خوانندگان قصرهای مرگ
مجله پیام زن دی 1371، شماره 10
نویسنده : خواهر ز ـ خراسانی
24
«مقاله وارده»
مسأله موسیقی و آواز در محدوده ارزشهای آن و انطباق با موازین پذیرفته شده و محدوده آن همچنان یکی از مباحث محافل دینی و فرهنگی جامعه ما می باشد. این فرصت را همچنان باید ایجاد کرد تا در برخورد اندیشه ها آنچه به صواب نزدیکتر است رخ نماید. آنچه می خوانید دیدگاهی است که خواهر خراسانی ارایه داده اند. پیام زن بدون هیچ داوری به انعکاس آن اقدام می نماید و
باب بحث را همچنان مفتوح می داند.
چهار زن انتظار مرگی دردناک را می کشیدند!
در آن شب تاریک، جغدهای شوم برای آنان پیام مرگ می آوردند. هر قدمی که مأموران به طرف خانه زنان آوازه خوان برمی داشتند، آنها را یک قدم از زنده ماندن دور می ساختند. اما چاره ای بجز تسلیم نداشتند. فرمان از طرف فرعون صادر شده بود؛ زیرا یکی از شاهزادگان مرده بود و فرعون به مأمورانش دستور داده بود، چهار زن آوازه خوانِ جوان و زیبا را همراه تابوت در قبر او قرار دهند!
فرعون عقیده داشت، بزودی شاهزاده در قبر زنده می شود!
از این رو باید تمام وسایل عیش و لذت او حاضر باشد، تا به این وسیله خانواده سلطنتی از غم و تنهایی رهایی یابد.
این چهار زن وظیفه دارند در کنار شاهزاده باشند و برایش مجالس بزم و سرور ترتیب بدهند، و چه سروری بهتر از آهنگ طرب انگیز موسیقی زنان خوش آواز؟!
از این رو، برای این زنان چاره ای جز زنده بگور شدن وجود نداشت، و باید در قبر شاهزاده قرار داده می شدند و اسارت دخمه های وحشت را می پذیرفتند، دخمه ای که حتی امید رخنه و روزنه ای بر آن نمی رفت!
اینها چه سرنوشت اسف باری داشتند؟
اینک مأمورین قصرهای مرگ، قربانیان نگون بخت را در میان هلهله و پایکوبی مردمان بی خبر، به سوی مقبره شاهزاده به پیش می راندند.
شاید در آن زمان، خود آنها هم درک نمی کردند چه سرنوشتی انتظارشان را می کشد؟
* * *
امروز بعد از گذشت سالیان متوالی، خواندن اخبار این وقایع، برای من غیر قابل تحمل است، زیرا احساس می کنم هنوز استغاثه این زنان قربانی، از لابلای آن دخمه های هوس آلود فراعنه به گوش می رسد، و دیدن تصاویر این حقایق مرا به وحشت می اندازد.
من امروز در پستی و بلندیهای تاریخ اجساد مومیایی شده و تصاویر حکاکی شده زنان را دیدم، سیمای زنی که در آستانه مرگ قرار گرفته بود، گویای هزاران سال اسارت موجودی به نام زن است.
بعد از گذشت قرنها، هنوز صدای ناله های آنان شنیده می شود، ناله هایی که امروزه فریادی از قصرهای مجلل فراعنه را به گوش تاریخ می رساند، و پیام می دهد که ما زنان آوازه خوان قربانیان هوسهای فراعنه هستیم، آیا کسی هست که ما را از این قصرهای مرگ آور نجات بخشد؟
آنان تا آخرین لحظه حیاتشان در آرزوی آزادی به سر بردند، و از خود سؤال می کردند: آیا نجات دهنده ای وجود دارد؟
زمانی که مقابر(1) فراعنه مصر به دست اروپاییان گشوده شد، بشر باور نداشت به چه ثروت ذیقیمتی دست یافته است.
* * *
«تاریخ موسیقی»
همان طور که می دانید، هنر موسیقی و آواز، به تاریخ 3000 سال(2) قبل از میلاد باز می گردد، و باید ریشه های این هنر را در فرهنگ کشورهای آفریقایی بویژه کشور مصر، جستجو کرد.
تاریخ نشانگر این حقیقت است که موسیقی و آواز، بیشتر مخصوص طبقه فراعنه و اشراف بوده و کمتر به عنوان یک هنر مردمی مطرح شده است.
و آنچه جای توجه است منحصر بودن موسیقی به کنیزکان دربار فراعنه و سلاطین و نهایتا نُجبا و اشراف بوده است. آنچه تا به امروز باستان شناسان به دست آورده اند، اطلاعاتی است که قلب بشریت را به درد می آورد.
زمانی که باستان شناسان، قبور فراعنه را گشودند، از جنایت بزرگی پرده برداشتند، جنایتی که این سلاطین خودکامه و هوسران در مورد زنان انجام می دادند به این شکل بود، هر گاه شاهزاده یا فرعونی درمی گذشت، برایش مقبره ای در زیر زمین می ساختند و تمام وسایل آسایش و تفریح زمان حیات وی را نیز در این مقبره برای او فراهم می کردند!
حکاکیها و حفاریهای به دست آمده نشان می دهد، در آن زمان سرگرمی اصلی فراعنه گوش دادن به آوازهای کنیزکان زیباروی بود، و آنان از هیچ چیز به اندازه شنیدن ساز و صدای زنان بهره مند نمی شدند.
از این رو دستور می دادند که پس از مرگ هم، اُرکستر زنان خواننده، همراه فراعنه بدرون قبرها سرازیر شوند، آن هم زنانی زنده که آلات موسیقی واقعی با خود حمل می کردند!
از این رو در زمان حاکمیت فراعنه، سرنوشت زنان آوازه خوان از همه اقشار جامعه دردناکتر بود. چرا که بردگان و مجرمان در یک لحظه به قتل می رسیدند و درد کمتری احساس می کردند. اما اسناد تاریخی نشان می دهد مرگ زنان آوازه خوان یک مرگ تدریجی بود. مأمورین وقتی آنها را وارد قبر می کردند، به مرور زمان نفس کشیدن برایشان مشکل می شد. زیرا این گونه قبرها ساختمان پیچیده ای داشت که هوای زیادی در آن جای نمی گرفت و همین مقدار هوای محدود هم به زودی با مواد سمی «مومیا» ترکیب شده و باعث مرگ تدریجی این زنان نگون بخت می شد.
* * *
«پیدایش موسیقی و ...»
در ادوار گوناگون نوازندگی، مخصوص جنس خشن بوده و کمتر دیده شده، زنی هم به نوازندگی بپردازد.
و بدیهی است در زمان حکومت فراعنه هم یک مرد همراه زنان گروه، وارد مقابر می شد تا با نواختن موسیقی زنان را همراهی کند.(3)
آنچه تا به امروز، از تاریخ گذشته به دست آمده گویای این واقعیت است که زنان خواننده در طول تاریخ بشر، به عنوان یک موجود ملعبه و طفیلی، آلت دست سلاطین هوسباز بوده اند تا اینکه بعد از گذشت قرنها ذلت و خواری، نهایتا ستاره اقبال زنان درخشید و اسلام ظهور کرد و زن را از لجنزار فساد رهانید و او را به عنوان یک انسان مقدس حریم بخشید و تا حد یک انسان دست نایافتنی حراست نمود.
امروز آنچه که باید مورد تتبع قرار بگیرد، این نکته است که در هیچ عصری، خوانندگی زن به عنوان یک پدیده آبرومند مطرح نشده و در برگیرنده یک چارچوب اخلاقی نبوده است و در اوایل پیدایش این پدیده هم، به هیچ عنوان، مسأله اخلاقی چنین هنری مطرح نبود، زیرا تاریخ نشان می دهد صدا و برهنگی در این گونه زنها مکمل یکدیگر بود. مکملی که تفکیک آن مشکل است.
اصولاً در دوران بردگی و جاهلیت، اگر خوانندگی را هنر بنامیم، باید اضافه کنیم که این هنر در انحصار زنان بود.(4) بعد از گذشت این دوره فراعنه شکست خوردند و زیر سلطه کشورهای دیگر در آمدند و از این رو زنان آوازه خوان آنها هم، با نام کنیز به دربارهای سلاطین صادر شدند.
می توان گفت که مبدأ هنر آواز از کشور مصر و سپس آفریقا می باشد زیرا زنان آفریقا دارای حنجره های قوی و صدای فوق العاده ای بودند و به همین دلیل این گونه زنان دزدیده می شدند و یا خریده و بفروش می رسیدند.
این روند تا ظهور دین حضرت مسیح(ع) ادامه داشت.
اما زمانی که دین مسیح ظهور کرد، جامعه بکلی دگرگون شد و خوانندگی و موسیقی هم به عنوان یک عامل مخرب در جامعه محکوم شد.
و پس از آن، دوره پیدایش موسیقی عرفانی کلیسا پدید آمد.
«کلیسا و پدیده ای به نام موسیقی عرفانی!»
تاریخ نمایانگر این حقیقت است که هنر موسیقی در ادوار مختلف وسیله تعیش طبقه اشراف بوده است و کمتر اختصاص به همه گروهها و اقشار جامعه داشته است.
در این میان آثار موسیقی «مجلسی» جایگاه ویژه خود را در این طبقه خوشگذران داشته است. در این نوع موسیقی آلاتی مانند فلوت، ترومپت، ترومبون، و گاهی هم ضرب، به کار گرفته می شد.
اگر از دیدگاه اروپای دیروز بنگریم موسیقی سمفونیک اصیل ترین نوع موسیقی است، زیرا آنها مدعی اند در این نوع موسیقی، انسان برداشتهای عرفانی از نوع عرفان مذهب «تحریف شده» مسیح دارد!
در این نوع موسیقی می توان از بتهوون و شوپن نام برد، آنها استاد پیانو بودند.
آنچه که در این قسمت مورد نظر است، رابطه موسیقی با عالم عرفان است. به یقین باید گفت: همیشه در طول تاریخ به وجود آمدن تفکرات نو در هر جامعه ای، مفهوم تازه ای از زندگی بشر داده و بر سنتهای دیرینه تأثیر عمیقی بر جای نهاده است، اما دیری نپایید که آن سنتهای کهنه و پوسیده، دوباره با قالبهای جدید، خود را در این تفکر نو جای داده است.
به طور مثال، در این مورد می توان از ظهور دین حضرت عیسی(ع) نام برد.
تاریخ نشان می دهد زمانی که دین حضرت عیسی(ع) ظهور کرد؛ ضربات شدیدی بر سنتهای گذشته آن زمان بویژه فرهنگ فاسد و اشرافی موسیقی وارد آورد؛ زیرا مذهب مسیحیت تأکید خاصی نسبت به پاکی روح داشت و دلیل این مطلب هم فضای بسیار آلوده جامعه آن زمان بود. گفته می شود؛ در آن دوره، جامعه به قدری آلوده و فاسد بود که تمام ارزشهای انسانی دستخوش لذایذ نفسانی شده بود.
لذا کلیسا تمام ارزشهای جامعه را بر روی عوالم روح پایه گذاری کرد و به همین دلیل است که تفکر موسیقی عرفانی را باید صرفا یک تفکر مسیحیت تحریف شده نامید. لازم به تذکر است در این تفکر هر گونه مادیگرایی محکوم بود و بدیهی است موسیقی و آواز هم به عنوان یکی از عوامل آلوده کردن روح انسان حق ظهور و بروز در جامعه را نداشت.
همان گونه که ذکر شد کشیشان «قبل از قرون وسطی» سعی می کردند با دور نگه داشتن جامعه از چنین اشتغالاتی مردم را به سوی پاکی سرشت خویش نزدیک کنند.
اما آنهایی که یک عمر از این راه ارتزاق کرده بودند، این منطق برایشان قابل پذیرش نبود.
از این رو برای حفظ موسیقی تلاش گسترده ای مبذول داشتند، تا اینکه بالاخره این تلاشها به ثمر نشست و پس از چندی نه تنها کلیسا هنر موسیقی را از میان هنرهای ضالّه جدا نمود، بلکه آن را به عنوان یک علم مورد نیاز به جامعه معرفی کرد.
البته تاریخ این دگرگونی، مشخص نیست، اما آنچه مسلم شده این است که در منطق کلیسا، موسیقی وسیله مستقیم تهییج روح است و این تهییج نیز باید بدون هر گونه عوامل مادی مانند آواز، شعر و رقص صورت بگیرد، زیرا آنها اعتقاد داشتند اگر یکی از عوامل جسمانی در موسیقی وارد شود، دیگر انسان قادر نخواهد بود خود را از عالم ماده جدا کرده و وارد عالم معنوی گردد!
می توان گفت: مسیحیان موسیقی را جزیی از فرایض مذهبی خود دانسته و معتقد هستند باید مبدأ این هنر را در عالم عرفان جستجو کرد؛ مانند آهنگی که از آسمان به وسیله فرشتگان به طرف مردم زمین سرازیر می شود!
به طور مثال هِردر(5) [HERDER] عقیده داشت که این هنر نباید با هنرهای دیگر مانند آواز و تئاتر آلوده گردد. او می گوید:
شنونده ای که قصد دارد در موسیقی عرفانی تمرکز بیابد، میل ندارد بداند نوازنده چه کسی است؟
زیرا باید بخودش تلقین کند این اصوات از عالم بالا به درون قلب راه می یابند!
گفتنی است زمانی که پاپ «سن گرگوار» یک نوع آواز مذهبی را جزء فرایض مذهبی مسیحیان نمود، یکی از کشیشان معروف به نام «آمبرواز» [AMBROJSE] ادعا کرد: مردم را با جذبه تحریرات آواز خود می فریبد و قلوب آنها را می سوزاند!
باید گفت: این دومین قدم بود که مردم را به سوی جو اولیه سوق می داد. بعد از گذشت این مراحل جهان شاهد ظهور هنرمندانی چون بتهوون، شوبرت، شوپن و چایکوفسکی بود.
* * *
اما این مطلب که موسیقی وسیله ای است برای تهییج ملتها علیه فقر و ترس و جهل، سخن گزافی است، زیرا کمتر نژادی به اندازه سیاه پوستان آفریقا به موسیقی عشق ورزیده و در رشته های گوناگون ساز و صدا نوآوری نکردند؛
و به جرأت می توان گفت: سیاه پوستان سلطان موسیقی و آواز تاریخ می باشند با وجود این امروز جهان شاهد این واقعیت است که نژاد سیاه، بیش از هر نژادی در دنیا استثمار گشته و در فقر و جهل(6) و خرافات باقی مانده است.
پاورقی:
1ـ در سال 1922 مقبره «توتان خامن» از شاهزادگان و بنا بر اقوال دیگر داماد، «امنوفیس» دست نخورده کشف شد و به دست باستان شناسان گشوده شد.
2ـ عصر «پالئولیتیک».
3ـ ادوار قبل از تاریخ، عصر سلطنت «مهفیس».
4ـ قابل ذکر است که این گروه از زنان خوشنام جامعه نبودند. و با عنوان «مغنیّه» به دربارهای روم و ایران فرستاده می شدند.
5ـ کشیش معروف که به مقام پاپ رسید.
6ـ عملیات موفق گروه کوکلوس کلان به رهبری «شلتون» علیه سیاهان دلیل این واقعیت است.
نظر شما