موضوع : پژوهش | مقاله

قیام مسجد گوهرشاد (19-22تیر 1314) و پیامدهای آن


رضاخان که در آغاز حرکت قدرت طلبانه خود ، برای فریب افکار عمومی ، تظاهرات مذهبی خود بروز می داد ، پس از نیل به سلطنت ، پیاده کردن سیاست های سکولار و ضدمذهبی خود را آغاز کرد. سیاست های فرهنگی او عمدتا از غرب ، جایی که خورشید حقیقت در آن غروب می کند ، دیکته می شد و در مسیر اجرای آن به نقش مذهب در زندگی مردم ایران هیج توجهی نمی شد ، لذا در فرآیند اجرای این سیاستها به زودی با مخالفت و مقاومت عمومی مواجه گشت. ابتدا مردم فارس و آذربایجان به مقابله برخاستند و سپس مردم خراسان در قیامی بی نظیر پایه های بظاهر مستحکم حکومت را آن چنان لرزاندند که دیکتاتور مضطربانه هشدار داد: «اگر بیش از این مسامحه کنید و تعلل ورزید، نه کلاه بر سر شما و نه تاج بر سر من باقی خواهند گذارد». به مناسبت سالگرد فاجعه گوهرشاد و در بزرگداشت شهدای این قیام باشکوه ، مقاله حاضر را به خوانندگان گرامی تقدیم می کنیم.


مسجد گوهرشاد در سال 821هجری قمری در ضلع جنوبی حرم مطهر علی بن موسی الرضا(ع) در مشهد به همت گوهرشاد آغا همسر شاهرخ میرزا پسر امیر تیمور گورکانی توسط معمار معروف آن زمان ، قوام الدین شیرازی بنا گردید.
ریشه های اصلی قیام مسجد گوهرشاد را باید در سیاست های مذهبی ، فرهنگی و اجتماعی عصر رضاشاه جستجو کرد. رضاشاه در سال های آغازین ورود به صحنه سیاست ایران ، سیاست مذهبی خود را چنان تنظیم کرد که به نظر می رسید فردی دیندار و مقید به عمل به شعائر و احکام اسلامی و حفظ آنها می باشد. زمانی که وی پله های ترقی را می پیمود خود را مسلمانی متعصب معرفی کرد؛ زیرا به ریشه دار بودن مذهب در میان مردم ایران به خوبی آگاه بود و از پیامدهای منفی مقاومت و تعارض با روحانیون و نیروهای مذهبی نیز اطلاع داشت.
سیاست فوق که باید آن را نهایت فریب کاری صبورانه نامید تا سال 1305ش و در برخی موارد تا سال 1306ش ادامه یافت.
از این تاریخ به بعد که دیگر احساس می کرد پایه های حکومت و قدرتش تحکیم و تا حدودی تثبیت یافته و می تواند در مقابل اعتراضات و مقاومت های احتمالی ایستادگی کند، سیاست فریب مذهبی را تغییر داد و درصدد اجرای سیاست های اجتماعی و فرهنگی که در تقابل و تضاد با مذهب و فرهنگ آمیخته به مذهب مردم ایران بود، برآمد. در سیاست نوین مذهبی رضاشاه که متاثر از افکار و اندیشه های تجددگرایانه و غربگرایانه سکولار بود، روحانیت ، مذهب ، احکام اسلامی ، محاکم و محاضر شرع ، مکتب خانه ها و مواردی از این قبیل جایی نداشتند. لذا در رابطه دین و دولت تغییرات اساسی و مهمی پدید آمد. با تصویب و اجرای قانون لباس متحدالشکل مساله بغرنج تر از قبل شد و در مجموع اسلام و روحانیت در انزوا و تنگناهای بی سابقه ای قرار گرفتند. این وضعیت در دهه دوم سلطنت رضاشاه تشدید شد و حکومت پهلوی به طور رسمی و علنی ، خود را از قید و بند دین و مذهب رها کرد و حتی به ستیز با مظاهر آن پرداخت.
شایان ذکر است که در تشدید غربگرایی در ایران سفر امان الله خان ، پادشاه غرب گرای افغانستان در سال 1306 و سفر رضاشاه به ترکیه و دیدار با آتاتورک ، پادشاه غرب گرا و سکولار ترکیه تاثیرات زیادی داشته که ره آورد آنها کشف حجاب در ایران بود. با گسترش اندیشه سکولاریسم در جامعه ، مقاومت ها و اعتراض هایی در شهرهای مختلف به وجود آمد. این مخالفت ها به صور گوناگون از قبیل سخنرانی ، مهاجرت ، تحصن در مکان های مقدس اسلامی از سال 1305 به بعد خود را نشان داد. رضا شاه می پنداشت با تغییر ظاهر می توان به ترقی و پیشرفت رسید، لذا از سال 1314 مرحله جدیدی در راستای نهادینه کردن کشف حجاب شروع شد. در این مرحله با برپایی جشن هایی به مناسبت های مختلف که با حضور مقامات بلندپایه کشور صورت می گرفت ، درصدد رسمیت بخشیدن و گسترش اندیشه کشف حجاب برآمد. از جمله می توان به برگزاری جشنی با حضور علی اصغر حکمت در شیراز و جشن هزاره فردوسی در مشهد اشاره کرد که در آن برای اولین بار دختران بدون حجاب و نقاب در صحنه ظاهر شده و به رقص و پایکوبی پرداختند. در شیراز مردم به زعامت سیدحسام الدین فالی و در تبریز آیات سیدابوالحسن انگجی و آقا میرزا صادق آقا به برنامه های ضدمذهبی آن جشن ها اعتراض کردند که البته موجب دستگیری و زندانی شدن فالی و توقیف و تبعید روحانیون تبریز به سمنان شد. انتشار این اخبار در مشهد نیز که شهری مذهبی بود غوغایی برپا کرد و روحانیون و مراجع خراسان با برپایی جلساتی به بحث و بررسی و تقبیح آن اقدامات پرداختند. در این جلسات روحانیون به این نتیجه رسیدند که دنباله تغییر لباس به برداشتن حجاب منتهی خواهد شد و بایستی جلوی آن را گرفت.
در جریان جشن دیگری در تهران علی اصغر حکمت ، وزیر معارف صراحتا اعلام کرد که اقدامات انجام شده در شیراز خودسرانه نبوده و به دستور و نظر رضاشاه صورت گرفته است و رای جدی شاه بر این است که کشف حجاب را عملی سازد. انعکاس این خبر در مشهد، علمای خراسان را سخت نگران و مضطرب کرد و طبق مدارک موجود آیت الله حسین قمی از شدت ناراحتی در حین سخنرانی گریسته و اعلام کرد که اکنون اسلام در خطر است و فدایی می خواهد و خودم نیز حاضرم در این راه فدا شوم.
به دنبال آن اقشار مختلف مردم مشهد نیز به طرق مختلف از جمله تلگراف ، خشم و انزجار خود را از این اقدام ضد اسلامی اعلام کردند.
پس از برگزاری هزاره فردوسی در سال 1314 در مشهد که صحنه هایی از بی حجابی در آن بود و بویژه پس از انتصاب فتح الله پاکروان به والی گری ایالت خراسان در پایان این جشن ها، چون وی در برخورد با مخالفان و معترضان به تغییر لباس خشونت و شدت عمل نشان می داد، بر وخامت اوضاع و نگرانی ها در مشهد افزوده شد. در این فضای خشونت آلود و اعتراض آمیز، از مرکز دستور تغییر لباس و تبدیل «کلاه پهلوی» به «کلاه بین المللی» موسوم به «شاپو» و «کپی» رسید و به استانداری خراسان ابلاغ گردید. فتح الله پاکروان نیز بدون کمترین تامل و درنگی ، دستور رضا شاه را به مورد اجرا گذاشت و در این زمینه دستورهای اکیدی به نظمیه خراسان و مشهد و سایر ادارات و عوامل تابعه صادر کرد. به گفته محمدعلی شوشتری ، خفیه نویس عصر رضاشاه «اجرای حکم در مشهد تا حدی مشکل بود؛ زیرا عوامل مخفیه و متدیین و مجاورین به جنب و جوش افتاده عنوان «من تشبه بقوم فهو منهم» را پیش گرفته سرا و علنا بنای اعتراض را گذاردند». انعکاس دستور رضاشاه و بخشنامه وزارت داخله در زمینه استعمال کلاه بین المللی که لحنی کاملا تهدیدآمیز، بویژه برای کارمندان دولت داشت و آنها را در صورت امتناع از استفاده از آن به انفصال از خدمت تهدید می کرد ، موجب تشویش و نگرانی مراجع و علمای خراسان و مردم شد. گفتنی است که در این مقطع روحانیون خراسان همکاری بسیار خوب و منسجمی با همدیگر داشتند. آنها طی جلساتی پس از بحث و مشورت تصمیم گرفتند که آیت الله قمی به تهران برود و با رضاشاه در مورد متوقف کردن اجرای قانون تغییر لباس مذاکره کند. ایشان این ماموریت را پذیرفتند و راهی تهران شدند.. البته در برخی منابع آمده که رفتن به تهران نوعی ابتکار فردی از طرف خود آیت الله قمی بوده است.
از قول فرزند آیت الله قمی گفته شده که پدرش گفته : «حاضرم بروم تهران و به رضاشاه التماس کنم کشف حجاب نکند و از اتحاد شکل اجباری مردم منصرف شود. در این راه یا به نتیجه می رسم و یا به زندان می افتم و یا کشته می شوم». در هر صورت آیت الله قمی در هشتم یا نهم تیرماه 1314 رهسپار تهران شد، ولی در تهران با بررسی اوضاع و به قولی با استخاره ای که کرد، به سعدآباد برای مذاکره با رضاشاه نرفت و راهی باغ سراج الملک در شهرری شد و در آنجا اقامت گزید. البته پس از ورود او، باغ به محاصره نیروهای دولتی درآمد و رفت و آمد بدان جا و ملاقات آیت الله قمی با مردم را ممنوع اعلام کردند. ایشان تا مدتی پس از قیام مسجدگوهرشاد، به عتبات تبعید گردید.
علت آنی قیام مسجدگوهرشاد، انعکاس خبر گرفتاری و محاصره محل اقامت آیت الله قمی در شهرری توسط نیروهای نظامی بود. این خبر موجب تحریک احساسات مردم و واکنش های اعتراض آمیز آنها شد. ابتدا منزل آیت الله سید یونس اردبیلی مرکز تجمع شد ولی بزودی با افزایش مراجعه مردم تصمیم گرفته شد که به مسجدگوهرشاد منتقل شوند و هر روز یکی از روحانیون برای مردم سخنرانی کند. همچنین بر اثر مساعی روحانیون خراسان نامه ای با امضای 150نفر از علما و افراد سرشناس خراسان خطاب به رضاشاه نوشته و در آن بازگشت آیت الله قمی را به مشهد خواستار شدند. اما مسوول تلگرافخانه مشهد قبل از تلگراف آن به رضاشاه ، آن را به اطلاع فتح الله پاکروان ، استاندار خراسان رساند. پاکروان هم بدون درنگ دستور تعقیب تمامی امضاکنندگان را صادر کرد. بدین ترتیب عده ای دستگیر و برخی نیز مجبور به ترک مشهد شدند. با این پیشامد، اوضاع در مشهد بیش از پیش به وخامت گرایید و شهر در حالی که چشم به راه خبری از آیت الله قمی بود، آبستن رخدادهای جدیدی گردید. همزمان با این شرایط، شیخ محمد تقی بهلول ، قهرمان دیگر قیام مسجد گوهرشاد که تحت تعقیب بود و از شهری به شهری می رفت ، پس از اطلاع از گرفتاری آیت الله قمی ، روز چهارشنبه 18تیر 1314 از شهر قائن خارج و صبح پنجشنبه 19تیر خود را به مشهد رساند و مستقیما به حرم امام رضا(ع) رفت.
اما بزودی ماموران امنیتی او را شناخته و ساعتی پس از ورودش به حرم او را دستگیر و در یکی از اتاق های صحن کهنه بازداشت نمودند. هدف ماموران این بود که شب هنگام و به دور از چشم مردم او را به شهربانی منتقل کنند تا واکنش مردمی نداشته باشد. ساعاتی پس از بازداشت شیخ محمد تقی بهلول ، به دلیل اقدام نسنجیده ماموران که او را در اتاقی رو به محوطه صحن بازداشت کرده بودند، مردم بتدریج از این امر آگاه شدند و در مقابل محل توقیف مشارالیه تجمع کردند. این لحظه را باید نقطه اولیه شروع قیام مسجد گوهرشاد در نظر گرفت ؛ زیرا تحولات سریع و گسترده بعدی از اینجا آغاز گردید. دیری نگذشت به تحریک نواب احتشام رضوی ، سرکشیک پنجم آستان قدس رضوی ، مردم به محل بازداشت بهلول حمله و او را آزاد کردند؛ «مردم مرا برداشتند و روی دست بلند کرده و با ذکر صلوات به سوی مسجد گوهرشاد بردند و آنگاه روی منبری که معروف به منبر امام زمان (عج) است ، جای دادند. رئیس شهربانی خود را جلوی منبر رساند و گفت : شیخ ! منبر نرو ممنوع است ، اما مردم او را زیر مشت و لگد گرفتند و از مسجد بیرون کردند». بهلول قصد ایجاد آشوب درگیری نداشت ، فقط می خواست در هیات حاکمه در مورد واکنش مردم ایجاد وحشت کند تا شاید آیت الله قمی را آزاد کند. او می گوید: «وقتی این منظره پیش آمد و رئیس شهربانی و پلیس ها را زدند من گیج شده بودم و نمی دانستم چه باید بکنم در تمام محوطه مسجد و صحن ها صدای مرگ بر شاه و لعنت بر شاه و مرده باد شاه و زنده باد اسلام ، لعنت بر بهایی و لعنت بر دشمن علما بلند بود». در ادامه می افزاید : به مردم گفتم «کاری که نباید می شد، شد و ما نباید نرمی نشان دهیم ، باید پایمردی کرده و مقاومت کنیم ، یا حاج آقا حسین قمی را از زندان آزاد کرده و احکام اسلام را جاری کنیم ، یا همه کشته شویم.
پس از این صحبت مردم را به خانه های خود فرستاد تا پس از تامین نیازمندیهای یک هفته ای یا دوهفته ای خانواده هایشان به همانجا برگردند و برنامه ها و اهداف خود را تا حصول نتیجه دنبال کنند. این اتفاقات در پنجشنبه شب نوزدهم تیرماه رخ داد ولی چون نیروهای نظامی و انتظامی و امنیتی هنوز دستوری از تهران دریافت نکرده بودند، واکنش خشونت آمیزی نشان ندادند. در این مرحله ، تحریکات نواب احتشام رضوی که کلاه بین المللی خود را پاره کرد و زیر پایش انداخت، در برانگیختن مردم بسیار موثر بود. در پایان شب بهلول از مردم خواست که جمعه در مسجد گرد آیند و دیگران را نیز خبر کنند که به مناسبت سالروز بمباران حرم امام رضا توسط روسها در سال 1330ه ق و اقدامات ضد اسلامی حکومت پهلوی سخنرانی خواهد کرد.
سحرگاه جمعه بیستم تیرماه 1314 ، همزمان با سالروز بمباران حرم رضوی توسط روسها ، مردم مشهد به رسم همه ساله که مراسمی برگزار می کردند ، در صحن های حرم رضوی و مسجد گوهرشاد گرد آمدند. این روز در میان مشهدی ها به «عاشورای ثانی» مشهور بود. پس از این که دستور سرکوب مردم تظاهرکننده از طرف رضاشاه رسید، شیپور آماده باش نظامیان به صدا درآمد و حمله به مردم قریب الوقوع شد. نظامیان پس از استقرار در مواضع حساس اطراف حرم و مسجد گوهرشاد سعی کردند که جلوی ورود مردم خارج از حرم را به داخل حرم و مسجد گوهرشاد بگیرند و به متحصنین نیز اعلام کردند که متفرق شوند و عرایض خود را به استانداری تسلیم کنند تا بررسی و رسیدگی شود. اما شیخ بهلول در جواب آنها گفت : «ما جمع نشده ایم برای این که به حرف استاندار متفرق شویم.
زود از اینجا برو که نمی خواهیم به تو صدمه برسد و اگر نرفتی به سرنوشت رئیس اطلاعات شهربانی گرفتار خواهی شد». پس از این جواب درگیری بین نیروهای نظامی و مردم شروع شد. فرمانده نظامیان دستور آتش داد، اما وقتی یکی از افسران به دلیل این که نمی خواست به روی مردم آتش بگشاید خودکشی کرد و افسر دیگری به دست یکی از سربازان کشته شد فرمانده نظامیان فرمان عقب نشینی داد. پس از رفتن سربازان ، مردم به سوی مسجد گوهرشاد و صحن های حرم هجوم آوردند و آنجا مملو از جمعیت شد. در این درگیری های محدود به گفته بهلول 22نفر کشته و عده ای هم زخمی شدند و چندین قبضه سلاح نظامیان بدست مردم افتاد. در این روز (جمعه بیستم تیر) هیاتی از طرف نیروهای دولتی برای مذاکره و مصالحه با شیخ محمد تقی بهلول آمدند و قرار شد تا صبح یکشنبه آیت الله قمی آزاد شود و به همین شرط مصالحه موقتی حاصل شد. گرچه نیروهای دولتی هدفشان به دست آوردن زمان برای دستگیری عاملین و سازماندهی خود بود، اما مردم معترض و متحصن در این مدت به تشییع و تدفین کشته ها و رسیدگی به وضع زخمی ها پرداختند. این مصالحه تا ساعات اولیه بامداد یکشنبه 22تیر دوام یافت.
براساس گزارش نظمیه مشهد در روز شنبه مردم گردآمده در مسجد گوهرشاد لحظه به لحظه افزایش می یافت.
در این روز کسبه نیز مغازه های خود را بسته و به متحصنین و معترضین پیوستند. همچنین سخنرانان مختلف برای مردم در موضوعات گرفتاری آیت الله قمی ، مخالفت با تغییر لباس و غیره سخنرانی می کردند. در طرف دیگر، قشون شرق (لشکر خراسان) به فرماندهی سرلشکر ایرج مطبوعی و نیروهای شهربانی و آگاهی در حال هماهنگی نیروها برای سرکوب و پراکنده کردن مردم بودند. محمدعلی شوشتری که خود نیز شاهد وقایع بود به نقل از پاکروان و اسدی (نایب التولیه آستان قدس رضوی) می گوید: «اعلیحضرت فرموده بود اگر بیش از این مسامحه کنید و تعلل ورزید نه کلاه بر سر شما و نه تاج بر سر من باقی خواهند گذارد امر می کنم و فرمان می دهم امشب باید غایله خاتمه یابد. هر قدر قشون لازم است ، باید آنها را محاصره کرده ، محرکین را دستگیر، مردم متفرقه را آزاد سازید» در این مرحله رهبری منسجم و واحدی در بین متحصنین و متجمعان برای مذاکره و مصالحه وجود نداشت و مسوولان امر نیز با توجه به دستورات موکد رضاشاه بیشتر از این نمی توانستند وقت گذرانی و تعلل کنند. با توجه به عدم آزادی آیت الله قمی ، دیگر کنترل احساسات مردم از عهده بهلول ، نواب احتشام و سایر مراجع و علما نیز خارج شده بود. لذا نیروهای نظامی و امنیتی پس از این که به هدف مورد نظر نرسیدند، شروع به استقرار نیرو در خیابان های شهر مشهد و خیابان های منتهی به حرم کردند و لشکر شرق ، یک حالت جنگی بر شهر و اطراف حرم پدید آورد. مسلسل های سنگین و توپ ها نیز در این مواضع و روبه روی مسجد گوهرشاد و در ساعات پایانی در پشت بام ها و مکان های حساس نیز مستقر شدند و نظامیان موضع گرفتند. در این بحبوحه که از همه جا بوی کشتار و خونریزی و سرکوب به مشام می رسید، محمدولی خان اسدی، نایب التولیه آستان قدس رضوی با توسل به این حیله که رضاشاه درخواست متحصنین را پذیرفته ، روحانیون ارشد و مراجع خراسان را به بهانه مذاکره در این زمینه از میان مردم از مسجد گوهرشاد بیرون کشید. اما حقیقت این بود که از کشته شدن مراجع و پیامدهای خطرناک آن که ممکن بود در کل کشور آشوبی عظیم بپا کند، بیمناک بودند و وحشت داشتند. شاید هم در این مورد دستوری از مرکز رسیده بود.در بعدازظهر روز شنبه بیست و یکم تیرماه تشکیلات کل نظمیه مملکتی به نظمیه مشهد دستور داد که «امشب در موقعی که تردد موقوف و جمعیت متحصنین هم تقلیل یافته است غفلتا عده کافی هر چه بیشتر با فرم و لباس سویل از قوای پیاده ، آژان ، صاحب منصب ، وکیل ، مامورین سویل ، افسر و سرباز، به مسجد وارد و کلیه محرکین اعم از علما و تجار و کسبه و غیره را آنالا دستگیر و بدون درنگ از مسجد یا صحن ، خارج و به سرعت به سمت طرق و هر چه دورتر بهتر، تحت الحفظ اعزام و همچنین هر کس را که در خارج آستانه و مسجد تا به حال تشخیص داده اید در این امر مداخله دارد آنها را هم دستگیر و همین عمل را درباره آنها اجرا دارید» این دستور در حالی صادر شد که هنوز تصور می کردند که متحصنین مثل روز قبل ، در اواخر شب پراکنده خواهند شد. اما چنین نشد و جمعیتی بین 15 تا 20 هزار نفر در مسجد و اطراف آن بودند. در ادامه دستور فوق آمده بود که در صورت مقاومت مردم آنها را با سلاح های سرد متفرق کنید. پس از فرا رسیدن نیمه های شب (ساعات اولیه بامداد یکشنبه 22تیر) و با مشاهده عدم پراکنده شدن مردم ، تمام درها و راه های ورود و خروج به مسجد گوهرشاد و حرم بسته شد. مردم با مشاهده این وضعیت شروع به شکستن درها و درگیری با ماموران کردند. در این لحظه ها بود که دستور شلیک های مرگبار و کشتار مردم صادر شد و مردم بی دفاع و بدون سلاح آماج گلوله های توپ و مسلسل قرار گرفتند. کشتار در درون و بیرون مسجد با شدت کم سابقه ای به مدت چند ساعت ادامه یافت و صدای غرش توپها و مسلسل ها آسمان مشهد و حرم رضوی و مسجد گوهرشاد را به لرزه درآورد و صحنه های هولناکی را پدید آورد.
در فاصله چند ساعت کشتار بیرحمانه و بی سابقه ای صورت گرفت و درون و بیرون مسجد از اجساد کشته شدگان و مجروحان پر شد و آسیبهایی نیز به در و دیوار مسجد گوهرشاد و حرم رضوی وارد گردید. بدین ترتیب قبل از دمیدن سپیده روز یکشنبه بیست و دوم تیرماه 1314 ، مقاومت متحصنین و معترضین شکسته شد و قیام مسجد گوهرشاد سرکوب گردید. در تاریکی شب بسیاری از کشته شدگان و حتی برخی مجروحان را که هنوز زنده بودند و ناله هایشان به گوش می رسید، در گودالی که خارج از محوطه حرم به همین منظور کنده بودند، ریختند و عده ای را نیر همانجا زنده به گور کردند. محمدعلی شوشتری تعداد کشته ها و زخمی ها را 1670نفر ثبت کرده است.
او این آمار را به نقل از یکی از رانندگانی نقل کرده که کشته ها و مجروحان را حمل کرده و در منطقه زیر باغ خونی و مقابل اراضی معجونی و عسگریه ریخته اند. او نقل دیگری از شخصی به نام دیهیمی که ریاست وقت مالیه مشهد بوده آورده که یکی از مامورانش که شاهد حمل اجساد بوده ، تعداد کامیون هایی که جسدها را حمل می کرده تا 56 تا شمرده است.
احمد بهار تیر در روزنامه بهار (7/3/1321) تعداد کشته ها را 1750 نفر ذکر کرده و علیرضا با یگان نیز در خاطراتش که خود از شاهدان وقایع بوده تعداد 1670 را تایید کرده است.
بایگان می گوید: «تعداد آنها 1670 نفر بوده و حدود 70نفر افراد سالم که در گوشه و کنار خود را مخفی کرده بودند و به دنبال فرصت برای فرار می گشتند ، به دست ماموران افتاده ، جزو کشته شدگان در کامیون ریخته و در گودال هایی ریخته و به داد و فریاد و التماس آنها که ما زنده هستیم وقعی نگذارده و آن مردم بیچاره را زنده به کور کردند». پس از این واقعه ، درهای مسجد گوهرشاد و حرم رضوی را به مدت سه روز بستند و به شستشوی خونهای ریخته شده بر در و دیوارها پرداختند. ساعاتی پس از پایان قیام ، نوبت به دستگیری گسترده عوامل و مظنونین به شرکت در وقایع مذکور رسید. نظامیان ضمن دستگیری های دامنه دار به غارت اموال به جا مانده از مردم نیز پرداختند. چون تعداد دستگیرشدگان زیاد بود، از آنها مبلغی پول گرفته و آزادشان می کردند. روحانیون طراز اول دستگیر و زندانی شدند. برخی از معرکه گریختند و حتی از کشور خارج شدند. بعضی دیگر نیز مخفی گردیدند. عده ای در حدود 18نفر نیز به سمنان و یزد و جاهای دیگر تبعید شدند. شیخ محمدتقی بهلول جان سالم به در برد و به کمک طایفه بربرها به افغانستان گریخت و تا پیروزی انقلاب اسلامی ایران دوران پرفراز و نشیبی را سپری کرد و پس از پیروزی انقلاب به ایران بازگشت و هنوز هم در قید حیات است.
پس از پایان ماجرا، به دستور رضاشاه تغییراتی نیز در سطح روسای ادارات مشهد و استان قدس رضوی صورت گرفت.
رئیس شهربانی مشهد عزل شد. روسای ادارات و سرکشیک ها و مسوولان آستان قدس رضوی نیز برکنار گردیدند. محمدولی خان اسدی که مغضوب بود ، تا پنج ماه دیگر در شغلش باقی ماند ولی در آذرماه دستگیر ، محاکمه و اعدام شد. اما فتح الله پاکروان ، استاندار و ایرج مطبوعی ، فرمانده لشکر شرق ، پیروزهای میدان بودند و در سمتهای خود ابقا و مورد تشویق قرار گرفتند. البته مطبوعی پس از پیروزی انقلاب به جرم کشتار مردم در همین واقعه دستگیر و اعدام شد. اقدام دیگری که صورت گرفت ، تشکیل دیوان حرب بدوی توسط اداره محاکمات و دعاوی ارتش برای محاکمه متهمان بود. این دیوان به ریاست سرتیپ عباس البرز و عضویت 4نفر دیگر متهمان را محاکمه و رای خود را صادر کردند که به دلیل خفیف بودن آن مورد اعتراض و خشم رضاشاه قرار گرفت که دستور داد صادرکنندگان رای را اخراج و محاکمه کنند. آنها محاکمه و از 4 ماه تا 3 سال زندان محکوم شدند. دیوان حرب ثانوی نیز به ریاست سرتیپ فضل الله زاهدی کسی که رئیس دولت کودتای 28 مرداد شد تشکیل و آرای سنگین تری را در مورد متهمان صادر کردند و مورد تشویق وزارت جنگ و رضاشاه قرار گرفتند. در مجموع می توان چنین نتیجه گرفت که قیام مسجد گوهرشاد در واکنش به سیاست ضدمذهبی و ضدفرهنگی حکومت رضاشاه از سال 1304 تا 1314 بود و در شکل گیری آن علما و روحانیون مشهد سهم اصلی را داشتند و شیخ محمدتقی بهلول نیز آن را تسریع کرد.


منبع: / سایت خبری / جام جم آن لاین ۱۳۸۶/۱۱/۱۰
نویسنده : سجاد راعی

نظر شما