگ روانی تضعیف و انحراف افکار عمومی به منظور تحمیل اراده بر آنهاست؛ چه این افکار عمومی حق باشد یا ناحق. زیرا در این صورت بدون به کاربردن ابزار نظامی، سیاسی و اقتصادی دارای هزینه بالا، دشمن آماده تسلیم در برابر طرف مقابل می گردد.
برای دستیابی به این هدف، در ابتدا اطلاعات لازم و دقیق جمع آوری می شود؛ سپس این اطلاعات به وسیله ابزاهای جنگ روانی به کار گرفته می شود و در نهایت، میزان تأثیر جنگ روانی بر دشمن به منظور تقویت نقاط قوت و کاهش نقایص، مورد ارزیابی قرار می گیرد. [31] برای تحقق جنگ روانی، ابزارهای مختلفی از جمله «شایعه سازی» به کار می رود که با رعایت اختصار به شرح کوتاهی از آن می پردازیم.
شایعه به معنای انتقال اخبار غیر موثق است که در جاهایی که وسائل اطلاع رسانی کم بوده یا مسؤولین اجرایی اطلاعات کافی در اختیار مردم نگذارند، گسترش می یابد. کسانی که شایعه را گسترش می دهند، هدفهایی چون، سلب اعتماد طرف مقابل، بیرون ریختن ناراحتیهای درونی و نظایر آن را دنبال می کنند.
در هر صورت، نتیجه نهایی «شایع پراکنی» کاهش روحیه مردم و سربازان[32]، بی اعتمادی و ایجاد تفرقه است. البته جنگ روانی کاربردهای دوسویه دارد: یعنی هم به نفع دشمن و هم علیه آن قابل استفاده است؛ ولی هر کشوری که از ابزارهای تبلیغی فراوانتری برخوردار باشد، مؤفقیت آن نیز در جنگ روانی علیه دشمن بیشتر خواهد بود.
د) جنگ شیمیایی و میکروبی:
کاربرد عوامل شیمیایی همانند عوامل روانی، سابقه ای طولانی دارد. اوّلین عوامل شیمیایی که انسان در جنگ به کار برد، نفت و قیر بود. به مرور زمان، مواد شیمیایی دیگری چون کلر، گاز خردل، فسژن، گاز اشک آور و مانند آن، بر آنها افزوده شد. از این مواد به صورت گسترده و وسیع، در جنگ جهانی اول استفاده گردید.
در جنگ جهانی دوم نیز، به علت ترس طرفهای درگیر از حمله شیمیایی طرف مقابل، از آن استفاده نشد؛ اما بعد از آن در بسیار از جنگهای منطقه ای و محلی (مانند جنگ ویتنام) مورد بهره برداری قرار گرفت.[33]
از مواد شیمیایی برای کشتن، صدمه زدن و ناتوان کردن انسان و حیوان و حتی به منظور از بین بردن گیاهان و عدم باروری خاک دشمن استفاده می شود. این مواد که به صورت جامد، مایع و گاز به کار می روند، از طریق پوست، دستگاه گوارشی و تنفسی سلامت موجودات زنده را به خطر می اندازند. [34]
نوع دیگری از جنگ که در بخش جنگ شیمیایی مورد بحث قرار می گیرد، جنگ میکروبی است. در این جنگ، موجودات زنده میکروسکوپی مانند ویروسها، باکتریها، قارچها، انگلها و مانند آن، با همان کاربردهای مواد شیمیایی برای مقاصد نظامی و غیر نظامی به کار می روند.
این جنگ نیز قدمت زیادی دارد؛ زیرا تاتارها، در سال 726ش. (1347 م) برای اولین بار از میکروب طاعون و وبا، علیه دشمنان خود استفاده کردند. [35] به نظر می رسد، با توجه به اثرات وحشتناک به کارگیری عوامل شیمیایی و میکروبی، تولید و به کارگیری آنها کاهش یافته باشد؛ امّا به دو دلیل توجه به سلاحهای شیمیایی و میکروبی در حال افزایش است.
اوّل این که، هزینه ساخت و انبارسازی آن در مقایسه با سایر سلاحهای جنگی بسیار کمتر است. همچنین به راحتی و بدون ابزارهای پیچیده می توان آن را مورد استفاده قرار داد. به همین علت عراق در طول جنگ با ایران، مقادیر زیادی از سلاحهای میکروبی و شیمیایی را تولید و ذخیره کرد و بخشی از آن را در جنگ به کارگرفت.
دوم آن که، بشر قادر نیست به علت قدرت تخریبی بسیار زیاد سلاحهای اتمی از آن بهره گیرد. [36] بنابراین، سلاحهای شیمیایی و میکروبی پاسخگوی نیازهای جنگی او خواهد بود.
جنگ تحمیلی در دیدگاه ما، یک جنگ غیرهسته ای است، به همین دلیل، در هیچ یک از انواع و طبقه بندی جنگ های هسته ای قرار نمی گیرد. این جنگ از یک نظر، یک نبرد جغرافیایی به شمار می آید که در بخش خاصی از زمین: یعنی اغلب در سرزمین ایران و عراق جریان داشته است؛ ولی یک تفاوت عمده با جنگ محدود جغرافیایی دارد و آن این که آثار دفاع مقدس در یک منطقه جغرافیایی محدود، باقی نماند، بلکه آثار منطقه ای و جهانی وسیعی را به دنبال آورد.
از دیدگاه ایرانیان، دفاع مقدس، یک جنگ با هدف محدود نبود، زیرا انگیزه ایران به خلاف عراق، تنها حفظ تمامیت ارضی نبود، بلکه هدف جنگ جویان ایرانی و رهبری انقلاب اسلامی، دفاع از کیان اسلام بوده است. البته باید قبول کرد، جنگی که بر ما تحمیل شد، از لحاظ ابزار جنگی و به دلیل کاربرد سلاحهای غیرهسته ای، محدود تلقی می شود. در این جنگ، حتی عملیات پارتیزانی و چریکی هم به چشم می خورد که گروه شهید چمران مصداق بارز آن بود. همچنین، عملیات روانی وسیعی در جنگ تحمیلی، هم از ناحیه ایران و هم از ناحیه عراق در جریان بود.
همین طور بارها عراقیها از مواد شیمیایی و میکروبی علیه رزمندگان و مردم بی دفاع ایران استفاده کرده اند. بنابراین، جنگ تحمیلی در هیچ یک از طبقه بندیهای جنگهای غیرهسته ای هم قرار نمی گیرد و باید برای آن تعریف منحصر به فردی ارائه کرد و آن را در طبقه بندی جدید با ویژگیهای جدید قرار داد. همان گونه که انگیزه های این جنگ از نگاه ما، با دیگر جنگهای بشری قرن بیستم متفاوت است.
انگیزه های مادی و معنوی در جنگ و جنگ تحمیلی
مواردی چون عشق به قدرت، سودجویی، قدرت طلبی، خودنمایی و نظایر آن، از جمله علل جنگ معرفی شده اند؛ در حالی که این موارد، معلول علت دیگری هستند. در حقیقت، علل اصلی جنگ به ابعاد مادی و روانی انسان برمی گردد. به بیان دیگر، جنگ از درون انسان سرچشمه می گیرد، به گونه ای که هرگاه یکی از دو بُعد انسان، بر بُعد دیگر وی غلبه پیدا کند، آن بُعد غالب، علتِ واقعی جنگ را می سازد.[37]
با وجود این که علت اصلی جنگ را یکی از دو بُعد مادی و روانی انسان تشکیل می دهد؛ ولی به وسیله ابزارها و اهدافی چون سیاست، اقتصاد، تکنولوژی، ایدئولوژی و مانند آن خود را نشان می دهد. این بدان مفهوم نیست که یک جنگ، دارای یک هدف و ابزار است، بلکه ممکن است مجموعه ای از ابزارها و اهداف در آن به کار گرفته شود؛ امّا یکی از آنها ظهور و بروز بیشتری داشته باشد.
قبل از ورود به بحث اصلی لازم است به سئوال زیر پاسخ داده شود و آن این که آیا انگیزه جنگ در ذات انسان وجود دارد؟ عده ای[38] معتقدند جنگ در ذات انسان قرار دارد، زیرا در نهاد انسان همواره یک عنصر حیوانی غالب وجود دارد. بنابراین، جنگ - نه صلح - حالت واقعی انسان را تشکیل می دهد.
مطابق این نظریه، جنگ ناشی از طبیعت انسان است و جنبه وراثتی دارد و نمی توان آن را تغییر داد. نظریه فوق به چند صورت دیگر نیز مطرح شده است که هر یک نشان می دهند در انسان صفاتی به صورت ذاتی وجود دارد که آن صفات ذاتی منشأ جنگ به شمار می روند. به عنوان مثال، بعضی عقیده دارند در هر انسانی تمایل به برتری جویی و سلطه طلبی وجود دارد که ناخودآگاه وی را به سوی جنگ می کشاند.
همچنین عده ای معتقدند همه انسانها خواهان کسب سود و افتخار بیشترند و برای دستیابی به آن چاره ای جز جنگ ندارند. این عده عقیده دارند خشم و غضبی که در هر انسانی یافت می شود، اگر به حد افراط برسد، جنگ حتمی است و نیز چون هیچ انسانی به انسان دیگر اعتماد ندارد، همواره از جنگ برای دفاع از خود استفاده می کند. [39]
دلایل متعددی برای رد نظریه فوق ارائه شده است که با رعایت اختصار به چند نمونه آن اشاره می شود:
1- اگر جنگ جزء ذات انسان است، در آن صورت باید سراسر تاریخ بشر پر از جنگ باشد، در حالی که چنین نیست.
2- اگر ما جنگ را جزء ذات انسان به شمار آوریم، باید انسانهایی را که برای برقراری صلح تلاش کرده یا می کنند را فاقد طبیعت کامل بدانیم. در صورتی که لازمه تلاش برای استقرار صلح، بهره مندی از قوای روانی کامل است.
3- اگر گفته شود جنگ جزء ذات انسان است، پس باید جلاّدان و جانیان تاریخ مانند چنگیز، هیتلر و مانند آن را، کسانی دانست که به مقتضای طبیعت خود عمل کرده اند، بنابراین آنان را نباید سرزنش کرد. در حالی که هر عاقلی آنان را سرزنش کرده و می کند. [40] در واقع، ریشه مادی یا روانی بودن جنگ به درون انسان برمی گردد نه اینکه انسان به صورت فطری و ذاتی جنگ طلب باشد؛ بلکه انسان موجود مختاری است که می تواند از وقوع جنگ جلوگیری نماید.
اینک پس از روشن شدن پاسخِ سئوال فوق، به بررسی علل مادی و معنوی جنگ می پردازیم.
علل مادی جنگ:
هر یک از ابزارهای مادی که برای آغاز و یا ادامه جنگ به کار می رود، اگر با هدف و انگیزه مذهبی، الهی، خدمت به انسانیت و نظایر آن به کار رود، در چارچوب علل معنوی جنگ قرار می گیرد. آنچه موجب شده است، علل زیر جزء علل مادی جنگ محسوب شود آن است که هرگاه جنگ، فقط با انگیزه ها و هدفهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و مانند آن همراه باشد، در آن صورت علل مادی جنگ را تشکیل خواهند داد.
1- علل سیاسی جنگ: برخی عقیده دارند، هر گاه سیاست توانایی خود را در حل و فصل اختلافات از دست بدهد، جنگ آخرین وسیله ای است که برای دستیابی به اهداف سیاسی مورد استفاده قرار می گیرد. به بیان دیگر، زمانی که سیاست در حل مسائل با شکست رو به رو شود، جنگ تنها راه باقیمانده برای تحقق هدفهای سیاسی است.
اگر چه نمونه هایی از جنگ را می توان برای نظریه فوق پیدا کرد؛ ولی جنگ فقط به دلایل و علل سیاسی انجام نمی شود. به بیان دیگر، تصور این که پس از شکست سیاست، جنگ صورت می گیرد اشتباه است؛ زیرا پس از شکست سیاست، ممکن است جنگ صورت گیرد؛ امّا وقوع آن حتمی نیست؛ زیرا به عنوان مثال، توسل به راههای اقتصادی می تواند راه حل مناسبی برای حل اختلافات دو طرف جنگ در این شرایط باشد.
همچنین اگر جنگ ادامه سیاست است[41] و پس از شکست سیاست ادامه می یابد، پس باید موقعی که جنگ در جریان است هیچ گونه روابط سیاسی بین متخاصمین در جریان نباشد، در حالی که در شدیدترین جنگها، روابط سیاسی ضعیفی بین طرفین درگیر برقرار است.
دولتها و کشورها برای تحقق اهداف سیاسی با گسترش حاکمیت ملّی و همچنین امپریالیستها برای تحقق سلطه گری، فقط متکی به جنگ نیستند؛ بلکه ممکن است از ابزارهای دیگری چون پاداش و تنبیه نیز استفاده کنند. علاوه بر این، باید یادآور شد که به هم خوردن هر توازن قوایی منجر به جنگ نمی شود. به عنوان مثال، پس از فروپاشی شوروی و با به هم خوردن توازن بین آمریکا و روسیه، جنگی بین این دو کشور صورت نگرفت.
2- علل اقتصادی جنگ: تلاش برای دستیابی به امکانات اقتصادی، منابع زیرزمینی، از بین بردن منابع تجاری و گمرکی و مانند آن، از علل اقتصادی جنگ معرفی شده اند. به عنوان مثال، عده ای جنگ جهانی اوّل را ناشی از تلاش کشورهای آلمان و ایتالیا برای دستیابی به بازارهای جهانی مواد خامِ لازم، دانسته اند. [42]
مهمترین نظریه ای که ریشه جنگ را فقط در مؤلفه های اقتصادی جستجو می کند، تفسیر مارکسیستی از جنگ است. مارکسیستها از یک سوء عقیده دارند تقسیم کار و برقراری اصل مالکیت خصوصی، طبقات مختلفی را در جامعه بشری ایجاد کرده است و تا زمانی که این طبقات باقی باشند، جنگ نیز وجود خواهد داشت و از سوی دیگر، آنها برای تحقق کمونیسم جهانی، جنگ را لازم می دانند؛ و آن جنگی است که بین طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار روی خواهد داد. [43]
شکی نیست که عامل اقتصادی می تواند در بروز جنگ نقش داشته باشد؛ امّا چنین عاملی نمی تواند به صورت مطلق، ریشه همه جنگهای بشری، مانند جنگهایی که در جهت گسترش دین و یا حفاظت از آن انجام می شود باشد.
چنان که از نظر تاریخی، ایجاد طبقات اجتماعی به آن صورت که مارکسیستها می گویند آن هم در تمام دنیا که جنگ در آن کم و بیش جریان داشته است، به اثبات نرسیده است. البتّه فروپاشی شوروی، خود دلیلی بر بطلان عقاید مارکسیسم و لنینیسم - بخصوص نظریه علل اِقتصادی جنگ - به شمار می رود.
3- سایر علل مادی جنگ: جنگ دارای ریشه های مادی دیگری هم هست که به برخی از آنها به اختصار اشاره می شود.
الف) علل زیستی جنگ: این نظریه به چند صورت مطرح شده است:
اوّل این که جمعیت جهانی در مقایسه با منابع غذایی، از رشد بیشتری برخوردار است. بنابراین برای برقراری تعادل بین این دو، چاره ای جز جنگ نیست. این نظر نمی تواند درست باشد؛ زیرا بررسیهای به عمل آمده نشان می دهد که مواد غذایی موجود در زمین، برای تغذیه پانصد برابر جمعیت فعلی کافی است. [44]
دیگر آن که، تلاش در جهت دستیابی به فضای بیشتر به منظور بهره مندی از امکانات افزونتر منجر به جنگ می شود. این نظریه که ناشی از افکار برتری طلبی نژادی است، یک دلیل عقلی و منطقی برای شروع جنگ محسوب نمی شود. چنان که تعداد کمی از کشورهای جهان مانند آلمان نازی، اسرائیل غاصب، نژادپرستان سابق آفریقای جنوبی به چنین اصلی اعتقاد دارند.
ب) امپریالیسم: امپریالیسم هم در بعضی موارد به عنوان عامل اصلی برای آغاز جنگ معرفی شده است. در این دیدگاه، امپریالسیم در دو صورت، علت جنگ محسوب می شود.
1- در سطح داخلی، سرمایه داران برای دستیابی به سود بیشتر، به غارت و چپاول خشونت آمیز دستمزدها و دست رنجها می پردازند.
2- در سطح خارجی، امپریالیسم برای بهره برداری از مواد اوّلیه ارزان و بازارهای وسیع به جنگ دست می زند. این نظریه، علل جنگهای سودجویانه و استعماری را نشان می دهد؛ امّا انگیزه جنگهایی که غیر امپریالیستها در نقاط دیگر جهان انجام می دهند را روشن نمی سازد.
ج) دو نظریه دیگر: نظریه های دیگری درباره علل مادی جنگ وجود دارد. به عنوان مثال، یکی از این دو نظریه ها، مربوط به هرکلیوس یا هراکلیت دانشمند یونانی است. به اعتقاد وی، جنگ بذر ترقی را می افشاند؛ امّا چنین نظریه ای فقط به یک رویه جنگ توجّه دارد. در واقع جنگ دو رویه دارد.
یک رویه آن، سازندگی و رویه دیگر آن بدبختی، و فلاکت و کشتار است. [45] نظریه دیگری که در این مورد قابل توجّه است، از سوی هگل دانشمند آلمانی ابراز شده است. به عقیده او، جنگ سرنوشت جهان را مشخص می کند.
این نظر هگل درست نیست؛ زیرا آنچه سرنوشت عالم را تعیین می کند، جنگ نیست، بلکه قدرت است و جنگ یکی از ابزارهای آن به حساب می آید. به بیان دیگر، هر کشوری قدرتمندتر است، برای تعیین سرنوشت دنیا امکانات بیشتری در اختیار خواهد داشت.
د) ریشه جنگ از نظر سازمانهای بین المللی: در میثاق جامعه ملل و همچنین در منشور سازمان ملل متحد که هر یک بر تأمین صلح و امنیت جهانی تأکید دارند، فقط به صورت اشاره ای، عواملی را که موجب بروز جنگ می شود، بر شمرده اند. از جمله این عوامل می توان، به عدم احترام به حق حاکمیت ملل دیگر، زیر پا گذاشتن اصل تساوی کشورها، نقض یک طرفه قراردادها، آشنا نبودن با حقوق و اعتقادات سایر ملل و نظایر آن اشاره کرد. [46]
هر یک از این موارد، همانند سایر نظریه هایی که در این بخش مطرح شده است فقط به بخشی از علل اصلی جنگ توجّه دارد و به ریشه های روانی و معنوی جنگ بی توجّه است.
علل معنوی جنگ:
انسانهایی که به خدا ایمان دارند، تنها به انگیزه های اقتصادی، سیاسی، و مانند آن به جنگ نمی پردازند؛ به این معنی که یک انسان با ایمان، انگیزه های فوق را تحت الشعاع انگیزه های الهی قرار می دهد. در واقع در دیدگاه الهی، جنگ برای برداشتن عضو فاسدی از پیکره اجتماع، یا به منظور نابود کردن عقایدی که حیات مادی و معنوی انسانهای دیگر را تهدید می کند و یا برای نجات تعدادی از انسانهایی که در بند ظلم و ستم هستند، صورت می گیرد. حضرت امام خمینی رحمه الله در این مورد می فرماید:
«جنگهایی که در اسلام وارد شده است برای این که اینها را از ظلمات به نور وارد کنند.»[47]
از نظر اسلام جنگ در جهت اموری که مورد رضای خداوند است، صورت می گیرد و به همین دلیل جنگی از نظر اسلام مشروع است که در راه خدا انجام شود. بر این اساس، جهاد و جنگ، در قرآن مجید با عبارت «فی سبیل اللّه» همراه است. [48]
انگیزه جنگ در اسلام: به طور خلاصه جنگ به دو انگیزه صورت می گیرد؛
الف) جنگی که با انگیزه ایجاد زمینه تکامل انسانها و ریشه کن کردن فساد در جامعه بشری صورت می گیرد. [49] قرآن مجید در این باره چنین می فرماید: «وَ لَوْلا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْاَرضُ»[50] یعنی: و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند زمین را فساد فرا می گیرد.
این جنگ (جهاد ابتدایی)، مشروط به تشکیل دولت اسلامی از سوی امام معصوم علیه السلام و یا به امر ایشان است و بر تعدادی از انسانها که واجد شرایط برای شرکت در جهاد هستند، واجب می شود. چنین جنگی یک جنگ تهاجمی و تعرضی نیست؛ بلکه در واقع به منظور دفاع از انسانیت، عدالت و مانند آن صورت می گیرد.
ب) انگیزه دیگر جنگ در اسلام، دفاع است. مسلمانان باید در مقابل عواملی که موجب تهدید آنان از ناحیه داخلی و یا خارجی می شود، از خود دفاع کنند. [51] قرآن کریم در این باره می فرماید: «وَ لَوْلا دَفْعُ اللّهِ النّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَّهُدَّمَتْ صَوامِعُ وَ بِیعٌ وَّ صَلَوتٌ وَ مَساجِدُ یذْکرٌ فیهَا اسْمُ اللّهِ کثیرا»[52] یعنی: و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیله بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعه ها و معابد یهود و نصارا و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده می شود، ویران می گردد.
همه مسلمانان باید در چنین جنگی که بر آنها تحمیل شده است (جهاد دفاعی) شرکت نمایند، حتی اگر امام معصوم علیه السلام در آن حضور نداشته باشد. این جنگ به منظور دفاع از کشور، جان و مال مسلمانان صورت می گیرد.
به طور خلاصه می توان گفت، انگیزه اصلی جنگ در اسلام، به نابودی شرک، بت پرستی و گسترش آیین خدا بر می گردد. [53] در هر صورت، هر یک از انگیزه های فوق که در قالب جنگ دفاعی و یا ابتدایی قرار می گیرند، مصادیقی دارند که به برخی از آنها اشاره می شود:
1- جنگ با کفار و مشرکین: قرآن مجید دستور جنگ علیه کفار و مشرکین را صادر کرده است. «فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیمانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ ینْتَهُونَ»[54] یعنی: با پیشوایان کفر پیکار کنید چرا که آنها پیمانی ندارند، شاید دست بردارند. «وَ اقْتُلُوهُمْ حَیثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ»[55] یعنی: و آنها را (بت پرستانی که از هیچ گونه جنایتی ابا ندارد) هر کجا بیابید به قتل برسانید.
2- جنگ علیه منافقین: خداوند در قرآن کریم به اهل بیت ایمان فرمان می دهد در صورتی که منافقین از نفاق و فتنه گری دست برندارند با آنان جنگ کنید. «فَإِنْ لَمْ یعْتَزِلُوکمْ وَ یلْقُوا إِلَیکمُ السَّلَمَ وَ یکفُّوا أَیدِیهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أُولئِکمْ جَعَلْنا لَکمْ عَلَیهِمْ سُلْطاناً مُبِیناً»[56]یعنی: اگر آنها از درگیری با شما کنار نرفتند و پیشنهاد صلح نکردند و دست از شما برنداشتند، آنها را هر کجا یافتید اسیر کنید، و (یا) به قتل برسانید و آنها کسانی هستند که برای شما تسلّط آشکاری نسبت به آنان قرار داده ایم.
3- جنگ با پیمان شکنان: خداوند دستور جنگ علیه مسلمانان پیمان شکن و غیر مسلمانان پیمان شکن (در فتح مکه) را صادر کرده است. «أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکثُوا أَیمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ»[57] یعنی: آیا با گروهی که پیمانهای خود را شکستند و تصمیم به اخراج پیامبر گرفتند پیکار نمی کنید؟
4- جنگ علیه یاغی گری: دفع آشوبها، تحریکات، توطئه ها و یاغی گریهای داخلی نیز علت دیگر جنگ در اسلام است. قرآن مجید در این باره می فرماید: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَینَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الأُْخْری فَقاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتّی تَفِیءَ إِلی أَمْرِ اللّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَینَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللّهَ یحِبُّ الْمُقْسِطِینَ»[58] یعنی: هر گاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، در میان آنها صلح برقرار سازید و اگر یکی از آنها به دیگری تجاوز کند با طائفه ظالم پیکار کنید تا به فرمان خدا باز گردد. هرگاه بازگشت (و زمینه صلح فراهم شد) در میان آن دو طبق عدالت، صلح برقرار سازید و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.
5- جنگ با کسانی که با شما می جنگند: خداوند در قرآن در این مورد می فرماید: «وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یقاتِلُونَکمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللّهَ لا یحِبُّ الْمُعْتَدِینَ»[59] یعنی: و در راه خدا با کسانی که با شما می جنگند نبرد کنید و از حد، تجاوز نکنید که خدا تعدی کنندگان را دوست نمی دارد.
6- جنگ برای نجات ستم دیدگان: قرآن برای رهایی انسانهایی که تحت ظلم هستند به مسلمانان دستور جنگ داده است: «وَ ما لَکمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیةِ الظّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْک وَلِیا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْک نَصِیراً»[60] یعنی: چرا در راه خدا و در راه مردان و زنانی که (به دست ستمگران) تضعیف شده اند پیکار نمی کنید؟ همان افراد (ستمدیده ای) که می گویند: خدایا ما را از این شهر (مکه) که اهلش ستمگرند، بیرون ببر و برای ما از طرف خود سرپرست قرار بده و برای ما از طرف خود یار و یاوری تعیین فرما.
انگیزه های دفاع مقدس
بی شک بهترین توصیفی که از انگیزه های دفاع مقدس به عمل آمده به حضرت امام خمینی رحمه اللهتعلق دارد. کسی که در مقام رهبری انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی قرار داشته است. از این رو، معظم له در این مورد، بارها سخن گفته که بخشی از آنها عبارتند از:
1- رفع ظلم، فتنه، توطئه و تجاوز علیه مملکت اسلامی:
امام خمینی رحمه الله ضمن تأکید بر ماهیت دفاعی و عدم تهاجمی بودن اقدام ایران در جنگ تحمیلی، بر این نکته تأکید می نمودند که شهادت عزیزان و دلاورمردان میهن اسلامی ایران، حکایت از مظلومیت مردمان این مرز و بوم دارد.
در این رابطه، امام خمینی رحمه الله با تأکید بر ضرورت مقابله با فتنه انگیزی تجاوزگران و پیمان شکنان، بر دفاع از کیان مملکت اسلامی و لزوم دفاع از حیثیت مسلمانان از طریق خنثی سازی توطئه های فرسایشی، اصرار می ورزید و شهادت طلبی جوانان ایران اسلامی را دلیل حقانیت دفاع مقدس می دانستند.
«ما برای میهن عزیزمان تا شهادت یکایک سلحشوران ایران زمین مبارزه می کنیم و پیروزی ما حتمی است.»[61] «محرم ماه نهضت بزرگ سید شهیدان و سرور اولیای خداست که با قیام خود در مقابل طاغوت، تعلیم سازندگی و کوبندگی به بشر داد و راه فنای ظالم و شکست ستمکار را به فدایی دادن و فدایی شدن دانست؛ و این خود سرلوحه تعلیمات اسلام است برای ملتها تا آخر دهر.» [62] «دشمنان ما گمان می کردند با توطئه های فرسایشی می توانند نهضت اسلامی و انقلاب شکوهمند این ملت شهیدپرور را به سردی و سستی سوق دهند، غافل از آن که قیامی که برای خدا است و نهضتی که بر اساس معنویت و عقیده است، عقب نشینی نخواهد کرد. ملت ما اکنون به شهادت و فداکاری خو گرفته است و از هیچ دشمنی و هیچ قدرتی و هیچ توطئه ای هراس ندارد. هراس، آن دارد که شهادت، مکتب او نیست.» [63]
2- تأکید بر انگیزه های اسلامی و انسانی دفاع مقدس:
امام خمینی رحمه الله ضمن تأکید بر اصالت انگیزه عمل بر صورت عمل، اظهار می کند:
«صورت عمل میزان نیست، آن چیزی که میزان است انگیزه عمل است، معنای عمل است... دولت قدرت دارد، سپاه قدرت دارد، ارتش قدرت دارد، بسیج قدرت دارد، اینهایی که قدرت دارند حفظ جهات انسانیت را، جهات اسلامیت را بیشتر از دیگران بکنند. این قدرت را در محلش خرج بکنند، تجاوز از محلش نشود».[64]
از این رو، ضمن تأکید بر عقل گرایی و رعایت اعتدال در جنگ، حفظ مصالح اسلام را برای مقابله با توطئه ها به منزله انگیزه اصلی نبرد ذکر کرده، می فرمایند:
«جنگ برای این است که آن زباله هایی که هستند، آنهایی که مانع از پیاده شدن اسلام هستند، آنهایی که مانع از ترقی مسلمین هستند، آنها را از بین راه بردارند. مقصد این است که اسلام را پیاده کنند و با اسلام، انسان درست کنند»[65]
و بر این نکته تأکید می کنند که:
«قدرت اسلام است که یک مملکت را یکپارچه بر ضد آنها به راه می اندازد، بسیج می کند»[66]
«برای این انگیزه (برای خدا) داریم جنگ می کنیم... این دفاع از حیثیت خودمان است»[67]
و با توجه به این انگیزه الهی و معنوی، پیروزی را از آن سپاه اسلام می دانند:
«پیش مرگان فداکار همراه با قشرهای رزمنده ملت و سپاه، بسیج سلحشور، قدرت عظیمی است منسجم و چون سد آهنین در مقابل همه قدرتمندان ایستاده است. و چون خدای متعال و اسلام و قرآن کریم انگیزه نبردشان و شهادت و وصول به حق آرمانشان است، پیروزی با آنان است.» [68]
3- تأکید بر توسعه طلب نبودن ایران و جنبه دفاعی جنگ و صیانت سرزمین از تهاجم دشمن:
امام خمینی رحمه الله با اعتقاد به حمایت از مسلمانان (حتی در دورترین نقاط گیتی) می فرمایند:
«کشور ایران با تمام قدرتی که دارد و با تمام قدرتی که خواهد پیدا کرد ان شاء الله، هیچ گاه نظر به این ندارد که تجاوز به یک ملت دیگر و یک کشور دیگر هر چه ضعیف باشد بکند، بلکه پشتیبان آنهاست. قدرت دارد، لکن قدرت خود را صرف پشتیبانی از سایر مسلمین می کند.» [69]
ایشان با تأکید بر تدرج و قاعده وسع، معتقدند که به منظور حفاظت از مرزهای میهن اسلامی، باید به جبهه دفاعی توجه شود و افکار عمومی و بین المللی بفهمند که جمهوری اسلامی ایران نمی خواهد پا را از حد دفاع فراتر گذارد. مردم ما نیز باید هوشیار باشند و فریب کسانی که قصد ایجاد انحراف در جریان دفاعی مبارزه را دارند، نخورند:
«این نقشه (آمریکا) این است که بگین را وادار کند به اینکه تو حمله کن به لبنان، لبنان که تو حمله کردی، ایران حساسیت نسبت به او دارد، همه قوایش را متمرکز می کند در این که تو را از بین ببرد. و اگر ایران از جنگ عراق غافل بماند، عراق کار خودش را انجام می دهد و ایران در اینجا هم نمی تواند کاری بکند.
نقشه این است. باید همه ملت ما و همه دولتمردان ما توجه به این معنا داشته باشند که در عین حال که ما لبنان را با ایران از حیث مصالح و مفاسد جدا نمی دانیم، لکن نباید کاری بکنیم که نتوانیم هم لبنان را و هم ایران را نجات بدهیم، از این کار اجتناب کنیم. اگر امروز تمام نظرها متوجه به لبنان بشود و تمام قدرتها و گویندگان از لبنان بگویند و تمام نویسندگان از لبنان بگویند، این، توفیقی است برای آمریکا که ایران جنگ خودش را فراموش کرد. و هم عراق را از دست می دهد و هم لبنان را. نه می تواند در عراق کاری بکند و نه می تواند در لبنان. ما راهمان این است که باید از راه شکست عراق دنبال لبنان برویم، نه مستقلاً... ما از راهی که شکست عراق است به لبنان برویم، عراق را نگذاریم سر جای خودش بایستد و جمع کند خودش را و دیگران هم به او کمک کنند و مرزهای خودش را قوی کند و بعد هم یک حمله ناگهانی به ما بکند، بازگردد به آن چیزهایی که از اول بود. غفلت از این، انتحار است.
همه گویندگان موظفند.. . که این توطئه را افشا کنند و ذکر کنند و مردم را از توجه به جبهه خودمان غافل نکنند و بیدار کنند. ما می خواهیم که قدس را نجات بدهیم، لکن بدون نجات کشور عراق از این حزب منحوس نمی توانیم. ما لبنان را از خود می دانیم، لکن مقدمه این که لبنان را ما نجات بدهیم این است که عراق را نجات بدهیم. ما مقدمه را رها نکنیم و بی ربط برویم سراغ ذی المقدمه و همه چیز خودمان را صرف کنیم در آن و عراق برای خودش محکم کند جای خودش را.» [70]
بنابر آنچه گذشت امام رحمه الله در استراتژی تبلیغاتی جمهوری اسلامی، بر واقع گرایی (ضمن آرمان گرایی)، توجه و تأکید ویژه ای می کنند.
4- تأکید بر تحکیم حاکمیت ارضی و استقلال ایران به منزله انگیزه اساسی دفاع مقدس و تبلیغات:
امام خمینی رحمه الله بر این نکته تأکید می کردند که هدف ملت ایران از مقابله با دشمن بعثی، در مرحله اول حفاظت از منابع زیر زمینی و منابع ارضی، و در مرحله دیگر، حق ملت ایران برای تعیین سرنوشت خویش است. امام خمینی رحمه الله تبلیغات را نه تنها برای جلب افکار عمومی بین الملل؛ بلکه برای همراه کردن افکار عمومی و مردم عراق با اندیشه دفاعی ملت ایران لازم و ضروری دانسته، آن را حربه ای معرفی می کنند که می توان از طریق آن در روحیه دشمن تردید و تزلزل پدید آورد و با توضیح خواستن از ملت عراق در اداره جنگ طلبی آنان، خلل ایجاد کرد: «اینها (ارتش عراق) برای چه جنگ می کنند؟ با کی جنگ می کنند؟
روی چه انگیزه ای جنگ می کنند؟ مقابل آنها مسلمانها هستند.» [71] ایشان با تأکید بر اینکه جنگ میان ایران و عراق چیزی جز برادرکشی و به شهادت رساندن مسلمانان در پی ندارد، مردم عراق را از تداوم اقدامات تجاوزکارانه شان برحذر می دارند و از این طریق استراتژی تبلیغی خود را به درون عراق نیز می کشانند.
نتیجه
دفاع مقدس یا جنگ تحمیلی، همانند انقلاب اسلامی یک پدیده منحصر به فرد است. جنگ انقلاب اسلامی، در تعریف، پیدایش، کیفیت، طبقه بندی و انگیزه، با سایر جنگها فرق دارد. همان گونه که باید برای انقلاب اسلامی و نظام جمهوری اسلامی ایران تعریف و جایگاه ویژه در نظر گرفت، باید جنگ تحمیلی را هم در یک طبقه بندی جدید و غیر آن چه که معمول است. قرار داد. و البته، جنگ ایران و عراق برای ایرانیان، تنها درگیری دو کشور نبود؛ بلکه جنگ در نگاه مردم ایران، جنگ حق و باطل بود. زیرا جنگ بر ما تحمیل شد؛ ولی تحمیل جنگ، ما را وادار به تسلیم نکرد؛ بلکه با چنگ و دندان و با توکل به خداوند بزرگ، آن را پیش بردیم. در آغاز جنگها، طرفین آمادگی کامل یا نسبی برای جنگیدن دارند، در حالی که ایران آمادگی ذهنی و عملی برای ورود به جنگ را نداشت.
انگیزه رزم جویان ایرانی در دفاع مقدس، انگیزه های مادی نبود؛ بلکه آنان تنها برای رضای الهی پا به عرصه خطر می نهادند. همین عنصر، علت پیروزی آنها در هشت سال دفاع به شمار می آید. جنگ ایران و عراق، نه یک جنگ محدود بود و نه یک جنگ شیمیایی و... بلکه در آن، هم مواد شیمیایی به کار رفت و هم ابزارهای روانی علیه ایران به کار گرفته شد.
بنابراین، این جنگ را نمی توان در طبقه بندیهای متعارف و معمول قرار داد. کیفیت جنگ، با کیفیت جنگهای متعارف متفاوت بود، چون در یک سو این جنگ، رزمندگانی قرار داشتند که با کمترین امکانات در مقابل همه جهان به مقاومت ایستادند. به علاوه، حمایت مردم از این جنگ، شگفت انگیز بود. روح معنوی امام، جمعیت کثیری را به عرصه جنگ می آورد. توقع رزمندگان، نه پول بود و نه مقام؛ بلکه انجام تکلیف الهی و شرعی بود.
حضرت امام خمینی رحمه الله در این باره می فرماید:
«امروز می بینیم ملت ایران، از قوای مسلح نظامی و انتظامی و سپاه و بسیج تا قوای مردمی از عشایر و داوطلبان و از قوای در جبهه ها و مردم پشت جبهه ها، با کمال شوق و اشتیاق، چه فداکاریها می کنند و چه حماسه ها می آفرینند و می بینیم که مردم محترم سراسر کشور چه کمکهای ارزنده می کنند و می بینیم که بازماندگان شهدا و آسیب دیدگان جنگ و متعلقان آنان، با چهرهای حماسه آفرین و گفتار و کرداری مشتاقانه و اطمینان بخش، با ما و شما روبرو می شوند، و اینها همه از عشق و علاقه و ایمان سرشار آنان است به خداوند متعال و اسلام و حیات جاویدان.»[72]
پی نوشت ها:
[1] مدرس و محقق حوزه و دانشگاه.
[2] احمد نخجوان، جنگ، چاپخانه فردین و برادر، تهران، 1317، صص 35ـ19.
[3] هر کسی ممکن است براساس ارزشهایی که به آن اعتقاد دارد، جنگ عادلانه را به گونه ای خاص تعریف نماید که با تعریف دیگری در تضاد باشد. به عنوان مثال، مسیحیان جنگهای صلیبی را عادلانه و مسلمانان آن را ناعادلانه می دانند.
[4] تقسیمات دیگری درباره جنگ وجود دارد که هر یک بر مبنای خاصی صورت گرفته است. مانند جنگ اردوگاهها، جنگ نفتکشها، جنگ شهرها، جنگ الکترونیکی، جنگهایی که نام امکنه دارند و نظایر آن.
[5] جفری ام الیوت و رابرت رجینالد، فرهنگ اصطلاحات سیاسی و استراتژیک، ترجمه میرحسین رئیس زاده، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران، 1378، ص421.
[6] ذکر نظرات این نویسنده آمریکایی به معنای تأیید کامل آن نیست. به طور عمده نویسندگان و نظریه پردازان آمریکایی،گناه بسیاری از کارها را به گردن شوروی سابق می انداختند، در حالی که این بخشی از واقیت است.
[7] رابرت والترز، دام سلاح هسته ای و راهی برای گریز از آن، ترجمه محمد رضا فتاحی، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران، 1363، صص 11ـ3.
[8] مجله سروش، شماره 500، 1368، ص 7.
[9] جان فاستر دالس وزیر امور خارجه اسبق آمریکا در سال 1329ش. (1950 م) برآورد کرده بود که در روزهای نخستین یک جنگ هسته ای، 72 میلیون کشته و 20 میلیون مجروح خواهند شد. ر. ک: برتراند راسل، جنگ هسته ای، ترجمه فریدون حاجتی، اکباتان، تهران، 1362، ص 32.
[10] برای اطلاعات بیشتر ر ک: روزنامه اطلاعات، 19 شهریور 1362، ص 11.
[11] جنگ عمومی در معنای غیر هسته ای آن عبارت است از: جنگ مسلحانه بین اکثر کشورهای جهان که در آن تمام منابع طرفهای درگیر برای حفظ بقاء و یا پیروزی در جنگ به کار گرفته می شود.
[12] جان ام. کالینز، استراتژی بزرگ اصول و رویه ها، ترجمه کورش بایندر، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران، 1370، صص 87-79.
[13] جمود هسته ای یعنی این که در دوران موازنه وحشت با این که سلاحهای اتمی در دسترس است؛ اما مورد استفاده قرار نمی گیرند.
[14] سلاحهای گرما هسته ای سلاحهایی هستند که در آن از مهمات هیدروژنی استفاده شده است.
[15] جان بلیس و دیگران، استراتژی معاصر نظریات و خط مشی ها، ترجمه هوشمند فخرایی، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران، 1369، ص 153.
[16] چنین جنگهایی را جنگ نیابتی یا وکالتی گویند که طی آن آمریکا و شوروی سابق از مقابله مستقیم نظامی با یکدیگر خودداری می کردند؛ ولی برای دستیابی به منافع خود از طریق ایجاد جنگ بین کشورهایی که وابسته به آنها بودند، حرکت می کردند. جنگ محدود هسته ای بر افکار هرمان کان آمریکایی استوار است؛ وی جنگ هسته ای را باعث انهدام بشر نمی داند.
[17] افزایش وسعت یا شدت یک جنگ را تصاعد در جنگ می نامند.
[18] جان ام.کالینز، پیشین، ص 73.
[19] به جنگ محدود جغرافیایی، جنگ محلی نیز گفته می شود.
[20] جنگ چریکی (Guerrilla War Fare) به نام جنگ پارتیزانی و جنگ آزادی بخش نیز به کار می رود. چریک که ترجمه Guerrilla است یک لغت ترکی محسوب می شود و به معنای گروه کوچک مسلّحی می باشد، که پیشقراول مردم در مبارزه علیه دشمن است.
[21] شبه جزایر ایبری شامل دو کشور اسپانیا و پرتقال می شود.
[22] بهمن آقایی و غلامرضا علی بابایی، فرهنگ علوم سیاسی، نشر ویس، تهران، 1366، ص 253.
[23] فونگوین جیاپ، هنر نظامی جنگ خلق، ترجمه احمد تدین، آگاه، تهران، 1359، ص6.
[24] مائو یکی از بنیانگذاران جنگ چریکی جدید محسوب می شود.
[25] جان ام، کالینز، پیشین، ص 107.
[26] جنگ روانی (Psychological Warfare) با اصطلاحاتی چون جنگ اذهان، تبلیغات، جهت دهی سیاسی، تهاجم غیرمستقیم و جنگ سیاسی مترادف است.
[27] شستشوی مغزی توسط چینیها ابداع شد.
[28] خداوند در بخشی از آیه 12 سوره انفال با بیان «من ترس در دل کافران می افکنم»، مجوز استفاده از جنگ روانی را داده است و پیامبر صلی الله علیه و آله بارها از آن استفاده کرده است، مانند آتش افروختن در بلندیهای مکه، هنگام فتح آن که به منظور ایجاد ترس در دل کافران انجام شد.
[29] ویلیام داقرتی، جنگ روانی، ترجمه حسین حسینی، دانشگاه امام حسین علیه السلام، تهران، 1372، ص 41.
[30] همان.
[31] فصل نامه سیاست دفاعی، پیش شماره تابستان 1371، ص 17.
[32] رابرت ناپ، شایعه، ترجمه حسین حسینی، دانشگاه امام حسین علیه السلام، تهران، 1372، ص36.
[33] حسین علائی، جنگ شیمیایی تهدید فزاینده، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران، 1370، ص10.
[34] علی نوری، جنگ شیمیایی و پیشگیری و درمان آسیبهای ناشی از آن، جهان دانش، تهران، 1363، ص14.
[35] حسین علائی، پیشین، ص 85.
[36] مجله اطلاعات سیاسی اقتصادی، شماره 10، 1376، ص 8.
[37] تاکنون هیچ گونه تبیین کلی از علل جنگ ارائه نشده است. تقسیم فوق قرارداری است. علت چنین تقسیمی آن است که عللی چون سیاست، اقتصاد، تکنولوژی و ایدئولوژی را می توان در چارچوب دو بعد مادی و معنوی قرار داد. به بیان دیگر، جنگ از خشونت برمی خیزد و خشونت یک پدیده روانی است.
[38] مانند افلاطون، ارسطو، فروید و توماس هابز هابس.
[39] بازشناسی جنبه های تجاوز و دفاع، ستاد تبلیغات جنگ شورای عالی دفاع، تهران، 1368، ج 1، ص198.
[40] همان.
[41] کلاوزویتس جنگ را ادامه سیاست می دانست، در حالی که لنین جنگ را همان سیاست و هیتلر سیاست را همان جنگ می دانست.
[42] آلوین و هایدی تافلر، جنگ و ضد جنگ، ترجمه شهیندخت خوارزمی، نشر سیمرغ، تهران، 1372، ص11.
[43] بازشناسی جنبه های تجاوز و دفاع، پیشین، ص 202.
[44] همایون الهی، امپریالیسم و عقب ماندگی، اندیشه، تهران، 1376، ص58.
[45] بازشناسی جنبه های تجاوز و دفاع، پیشین، ص 59.
[46] محمود مسائلی و عالیه ارفعی، جنگ و صلح از دیدگاه حقوق و روابط بین الملل، مؤسسه چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، 1371، ص46.
[47] امام خمینی رحمه الله، جنگ و جهاد، انتشارات امیرکبیر، تهران، 1363، ص8.
[48] مرتضی مطهری، حماسه حسینی، انتشارات صدرا، تهران، 1365، ج 3، ص52.
[49] بازشناسی جنبه های تجاوز و دفاع، پیشین، ص 205.
[50] بقره / 251.
[51] امام خمینی رحمه الله، کشف اسرار، انتشارات آزادی، قم، ص 244.
[52] حج / 40.
[53] اسلام جنگ طلب نیست؛ بلکه در اسلام صلح بیش از جنگ مورد توجه قرار گرفته است. علامه طباطبایی در این مورد می فرماید:«اگر اسلام را به حال خود گذاشته بودند، هرگز فرمان جنگی را صادر نمی کرد و این همه جنگهایی که در اسلام واقع شد، همه اش تحمیل بر اسلام بود و او را به این واداشتند.» ر.ک.: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 4، ص 261.
[54] توبه / 12.
[55] بقره / 191.
[56] نساء / 91.
[57] توبه / 13.
[58] حجرات / 13.
[59] بقره / 190.
[60] نساء / 75.
[61] امام خمینی، صحیفه امام، ج 13، ص 243.
[62] همان، ج13، صص 98-99.
[63] همان، ج 13، ص 187.
[64] همان، ج 18، صص 212-209.
[65] همان، ج12، 392.
[66] همان، ج 13، ص 332.
[67] همان، ج13، صص 239-237.
[68] همان، ج 13، ص 256.
[69] همان، ج 15، صص 442-441.
[70] همان، ج 16، صص 354-352.
[71] همان، ج 13، ص 236.
[72] وصیت نامه امام خمینی رحمه الله.
نظر شما