درنگی در آثار و آرای جیمز گوردون ملتون(2)
1- ملتون و جنبشهای نوپدید دینی
جنبشهای نوپدید دینی (2) که اختصاراً NRMs خوانده میشوند ، یا کیشها (cults)، پدیدهای جدیدند که در اواخر دههی 1960 و اوایل دههی 1970 ظاهر شدند. آنها عمدتاً با جوامع غربی و با «ضد فرهنگ» دههی 1960 مرتبطند. آنها شامل جنبشهایی هستند نظیر:
- UC یا کلیسای وحدتبخش (Unification Church) که اعضای آن معمولاً با نام «مونی» میشناسند، منسوب به مؤسسش روحانی سون میونگ مون.
- ISKCON یا جنبش هیرکریشنا (جامعه بینالمللی برای وجدان کریشنا).
- بنیاد راجنیش که هماکنون به نام جنبش اشو شناخته میشود.
- کلیسای ساینتولوژی یا علمشناسی.
ابعاد و جنبههایی در NRM ها هست که مایهی نوپدید بودن آنها میشوند. برخی از مهمترین این ابعاد عبارتنداز: روش التقاطی، تیپ عمومی گروندگان، واکنش دوگانه در برابر مدرنیته (واکنش مخالفت و موافقت). ابعاد مهم دیگری نیز وجود دارند که مجال حاضر کوتاهتر از پرداختن بدانها است. NRM ها هم در سیستم عقاید و هم در سیستم اعمال خود ساختارهایی غیرعادی را پذیرفتهاند که محصول ترکیب خاصی از آیتمهای انتخابی از ادیان مختلف جهان هستند. به عنوان مثال، ادیان سلف (اصطلاحی که پائول هیلاس برای جنبشهایی ابداع کرده است که بر روی خود درونی به عنوان منبع الوهیت حقیقی متمرکز شدهاند) بر منابع سنتی متعددی همچون صور مختلف بودیسم مبتنی هستند و از تکنیکهای روانشناختی برای پرده برداشتن از «خدای درونی» استفاده میکنند. برخی شاخههای جنبش «توانش انسان»(3) جنبشی که شامل طیفی از رواندرمانیها همچون آغاز درمانی، بیوانرژتیک،نوزایی و ... است) تحت عنوان NRM ها گنجانده شدهاند و زیر شاخهی گروههای معروف NRM گردیدهاند خصوصاً جنبش دینی راجنیش (اشو)، هر چند این امر محل مناقشه است.
NRMها از طیف وسیع منابع مسیحی، غیرمسیحی، باطنی و علوم خفیه، اقتباس مطلب میکنند و میسر شدن این اتفاق، مرهون فرآیند جهانی شدن و ایجاد دهکدهی جهانی است. فرآیند جهانی شدن، جنبش مردم و عقاید را تسهیل کرده است. از دههی 1960 و 1970 به بعد،مناطق جغرافیایی متعددی، قبلهی طالبان معنویت شدند نظیر گوا(4) در هند و کیوسو(5) در پرو. این امر بر وجههی التقاطی این ادیان صحه میگذارد. بنابراین تعجب نباید کرد که اساتید «راجنیش» در پونای هند، طالبان معنویت را از غرب جذب کرده است و تعداد آن طالبان به زودی از همتایان هندیشان بیشتر خواهد شد. در سالهای اخیر، اینترنت طرق جدیدی برای مبادلهی اطلاعات و تفکرات گشوده است و موقعیتهای ممتازی برای ارتباطات دینی در فضای مجازی ایجاد کرده است. بافتهای متعدد فرهنگی، براساس فرآیند فرهنگپذیری و فرهنگدهی، آموزههای خاص شرق یا هر نقطهی دیگر جهان را در قالب NRM با خود سازگار کردهاند.
یکی دیگر از وجوه نوپدید بودن NRM ها،تیپ افرادی است که جذب آنها میشوند. اعضای NRM ها براساس تعدادی از مطالعات،جوانند،تحصیلات بالا و ذهن آرمانگرا دارند، عمدتاً جزو طبقه متوسطاند و نسبت به سؤالات دینی از دغدغهی بالایی برخوردارند. این امر را مقایسه کنید با تیپ گروندگان به گروههای دینی پیش از دوران NRM ها که عمدتاً افرادی محروم بودند، حال یا محروم از موقعیت اجتماعی یا محروم از منابع اقتصادی. روشن است که همین محرومیت بود که علت گرویدن میشد،اما در ادیان جدید،علت گرویدن،امری آسانیاب نبوده و نیاز به بحث و بررسی دارد.
هر چند کشورهای غربی و خصوصاً ایالات متحده، خاک حاصلخیزی برای رشد و توسعه این فرقهها بودهاند،اما ادیان جدید متعددی نیز در کشورهای دیگر جهان مثل ژاپن، آمریکای لاتین، کشورهای حوزه دریای کارائیب و آفریقا ظهور کردهاند. پاسخ به این سؤال که «کدام نوع از گروههای دینی را میتوان جزو NRM ها شمرد؟» بسته به دیدگاه شخص و تعریف موسع یا مضیقی که دربارهی NRM ها اتخاذ میکند متفاوت خواهد شد. به طور کلی اگر بخواهیم با تقسیمبندی هفتگانه الیزابت آروک {2} کار کنیم، NRM ها تحت مقولات زیر میگنجد:
1-گروههایی که از سنن شرقی الهام گرفتهاند (مثل ISKCON ساتهیا سائی بابا، سهاجا یوگا، دوستان نظامبودیست غربی یا FWBO، برهماکوماریز، مراقبه متعالی یا TM).
2-گروههایی که از بافت مسیحی برخاستهاند (مانند UC، کلیسای جهانی خدا، سپاه عیسی، کلیسای مسیح، CIG که اخیرا تحت عنوان «خانواده شناخته میشود).
3-گروههایی که در کشوری خاص ریشه گرفتهاند مثل ادیان جدید ژاپنی (همانند سوکاگاکایی، موسسهی تحقیق در سعادت بشر).
4-گروههایی که از تعالیم باطنی مشتق شدهاند (مانند اکانکار،(6) بشاره، (7) گوردیجف، (8) اوسپنسکی،(9)).
5-گروههایی که آنها را Self- religion (دین سلف= دین معطوف به خود) میخوانند (مانند شبکه مراکز یا est، تربیت زندگی، کنترل ذهن سیلوا).
6-گروههایی که بر موجودات فرازمینی و ufology (بشقاب پرندهشناسی) متمرکز شدهاند (مانند جنبش رائل، (10) دروازه آسمان، (11) ).
7-گروههای که با جنبش New Age مرتبطند (همانند کلیسای جهانی و پیروز (12) یا CUT).
الیزابت آروک، NRM ها را چنین تعریف میکند: گروهها و جنبشهایی که عمدتاً از جنگ جهانی دوم به بعد ظهور کردهاند و اواخر دههی شصت و اوایل دههی هفتاد در جوامع غربی برجسته و مشهور شدهاند. دورهی پس از جنگ جهانی دوم و قبل از اواخر دههی شصت را که زمان کمون و نهفتگی ادیان جدید پیش از برجستگی و شکوفایی بود، دوره Formative (تکوینی) یا Dormant (نهفتگی) مینامیم. در این دوره، مؤسسین و رهبران، خود تحت آموزش رسمی یا نوعی پرورش معنوی قرار داشتند با آرام آرام شروع به جمع کردن پیرو کرده بودند. بیشتر NRM ها، از همان اول کار، به صورت سازمانهای اجتماعی، شروع به کار کردند، سازمانهایی که مبتنی بر زندگی گروهی بودند و مرزهای مشخصی میان خود و جامعهی پیرامونی قائل بودند، ساختارهای سلسله مراتبی داشتند و دسته عقاید و تعالیم مشخص و متمایزی برای خود تنظیم کرده بودند. این تعالیم که توسط رهبر فرموله و نوشته میشد، طبیعی التقاطی داشت و این مهمترین ویژگی آن تعالیم بود.
یکی از مهمترین وجوه نوپدید بودن این ادیان، نوع ترابط آنها با جامعه مدرن است. NRM ها را به نوعی میتوان واکنش در برابر مدرنیته و لوازم آن به شمار آورد. NRM ها مخالفت علیه ماتریالیسم و کاپیتالیسم و علامتی برای فرآیند خود محدودکنندگی سکولاریزاسیون میدانند که البته مطلب اخیر، قابل نقد است و ما در جایی دیگر بدان خواهیم پرداخت.
از این دیدگاه، ادیان جدید آنتیمدرن جلوه میکنند. این گروهها سبک زندگی سادهای انتخاب میکنند، سبکی که آلترناتیو زندگی کاپیتالیستی است.
حال که صحبت از سبک زندگی در NRM ها شد شایسته است به خصوصیتی دیگر در ادیان جدید بپردازیم: ایدهی خانواده. در برخی NRM ها،گروه، خانوادهی حقیقی تلقی میشود؛ رهبر فرقه، پدر یا مادر است و اعضا، همدیگر را برادر یا خواهر مینامند. مثلا مون(13) (رهبر کلیسای وحدتبخش) و همسرش، والدین حقیقی تلقی میشوند و رهبر CUT، گوروما (Guru ma) یعنی مادر، استاد خوانده میشود کما اینکه نیوالا دوی (14) رهبر سهاجا یوگا را «شریناتاجی» یا مادر الهی میخوانند. در جنبش راجنیش، اعضای زن با پیشوند ma (مادر) خوانده میشوند مثل «ما آنند شیلا» تا به خصوصیات پرورشدهندگی آنان اشاره شود. رهبر راجنیش، فراجنسیت تلقی میشود.
این مفهوم زندگی خانوادگی در گروه بدان معنی است که اعضای برخی NRM ها، خود را مجزا از جهان میبینند. آنها دانش و بصیرتی دارند که دیگران ندارند و لذا نخبگانی هستند که دعوت شدهاند تا دانش خود را به جهان تقسیم کرده و آن را نجات بخشند یا حداقل امکان نجات را بدان ببخشند. ایدهی خانواده،مستلزم آن است که اعضا با مشایخ یا رهبر در مورد امور مهم زندگی مشورت کنند مثلاً در ازدواج و تعیین شریک زندگی. آرزوها و نیازهای افراد، جزو برنامه کاری کل گروه میشود و کل گروه رسالت تحقق بخشیدن بدانها را بر دوش خود احساس میکند.
برخی با اخراج جنبشهای New Age از گروههای هفتگانه ادیان جدید بر تمایز آن دو پای میفشرند. تمایز NRM ها با جنبشهای New Age به دیدگاه این افراد، امر حایز اهمیتی است. اولاً New Age کمی بیش از NRMs، قوت گرفت یعنی در دههی 1980. ثانیاً صورت سازمان در آن دو متفاوت است. هر چند برخی گروهها New Age محسوب میشوند مانند Esalen و Findhorn اما جنبش، New Age یک شبکه از گروهها است که اتوریته مرکزی یا رهبری مرکزی واحدی ندارند و فاقد دسته تعالیم مشترکی هستند. لذا، New Age را به عنوان «جنبش پارهپاره،بیرهبر یا چند رهبر و شبکه شده» میشناسند. میتوان گفت «مصرفگرایی معنوی» یا «ذهنیت گزینش و انتخاب» که در New Age شایع و رایج است، شاهد شباهت آن به پست مدرنیته و نه مدرنیته است ( به خلاف NRMs)، هر چند عقاید مختلفی در این زمینه وجود دارد.
New Age تحت تسلط ارزشهای معنوی آمریکا و ایدههای آمریکایی است و شدیداً فردی و ایندیویدوئالیستی میباشد. تمرکز آن بر self است و عمدتاً ریشه در دو امر دارد:
1-هرمسیسم رنسانس و باطنگرایی غربی که خود بر پایهی منابع الحادی، یهودی و مسیحی مبتنی است و
2-علوم خفیه که سکولاریزاسیون اولیه باطنگرایی را تحت فشارهایی چونان روشنگری و ظهور علم نمایندگی میکند. {3}
تمایزاتی در کاربرد واژههای NRM و cult (کیش) وجود دارد که البته واژگان denomination (انشعاب) و sect (فرقه) را نیز باید بر آنها افزود. در اینجا مجال پرداختن جز به تمایز دو واژهی اول وجود ندارد. واژه NRM عموماً از سوی دانشگاهیان به کار رفته است، زیرا اولاً نوترال و خنثی است و بار ارزشگذارانه ندارد، در حالی که واژهی دوم یا کیش، در بین مردم، واژهای منفی تلقی شده و تخریب و انزوا و بریدن از اعتقادات اساسی را تلویحاً میفهماند. ثانیاً در جامعهشناسی دین cilt و sect واژگانی فنی هستند که انواع گروههای دینی را که تحت NRM نمیگنجند در بر میگیرند. در عین حال برخی معتقدند در جامعهشناسی کولت را اصلاً نباید به کار برد چون بار سیاسی با خود دارد.
پاستور هاک (15) که در آلمان مطالعه ادیان جدید را به دست گرفت، در سال 1974، واژه jugendreligionen (ادیان جوان) را به کار برد. مقصود او از این واژه 5 جنبش دینی UC، ساینتولوژی، COG رسالت نور الهی و ISKCON بود که البته در سال 1977 TM، را نیز بر آنها افزود. هاک دریافت که این گروهها با سه خصوصیت از دیگر گروهها متمایز میشوند: فرمول نجات جهان، خانوادهی نجات یافته و استاد مقدس.
مطالعهی ادیان که طی عمر حدوداً سیوپنج ساله خود، به معنی واقعی کلمه، صدها کتاب و هزاران مقاله، در تلاش برای درک ذات ادیان جدید ونقش احتمالی آنها در قرن آینده تولید کرده است، به عنوان حوزهای مجزا و تخصصی در مطالعات ادیان و جامعهشناسی ادیان به شمار میرود، هر چند باید بر ماهیت میان رشتهای آن تأکید نمود. مطالعات ادیان جدید در دههی 1970، همزمان با همگرایی مطالعات دینی و مطالعه علمی اجتماعی دین به عنوان یک زیر گرایش مجزا ظاهر شد. مطالعهی ادیان جدید، از آغاز کارش دقیقاً سرگذشتی چند رشتهای داشته است. رشتههایی که به جای اتحاد از طریق رویکرد روششناختی از طریق موضوع به هم گره میخورند. آنگونه که گوردون ملتون توضیح میدهد به وجود آمدن مطالعات ادیان جدید به صورت گرایشی جداگانه بر دو پایهی تاریخی استوار است: تکامل رشتهی کهنتر تاریخ ادیان و مطالعهی کیشها که بیشتر بر الهیات و جامعهشناسی متمرکز بوده است.
به نظر میرسد آیندهی این رشته باید به تحقیق پیرامون چند مسئله متمرکز شود: ماهیت انشقاقها و گروههای دینی در اسلام، خصوصاً ایران. تعیین جایگاه سکولاریزاسیون دین در فرآیند NRMسازی، تکمیل اطلاعات میدانی از سازوکارهای عضوگیری و نیز از ماهیت درونی و عملکرد والدین منشانهی داخل گروهها و مسائلی از این دست.
از اهم دانشمندانی که در این رشته به عنوان زیرشاخهای از جامعهشناسی دین، برجسته هستند میتوان به برایان ویلسون، خانم ایلین بارکر، جان سالیبا، جان هانیگان، کالین کمپبل ، اشتفان وارنر،جیمز بکفورد، میلتون یینگر و البته به دانشمند و نویسندهی پرکار، جیمز گوردون ملتون اشاره نمود.
ادامه دارد ...
منبع: فصلنامه راهبرد 1385 / شماره 39، بهار ۱۳۸۵/۰۲/۰۰
نظر شما