موضوع : پژوهش | مقاله

سامراء در منابع غربی

مجله  فرهنگ زیارت  دیماه 1393 شماره 24-25 

سامرا از شهرهای مقدس جهان اسلام است که بارگاه دو تن از امامان معصوم (علیهما السلام) را در خود جای داده و امام مهدی (عج) نیز در این سرزمین به دنیا آمده است. این شهر که در دوران حکومت عباسیان، ساخته شد و پایتخت به آن انتقال یافت، همواره مورد توجه دانشمندان مسلمان بوده و در چند قرن اخیر نیز در آثار خاورشناسان و جهان گردان غربی، نام و نشانی از سامرا به چشم می خورد. در آثار خاورشناسان غربی، به مطالبی همچون زمان ساخت، دلیل نام گذاری سامرا و ریشه فارسی آن اشاره شده و از هنر معماری برگرفته از معماری عراق قدیم، معماری ایرانی، هندی و هیلینی در این شهر سخن رفته است. از حرم امامین عسکریین (علیهما السلام)، جوسق خاقانی، مساجد و خانه های شهر و نیز مدفن سه خلیفه در زیر گنبد صلیبیه یاد شده و دوران عباسی در این شهر، از باشکوه ترین دوره های هنر اسلامی دانسته شده است. در این آثار، به خلفای سامرا و امامان مدفون در این شهر، امام زمان (عج) و نایبان او رویدادهایی که در طول تاریخ بر این شهر گذشته نیز اشاره شده که این نوشتار، برخی از این آثار و نویسندگان آنها را به اختصار معرفی می کند.
نویسنده : جعفر الخیاط صفحه : 199
ترجمه: محمد مهدی رضایی

سامراء از شهرهای مقدس جهان اسلام است. خاک این شهر، قبر دو تن از ائمه معصوم را در خود جای داده است: ابوالحسن علی بن محمد هادی و ابومحمد حسن بن علی عسکری (علیهما السلام). امام مهدی (عج) نیز در این سرزمین به دنیا آمد و از بیم جور خلفای عباسی و ظلم ایشان در حق خاندان پیامبر (ص) در یکی از خانه های آن مخفی و از چشم ها پنهان گردید.

نام و موقعیت سامراء
سامراء در عهد خلافت معتصم عباسی و در پی اعتراض مردم بغداد از آزار و اذیت لشکریان ترک نژاد خلیفه، به شهر تبدیل شد. معتصم برای دور نگاه داشتن لشکر خود از مردم، تصمیم گرفت تا مکان دیگری را به پایتختی برگزیند. پس جایی در کنار رود دجله را که کاوش های باستان شناسی نشان می دهد قرن ها پیش از آن نیز محلی مسکونی بوده و فرهنگی کهن داشته، برای اقامت خود و سپاهیانش در نظر گرفت.

لسترنج، خاورشناس بزرگ انگلیسی در کتاب «سرزمین های شرقی خلافت» در این باره می نویسد: شهر سامراء که در طول نیم قرن و اندی پایتخت خلافت هفت تن از خلفای عباسی بود (یعنی از سال 221- 279/ 836- 892 م) پیش از فتوحات عربی، شهری شناخته شده بود. پس از دوران عزّت و عظمتش که چندان طولانی نبود، مدت ها سرزمینی مهم و دارای موقعیت خاص به شمار می آمد. به زبان آرامی به این شهر «سامرا» می گفتند. خلیفه پس از اقامت در آن، دستور داد تا نامش را «سرّمَن رأی» بگذارند و همین نام در سکه های عباسی مربوط به این دوره دیده می شود. [3]

کارل بروکلمان، مورخ مشهور آلمانی در کتاب «تاریخ طوایف اسلامی» معتقد است که سامراء یک نام فارسی است و نه آرامی. وی می گوید پس از آن که هارون الرشید در اواخر عمر خود، به دور از هیاهو و شلوغی بغداد، به روستا و مزرعه ای در حاشیه فرات پناه برد، معتصم نیز تصمیم گرفت در سال 836 م در شهر سامراء، واقع در ساحل سمت چپ دجله، در صد کیلومتری شمال بغداد، پایگاهی جدید برای خود بنا کند. شاید عنوان فارسی «سامراء» برای عرب نوعی شومی و بدشگونی در خود داشت که آن را به «سرّمَن رأی» تغییر دادند. این سخن بروکلمان برگرفته از مطلبی است که در «دائرة المعارف اسلامی» آمده است: شکل اصلی سامراء، فارسی و ایرانی بوده است؛ چیزی نزدیک به «سامه راه» و «سایی امورا» یا «سار مورا». دو اسم اخیر، به معنای «مکان پرداخت جزیه» است. [4]

«استول لوید» که مدتی کارشناس مشاور بخش آثار باستانی عراق بود، در کتاب خود «شهرهای باستانی عراق» فصلی را به سامراء اختصاص داده و درباره ماجرای معروف شکل گیری شهر سامراء به وسیله معتصم می گوید:

در یکی از روزها که معتصم ساحل رود دجله را برای یافتن مکان مناسب بالا و پایین می رفت، روی تپه ای صاف، چند متر دورتر از کناره سمت چپ رود و با اندکی فاصله از محل سدّ نمرود، به عبادتگاه راهبان رسید. همان اوّل معتصم با راهبان دیر درباره تصمیم خود مشورت کرد و نام آن مکان را پرسید. گفتند: در کتاب هایی که نزد ماست، نام این سرزمین «سرّمَن رأی» ذکر شده است و نیز پیش بینی شده که پادشاهی پیروز و قوی و بزرگ که اطرافش را عده ای از مردم با صورت هایی شبیه مرغان بیابان گرفته اند، روزگاری این شهر را از نو می سازد و آباد می گرداند.

گویا انتظار راهبان از چنین پاسخی این بود که خلیفه در آینده این زمین را از آنان خریداری کند و بدین ترتیب نیمی از یک میلیون دینار جزیه ای که پرداخته اند، به ایشان بازگردد. به هرحال، بخش آخر پیش گوئی نصارا چیزی بود که معتصم را تحت تأثیر قرار داد و ناگاه به ذهنش آمد که در روزگاری پیش از این پدرش هارون نیز چنین سخنی به او گفته بود. در آن ایام، معتصم با برادرانش به شکار رفته بود و برخلاف آنها که پرندگان و غزالانی شکار کرده بودند، جز یک جغد نصیبش نشده بود. با خجالت و سرافکندگی خدمت پدرش هارون الرشید رسید. هارون از این واقعه ناراحت شد و به معتصم گفت که روزی بر تخت خلافت می نشیند و مردانی که صورت هایشان به صورت جغد می ماند، اطراف او را می گیرند. ازاین رو معتصم در سامراء مستقر شد و به جای همان دیر و عبادتگاه، قصری بلند و باشکوه به نام «دارالعامه» بنا کرد و یکی از زیباترین شهرهای قدیم را طرح ریزی نمود. [5]

«سِرپِرسی سایکس» در کتاب «تاریخ ایران» می نویسد: یکی از فرماندهان ترک، در زمان هارون الرشید، لشکر مسلمانان را که در غرب امپراتوری سرگرم جنگ بود، رهبری می کرد؛ یعنی حدود چهل و هشت سال پیش از به خلافت رسیدن معتصم. در این مدّت، وی هزاران نفر از ترک ها را از آسیای میانه به مناطق اسلامی آورد و وارد لشکر مسلمانان کرد و به وسیله آنان گروه های محافظ خلیفه را تشکیل داد. عده بسیاری از اینان توانستند رضایت خلیفه را به دست آورند و در مناطق عرب نشین که ساکنانشان به محل زندگی خود در صحرا بازگشته بودند، ساکن شوند. از همان ابتدا، بدرفتاری و تعدی به مردم از سوی ترک ها مشکلات بزرگی را در بغداد پدید آورد. امّا اعتماد معتصم به ترک ها بیش از اینها بود و کار تا آن جا پیش رفت که حکومت را نیز قبضه کرده و در اختیار گرفتند. اما باز زیاد شدن ظلم و ستم ترک ها به مردم و مزاحمت های آنان در راه ها و بازارها، معتصم به ناچار شهر سامراء را در شصت مایلی بغداد تأسیس کرد و لشکریان خود را در آن جا مقیم ساخت. [6]

در دائرة المعارف اسلامی آمده است:

شهر سامراء در بخش جنوب شرقی دجله، حد فاصل دو قریه «کرخ فیروز» در شمال و «المطیره» در جنوب شرقی واقع شده است. در آن جا دو قنات وجود دارد. یکی از آنها به نام «قاطول کسروی» از بالای کرخ فیروز، در نزدیک خانه ها از دجله سرچشمه می گیرد و به سمت جنوب شرقی حرکت می کند و به قنات دوم به نام «قاطول یهودی» که در پایین المطیره، از رود دجله جدا می شود، می پیوندد و به سوی شرق و شمال شرقی جریان می یابد. بدین ترتیب، سامراء و نواحی شرقی آن در منطقه ای جزیره مانند واقع می شوند. در ضلع غربی دجله، در مقابل سامراء، قصرهایی قرار گرفته که نهری به موازات دجله به نام «اسحاقی» از میان آنها می گذرد و آن گاه در پایین المطیره و بالای قصر «بلگوار» دوباره به دجله می ریزد. [7]

ساختار شهر سامراء
به گفته بروکلمان، معتصم پس از انتخاب سامراء به عنوان پایگاه خود، یکی از فرماندهان ترک به نام «أشناس» را مأمور طراحی و ساخت شهر کرد. دراین مکان هشت دیر و عبادتگاه وجود داشت و نخستین بنای مربوط به خلفا، قصر «جوسق» متعلق به معتصم بود. پس از او، هفت خلیفه دیگر در طول نیم قرن، منطقه را به قصرها و مساجد نو آراستند. اگرچه از آن قصرها و مساجد جز ویرانه هایی باقی نمانده، اما همین مقدار حاکی از شکوه و شکوفایی معماری در دوره عباسی است و با آنچه در ساخت وسازهای بغداد وجود داشت، قابل مقایسه نبود و پس از آن دوران هیچ مردمی نتوانستند چنان عظمت و هنری بیافرینند و تکرار کننده دستاوردهای معماری عصر عباسی باشند. درواقع معماری اسلامی، هم در شرق و هم در غرب، بناهای پیش از خود را تقلید می کرد.

مهم ترین بنای دوره عباسی یعنی قصر «بلگوارا» متعلق به متوکل، به شکل قصرهای مدائن ساخته شد؛ هم از جهت نقشه و هم از جهت مساحت و نما و ساختار بیرونی و ظاهری. اما مهندسان مسجد بزرگ جامع، اثری شکوهمندتر و زیباتر از بناهای قدیم را مبنای کار خود قرار دادند. آنها گلدسته این مسجد را به سبک برج های بابل که دارای نردبان های بیرونی مارپیچ بود، ساختند و آن را بر پایه ای به طول 328 یارد (هر یارد تقریباً 91 سانتی متر) بالا بردند. با این که در این دوران امپراتوری رو به انحطاط نهاده بود، اما معماران مسلمان نمونه های عظیم و باشکوهی از معماری را پیش روی خود داشتند و این برای ما روشن می کند که چرا مساحت مسجد جامع را به آن فراخی و گستردگی طراحی کرده و ساخته اند. صحن این مسجد به مثابه مستطیلی به طول تقریبی 260 و عرض 180 متر است و همه مسجد 44 هزار متر مربع را شامل می شود. [8] لسترنج در کتاب «سرزمین های شرقی خلافت» می گوید:

سامراء بر ساحل شرقی دجله ساخته شده و قصرهای آن تا مسافت هفت فرسخ به موازات دجله امتداد یافته است. در طرف غربی دجله نیز قصرهایی وجود داشته. خلفای عباسی یکی پس از دیگری اموال هنگفت و بی حد و حصری را برای ساختن میادین مسابقه و صید و بازی و مانند آن هزینه می کردند. معتصم در «کرخ فیروز» و بالای آن تا نزدیک مناطق مسکونی، زمین هایی را به لشکریان ترک خود بخشید و نیز در سمت المطیره، در جنوب سامراء زمین هایی را به آنان واگذار کرد. اولین مسجد جامع در نزدیکی طرف شرقی دجله نیز به دستور او ساخته شد. پس از آن دستور داد برایش قصری را طراحی کنند و کارگران و بناها و دیگر دوایر دولتی را که به این کار می آمدند، به کار گماشت تا ساج و دیگر چوب ها را از بصره به سامراء بیاورند و سنگفرش ها را از انطاکیه و لاذقیه. نیز جاده ای به موازات دجله به نام «شارع اعظم» طراحی کرد و سمت راست آن ایستاد، در حالی که در طرف چپ او قصرها و مکان های جدید خودنمایی می کردند. این جاده از المطیره تا کرخ ادامه می یافت و در دو سویش خانه ها و بازارچه ها قرار می گرفتند. همچنین به دستور معتصم بیت المال جدید و نیز دیوان های دولتی و «دارالعامه» که خلیفه در روزهای دوشنبه و پنج شنبه آن جا جلوس می کرد، ساخته شد.

معتصم پس از تکمیل طرح و نقشه سامراء، در طرف غربی دجله، پلی احداث نمود و آن جا را محل باغ و بستان ها قرار داد و درخت های نخل را از بصره و نهال درختان را از شام و خراسان و دیگر سرزمین ها به آن جا آورد. جانب غربی دجله را نهرهایی که از نهر اسحاقی (منسوب به سازنده اش اسحاق بن ابراهیم) آب می گرفتند، آبیاری می کردند. پس از مرگ معتصم در سال 227، سامراء به شهری تبدیل شده بود که در ساخت و سازهای مجلل و پرزرق و برق خود به بغداد و قصرهایش پهلو می زد. فرزندان معتصم یعنی واثق و متوکل کار پدر را پی گرفتند و تکمیل کردند. واثق در کنار دجله قصری معروف به «هارونی» بنا کرد و بخشی از دیواره رود دجله را شکافت و چیزی مانند اسکله برای پهلو گرفتن کشتی هایی که به بغداد می آمدند، ایجاد کرد. پس از واثق، برادرش متوکل در سال 232 به خلافت رسید و نخست در «هارونی» ساکن گردید و سپس در سال 245، در فاصله سه فرسخی شمال کرخ، قصری جدید بنا نمود و «شارع اعظم» را امتداد داد. قصر جدید متوکل و خانه های اطراف آن به «متوکلیه» یا «قصرالجعفری» معروف گردید.

متوکل همچنین همان جا که پدرش مسجد جامع را بنا کرده بود، مسجدی دیگر با وسعت و گنجایش بیشتر ساخت و باغ ها و قصرها از المطیره تا خانه ها گسترش یافت و به آنها وصل گردید. در سال 247 منتصر پدرش متوکل را در قصر معروف به جعفری در «متوکلیه» به قتل رساند و چهار خلیفه پس از او در آن دوران پراضطراب و آشوب، در قصر «جوسق» در غرب دجله روبه روی سامراء که از ساخته های معتصم بود، اقامت کردند. معتمد فرزند متوکل در آغاز در سامراء در قصر «جوسق» ساکن شد و پس از مدتی قصر جدیدی در سمت شرقی دجله، معروف به «معشوق» برایش مهیا کردند و مرکز دولت عباسی، پیش از وفات معتمد در سال 279، از همین قصر به بغداد منتقل شد. [9]

در این جا باید درباره سخن لسترنج پیرامون موقعیت دو قصر جوسق و معشوق، مطلبی یادآور شویم و آن این که امروزه معروف است قصر معشوق که به آن عاشق می گویند، در سمت غربی سامراء واقع شده و آثار برجای مانده از آن پیدا و مشخص است؛ اما قصر جوسق در سمت شرقی سامراء قرار گرفته است. مترجمان کتاب لسترنج در پاورقی اشاره کرده اند که مدیر اداره باستان شناسی عراق آثاری را از دوره عباسی در کنار نهر اسحاقی در غرب دجله، هفده کیلومتری شمال راه آهن سامراء کشف کرده اند که به آن «حویصلات» می گویند و درواقع باقی مانده قصر «جص» می باشد.

هنر معماری در سامراء

مورخان و هنرمندان مسلمان و غیرمسلمان بر این مطلب متفق اند که قصرها و اماکن عمومی و دیگر ساخت وسازهای سامراء در عهد عباسی، نشان دهنده نهایت هنر معماری و تزئین در آن روزگار است. مورخان غربی اصرار دارند که هنر معماری عباسی را علاوه بر تأثیری که از هنر معماری عراق قدیم می گرفته، متأثر از هنر معماری ایرانی و هندی و هیلینی که در آن روزگار شناخته شده بوده، بدانند.

ازجمله مهم ترین کسانی که درباره آثار عربی سامراء و هنر معماری آن نوشته ها و تحقیقاتی دارند، دانشمند بزرگ آلمانی «ارنست هرتسفلد» است. وی خود در این زمینه به کاوش هایی دست زده و یافته های خود را در مجموعه نوشته هایش ثبت و ضبط کرده است که منبعی است سرشار و هر آنچه درباره سامراء به زبان های مختلف نوشته می شود، از آن استفاده کرده است. [10]

«کریسویل» عضو مجمع علمی بریتانیا، مهم ترین نوشته های هرتسفلد را در کتاب معروفش با نام «هنر معماری قدیم اسلامی» خلاصه کرد و در سال 1958 چاپ اول آن را منتشر ساخت.

در فصل چهاردهم و شانزدهم این کتاب، وی قصر جوسق خاقانی (یعنی قصر معتصم) را با همه اجزاء و بناهایش، و نیز مسجد بزرگ جامع در سامراء را با مناره مارپیچش، و مسجد جامع ابی دلف و خانه های سامراء و گنبد صلیبیه را وصف می کند و به طور کلی به مسئله سطح هنر تزئین و نگارگری ساختمانی آن روزگار می پردازد. [11]

جوسق خاقانی
هرتسفلد پس از ارائه گزارش مفصلی از نتیجه کاوش های خود و بیان بخش های مختلف قصر جوسق، از حیاطها و حوض ها و نمای بیرونی قصر گرفته تا اندرونی و اتاق ها و حمام ها و طبقات و.. . ، در ادامه می گوید:

زیبایی های موجود در این قصر در تناسب با شکوه ظاهری آن چندان چشم نواز و دل فریب است که مانندش را در جای دیگر نمی توان یافت. در اتاق مخصوص تخت پادشاه، دیوارها به جای روکش گچی، با سنگ های مرمر کنده کاری شده، روکش شده است. دیگر اتاق ها، سنگ فرش هایی از سنگ ساده مرمر دارد. قسمت بالای دیوارهای اندرونی، با نقش و نگارهای آهکی از تصویر مارها تزئین شده که بقایای مهمی از آنها کشف شده است. همه سازه های چوبی و درها و پایه ها و درگاه ها و سقف ها، از چوب ساج کنده کاری شده یا رنگ خورده می باشد. آنچه بر زیبایی و جلوه این همه می افزاید، میخ های برنزی است که با دقّت در میان آن سازه های چوبی کار گذاشته شده است. در این جا باید از نوشته هایی که به زیبایی بر روی ستون های قصر نقش بسته، یاد کنیم. بعضی این نوشته ها، توقیع و امضای صنعت گرانِ ماهر به عربی و سریانی و یونانی است. [12]

مسجد بزرگ جامع در سامراء
در کتاب جدیدی که به تازگی درباره هنر اسلامی انتشار یافته و دکتر کونل، استاد دانشگاه برلین آن را نوشته است، مطالب مهمی درباره هنر معماری در سامراء وجود دارد.

دکتر کونل درباره مسجد بزرگ سامراء می نویسد: این مسجد جامع که در عصر متوکل عباسی (846- 852 ق) بنا نهاده شد، یکی از باشکوه ترین آثار باقی مانده از آن دوران است که به صفحه ای مستطیل شکل ساخته شده. ضلع طولی آن 260 و عرض آن 180 متر است. بام مسجد بدون طاق و قوس است و بر ستون هایی هشت ضلعی که پایه های ساخته شده از سنگ مرمر را به هم متصل می گرداند، قرار گرفته است. اطراف مسجد را دیواری با برج های گرد و مستدیر دربرگرفته و گلدسته مارپیچ آن را به شکل یکی از برج های حلزونی بیرون مسجد و هم طراز برج های نردبان دار بابلی و ساخته های چینی در زمان تانگ آن طرف دیوار مسجد بنا کرده اند. در سامراء مسجد دیگری نیز وجود دارد، کوچک تر از مسجد جامع، به نام مسجد ابی دلف. این مسجد یک برج دارد و سقف آن بر طاق هایی عمودی که تا دیوار قبله امتداد یافته، استوار شده است. [13]

مسجد جامع ابی دلف
متوکل پیش از ساختن مسجد بزرگ سامراء، تصمیم گرفت تا شهری جدید در شمال سامراء بنا کند و منطقه ای را برای این بنا در نظر گرفت که به آن «ماحوسه» می گفتند. شروع ساخت این شهر در سال 245 (859 م) بود. وی خیابان بزرگ سامراء را تا سه فرسخ ادامه داد؛ یعنی تا محلی که قصر جدید متوکل قرار داشت. متوکل در روز اول ماه محرم سال 247 به این شهر تازه ساز که نامش را «جعفریه» گذاشته بودند، نقل مکان کرد. مسجد جامع ابی دلف، یکی از بناهای مهم و باارزش این شهر بود که آثاری از آن باقی مانده است. متوکل در سوم شوال همان سال ورود به شهر جدید، در قصر جعفریه کشته شد و آن شهر و قصر در چشم مردم بدشگون و نفرین شده گردید. پس از متوکل، منتصر به خلافت رسید و دوباره مقر حکومتی را به سامراء بازگرداند و دستور داد تا همه ساکنان شهر جدید نیز به سامراء کوچ کنند. خانه ها و بازارچه ها را تخریب و مصالح و مواد ساختمانی آنها را به سامراء منتقل کرد و جز خرابه هایی که آثاری از آن برجای مانده، باقی نگذاشت.

کریسویل در تحقیقات خود به این نتیجه رسیده که وضعیت فعلی جامع ابی دلف برعکس حالت مسجد بزرگ سامراء است؛ یعنی آنچه از مسجد سامراء باقی مانده، دیوارهای بیرونی است و بناهای داخلی به کلی از بین رفته است. اما سازه های داخلی مسجد ابی دلف برجای ماند و از دیوارهای خارجی آن جز ضلع شمالی به ارتفاع 5- 7 متر و پی های طولانی چیزی باقی نمانده است. [14]

خانه های سامراء
هرتسفلد دراین باره می گوید: خانه های سامراء در آن عصر به شکل خاصی ساخته شده است. یک خانه عبارت است از ورودی سرپوشیده که درِ آن از خیابان باز می شود و پس از ورود، داخل حیاطی مستطیل شکل می شویم که در انتهای آن یک سالن اصلی به شکل T با دو اتاق در دو زاویه واقع شده است. گاه در دو طرف حیاط اتاق هایی ساخته شده که نشان می دهد بعضی تابستانی و بعضی زمستانی بوده است. بقیه حیاط نیز به انباری ها اختصاص دارد. در بیشتر خانه ها حمام و آب انبار وجود دارد و سرداب هایی برای تهویه هوا در آنها تعبیه شده. خانه ها معمولًا یک طبقه است و تعداد اتاق ها گاه به پنجاه اتاق می رسد. مصالح ساختمانی این خانه ها آجر خام است. دیوار اتاق ها و حیاطها با آجرهایی که گاه به بزرگی 50 در 50 سانتی متر است، روکش شده است، سقف ها بدون استثنا از چوب های تخت و صاف ساخته شده اند. بعضی پنجره ها با آیینه های رنگی و گرد با قطر بیست یا پنجاه سانتی متر بر دیوار اتاق ها خودنمایی می کنند. اتاق ها معمولًادارای تزئیناتی بر روی دیوارهاست، ولی حیاط خانه ها بدون تزئین است. ماده ای که برای تزئین و نقش و نگارگری استفاده می شده، گچ مخلوط با اندکی خاک بوده است. [15]

گنبد صلیبیه و مقبره خلفا
با بررسی اطلاعات به دست آمده از دفن خلفایی که در سامراء زندگی کرده اند، درمی یابیم که نخستین آنها یعنی معتصم عباسی در «جوسق خاقانی» به خاک سپرده شده، و واثق بالله در «هارونی» و مادر متوکل در جامع جعفریه یعنی مسجد جامع ابی دلف، و خود متوکل در قصر جعفریه مدفون است. فرزند متوکل یعنی المنتصر اولین خلیفه عباسی است که بر قبرش بارگاهی ساختند. مادر وی که یونانی بود، از مسئولین خواست به او اجازه دهند تا گنبدی بالای قبر فرزندش بنا کند. پس از المنتصر، دو خلیفه دیگر یعنی معتز و مهتدی نیز در آن مقبره به خاک سپرده شدند. به گفته کریسویل، هرتسفلد معتقد است که گنبد صلیبیه چه بسا همان گنبدی است که سه خلیفه عباسی زیر آن مدفون اند. در کانون اول (دی ماه) سال 1911 م زیر سنگفرش این مقبره سه قبر اسلامی کشف شد. ازاین رو بعید نیست که این اکتشاف دلیلی باشد بر این که گنبد صلیبیه، همان گنبدی است که مادر المنتصر پس از مرگ فرزندش در حزیران (تیرماه) 862 م بر قبر او بنا کرد. بنابراین باید گفت که این قبر نه تنها قدیمی ترین گنبد در اسلام، بلکه نخستین گنبد از نوع خود در اسلام است. [16]

هنرهای اسلامی در سامراء
عصری که شهر سامراء در آن پایه گذاری شد و از آن پس از صحنه تاریخ پنهان گردید، از باشکوه ترین دوره های اسلامی است و شهر عباسیان را طی چندین سال به آبادترین و پررونق ترین مراکز اسلامی تبدیل نمود. آن زمان که خلفای عباسی شهر سامراء را بنا کردند و قصرهای خود را در آن پدید آوردند، در کنار نهضت عمران و آبادگری، هنر ساختمان سازی و دیگر هنرهای زیبا با انواع و شکل های مختلف نیز به وجود آمد. درباره رشد و شکوفائی این هنرها در شهرها و مراکز اسلامی و ابداعات مسلمانان در این زمینه، غربی ها کتاب ها و مقالات بسیاری پدید آورده اند. در این جا نمی توان همه آنچه را که در این نگاشته ها درباره سامراء و عصر شکوه و رونق آن نوشته شده، بازگو کرد؛ پس به ناچار مطالبی را به طور خلاصه از کتاب «هنرهای اسلامی» نوشته دکتر «م. س دیماند»، مدیر مجموعه های شرق ادنی در موزه متروپل در نیویورک می آوریم. [17] این کتاب را مدیر کتابخانه دانشگاه قابوه آقای احمد محمد عیسی به عربی ترجمه کرده و در دارالمعارف در سال 1954 منتشر شده است. نخستین فصل این کتاب درباره ظهور اسلام و گسترش آن و برپایی دولت های عربی و اسلامی است. مؤلف در بخشی از کتاب به دولت عباسی ها در بغداد و سامراء می پردازد و می نویسد: عباسی ها پایتختی جدید در ساحل دجله که همان بغداد است، برپا کردند که مرکزی مهم برای علوم و فنون اسلامی به شمار می آمد. آن گاه معتصم عباسی در فاصله شصت مایلی شمال بغداد، شهر سامراء را بنیان نهاد که از سال 836 تا سال 892 م مرکز و مقر خلفای عباسی بود. دکتر دیماند در بحث از سامراء و هنر تصویر و نگارگری روی دیوار در این شهر می گوید:

اطلاعات ما از هنر تصویرگری اسلامی در عصرهای اولیه بسیار اندک و ناچیز است. امّا از آثار برجای مانده در سوریه و عراق و ایران می توان تصور کرد که نقوش و نگاره های دیواری چه اندازه در عصر اموی و آغاز عصر عبّاسی شکوه و رونق داشته است. در یکی از قصرهای سامراء مربوط به قرن نهم، بر دیوارها نقش و نگارهایی دیده می شود که نشان از تأثیر هنرهای ایرانی در عصر عباسی دارد. در بخش حرمسرای قصر، تصاویری از رقاصه ها و نوازندگان و حیوانات و پرندگان که در میان دایره ها و شاخ و برگ درختان محصور گشته اند، بر دیوارها نقش بسته است؛ اما تخته چوب هایی که در این قصر پیدا شده، دارای نقش های کاملا اسلامی است که به گچ بری های سامراء شباهت کامل دارد. اساس این نگاره ها، گیاهان در رنگ های مختلف است: سفید، سیاه، سرخ، زرد و کبود. [18]

دکتر دیماند در بحث از کنده کاری روی سنگ و گچ، آن جا که این هنر را در سامراء بررسی می کند، می گوید:

روشن تزیین گری و گچ بری در سامراء، سه مجموعه متفاوت را پیش روی ما قرار می دهد. از دو مجموعه اخیر استفاده می شود که اشکال و تصاویر روی دیوارها کنده کاری شده، یا نخست تصاویر را بر تکه های منفصل گچ نقش کرده و آنگاه به دیوار چسبانده اند. اما در مجموعه نخست، کار بدین شکل بوده که با استفاده از قالب های مخصوص، تصاویر زینتی را به شکل های مختلف بر دیوارها نقش می کردند و این قدیم ترین روش کار بود. در این روش معمولًا تصاویری از شاخ و برگ انگور و اشکال صنوبری و گلدان هایی در میان شکل های هندسی یا روی جام ها، نقش می شده است. [19]

در موضوع سفال و سفال گری، دکتر دیماند بر این باور است که فتوحات مسلمین در سرزمین های جنوب شرقی، نخستین دوره هنر سفال گری را رقم زد. سفالگران مسلمان در آغاز کار از روش های این هنر که در مصر و سوریه و عراق و اردن به کار گرفته می شد، تقلید می کردند؛ امّا به تدریج خود صاحب روش های مبتکرانه شدند و در میانه قرن نهم در تزئینات و رنگ ها و روش های هنری، به نوآوری هایی دست زدند و این ابتکارات ازجمله امتیازات هنر سفال گری در عالم اسلام گردید. [20] دکتر دیماند می گوید: آثاری که از سفال های دوره عباسی به دست آمده، دو گونه است: دسته نخست خمره های بزرگی است که با روغن کبود یا سبز جلا داده شده است؛ اما تزئیناتی که با خطوط پهن و تصویر شاخ و برگ درختان روی خمره ها صورت گرفته، به روش چاپ با کاغذ بوده است که معمولًا در تزئین سفال های روغن کاری نشده از آن استفاده می کرده اند. دسته دوّم سفال ها، شامل کاسه ها و ظروف نازک و ظریف می شود. یعنی بشقاب های کوچک و جام ها، و قمقمه های کوچک آب با نقش های برجسته، به رنگ سبز برّاق. [21]

در کتاب «هنرهای اسلامی» دکتر دیماند، فصل بزرگی به بحث درباره شیشه و بلور اختصاص داده شده است. وی دراین باره می گوید:

سازه های شیشه ای در سامراء که از قرن نهم هجری برجای مانده، نشان می دهد که از جهت شکل و ظاهر، ادامه ظروف و کاسه های ساسانی است که در مدائن و کش کشف شده است.. . یکی از روش های معروف شیشه گری در قدیم این بوده که با دست یا وسیله ای خاص شیشه ها را نقش می زده و گودی هایی در آن ایجاد می کرده اند. آنچه از این شیشه ها در مصر و سوریه کشف شده، نقش هایی در نهایت سادگی دارد. در سامراء مجموعه ای مهم از تکه های شیشه بلور یافت شده که مربوط به قرن نهم است و با حفره های عمیق تزئین شده است. بعضی، این کارها را محصول عراق دوران عباسی و بعضی محصول بغداد دانسته اند. باتوجه به شهرت بغداد در ساخت ظروف شیشه ای و هنر شیشه گری، احتمال دوم قوی تر است. [22]

جای دیگری که دکتر دیماند در کتاب «هنرهای اسلامی» از سامراء سخن گفته، در بحث از «پارچه های مصری در زمان عباسی ها و طولونی ها» است. وی می گوید:

پارچه های کتانی و حریر که از مصر در عهد اسلامی به سرزمین های عربی دیگر همچون سوریه و عراق و مانند آن صادر می شد، باعث گردید که هنر گلدوزی و حاشیه زنی روی پارچه که در مصر معمول بود، شهرت یابد. یک تکه پارچه کتانی از قرن نهم در سامراء یافت شده که روی آن با حریر سرخ کلماتی نقش بسته که نشان می دهد این پارچه در شهر «تنیس» نزدیک «پورت سعید» بافته شده است. [23]

خلفای سامراء
درباره خلفایی که در سامراء ساکن بودند، تعداد اندکی از مورخان و نویسندگان غربی نوشته اند. کسانی همچون «کارل بروکلمان» آلمانی، «استون لوید» و در دائرةالمعارف اسلامیه. از همه بهتر و خلاصه تر «ریچارد کوک» در کتاب معروف خود «بغداد مدینة السلام» در این باره قلم زده است. او نخست به سرگذشت معتصم و خلافت او می پردازد و می نویسد:

معتصم در آغاز خلافت خود، در قصر «جعفری» یعنی قصر وزیر جعفر برمکی، در سمت شرقی بغداد مستقر شد و سپس قصر جعفری را ترک کرد و قصری مخصوص به خود در «المخرم» بنا کرد و به آن جا رفت. پس از سه سال، معتصم دست به حرکت جدیدی زد که بغداد را به مدت 56 سال از همه شؤون خلافتی تهی گرداند. علت این کار این بود که خلفای عباسی برای آسان کردن فعالیت های امپراتوری اسلامی، امور را به دست اقوام غیر عرب می سپردند. محافظان مخصوص خلیفه معمولًا از نظامیان سرزمین های مختلف شرقی بودند که سرانجام همه امور لشکری و نظامی به ترک ها سپرده شد. با اعتراض مردم بغداد به بدرفتاری و آزار و اذیت های سپاهیان ترک معتصم به ناچار تصمیم به انتقال مقر حکومتی از بغداد گرفت. در مشورت با ترک ها نخست محلی در بالای شهر «قاطول» را برگزید، اما سرانجام نظرش تغییر کرد و قرعه به نام سامراء زده شد و معتصم و هفت خلیفه پس از او در این شهر حکومت کردند.

معتصم در سال 842 درگذشت و فرزندش هارون ملقب به الواثق بالله جانشین او گردید. در مدت کوتاهی که وی خلافت را برعهده داشت، امور حکومتی به بهترین و شکوفاترین شکل به انجام می رسید و مرگ او، مُهر فرجامی بود بر یک دوره طلایی حکومت عباسیان.

پس از الواثق، برادرش جعفر، ملقب به «المتوکل علی اللّه» خلیفه شد و همچون او بر تثبیت و تأیید مذهب اهل سنت همت گماشت. پس به فرمان وی همه احکام و برنامه های سهل گیرانه مربوط به آزادی عقیده را که خلفای گذشته صادر کرده بودند، لغو کرد و دوره ای سراسر ترس و وحشت را بر جامعه حاکم ساخت که عواقب ناگوارش دامن گیر شیعیان و معتزلیان و یهودیان و نصارا شد و آنها را دچار سختی ها و رنج های بزرگ کرد. متوکل از بدترین و نحس ترین شخصیت های تاریخ عرب است، تا آن جا که او را «نرون عرب» لقب داده اند. وی دائم الخمر بود و همین باعث سستی و بی ارادگی او در مسائل حکومتی می شد و روزبه روز بر نابسامانی ها می افزود. ازاین رو، محافظان ترک با همدستی فرزند متوکل، احمد وی را به قتل رساندند و احمد با عنوان «المنتصر بالله» زمام حکومت را به دست گرفت. احمد مردی عادل، و با مردم مهربان بود. با این همه پس از مدت کوتاهی به اندازه شش ماه، کشته شد و یکی از پسرعموهایش که او هم «احمد» نام داشت، به خلافت رسید و به «المستعین بالله» لقب گرفت.

در این شرایط، حکومت در پایتخت در واقع در دست فرماندهان ترک بود و امور سرزمین های دیگر را حکامی از وابستگان دستگاه عباسی اداره می کردند. اما تنها تعهدشان به حکومت مرکزی این بود که خراج سالانه را به مرکز می فرستادند. مرزهای شمالی نیز یکسره از سوی یونانی ها تهدید می شد و مورد تجاوز قرار می گرفت. المستعین که مردی باجرأت بود و کارهای غیرمنتظره از او سر می زد، ناگاه به فکر افتاد که تاج و تخت خویش را از دست ترک ها برهاند. ازاین رو با اعتماد به یاری عرب ها، از سامراء به بغداد گریخت و آن جا را مقرّ موقت خلافت ساخت. ترک ها نیز در پاسخ، شخصی را که با المستعین مخالف بود، بر تخت خلافت سامراء جایگزین کردند. وی یکی از فرزندان متوکل به نام محمد بود که به «المعتز بالله» ملقب شد. در همین حال المستعین و یارانش در بغداد برای دفاع از خود، به جمع آوری نیرو پرداختند تا در مقابل سپاهیان ترک که به زودی متوجه بغداد می شدند، مقاومت کنند. المستعین دیواری پیرامون بغداد بنا کرد و پل های شهر را نیز داخل این حصار از دستبرد احتمالی ترک ها دور نگاه داشت.

سپاهیان ترک وقتی به بغداد رسیدند، از دو طرف مناطق شمال بغداد را با عراده ها و منجنیق ها مورد حمله قرار دادند. مردم و سپاه بغداد ماه ها بدون نتیجه ای خاص، مقاومت کردند. در بیرون شهر، آن سوی دیوار، درگیری هایی میان مردم و سپاه سامراء واقع می شد که قهرمانی و دلاوری مردم بغداد در دفاع از شهر و خلیفه بسیار در آن پیدا بود. اگرچه المستعین منتظر نیروهای کمکی از ایران بود، اما اعتماد اصلی او به توده های عرب بود که به بهانه دفاع از حقوق قومی خود، آنان را پیرامون خود گرد آورد. اما این امید ثمر چندانی دربرنداشت و ترک ها بدون هیچ هزینه ای، تجمع آنان را پراکنده ساختند و کار به آن جا رسید که ترک ها تصمیم به یک حمله قاطع و شکننده گرفتند و از شرق و غرب شهر حمله های خود را آغاز کردند. در این هنگام پل شمالی بغداد آتش گرفت و همین باعث ترس و هرج و مرج در میان مردم و نیروهای دفاعی شده و شاید به سبب خیانت بعضی فرماندهان بود که مهاجمان به سرعت وارد شهر شدند. المستعین گریخت، اما ترک ها او را دستگیر کردند و کشتند و پیروزمندانه به سامراء بازگشتند. البته چندی بعد در سال 869 وقتی المعتز نتوانست به خواسته های بی حد و حصر ترک ها پاسخ دهد، او را نیز به قتل رساندند و یکی از فرزندان الواثق، ملقب به «المهتدی بالله» بر تخت حکمرانی نشست. وی مردی بانشاط و فعال و شایسته بود و اصلاحاتش رونقی دیگر به کار خلافت بخشید و به بهبود نابسامانی ها کمک بسیار کرد. همین ویژگی بارز او در اصلاح امور قاتل جان او شد و وی را نیز در سال 870 کشتند. می گویند وی آخرین خلیفه ای بود که خود ریاست دادگاه استیناف را برعهده گرفت.

پس از المهتدی، مردی از فرزندان متوکل ملقب به «المعتمد علی الله» عهده دار خلافت شد. در زمان وی، عنان حکومت در اصل به دست برادرش «الموفق» بود. الموفق که نظامی ای مقتدر به شمار می رفت، مقرّ خود را در بغداد قرار داد تا با قدرت در مقابل نهضت زنج در عراق جنوبی موضع گیری کند. بدین ترتیب بسیاری از امور حکومتی از سامراء به بغداد منتقل شد؛ با این که به ظاهر مرکز خلافت همان سامراء قلمداد می شد. المعتمد پیش از مرگ خود اعلان کرد که می خواهد بار دیگر مقر خلافت را به بغداد بازگرداند. بعید نیست که این تصمیم با مشورت برادرش الموفق صورت گرفته باشد. چند سال پیش از این، المعتمد از بغداد دیدار کرده بود و در قصر جعفریه که بیوه هشتاد ساله مأمون در آن می زیست، ساکن شده بود. چون این بیوه از دنیا رفت، المعتمد آن محل را سکونت گاه رسمی خلیفه قرار داد و روزی که مقر خلافت را از سامراء به بغداد انتقال داد، در همین قصر ساکن گردید و همان جا با زهری که پسر برادرش با همدستی حاجب ترکی به وی خورانید، از دنیا رفت و همان برادرزاده با لقب «المعتضد بالله» پس از او به خلافت نشست. [24]

حرم مطهر عسکریه
در میان منابع جدید، نخستین کتابی که به حرم مطهر عسکریه اشاره کرده، «دائرة المعارف اسلامیه» چاپ لیدن در هلند در سال 1913 است. در آن جا آمده است: .. . تا قرن دهم هجری اکثر بناها و ساختمان های سامراء ویران شده و جز مسجد جامع در نزدیکی یکی از لشکرگاه ها چیزی باقی نمانده است. ازاین رو به این منطقه از سامراء «عسکر» گفته می شود. شیعیان به سبب توجه و تمسک به ائمه خود، به این مکان که قبر امامشان ابومحمد حسن، ملقب به عسکری در آن واقع است، روی می آورند. وی در سال 260 هجری در سامراء از دنیا رفت. همچنین سردابی که فرزند عسکری یعنی ابوالقاسم محمدمهدی در سال 264 در آن مخفی گردید، حدود هزار سال است که زیارتگاه شیعیان است. آنان معتقدند که در آخر زمان، امام مهدی از همین مکان ظهور می کند. [25]

در این منبع از امام هادی (ع) و قبر شریف آن حضرت سخنی به میان نیامده است. لسترنج در کتاب خود، در این باره می گوید:

به سبب وجود ضریح دو امام شیعه یعنی امام دهم علی هادی و امام یازدهم فرزند هادی حسن عسکری (علیهما السلام)، اکثر ساکنان سامراء شیعیان هستند. در مسجد جامع سامراء سردابی است که شیعیان می گویند امام دوازدهم در سال 624 میلادی در آن غایب شده و او همان مهدی قائم منتظری است که در آخرالزمان ظهور می کند. این دو ضریح در مکانی معروف به «عسکر/ لشکرگاه» معتصم عباسی قرار دارن. و امام یازدهم به همین مکان منسوب است و به او عسکری می گویند. [26]

دکتر «دوایت دونالدسون» مبشّر و مبلغ مسیحی انگلیسی، فصلی جداگانه از کتاب خود را به سامراء و سه امام معصوم (علیهم السلام) امام هادی، امام عسکری و امام مهدی (علیهم السلام) اختصاص داده است. [27] وی درباره سامراء می نویسد:

سامرای امروز در نگاه شیعیان اهمیت ویژه ای دارد؛ به سبب وجود دو زیارتگاه که به زیبایی و بهترین شکل از آن محافظت می کنند. بالای قبر امامین عسکریین (علیهما السلام) گنبدی از طلا قرار دارد که ناصرالدین شاه آن را بنا نهاد و

مظفرالدین شاه در سال 1905 آن را تکمیل نمود. زیر این گنبد، چهار قبر دیده می شود. قبر دو امام هادی و عسکری (علیهما السلام) و قبر دو بانوی منسوب به ایشان یعنی حلیمه خواهر امام علی النقی (ع) که حوادث مربوط به ولادت امام غائب (عج) را روایت کرده و دیگری نرجس خاتون کنیز مسیحی الأصل و مادر گرامی امامی که در پنج یا شش سالگی از دیده ها مخفی شد. بارگاه دوم مربوط به محل غیبت امام دوازدهم است که گنبدی ممتاز از جهت طراحی و تزئین با کاشی های آبی رنگ دارد. زیر این گنبد سرداب غیبت قرار گرفته که زائران ازطریق راه پله ای طولانی و خاص وارد آن می شوند.

امام هادی (ع)
دکتر دونالدسون فصلی با عنوان «علی النقی، بیست سال زندانی» را در کتاب خود گشوده و پس از مقدمه ای درباره تاریخ سامراء، در باب زندگی امام هادی (ع) و اختلاف در سال تولد ایشان بحث کرده است که در سال 827 یا 829 میلادی واقع شده است. اگر تولد امام را در سال 827 بدانیم، عمر ایشان در هنگام شهادت پدربزرگوارش، هفت سال بوده. مادر امام به گفته راویان، کنیزی به نام «سمانه مغربیه» بوده است؛ اما صاحب کتاب «المشکاة» اسم او را «سوسن» آورده و می گوید به او «دُرّه مغربیه» نیز می گفته اند که نشان می دهد از اسیران یکی از سرزمین های مسیحی بوده است.

امام هادی (ع) چون به سن جوانی رسید، در شهر مدینه زندگی خود را به تعلیم و عبادت اختصاص داد و به تدریج مردم بسیاری مجذوب وی شدند. به ویژه مردمی از عراق و ایران و مصر که از شیعیان آل البیت بودند. در هفت یا هشت سال پس از شهادت امام جواد (ع) که از حکومت معتصم باقی مانده بود و در طول پنج سال خلافت واثق، چیزی که نشان دهد امام مورد ظلم و تعدّی کسانی واقع شده باشد، وجود ندارد.

در سال 851 میلادی که امام هادی (ع) 25 سالگی خود را پشت سر نهاده بود، متوکل عباسی دستور داد تا از زیارت دو حرم مطهر امام علی بن ابی طالب و حسین بن علی (علیهم السلام) جلوگیری کنند. در همین دوره بود که وی حرم امام حسین (ع) را ویران و آن را با خاک یکسان کرد. نگاه متوکل به امام هادی (ع) همراه با شک و تردید بود؛ اما بنابر نقل مسعودی،

آن حضرت توانست در یک پاسخ روشن خود را برهاند و برخوردهای ناروای متوکل را ناکام بگذارد. ایشان در پاسخ به سؤال سخت و چالش برانگیز متوکل که پرسیده بود: «برآمدگان از نسل پدرت درباره عباس بن عبدالمطلب چه نظری دارند؟» فرمود: «برآمدگان از نسل پدرم چه می گویند درباره مردی که خداوند مردم را به اطاعت از فرزندانش فرمان داده و او از فرزندانش انتظار دارد که خداوند را اطاعت نمایند. » متوکل از این پاسخ مسرور گردید و امر کرد صدهزار درهم به امام هادی (ع) بپردازند.

مسعودی به نقل از مبرّد، حادثه ای در مورد برخورد متوکل با امام علی النقی (ع) نقل کرده، بدین مضمون که عده ای نزد خلیفه از امام (ع) بدگویی کردند که وی در خانه اش اسلحه و کتاب نگه می دارد و شیعیانش او را به انقلاب علیه خلیفه و به دست گرفتن امور تحریک می کنند. متوکل عده ای از مأموران ترک را فرستاد تا شبانه وارد خانه امام شوند و مدارک جرم را پیدا کنند. یحیی بن هرثمه که فرماندهی لشکر را بر عهده داشت، چگونگی حرکت از بغداد به مدینه برای دستگیری و آوردن امام به سامراء را این گونه نقل می کند:

خلیفه مرا به مدینه گسیل داشت و دستور داد تا علی بن محمد را دستگیر کرده به دارالخلافه بیاورم تا به بعضی از اتهاماتی که متوجه او شده، پاسخ بگوید. چون به خانه او رسیدیم، سروصدا و فریاد بی سابقه ای از سوی همراهان من به هوا برخاست. سعی کردم فریادها را آرام کنم و گفتم اجازه نخواهم داد کسی آن حضرت را بیازارد و خسارتی به زندگی ایشان وارد نماید. وقتی اتاق سکونت امام هادی (ع) را جست وجو کردم، چیزی جز قرآن و کتاب های دعا و مانند آن نیافتم. با احترام ایشان را با خود همراه ساختم و در طول راه تا سامراء هر خدمتی که از دستم برمی آمد، برای راحتی وی انجام دادم. چون به سامراء رسیدیم، نخست یکی از دوستان ترک خود به نام «وصیف» را دیدم که به من گفت: «به خدا سوگند اگر یک مو از سر این مرد کم شود، حق او را خواهم گرفت!» من از احساس آن مردم به علی النقی (ع) بسیار متعجب شدم و وقتی به متوکل خبر دادم که مردم با احترام و تکریم با آن حضرت برخورد می کنند، هدیه ای گران بها برای ایشان فرستاد و با احترام و بزرگداشت تمام با وی رفتار نمود. اما با توجه به خبرهای متعدد دیگری که درباره علی النقی (ع) به متوکل رسیده بود، خلیفه وی را در سامراء زندانی کرد. این شهر در آغاز «عسکر» نامیده می شد، چون معتصم آن را برای سپاهیانش محل سکونت قرار داده بود و ازهمین رو، به امام علی النقی (ع) گاه عسکری می گفتند که حدود بیست سال را در آن لشکرگاه در زندان به سر برده بود.

دونالدسون معتقد است شواهدی وجود دارد که نشان می دهد امام هادی (ع) در مدت زندگی اش در سامراء تاحدّی آزادی عمل داشته، با دوستانش دیدار می کرده، به بیرون شهر می رفته و در جلسات خلیفه حاضر می شده است. با این همه، جاسوسان همه حرکات آن حضرت را زیرنظر داشتند و به دقت آنها را رصد می کرده اند. متوکل در سال 861 میلادی به دست ترک هایی که توانسته بودند بر همه شئون خلافت دست یابند، به قتل رسید و فرزندش المنتصر یک سال بعد درگذشت و پس از او المستعین سه سال خلیفه بود و در سال 865 به قتل رسید و در تمام این مدّت امام هادی (ع) در سامراء اسیر و در زندان و حصر بود. اگر بخواهیم از والاترین ویژگی های ایشان در این جا مواردی برشماریم، باید بگوییم او مردی باوقار و خوش طبع و نیک رفتار بود که آزار و اذیت های بسیاری در همه عمر از سوی متوکل متحمل گردید. با این همه وقار و شکوه خود را از دست نداد و بسیار شکیبایی و صبوری ورزید. [28]

دونالدسون سخن خود درباره امام هادی (ع) را با سخنی از یعقوبی مربوط به شهادت آن حضرت به پایان می برد که می گوید:

وی در روز بیست وششم یا بیست وهفتم جمادی الثانی 254 هجری به شکل مرموزی از دنیا رفت. المعتز، برادرش احمدبن متوکل را مأمور خواندن نماز بر پیکر امام در محله «ابی احمد» کرد؛ اما مردم اجتماع کردند و غوغا و آشوبی درگرفت. پس جنازه را به اتاق محل سکونت حضرت بردند و در همان جا به خاک سپردند. امام علی النقی (ع) در هنگام شهادت چهل سال داشت و دو فرزند به نام های «حسن» و «جعفر» از خود برجای نهاد.

امام حسن عسکری (ع)
از مهم ترین منابع غربی که به زندگی امام عسکری (ع) پرداخته اند، کتاب «عقائد الشیعه» دونالدسون، و «شیعة الهند» هولستر است. فصل بیستم از کتاب دونالدسون به امام عسکری (ع) اختصاص دارد. [29] وی در این فصل می گوید:

در محل تولد امام یازدهم تردید وجود دارد. بعضی از مورخین می گویند که در مدینه به دنیا آمد، اما عده ای او را متولد سامراء می دانند. همچنین در سال تولد امام نیز بین سال های 230 و 231 و 232 هجری اختلاف است. کلینی معتقد است که امام در 232 به دنیا آمده، ولی محل تولد را مشخص نکرده است. علامه مجلسی در جزء دوازهم بحارالانوار چند نظر را بی آن که حقیقت امر را روشن نماید، دراین باره آورده است. می دانیم که امام هادی (ع) در سال 234 توسط مأمورین خلیفه دستگیر و به سامراء آورده شد. ازاین رو خانواده امام تا آن وقت در مدینه بوده و احتمال جدّی وجود دارد که فرزند ایشان حسن (ع) در همان جا به دنیا آمده باشد. مادر بزرگوار امام حسن عسکری (ع) همچون مادر بیشتر ائمه (علیهم السلام)، از کنیزانی بود که پس از فرزند آوردن برای مولای خود، به لقب خاص «امّ ولد» تشرف می یافتند. نام این بانو «حدیث» بود، اما بسیاری از مردم باورشان بر این است که به وی «سوسن»، «غزاله»، «سلیل» و «حربتا» می گفته اند. دونالدسون در ادامه بحث خود درباره امام حسن (ع) می گوید:

القاب امام حسن (ع) «صامت»، «هادی»، «رفیق»، «زکی» و «نقی» بود؛ امّا لقب مشهور آن حضرت «عسکری» است؛ چون مدتی را در لشکرگاه و در سامراء زندگی کرده بود. کنیه اش «ابومحمد» بود و چون به دو سالگی (یا سه یا چهار سالگی) رسید، تردیدها و اتهامات در حق پدر بزرگوارش امام هادی (ع) بالا گرفت و متوکل پنداشت که وی در توطئه ای علیه خلیفه شرکت داشته است. ازاین رو آن حضرت را دستگیر کرده به سامراء منتقل نمود.

دونالدسون به نقل از کتاب «خلاصةالاخبار» دوره نوجوانی امام عسکری (ع) را این گونه توصیف می کند: در بسیاری از موارد بی آن که به امام عسکری و پدر و جدّ بزرگوارشان (علیهم السلام) امام بگویند، عنوان «ابن الرضا» اطلاق می شود؛ چون شماری از شیعیان معتقدند امامت در امام رضا (ع) به انجام رسیده و به نسل و فرزندان ایشان راه نیافته است. به این گروه «واقفیه» می گویند.

یکی از رویدادهای زندگی امام حسن عسکری (ع) در سن هفت یا هشت سالگی، ماجرای سوار شدن ایشان بر قاطری چموش و رفتن به دیدار خلیفه است، بی آن که مشکلی برای ایشان پیش بیاید. می گویند خلیفه منتظر بود که آن مرکب، امام را بر زمین بزند و بکشد، اما آن حضرت توانست زمام قاطر را در اختیار بگیرد و برخلاف انتظار خلیفه المستعین، به سلامت به مقصد برسد.. . مهم ترین کار آزاردهنده ای که خلیفه در چهار پنج سال آخر حیات امام انجام داد این بود که نگذاشت «خمس» را که معمولًا به خاندان پیامبر تسلیم می کردند، به دست ایشان برسد. همه منابع بر این قول متفق اند که امام ابومحمد حسن عسکری (ع) در خانه خود در سامراء در سال 260 از دنیا رفت و همانجا در کنار پدرش به خاک سپرده شد. کتاب های شیعه همچون تذکرةالائمه و عقائد الشیعه برآنند که وی با زهری که معتمد عباسی به ایشان خوراند، به شهادت رسید. [30]

اما دکتر هولستر علاوه بر موارد گفته شده در کتاب دونالدسون، مطالب دیگری را نیز آورده است. وی می گوید:

امام عسکری (ع) در بیست ودو یا بیست وسه سالگی مسئولیت امامت را برعهده گرفت. گوشه گیری او از مردم با آزارها و خشونت های بسیاری از طرف خلیفه عباسی توأم بود؛ بیش از آنچه پدر بزرگوارش با آن مواجه گردید. این نشان می دهد که خلفای عباسی دوست داشتند به گونه ای خود را از دست آن حضرت و حضور او در صحنه زندگی راحت کنند.

هولستر دلیل این سخن را همان ماجرای قاطر چموش که گفتیم و قضایای دیگر دانسته است. دکتر هولستر پس از گزارش قصه ازدواج امام حسن عسکری (ع) با نرجس خاتون، آورده است که خلیفه، امام را از مراوده با مردم بازمی داشت و ایشان مدتی طولانی را به دور از مردم زندگی کرد و چون تا آن روز خداوند فرزندی به حضرت نداده بود، دشمنان میل داشتند که این وضع ادامه پیدا کند و نسل ائمه (علیهم السلام) قطع شود. حاکمیت برای مقهور ساختن امام عسکری (ع) او را در بدترین وضعیت زندانی کرد. زندانی در زیرزمین قصر؛ اتاقی با یک در ورودی، بدون پنجره ای برای ورود نور و هوا که به مدت دو سال حضرت را در خود جای داد. امام عسکری (ع) هنگام ورود به این اتاق تاریک و نمور بیست وچهار سال داشت؛ اما وقتی پای از آن بیرون نهاد، مردم مردی را دیدند که گویا هفتاد سال از عمرش سپری شده است. همه این شداید و شکنجه ها را امام باوقار و آرامش تحمل کرد و لب به شکایت نگشود و شخصیت و وزانت خود را از دست نداد.

رحلت امام عسکری (ع) در سال 260 در سامراء روی داد. چون خبر شهادت امام به مردم رسید، از خانه ها بیرون دویدند و در شهر هیجان و غوغایی برپا گردید؛ اما وقتی رجال دولتی و بزرگان بنی هاشم با تشییع کنندگان همراه شدند، سروصداها آرام گرفت. امام حسن (ع) نزدیک قبر پدربزرگوارش در سامراء مدفون شد. در تشییع پیکر پاک امام عسکری (ع) مردمان تقیه را به کناری نهادند و با همه شور و محبت خود مراسم سوگواری و عزا برپا نمودند و اندوه خویش را باصراحت تمام به نمایش گذاشتند. هولستر در ادامه می نویسد:

برادر امام حسن عسکری (ع) جعفر در دستگاه خلافت مورد توجه بود و بعضی از بزرگان به جای اعتراف به امامت امام عسکری (ع)، وی را شایسته امامت می دانستند؛ اما شیعیان دوازده امامی جعفر را «کذاب» و دروغ گو می دانند. در این میان عدّه ای نیز خود را «جعفریه» می نامند و وجود فرزندی برای امام عسکری (ع) را منکر می شوند و جعفر را جانشین آن حضرت می دانند. بعضی نیز امامت را در امام عسکری (ع) خاتمه یافته تلقی می کنند.

امام مهدی منتظر (عج)
شماری از نویسندگان غربی که کم نیستند، درباره امام مهدی (عج) کتاب و مقاله نوشته اند؛ به ویژه در موضوع مهدی و مهدویت به طور عام. در این جا بخش هایی از مطالب دو کتاب «شیعة الهند»[31] از هولستر و «عقیدة الشیعه»[32] از دونالدسون را نقل می کنیم. در کتاب «عقیدةالشیعه» آمده است:

امام مهدی (ع) در سال 255 هجری در سامراء به دنیا آمد و در سال 260 جانشین پدر و امام مسلمانان شد. وی در هنگام شهادت پدرش، پنج ساله بود. مادرش نرجس خاتون کنیزی از مغرب بود. درباره معجزاتِ هنگام ولادت ایشان موارد بسیاری در کتب روایی و تاریخی بیان شده است. پدرش امام عسکری (ع) در سال های اول عمر حضرت، وی را از مردم پنهان می داشت و تنها بعضی دوستان خاص اجازه دیدار او را داشتند. دلیل این پنهان کاری، عزم خلیفه بر کشتن امام مهدی (ع) بود که شنیده بود با ولادت ایشان، اتفاقاتی رخ می دهد که دودمان ظالمان و ستمگران در مخاطره می افتد. با رحلت امام عسکری (ع)، امام مهدی (ع) خود را از چشم مردمان مخفی نمود و وارد مرحله غیبت صغری گردید. گفته اند که امام مهدی (ع) در سردابی در سامراء غایب شد.

ابن بطوطه در سفرنامه خود نقل کرده است که عده ای از سربازان را بر درگاه این سرداب دیده است. معلوم است که این روایت در بین مردم شایع بوده و به آن ایمان داشته اند. ازاین رو امروزه نیز کسانی زائران را به این سرداب راهنمایی می کنند؛ سردابی که زیر گنبد قرار گرفته و مردم معتقدند امام جوان (عج) در آن جا غایب شده است. [33] زائران از طریق راه پله ای طولانی وارد سرداب می شوند و با زیارت نامه هایی که وجود دارد، او را زیارت می کنند.

در خلال غیبت صغری که نزدیک به هفتاد سال به طول انجامید، چهار وکیل از طرف امام مهدی (عج) نماینده ایشان در بین مردم بودند: عثمان بن سعید، ابوجعفر محمدبن عثمان، ابوالقاسم حسین بن روح و علی بن محمد سمری.

عثمان بن سعید، دو امام عسکری و مهدی (علیهما السلام) را درک کرد و خدمت گزار و امین اموال ایشان بود. امام عسکری (ع) در نامه ای او را وکیل خود معرفی کرد. امام به عده ای از خاصان شیعه که به محضر ایشان رسیده بودند تا درباره امام پس از آن حضرت سؤال کنند، فرزندش محمد را نشان داد و فرمود که از این پس او را نخواهید دید و باید در این مدّت آنچه را عثمان بن سعید که وکیل من است، می گوید عمل کنید. هر کدام از وکلای امام که عمرشان به پایان می رسید، وکیل بعدی را معرفی می کردند. انجام امور مربوط به امام و رساندن نامه های امام غایب به رؤسای شیعه و.. . از کارهای خاص نائبان اربعه بود. آخرین روزهای وکالت نائب چهارم علی بن محمد سمری با سخت گیری ها و فشارها بر شیعیان و تفرقه و پراکندگی آنان همراه بود و کسی در میان آنان یافت نمی شد که به چشم خود امام غایب را دیده باشد. آخرین وکیل، کسی را به عنوان وکیل پس از خود معرفی نکرد و گفت: «امر غیبت و مسائل مربوط به آن به دست خداست» و این آغاز دوره «غیبت کبری» بود.

امام مهدی (ع) در طول غیبت صغری، خود را برای شیعیان مخلص و مقرب آشکار می کرد و ارتباطش با عامه مردم، تنها از راه وکلا بود. از جمله باورهای شیعه این است که امام مهدی (عج) در روز عید قربان در مکه و در میان حاجیان حاضر می شود، بی آن که کسی او را بشناسد. اما دونالدسون در آغاز فصلی که به امام مهدی (ع) اختصاص داده، درباره اندیشه اهل سنت درباره مهدویت و تفاوت ها و شباهت های آن با اندیشه شیعه در این باره می گوید که بسیار محتمل است ضعف و سستی و ناکارآمدی خلافت اموی در تحقق عدالت و برابری میان مسلمانان که موجب انحطاط امپراتوری اسلامی شد، ناشی از این امر باشد که مسلمین فکر می کردند در آخرالزمان مردی هدایت یافته و راستین به ظهور می رسد و این هدف یعنی عدالت را محقق می سازد.

دونالدسون در موضوع اختفای حضرت مهدی (ع) می نویسد:

اندیشه زنده بودن مهدی (ع) و مخفی شدنش اندکی پیش از شهادت پدرش، مؤید روایاتی است که از ظهور و آشکار شدن او در موقعیت های مختلف، از جمله هنگام نماز گزاردن بر بدن پدر بزرگوارش و هنگام تقسیم ارثیه سخن می گوید. مثلًا در روایات آمده است که عموی حضرت (جعفر کذاب) وقتی خواست بر بدن برادرش امام عسکری (ع) نماز بخواند، کودکی زیبارو با موهای مجعد و دندان های براق پیش آمد و گوشه عبای عمویش را گرفت و او را کنار زد و خود بر پدرش نماز میت به جای آورد. نیز هنگامی که جعفر مدعی میراث امام حسن عسکری (ع) شد، صاحب الزمان (عج) ظاهر شد و به عمویش فرمود: «چرا چیزی را ادعا می کنی که حق من است؟!» جعفر نتوانست پاسخی بدهد و ساکت ماند. از آن پس امام مخفی شد و جعفر هرچه کرد نتوانست او را بیابد.

درباره مسئله بازگشت امام منتظر (ع) و ظهورش در آخرالزمان، دونالدسون می گوید که شیعه در اثبات آن بر آیات زیر تأکید دارد:

(نَتْلُوا عَلَیک مِنْ نَبَإِ مُوسی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یؤْمِنُونَ)؛ ما بر تو از سرگذشت موسی و فرعون سخنانی به حق برمی خوانیم برای آنان که ایمان می آورند. (قصص/ 3)

(إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِیعاً یسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُمْ یذَبِّحُ أَبْناءَهُمْ وَ یسْتَحْیی نِساءَهُمْ إِنَّهُ کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ)؛ بی شک فرعون در زمین علو و برتری جویی کرد و اهل آن را گروه گروه کرد و گروهی را با کشتن پسران و باقی گذاشتن زنانشان ضعیف و خوار نمود و او به راستی از تبهکاران بود. (قصص/ 4)

(وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ)؛ ما اراده کرده ایم که بر ضعیف داشته شدگان در زمین منت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان قرار دهیم. (القصص/ 5)

(وَ نُمَکنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ نُرِی فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ جُنُودَهُما مِنْهُمْ ما کانُوا یحْذَرُونَ)؛ و آنها را در زمین توانایی بخشیدیم و به فرعون و هامان و لشکریانشان آنچه را بیم آن داشتند، نشان دادیم. (القصص/ 6)

(وَ أَوْحَینا إِلی أُمِّ مُوسی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِذا خِفْتِ عَلَیهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیمِّ وَ لا تَخافِی وَ لا تَحْزَنِی إِنَّا رَادُّوهُ إِلَیک وَ جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ)؛ و به مادر موسی الهام کردیم که فرزندت را شیر بده و چون بر او بیمناک شدی، او را در رودخانه بیانداز و ترس و بیمی به خود راه مده که ما او را به تو بازمی گردانیم و از رسولان قرارش می دهیم. (القصص/ 7)

وقتی از امام زین العابدین (ع) درباره تفسیر این آیات پرسیدند، فرمود: «به خدایی که محمد را به حق مبعوث نمود سوگند که آل البیت، تنها ما هستیم و حکایت ما حکایت موسی و پیروان اوست و سرگذشت دشمنان ما و هواداران ایشان، سرگذشت فرعون و اتباع اوست».

نایبان خاص امام زمان (عج)
در میان نویسندگان غربی، تنها دونالدسون فصل جداگانه ای را به بحث در زندگی وکلای چهارگانه امام حجت (عج) اختصاص داده است. [34] وی پس از یادآوری تاریخ ولایت؟ امام عصر (عج) و بیان نام چهار نائب خاص ایشان به ترتیب، می گوید: روایت شده که روزی چهل تن از بزرگان شیعه گرد آمدند و نزد امام حسن عسکری (ع) رفتند. روزهای آخر عمر امام بود و آنها می خواستند درباره حجّت خداوند پس از آن حضرت از ایشان سؤال کنند. در پاسخ آنها، امام عسکری (ع) از جمع آنان بیرون رفت و وارد خانه شد و پس از مدتی در حالی که کودکی زیبا و خوش سیما را در آغوش گرفته بود، بیرون آمد و به حاضران فرمود: این طفل پس از من خلیفه خدا در زمین و امام و پیشوای شماست. از امروز تا چندین سال دیگر او را نخواهید دید. امام عسکری (ع) به آنها یادآور شد که در این شرایط، شیعیان باید آنچه را وکیل امامشان یعنی عثمان بن سعید در هر مسئله ای می گوید، بپذیرند. وقتی از عثمان بن سعید درباره ماجرای دیدارش با فرزند امام عسکری (ع) که پیش از وفات ایشان متولد شده، پرسیدند، ناگاه شروع به گریستن کرد و گفت: «آری من او را ملاقت کردم.. . » اما از بردن نام آن طفل خودداری نمود تا به گوش دشمنان نرسد و به او دست پیدا نکنند. قبر عثمان بن سعید در بغداد، در مسجد جامعی در خیابان میدان نزدیک باب المدینه است.

دومین وکیل امام عصر (عج) ابوجعفر محمدبن عثمان است که با وصیت کتبی پدرش در وکالت امام، جانشین وی گردید. او پدربزرگوارش را غسل داد و مراسم خاکسپاری او را به انجام رساند. شیعیان عراق باور داشتند که محمدبن عثمان بر مسائل و مشکلات شیعه، همچون پدرش احاطه کامل دارد و به خوبی از عهده وکالت برمی آید. گویند نزد وی کتاب هایی در مسائل شرعی و فقهی وجود داشت که از پدر به او به ارث رسیده بود و پدرش آنها را از ائمه (علیهم السلام) دریافت کرده بود. محمدبن عثمان پس از پنجاه سال خدمت گزاری امام عصر (عج) در سال 305 هجری از دنیا رفت و در بغداد، در کنار جاده باب الکوفه و در خانه مسکونی اش که اکنون در وسط بیابان واقع شده، در کنار مادرش به خاک سپرده شد.

از میان ده نفر بزرگان شیعه که محمدبن عثمان را در اداره امور شیعیان یاری می کردند، تنها کسی که بیشترین سهم اعتماد محمدبن عثمان را به خود اختصاص داده بود، ابوالقاسم حسین بن روح بود. ازاین رو، محمد به او وصیت کرد که به جای وی وکیل امام عصر (عج) باشد و بدین ترتیب سومین نائب خاص نیز مشخص گردید. از ام کلثوم دختر محمدبن عثمان نقل شده است که درباره رابطه پدرش با حسین بن روح گفت: حسین بن روح چندین سال وکیل پدرم بود و املاک او را سرپرستی می کرد و نامه های سرّی پدرم را به بزرگان و معروفین شیعه می رساند. در تمام این مدت، وی در خدمت پدرم بود و پدرم بدون هیچ تردید و دودلی به او اعتماد و اطمینان داشت و با این که دوست صمیمی دیگری به نام ابوجعفربن احمد نیز داشت، اما مصلحت را در آن دید که حسین بن روح را جانشین خود قرار دهد، بی آن که هیچ مسئله و چالشی میان ابن روح و ابن احمد به وجود آید. به نقل روات، حسین بن روح میان شیعیان و اهل سنّت به یک اندازه مورد تقدیر و احترام بود و همه او را فردی عالم و فرهیخته می شمردند و به خصوص به سبب مهارت وی در امر تقیه، بسیار او را ارج می نهادند.

ابوالقاسم حسین بن روح در 326 هجری از دنیا رفت و چنان که ام کلثوم بیان کرده، در نزدیک خانه علی بن احمد نوبختی، در جایی بالاتر از پل «شوک» در سمت باب المدینه به خاک سپرده شد؛ اما معروف میان مردم بغداد این است که قبر حسین بن روح در منطقه شورجه، پشت ساختمان اوقاف، مشرف بر خیابان جمهوری قرار دارد.

وکیل چهارم، علی بن محمد سمری بود. دونالدسون ضمن بیان سرگذشت علی بن محمد سمری می گوید:

تا آن روز، هفتاد سال از وفات امام حسن عسکری (ع) گذشته بود و با وجود انتظار شیعیان مخلص، امام عصر (ع) هنوز آشکار نشده بود. آنان که شخص امام را می شناختند و او را درک کرده بودند، به آن دنیا نقل مکان کرده بودند و آن تعداد نه چندان زیاد از شیعیان که باقی مانده بودند، از راه تقیه زندگی می گذراندند و از جهت سیاسی و اجتماعی با مشکلات و نگرانی ها روبه رو بودند و این قدرت ایمانی شان را سست می کرد و از همت و توانایی شان می کاست. ظلم وجور گسترش یافته بود؛ به گونه ای که عموم مردم را عقیده بر این بود که زمان ظهور امام حجت (ع) فرا رسیده است. در این اوضاع، تنها طایفه شیعه نبود که از پراکندگی و از هم گسیختگی رنج می برد و فشارهای سختی را متحمل می شد، بلکه امپراتوری اسلامی نام و آوازه خود را از دست می داد و در مواجهه با دشمنان شکست های پی درپی را تجربه می کرد؛ همچون خسارت هایی که در سلسله جنگ ها با بزنطی ها نصیب مسلمانان گردید.

علی بن محمد سمری در چنین اوضاع اسفبار و نامیمونی به نیابت رسید و شاید بیش از دیگران به ضرورت ظهور امام مهدی (عج) می اندیشید و این که در غیر این صورت، جایگاه او در میان مردم متزلزل می شد و دچار ناامیدی و ناتوانی می گشت. ازاین رو به هنگام احتضار وقتی از او خواستند تا نائب پس از خود را معرفی کند، گفت: «از این پس کار به دست خداوند خواهد بود. » و هیچ کس را به عنوان جانشین تعیین نکرد و این گونه شد که پس از رحلت علی بن محمد سمری در سال 329 تا اکنون هیچ وکیل خاصی برای امام (ع) یافت نشده است. غیبت صغری از سال 256 تا 329 هجری ادامه یافت و سپس روزگار غیبت کبری آغاز گردید. قبر وکیل چهارم، در خیابان خلیجی نزدیک قناة النهرین واقع شده؛ اما امروزه بسیاری از مردم بغداد معتقدند که او در میانه بازار السرای در مقابل باب المستنصریه مدفون شده است.

سامراء در قرن نوزدهم
از قدیمی ترین کسانی که در سفرنامه خود از سامراء نام برده و آن را توصیف کرده اند، دو جهانگرد انگلیسی به نام های «جان مک دونالد» و «مستر کلودیوس» هستند. مک دونالد کارمند کمپانی هند شرقی بود. وی در تابستان 1813 میلادی از انگلستان راهی استانبول شد و سپس در راه هند، وارد موصل گردید و در خلال این سفر، درنگی نیز در بغداد و سامراء داشت و مطالب اندکی درباره آن دو شهر در یادداشت های خود نوشت. [35] وی درباره سامراء می نویسد:

سامراء که در قدیم به آن «سامیر» گفته می شد، محل اقامت تعدادی از خلفای عباسی بوده است. باقی مانده قصرهای ایشان بخش بزرگی از زمین های اطراف شهر را اشغال کرده است. مهم ترین بناهای سامراء، (مقام) و زیارتگاه امام مهدی است. ساختمانی زیبا و شکوهمند با آجرکاری های چشم نواز. بر فراز این زیارتگاه دو گنبد و مناره ساخته اند که کاشی های آبی رنگش مایه مباهات عرب است! وقتی شعاع طلایی آفتاب به آن گنبد و کاشی ها برخورد می کند، منظره ای جذاب پدید می آید. حدود ده مایل دورتر از سامراء، در شمال شرقی و طرف چپ رودخانه دجله خرابه های قصر خلیفه که نشان می دهد بسیار وسیع بوده، دیده می شود. این قصر از آجر و گِل ساخته شده است. این قصر با وجود اهمیت و عظمت ظاهری، خصوصیت بارزی که قابل ذکر باشد، ندارد. سخت است کسی باور کند که چنین جایی یک روز مرکز خلافت خلیفه ای دارای سلطه و اقتدار بوده است. زمین این مکان تا چشم کار می کند، خشک و بی آب و علف است و آسمانش را ابرهایی از غبار پوشانده که باعث بادهای سوزان و شدید در تابستان می شود.

پس از مک دونالد، جهانگرد انگلیسی دیگری در قرن نوزدهم به نام «کلودیوس ریج» که در سال های 1808- 1821 میلادی در دوره زمامداری سلیمان پاشای صغیر (ملقب به قتیل) و سعیدپاشا و داودپاشا، در بغداد سرکنسول انگلستان بود. مردی اهل فرهنگ، پرتلاش و با شخصیتی قوی بود که فراوان در عراق گردش کرد و به قصد اطلاع و کشف آثار تاریخی، از مناطق مختلفی دیدن نمود. وی در سفرنامه خود، پس از بیان موقعیت جغرافیایی سامراء، درباره بارگاه امامین عسکریین (علیهم السلام) می نویسد:

اهمیت سامراء و تکریم و تقدیس شیعه نسبت به این شهر، در وهله نخست به سبب وجود اماکن مربوط به سه امام ایشان در این شهر است؛ قبر امام علی النقی، امام حسن عسکری (علیهم السلام) و از همه باعظمت تر (مقام) مهدی صاحب الزمان که در این شهر پنهان و از چشم ها غایب شد.. . و روزی ظهور می کند. سال ها بعد مسجد جامعی در سامراء ساخته شد و در کنارش حمام و کاروانسرایی برای زائران بنا کردند و یکی از ایرانی های متدین هزینه ساخت آنها را برعهده گرفت.

یک روز هنگام قدم زدن در اطراف این بناها، متولی یا کلیددار نزد ما آمد و از ما خواست که از مسجد جامع و سرداب که مهدی (ع) در آن غایب یا.. . گردید بازدید کنیم. من و چند نفری که همراهم بودند، چون می دانستیم که شیعیان ورود افرادی از فرقه های دیگر به سرداب را دوست ندارند، وارد سرداب نشدیم؛ بلکه از پنجره ای کوچک درون سرداب را نگریستیم. آن جا مرد درویشی یک سره می آمد و می رفت و زیارت و دعا می خواند. در سرداب چاهی قرار داشت که در آن ماهی با درخشش کامل دیده می شد. علت مسئله هم روشن بود. با وجود عمق بسیار چاه و نوری که از سوراخ بالای آن به درون آب می تابید، چنین به نظر می آمد که ماهی در درون چاه است.. .

سفرنامه لیکلاما اینگهولت
بانوی جهانگرد هلندی «لیکلاما اینگهولت» در سال 1866 میلادی از عراق دیدن کرد و مدتی در بغداد به گردش پرداخت و سپس در أیار (خرداد) 1867 وارد سامراء شد. وی در توصیف این شهر می نویسد:

سامراء بر بلندی ای مشرف بر رود دجله که پر از ریگ و سنگ ریزه است، بنا شده است. سال هایی نه چندان دور، به امر شاهزاده خانمی هندی، برای جلوگیری از حمله و هجوم صحرانشینان، پیرامون شهر دیواری کشیده اند. سامراء مقام سه تن از ائمه شیعه را در خود جای داده است: قبر علی نقی و فرزندش حسن عسکری و (مقام) فرزندزاده اش معروف به صاحب الزمان که می گویند وقتی دشمنانش به سراغ وی می رفتند تا او را به قتل برسانند، ناگهان زمین شکافته شد و او در آن شکاف از دیده ها پنهان گردید. در این هنگام همه مأموران قتل او از اعتقاد خود برگشتند و به صاحب الزمان ایمان آوردند!

در نزدیک سامراء نهر آبی وجود دارد که آب آن صاف و تمیز است. پهنای آن به 300 متر می رسد و در ساحلش بقایای شهری کهن دیده می شود که نسبت به شهری که اکنون در آن منطقه وجود دارد، بزرگ تر است. ساکنان شهر سامراء حدود چهارصد خانواده اند.

این جهانگرد هلندی در ادامه نوشته خود، از هوای پاکیزه و بدون پشه سامراء می گوید و از برجی که در نزدیکی شهر واقع شده که مردم به آن «مارپیچ» می گویند. وی آن را شبیه برج «پیزا» در ایتالیا می داند و در توصیف آن می نویسد: پله های این برج با شیبی ملایم رو به بالا می رود و این بدان سبب بوده که اسب ها و قاطرها بتوانند در حالی که خلیفه و تعدادی از همراهان او را بر پشت خود دارند، از آن صعود کنند و آنها را به اتاقکی که بالای برج ساخته شده برسانند. از آن اتاقک سوراخ هایی به طرف افق باز شده و در آن چراغ هایی قرار داده اند که به هنگام شب برای راهنمایی قافله ها روشن می کنند. در ادامه مسیر، به میدان اسب ها که پوشیده از علف است، می رسیم و آن گاه به مهترخانه که اصطبل اسب ها بوده، و سپس مدرسه. اکنون از همه آن ساختمان ها و مکان ها جز خرابه ها و دیوارهای در معرض ویرانی و آثاری از سنگ فرش های آجری چیزی باقی نمانده است.

در سمت چپ رود دجله به «گودال شیرها» می رسیم که حفره ای است عمیق، کنده شده در دل صخره های آهکی. این گودال منتهی می شود به سردابه های مخصوص نگه داری شیرها. می گویند گودال شیرها، توسط راهروهایی به زندانی در نزدیکی آن جا متصل می شده است. در این باره نقل است که هارون الرشید، امام حسن عسکری (ع) را در چنین جایی زندانی کرد و خواست او را طعمه شیرها قرار دهد. [36] به دستور او درِ متصل به سرداب شیرها را گشودند، اما شیرها وقتی وارد زندان شدند و چشمشان به امام عسکری (ع) افتاد، با احترام پیش پایش روی زمین آرام گرفتند و هیچ آسیبی به آن حضرت نزدند. [37]

آنچه این بانوی جهانگرد در کتاب خود نقل کرده، به روزگار خلافت معتمد عباسی مربوط می شود و ربطی به هارون الرشید ندارد. البته شاید منظور وی از هارون، هارون معتمد باشد، نه هارون الرشید.

گرترود بیل در سامراء
وی منشی سفارتخانه انگلیس در بغداد بود که در سال های آغازین تأسیس حکومت ملّی عراق، به چهره ای شناخته شده تبدیل گردید. «گرترود بیل» در زمان حکومت عثمانی و در سال 1909 پیش از جنگ جهانی اول (1914) از سامراء دیدن کرد. وی در آن روزگار، در سازمان اطلاعات انگلستان خدمت می کرد و با همین هدف در سرزمین های عربی به گردش پرداخت. از راه سوریه وارد بغداد شد و زمانی که کلُنل رمزی، کنسول انگلستان در آن جا بود، در اقامتگاه انگلیسی ها ساکن گردید و بعداً از آن جا به سامراء رفت تا به گفته خودش، آثار اسلامی آن منطقه را بررسی کند. وی درباره هنر معماری به کار رفته در بناهای این شهر می نویسد:

سامراء در همه دنیا مهم ترین شهری است که می توان هنر معماری قدیم اسلامی را در آن مشاهده کرد. یک روز عصر که مشغول طراحی یکی از قصرهای خلیفه عباسی بودم، یکی از کارگران که کارش بیرون آوردن آجر از زیر ویرانه ها بود، تکه ای زیبا از گچ بری را که به حال خود باقی مانده بود، برایم آورد. من به کسانی که آن جا بودند، گفتم به هر کسی که بیش از این مقدار را پیدا کند و بیاورد، یک اسکناس خواهم داد. نتیجه آن شد که دو قطعه دیگر از تزئینات دیواری به دست آمد. من از این نوع گچ بری ها جز در شهر مصر، در جای دیگری سراغ نداشتم. در مدتی کوتاه پشته ای از تکه های سفال را گردآوری کردم که با شکل های مهم و باارزش آراسته شده بود. آنها را که چهل وچهار تکه با شکل های مختلف بودند، به چادر خود آوردم و شروع کردم به ثبت شکل ها و تصاویر و دو تکه سفال را که از همه زیباتر بود، برای خود برداشتم. روی آنها، تصویر دو مرغابی زیبا نقش بسته بود. [38]

سامراء در جنگ جهانی اوّل
تقدیر این بود که سامراء همچون بعضی دیگر از شهرهای عراق از جمله کوت و بغداد و سلمان پاک و.. . نامش در حوادث مربوط به جنگ جهانی اول آورده شود. اندکی پیش از اعلان جنگ، خط راه آهن میان سامراء و بغداد، با همکاری آلمانی ها به پایان رسیده بود. این خط آهن جزئی از خط آهن «بغداد- حیدرپاشا- برلین» بود که در ضمن امتیازی که آلمان از دولت عثمانی گرفته بود، به وسیله آلمانی ها ساخته می شد. از آن جا که راه آهن یکی از ابزار و وسایل مهم در جنگ شمرده می شد و ارتباط عراق با ترکیه به همین وسیله صورت می گرفت، آتش جنگ بیش از هر جای دیگر متوجه بغداد و سامراء بود. ریچارد کوک در کتاب «بغداد مدینةالاسلام» در این باره می نویسد: «راه آهن بغداد- سامراء شبانه روز مشغول بود و نیروها و وسایل جنگ و انبارها را انتقال می داد». [39]

جای دیگری که ریچارد کوک از سامراء یاد می کند، آن جاست که به عقب نشینی ترک ها از بغداد اشاره دارد؛ یعنی در شب دهم مارس 1917 پس از تصمیمی که در شورای جنگ به ریاست خلیل پاشا فرمانده نظامی عراق گرفته شد.

ریچارد می گوید:

یکسره از سوی انورپاشا در استانبول تلگراف ها به خلیل پاشا ارسال می شد؛ بدین مضمون که باید در مقابل دشمنان مقاومت کند؛ اما فرماندهان نظامی تنها چیزی را که مدنظر قرار داده بودند، تجهیزات نظامی و نیروهای موجود بود. آنها می دیدند که نیروهای در اختیار ایشان تاب مقاومت در مقابل مهاجمان انگلیسی را ندارند و دور نیست که فاجعه ای بزرگ رخ نماید و با عقب نشینی نیروها از بغداد، این شهر به دست اشغالگران بیفتد. ازاین رو درخواست جدّی داشتند که نیروهای خود را شبانه به سوی خط آهن عقب بکشند تا بتوانند خود را به فرماندهی نظامی در سامراء ملحق کنند. این نشان می دهد که پس از سقوط بغداد، سامراء به قرارگاه نیروهای ترک در جبهه عراق تبدیل شده است. [40]

اشغال سامراء
نظامیان انگلیسی در شب دهم مارس 1917 بغداد را به تصرف خود درآوردند و به سرعت خود را آماده کردند که لشکر عثمانی را که به سوی شمال درحال عقب نشینی بود، تعقیب کنند. پیش از رسیدن مدافعان عراق به سامراء، میان آنها و انگلیسی ها نبرد سختی درگرفت. خبرنگار جنگی انگلیسی «ادموند کاندلر» در کتاب خود «راه طولانی تا بغداد» فصل خاصی را در جزء دوم کتاب به توصیف جنگ و مسائل فرعی آن اختصاص داده است. [41] وی درباره معرکه جنگ در سامراء می نویسد:

ما انتظار داشتیم که لشکر هفتم بریتانیا پس از اشغال بغداد، به راحتی طی دو یا سه روز سامراء را نیز فتح کند. در روز نوزدهم ماه نیسان سپاه انگلستان به قصد اشغال ارتفاعات «خبن» واقع در یک ونیم مایلی خندق هایی که ترک ها اطراف اصطبل ها حفر کرده بودند، حمله خود را آغاز کرد. خطوط دفاعی ترک ها در آن منطقه بسیار نیرومند و بازدارنده بود. نخستین درگیری خونینی که در این خطوط انجام گرفت، اگرچه همه خط عرضی نیروهای مدافع را دربرمی گرفت، اما ترک ها با همه قوا در سواحل دجله مقاومت می کردند؛ چندان که گویا باقی ماندنشان در آسیا به حفظ و نگه داری آن مکان بستگی داشت.

نخستین مواضع ترک ها، در 21 نیسان به اشغال درآمد و یک روز بعد، پرچم لشکر بیست وهشت بریتانیا بر فراز خرابه های مقر ترک ها یعنی اصطبل ها به اهتزاز درآمد. کسی که این پرچم را بر فراز تپه ها نصب کرد، می توانست از آن بالا همه صحنه جنگ و نیز گنبد طلایی رنگ شهر سامراء را که در نیم روز از پرتو آفتاب می درخشید و تابناکی خاصی داشت را ببیند. با آمدن نیروهای جدید، حمله ای دیگر شکل گرفت. از شب تا طلوع فجر توانستیم ترک ها را از ایستگاه قطار عقب برانیم و آن جا را تصرف کنیم. در ایستگاه سامراء، انبارها و کارگاه ها همه به غارت رفته بود. انتظار داشتیم لوکوموتیوها و واگن ها را سرجای خود ببینیم؛ اما ترک ها برای دفاع از سامراء آنها را تخریب و واژگون کرده و همچون موانعی بر سر راه قرار داده بودند. از میان لوکوموتیوها و واگن های آسیب دیده تعدادی را که قابل تعمیر و اصلاح بود، به غنیمت گرفتیم و پس از گذشت چند روز، راه آهن بغداد را تا آخرین ایستگاه راه اندازی کردیم. در تابستان آن سال که درجه حرارت در سایه به 119 درجه فارنهایت می رسید، ما وارد سامراء شدیم و آن شهر را مقر خطّ مقدم خود قرار دادیم.

سامراء پس از اشغال
طبیعی است که پس از اشغال یک سرزمین، برنامه هایی برای اداره و فعالیت های حکومتی در آن اجرا شود و امکانات آن جا در جهت مشارکت در جنگ بسیج گردد. در این باره اشاره هایی در کتاب آقای آرنولد ویلسن آمده است. [42] در صفحه 170 کتاب می خوانیم:

مناطق اشغالی عراق، برای اهداف اداری، به شانزده مرکز اداری که سامراء یکی از آنها بود، تقسیم شده بود: العماره، بغداد، بصره، دیرالزور، دیوانیه، دلیم، حله، خانقین، کرکوک، کوت العماره، موصل، المنتفک، سامراء، شامیه و سلیمانیه.

ویلسن در صفحه 180 کتاب خود یادآور می شود که کار پاک سازی مناطق اشغالی بر اساس همان تقسیم بندی صورت می گرفت. مناطق اشغال شده، از کوت تا ناصریه در مدت حضور نیروهای انگلیسی در بغداد پاک سازی شد و مقرر گردید که مسئولین پس از اشغال هرمنطقه، آن را پاک سازی کنند. در این میان، مناطقی مهم تر بودند؛ همچون سرزمین های واقع بین بغداد و مرز ایران، و تا سامراء و مناطق فرات. با پایان کار پاک سازی، نقشه های جنگی جدید نیز تنظیم شد که می توانست در صورت بازگشت جنگ به این مناطق، مفید باشد.

مهم ترین روایت ها از این دوره، نوشته های «فیلیپ ویلارد آیرلاند» در کتاب «عراق، بررسی در تحولات سیاسی» است [43] که هنگام بحث پیرامون انقلاب عراق در سال 1920 علیه انگلیسی ها، می نویسد:

منطقه دلتاوه مدتی زیر نفوذ سید محمد صدر قرار گرفت و او آن جا را مقر و پایگاه خود ساخت. این مسئله پس از آن بود که حکومت اشغالگر تصمیم گرفت وی را دستگیر و زندانی کند. سید محمد صدر از پایگاه خود انقلابیون، به ویژه آنان را که در سامراء بودند، به شورش و مبارزه تشویق می کرد. انقلاب در حوالی سامراء، با تلاش های سید محمد صدر و بدون همکاری حتی یکی از شیوخ بانفوذ منطقه آغاز شد. عامل مهم دیگر در شعله ور شدن آتش انقلاب، حوادثی بود که پس از اشغال دامنگیر مردم منطقه به ویژه طوایف و قبایل می شد و آنان را آشوب زده و ناآرام می ساخت.

سامراء در حوادث 1940
در حوادث ماه می 1940 که عبد الاله با تعدادی از رجال سیاسی به اردن گریخت، انگلستان تصمیم گرفت لشکر عربی را به فرماندهی گلوب پاشا که یکی از افراد سازمان اطلاعات انگلیس بود، برای بازگرداندن آنها به عراق گسیل کند. این پس از آن بود که نیروهای انگلیسی یکی از شورش های مردمی به رهبری ارتش عراق را در بغداد سرکوب کرده بودند. پس یک دسته از ارتش عربی و دسته هایی از ارتش انگلستان، از اردن به طرف حبانیه (منطقه ای که رئیس نیروی هوایی انگلستان در آن جا ارتش انقلابی عراق را محاصره کرده بود) به حرکت درآمد. باتوجه به انبوهی نیروهای مهاجم و بسیاری امکانات جنگی آنها، حبانیه به دست آنان سقوط کرد و نیروهای مهاجم انگلیسی پس از آن توانستند از راه فلوجه، حمله خود به بغداد را سازمان دهی و آغاز کنند. از آن جا که انقلابیون ارتشی، بغداد را از جهات مختلف در اختیار داشتند و ارتباط این شهر با موصل قطع شده بود و امکانات و تجهیزات به انگلیسی ها نمی رسید، گلوب پاشا و نیروهای عربی اش مجبور شدند جزیره بین دجله و فرات را طی کنند و از آن جا خود را به شمال بغداد برسانند تا بتوانند به راه آهن بغداد- موصل دست یابند و آن را در جنوب سامراء مسدود نمایند. در همین حین، نیروهای انگلیسی حمله خود به بغداد را ادامه دادند و در نهایت، گلوب پاشا و افرادش با تجهیزات کامل خود را به مرکز درگیری ها رساندند. گلوب پاشا، در کتاب خود «قصة الجیش العربی»[44] در این باره می نویسد:

روشن بود که حکومت رشیدعالی می دانست ما سعی داشتیم در روز 23 مِی راه آهن را در جنوب سامراء مسدود کنیم. به آنها خبر رسیده بود که سه نفر از نیروهای انگلیسی شبانه سرگرم دست کاری خط آهن هستند. این خبر تماماً درست بود؛ چون ما به همراه نیروهای انگلیسی مستقر در بیابان، در یک مایلی راه سامراء حاضر بودیم و مسائل را می دیدیم. قطار موصل برای دولت رشیدعالی نهایت اهمیت را داشت و به محدودیت کار آن بسیار حساسیت نشان می داد. از این رو، در روز 28 ماه مِی، جلال خالد (که بغداد را به تصرف ارتش عراق درآورد) و فرمانده نیروهای عراق، وارد سامراء شدند تا درباره تعرضاتی که به خط آهن صورت گرفته بود، تحقیق کنند و آنچه لازم بود را برای اصلاح و راه اندازی آن به کار گیرند و انجام دهند. در همان وقت که آن دو در سامراء بودند، ما خود را به راه سامراء- بغداد رساندیم و ارتباط این دو شهر را قطع کردیم و آنها به هنگام بازگشت از سامراء، ناگاه خود را در انتهای ستون نظامیان انگلیسی مشاهده کردند.

پی نوشت:
[1] . جلد دوازدهم دائرةالمعارف عتبات مقدسه که به همت محقق ارجمند جعفر الخلیلى گردآورى و تنظیم شده است، به سامراء اختصاص دارد. یکى از بخش‏هاى بزرگ و مهم این جلد به آثار پژوهشگران، شرق‏شناسان و جهانگردان غربى درباره سامراء از آغاز تا کنون مربوط مى‏شود. مقاله حاضر ترجمه گزیده‏اى از این بخش است..

[2] جمعى از نویسندگان، فرهنگ زیارت - فصلنامه فرهنگى، اجتماعى، سیاسى، تاریخى، 25جلد، سازمان حج و زیارت، حوزه نمایندگى ولى فقیه در امور حج و زیارات - تهران - ایران، چاپ: 1، 1388 ه.ش.

[3] .Le strange- the Lands of the Eastern caliphate) Cambradge 0391(

[4] .Encyclopedea of lslam- Edited by m. Hovtsma, t. w. Arnold, R. Basset, R. Hartmann. E. j. Brill) Lyden 3191(.

[5] .Lloyd, seton- Rvined citie of lraq) oxford univ press 2491(

[6] .Sykes, Sir Percy- A History of Persia, Vol ll,) London 1591(.

[7] . دائرةالمعارف الاسلامیه، جلد آخر، ص 422..

[8] . تاریخ الشعوب الاسلامیه( ترجمه عربى)، ص 210 و 211، چاپ چهارم..

[9] . بلدان الخلافه الشرقیه( ترجمه عربى)، ص 77- 79..

[10] .Herzfeld, Ernst- Samarra: Aufnahmen und untersuchungen) Berlin 6091(.

[11] .Creswell, K. A.- A short A count of Early muslim Archit- ecture) Penguin Book 8591(.

[12] .Herzfeld, Ernest-" mitteilungen Uberdie Arbeiten der 2 weiten Kempagne von samarra" in Der islam, v, p 002.

[13] .Ross- in the journal of the Royol Geogrophic society, xl, p. 821.

[14] .Early Moslim Architectore p 972 ..

[15] . همان، ص 14 و 15..

[16] . همان، ص 287..

[17] .Dima, M. S.- A Handboor of Muhammadan Art Hartsdale House 7491.

[18] . الفنون‏الاسلامیه( ترجمه عربى منبع سابق)، ص 20..

[19] . همان..

[20] . همان، ص 92- 95..

[21] . همان، ص 179..

[22] . همان، ص 235..

[23] . همان، ص 370..

[24] .Coke, Richard- Baghdad the city of peace) London 5391(. P 09- 79.

[25] . درباره این سرداب در جلد اول از مجموعه بزرگ« ایمان‏الشیعه» ص 457 آمده است: بعضى پنداشته‏اند که شیعه معتقد به وجود مهدى در این سرداب است. این خیال باطلى است. شیعیان بر اساس تبرک جستن به آثار صالحین و بندگان شایسته خدا، به این سرداب توجه نشان مى‏دهند و آن را مقدس مى‏شمارند؛ چون سه تن از ائمه اهل‏بیت( علیهم السلام) در این مکان سکونت داشته و سرداب خانه آنها در سامراء بوده است..

[26] . بلدان الخلافه‏الشرقیه( ترجمه عربى)، ص 80..

[27] .Donaldson, Dwight M- the shi ite Religion A short History of lslam in Persia.) Luzac, London 3391(.

[28] . همان، ص 47..

[29] . همان، ص 217- 225..

[30] . همان، ص 225..

[31] . شیعة الهند، ص 92- 100..

[32] . فصل بیست‏ویکم، ص 226- 241..

[33] . این مطلب را هولستر از کتاب سید میرحسین على هندى ص 79 نقل کرده است:Ali, Mrs Meer Hassan- Observations on the Mussalmans of India, 2 nd Edition) London 7191(..

[34] . عقیدة الشیعه، فصل بیست‏وسوم، ص 251- 257..

[35] .Kinnier, John macdonal- Journey through Asia minor, Armenia, Koordistan, ik the years 3181, 4181.) London 8181(.

[36] . این قصه درباره معتمد نقل شده، نه هارون‏الرشید. احتمالًا مؤلف منظورش از هارون‏الرشید، معتمد هارون بوده است..

[37] .Lycklama a nijholt :voyagesen Rossir ...etc ..

[38] .Gertude Bell from Her personal popers 9881- 9191. p 662.

[39] . بغداد مدینة السلام، ص 287..

[40] . همان، ص 291..

[41] .Candler, Edmund- the long Rood to Baghdad, Iwo volumes) London 9191(.

[42] .Wilson, sir Arnoldt- Loyalties, Mesopotamia, Vol 11, 7191- 0291.

[43] .Ireland, Philip Willard- lrag, A study in political Develop- ment) London 8391(.

[44] .Glubb, Gohn Bogot- story of the Arab legion) London 2591(.

نظر شما