ادیان نخستین
نخستین نیاکان ما در قبایلی متشکل از اقوام خویشاوند زندگی می کردند. هر قبیله دارای زبان، نوع خاصی از پوشش و ابزار دفاعی خاص خود در برابر دشمنان بود.
قبایل دارای اصول شجاعت و پیمان گروهی خاص خود بودند چنانکه شیوه زندگی آنها نیز به تناسب محیط جغرافیایی و خطراتی که آنها را تهدید می کرد متفاوت بود. به همان قدمت طولانی حیات قبایل نخستین، آشکار شده است که هر یک از این قبایل مجموعه ای از عقاید را دارا بوده اند که شکلی از دین را تشکیل می دادند. از زمانهای بسیار دور، نیاکان ما بر آن بودند که راز مرگ را دریابند. آنها توانستند تغییر شگرفی را مورد توجه قرار دهند و آن هنگامی بود که هم نوع خودشان در لحظه مرگ از تنفس کردن باز می ایستاد.
در نتیجه، توقف تنفس مساوی با توقف حیات بود. اجداد ما چنین نتیجه گرفتند که آدمی از یک جسم مرئی و یک دم نامرئی (یا باد، روح و یا نفس) تشکیل یافته است و هنگامی که این دم نامرئی بدن را ترک کند فرد می میرد. آنها مشاهده کردند این امر در مورد حیوانات، کوچک و بزرگ، صدق می کند و این مساله منجر به این نتیجه شد که همه موجودات زنده همانند انسان دارای نفس هستند. بتدریج این باور گسترش یافته و نتیجه این شد که هر چیزی در طبیعت دارای نفس است.
به نظر می رسد که به واسطه همین باور است که نخستین دین که به عنوان روح گرایی «animism» شناخته می شود به وجود آمده است. مطابق این دین، تمام اشیاء طبیعی در جهان (همچنین خود جهان) دارای نفوسی هستند که قابل دیدن نیستند و این همان چیزی است که همه اشیاء را جان می بخشد. برای انسان نخستین، چنین اعتقادی به واسطه خواب قابل تصدیق بود به این دلیل که انسان ها و حیواناتی را در خواب می دید که هنگام بیداری وجود نداشتند. چنین خواب هایی عقیده آنها را تایید می کرد که ارواح غیرجسمانی یا نفوس پس از آن که بدن را رها کردند می توانند حرکت کنند یا حاضر شوند در هر کجا که تمایل داشته باشد.
نه تنها آنها می توانستند در هر کجا که تمایل داشتند حاضر شوند بلکه آنها می توانستند آن گونه که می خواهند - خوب یا بد - عمل کنند. از اعتقاد به نفوس انواع متعدد، عقیده به ارواح قادر مطلق که بعدها خدایان نامیده شدند به وجود آمد. در ابتدا انسان نخستین، ارواح نیاکان درگذشته خود را می پرستید، اما اندکی بعد، ارواح حیوانات گوناگونی که از آنها می ترسید یا آنها را بزرگ می داشت مورد پرستش قرار داد.
این حیوانات توسط قبایل خاصی به عنوان خدایان مطرح می شدند و به وسیله نمادها و نشانه ها نشان داده می شدند. قدرتمندترین آنها ارواح نیروهای طبیعی همچون ماه، خورشید و باران بود. اینها اغلب وحشتناک بودند و نیکخواهی آنها بعدها مورد توجه قرار گرفت. تعداد خدایان بسرعت افزایش یافت. هر قبیله تنها خدایان خود را می پرستید و آنها را تا زمانی که نسبت به خدایان دیگر غافل بودند ترجیح می داد.
هر قبیله ای مراسم عبادی (ritual) و صورتهای مختلف آن را گسترش می داد. در آن دوران، قبیله تنها شامل اجتماع افراد خویشاوند نبود که فرد در آن متولد می شد، بلکه همچنین شامل ارواح الهی بود که هر یک از افراد قبیله متعلق به آنها بوده و درعین حال ارواح الهی نیز متعلق به افراد قبیله بودند. افراد یک رابطه دو جانبه را در هر قبیله به رسمیت می شناختند. گروهی که فرد در میان آنان متولد می شد به لحاظ خونی، خویشاوند او به حساب می آمدند. از سوی دیگر فرد با افراد قبیله نسبت پیدا می کرد به واسطه وابستگی مشترکی که به خدایان قبیله داشت.
تلقی انسان نخستین از ایمان خویش همانند تلقی انسان امروزی از ملیت خویش بود. امروزه انسان در خانواده ای متولد می شود که اعضای آن به لحاظ نسبی خویشاوند او محسوب می شوند. همچنین در میان ملتی زندگی می کند که بدان وفادار است و درعین حال تحت حمایت آن قرار دارد. هنگامی که اعضای یک قبیله در تقابل با اعضای قبیله دیگر قرار می گرفتند فاتحان تلاش نمی کردند که قبیله مغلوب را متقاعد به پذیرش عقایدشان کنند. آنها نمی توانستند این کار را بکنند زیرا خدایان آنها تنها متعلق به خودشان بود و قبیله آنها نیز متعلق به خدای خاصی بود. در حقیقت هیچ یک از ادیان نخستین بر آن نبودند که نوکیشان یا پیروانی را به خود جلب کنند.
انسان از پرستش ارواح طبیعت یا نفوس جهان که قابل دیدن نبود به پرستش پیکرهای مرئی یا همان بتها که نماد خدایان بودند سوق داده شد. بتها جنبه تقدس پیدا کرده بودند به این دلیل که آنها مظهر ارواح بودند. همچنین آنها موجوداتی قدرتمند در نظر گرفته می شدند که به شیوه های مختلف از طریق جادو تحت تاثیر قرار می گیرند. شیوه های متعدد جادوگری به وسیله انسان اولیه گسترش یافت. این شیوه ها شامل خواندن اوراد(spells)، آوازها(chants)، تلاش برای پیشگویی آینده، به کار بردن افسون های نگهدارنده و اهدا کردن انواع گوناگون اشیا به نیروهای بخت خوب و شر بود. هنگامی که انسان نخستین، قدم بر پله نردبان تمدن گذاشت، به همراه خود بسیاری از عقاید نخستین در باب جادو را نیز به عاریت گرفت.
اهالی کلده، قوم کهن سامی از خاورمیانه، دارای ساختار پیشگویی گسترده بودند. سومری ها، نخستین ساکنان آنچه امروزه عراق نامیده می شود بت پرست بودند. مصریان باستان نیز معتقد بودند که خاصیت سحرانگیزی در اسما و اعداد وجود دارد. کهن ترین تمدن ها، بخشی از وابستگی اولیه به سحر و جادو را حفظ کردند. برای مثال یونانیان باستان صادقانه به الهامات «oracles» معتقد بودند ؛ یعنی پاسخهایی از جانب خدا از طریق کاهنی که مردم برای پند و اندرز در موقعیت های بسیار مهم و حیاتی با او مشورت می کردند.
رومیان نیز جادو را به عنوان یک نظام پیشگویی سیاسی به کار می بردند. برخی از عقاید نخستین درباره اعداد سحرانگیز (که اغلب به تاثیر ستارگان مربوط بود)، نامها و آوازها در روزگار حاضر و در میان مردمان متمدن باقی مانده است.
تغییراتی در نحوه به کار بردن آنها رخ داده و تفاسیر جدیدی درباره معنا و ارزش آنها مطرح شده است. هنگامی که ما به جستجوی منشا عقاید دینی می پردازیم آنها را در حالی که در برخی از عقاید نخستین از دوران رواح گرایی ریشه دوانیده اند می یابیم. این باور که در طبیعت، هر چیزی دارای روح است آیین چند خدایی (pantheism) یا اعتقاد به تعدد نیروهای ماوراء طبیعت را موجب شد. رویداد بعدی یکتاپرستی (monotheism) بود، عقیده به این که تنها یک خدا وجود دارد. بر اساس این عقاید همه ادیان پویا بنا می شوند.
منبع: / سایت خبری / جام جم آن لاین ۱۳۸۵/۱۲/۲۴
مترجم : محمد مهدی میرلو
نظر شما