موضوع : پژوهش | مقاله

دلایل آغاز و تداوم جنگ


فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دوران جنگ تحمیلی نقش عمده‌ای در تصمیم‌گیری‌ها و تصمیم‌سازی‌ها داشت. وی از بیست‌ و هفت سالگی در حالی که یک سال از جنگ گذشته بود با حکم حضرت امام (ره) فرماندهی کل سپاه را بر عهده گرفت. خبرنگار روزنامه «ملت ما» در آستانه فرا رسیدن هفته دفاع مقدس به دفتر دکتر محسن رضایی رفت و با وی از دوران پر شور و حماسه آفرین دفاع مقدس به گفت‌وگو پرداخت که در زیر بخش‌هایی از آن را می‌خوانید:

* دلایل آغاز جنگ در ذهن خیلی‌ها خصوصا نسل جوان که نه انقلاب را دیده‌اند و نه در جنگ سن و سالی داشتند چه بود؟ چرا جنگ شروع شد و آن موقع شما کجا بودید؟
**هفته دفاع مقدس فرصت خوبی است که دفاع مقدس و جنگ تحمیلی بازخوانی شود چون هشت‌سال از تاریخ سیاسی ایران را به خودش مشغول کرده است، حرف‌ها و درس‌های فراوانی در آن وجود دارد. زمانی که جنگ شروع شد من در تهران بودم در آن زمان بمباران‌های زیادی در ایران صورت گرفت چون حدس می‌زدم که تلاش اصلی دشمن در اهواز باشد همان روز سریعا خودم را به آن‌جا رساندم.
شروع جنگ و احتمال حمله عراق به ایران برای خیلی‌ها باور کردنی نبود اما بنده و چند نفر از جمله آقای شمخانی از یک ماه قبل از شروع جنگ، جلسه مفصلی با آقای بنی‌صدر داشتیم و به ایشان گفتیم که عراق می‌خواهد به ایران حمله کند آن موقع بنی‌صدر که فرماندهی کل قوا و رئیس‌جمهور کشور بود نپذیرفت و چند روز مانده به شروع جنگ، ادعا کرد که اطلاعاتی در این زمینه به او رسیده است که عراق قصد حمله به ایران را دارد و او هزینه‌ای را بابت این اطلاعات پرداخته است.
پاسخ ما به او این بود که ما که یک ماه قبل این موضوع را با شما مطرح کرده بودیم! از غریبه‌ها می‌پذیری و صحبت نیروهای انقلاب را باور نکردی من روز اول خودم را به اهواز رساندم و با دیگر افراد رزمنده سعی کردیم که از سقوط اهواز جلوگیری کنیم چرا که اهواز مرکز استان بود و اگر به دست دشمن می‌افتاد سقوط استان خوزستان پیروزی بزرگی برای صدام تلقی می‌شد. به همین دلیل برای ما خیلی مهم بود که هر طور شده اجازه ندهیم که اهواز سقوط کند و لذا در اهواز نخستین قرارگاه ایجاد شد.

* در اهواز در کجا مستقر شدید؟
**در اهواز جایی بود که امریکایی‌ها در زمان رژیم شاه از آن برای بازی گلف استفاده می‌کردند و ما به علت این‌که آن جا در مجاور یک سری ارتفاعات بود و پناهگاهی بود، قرارگاهی ایجاد کردیم به نام« پایگاه منتظران شهادت» و عملا سازماندهی دفاعی در برابر دشمن از آن‌جا شروع شد.

* نخستین عملیات سپاه چه زمان آغاز شد؟
**سپاه ابتدا شروع به عملیات‌های پارتیزانی کرد. چند روز بعد همان جا گروهی از دوستان ما از کردستان به عنوان گروه آقای بلالی آمدند که در همان روز، (روز پنجم آغاز جنگ) به عراق حمله کردند و بنده صبح روز بعد که برای بازدید به آنجا رفتم تا ساعت 10، 11 شب درگیر بودیم که چند تا تانک و تعدادی نفربر از آنها زده شد و عراقی‌ها از محاصره شهر حمیدیه عقب رفتند و سه راهی حمیدیه به سوسنگرد آزاد شد. به مرور گروه‌های مردمی از استان‌ها و شهرهای مختلف می‌آمدند و در مقابل عراق خطوط دفاعی را پر می‌کردند و شب‌ها عملیات محدود انجام می‌دادند.

* چرا چهار عملیات اول جنگ به شکست منجر شد؟
**به دلایل مختلفی از جمله این‌که اولا بنی‌صدر آدم نظامی نبود و از طرف دیگر به‌شدت مغرور بود و دیگر این‌که افرادی که بینش کلاسیکی در جنگ داشتند دور او را گرفته بودند و به او خط می‌دادند و دیگر به فرماندهان سپاه و نیروهای انقلابی ارتش اجازه نمی‌دادند که با ابتکارات جدید دشمن رو عقب بزنند به همین دلیل در زمان بنی‌صدر که ایران چهار عملیات کلاسیک بزرگ انجام داد تا بهمن ماه 1359 با شکست مواجه شد و ایران به نتیجه‌ای نرسید.یک حمله در دزفول شکل گرفت که ارتش ایران از پل نادری عبور کرد ولی شکست خورد. عملیات نصر درهویزه صورت گرفت و دو عملیات هم در محور آبادان شکل گرفت که آنها هم با شکست مواجه شد.

* آیا این شکست‌ها به علت عدم هماهنگی و همکاری سپاه و ارتش نبود؟
**خیر. در آن زمان بحث اصلی مدیریت غلط در جبهه‌ها بود. مدیریت غلط یکی از آسیب‌هایی که از خود بر جای می‌گذاشت، اختلاف بین ارتش و سپاه بود ولی این تنها آسیب ناشی از آن مدیریت نبود. بلکه طراحی و اجرای عملیات‌های متکی به روش‌های کلاسیک هم ناشی از مدیریت می‌شد.
در روش‌های کلاسیک موفقیت به ابزار و مهمات و فناوری است در حالی که فناوری و تجهیزات ایران آسیب دیده بود و دیگر از سوی امریکا تامین قطعه و مهمات نمی‌شد. لذا باید مدل جدیدی جایگزین روش کلاسیک می‌شد اما مدیریت آقای بنی‌صدر فهم این مسئله را نداشت که نوع جدیدی از نبردها را در سال دوم جنگ جایگزین روش کلاسیک کند و اگر کسی هم به او پیشنهاد می‌داد مخالفت می‌کرد.

*آیا بنی‌صدر دشمنی داشت یا مدیریت غلطی داشت؟
**مدیریت غلطی داشت. قاعدتا او هم می‌خواست که پیروزی‌هایی به دست آورد که در صحنه سیاسی بتواند از آن استفاده کند اما نتوانست. هر چند که در اواخر سال 1359 رویکردی در مخالفت با نظام پیدا کرد و با عوامل ضد انقلاب متحد شد.
در ابتدای جنگ، اکثر فرماندهان با سابقه ارتش یا بازنشست شده بودند یا فرار کرده بودند و تعدادی از ارتشیان تحت تاثیر نظام قبلی بودند فکر نمی‌کنید یک سری سنگ اندازی و کارشکنی‌هایی وجود داشت و به‌خاطر این‌که ارتش از طرف شاه شکل گرفته بود، جوانان انقلابی نمی‌خواستند که ارتش باشد؟ در سال‌های اول جنگ و همین طور سال‌های بعد که ارتش کارشکنی نمی‌کرد اما آقای بنی‌صدر مانع وحدت بین ارتش و سپاه می‌شد. از طرف دیگر در خود ارتش هم از روی کار آمدن نیروهای انقلابی و حزب‌اللهی ارتش جلوگیری می‌کرد. به عنوان مثال آقای صیاد شیرازی مظلوم بودند بنی‌صدر ایشان را خلع فرماندهی کرده بود. بنابر این مشکل ما این بود که اجازه وحدت نمی‌داد و خودش هم توانایی اداره جنگ را نداشت.

* این روزها یکی دیگر از بحث‌هایی که درباره جنگ مطرح می‌شود، عدم همراهی دولت با جبهه‌هاست؛ چرا این انتقادها اکنون مطرح می‌شود و آیا به واقع این‌گونه بوده است؟
**از آزادی خرمشهر به بعد بدون ورود نیروهای ایران به داخل خاک عراق جنگ تمام نمی‌شد و لذا باید با ظرفیت بزرگ‌تری به جنگ ادامه می‌دادیم. چرا که ظرفیت سپاه و ارتش به تنهایی برای ادامه جنگ کافی نبود البته می‌توانستند بجنگند و عملیات فاو را هم انجام دادند اما برای شکست صدام ظرفیت ما کافی نبود و اگر می‌خواستیم او را شکست دهیم باید کل کشور به جنگ وارد می‌شد. لذا بعد از عملیات خرمشهر و خصوصا بعد از والفجر مقدماتی، فرماندهان جنگ از دولت می‌خواستند که وارد جنگ شود.
مسئولان سیاسی مخصوصا دولت، ابهام داشتند که دولت را وارد جنگ کنند. فکر می‌کردند که اداره مردم با مشکل مواجه می‌شود و برخی هم فکر می‌کردند حتی اگر دولت هم وارد جنگ شود به نتیجه‌ای نمی‌رسند و چون اختلاف نظر پیش آمده بود دیگر انتظار فرماندهان نیز تحقق نیافت.

* معیار انتخاب فرماندهان جنگ و انتخاب شما برای فرماندهی سپاه چه بود؟
**بنده در نیمه اول شهریور سال 1360 به عنوان فرمانده سپاه حکم را از حضرت امام (ره) دریافت کردم. یک روز حاج احمد آقا مرا خواستند و گفتند امام با شما کار دارد. به جماران رفتم و با امام ملاقات کردم. ایشان به من گفتند: «چند سال داری؟» گفتم: «27 سال». امام فرمود: «من قصد دارم شما را به فرماندهی سپاه منصوب کنم، بروید و با نیروهای انقلاب یک کاری برای جنگ بکنید.»
ما در ابتدا در هر محوری یک تیپ ایجاد کردیم، تیپ‌های رزمی که فرماندهی هر کدام را به یکی از افراد شایسته‌ای از جمله شهید باکری، شهید کاظمی، شهید همت، شهید متوسلیان واگذار کردم. تمامی افراد را شناسایی کردم و به آنها حکم فرماندهی دادم. اکثر آنها افراد گمنام در زمین و معروف در آسمان‌ها بودند به‌طوری که در طریق‌القدس ما 3 تیپ داشتیم و در بیت المقدس 12 تیپ.
یعنی در عرض یک سال 12 تیپ رزمی تشکیل داده بودیم که به‌طور جدی و اصولی با ساز و برگ و شاکله نظامی وارد کارزار جنگ شده بودند. در انتخاب فرماندهان با دوستانمان مثل شهید باقری، آقای رشید، آقای شمخانی و آقای صفوی مشورت می‌کردم ولی در نهایت تصمیم را می‌گرفتم و برای لشکرها و قرارگر‌ها فرمانده انتخاب می‌کردم و حکم آنها را صادر می‌کردم.

* معیار انتخاب شما برای انتخاب فرماندهان چه بود؟
**نخستین معیار ما ایمان و داشتن روحیه ایثار و شهادت طلبی و دومین معیار ما کارآمدی بود. رزمندگانی که از مراتب پایین رشد می‌کردند و سلسله مراتب را طی می‌کردند و بالا آمدند ما نیز مرتب مسئولیت‌های بالاتری به آنها می‌دادیم. بعضی که نمی‌توانستند در همان سطح باقی می‌ماندند و باقی که توانایی‌اش را داشتند از آنها عبور می‌کردند و در رده‌های بالاتری قرار می‌گرفتند. بنابراین روش ما در انتخاب فرماندهان متکی بر امتحان آنها در صحنه عملیات بود.
هر عملیاتی که با موفقیت انجام می‌دادند در عملیات بعد یک رتبه بالاتری می‌گرفتند و اگر نمی‌توانستند در همان سطح باقی می‌ماندند. مهم‌ترین مسئله کادر‌سازی و فرمانده پروری بود هر فرماندهی که دو قدم جلو می‌آمد خود ما هم دو قدم دیگر او را جلو می‌کشیدیم و عملا عملیات‌ها را تبدیل به کلاس‌های تربیت نیرو کرده بودیم.

* خاطرات شما از سال‌های دفاع مقدس که در راس فرماندهی سپاه بودید چیست ؟
**شاید شیرین‌ترین خاطره من پرواز با اف - 5 از پایگاه وحدتیه دزفول به سمت تهران بود که قبل از عملیات فتح المبین چون این عملیات با شک و تردید مواجه شده بود من باید به تهران می‌آمدم و خدمت امام می‌رسیدم تا کسب تکلیف کنم. منتهی چون زمان ما کم بود و باید ظرف دو سه ساعت تصمیم می‌گرفتیم که عملیات را انجام دهیم لذا هیچ راه دیگری جز استفاده از هواپیمای جنگی نبود چرا که با خودرو هم بیش از یک روز طول می‌کشید و هواپیمای مسافر بری هم که نمی‌توانست به آنجا پرواز کند چون زیر بمباران و آتش توپ خانه دشمن بود. لذا باید سوار اف – 5 می‌شدم آن هم زیر آتش و به تهران می‌آمدم و دوباره باز می‌گشتم و چند ساعت بعد تصمیم می‌گرفتیم که البته در طول پرواز مشکلاتی پیش آمد که مفصل است.
بعد که خدمت امام رسیدم به امام عرض کردم که ما داشتیم برای عملیات آماده می‌شدیم اما مرددیم امشب حمله کنیم یا 48 ساعت بعد. ایشان چون شنیده بودند که فرماندهان تقاضای استخاره کرده بودند فرمودند که نیازی به استخاره نیست شما بروید فکر کنید و تصمیم بگیرید اگر ابهام پیدا کردید بعد از خدا طلب خیر کنید ولی شما پیروز هستید حضرت امام دو بار این جمله را تکرار کردند.
بلافاصله برگشتم و با فرماندهان صحبت کردم و عملیات را 48 ساعت به تاخیر انداختیم. بعد از 48 ساعت چون هنوز فکر می‌کردم که همچنان ممکن است نگرانی‌هایی باشد من تفالی زدم به قرآن مجید که سوره فتح آمد. جالب این بود که وقتی امام فرمود که بروید و با فرماندهان همفکری کنید و بعد فرمودند که شما پیروز هستید و وقتی سوره فتح آمد حرف امام با تفالی که ما به قرآن زدیم یکی بود.

*سال 61 خرمشهر آزاد شد این چند سال یک شبهه‌ای به وجود آمده که سال 61 می‌توانست جنگ تمام شود چرا بعد از این پیروزی ایران به پایان جنگ تن نداد؟
**چند دلیل وجود داشت، اول این‌که هنوز هزار کیلومتر مربع دست عراق بود مثل نفت شهر که یک شهر مرزی بود که فاصله‌اش با مرز یک یا دو کیلومتر بیش‌تر نیست که با خاک یکسان شده بود اما چاه‌های نفتی در آن جا بود و ارتفاعات سمت ایلام و آذربایجان غربی و کردستان در دست عراق بود.
دوم این‌که امریکا، غرب و شورای امنیت فقط می‌گفتند آتش بس و نمی‌گفتند که بعدش چه؟ و چون عراق قرارداد 1975 را پاره کرده بود و مرز‌های ما را به رسمیت نمی‌شناخت و برای ما مهم بود که حالا که می‌خواهیم آتش بس کنیم سرنوشت مرز چه می‌شود. لذا سرنوشت مرزها را مشخص نمی‌کردند.
از طرف دیگر ما شک داشتیم که آنها صداقت دارند یا دنبال گرفتن زمان هستند و می‌خواهند خودشان را بازسازی کنند و دوباره حمله کنند و هیچ کس پیشنهاد نمی‌کرد که ما تضمین می‌کنیم که صدام دوباره حمله نخواهد کرد. این سه عامل موجب شد که ایران جنگ را ادامه دهد تا هم مرزها را مشخص کند و هم سرزمین‌هایش را آزاد کند و هم مطمئن باشد که در مرزهای غربی دیگر با خطری مواجه نیست.

* 23 سال از پایان جنگ تحمیلی گذشته آیا گام‌هایی که متولیان فرهنگی برای حفظ ارزش‌های دفاع مقدس برداشتند کافی بوده؟ شما عملکرد متولیان فرهنگی را در تبیین فرهنگ ایثار و شهادت و حفظ ارزش‌های دفاع مقدس چگونه ارزیابی می‌کنید؟
**هنرمندان ما طی این سال‌ها برای انتقال ارزش‌های جنگ زحمات زیادی کشیدند و هزینه‌های زیادی متحمل شده‌اند که البته نسبت به کل کارهای فرهنگی نمی‌شود گفت که هزینه زیادی شده است به هرحال زحمت زیادی کشیده شده است ولی این زحمات نسبت به انتظارات مردم و حقایق جنگ و خواسته‌های مردم فاصله زیادی دارد. به نظر می‌رسد متولیان فرهنگی باید اهمیت بیش‌تری بدهند و هنرمندان ما بیش‌تر کار کنند.

* توصیه شما به عنوان فردی که در تمام سال‌های جنگ در بطن جبهه‌ها بودید چیست؟
**توصیه من این است که یک مقدار کارهای پژوهشی و مطالعاتی را در زمینه دفاع مقدس افزایش دهند که اولا متوجه شوند که حقیقتا چه اتفاقی افتاده است. مسئله دوم این است که اندیشمندان صاحب نظر ما و هنرمندان بزرگ کشور برای این مسئله وقت بگذارندو مسئله سوم این است که دولت از آنها حمایت کند. کم نیستند هنرمندانی که فیلم می‌سازند یا شعرا و نویسندگان یا محققان، زحمتشان را می‌کشند ولی مورد حمایت قرار نمی‌گیرند و حمایت دولت از آنها خیلی موثر است و می‌تواند راه گشا باشد.

* عملکرد بنیاد شهید و امور ایثارگران به عنوان نهاد متولی خدمات رسانی به ایثارگران را چطور ارزیابی می‌کنید؟
**بنیاد شهید وامور ایثارگران ظرفیت‌هایی دارد که می‌تواند خدمات بیش‌تری به جامعه هدف خود ارایه دهد. مسئله فرهنگی حائز اهمیت است توجه به اشتغال فرزندان شهدا و جانبازان خیلی مهم است، مداوای جانبازان، مسائل روحی و روانی قشر ایثارگران خیلی مهم هستند. به هر حال بار سنگینی اکنون بر روی دوش بنیاد شهید و ایثارگران است و ظرفیت کار بیش‌تری هم است که انتظار ما این است که این دوستان به فعالیت‌هایشان اضافه کنند.

*به نظر شما اگر دوباره جنگی در ایران صورت بگیرد جوان‌های امروز ما می‌توانند با همان روحیه جوانان 30 سال گذشته از کشور دفاع کنند؟
**ظاهر امر ممکن است پاسخ منفی باشد اما در باطن امر من معتقدم که به محض این‌که حس ملی و اسلامی جوان‌های ما تحریک شود و اینها متوجه شوند که ایران در معرض خطر قرار گرفته دوباره همان اتفاق می‌افتد. شاید تصور عدم تمایل جوانان ایرانی باعث فریب صدام شد. صدام فکر می‌کرد که اگر به ایران حمله کنند کسی نیست که جانش را به خطر بیندازد.
انقلابی هم که جوان‌های آن زمان برپا کرده بودند درسته که تعدادی شهید دادیم اما انقلاب ما مسلحانه نبود. انقلاب ما بیش‌تر خیابانی و مردمی بود تا مسلحانه. لذا اینها فکر نمی‌کردند که نیروهایی که انقلاب کرده بودند بتوانند در صحنه رزم نیز پیروز شوند.


منبع: / سایت خبری / تابناک ۱۳۹۰/۷/۳به نقل از: روزنامه ملت ما 90
گفت و گو شونده : محسن رضایی

نظر شما