زن در فرهنگ اسلامی
مجله پیام زن آبان 1375، شماره 56
نویسنده : مهدی مهریزی
40
«زن» یکی از چند کلید رازگشای فرهنگ یک قوم و آئین است. تلقی هر فرهنگ و نظام از زن، یکی از بهترین شاخصها در ارزیابی آن است، زیرا زنان نیمی از جامعه انسانی اند و در
صلاح و فساد آدمیان نقش ویژه دارند.
فرهنگ هر جامعه از آداب و رسوم، باورها و اعتقادات و رفتار مردمان آن، به دست می آید. همان گونه که فرهنگ یک مکتب، باید از متون اصلی و گفتار و رفتار بانیان نخستین آن، گرفته شود. برای بررسی «زن در فرهنگ اسلامی» نخست باید به نکته ای ضروری توجه کرد:
فرهنگ اسلامی با فرهنگ مسلمین یکی نیست ـ البته تباین کلی نیز ندارند ـ زیرا پیرایه ها و کاستیهایی که در طول قرون متمادی، بر فرهنگ اسلامی روا داشته شده است، جای انکار ندارد. گر چه در اندازه و مقدار آن سخن بسیار است؛ آنچه محصول این افزودن و کاستن و جمع و تفریق است، فرهنگ مسلمین نام دارد نه فرهنگ اسلامی.
فرهنگ اسلامی را باید از قرآن و گفتار و کردار معصومان به دست آورد و فرهنگ مسلمیـن را از گفتـار و مـردمـان مسلمـان، آثــار شاعـران و نویسنـدگـان و ... اخـذ نمـود.
حقیقت آن است که به این تفکیک باید از سر تحقیق خردمندانه و اخلاص دینی نظر کرد، و بسیاری از عالمان به اشارت و صراحت از آن سخن رانده اند.
در این نوشتار کوتاه، همت بر آن است که گزارش گونه ای از «زن در فرهنگ اسلامی» ارائه شود. مطالب این نوشته بر اساس سه محور اصلی دین شناسی یعنی قرآن، گفتار معصومان و رفتار معصومان، در سه قسمت طرح می شود و در پایان نیز به قاعده ای در زمینه مطالعه احادیث و روایات اشاره خواهد شد.
یکم. قرآن
قرآن کریم مسائل مربوط به زن را در سه محور زندگی فردی، خانواده و جامعه در آیات متعددی نزدیک به دویست آیه طرح کرده است. در اینجا پانزده موضوع را که نشان دهنده دید و رأی کلی قرآن در باره زن است می آوریم.
1ـ در داستان آفرینش انسان، که از خلافت و جانشینی، سجده فرشتگان، دمیدن روح، تعلیم اسماء، وسوسه شیطان، عصیان و نافرمانی، اجتبا، تلقی و دریافت کلمات، توبه و ماده آفرینش، سخن رفته است، زن و مرد یکسان دانسته شده اند. در این آیات سخن از «انسان»، «بشر» و «بنی آدم» است.(1)
2ـ قرآن کریم در باره استعدادها و امکانات مربوط به زن و مرد نیز نگرش واحدی دارد. استعدادهای درونی چون؛ برخورداری از روح الهی(2)، تسویه و تعدیل در خلقت(3)، برخورداری از ابزار ادراکی(4)، داشتن فطرت الهی(5)، وجدان اخلاقی(6) و حمل امانت(7) را برای هر دو می داند. در امکانات بیرونی چون؛ خلقت طبیعت(8)، دانش(9)، فرستادن رسولان(10) و تنزیل کتاب(11) نیز، به زن و مرد یکسان نگریسته است.
3ـ هدف آفرینش آدمیان را که عبودیت(12)، امتحان(13)، حیات طیّبه(14) و شناخت قدرت الهی است(15)، به صورت عام مطرح کرده است.
4ـ در ارزشهای انسانی، چون ایمان و عمل صالح(16)، علم و دانش(17)، سبقت در ایمان(18)، تقوا و پارسایی(19)، هجرت(20) و جهاد(21)، زن و مرد را برابر می بیند.
آیه 35 از سوره احزاب به تسویه زن و مرد در پاره ای از این ارزشهای یاد شده تصریح کرده است.
«خدا برای مردان مسلمان و زنان مسلمان و مردان مؤمن و زنان مؤمن و مردان اهل طاعت و زنان اهل طاعت و مردان راستگوی و زنان راستگوی و مردان شکیبا و زنان شکیبا و مردان خداترس و زنان خداترس و مردان صدقه دهنده و زنان صدقه دهنده و مردان روزه دار و زنان روزه دار و مردانی که شرمگاه خود را حفظ می کنند و زنانی که شرمگاه خود را حفظ می کنند و مردانی که خدا را فراوان یاد می کنند و زنانی که خدا را فراوان یاد می کنند، آمرزش و مزدی بزرگ داده است.»
5ـ مسیر تکامل و راه سعادت را برای همگان «صراط مستقیم»(22) معرفی کرده است و همه را بدان دعوت کرده است.
6ـ شیطان را دشمن مشترک انسان می داند، تأثیرگذاری او را در زن و مرد یکسان می داند(23)، در آغاز خلقت نیز، شیطان هر دو را وسوسه کرد و هر دو را فریب داد.(24) چنین نیست که مهر و قهر شیطان میان زن و مرد تقسیم شده باشد، که دوستی اش از آن زنان و عداوتش تنها با مردان باشد.
7ـ زنان و مردان را مکمل یکدیگر می داند و از این مطلب چنین تعبیر کرده است:
«هنّ لباس لکم و انتم لباس لهن»(25)
«آنان (زنان) پوشش شما هستند و شما پوشش آنهایید.»
علامه طباطبایی معنای آیه را چنین توضیح داده است:
«الظاهر من اللباس معناه المعروف و هو ما یستر به الانسان بدنه و الجملتان من قبیل الاستعارة فان کلا من الزوجین یمنع صاحبه عن اتباع الفجور و اشاعته بین افراد النوع فکان کل منهما لصاحبه لباسا یواری به سوأته و یستر به عورته»(26)
«لباس همان معنای معروف را دارد. یعنی آنچه انسان با آن بدن را می پوشاند. این دو جمله به صورت استعاره به کار رفته اند، زیرا هر یک از زن و مرد دیگری را از دنبال شر رفتن، و آن را شایع ساختن باز می دارد. پس هر کدام برای دیگری لباسی است که با او پلیدیهای خود را پنهان می دارد.»
8ـ خداوند آن گاه که مثل و نمونه برای مؤمنان و کافران ذکر می کند از زنان نام می برد.
مریم و همسر فرعون را نمونه برای همه مؤمنان و همسر نوح و همسر لوط را نمونه برای کافران معرفی می کند:
«خدا برای کافران مثل زن نوح و زن لوط را می آورد که هر دو نکاح دو تن از بندگان صالح ما بودند و به آن دو خیانت ورزیدند. و آنها نتوانستند از زنان خود رفع عذاب کنند و گفته شد: با دیگران در آتش درآیید.
و خدا برای کسانی که ایمان آورده اند، زن فرعون را مثل می زند آن گاه که گفت: ای پروردگار من، برای من در بهشت نزد خود خانه ای بنا کن و مرا از فرعون و عملش نجات ده و مرا از مردم ستمکاره برهان.»
و مریم دختر عمران را که شرمگاه خویش را از زنا نگه داشت و ما از روح خود در آن دمیدیم. و او کلمات پروردگار خود و کتابهایش را تصدیق کرد و او از فرمانبرداران بود.»(27)
9ـ قرآن کریم کار نیک زنان و مردان را ارج نهاده و یکسان قابل پاداش می داند.»
«فاستجاب لهم ربهم انی لا اضیع عمل عامل منکم من ذکر او انثی»(28)
«پروردگارشان دعایشان را اجابت فرمود که: من کار هیچ کس را از شما، چه زن و چه مرد ناچیز نمی سازم.»
10ـ قرآن کریم در مواردی که اختیار برخی امور اجرایی را به مرد سپرده است، «معاشرت به معروف» را به عنوان یک اصل قانونی، نه یک توصیه اخلاقی صرف، لازم می داند:
«عاشروهن بالمعروف»(29)
واژه «معروف» 38 دفعه در قرآن ذکر شده که 19 مورد آن، توصیه به مردان در باب معاشرت و رفتار با زنان است.
علامه طباطبایی معروف را چنین تفسیر می کند:
«معروف آن است که افراد جامعه انسانی آن را می شناسند، بدون آنکه نسبت به آن جاهل باشند یا آن را انکار نمایند.»(30)
و نیز فرموده است:
«معروف آن است که انسانها آن را با ذوق اجتماعی درک می کنند.»(31)
در تفسیر «المنار» این آیه چنین تفسیر شده است:
«بر شما مؤمنان واجب است، با زنانتان نیکو رفتار کنید، یعنی مصاحبت و همنشینی با آنان به صورت شناخته شده در طبع زنان باشد و شرع، عرف و جوانمردی آن را زشت نداند. بنابراین سختگیری در نفقه، آزار دادن با سخن و رفتار، ترشرویی و گرفتگی، با معاشرت نیکو، ناسازگار است.»(32)
11ـ قرآن کریم حضور اجتماعی و نظارت بر اعمال و رفتار جامعه اسلامی (امر به معروف و نهی از منکر) را به عنوان یک حق و ولایت به زنان و مردان سپرده است:
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر.»(33)
«مردان مؤمن و زنان مؤمن بر یکدیگر ولایت دارند به نیکی فرمان می دهند و از ناشایست باز می دارند.»
12ـ قرآن کریم مشارکت زنان در مسائل سیاسی را در رده بالای حاکمیت، در قالب «بیعت» مورد تأیید و امضاء قرار داده است:
«یا ایها النبی اذا جاءک المؤمنات یبایعنک علی ان لا یشرکن باللّه شیئا و لا یسرقن و لا یزنین و لا یقتلن اولادهن و لا یأتین ببهتان یفترینه بین ایدیهن و ارجلهن و لا یعصینک فی معروف فبایعهن و استغفر لهن»(34)
«ای پیامبر، اگر زنان مؤمن نزد تو آمدند تا بیعت کنند، بدین شرط که هیچ کس را با خدا شریک نکنند و دزدی نکنند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و فرزندی را که از آن شوهرشان نیست به دورغ به او نسبت ندهند و در کارهای نیک نافرمانی تو نکنند، با آنها بیعت کن و برایشان از خدا آمرزش بخواه.»
و نیز از کاردانی بلقیس ملکه سبا، در اداره دولت یاد کرده، بدون آنکه بر آن نقدی روا سازد.(35)
13ـ قرآن کریم مردان و زنان را یکسان به حیا و عفت توصیه کرده است و آن را نشانه مؤمنان می داند:
«قل للمؤمنین یغضوا من ابصارهم و یحفظوا فروجهم ذلک ازکی لهم ان اللّه خبیر بما یصنعون و قل للمؤمنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن.»(36)
«به مردان مؤمن بگو که چشمان خویش را ببندند و شرمگاه خود را نگاه دارند. این برایشان پاکیزه تر است. زیرا خدا به کارهایی که می کنند آگاه است. و به زنان مؤمن بگو که چشمان خویش را ببندند و شرمگاه خود را نگاه دارند.»
14ـ قرآن، زنده به گور کردن دختران و شوم دانستن آنان را سخت مذمت کرده است:
«و اذا الموؤدة سئلت بای ذنب قتلت.»(37)
«و چون از دختران زنده به گور شده
پرسیده شود که به چه گناهی کشته شده است.»
«و اذا بشّر احدهم بالانثی ظل وجهه مسودا و هم کظیم، یتواری من القوم من سوء ما بشّر به ایمسکه علی هون ام یدسه فی التراب الا ساء ما یحکمون.»(38)
«و چون به یکیشان مژده دختر دهند، سیه رو می شود و خشم خود فرو می خورد. از شرم این مژده، از مردم پنهان می شود. آیا با خواری نگاهش دارد یا در خاک نهانش کند؟ آگاه باشید که بد داوری می کنند.»
15ـ در تفکر قرآنی پدر و مادر، بویژه مادران از تعظیم و تکریم خاص برخوردارند:
«و وصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها و وضعته کرها»(39)
«آدمی را به نیکی کردن با پدر و مادر خود سفارش کردیم. مادرش بار او را به دشواری برداشت و به دشواری بر زمین نهاد.»
«و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه وهنا علی وهن و فصاله فی عامین»(40)
«آدمی را در باره پدر و مادرش سفارش کردیم. مادرش به او حامله شد و هر روز ناتوان تر می شد و پس از دو سال از شیرش بازگرفت.»
این پانزده اصل قرآنی نشانگر، نگرش قرآن به زن است.
دوم: گفته معصومان
در این قسمت به نقل پاره ای از گفته های معصومان(ع) بسنده می کنیم.
1ـ زنان همتای مردان:
رسول خدا فرمود: «انما النساء شقایق الرجال»(41) زنان همتای مردانند.
این سخن با تعبیرهای دیگری نیز نقل شده است مانند:
«انما هن شقایق الرجال»(42)
«ان النساء شقایق الرجال»(43)
در کتب لغت نیز چنین آمده است:
«النساء شقایق الرجال یعنی مثل و مانند آنها در خلق و خوی و طبیعت. به طوری که گویا زنان از مردان جدا شده اند.»(44)
ریشه این واژه شقیق است که به معنای برادر پدری و مادری می باشد.
برخی از صاحبان اثر و نظر در زمینه احادیث ضعیف، تصریح کرده اند که این سخن از پیامبر(ص) است.
2ـ بهشت زیر پای زنان
رسول خدا فرمود:
«ان الجنة تحت رجل المرأة»(45) بهشت زیر پای زنان است.
این مطلب با تعبیرهای مختلفی در منابع حدیثی نقل شده است. مانند:
«الجنة تحت اقدام الامهات»(46) بهشت زیر پای مادران است.
«الجنة بناؤها اقدام الامهات»(47)زیربنای بهشت، گامهای مادران است.
«الزم رجلها فان الجنة تحت اقدامها»(48) ملازم مـادر بـاش که بهشـت زیر پاهای اوست.
«الزم رجلها فثم الجنة»(49) پاهای مادر را بچسب، که بهشت آنجا است.
«الزمها فان عند رجلیها الجنة»(50) ملازم او باش که بهشت پیش پاهای او است.
«فالزمها فان الجنة عند رجلیها»(51) ملازم او باش که بهشت نزد پاهای اوست.
3ـ تکریم زنان
رسول خدا فرمود:
«خیارکم خیارکم لنسائه»(52) بهترین شما آن است که با زنان، بهترین باشد.
این گفته در منابع حدیثی شیعه و سنی از پیامبر(ص) نقل شده است.(53) در نقلی دیگر چنین آمده است:
«ما اکرم النساء الا کریم و لا اهانهن الا لئیم»(54)
«کریمان، زنان را گرامی می دارند و انسانهای پست به آنها اهانت روا می دارند.»
4ـ سفارش جبرائیل نسبت به زنان:
رسول خدا فرمود:
«اوصانی جبرئیل بالمرأة حتی ظننت لا ینبغی طلاقها الا من فاحشة مبینة»(55)
«جبرائیل سفارش زنان را به من نمود، تا آنجا که گمان بردم رها ساختن زن روا نیست مگر آنکه مرتکب فحشایی آشکار شود.»
5ـ برگزیدن زنان:
رسول خدا(ص) فرمود:
«سووا بین اولادکم فی العطیة فلو کنت مؤثرا احـدا لاثـرت النسـاء علـی الـرجال»(56)
«در بخشش میان فرزندان به مساوات رفتار کنید. اگر می خواستم یکی را بر دیگری ترجیح دهم، زنان را بر مردان ترجیح می دادم.»
از این پنج فراز، می توان جایگاه زن را در اندیشه و تفکر رهبر آسمانی اسلام، استنباط کرد.
سوم: سیره معصومان
در این قسمت به پاره ای از منشهای رسول خدا(ص) در برخورد با زنان اشاره می کنیم.
1ـ پیامبر(ص) زنی را کتک نزد
پیامبر(ص) هیچ گاه زنی را کتک نزد،(57) بلکه می فرمود: کتک زدن زنان، از انسانهای پست و لئیم سرمی زند(58) و انسانهای بزرگوار چنین کاری نمی کنند.(59)
2ـ مشورت با زنان
در صلح حدیبیه، پس از امضای قرارداد رسول خدا(ص) به مسلمانان دستور داد، قربانی کنید و پس از آن تقصیر نمایید. هیچ کس به دستور پیامبر(ص) عمل نکرد. رسول خدا(ص) نزد ام سلمه آمد و جریان را بازگفت. ام سلمه گفت: شما خود قربانی کرده و تقصیر به جا آورید و با کسی سخن مگویید. پیامبر(ص) بیرون آمده، طبق گفته ام سلمه عمل کرد. مسلمانان نیز تبعیّت کردند.(60)
پیامبر(ص) هنگام ازدواج دخترانش با آنها مشورت می کرد.(61) و نیز نقل شده است که پیامبر(ص) در امر مداوا با همسرانش مشورت می نمود.(62)
3ـ به سفر بردن همسران
رسول خدا هر گاه قصد سفر می کرد میان زنان قرعه می زد و هر که قرعه به نامش می آمد او را با خود همراه می برد و گاه دو تن از زنان را به سفر می برد.(63)
4ـ تکریم زنان
رسول خدا زنان را گرامی می داشت، بر آنان سلام می کرد.(64) به زیارت آنان می شتافت(65) از زنهای مریض عیادت می کرد.(66)
5ـ پاسخ گفتن به پرسشهای زنان
زنان نزد رسول خدا(ص) می آمدند و پرسشهای خود را نزد ایشان طرح کرده و تقاضای جواب داشتند. در اینجا به ذکر دو نمونه اکتفا می کنیم.
الف)
زینب عطاره زنی است که لوازم آرایش به زنان می فروشد و وسائل آرایش زنان پیامبر(ص) را فراهم می کند. روزی رسول خدا(ص) وارد خانه شد و او را دید. فرمود: آفرین بر تو که خانه ما را معطر می کنی. زینب گفت: ای رسول خدا! امروز برای فروش نیامده ام بلکه آمده ام نسبت به چگونگی آفرینش جهان از شما سؤال کنم. آن گاه رسول خدا با تفصیل چگونگی آفرینش را بیان کرد.(67)
ب)
اسماء دختر عمیس به همراه شوهرش جعفر از حبشه بازگشت، نزد زنان رسول خدا(ص) رفت و از آنان پرسید: آیا در قرآن مطلبی در باره زنان نازل شده است؟ پاسخ منفی شنید. سپس نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: زنان در زیان و خسارت به سر می برند.
پیامبر پرسید: چرا؟ گفت: زیرا خداوند یاد نیکی از آنان نمی کند. آن گونه که از مردان یاد می کند. پس از آن آیه 35 سوره احزاب نازل شد.»(68)
اینها چند قطعه و فراز کوتاه از سیره رسول خدا(ص) در ارتباط با زنان بود. از آنچه تاکنون گفته شد، می توان این نتایج را نسبت به جایگاه زن در فرهنگ اسلامی استنتاج کرد.
1 ـ زن و مرد از هویت واحدی برخوردارند.
2 ـ زنان، به سان مردان قابلیت استکمال و اهلیت رشد و تعالی دارند.
3 ـ اصل و ریشه زنان چون مردان پاکی و طهارت است. زیرا شیطان در آغاز امر، زن و مرد را فریب داد.
4 ـ زنان می توانند از حضور اجتماعی و سیاسی برخوردار باشند، بلکه گاهی این تکلیف است.
5 ـ مادری اهمیت ویژه دارد.
6 ـ زنان از دو جنبه انسانی و مؤنث بودن برخوردارند. شریعت اسلامی در روابط اجتماعی بر بعد انسانی تکیه کرده و آن را قابل تفکیک از زنانگی محض می داند.
یادآوری:
جای تردید نیست که در ضمن منابع حدیثی، روایاتی وجود دارد که با مطالب این مقاله ناسازگار است. و همان سبب بینش منفی نسبت به زن از یک طرف، و بدبینی نسبت به دین، از جهت دیگر شده است. در اینجا به اجمال مطالبی در این راستا، بیان می کنیم.
آنچه از این نوشتار بازگفتیم بر اساس قرآن و روایات متعدد بود که عقل نیز آن را تأیید می کند. اگر در لابه لای احادیث مطالبی، بر خلاف آن دیده شود، از چند صورت خارج نیست:
1ـ اینکه با تأثیرپذیری از فرهنگ غیر دینی با انگیزه های گوناگون جعل شده است. و در حقیقت پیرایه ای است بر پیکره شریعت اسلامی. مثل اینکه از پیامبر(ص) نقل شده است: «دفن دختران کرامت است.»(69) «قبر، داماد خوبی است.»(70) «شومی در سه چیز است: مرکب، زن و خانه.»(71)
این گفته ها خلاف اصول قرآنی است و عالمان حدیث شناس آنها را در زمره احادیث جعلی قرار داده اند.(72)
از این نمونه، احادیث بسیار است. و آنها را باید با معیارهای علم حدیث، شناسایی کرده و کنار گذاشت.
2ـ اینکه ناظر به شرایط و زمان خاص می باشد و قصد و غرض، بیان وضع موجود بوده نه تبیین حالت مطلوب. مانند احادیثی که
بر منع زنان از فراگیری نوشتـن دلالت دارد.(73)
3ـ در تفسیر و تبیین حدیث، مسامحه صورت گرفته است و گرنه با تأمل و دقت مطلبی استوار و صحیح است. مثل آنچه در تشبیه زنان به دنده کج آمده است(74)، که غرض کجی نیست زیرا دنده هیچ گاه راست نیست بلکه اشاره به جایگاه دنده در بدن است که حافظ اسرار است، خون ساز است و ...، زن نیز حافظ اسرار خانواده است، خون در رگهای خانواده جاری می کند و ...، دنده تا زمانی کارآیی دارد که وضع خود را داشته باشد و گرنه اگر کسی بخواهد آن را راست کند، دیگر حافظ اسرار نیست و خون سازی ندارد.
به نظر می رسد توجه به این سه نکته در برخورد با این گونه احادیث راهگشا خواهد بود. از تفصیل این مباحث و راههای عینی آن صرف نظر شد. البته مباحث گسترده و عمیقی را طلب می کند.
امید است خدای سبحان بر جامعه های اسلامی منت گذارده، تا زنان جایگاه واقعی خود را بیابند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ این آیه ها عبارت است از:
الف ـ سوره بقره، آیه 38 ـ 30.
ب ـ سوره نساء، آیه 1.
ج ـ سوره اعراف، آیه 27 ـ 10 و 189.
د ـ سوره حجر، آیه 42 ـ 26.
ه··· ـ سوره نحل، آیه 72.
و ـ سوره اسراء، آیه 64 ـ 60.
ز ـ سوره کهف، آیه 50.
ح ـ سوره طه، آیه 123 ـ 115.
ط ـ سوره روم، آیه 21.
ی ـ سوره ص، آیه 83 ـ 71.
یا ـ سوره حجرات، آیه 13.
یب ـ سوره نجم، آیه 46 ـ 45.
یج ـ سوره قیامت، آیه 39 ـ 37.
ید ـ سوره انسان، آیه 3 ـ 2.
به ـ سوره لیل، آیه 3.
2ـ سوره حجر، آیه 29 ـ 28؛ سوره ص، آیه 72 ـ 71؛ سوره سجده، آیه 9 ـ 7.
3ـ سوره انفطار، آیه 67.
4ـ سوره نمل، آیه 78؛ سوره مؤمن، آیه 30.
5ـ سوره روم، آیه 30.
6ـ سوره شمس، آیه 8 ـ 7.
7ـ سوره احزاب، آیه 72.
8ـ سوره حج، آیه 65 و 2؛ سوره ابراهیم، آیه 33 ـ 32؛ سوره جاثیه، آیه 13؛ سوره نحل، آیه 14؛ سوره بقره، آیه 29.
9ـ سوره بقره، آیه 239؛ سوره انعام، آیه 91؛ سوره رحمن، آیه 3 ـ 1؛ سوره علق، آیه 5 ـ 4.
10ـ مائده، آیه 30؛ سوره جمعه، آیه 1.
11ـ سوره بقره، آیه 185؛ سوره ابراهیم، آیه 1.
12ـ سوره ذاریات، آیه 56.
13ـ سوره ملک، آیه 2.
14ـ سوره نحل، آیه 97.
15ـ سوره طلاق، آیه 12.
16ـ سوره نحل، آیه 97؛ سوره نساء، آیه 124؛ سوره غافر، آیه 40؛ سوره اسراء، آیه 19؛ سوره آل عمران، آیه 195؛ سوره عصر، آیه 2 ـ 1.
17ـ سوره مجادله، آیه 11؛ سوره زمر، آیه 9؛ سوره بقره، آیه 151.
18ـ سوره واقعه، آیه 11 ـ 10.
19ـ سوره حجرات، آیه 13.
20ـ سوره آل عمران، آیه 195.
21ـ سوره نساء، آیه 96 ـ 95.
22ـ سوره حمد، آیه 5؛ سوره یس، آیه 61؛ سوره بقره، آیه 142 ـ 212؛ سوره مریم، آیه 36.
23ـ سوره یوسف، آیه 5؛ سوره یس، آیه 60.
24ـ سوره بقره، آیه 35 ـ 34؛ سوره اعراف، آیه 19ـ 22؛ سوره طه، آیه 121 ـ 117.
25ـ سوره بقره، آیه 187.
26ـ الطباطبایی، محمدحسین، المیزان (پنجم: مؤسسة الاعلمی، بیروت، 1403ق ـ 1983)، ج12، ص44.
27ـ سوره تحریم، آیه 12 ـ 9.
28ـ سوره آل عمران، آیه 195.
29ـ سوره نساء، آیه 19.
30ـ الطباطبایی، پیشین، ج4، ص255.
31ـ همان، ج2، ص232.
32ـ رشیدرضا، محمد، المنار، (دوم: بیروت، دارالمعروفه)، ج4، ص456.
33ـ سوره توبه، آیه 71.
34ـ سوره ممتحنه، آیه 12.
35ـ سوره نمل، آیه 34 ـ 22.
36ـ سوره نور، آیه 31 ـ 30.
37ـ سوره شمس، آیه 9.
38ـ سوره نحل، آیه 59.
39ـ سوره احقاف، آیه 15.
40ـ سوره لقمان، آیه 14.
41ـ ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج6، ص256؛ سنن ابی داود، ج1، کتاب الطهارة، ب94، ح236، السنن الکبری للبیهقی، ج1، ص168؛ کنزالعمال، ج16، ص482، ش45559.
42ـ زغلول، ابوهاجر، موسوعة اطراف الحدیث النبوی، (اول: دار احیاء التراث العرب، بیروت، 1410ق)، ج13، ص55.
43ـ ابن حنبل، پیشین، ج6، ص377، مجمع الزوائد، ج1، ص68، 135.
44ـ ابن منظور، لسان العربی. (اول: دار احیاء التراث العربی، بیروت،1405ق-1985م)ج7،ص166.
45ـ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج2، ص272.
46ـ الهندی، علاءالدین، کنزالعمال، (مؤسسه الرسالة، بیروت، 1413ق ـ 1993م)، ج16، ص261، ش45439.
47ـ زغلول، پیشین، ج4، ص513.
48ـ الهندی، پیشین، ج16، ش45443.
49ـ همان، ش45444، سنن ابن ماجه، ص930 ـ 929.
50ـ همان، ج4، ص607، ش11760.
51ـ محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمة، (مکتب الاعلام الاسلامی، قم، 1403ق ـ 1362)، ج10، ص713، ش22398.
52ـ ابن ماجه، محمدبن یزید، سنن ابن ماجه، (دار احیاء التراث العربی، بیروت) ج2، ص636.
53ـ رجوع شود به: بحارالانوار، ج100، ص224، وسائل الشیعه، ج14، ص122؛ مستدرک الوسائل، ج2، ص249. سنن الترمذی، ج3، ص466.
54ـ مختصر تاریخ دمشق، ج7، ص50.
55ـ العاملی، محمدبن الحسن، وسائل الشیعه، ج14، ص121، م4.
56ـ البخاری، محمد ابن اسماعیل، صحیح البخاری، (دراالجبل، بیروت)، ج3، ص157؛ نشر الدر، ج1، ص251.
57ـ ابن ماجه، پیشین، ج1، ص638.
58ـ ابن سعد، پیشین، ج8، ص205 ـ 204؛ سنن الدارمی، ج2، ص147.
59ـ الحاکم النیسابوری، المستدرک، (دارالمعرفة، بیروت)، ج2، ص191.
60ـ ابن الاثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص205.
61ـ المصنف، ج6، ص141.
62ـ ابن حنبل، پیشین، ج6، ص438.
63ـ ابن ماجه، پیشین، ج1، ص633؛ سنن الدارمی، ج2، ص211 و 144.
64ـ العاملی، پیشین، ج7، ص174 ـ 173.
65ـ ابن سعد، پیشین، ج8، ص222 و 277 و 427 ـ 426.
66ـ رجوع شود به: اسدالغابة، ج5، ص519؛ الاستیعاب، ج4، ص473؛ سنن الترمذی، ج1، ص456.
67ـ الصدوق، محمد بن الحسن، التوحید، ص345.
68ـ محمدی ری شهری، پیشین،ج9،ص95ـ94.
69ـ سلسلة الاحادیث الضعیفة و الموضوعة، ص221 ـ 220.
70ـ ابوشفه، عبدالحلیم، تحریر المرأه فی عصر الرسالة، (اول: دارالعلم للنشر و التوزیع الکویت، 1410ق ـ 1990م)، ج1، ص13.
71ـ العاملی، پیشین، ج5، ص303.
72ـ الاجابة لایراد ما استدرکته عاشه علی الصحابة، ص117 ـ 113.
73ـ العاملی، پیشین، ج14، ص127.
74ـ همان، ص123.
نظر شما