تقابل هویت های حقیقی و ساختگی
جامعه ما در طول بیش از 150 سال گذشته در معرض تأثیرات جدی تمدن غرب قرار داشته و صورت این تأثیرپذیــری هم به صورت یک جانبه از سوی غرب به سمت ما بوده است؛ یعنی به این دلیل که جامعه ما و مشخصا بخشی از نخبگان ما حالت منفعلانه نسبت به تمدن غرب داشته اند. در عمل این عده از نخبگان که عموما هم در رأس قدرت بودند و اهرم های قدرت سیاسی، علمی و فرهنگی را در دست داشتند، رفتار انفعالی خودشان را به کل جامعه تسری دادند و در نتیجه شاهد شکل گیری یک فرهنگ مقلدانه سطحی در جامعه ایرانی بودیم و البته یک هویت سطحی تحت تأثیر تمدن غرب هم در جامعه ایرانی ساخته شده و تا امروز هم متأسفانه این فرهنگ و هویت مقلدانه و سطحی ادامه پیدا کرده است.
اگر بخواهیم بررسی کنیم که چرا چنین فرهنگ و هویت تقلیدی که محصول مرعوبیت و تأثیرپذیری منفعلانه برخی از نخبگان و حاکمان جامعه ما در طول حدود یک و نیم قرن اخیر بوده است، شکل گرفته و چنین فرهنگ و هویتی ساخته شده است، باید آن را در رفتار نخبگان و فضای حاکم در آن زمان بررسی کنیم. در این زمینه علت آن شاید این باشد که کسانی که خود را در برابر غرب منفعل و مرعوب دیدند، شناخت و درک درست و عمیقی از فرهنگ و هویت خود نداشتند و فرهنگ و هویت ایرانی و گذشته و تاریخ خود را نمی شناختند و بیشتر دستاوردهای مادی ملموس و محسوس تمدن غرب به چشمشان سنگین می آمد و دست خود را در برابر آن دستاوردهای مادی غرب خالی و تهی می دیدند. همین باعث شد که به تعبیری که خود آنها بیان کردند به تهیدستی مطلقشان اقرار کنند. این اصطلاحی است که ملکم خان به کار می برد و می گوید: «تهیدستی مطلق ما در برابر تمدن اروپایی». البته این تهیدستی عده ای مانند ملکم خان بود و جامعه ایرانی تهیدست نبود، اما بی خبر بود از داشته های هویتی، فرهنگی و تاریخی خود و به همین خاطر در برابر تمدن غرب تسلیم شدند و منفعلانه برخورد کردند و چون تمدن غرب را به طور عمیق و دقیق نشناخته بودند، یک تقلید سطحی و در واقع معطوف به صورت تمدن غرب و سخت افزارهای آن داشتند. نتیجه این تقلید سطحی و معطوف به ظاهر این شد که ما به مصرف کننده خودباخته کالاها و دستاوردهای مادی غرب تبدیل شدیم.
این فرایند سبب شد ما تغییراتی را در هویتمان شاهد باشیم و بخش مهم و عظیمی از جامعه ما متأسفانه در هویت و ساختار فرهنگی اش دچار اختلال شد. این اختلال در واقع همان هویت تقلیدی و منفعلانه است که کم و بیش از گذشته در فرهنگ ما جاری شده و هنوز هم متأسفانه وجود دارد.
اگر بخواهیم شاخصه های این موضوع را بشماریم به چند نمونه می توان اشاره کرد: یکی کوچک انگاری و حقارت خود در برابر دستاوردهای مادی تمدن غرب است. این به یک عادت میان ما ایرانی ها تبدیل شده که خودمان را تحقیر می کنیم و ساخته های خودی و مفاخر و دانشمندان خودی در نظرمان مهم جلوه نمی کنند و در مقابل داشته های تمدن غرب را تحسین می کنیم و این دستاوردها در نظرمان بسیار بزرگ هستند.
ویژگی دیگر حاکم شدن یک نگاه بسیار سطحی به نام علم گرایی است؛ یعنی چون از حقیقت علم چه در صورت غربی آن و چه در صورت اسلامی و ایرانی آن بی خبر ماندیم، بیشتر علم بازی و علم سازی را پیشه خودمان قرار داده ایم و نوعی علم گرایی خیلی سطحی میان ما رایج شده که نتیجه این علم گرایی سطحی نیز پدیده هایی مثل مدرک گرایی و تفاخر به مدرک است. کارآمدی و بهره وری از این علم گرایی سطحی به دست نمی آید.
از سوی دیگر شیفتگی به غرب و غرب زدگی خارج از قاعده به گونه ای در فرهنگ ما رسوخ کرده است که در لباس، آرایش، شیوه تغذیه و شیوه روابط اجتماعی ما به چشم می خورد؛ یعنی بخش هایی از جامعه ما بسیار بیشتر از آنها و در واقع جدی تر از آن تلاش می کنند در برخی از شاخص ها و نشان ها شبیه غربی ها بشوند. به همین خاطر این دسته از زنانی که این گونه هستند خیلی بیشتر از غربی ها آرایش می کنند، در مصرف گرایی خیلی جدی تر از غربی ها عمل می کنند و اگر دیده اند که غربی ها حیوانات خانگی نگهداری می کنند اینها اصرار دارند به رخ بکشند که سگی یا گربه ای در بغل دارند و غذاهای بسته بندی اروپایی را به گزاف می خرند و مصرف می کنند و اصرار دارند که اینها را به نمایش بگذارند. همچنین در روابط اجتماعی بی مبالاتی و سبک سری را به عنوان رفتار آزادانه غربی مرتکب می شوند، در حالی که خود غربی ها چنین سبک سری هایی را به این شکل مرتکب نمی شوند. این عده ازآنجاکه نتوانسته اند عمیقا غربی شوند سعی می کنند در ظواهر از غربی ها غربی تر شوند. اینها نمونه ها و برخی از شاخصه های تقلید سطحی از تمدن غرب است که در 150 سال اخیر در جامعه ما جاری و ساری شده است و متأسفانه هنوز هم مشاهده می شود.
خودکم بینی، خودباختگی، تسلیم در برابر تمدن غرب، عدم انگیزه برای تحرک و تلاش و پویایی و تولید انواع آسیب های اجتماعی نتایج این هویت سطحی ساخته شده تحت تأثیر تمدن غرب است. قاعدتا همان طور که اشاره شد، شناخت عمیق و کافی از داشته های خودی و شناخت دقیق و عمیق از نقاط ضعف تمدن غرب می تواند به تدریج بیماری های هویتی جامعه ما را معالجه کند.
منبع: / هفته نامه / پنجره شماره ۱۸۰
نویسنده : محمد صادق کوشکی
نظر شما