نگاهی به چهره زن در ادب پارسی
مجله پیام زن اسفند 1375، شماره 60
نویسنده : م. لنگرودی
67
شاعران طنزپرداز(2)
قسمت سیزدهم
در بخش گذشته، چهره زن را در آثار شاعران طنزپرداز مطالعه کردیم و در ادامه آثار چند شاعر طنزپرداز دیگر را که در باره زن ـ به طنز یا به جد ـ سخن سرایی کرده اند مرور می کنیم و حکایت مظلومیت زن را در این آثار به تأمل می نشینیم.
زن در شعر ابوالقاسم حالت
ابوالقاسم حالت از شاعران طنزپرداز و فکاهی گوی کشور ماست. او در شعری، زنان را اهل گریه و شیون دانسته و سرزنش کرده است:
«موج پنجاه و نهم»
گره اگر نگشایی گره به کار مزن چو دل به دست نیاری دل کسی مشکن
ز دست غیر پیاپی چرا زنی فریاد ز بخت خویش دمادم چرا کنی شیون
به هر نفس مکن ای دوست شکوه همچون نی به هر زمان مکن ای مرد گریه همچون زن(1)
تشبیه زن به دریا
«حالت» در شعر «زن و دریا»، زن را به دریا تشبیه می کند و وجوهی چند برای این تشبیه برمی شمارد. از جمله وجوه تشابه که شاعر بین زن و دریا ذکر می کند، پرمخاطره بودن، آشوبگری، خشمناکی، سرکشی و بی ثباتی است. او می گوید: همان گونه که تندباد، عنان اختیار را از کف موج می گیرد، زن نیز در مقابل تندباد حوادث بی شکیب می شود و هر دو در این حالت متلاطم می شوند. همچنین هنگام پریشانی، هم رخ زن و هم چهره دریا، وحشی و وحشت زا می شود. این دو اگر چه گاه آرامشی دارند اما این، همان آرامش پیش از توفان است! بنابراین بر این آرامش و ملایمت نمی توان اعتماد کرد:
در پیش هم نهادم و سنجیدم طبع زن و طبیعت دریا را
چون هر دو را به چشم خودم دیدم کم یافتم تفاوت آنها را
دریاست پرمخاطره و زن هم این را تو درک کرده ای و من هم
دریا چو تندباد برآمد تیز از او رمید موج و عنان بگسست
در پیش تندباد حوادث نیز زن می دهد عنان و شکیب از دست
آری به هر تصادف نامطلوب دریا کند تلاطم و زن آشوب
دریا ز خشم کف به لب آورده چون دیگ خشم زن که به جوش آید
آن زن که روی در غضب آورده دریاست کز غضب به خروش آید
دریا و زن که هر دو به هم مانند در حال خشم رحم چه می دانند
آن موج سرکشی که فراخیزد از روی بحر در شب توفانی
چون موی درهمی است که می ریزد بر روی زن به روز پریشانی
گاهی رخ زن است و رخ دریا همچون رخ دو وحشی وحشت زا
دریا همان دقیقه که آرام است چیند زمینه از پی توفانی
زن در همان زمان که تو را رام است جوید بهانه از پی طغیانی
چیزی که اعتماد بر آن بی جاست مهر زن و ملایمت دریاست
وجه تشابه دیگری که بین زن و دریا مطرح شده است، فریبکاری این دو است. آقای حالت معتقد است همچنان که دریا با روی صاف و درخشان خود انسان را می فریبد و سرانجام در کام خود فرو می برد، زن نیز با تبسم ظاهری اش شوهر را از بیخ و بن ریشه کن می کند. و چه دیگر اینکه نه آن موج ناآرام دریا پایدار است و نه موج حسن و وفای زن و هر دو نااستوار و زایل شدنی اند و همان گونه که امواج سرکش دریا دوست و دشمن نمی شناسد، امواج خشم زن نیز بیگانه و آشنا نمی شناسد. شاعر در پایان این شعر، زن و دریا، هر دو، را منظره هایی چشم نواز و زیبا می داند که تنها از دور تماشایی اند و همان بهتر که هر دو را از دور به تماشا نشست:
دریا به روی صاف و درخشانش در کام خود فرو بردت آخر
زن با تبسم لب خندانش از بیخ و بن برآوردت آخر
دریای خنده زن چو زنی خندان دل را دهد فریب که گیرد جان
آن موج بی ثبات که بر دریاست بر جای پایدار نمی ماند
وان موج حسن کان به رخ زنهاست پیوسته برقرار نمی ماند
موج استوار نیست به جای خود مانند زن به عهد و وفای خود
زان کو به تیغ موج تلف گشته دریای تیره دل چه خبر دارد
زان کو به تیر عشق هدف گشته آهش به قلب زن چه اثر دارد
دریاست در مقام عمل چون زن نه دوست می شناسد و نه دشمن ...
دریا و زن، چو منظره ای زیبا از دور هر دواند تماشایی
نزدیک تر چو پیش گذاری پا گویی کجاست آن همه زیبایی
آید به دیده زشت، چو زیبا لیک باید ز دور دید نه از نزدیک
حالت در قصیده بلند «آزادی زنان»، به نقش زنان در تاریخ ایران اشاره می کند و دخالت آنها در امور کشورداری و مدیریت جامعه را یادآور می شود:
اگر چند فصل مفصل بخوانی ز تاریخ این کشور باستانی
در آن از زنان توانا و دانا به هر سوی این ملک یابی نشانی
زنانی قوی پنجه چون شیرمردان به بی باکی و گردی و پهلوانی
زنانی به سرپنجه عزم و همت کمر بسته از بهر کشورستانی
زنانی به دانایی و فضل و حکمت خدای بیان، پادشاه معانی
زنانی سخنور که برجاست زانان اثرهای برجسته جاودانی
زنانی که مردانه ز آسیب مردان نمودند این خانه را پاسبانی
شاعر پس از این مقدمه، پوشیدگی زنان را نشانه نگون بختی و سرگردانی می داند! این خطای مسلّم شاعر، تحت تأثیر فضای تبلیغاتی و عملی ضدیت با حجاب که رضاخان قلدر در کشور اسلامی ما به وجود آورد، صورت گرفته است. شاعر در این بخش ادعا می کند، دوره پوشیدگی زن در تاریخ ایران، دوره رکود و خمودی و حبس تمام استعداد زن بوده است. این ادعا از سوی هر کس که مطرح شود علامت جهل و بی اطلاعی مدّعی است زیرا در تاریخ ایران پس از اسلام صدها زن برجسته و دانشمند شهرت و آوازه بلندی به هم رسانده اند که در تاریخ کشورهای غیر اسلامی مشابه آن را نمی بینیم.
در هر حال نمی توان گمان کرد که مقررات اسلام، مانع بروز و شکوفایی استعداد زن می شود، زیرا هم حقیقت اسلام و هم واقعیات جامعه اسلامی، بویژه جامعه کنونی، بطلان و گزافگی این ادعا را ثابت می کند.
«حالت» در بخش دیگری از این قصیده، زنان را از هرزگی و تن آرایی به شدت نهی می کند و به نیکی و پاکی و رعایت جانب اخلاق دعوت نموده و به تکاپو و حرکت، پا به پای مردان فرامی خواند و اندرز می دهد که زنان جوان، فریفته و مغرور جمال جوانی خود نشوند که آن دیری نمی پاید و دل به لذتهای جهان فانی نسپرند و با بازیافت شخصیت اصیل انسانی خود، به مردان اجازه ندهند که آنان را سست و ضعیف بنامند:
ره مرد می گیر و بنمای این ره بدان کودکانی که می پرورانی
به هر راه باید که همراه مردان کنی همصدایی و همداستانی
آقای حالت معتقد است همچنان که دریا با روی صاف و درخشان خود انسان را می فریبد و سرانجام در کام خود فرو می برد، زن نیز با تبسم ظاهری اش شوهر را از بیخ و بن ریشه کن می کند.
به فرّ جوانی مشو غرّه چندین که چندان نپاید جمال و جوانی
جوانی بهاری است لیکن دریغا که ایمن نباشد ز باد خزانی
به نیکی بنه نامی از خویش باقی ز غفلت منه دل به لذّات دنیای فانی ...
برو پیش کز کاروان تمدّن به غفلت در این عصر واپس نمانی
مده مهلت این که مردی زنان را دهد نسبت سستی و ناتوانی
هر آن مرد کو می کُشد روح زن را به معنی ز آدمکشان است و جانی
به هر کار اگر دست زن باز باشد نباشد کم از مرد در کاردانی(2)
زن در شعر ایرج میرزا
ایرج میرزا ملقب به جلال الملک، از شاعران مشهور ایران در عصر مشروطه است. او متأسفانه تمام همت خویش را صرف مبارزه با هویت مذهبی زنان ایران کرده است و در این مسیر از هیچ گونه هرزه درایی و تعبیرات زشت و زننده خودداری نکرده و با بی پروایی تمام به مبارزه با ارزشهای دینی برخاسته است. در عین حال نمی توان منکر شد که بخشی از انتقادات او به کج سلیقگی گروهی از اهل دیانت امری پذیرفته است اما این امر، مجوز تاختن به ارزشهای مقدس دینی نمی شود. ایرج میرزا یک جا، ازدواج بدون دیدن و انتخاب را مورد انتقاد قرار می دهد که به جای خود درست است و حتی روایاتی که از پیامبر اسلام(ص) به ما رسیده است از این گونه ازدواج نهی می کند:
... بگیری زن ندیده روی او را بری ناآزموده خوی او را
چو عصمت باشد از دیدار مانع دگر بسته است با اقبال و طالع
بدان صورت که از تعریف بقّال خریداری کنی خربوزه کال
و یا در خانه آری هندوانه ندانسته که شیرین است یا نه؟(3)
اما در بسیاری از شعرها، ایرج، پا را از حریم ادب بیرون می کند و گزافه گویی را به جایی می رساند که به مخالفان خود فحاشی می کند. او در مخالفت با حجاب چنین استدلال می کند که زن عفیف نیاز به پوشش چادر ندارد زیرا چنین زنی به هیچ افسونی رام نمی گردد و اگر به دریا بیافتد خیس نمی شود:
اگر زن را بیاموزند ناموس زند بی پرده بر بام فلک کوس
به مستوری اگر پی برده باشد همان بهتر که خود بی پرده باشد
چو زن تعلیم دید و دانش آموخت رواق جان به نور بینش افروخت
به هیچ افسون ز عصمت برنگردد به دریا گر بیافتد تر نگردد
چو خور بر عالمی پرتو فشاند ولی خود از تعرض دور ماند(4)
در قسمت دیگری از همین منظومه، زنان را به رفع حجاب فرامی خواند و زن رو بسته را فاقد ادراک و هوش می خواند! و مدعی می شود که زیبایی خلقت زنان برای نمایاندن به مردان است:
ترا کان روی زیبا آفریدند برای دیده ما آفریدند
به باغ جان ریاحینند نسوان به جای ورد و نسرینند نسوان
چه کم گردد ز لطف عارض گل که بر وی بنگرد بیچاره بلبل
کجا شیرینی از شکر شود دور پر دگر دور او صد بار زنبور
چه بیش و کم شود از پرتو شمع که بر یک شخص تابد یا به یک جمع
اگر پروانه ای بر گل نشیند گل از پروانه آسیبی نبیند(5)
پاسخ امیرالشعراء نادری مشهدی
امیرالشعراء نادری مشهدی در پاسخ به شعر ایرج میرزا شعری سروده و از او خواسته اگر راست می گوید ناموس خود را به صورت مکشوف به عرضه دید عموم بگذارد!
ایا شهزاده پاکیزه منظر که اشعار تو باشد روح پرور
تو ای ایرج، منوچهری عصری کلید قفل گنج نظم و نثری
همه اشعار تو درّ ثمین است ولی قدری از آن غثّ و سمین است
ز عارف(6) آنچه بد گفتی بجا بود که این عارف رفیقی بی وفا بود
ولی حرف حجاب ای شاهزاده تو را عزّ و شرف بر باد داده
تویی گر از حجاب این گونه بیزار زن خود بی حجاب آور به بازار ...
به عارفنامه گفتی از ره پند که نسوان را نباید داشت در بند
که گر شمعی به فانوسی بسوزد جهان را از فروغ خود فروزد
چه بر فردی بتابد یا به یک جمع نیاید هیچ نقصانی در آن شمع
زنت را گوی چون شمع شب افروز فروزد خاطر جمعی شب و روز ...
به نزد آن که دارد ایزدی فر حجاب از بی حجابی هست بهتر
به قبح بی حجابی گفته استاد هر آنچه دیده بیند دل کند یاد
تو ای شهزاده، گر از اهل هوشی کنی در امر نسوان پرده پوشی
حجاب زن که از عهد قدیم است خدا را نص قرآن کریم است
دریدت پرده عصمت مزن دم نصیحت کردمت واللّه اعلم
مرنج از من دلت هر چند تنگ است کلوخ انداز را پاداش سنگ است(7)
ایرج میرزا پس از این شعر که در ردّ او سروده شد، دریافت که فحاشی و بدزبانی در انحصار او نیست و کلوخ انداز جواب سنگ را دریافت خواهد کرد. او جواب امیرالشعرای نادری را با دشنام می دهد و در عین حال ادعا می کند که اهل دشنام نیست:
شنیدم یاوه گویی هرزه پویی گرایی سفله ای بی آبرویی
چو اشعار حجابم را شنیده حجاب آدمیت را دریده
زبان بگشاده بر دشنام بنده به زشتی یاد کرده نام بنده
ولی من هیچ بد بر او نگویم به جز راه ادب راهی نپویم
مرا از فحش دادن عار باشد که فحش آیین سردمدار باشد
گذارم امر را در پای تحقیق سپس خواهم ز اهل فکر، تصدیق ...
تمام این مفاسد از حجاب است[! ]حجاب است آنچه ایران زان خراب است[!!]
اگر آن زن به سر معجر نمی زد یقین این شبهه از تو سر نمی زد
نفهمیده نمی گفتی و اکنون نمی افتاد راز از پرده بیرون
حجاب دست و صورت خود یقین است که ضد نص قرآن مبین است(8)
می بینید که ایرج میرزا چگونه سوراخ دعا را گم کرده است!
زن در شعر «قلزم»
سیدمهدی ملک حجازی متخلّص به «قلزم» در منظومه هفتاد موج خود که بیشتر جنبه فکاهی و انتقادی دارد، دختران را به تحصیل دانش و پاکدامنی و ترک حجاب فرامی خواند:
دختر ای مادر نژاد جدید دختر ای اصل نسل آینده
تو بگیر از گذشته عبرت و باش نسل آینده را نماینده
دختر ای مایه سعادت ما تو بمان نیکبخت پاینده
علم را حرز جان خویش بساز تا شوندت همه گراینده
تو نما در متانت اخلاق دیگران را به خود ستاینده
پای عفت بکوب تا نگری هر سری زیر پات آینده
دور کن پرده از جمال که باز خور ز مشرق شود بر آینده
تا تو با علم و تربیت نشوی صاحب قدر و مرتبت نشوی(9)
در موج شصت و یکم از زنان می خواهد دست از گریه و زاری بردارند که گریه سم مضر و بیمار کننده است:
دیگر ای خانم عزیز مکن چشم خود را خراب از گریه
دیگر ای خانم عزیز مده جان خود را عذاب از گریه
دیگر ای خانم عزیز مساز جامه را خیس آب از گریه
... گریه سم مضرّ پرخطری است خود بجو اجتناب از گریه(10)
ادامه دارد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــ
1ـ حالت، ابوالقاسم، پروانه و شبنم و پنجاه قصیده دیگر، تهران، انتشارات زوار، آذر 1336، ص98 ـ 99.
2ـ همان، ص109 ـ 111.
3ـ اسحاق، محمد، سخنوران نامی ایران در تاریخ معاصر، ج اول، ص232.
4ـ آرین پور، یحیی، از صبا تا نیما، ج2، ص400ـ401.
5ـ همان.
6ـ منظور عارف قزوینی است که ایرج میرزا در شعری به او تاخته است.
7ـ بختیاری، پژمان، بهترین اشعار، انتشارات بروخیم تهران، 1313، ص45 ـ 46.
8ـ همان، ص46ـ47.
9ـ ملک حجازی، سیدمهدی، هفتاد موج، برلن، چاپخانه ایران شهر، 1929 میلادی، ص35.
10ـ همان، ص36.
نظر شما