موضوع : پژوهش | مقاله

سه جریان دیپلماسی ایرانی



با عنایت به تاریخ روابط ایران و غرب می توان به نوعی بررسی تطبیقی میان دیپلماسی مذاکره کنندگان ایران در سه گلوگاه حساس تاریخ کشور در مواجهه با غرب پرداخت که عبارت اند از: دوران احمد قوام یا همان قوام السطنه، سیاستمدار و نخست وزیر ایران در حکومت های قاجار و پهلوی، و دکتر محمد مصدق، سیاستمدار و مبارز سیاسی در دوران قاجار و پهلوی اول و نخست ‎وزیر ایران در دوران پهلوی دوم، و نیز دکتر محمدجواد ظریف، وزیرخارجه جمهوری اسلامی ایران.
اختلاف در ایدئولوژی و عقاید این سه نفر و شرایطی که هر یک از آنها در عرصه داخلی و بین المللی با آن مواجه بوده و هستند و نیز مقاطع گوناگون تاریخی که هریک سیر حوادث خود را دارند بر کسی پوشیده نیست، اما باید دید و دانست که هرکدام از چه راهی و با چه ابزاری در تحقق اهداف ملی کوشیده اند و هزینه یا فایده جهت گیری های ایشان در سیاست خارجی و سرانجام آن چه بوده است.

قوام و اشغالگران خارجی
نمی توان راجع به داستان روابط ایران و غرب مطلبی نوشت، اما از نقش قوام السلطنه در این میان غفلت کرد. زمانه و تاریخ‎ جاده ای یک طرفه است که هیچ گاه به عقب برنمی گردد، ولی سیاست قابل تکرار است. قوام را می توان نماینده جریان سیاسی سنتی قبل از انقلاب اسلامی دانست که به نوعی سعی در تعامل با قدرت های بزرگ و استفاده از رقابت های آنها برای حفظ نسبی استقلال کشور داشت. یکی از رویه های دیپلماتیک مهمی که وی در این راستا در پیش گرفت استفاده از همین ابزار برای ترغیب امریکا و روسیه به خروج از ایران پس از اشغال کشور در جنگ دوم جهانی و ختم غائله پیشه وری در آذربایجان بود.
بزرگ ترین مشکل ایران در فردای پایان جنگ جهانی مسئله اشغالگرانی چون امریکا بود که تصمیم نداشتند به این زودی ها از ایران بروند. قوام تصمیم گرفت به آنها امتیازاتی بدهد تا شاید بتواند علاوه بر راضی کردن آنها به خروج از کشور در موقع ضرورت از چماق امریکا در برابر سایر اشغالگران استفاده کند. گویا وی نیک می دانسته که «دو استعمارگر در اقلیمی نگنجند»، اما نمی دانسته که پذیرش استعمار امریکا برای دفع سایر اشغالگران راه حل نهایی و مطلوبی نبوده و نیست، اما عجیب نیست که در جو سیاسی و به دنبال آن اجتماعی آن روز، سخن چندانی از مقاومت آورده نمی شد؛ لذا او مستشاران امریکایی را در مالیه و ژاندارمری استخدام کرد و امریکا‎یی ها در حالی که به استحکام روابط نظامی خود با ایران در آینده اطمینان داشتند قوای تهاجمی خود را از ایران خارج کردند. در مقابل شوروی که طمع نفت شمال را داشت به هیچ وجه مایل به خروج از ایران نبود، اما قوام چنان به ظاهر خود را دوست آنها نشان داد که روس ها جز او حاضر به مذاکره با احدی در ایران نبودند. ازآنجاکه شوروی قصد داشت پس از جنگ بخش هایی از خاک ایران را در اختیار خود نگه دارد، غائله پیشه وری را در آذربایجان برپا کرد و بخشی از ارتش خود را نیز در ایران نگه داشت. قوام نیز در مذاکره با استالین در مسکو پذیرفت که توده ای ها را وارد کابینه نماید و قرارداد نفت شمال را نیز با شوروی امضا کرد. روس ها نیز در مقابل در قولی نه چندان مستحکم، پذیرفتند نیرو‎های خود را از ایران خارج نمایند. پیرو مذاکرات بعدی قوام ـ سادچیکف، اجرای توافقات آغاز شد، ولی ازآنجاکه باید قرارداد نفت شمال توسط مجلس تصویب می شد و در عمل، در ایران تحت اشغال نیز مجلسی وجود نداشت، با توجه به فتوای آیت الله بروجردی مبنی بر تحریم انتخابات تا زمان حضور نیرو‎های اشغالگر در ایران، روس ها سریع تر از کشورمان خارج شدند تا مجلس تشکیل شده و قرارداد را تصویب کند، اما به محض خروج روس ها، قوام السلطنه وزیران توده ای را از دولت اخراج کرد، فرمان حمله به فرقه دموکرات را صادر نمود و دولت شوروی هم از طرفی به طمع نفت شمال و از طرفی به دلیل ترس از رقیب استعماری خود (امریکا) واکنش نشان نداد؛ هرچند در مجلس پانزدهم نیز قرارداد به تصویب نرسید و آرزو‎های شوروی یکسره بر باد رفت. بدین طریق ملاحظه می شود قوام در رابطه با امپریالیسم شرق از روش نیرنگ به دشمن استفاده کرد و در حقیقت امپریالیسم شوروی را با امپریالیسم امریکا مهار نمود. اما در مجموع باید گفت خطی را که قوام در سیاست ایران باز کرد مهم ترین بستر را برای نفوذ امریکا در اقتصاد و سیاست و فرهنگ ایران فراهم کرد. او در واقع به دنبال گشودن خط سومی به نام امریکا در سیاست خارجی مقابل روسیه و انگلیس بود. از یک منظر که همان اعتقاد به خط مشی «نیروی سوم» است.

مصدق و ماراتن سیاسی
می توان دیپلماسی دکتر مصدق را نیز در امتداد عملکرد قوام به شمار آورد که وی نیز در تقابل با روسیه و مخصوصا انگلستان سعی در نزدیکی به امریکا داشت. مصدق این تمایز را نیز با قوام داشت که قوام در عین تلاش برای نزدیکی به امریکا سعی می کرد در روابط خود با دو قدرت عمده جهانی دیگر، یعنی روسیه و انگلستان، تنش های جدی ایجاد نکند. اما مصدق در دوران نمایندگی در مجلس با طرح «موازنه منفی» از در تقابل مستقیم با این دو درآمد. شاید او پس از شکست دادن شاه در ماراتن سیاسی که منجر به قیام 30 تیر 1331 شد نوعی احساس قدرت غیر‎واقع بینانه‎ می کرد و موفقیتی را که با پشتیبانی روحانیت و به پشتوانه حضور ملت در صحنه حاصل شده بود به درستی متوجه نبود و همه تخم مرغ های خود را در سبد امریکا چید. در عرصه دیپلماسی دستاورد‎های ملموس حرف اول را می زند و می توان گفت که دیپلماسی مصدق ولو اینکه با نیتی خیرخواهانه صورت گرفته باشد در نهایت نتیجه و دستاورد مثبتی برای ایران نداشت، حتی با فراهم آوردن پیش زمینه های یک کودتای نظامی غربی ـ شاهنشاهی، زیان های شایانی را به ملت و کشور رساند. در دوران مصدق عنصر مقاومت به طور نسبی به چشم می خورد که سنگینی بار آن را نیز ملت با اشاره مراجع بر دوش گرفتند، اما در دیپلماسی دولت وی عنصر زمان سنجی و ذکاوت چندان دیده نمی شود. سیاست های داخلی واپسین مصدق تا حد زیادی پشتوانه اش برای اعمال سیاست خارجی را از وی گرفت. جدایی از آیت الله کاشانی و دست رد به سینه فدائیان اسلام زدن از جمله آنهاست و انحلال مجلس بر مبنای رفراندوم مثال دیگری است. گرایش او به توده ای ها به جای تکیه بر اسلام گرایان، هم پشتوانه مردمی وی را سلب کرد و هم دلیل دیگری به دست امریکایی های «کمونیسم هراس» داد تا علاوه بر میل همیشگی آنها به قبضه جریان نفت ایران، فوبیای کمونیسم آنها نیز عود نماید. در همین زمان چرچیل نیز در انگلستان با تکیه بر شعار‎های ضد‎ایرانی، کسب محبوبیت کرده و مجددا به قدرت رسید.

ظریف و پرونده هسته ای
شباهت تاریخی غریبی مشاهده می شود بین آنچه در آن زمان و در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت می گذشت و آنچه اکنون در پرونده هسته ای ایران در جریان است. در آن دوران با شعار‎های ضد‎ایرانی می شد در غرب به قدرت رسید و اکنون نیز گویا شرایط بدین گونه رقم می خورد. ناگفته پیداست که شبیه سازی های تاریخی میان دکتر مصدق و دکتر ظریف مدتی است رایج شده، به چند دلیل: 1. سیاست خارجی هر دو در یک دید واقع بینانه وابستگی زیادی به سیاست های داخلی دولت هایشان دارد؛ 2. دکتر مصدق در بین گروه های سیاسی زمان خود میانه رو به شمار می آمد و دکتر ظریف نیز شعار اعتدال در سیاست خارجی را بر زبان دارد؛ 3. در هر دو مورد غرب تلاش کرد پرونده ایران را به شورای امنیت بکشاند؛ 4. در هر دو مورد غرب از اعمال فشار و تحریم تا تهدید به حمله نظامی را در دستور کار خود قرار داد؛ 5. باز هم در هر دو مورد کسانی در داخل بودند که تسلیم شدن در برابر غرب را تجویز می کردند، اما تفاوت اساسی در شرایط آن زمان و الگوی امروز ایران همان است که اشاره شد؛ یعنی ایدئولوژی مستحکم داخلی، حمایت مجموعه نظام از سیاست خارجی و وحدت و انسجام ملی. مضاف بر اینکه شاید مصدق سالخورده در آن روزگار بسیار زود خود را شکست خورده فرض کرد. مجلس ایران نیز مجلسی بود که داستان «کیف انگلیسی» آن بر همه عیان است و شاهی «چمدان به دست» نیز وجود ندارد که به وقت خطر راهی فرنگ شود و کشور را در کوران حوادث ر‎ها کند. بنابراین دیپلماسی ظریف حاکمیتی یکپارچه را پشت سر خود دارد که ارکان آن در موضوعات ملی وحدت نظر دارند. تاکنون نماینده دولت یازدهم بی محابا عمل نکرده است و کاهش اختلاف در داخل را پشتوانه سیاست خارجی خود قرار داده تا تحریم ها نتوانند ایران را شکست دهند. در سطحی دیگر خوشبختانه‎ شأن دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران در مذاکرات و در جهان رعایت می شود و هر مقام ایرانی تنها مقام سازمانی معادل خود را در مذاکره به رسمیت می شناسد ولو اینکه مذاکره با یک ابرقدرت باشد. در مورد دیپلماسی ظریف می توان از تعبیر «دیپلماسی مثبت» استفاده کرد که ضمن پذیرش اصل تفاوت میان ما و کشور‎های دیگر، در عین حال بر این تصور است که رابطه میان ما و آنها الزاما نباید به تقابل سخت بینجامد. از این دیدگاه، ما منافع ملی و ارزشی تعریف شده ای داریم و آنها نیز به همین صورت. بنابراین ضمن حفظ ارزش های خود می توانیم در راستای تحقق منافع ملی با آنها به مذاکره بپردازیم. به نظر می رسد که ظریف را عقیده بر این است که می توان ضمن حفظ خط قرمز‎ها و استوار ماندن بر ارزش های انقلاب، به نوعی مصالحه در خارج نیز دست یافت که این امر تاکنون و به عنوان مثال در کنفرانس خبری مشترک او با داوود اوغلو، وزیر خارجه ترکیه، مشهود بوده است. آینده روشن خواهد کرد که این نظریه در عمل تا چه حد قرین موفقیت خواهد بود. اکنون و در این بزنگاه حساس از تاریخ کشور مسئولین سیاست خارجی و در رأس آنها «ظریف» باید نیک بدانند که اگر تاکنون توفیقی در سیاست ورزی ایشان حاصل شده پیش از هر چیز در سایه هدایت و حمایت نظام بوده است. همچنین نباید اشتباه تاریخی مصدق را در پشت کردن به روحانیت و نیرو‎های مذهبی تأثیر‎گذار تکرار کنند. حتی به خاطر داریم که قوام نیز هنگامی در مقابل شوروی به موفقیت نسبی رسید که روحانیت در دفاع از تمامیت ارضی کشور به پا خاست. از این حیث سفر دکتر ظریف به قم پس از اعلامیه ژنو و ارائه گزارش به مراجع عظام را می توان روند مثبتی دانست که نیاز به تداوم و تعمیق دارد.

منبع: / هفته نامه / پنجره شماره ۱۸۰
نویسنده : حامد اسلامی

نظر شما