تصویر یک خانواده پرجمعیت
مجله پیام زن اردیبهشت 1371، شماره 2
51
مادری بود 25 ساله، ضعیف و ناتوان، چین و چروک تحمل مشقات زندگی بر چهره اش نشسته بود، آن چنان که در نگاه اول، فکر کردم او زنی پنجاه ساله است. صدایش به سختی شنیده می شد. جملات ناقص و بریده بریده اش با آه سرد و بغض آلودی توأم بود. دردهای زایمانش شروع شده، انقباضات رحمی به طور متناوب تکرار می شد. پرسیدم: مادر! چند زایمان داشته ای؟ آهی کشید و گفت: چهارده بار زایمان کرده ام. شش مورد از زایمانها به مرگ نوزادان منجر شده است.
ازدواج، ولادت، عشق و عاطفه و محبت مادر، کلمات شیرین و دلنشینی هستند که بنیان خانواده و اجتماع را استحکام می بخشند و ضامن بقای نسل و سلامت روح انسانهایند. تولد فرزند، این زیباترین جلوه خلقت، با آن همه حقایق عارفانه و رموز حکیمانه اش، محصول یک کار بسیار پرزحمت و دردآوری به نام زایمان است. اگر از نزدیک، شاهد روند زایمان باشید، درمی یابید که در پس این همه عاطفه و احساس، عشق و جاذبه، چه واقعیت سخت و جانکاهی پنهان است. دردی طاقت فرسا سرتاسر وجود مادر را فرا می گیرد و ناله های جانخراش مادر، انسان را مضطرب و غمگین می سازد.
انقباضات رحمی، شدت گرفته و درد زایمان، شدید شده است، باید مادر را به اتاق زایمان، منتقل کرد. این کار انجام می شود. پس از مدت کوتاهی، نوزاد متولد شد. او نهمین فرزند دختر خانواده است که به جمع هشت خواهر خود می پیوندد. عامل زایمان به مادر خبر می دهد که نوزادش دختر است. مادر، سراسیمه می شود و آرام آرام گریه می کند. گریه های مادر و نوزاد در هم می پیچند. ترس و لرز، سراسر وجود مادر را فرا گرفته است. ترس از تحقیر و دشنام شوهرش!
این صحنه و صحنه های مشابه آن، انسان را به یاد دوران جاهلیت می اندازد. وقتی خبر تولد دختر را به پدرش می دهند، دنیا در پیش چشمش تیره و تار می گردد. در مواردی حتی دیده شده که پدر و مادر از بردن فرزند خود به خانه، سر باز زده اند و حتی برخی از شوهران به ملاقات همسر خود نمی آیند!
سری به زایشگاههای شهرهای بزرگ بزنید. اتاق معاینه، اتاق انتظار، اتاق زایمان و بخشهای زنان و مامایی، مملو از بیمار است. سوءتغذیه و کم خونی بیداد می کند. قیافه بیماران، لباس، سن و سال، زبان و ... شما را متأثر می کند. احساس می کنید که همه جا بوی فقر می دهد. مادران بین سنین پانزده تا سی ساله، فراوان دیده می شوند که هر کدام به طور متوسط هشت زایمان انجام داده اند.
به تحقیق چنین کودکانی از تغذیه مناسبی برخوردار نخواهند بود و رشد جسمی و مغزی آنان مطلوب نبوده، از شادابی و طراوت، برخوردار نیستند. پدر و مادر، اگر بتوانند شکم آنها را سیر نگه دارند، هنر کرده اند تا چه رسد به تأمین نیازهای تربیتی و آموزشی آنان. و اینجاست که جامعه از این خلأ روانی، آسیب جدی و جبران ناپذیری متحمل خواهد شد.
با توجه به ویژگیهای مراجعین درمی یابید که بیشتر آنها را مهاجرین روستایی تشکیل می دهند.
اگر سری به قسمت بایگانی پرونده بزنید و پرونده بیماران را مطالعه کنید یا با مراجعین صحبت نمایید، تعداد نه فرزند و بیشتر از آن معمول و رایج است و بدتر از آن اینکه اغلب شوهران یا بیکار هستند یا کارگرند و یا به مشاغل کاذب مشغولند.
حال، درمی یابید که فقر، تمام آن واژه های زیبا، نوزاد، عاطفه، عشق و امید را دگرگون، و سوءتغذیه، کم خونی، بیماری، بی سوادی ... خودش را تحمیل نموده است. بدون شک، اینها عواملی هستند که سلامت خانواده را به خطر می اندازد.
آنچه اینک در پی آنیم این است که ضمن بررسی این عوامل، نظر خوانندگان گرامی را به خطراتی که بنیان خانواده و اجتماع را تهدید می کند جلب نموده، به منظور روشن ساختن افکار عمومی و تبیین موضوع بکوشیم.
عواملی که سلامت خانواده را به خطر می اندازد:
1ـ ازدواج در سنین پایین
ازدواج، یک سنت حسنه و ضامن سلامت جسمی، روحی و اخلاقی جامعه است و هیچ گونه تردیدی در آن نیست. اعضای خانواده به دلیل اینکه از نظر اخلاقی و عاطفی به یکدیگر وابسته اند، در ایجاد محیط امن زندگی ـ خانوادگی و اجتماعی ـ نقش اساسی دارند. ناگفته نماند که در این مورد نیز مانند سایر امور باید جانب اعتدال را رعایت و از افراط و تفریط، پرهیز نمود.
در مطالب قبل گفتیم که سن بلوغ یا سن ازدواج، تفاوت دارد، و دلایل آن را نیز بیان نمودیم. بنابراین، برخورد صحیح و منطقی آن است که با توجه به شرایط جسمی ـ اقلیمی ـ اجتماعی، رشد فکری و آمادگیهای فردی در ارتباط با سن ازدواج، تصمیم گرفته شود. مناسبترین سن ازدواج از نظر ما، سنین بالای هیجده سالگی است. از مهمترین عوارض ازدواج در سنین زیر هیجده سالگی، افزایش احتمال ناهنجاریهای جنین، زایمانهای زودرس و مخاطراتی است که سلامت مادر و جنین را تهدید می کند. علاوه بر این، با توجه به اینکه مدت زمان باروری در ازدواجهای سنین پایین طولانی تر بوده و عدم آگاهی و شناخت صحیح زنان جوان از روشهای پیشگیری از حاملگی به آن اضافه می شود، نتیجه ای جز افزایش تعداد زایمانها و فرزندان به بار نخواهد آورد و پیامدهای ناگواری مثل سوءتغذیه، عدم رشد جسمی و مغزی فرزندان را به دنبال خواهد داشت و به طور طبیعی در امر تربیت و آموزش آنان تأثیر نامطلوب خواهد گذاشت و مادر نیز دچار پیری زودرس شده و مستعد برای بیماریهای مختلف خواهد بود.
2ـ فاصله سنی زیاد بین زن و مرد
یکی دیگر از معضلات اجتماعی، فاصله سنی زیاد بین زن و شوهر است. بر اساس پاره ای از تفکرات نادرست که در سطح وسیعی از جامعه وجود دارد، هر چه سن زن، کمتر باشد، آن خانواده و طبعا چنین جامعه ای سعادتمندتر است. برمبنای این بینش، مرد حاکم مطلق و سالار خانه است و دستوراتش بدون چون و چرا باید اجرا شود و حتی تصمیم گیری در مورد کلیه امور زناشویی با اوست. بر این اساس، زن باید در تمام جهات از شوهرش ضعیفتر باشد، از جمله، سن او هر چه کمتر باشد، حرف شنوی او بیشتر و اظهارنظر و ابراز وجودش کمتر است. افراط در این زمینه، گاهی به حدی می رسد که فاصله سنی زن و مرد از ده ـ پانزده سال نیز تجاوز می کند و عدم تفاهم اخلاقی و فکری که یکی از عوامل خطرناک سلامت خانواده محسوب می گردد، از همان روز اول، شروع می شود.
در چنین خانواده ای فرزندانی متولد می شوند که از نظر سنی به مادر خود نزدیکترند و از پدر خود فاصله زیادی دارند. نه پدر می تواند بر امر مهم تربیت فرزندانش نظارت دقیق داشته باشد و نه مادر صلاحیت آموزش فرزندان را دارد. این مشکل، بخصوص اگر مادر در سنین پایین، ازدواج کرده باشد، شکل حادتری به خود می گیرد و مادر به ماشینی برای تولیدمثل و زایمان، بدل شده، پدر نیز مجبور است که شب و روز برای شکمهای گرسنه فرزندانش کار کند.
3ـ زایمانهای مکرر و عدم فاصله مناسب بین
فرزندان
یکی دیگر از عواملی که سلامت خانواده را به خطر می اندازد، زایمانهای مکرر مادر است. در یک خانواده پرجمعیت که به هر حال از یکی از ابعاد روحی ـ جسمی یا اجتماعی سلامتی محروم است، پدر و مادر، هیچ برنامه ای برای فاصله گذاری و انتخاب تعداد فرزندان ندارند. مادر از روشهای بارداری، بی اطلاع است و اگر از نعمت سواد برخوردار نباشد، این بی اطلاعی بیشتر است. آنها زمان حاملگی، تعداد فرزند، رشد، تغذیه، آموزش و تربیت فرزندان خود را به دست شانس و سرنوشت می سپارند.
از طرف دیگر زایمانهای مکرر، مادر را در معرض انواع بیماریهای جسمی و روحی قرار می دهد. به طوری که مادر به تدریج، دچار کمردردهای شدید می شود و وضعیت طبیعی ستون فقرات و لگن، دچار تغییرات تخریبی شدید می گردد. علاوه بر این، مادر دچار ضعف، سوءتغذیه، کم خونی و در نتیجه، آماده ابتلا به بیماریهای مختلف خواهد بود. مادری که هنوز بچه اول را از شیر نگرفته است، بچه دوم را به دنیا می آورد و از نظر روحی، دچار افسردگی می شود. بی خوابی شبانه روزی او، اگر چه به خاطر عشق و علاقه به فرزند است، اما او را بسیار آسیب پذیر می سازد. پدر و مادری که بچه هایشان را پشت سر هم و بدون رعایت فاصله مطلوب به دنیا می آورند، ناخودآگاه باعث سوءتغذیه بچه های خود می گردند. مادر، مجبور است شیردهی بچه اول را متوقف کند و نوزاد تازه رسیده را شیر بدهد. در این مواقع، شیرخوار اول دچار بیماری به نام «کواشیورکور» می شود. این در حالی است که فاصله بدو تولد تا سه سالگی، حساسترین سن از جهت تغذیه است و عدم رشد مغزی و جسمی کودک نیز در این فاصله (سه سال) شکل می گیرد.
از سوی دیگر، کودکانی که پشت سر هم و به فاصله یک سال و گاهی کمتر به دنیا می آیند، از آنجا که مادر مجبور است از نوزاد مراقبت بیشتری نماید و گاه تمام وقتش را صرف نگهداری او کند، بناچار کودک کوچک دیگرش از مراقبت و محبت مادر، محروم می ماند و به تدریج از نظر روانی متأثر می شود.
روانپزشکان معتقدند که شخصیت انسان در دو تا سه سال اول زندگی، شکل می گیرد. بنابراین اگر فاصله گذاری مناسب بین فرزندان نباشد، کودکان دچار اختلالات عاطفی و روانی خواهند شد و در واقع، سلامت آنها به خطر می افتد، چون سلامتی، عبارت است از تأمین رفاه جسمی، روحی و اجتماعی.
با توجه به رشد بی رویه جمعیت و عدم به کارگیری امکانات بالقوه کشور از نظر تأمین رفاه، مسکن، بهداشت، درمان و آموزش، کنترل روند تصاعدی رشد جمعیت، یک ضرورت انکارناپذیر است.
4ـ عدم اطلاع از روشهای پیشگیری
با توجه به اینکه پیشگیری از حاملگی و رعایت فاصله مناسب بین فرزندان، سهم بسزایی در سلامتی خانواده دارد و با توجه به تنوع روشهای پیشگیری باید سطح آموزش و آگاهی بانوان را بالا برد.
مراکز بهداشت در شهر و خانه های بهداشت درر روستا می توانند در راستای اعمال این سیاست، نقش مهمی ایفا کنند. عدم اطلاع از روشهای پیشگیری، با سطح سواد زنان نیز ارتباط دارد.
5ـ محرومیت از سواد
بررسیهای انجام شده نشان می دهد، که درصد خانمهای بی سوادی که بیش از پنج فرزند دارند، بسیار زیاد است و این درصد در بین خانمهایی که دارای سواد دیپلم و تحصیلات دانشگاهی هستند، بسیار اندک است. اگر چه موضوع اشتغال، می تواند یکی از علل کاهش فرزندان باشد، ولی مقایسه بین خانمهای کارگر که در کارخانجات، اشتغال دارند و سطح سواد آنها کم است و خانمهای با سواد بالای دیپلم و دانشگاهی نشان می دهد که اشتغال به تنهایی نمی تواند عامل کاهش فرزند باشد و سطح سواد و آگاهی زنان در ابعاد مختلف، نقش بیشتری در تنظیم و تعادل فرزندان خانواده دارد. بی سوادی همچنین باعث استفاده ناقص و نادرست از روشهای پیشگیری از حاملگی می شود که ممکن است منجر به حاملگی و اختلالات مادرزادی گردد.
6ـ شرایط اقتصادی
در حدود 90% خانواده های پرجمعیت، از اقشار کارگر، کشاورز و بخش متوسط جامعه می باشند و با توجه به اینکه این دسته از اقشار زحمتکش جامعه از امکانات اقتصادی کمتری برخوردارند، در نتیجه، پیامدهای ناگوار آن دامنگیر جامعه می شود.
علاوه بر عوامل مذکور، باید متذکر شویم که اگر چه طرح گسترش ایمن سازی (واکسیناسیون) در کشور ما یک موفقیت بزرگ بود و نتیجه بسیار موفقی داشت، اما به دلیل اینکه همزمان اقدامی برای کنترل موالید صورت نگرفت، شاهد رشد بی رویه جمعیت بودیم که خطرات آن کمتر از مرگ و میر کودکان نیست. روشن است که آن طرحی مطلوب و مناسب است که یک برنامه ریزی همه جانبه را در بر گیرد و گرنه خانواده و کشور، از حد تعادل خارج شده و در زمینه های مختلف آموزشی، تربیتی، بهداشتی، درمانی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی با مشکلات جدی روبه رو خواهیم شد. گفتنی است که فلسفه تشکیل خانواده، دلیلی محکم بر کنترل موالید و محدودیتی حکیمانه برای کنترل و مهار غرایز طبیعی انسان است و اگر غیر از این بود جامعه انسانی، دچار هرج و مرج موالید و عواقب ناگوا آن می شد.
نظر شما