موضوع : پژوهش | مقاله

سیره زیارتى علماى شیعه

مجله  فرهنگ زیارت  دیماه سال 1388 شماره چهار 

یکى از مسائل قابل توجه و سازنده در زندگى علما اهتمام ایشان بر امر زیارت است. وقتى زندگى این بزرگان را مرور مى‌کنیم، به نکات جالب و زیبایى در این مورد برمى‌خوریم که در این نوشتار نمونه‌هایى از آن را مى‌خوانیم.

ملاصدرا
یکى از بزرگان در مورد مرحوم ملاصدرا چنین مى‌نویسد:

بدان چنان‌که از بعضى مشایخ خود شنیدم، مرحوم ملاصدرا به‌واسطه بعضى از ابتلائات، از مقام خود مهاجرت کرد به دارالایمان قم که عشّ آل محمد و حرم اهل‌بیت است و به حکم: «

إذا عمّت البلدان الفتن والبلایا فعلیکم بقم وحوالیها ونواحیها فان البلایا مرفوع عنها » التجا برد به قریه‌اى از قراى قم که در چهار فرسخى قم واقع است موسوم به کَهَک (بکافین عربتین کَفَرش) و گاهى که بعضى از مطالب علمیه بر او مشکل مى‌گشته، از کهک به زیارت حضرت سیدۀ جلیله فاطمه بنت موسى بن جعفر (س) مشرف مى‌شده و از آن حرم مطهر فیض آثار بر او افاضه مى‌شد. وى در حاشیۀ «اسفار» در این مورد نوشته است: «

کنت حین تسویدی هذا المقام بکهک من قرى قم، فجئت إلى قم زائراً لبنت موسى بن جعفر(س) مستمراً منها وکان یوم الجمع فانکشف لی هذا الأمر بعون الله تعالى » .

علامه طباطبایى - رحمت الله علیه -
حضرت آیت‌الله شب‌زنده‌دار دربارۀ مرحوم علامه طباطبایى، صاحب تفسیر وزین «المیزان» چنین گفته است:

مرحوم شهید مطهرى مى‌فرمود: ارادتى که من به مرحوم علامه طباطبایى دارم، نه به‌خاطر تخصص و تبحر ایشان در تفسیر و فلسفه است - گرچه آنها هم مهم است - بلکه ارادت من به آن بزرگوار به‌خاطر ابعاد معنوى و عبادى ایشان است. آن مرحوم وقتى در ماه مبارک رمضان براى زیارت حرم مطهر حضرت معصومه مى‌شد با بوسه و زبان زدن به ضریح این بانوى بزرگوار افطار مى‌کرد.

یکى از روزهایى که حرم شلوغ بود، یکى از همراهان مرحوم به ایشان عرض کرد: الآن حرم شلوغ است؛ امروز از زیارت صرف نظر کنید. در جواب فرمود: «ما هم یکى از شلوغ کُن‌ها» و براى زیارت مشرف شد و با این جمله به گوینده آموخت که شلوغى حرم نباید ما را از فیض زیارت محروم کند.

ایشان تابستان‌ها که درس‌هاى حوزه علمیه قم تعطیل بود، به زیارت حضرت امام رضا (ع) مشرف مى‌شد و مرتب با آن حالت معنوى و بى‌ریا و همانند زائران دیگر براى زیارت مشرف مى‌شد و از دور براى اظهار علاقه به خاندان عصمت و طهارت، در و دیوار حرم را مى‌بوسید، تا جایى افراد از این رفتار ایشان تعجب مى‌کردند که فیلسوفى مانند ایشان چطور مثل مردم معمولى در و دیوار مى‌بوسد!

امام خمینى- قدس سره -
امام هنگامى که در نجف بودند، مانند زمان حضورشان در قم، به‌طور مرتب و منظم، طبق برنامه خود به حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین (ع) مشرف مى‌شد و این برنامه هیچ وقت تعطیل‌پذیر نبود.

نقل مى‌کنند در یکى از شب‌ها که هوا بسیار سرد و بارانى بود، فرزندش شهید آیت‌الله حاج آقا مصطفى به ایشان مى‌گوید: امشب هوا خیلى سرد است؛ امشب به حرم نروید و از همین منزل و بالاى پشت بام به حضرت سلام کنید و زیارت بخوانید. امام فوراً در پاسخ مى‌فرماید: «این عقیدۀ عوامانه ما را از ما نگیر» و سپس براى زیارت از منزل خارج مى‌شود.

مرحوم حجةالاسلام والمسلمین حاج احمد آقا فرزند امام مى‌گوید:

هیچ وقت حرم رفتن امام در نجف ترک نشد؛ مگر یک شب که صدام حکومت نظامى اعلام کرده بود. من با خود گفتم امام امشب به‌خاطر حکومت نظامى حرم نمى‌رود. در همین اندیشه بودم و به منزل آمدم و دیدم امام در منزل نیست. همۀ اطراف را گشتیم؛ دیدیم امام نیست، تا این‌که رفتم به پشت بام منزل و دیدم امام رفته پشت‌بام و آن‌جا به طرف گنبد و حرم حضرت ایستاده و زیارت مى‌کند. فقط همین شب بود که به حرم مشرف نشد و از منزل زیارت کرد.

مرحوم محدث قمى
روزى آن بزرگوار به دکان قصابى رفته بود که مى‌بیند چند نفر سوار اتومبیل هستند؛ یکى از آنها مى‌گوید: حاج شیخ! خوب است حالا گوشت نخرید و تا بیرون شهر به بدرقۀ ما بیایید. به بیرون شهر که مى‌روند، یکى از آنها مى‌گوید: ما از همین جا حاج شیخ را با خود به حج ببریم. در سه فرسخى شهر به وى مى‌گویند: ما پول زیادى به شما مى‌بخشیم (گویا هزار تومان آن زمان) که از همین جا با ما حرکت کنید. حاج شیخ از همان‌جا نامه‌اى به آیت‌الله قمى مى‌نویسد و به‌وسیله چند نفر از آنها پیغام مى‌دهد که نمى‌دانم چه کنم؟ مرحوم آیت‌الله قمى که عموى همسر ایشان بوده، لباس براى ایشان مى‌فرستد و مى‌نویسد: سفر خوبى است؛ بروید، التماس دعا. آن چند نفر به منزل حاج شیخ مى‌روند و گوشتى را که خریده بود، به منزل ایشان مى‌دهند و پول هم مى‌دهند و برمى‌گردند و با حاج شیخ و دیگران که در سه فرسخى بودند، راهى سفر مى‌شوند، و این سفرِ سوم آن مرحوم در سال ١٣۴١ قمرى بوده است.

مرحوم حاج میرزا على محدث‌زاده، فرزند بزرگ ایشان مى‌گوید:
مرحوم پدرم نسبت به اهل‌بیت، به‌ویژه آقا امیرالمؤمنین (ع) اخلاص و ارادت خاص داشت. مگر مى‌شد بدون وضو نام ائمه را ببرد یا قلمى به دست بگیرد و چیزى بنویسد. احترام ایشان نسبت به امیرالمؤمنین (ع) این‌طور بود که وقتى به حرم مشرف مى‌شد و من مکرر در خدمتشان بودم، از پشت سر مبارک حضرت وارد مى‌شد تا اول قسمت بالاسر، و از آن‌جا دیگر جلوتر نمى‌رفت و دوباره از پیش روى مبارک حضرت برمى‌گشت تا اول قسمت بالاسر. من هیچ وقت ندیدم که از قسمت بالاسر حضرت عبور کند. نه تنها در خود حرم، حتى از رواق هم نمى‌رفت. اگر هم در صحن مجبور مى‌شد از بالاسر عبور کند، کفش‌هایش را درمى‌آورد و با سرعت مى‌گذشت.

این موضوع یک علت دیگر هم داشت. چون ایشان احتمال مى‌دادند که سر مقدس حضرت سیدالشهداء (ع) در بالاسر حضرت امیرالمؤمنین (ع) دفن شده باشد؛ لذا بیشتر احترام مى‌کردند.

البته فقها فتوا مى‌دهند که نماز در بالاسر حضرت باطل است؛ چون مقدم بر امام است؛ لکن ایشان اصلاً آن طرف نمى‌رفتند. روزى که جنازه ایشان را در حرم مطهر به سمت بالاسر بردند، من گفتم ظاهراً این اولین بارى بود که ایشان را بالاسر مى‌برند؛ چون خودشان اصلاً نمى‌رفتند.

مرحوم سید شرف‌الدین
ایشان هنگامى که در زمان عبدالعزیز آل سعود به زیارت خانه خدا مشرف شد، از علمایى بود که به کاخ پادشاه دعوت شد تا طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند. هنگامى‌که نوبت به وى رسید، دست شاه را گرفت و هدیه‌اى به او داد. هدیه‌اش قرآنى در جلدى پوستى بود. ملک هدیه را گرفت و بوسید و براى احترام و تعظیم بر پیشانى خود گذاشت.

سید شرف‌الدین ناگهان گفت: اى پادشاه! چگونه این جلد را مى‌بوسى و تعظیم مى‌کنى، درحالى‌که چیزى جز پوست یک بز نیست؟ !

 

ملک گفت: غرض من قرآن است که داخل این جلد قرار دارد، نه خود جلد! مرحوم سید شرف‌الدین فوراً گفت: احسنت اى پادشاه! ما هم وقتى پنجره یا در اطاق پیامبر را مى‌بوسیم، مى‌دانیم که آهن هیچ کارى نمى‌تواند بکند؛ بلکه غرض ما آن کسى است که ماوراى این آهن و چوب قرار دارد. ما مى‌خواهیم رسول‌الله (ص) را تعظیم و احترام نماییم؛ همان‌گونه که شما با بوسه زدن بر پوست بز، مى‌خواستى قرآنى را تعظیم کنى که داخل آن پوست قرار دارد.

در این هنگام حاضران تکبیر گفتند و او را تصدیق نمودند و ملک ناچار شد اجازه دهد که حجاج به آثار رسول خدا تبرک جویند، ولى آن‌که پس از او آمد، به قانون گذشته بازگشت.

آیت‌الله مرعشى نجفى - رحمت الله علیه -
حضرت آیت‌الله شب‌زنده‌دار دربارۀ ایشان به‌طور مداوم به حرم حضرت معصومه (س) مشرف مى‌شد. خود ایشان مى‌فرمود: شصت سال است که هر روز من اولین زائر حضرتم. از ایشان نقل شده که فرمود: شب زمستانى بود که من دچار بى‌خوابى شدم؛ خواستم به حرم بروم، دیدم بى‌موقع است؛ آمدم خوابیدم. دست خود را زیر سرم گذاشتم که اگر خوابم برد، زودتر بیدار شوم و خواب نمانم. در عالم خواب دیدم خانمى وارد اطاق شد و به من فرمود: «سید شهاب! بلند شو و به حرم برو؛ عده‌اى از زوار من در پشت درب حرم از سرما هلاک مى‌شوند؛ آنها را نجات بده.» من به طرف حرم به راه افتادم. وقتى پشت درب شمالى حرم رسیدم، دیدم در میدان آستانه عده‌اى از زوّار پاکستانى یا هندى با لباس‌هاى مخصوص خودشان، از شدت سرما به خود مى‌لرزند. درب حرم مطهر را زدم؛ حاج آقا حبیب - که جزو خدام حرم بود - با اصرار من در را باز کرد و ابتدا من و آنها پشت سرم وارد حرم شدند.

مرحوم آیت‌الله شیخ مرتضى حائرى - رحمت الله علیه -
حضرت آیت‌الله شب‌زنده‌دار دربارۀ مرحوم حائرى علاقۀ فراوانى به زیارت امام رضا (ع) داشت. ایشان همواره در پى فرصتى براى زیارت آن امام بود. حتى در ایام درسى وقتى حوزه دو سه روز به مناسبتى تعطیل مى‌شد، به زیارت آن حضرت مى‌رفت. حضرت آیت‌الله شب‌زنده‌دار در مورد ایشان مى‌گوید: او هنگام تشرف به حرم امام رضا (ع) نسبت به زائران خیلى تکریم از خود نشان مى‌داد و به آنان احترام مى‌گذاشت و زائر حضرت را هر چند از افراد معمولى بود، بزرگ مى‌شمرد. او همواره سعى مى‌کرد تا هنگام زیارت در میان مردم عادى بنشیند و امام را زیارت کند. خودش مى‌گفت: احترام به زائران، احترام به آن حضرت است و موجب خشنودى آن امام است.

آیت‌الله شب‌زنده‌دار فرمود: علت این احترام، این بود که خود مرحوم آیت‌الله حائرى نقل مى‌کرد یکى از زائران حضرت رضا (ع) یک‌بار به مشهد مقدس مشرف شده و اطاقى در خانه‌اى اجاره کرده بود و مرتب به زیارت حضرت مشرف مى‌شد. او دید که در طبقه دیگر، فردى مدت‌هاست در مجاورت حرم مطهر امام رضا (ع) ساکن شده، ولى درعین‌حال بیش از او به حرم مشرف مى‌شود و آداب زیارت را بهتر از او به جا مى‌آورد و زیارت‌ها را هم بیشتر طول مى‌دهد. یک‌روز به حال او غبطه خورد و تصمیم گرفت که او هم با آداب مخصوص مثل غسل و خواندن اذن دخول و. . . به حرم مشرف شود. مى‌گفت یک‌روز صبح آداب و مقدمات لازم را انجام دادم و به حرم رفتم. وقتى خواستم وارد حرم مطهر شوم، یکى از آشنایان را دیدم که از حرم خارج مى‌شود. نزدیک آمد و با من بسیار گرم گرفت، ولى من که مى‌خواستم اذن دخول بخوانم و با حال وارد حرم بشوم، با او خیلى سرد برخورد کردم. بعد وارد حرم شدم و به نظر خودم زیارت باحالى کردم و از حرم بیرون آمدم و دیدم آن همسایه مجاور هنوز از حرم نیامده است. پس از مدتى او هم آمد و مرا با اسم و بدون احترام و القاب صدا کرد و گفت: فلانى! حضرت فرمود: دیگر به زیارت من نیا! تا این جمله را گفت، فهمیدم که برخورد سرد من با آن زائر امام رضا (ع) که با من آشنا بود، امام ناراحت کرده و چنین دستورى داده‌اند. از این‌رو حرکت کردم و رفتم با هر زحمتى بود، با این‌که

آدرسى از او نداشتم، او را یافتم و عذرخواهى کردم و بالاخره او را راضى کردم؛ ولى به حرم نرفتم تا این‌که روز بعد همان همسایه وقتى از حرم برگشت، مرا با احترام صدا کرد و گفت: امام (ع) فرمود: حالا به زیارت من بیا.

مرحوم آیت‌الله احمدى میانجى - رحمت الله علیه -
آن بزرگوار در امر زیارت، تعادل داشت و هرگز افراط و تفریط در این مورد از ایشان مشاهده نشد. ایشان در مسافرت‌هاى زیارتى که به صورت کاروانى مشرف مى‌شد، مقید بود تا سر وقت در همه جا حاضر شود و حقوق همسفران را رعایت کند و همیشه تابع مقررات کاروان بود. فرزند ایشان مى‌گوید: در طول مسافرت‌هایى که بنده در خدمت ایشان بودم، بسیار متعادل بود و برنامه زیارتى ایشان حدود ۴۵ إلى ۶٠ دقیقه طول مى‌کشید و بعد از حرم خارج مى‌شد. در طول سفرهاى زیادى که همراه ایشان بودم، حتى یک‌بار هم ندیدم که ایشان خود را در حرم خسته کند؛ مثلاً شب‌ها را تا صبح در حرم بماند. حتى در زیارت بیت‌الله الحرام هم سیرۀ همیشگى را مراعات مى‌کرد و نظرشان این بود که انسان باید همیشه در حال انجام وظیفه باشد. مى‌فرمودند: در سفر اولى که به حج مشرف شدیم، هنگام بازگشت به عتبات عالیات آمدیم و دهه اول محرم شد. یکى از همسفران ما مرحوم علوى مراغه‌اى از علماى سرشناس مراغه بود. وقتى به کربلا رسیدیم و روز اول زیارت کردیم، آن مرحوم گفت که دیگر زیارت بس است و من باید به مراغه برگردم و وسایل خود را برداشت و راهى ایران شد و ما هر چه اصرار کردیم و گفتیم بعد از چند سال خداوند زیارت امام حسین (ع) را نصیب ما کرده، چرا مى‌خواهید این فرصت را از دست بدهید؟ ! ایشان قبول نکرد و گفت: تبلیغ و ارشاد در ماه محرم، از زیارت مهم‌تر است و من هر سال در این ایام در شهر مراغه مراسم عزادارى و تبلیغ دارم و باید بروم و به وظیفه‌ام عمل کنم.

علما و زیارت
عالمان بزرگ، بیشتر بر زیارت باطنى اهتمام مى‌ورزیدند تا زیارت ظاهرى. یکى از بزرگان وقتى به حرم امیر مؤمنان (ع) مشرف مى‌شد، رو به حضرت و پشت به قبله مى‌نشست و چشمانش را به ضریح آن حضرت مى‌دوخت و مدتى طولانى به همین حالت بود و در عالم معنا با آن حضرت ارتباط روحى و قلبى پیدا مى‌کرد.

با مطالعه و بررسى زندگى و سیره علما به این نکته پى مى‌بریم که بسیارى از ایشان به قصد زیارت قبور ائمه یا قبور فرزندان آنان به شهرى رفته و پس از زیارت، دیگر حاضر نشدند آن شهر را ترک کنند و براى همیشه و تا آخر عمر مجاور حرم آن بزرگوار شدند و گاه در آن شهر، حوزه علمى تأسیس کرده و همان‌جا به تربیت شاگردان پرداخته‌اند. لذا مى‌بینیم بیشتر حوزه‌هاى علمیه در شهرهایى واقع شده که محل قبور ائمه معصومین یا فرزندان آنان مى‌باشد.

نگارنده، علما و فضلاى بسیارى را مى‌شناسد که پیوسته و هر روز، بلکه بعضى از آنان در هر سه وقت نماز به حرم مطهر حضرت معصومه (س) مشرف مى‌شوند و پیش از خواندن نمازهاى واجب یا پس از نمازها موفق به زیارت مى‌شوند. بالاتر این‌که افراد روشن‌دلى از فضلا هستند که هر روز براى نماز صبح و زیارت حضرت فاطمه معصومه (س) به حرم مطهر مشرف مى‌شوند.

امید است خداوند توفیق بهره‌بردارى بیشتر از چشمۀ معنوى زیارت اهل‌بیت را به همۀ زائران عنایت فرماید.

عزادارى و گریه از دیدگاه شیعه و اهل سنت
مقدمه
عزادارى به دلیل نقش سازنده فردى و اجتماعى، فرهنگى و سیاسى آن، جایگاه ویژه‌اى در مکتب اسلام و سیره اهل‌بیت دارد؛ امّا باید توجه داشت که این آیین پربرکت، مانند هر عمل سودمندى، بدون آفت نیست. در این نوشته برآنیم تا با تبیین آفات و راه اصلاح آن، دلایل عدم پذیرش عزادارى در اهل سنت را که بعضى ریشه درونى (عدم فهم دقیق معارف اهل بیت (علیهما السلام)

) و بعضى ریشه بیرونى (تصمیم‌سازى دشمنان) دارد، مورد نقد و بررسى قرار دهیم تا از این موهبت الهى که با فرهنگ دینى ما آمیخته و عجین شده، بهترین استفاده را ببریم.

از آن‌جا که عزادارى، در حقیقت اظهار محبّت به خاندان رسول خداست که خداوند مودّت آنها را واجب کرده و فرموده است: . . . قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى. . .[1] عزادارى یکى از بزرگ‌ترین مصادیق تعظیم شعائر الهى و نشانه تقواى دل‌هاست؛ چنان‌که مى‌فرماید: ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ [2]

به‌یقین یکى از مهم‌ترین امتیاز جامعه شیعى، برخوردارى از چشمۀ پرفیض نورانیت و معنویت عزادارى براى اهل بیت است. از آن‌جا که تقلید و تأویل‌هاى غلط اهل سنت و تفرقه و شیطنت دشمنان اسلام موجب شده تا این چشمه جوشان در مسیر رسیدن به اهداف والاى خود دچار مشکل شود، لذا برآنیم که با تحلیل مستند عزادارى از قرآن، روایات اهل سنت و تبیین عقلانى و علمى، به زبان مشترک قلبى انسان‌ها رونق بخشیم.

پس از تبیین عزادارى به مفهوم عام آن، با تفسیر و ادلۀ نقلى منابع اهل سنت به اثبات آن مى‌پردازیم. از آن‌جا که یافتن محل دقیق اختلاف، نیاز به توضیحات و مقدمات فراوان دارد، به ناچار باید به مفهوم عزادارى، انواع قالبى عزادارى (احتفال، سینه‌زنى، قمه‌زنى، گریه و غیره) و انواع کیفى آن (ممدوح و مذموم) بپردازیم تا بتوانیم بحث را با دقت و بررسى جزئیات پیش ببریم. ازاین‌رو قدر متیقّن عزادارى را گریه فرض نموده و «بکاء» را مورد نقد و بررسى قرار مى‌دهیم؛ چرا که پرداختن به همۀ ابعاد عزادارى در مجال این مقاله نمى‌باشد.

تعریف عزادارى
تعریف لغوى: «عزا» در لغت به معناى نمایاندن بزرگى و بزرگ شمردن مى‌باشد:

«یُقال اَعْزرْتُ بما اصابه فلاناً ای عَظْم و یُقال عزّ الرجل: بلغ حدّا العزّه»[3]

تعریف اصطلاحى: عزا یا عزادارى، برپایى مجلسى به پاس تعظیم و احترام فرد یا گروهى است، که در قالب مداحى سخنرانى، سینه‌نى و غیره انجام مى‌شود.

فلسفه عزادارى و تعیین محل اختلاف
از آن‌جا که عزادارى در ابعاد و قالب‌هاى گوناگونى صورت مى‌گیرد، درباره هر کدام از انواع آن، اشکالات و تحریفاتى وجود دارد؛ امّا به نظر مى‌رسد نقطه مشترک اختلاف، همه انواع گریه باشد؛ چراکه عالى‌ترین درجه عزادارى که هر یک از قالب‌هاى دیگر دنبال مى‌کنند، همان گریه است.

گریه چیست؟
گریه، نیازى فطرى است که انسان هرگاه دچار مشکلات و دردهایى مى‌شود و نمى‌تواند آنها را تحمل کند یا توان گریز و مقابله ندارد، به شکل طبیعى بدان پناه مى‌برد و با گریه، به نیاز درونى خود پاسخ مى‌دهد. گریه گاهى به سبب فقدان محبوب و گاهى خسارت مادى یا معنوى است و اختصاص به گروه و مذهب خاصى ندارد و همگان به صرف انسان بودن به آن معتقدند؛ چرا که منشأ گریه، نفسى و فطرى مى‌باشد.

مراسم عزادارى و عزت نفس
عزت نفس، هم از دیدگاه دینى یک مفهوم محورى و مهم است و هم از دیدگاه روان‌شناسى. در گرایش‌هایى مانند رشد بالینى شخصیت، به عزت نفس توجه فراوان شده است.

مراسم عزادارى از دیدگاه دینى ارتباط محکمى با عزت نفس دارد و به عبارت دیگر، زمینه‌هاى عزت نفس را در افراد پدید مى‌آورد؛ چرا که هر کس مى‌تواند عزت نفسش را به میزان ارزشى که براى خود قائل است، ارتقا دهد.

در متون دینى، از این موضوع با عناوینى چون عزت نفس، کرامت نفس، مردانگى و آزادگى یاد شده است. از دیدگاه دین، مؤمن عزت و احترام خاصى دارد؛[4] یعنى افزون بر عزت نفس باید مؤمنان دیگر را نیز عزیز بداریم. در روایات آمده است که حرمت نفس مؤمن، از حرمت مقدساتى چون کعبه نیز بیشتر است و تحقیر وى هرگز بخشودنى نیست.[5] شهید اول در کتاب «قواعد» مى‌نویسد:

بزرگداشت مؤمن مطابق عادات و رسوم روز اشکالى ندارد؛ هر چند از نحوه رفتار گذشتگان چیزى نقل نشده باشد و دلیل آن، عمومیت آیات و روایات است. خداوند متعال مى‌فرماید: آرى، هرکس شعائر خدا را بزرگ شمارد، این از پاکى دل‌هاست.

طبیعى و آشکار است که در مراسم عزادارى، اولاً محتواى آن دینى تبلیغ و ترویج مى‌شود که معزّى‌لَه پیرو آن بوده است؛ ثانیاً به جایگاه عزت نفس و کرامت انسانى در دین پرداخته مى‌شود؛ ثالثاً با توجه به ضرورت همانندسازى، انسان با الگوپذیرى، بر رشد و عزت نفس خود مى‌افزاید و آن را امرى خیالى و دست‌نیافتنى نمى‌بیند.

ماهیت گریه
گریه ظاهر و باطنى دارد. ظاهر آن، امرى فیزیولوژیک است. باید تأثیرات روانى از طریق محرک‌هاى بیرونى یا درونى مانند تفکر شکل بگیرد و سپس این تغییرات وارد چرخه فیزیولوژیک مغز واعصاب شود. سپس بخش خاصى از مغز فعال شده و به غدد اشکى چشم فرمان مى‌دهد تا در نهایت قطرات اشک جریان یابد که ما این فرایند را گریه مى‌نامیم. خلاصه این‌که در شرایط به‌هنجار، گریه، سوپاپ تأثرات درونى انسان است و بنابر تنوع تأثرات درونى، گریه هم متنوع مى‌شود. از دیدگاه عرفا نیز زیباترین جلوه تذلّل، گریه است.[6]

امّا باطن گریه را به چهار نوع تقسیم مى‌کنیم که فقط یک نوع آن معطوف به خود و نیازهاى سرکوب شده خود است که مى‌تواند با افسردگى همراه باشد؛ امّا سه نوع دیگر آن، امیدبخش و حرکت‌آفرین است و رابطه عکس با افسردگى دارد. نوع اوّل، ناشى از مرگ واقعى است، امّا سه نوع دیگر مرگ واقعى نیستند؛ اگر چه در مراسم سوگوارى حاصل مى‌شوند.

انواع گریه
الف: گریه ناشى از علاقه طبیعى انسان به خود و متعلقات خود. این نوع گریه، همان است که هنگام غم و مصیبت و داغ دیگرى حاصل مى‌شود و اختیارى نیست و معمولاً اشک بى‌اراده جارى مى‌شود. این گریه در اصطلاح نظریه عمومى، سیستم مربوط به اکولوژى حفظ و نگه‌دارى است و در اصطلاح روان‌شناسان، همان تخلیه روانى - هیجانى است. اگرچه سه نوع دیگر گریه نیز در واقع تخلیه هیجانى است، ولى به اکولوژى متعالى فرد مربوط است.

ب: میل انسان به کمال، و ناتوانى از رسیدن به آن. انسان مى‌خواهد در اوج کمال باشد، امّا نیست؛ این را درک مى‌کند و هیجانى مى‌شود. این تأثر مربوط به خودش نیست؛ بلکه مى‌خواهد ستمى در بین نباشد، امّا هست و آن را مى‌بیند و متأثر مى‌شود. به خودش ظلم نشده، بلکه به دیگران ظلم شده. در نوع دیگرى از گریه، انسان با یادآورى رحمت‌هاى الهى و برکات و نعماتى که در اختیار بشر قرار داده شده، هیجانى مى‌شود. این هیجان از جنس غم و اندوه نیست؛ بلکه از جنس شوق و شادى است، امّا گاهى باعث جریان اشک مى‌شود.

ج: گریه‌اى که ریشه در اعتقادات دارد. مانند آنچه در حال مناجات حاصل مى‌شود. انسان خود را در محضر خدا مى‌یابد و رفتار و کردار خود را ضبط شده مى‌داند و خود را گناه‌کار. دعاى امام سجاد (ع) در وداع با ماه رمضان و یادآورى رحمت‌هاى خداوندى، از این گونه است. این نوع گریه، ناظر به آینده و حال است و لذاست که امام سجاد (ع) مى‌فرماید: «محبوب‌ترین قطره نزد خداوند متعال، قطرۀ اشکى است که مخلصانه، در تاریکى شب و از ترس خدا ریخته شود»[7]

د: گریه‌اى که از فضیلت‌طلبى و کمال‌خواهى ناشى مى‌شود. مانند گریه‌اى که در فقدان معلم و مربّى اخلاق و پیامبر و امام و. . . رخ مى‌دهد. این گریه از آن روست که ما در عمق وجودمان، کمال و رشد را تحسین مى‌کنیم و از بودن آن کمالات، ذوق‌زده مى‌شویم و از فقدان آن، ناراحت. گاهى در مراسم عزادارى، گریه‌هایى از این نوع وجود دارد؛ مثلاً دربارۀ شجاعت و وفادارى حضرت عباس (ع) به امام حسین (ع) سخن گفته مى‌شود و ما با شنیدن آن، اشک مى‌ریزیم. پس از وفات حضرت رسول (ص) امّ‌ایمن گریه مى‌کرد؛ خلیفۀ دوّم از او پرسید: چرا گریه مى‌کنى؟ مگر نه این‌که رسول خدا در پیشگاه خداوند است؟ ! امّ ایمن پاسخ داد: گریۀ من به خاطر آن است که دست ما از اخبار آسمان و وحى کوتاه شده است.[8]

ه) گریه بر مظلوم. این نیز مى‌تواند یک نوع دیگر از گریه باشد؛ مانند گریه رسول خدا (ص) بر امام على (ع) و امام حسین (ع) پیش از شهادت آنان و مانند گریه و عزادارى مسلمانان بر امام حسین (ع) ، در شهادت‌هاى ائمه دیگر که مظلومانه شهید شدند.

امّا نوع دیگرى از گریه نیز هست که به آن «گریه سیاسى» مى‌گویند. امام خمینى مى‌فرماید: «زنده نگه داشتن عاشورا یک مسئله بسیار مهم سیاسى - عبادى است.» عزادارى براى شهیدى که همه چیزش را در راه اسلام داده، یک مسئله سیاسى است، امّا در واقع از دیدگاه روان‌شناسى این نوع گریه، نوعى مستقل نیست؛ بلکه به یکى از انواع مذکور بازمى‌گردد و وجه سیاسى مى‌تواند یکى از اهداف گریه باشد.

آثار گریه
با دقت در ماهیت انواع گریه، مى‌توان آثار متعددى را براى آن شمرد:

١. نوعى تخلیه هیجانى است و آرامشى را به دنبال دارد که باعث جلاى قلب مى‌شود و این نکته بسیار مهم و ارزشمند است.

٢. هیجانات و تأثرات روانى، در بعد شناختى اثر گذاشته، کنجکاوى و در نهایت شناخت فرد از موضوع مورد نظر را تقویت مى‌کند.

٣. باعث همانندسازى با افراد و موضوعات مورد علاقه مى‌شود؛ مثلاً کسى که در شجاعت امیرالمؤمنین اشک مى‌ریزد، ناخودآگاه در الگوبردارى از ایشان تلاش مى‌کند.

۴. همۀ انواع گریه مى‌تواند جهت‌گیرى‌هاى سیاسى، فرهنگى، دینى و. . . داشته باشد و از آنها حسن استفاده یا سوء استفاده شود.

۵. علاقه و محبت فرد به موضوع مورد نظر فزونى مى‌یابد.

جایگاه عزادارى در متون دینى
الف: قرآن
حال با توجه به ماهیت گریه و آثار آن، با اندک تأملى در قرآن، به طور غیرمستقیم مى‌توان تأییدهایى براى عزادارى یافت:

١. آیاتى که به فریاد کردن علیه ظلم امر مى‌کنند یا اجازه مى‌دهند؛[9]

٢. آیاتى که هدفشان تحکیم ولایت است؛[10]

٣. آیاتى که بر مودّت اهل‌بیت تأکید کرده‌اند؛[11]

۴. آیاتى که دلالتى بر سوگوارى بعضى از انبیا یا دیگر اولیاى الهى داشته‌اند؛ مانند سوگوارى حضرت یعقوب (ع) براى حضرت یوسف (ع) ؛[12]

۵. آیاتى که بر بزرگداشت شعائر الهى تأکید مى‌کنند.[13]

ب: روایات
روایات بسیارى دلالت بر جواز گریه و عزادارى مى‌کنند. امام صادق (ع) مى‌فرماید:

«انما تحتاج المرأة فی الماتم الی النوح لتیل و دمعتها و لا ینبغی أن تقول هجراً. . .» ؛[14] زن در مصیبت‌ها، نیاز به نوحه‌سرایى و شیون و زارى دارد و باید اشک‌هایش جارى شود، امّا نباید سخنان باطل و بیهوده بگوید.

و مى‌فرماید:

گریه کنندگان عالم پنج نفر بودند: آدم و یعقوب و یوسف و فاطمه بنت محمد (ص) و على بن الحسین (ع) . گریه آدم به علّت خطا و اخراج از بهشت بود؛ یعقوب در فراق یوسف و یوسف در فراغ پدر مى‌گریست. حضرت زهرا (س) بر رحلت پدر شریفشان پیامبر (ص) مى‌گریست و گریه امام سجاد (ع) براى شهادت پدرشان بود.

دیدگاه اهل سنت
بعضى از روایات اهل سنت با عزادارى مخالف است؛ امّا در بعضى دیگر از روایات خود اهل سنت به آنها پاسخ داده شده. در سیرۀ معصومین و سیره مسلمانان نیز عزادارى سابقه داشته است. مسلمانان در جنگ احد هفتاد شهید دادند و در مدینه هر کس براى بستگان شهید خود گریه مى‌کرد. چشمان پیامبر (ص) با دیدن این صحنه پر از اشک شد و فرمود: «عمویم حمزه گریه کننده ندارد».[15] ابن‌مسعود مى‌گوید: پیامبر (ص) در سوگ حضرت حمزه بسیار گریستند. جنازه حضرت حمزه را رو به قبله نهاد و ایستاد و با صداى بلند گریه کرد و صفات حضرت حمزه را برشمرد.[16]

اسماء، همسر جعفر بن ابى‌طالب که از زنان باایمان و فداکار صدراسلام بود مى‌گوید: وقتى جعفر در جنگ موته شهید شد، بر رسول خدا وارد شدم؛ ایشان فرمود: اى اسماء! فرزندان جعفر کجایند؟ آنان را پیش حضرت آوردم. در آغوش کشیدشان و گریست و فرمود: جعفر امروز به شهادت رسید.[17]

پیامبر (ص) بارها در سوگ یارانش از جمله در عیادت آخر و بیمارى و احتضار سعد بن عباده [18] رئیس قبیله خزرج، در کنار مزار دختر خود در مدینه،[19] در سوگ فرزندش ابراهیم (با بیان این جمله که «قلب از شدت اندوه مى‌سوزد، امّا سخنى برخلاف رضاى حق نمى‌گویم») ، در سوگ عثمان بن مظعون در مدینه،[20] در کنار مزار مادرشان در ابواء [21] به هنگام یادآورى شهادت امام على (ع) وامام حسین (ع) ، حتى هنگام ولادت امام حسین (ع) و در مکان‌هاى مختلف مانند: منزل ام سلمه،[22] منزل عایشه [23] و در خانه امام على (ع) گریه کردند. پس از رحلت پیامبر (ص) صحابه نیز عزادارى مى‌کردند. غیر از گریه مستمر حضرت زهرا (س) افراد دیگرى چون بلال، ام ایمن، خلیفه اوّل و دوّم در سوگ پیامبر (ص) گریستند.

زنان بنى‌هاشم نیز در شهادت امام حسن (ع) و امام حسین (ع) عزادارى و گریه کردند. جابر بن عبدالله انصارى پس از غسل در فرات و پوشیدن لباس پاکیزه، پابرهنه و اندوهگین، به سوى مزار امام حسین (ع) رفت و بسیار گریست. انس بن مالک و زیدبن ارقم، از یاران پیامبر (ص) نیز در سوگ امام حسین (ع) گریه کردند.

نمونه‌هایى از عزادارى اهل سنت
عبدالجلیل رازى مى‌نویسد:
شیعه بدین جزع و فزع، مخصوص نیست. در همه بلاد اصحاب شافعى و بلاد اصحاب ابوحنیفه، فحول علما چون محمد منصور، صدر، شیخ ابوالفضائل مشاط، خواجه ابوالمعالى و جوینى و باطنیان از فریقین در موسم عاشورا این تعزیت، با جزع و فزع و نوحه و زارى داشته‌اند. . . [24]

این سنت را آن‌جا بدعت دانند که بر على (ع) و حسین (ع) لعنت کنند و بر معاویه و یزید صلوات فرستند؛ چراکه این سنت همان متابعت قول خداست که مى‌فرماید: . . . قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى. . . و خلاصه این‌که در کشورهاى مختلف سنى‌نشین، با اندک تأملى ریشه عملى قومیت و عزادارى را به راحتى مى‌توان یافت.

چون نمود واقعى عزادارى، در گریه جلوه‌گر است، لذا موضوع محورى مباحث را با روایات بکاء پى مى‌گیریم.

منشأ اختلاف در حرمت گریه بر مؤمنان
اختلاف در گریه بر مؤمنان، ریشه در روایت عمر بن خطاب و پسرش عبدالله، از پیامبر (ص) دارد که فرموده است:

«اِن المّیت یُعّذب ببکاءِِ اهله علیه» ؛ همانا میت به سبب گریۀ اهلش (اقوام خود) عذاب مى‌شود.

این روایات در نقل‌هاى دیگر با الفاظ دیگرى چون:

«ببعض بکاء اهله علیه» «ببکاء الحیّ علیه» یعذب فی قبره بما نیح علیه» آمده است.

اهل سنت برآنند که با توجه به تنوع در الفاظ این روایات، هیچ اعتبارى به این روایات نمى‌توان کرد. [25] صحابه این روایت را معارض با قرآن مى‌دانند و راوى آن را متهم به خطا و نسیان مى‌کنند؛ چراکه معتقدند قول صحیح پیامبر (ص) این بوده است:

«ان الله لیزید الکافر عذاباً ببکاء اهله» .

دیدگاه عایشه و ابن‌عباس دربارۀ روایت حرمت گریه
روایاتى که دلالت بر منع گریه دارد، در مورد مرگ دختر عثمان مى‌باشد که عبدالله عمر در آن‌جا گفته است؛ «اى عثمان! گریه را تمام کن؛ مگر نمى‌دانى

«انَّ المَیّت لَیُعذَّب ببکاء اهله علیه؟ !»

روایت دیگر، تکرار این روایت توسط عمر در مورد مردى به نام صهیب است که در منطقۀ بیداء، زیر سایه درختى مُرد و آن‌جا هم عمر این روایت را تکرار مى‌کند. امّا مهم این است که ابن‌عباس پس از مرگ عمر چنین گفت:

«فَلَمّا ماتَ عُمَر ذُکرت ذالک لعایشه فقالت: یرحم الله عمر، لاوالله ماحدّث رسول الله (ص) ان المیت یعذب ببکاء اهله علیه و لکن قال: ان الله ببکاء اهله یزید الکافر» ؛ هنگامى که عمر درگذشت، آن جملۀ منسوب به عمر (میت به خاطر گریۀ اهلش عذاب مى‌شود) به عایشه یادآورى شد. عایشه گفت: خداوند عمر را رحمت کند؛ نه به خدا سوگند که پیامبر چنین نفرموده؛ بلکه فرمودند: همانا خداوند عذاب کافر را به سبب گریۀ اهلش مى‌افزاید.

و گفت: ملاک، قرآن است که فرمود: أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى:[26] آیا هیچ گنه‌کارى بار گناه دیگرى را به دوش مى‌کشد؟ ! قطعاً چنین نیست که یکى گریه کند و دیگرى عذاب شود.

در «تاریخ طبرى» آمده است که خود عایشه هنگام مرگ پدرش، ابوبکر گریه کرد و حتى عمر خواست مانع شود، اما عایشه نپذیرفت و عمر، « ام مروة » خواهر ابوبکر را در حالى‌که او را مى‌زد، از خانه بیرون کرد.[27]

ابن‌عباس هم در این مسئله، با عایشه موافق است.[28]

دیدگاه ابوهریره
ابوهریره مى‌گوید: شخصى از آل پیامبر (ص) از دنیا رفته بود و همۀ زنان براى گریه بر او جمع شده بودند و مى‌گریستند. عمر برخاست تا آنها را نهى کند؛ پیامبر (ص) فرمودند:

«دَعْهُنَّ یا عُمَر فَاِنَّ الْعَیْنَ دامِعه وَ الْقَلْب مُصاب وَ العَهد قریب»:[29] اى عمر! رهایشان کن؛ زیرا قلبشان اندوهگین است و چشمانشان اشکبار.

خلاصه این‌که اقوال صحابه و استدراک عایشه تصریح دارد که روایات منع بکاء، به خلیفه ثانى و پسرش عبدالله منحصر است و آن هم ناشى از خطا و نسیان آنان مى‌باشد.

تعارض مضمون روایت حرمت گریه با مفاهیم قرآنى
با دقت در روایت فوق به این نتیجه مى‌رسیم که عقوبت بى‌گناه جایز است و این برخلاف آیه: أَلَّا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَى [30] و آیه وَأَنْ لَیسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى[31] و فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یَرَهُ * وَمَنْ یعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ[32] مى‌باشد.

به نظر مى‌رسد که احادیث منع بکاء را باید خاص بکاء با صداى بلند و زخمى کردن صورت دانست؛ زیرا پیامبر (ص) در روایتى فرمودند:

«لا وَ لکِنْ نَهَیْتُ عَن صَوتَین فاجِرَیْن: صوتٌ عِندَ مُصیبتة خَمشِ وُجوه و شق جُیوب» ؛ نه، لکن نهى نمودم از دو صوت فاجر (بى‌تابى زشت) که آن دو عبارتند از لطمه بر صورت زدن و دیگرى گریبان چاک کردن.

گریه پیامبر (ص) و انبیا بر مردگان مؤمن
١. گریه پیامبر (ص) بر عموى گرامى‌شان حمزه و توصیه ایشان بر گریه بر حمزه سید الشهداء:

«لم تَبْکِ امرأة فی انصار بَعَد ذالکِ اِلی الْیوَم عَلی میّتِ الّا بَدأت بِالبَکاء عَلی حَمزه ثم بکت على میتها»[33] ؛ هیچ زنى از انصار بر میت خود گریه نمى‌کند، مگر این‌که ابتدا بر حمزه (ع) گریه کند.

٢. گریه پیامبر (ص) بر جعفر و اصحابش در جنگ موته که فرمود:

«واعمّاه! علی قَتل جَعفر فَلتَبْکِ البَواکی»[34]

٣. گریه پیامبر (ص) بر پسرش ابراهیم، که در پاسخ اعتراض به گریه‌شان فرمودند:

«انّ الْعَین تَدْمَع وَ القَلْبُ یَحْزُن وَ لا تَقولِ الّا ما یَرضی رَبّنا وَ انّا بِفراقِک یا اِبراهیم لَمحْزونون»[35] همانا چشم مى‌گرید و قلب غمگین مى‌شود؛ ولى نباید سخنى جز رضاى خدا گفت، و همانا اى ابراهیم! ما در فراق تو اندوهگین هستیم.

۴. گریه پیامبر (ص) نزد قبر مادرشان. ابوهریره مى‌گوید:

«زارَ النّبی قَبرَ اُمّه فَبَکی وَ اَبْکی مَنْ حَولَه »[36] پیامبر (ص) قبر مادرشان را زیارت نمودند، در حالى‌که گریه مى‌کردند و اطرافیان خود را نیز مى‌گریاندند.

سیره مسلمین در گریه بر مردگان مؤمن
در تاریخ مى‌توان سیره عملى گریه صحابه را کاشف از جواز گریه دانست؛ چرا که مسلمانان و بزرگان صحابه، براى مردگان خود مراسم گریه و نوحه برپا مى‌کردند که قصاید بسیارى حاکى از آن است. در پایان به برخى از این موارد اشاره مى‌شود:

١. على (ع) پس از دفن پیامبر (ص) مقابل ضریح پیامبر ایستادند و فرمودند:

«انّ الصَبر لَجمیْلِ الا عَنکَ وَانَّ الجَزع قَبیحِ اَلّا عَلیک، وانّ المَصاب بک لَجلیل و انه قبلک و بَعدک لجلل » ؛ صبر در مصیبت‌ها خوب است، مگر بر شما، و اظهار ناراحتى ناشایسته است، مگر بر شما. غم مرگت بسیار بزرگ است و پس از مرگت مصیبت‌هاى دیگر به طور حتم کوچک است.

٢- گریه فاطمه زهرا (س) در رحلت پدر گرامى خود. انس بن مالک مى‌گوید:

«کانت فاطمه جالسة عند رسول الله فتواکدت علیه کُربَ المَوت»[37] فاطمه (س) کنار پیامبر نشسته بود و بر ایشان از بلاها و سختى‌هاى رحلت پدر سخن مى‌گفت.

٣. گریه و نوحه‌سرایى حضرت زهرا (س) و صفیه، عمه پیامبر اکرم بر پیامبر (ص)[38]

 

[1] شوری، آیه ٢٣.

[2] حج، آیه ٣٢.

[3] مهدی المخزومی، کتاب العین، مؤسسۀ علمى، بیروت، باب العین و الذاء، ص ٧۶.

[4] وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ. . . منافقون، آیه ٨.

[5] علامه طباطبایى، بحارالانوار، ج ۶٧، ص ٧١.

[6] محمدتقى جعفرى، تفسیر و نقد مثنوى، ص ٢۶٣.

[7] بحارالانوار، ج ٩٠، ص ٣٢٩، باب فضل البکاء.

[8] ابوبکر بیهقى، دلائل النبوة، ج ٧، ص ٢۶۶.

[9] لَا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ. . . نساء / ١۴٨ - شعرا / ٢٢٧ - هود / ١١٣ - حج / ٣٩. (خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدى‌هاى دیگران را اظهار کند؛ مگر آن‌که آن کس مورد ظلم واقع شده باشد) .

[10] إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَهُمْ رَاکِعُونَ مائده / ۵۵ - نساء / ۵٩ - بقرة / ٢۵۴. (سرپرست و ولى شما تنها خداست و پیامبر او و کسانى که ایمان آورده‌اند، آنها که نماز به پا میدارند و در حال رکوع زکات مى‌دهند) .

[11] . . . قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِى الْقُرْبَى. . . شوری / ٢٣. (بگو من از شما هیچ اجر و مزدى بر این دعوت نمى‌خواهم، جز دوستى و محبت به اهل بیتم.

[12] . . . وَقَالَ یا أَسَفَى عَلَى یوسُفَ وَابْیَضَّتْ عَینَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ کَظِیمٌ یوسف / ٨۴ (و گفت وااسفا بر یوسف! و چشمان او از اندوه سفید شد، اما خشم خود را فرو برد و هرگز کفران و بى‌تابى نمى‌کرد) .

[13] ذَلِکَ وَمَنْ یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِنْ تَقْوَى الْقُلُوبِ حج / ٣٢ (و هر کس شعائر الهى را بزرگ دارد، این کار نشانه تقواى دل‌هاى آنهاست) .

[14] شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج ١٢، ص ٩٠.

[15] بحارالانوار، ج ۴۴، ص ٢٨٩، (باب ثواب البکاء) .

[16] همان، ص ۶٠.

[17] ابن‌سعد واقدى، طبقات الکبرى، ج ٨، ص ٢٨٢.

[18] احمد بن محمد قسطلانى، ارشاد السارى، شرح صحیح بخارى، ج ٢، ص ۴٠۶، (باب رثاء النبی) .

[19] صحیح بخاری، ج ١، کتاب الجنائز، باب ٨١٧، ح ١٢٠١.

[20] «انّ رسول الله قبّل عثمان بن مظعون و هو میّت و هو یبکی أو قال عیناه تهرقان» ، ابن‌اثیر جزری، جامع‌الاصول، ج ١١، ص ٩۵، ش ٨۵۶۶. (همانا پیامبر (ص) صورت عثمان بن مظعون را که مرده بود، بوسیدند؛ در حالى که گریان بودند) .

[21] «زار النبی، قبر اُمّه فبکی و بکی من حوله» ، مستدرک احمد حنبل، ج ٢، ص ۴۴١. (پیامبر (ص) در حالى که قبر مادرشان را زیارت مى‌کردند، گریه کردند و اطرافیان را نیز گریاندند) .

[22]نورالدین هیثمى، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، ج ٩ و مسند احمد حنبل، باب ذکر الرؤیا، ج ٣، ص ٢۶۵.

[23] ابن‌حجر عسقلانى، الصواعق المحرقه، ص ١٩٢.

[24] عبدالجلیل رازى، تعلیقه النقص، ص ۵٩٢.

[25] امام النووى، فى شرح صحیح مسلم، ج ۶، ص ٢٢٨، کتاب الجنائز و جامع الاصول، ج ١١، ص ٩٧.

[26] نجم، آیۀ ٣٨.

[27] تاریخ طبرى، ج ٢، ص ٣۴٩، (حوادث سنة ١٣) .

[28] جامع الاصول، ج ١١، ص ٩٢.

[29] سنن نسایى، ج ۴، ص١٩ و سنن ابن ماجه، باب ما جاء فى البکاء، ح ١۵٨٧.

[30] نجم، آیۀ ٣٨. (هیچ گنه‌کارى بار گناه دیگرى را به دوش نمى‌گیرد) .

[31] نجم، آیۀ ٣٩. (و این‌که بر انسان چیزى جز حاصل سعى و کوشش او نیست) .

[32] زلزلة، آیۀ ٧ و ٨. (پس هر کس هموزن ذره‌اى کار خیر انجام دهد، آن را مى‌بیند و هر کس هموزن ذره‌اى کار بد کرده، آن را مى‌بیند.)

[33] طبقات الکبرى، ج ٣، ص١١؛ مسند احمد ج٢، ص ١٢٩؛ واقدى، مغازی، ج ١، ص٣١۵ - ٣١٧؛ تاریخ طبری، ص٢١١. (آه بر عمویم! آه بر شهادت جعفر! پس بر او بگریید اى گریه کنندگان) .

[34] ابن‌اثیر جزرى، اُسد الغابة، ص ٢۴١.

[35] صحیح مسلم، ج ۴، ح١٨٠٨ (کتاب الفضائل باب رحمته بالصبیان و العیان) ؛ سنن ابی داود ج٣، ص ١٩٣ (کتاب الجنائز) .

[36] صحیح مسلم، ج٢، ص ۶٧١ (کتاب الجنائز باب زیارة القبور) ؛ سنن نسائی ج۴، ص٩٠ (کتاب الجنائز، ما جاء فی قبر مشرک) .

[37] ابن عبد ربّه، عقد الفرید، ج ٣، ص ۶۴.

[38] ابن عبدالبرّ، استیعاب، ج ۴، ص ٢١۴.

نظر شما