ستاره درخشان منطقه دجیل عراق -درباره زندگی، فضایل و مکارم امامزاده سید محمد، فرزند امام هادی (ع)
مجله فرهنگ زیارت دیماه 1393 شماره 24-25
ابوجعفر محمدبن علی النقی (ع)، معروف به سید محمد از مادری پرهیزکار و پارسا زاده شد. برای سید محمد، کنیه ها و القاب فراوانی گزارش شده که شناخته شده ترین کنیه او «ابوجعفر» و مشهورترین لقبش «سَبْعُ الدجیل» است. او فرزند بزرگ امام هادی (ع) و یار و یاور حضرت در احیای ارزش های الهی و سنّت رسول خدا (ص) بود؛ به طوری که بسیاری می پنداشتند سید محمد جانشین و امام پس از پدر است. اما با رحلت او پیش از امام هادی (ع)، جانشینی امام عسکری (ع) بر همگان آشکار شد. سید محمد در میان شیعیان عرب زبان، جایگاهی همچون حضرت ابوالفضل العباس (ع) نزد ایرانیان شیعه دارد؛ چنان که بسیاری از بزرگان و مراجع شیعه در آبادانی آستان مقدس او کوشیده اند و علمای شیعه نیز در وصف مقامات و کرامت او مطالبی نوشته و شاعران شیعه در تکریم او اشعاری سروده اند. علما و مردم عراق، سید محمد را صاحب کرامت و قدرت معنوی می دانند. این نوشتار پس از معرفی و بیان نسب سید محمد، به سجایای اخلاقی، جایگاه او نزد مردم زمان خود و علما و شیعیان عراق و کرامات و مقامات این بزرگوار و فضای سیاسی و اجتماعی عصر او اشاره کرده است.
نویسنده : عبدالله اصفهانی صفحه : 107
درباره زندگی، فضایل و مکارم امامزاده سید محمد، فرزند امام هادی (ع)
فروغ فروزان
یکی از چهره های پرفروغ در منظومه منور بیت عترت و طهارت، حضرت ابوجعفر محمّد، فرزند ارشد حضرت امام علی النّقی (ع) می باشد؛ امامزاده ای که با تربیت دهمین فروغ امامت و ولایت به شکوفایی رسید. جوانی وارسته و پارسا و دارای جلالت قدر و نبالت شأن که مورد احترام اصحاب والد ماجد خویش بود. او افزون بر این که در تزکیه درون و صفای نفس و آراستن دل و ذهن به خصال پسندیده و فضایل ملکوتی می کوشید، در حمایت از ولایت، احیای ارزش های الهی و زنده نمودن سنت محمدی (ص) با پدر بزرگوار خویش همکاری و همراهی داشت.
متاسفانه با وجود ارجمندی و جلالت شأن امامزاده سیدمحمّد، درباره زندگی، تلاش های فکری و فرهنگی، خلق وخو و کارنامه سیاسی اجتماعی ایشان به دلیل اندک بودن منابع و مصادر و ناچیز بودن آگاهی های معتبر و مستند، نگاشتن درباره حیات بابرکت این گوهر گران بهای دریای عصمت و طهارت بسیار دشوار است. اگرچه این شیرمرد دُجیل نامی آشنا برای ساکنین سرزمین عراق و حتی برخی کشورهای حوزه خلیج فارس می باشد، ولی نامش برای شیعیان ایرانی در هاله ای از گمنامی، غریبی و مظلومی قرار دارد و با جود آن که فرزند بلافصل امام می باشد، که می باید آن چنان شناخته شده نیست. امید آن که نوشتار حاضر بتواند با تکیه بر منابع معتبر و شواهد مستند، زوایایی از زندگی این امامزاده جلیل القدر را روشن نماید.
امامزاده سید محمد برای شیعیان عرب زبان همان مقامی را دارد که حضرت ابوالفضل العباس (ع) نزد ایرانیان شیعه دارد. مزارش در منطقه بَلَد دُجیل زیارتگاه علاقه مندان و مشتاقان می باشد و کرامت های بسیاری از ایشان نقل می کنند.
طلوع یک ستاره
سال 228 هجری، نزدیک به ده سال از دوران امامت ابوالحسن علی بن محمد (ع)، مشهور به هادی و نقی می گذشت. به رغم فشار سیاسی و اختناقی که دولت بنی عباس به وجود آورده بود، خورشید امامت در جهان اسلام پرتوافشان بود. آن وجود مبارک در مدینه که شهر پیامبر و زادگاه نیاکانش بود، اقامت داشت و مشغول گسترش علوم و معارف اسلامی، تهذیب اخلاق و تربیت مسلمین به آداب اسلامی بود. مسجدالنبی کانون تلاش های آموزشی و علمی آن حضرت به شمار می آمد. امام همان گونه که سرچشمه شکوفایی اندیشه و افکار انسان ها بود، ملجأ درماندگان، مستمندان و نیازمندان نیز شناخته می شد. شکوه و جلال آن حضرت چنان بود که همگان در برابرش سر تعظیم فرود می آوردند. در یکی از روزهای این سال خبر نویدبخشی، شیعیان و یاران امام هادی (ع) را مسرور ساخت؛ زیرا در دهکده «صرایا» در سه فرسخی مدینه که حضرت امام موسی بن جعفر (ع) آن را بنیان نهاده بود، امام دهم، از بانویی پارسا و ارجمند دارای فرزندی گردید که محمّد نامیده شد. [1]
برخی مورخان و رجالیون تاریخ تولد این امامزاده را به سال 236 یا 238 هجری نوشته اند؛ در صورتی که در این منابع آمده است وقتی امام هادی (ع) به سال 233 هجری به سامراء فراخوانده شد، سیدمحمد که سنین خردسالی را می گذراند، در مدینه اقامت داشت. شگفت آن که مدارک مزبور زمان تولد امام حسن عسکری (ع) را که از نظر سنی کوچک تر از سیدمحمد بوده، 231 یا 232 هجری در مدینه نوشته اند. [2] با این وصف، تاریخ یاد شده دقیق نبوده و همان سال 238 یا 239 هجری درست است. سیدمحمّد از نظر شرافت نسب و حسب، در منظومه نورانی سلسة الذهبیه قرار می گیرد که به قول حافظ ابونعیم اصفهانی منزلتی آسمان دارد. [3] ادیبی نیز خاطر نشان ساخته است که نسب ایشان از شمس ضُحی می باشد؛ عمودی از نور فجر که مشغول درخشندگی و فروزندگی است. [4] با ولادت این ماه منیر، جهان اسلام فروغی دیگری یافت و اختری تابناک از افق سپهر امامت درخشیدن گرفت. مولودی که جرعه نوش بیت عترت بود و در دامان ولی خداوند پرورش یافت و عزت نفس، پاکی و طهارت در نهاد شریفش شکل می گرفت.
پدرش امام هادی (ع) شاخه ای برومند از شجره نبوّت و شاخساری بالنده از درخت تناور امامت است که خداوند توسط او و پدرانش اسلام را اعتلا بخشید و لوای توحید برافراشت.
مادری پارسا و پرهیزگار
نام مادر این طفل نیک نهاد سلیل، حدیثه، سوسن و جدّه گفته شده است. ایشان بانویی امّ ولد می باشد. سوسن در وطن خویش اعتبار و منزلت بسیار داشت و خاندان و خانواده اش به اسارت درآمدند. این بانو هم در زمره آن اسرا بود که به عنوان کنیز به مدینه آورده شد. سپس چون از سرشت پاک و نفسی مزکی برخوردار بود، با هدایت و لطف الهی بر امام هادی (ع) وارد شد و به عقد ازدواج آن حضرت درآمد، او که ظرفیت ها و لیاقت هایی برای رشد معنوی داشت، در پرتو برنامه های ارشادی امام از کمالاتی تحسین برانگیز برخوردار شد؛ به گونه ای که امام هادی (ع) درباره اش فرموده اند: «همانا سلیل (سوسن) از هرگونه آفت، پلیدی و آلودگی برحذر داشته شده است. » سپس حضرت به وی مژده داد که به زودی مادر امام یازدهم خواهد گردید.
سوسن به دلیل پارسایی، پرهیزگاری، وارستگی و رسیدگی به محرومان و رنج دیدگان، زنی عارف و صالح شناخته می شد؛ چنان که در «عیون المعجزات» و «جلاء العیون»، آمده است: «سلیل کانت من العارفات الصالحات. » مورخان دیگر نیز از ورع، تقوا، عفاف و پاکی او سخن گفته اند. در جلالت قدرش همین بس که امام حسن عسکری (ع) وی را وصی خویش قرار داد و حتی زمان شهادت خود را به او گفت. سوسن با شنیدن این خبر به شدت گریست و آه و ناله سر داد. امام یازدهم فرمود: «ای مادر! جزع مکن که تقدیر الهی جاری خواهد شد. » و چون آن حضرت شهید شد، در سامراء ساکن گردید و وصیت کرد که پس از مرگش او را در کنار شوهر و فرزندانش دفن کنند.
افتخار دیگر این بانو آن است که جدّه حضرت مهدی موعود (ع) می باشد و سبب اشتهارش به «جدّه» از این جهت است. [5] این بانوی گران قدر از اهالی منطقه «نوبه» از توابع سودان کنونی بود و با وجود آن که کنیزی بیش نبود، به مرتبه ای از شایستگی رسید که امام دهم و یازدهم به برخی اصحاب، دوستان و پیروان خود سفارش می نمودند که در برخی امور، هنگامی که به آن دو بزرگوار دسترسی نداشتند، به ایشان مراجعه کنند. از فضل و بزرگواری این بانو آن است که پناه و دادرس شیعیان، پس از شهادت امام حسن عسکری (ع) و حلقه وصل آن حضرت و شیعیان بوده است. [6]
شکوه شکوفایی
درباره این طفل نورسته و مولود مسعود، آداب شرعی و سنت های مذهبی به اجرا درآمد و همان گونه که رسم دیرینه ائمه هدی (علیهم السلام) بود، والدش در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و دستور داد تا در هفتمین روز تولد محمد، مراسم ختنه به جای آورند. سر کودک را بتراشند و هم وزن آن را نقره به مستمندان صدقه بدهند وگوسفند نری را نیز عقیقه ایشان کردند. از سنت های دیگری که برای این نوباوه به جا آوردند، تعیین کنیه برای او بود. مزیت این سنت در آن است که کودک از همان سنین مورد تکریم قرار می گیرد و در میان خانواده و خویشاوندان اعتماد به نفس افزون تری می یابد. همچنین وقتی او را با کنیه می خوانند، محبوب تر شده و آرامش می یابد و خود می آموزد که دیگران را با احترام خطاب کند و در بزرگسالی با لقب های ناگوار مشهور نمی گردد. [7]
برای سیدمحمد کنیه های بسیاری برشمرده اند که عبارتند از: ابوجعفر، ابوجاسم، ابواشارات، ابوبرهان، ابوعلی و ابواحمد. همچنین آن حضرت با لقب هایی چون سَبْعُ الدّجیل (شیر دجیل)، اسَد الدجیل، سَبع الجزیره، باب الحوائج، حامی الجار (پشتیبان همسایگان) و أخوالعباس شناخته می شود، این کنیه ها و القاب از کرامت های اخلاقی، شجاعت، سخاوت، گذشت و دیگر خصال پسندیده سید محمد حکایت دارد. البته معروف ترین و شناخته شده ترین کنیه اش «ابوجعفر» و لقب مشهورش «سَبْعُ الدجیل» می باشد. [8] علت اشتهارش به این لقب آن است که مزارش در منطقه دجیل قرار گرفته و انوار بارگاهش بر منطقه تابندگی دارد و روح مطهرش فریادرس بی پناهان و تقویت کننده روحیه دل های افسرده و احیاکننده قوای فرسوده می باشد؛ چنان که ادیبی گفته است: «ای ملجأ افراد بی پناه! اگر مظلومی از دست اشرار نزد شما آمد، ناامیدش نمی کنی و حقش را از ستمگر می گیری و هر مستبد خودخواه را بر جای خود می نشانی. » و سخنور دیگری می گوید: «از صلابت این شیر دجیل تمام بیابان های تهامه و نجد (در شبه جزیره) در هراسند». [9]
امام هادی (ع) در تعلیم و تربیت این فرزند ارجمندش نظارت دقیق، مداوم و جدّی داشت و همواره می کوشید تا وی را متدین، متعهد و آراسته به خصال پسندیده پرورش دهد. آن حضرت خود را با عوالم فرزندش هماهنگ می ساخت و رفتاری را که در خور وی بود، پیش می گرفت. عالی ترین عواطف را نثار نوباوه اش می کرد و گاهی با بوسه برگونه هایش و نیز نگاه های آمیخته به محبت و لبخندهای شادمانه، این رفتار عاطفی را درباره اش بروز می داد. امام، سیدمحمّد را ارج می نهاد و کمک می کرد تا شخصیت او شکل بگیرد و به ارزش وجودی خویش واقف گردد. در معاشرت ها و مجالست ها جایگاه والایی به او می داد و به هنگام نام بردن از او، الفاظی همراه با احترام به کار می برد تا فرزندش از همان دوران کودکی احساس سرافرازی کند. با آموزش حکمت ها، بیان شگفتی های جهان هستی و فضل بی کران و رحمت بی منتهای خداوند و برشمردن نعمت های الهی، رابطه او را با آفریدگار هستی استوار می ساخت و با تشریح حکمت عبادات، انگیزه های دینی را در ذهن وی تقویت می کرد و باورهایش را تعمیق می بخشید. نوافل، ادعیه و عباراتی را که در جلای روح و روان این طفل مؤثر بود، برایش بازگو می کرد و چون خود عملًا ملتزم این امور بود، فرزند نیز در انجام این اعمال رشددهنده شائق می گردید. این برنامه های تربیتی موجب گردید تا سیدمحمّد از همان دوران کودکی ارزش ها را تقدیس نموده و اعماق وجودش را نور معنویت فرا گیرد و دریافت ها و ادراک هایش به سوی فضایل و مکارم عالی گرایش یابد. [10]
مراقبت های تربیتی امام هادی (ع) درباره فرزند ارشدش به اندازه ای بود که شیعیان، اصحاب و برخی علویان تصور می کردند سیدمحمّد جانشین والدش در امر امامت خواهد بود؛ اما علی رغم انتظار عمومی، وی پیش از شهادت پدر درگذشت و فروغ دهم امامت در همان مجلس تعزیت سیدمحمد، حضرت امام حسن عسکری (ع) را به عنوان جانشین پس از خود معرفی نمودند. [11]
ابرهای تیره و تار از راه می رسند
سید محمد سنین خردسالی را می گذراند که ناگهان ابرهای تیره و تاری آسمان شهر مدینه را تیره و تار کرد. توفان مهیبی وزیدن گرفت و شعله های آتش، حرکت های رشک آلود، خرمن معرفت و فضیلت را تهدید به حریق می نمود و افراد کم مایه، اما پرعقده و با کینه های کهنه موجبات آزردگی سیدمحمّد را که فصل شکفتن و رویش را سپری می کرد، فراهم می ساختند. کینه توزان از این که حضرت امام هادی (ع) والد بزرگوار وی از فضایل علمی و معنوی فراوان برخوردار است و در میان اقشار گوناگون جامعه اسلامی نفوذ چشمگیری دارد و مسلمانان مقامش را تکریم می نمایند، به شدت خشمگین بودند و این وضع را برنمی تابیدند. ازجمله این کوته فکران و تنگ نظران که چون باد خزان بر بوستان علویان مدینه وزید و قلم لجاج بر دفتر احتجاج کشید و تازیانه حسادت بر گونه کرامت نواخت و حرمت خورشید معرفت و فضیلت را مراعات نکرد، رسم غیرت و مروّت فرو نهاد و سلسله خصومت را جنبانید، «عبدالله بن محمد» بود که از طرف متوکل عباسی برای اقامه نماز و دیگر امور در مدینه تعیین شده بود. این خودفروخته فرومایه تصمیم به آزار امام هادی (ع) گرفت و نزد متوکل از آن حضرت به بدگویی و سخن چینی پرداخت و هشدار داد که افراد زیادی اطراف امام جمع شده اند و احتمال می رود قیام بزرگی برای نابودی دستگاه خلافت شکل گیرد و چون اموال زیادی از سرزمین های مختلف جهان اسلام به جانب امام سرازیر است، بعید نیست با این مبالغ، سلاح هایی تدارک دیده شود و علویان و شیعیان به رهبری امام دهم در برابر تشکیلات حکومتی به مقاومت برخیزند.
اگرچه امام از طریق نامه ای خطاب به متوکل دلایلی برای دروغ بودن تهمت های این امام جمعه مدینه آورد و متوکل هم به راستی گفتار حضرت اطمینان یافت، اما در پاسخ نامه امام، از ایشان خواست که به مرکز حکومت (سامرّاء) بیاید و در آن جا به اجبار اقامت گزیده و زیر نظر باشد. تاریخ این فراخوانی سال 233 هجری است و این که برخی منابع 243 هجری نوشته اند، واقعیت ندارد. «یحیی بن هرثمه» که دستور داشت راهی مدینه شود و مأموریت انتقال امام به سامراء را انجام دهد، سراسیمه به شهر پیامبر وارد گردید. خانواده حضرت ازجمله فرزند خردسالش سیدمحمد وقتی از برنامه او آگاه گردیدند، بیمناک شده و صدا به ناله و گریه بلند نمودند. اهل مدینه نیز که نسبت به این خاندان ارادت داشتند و از فضل و کرم و سخاوت امام محظوظ بودند، شور و ولوله ای گسترده در شهر ایجاد کردند و با اهل خانه امام همدردی نمودند.
یحیی وقتی وضع را چنین دید، برای فرو نشاندن نگرانی و هراس اطرافیان و خانواده حضرت تلاش کرد، اما فرزند خردسال امام دید که هرثمه وارد خانه شد و آن را مورد بازرسی دقیق قرار داد. گویا تصور می کرد آن وجود مقدس سلاح هایی فراهم آورده است تا در فرصت مناسب علیه حکومت قیام کند؛ اما پس از این تجسّس چندساعته چیزی جز قرآن و کتاب های دعا به دست نیاورد و دروغ بودن اتهامات به امام آشکار گردید. آن گاه که امام مدینه را ترک می نمود، سیدمحمّد در مدینه نزد خویشاوندان باقی ماند و در غم جدایی از والد ماجد خویش محزون و متألم گردید و اگرچه در ایام شکوفایی، با رنج ها و دشواری هایی روبه رو شد و در فصل طراوت زندگی، با ناملایمات مأنوس گردید و از برنامه های تربیتی و ارشادی پدر محروم گشت، ولی با این همه، به برکت تربیت در بیت امامت، نسبت به کسب مکارم و تحصیل معارف مشتاق گردید و در مسیر رشد معنوی و رسیدن به کمالات ملکوتی گام های مؤثر و ارزنده ای برداشت. مردم مدینه و شیعیان آن حوالی که دیگر پرتوافشانی امام را در سپهر شهرشان نمی دیدند، ارادت و علاقه خود را نسبت به این نوجوان مهذّب و آراسته که مورد توجه پدرش بود، بروز می دادند و آن یادگار گرامی حضرت را ذخیره ای معنوی و برکتی ماندگار برای دیار خویش می دانستند. [12]
فرازهایی از فضایل و مکارم معنوی
با توجه به این که امام هادی (ع) زمینه هایی را برای پرورش استعدادهای درونی فرزندش فراهم آورده بود، این جوان نیکوسرشت از ظرافت ها و ظرفیت های ویژه ای برای پیمودن طریق تزکیه برخوردار بود و با وجود این که سنین نوجوانی و جوانی را می گذراند، به سازندگی معنوی اقبال نشان داد و در تحصیل فضایل و کمالات اخلاقی اهتمام داشت. او برای تقرّب به خداوند متعال از هر عاملی که دل را از یاد حق غافل می نماید و از درگاه ربوبی منصرف می گرداند، پرهیز می کرد.
مقام او از این جا دانسته می شود که امام یازدهم در فقدانش گریبان شکافت و در پاسخ کسی که این کار برایش حیرت آور بود، فرمود: «حضرت موسی نیز برای برادرش هارون گریبان پاره کرد. » این رفتار و سخن امام، بزرگ ترین گواه در حق آن سرور ارجمند ابوجعفرمحمد است که جایگاه و منزلتش نزد برادرش امام حسن عسکری (ع) و پدر معصومش می رساند. [13]
علمای بزرگ، عرفا و شخصیت های نامی و نیز سایر اهالی سرزمین عراق بر این باورند که حضرت ابوجعفرمحمّد صاحب کرامت های بسیار است و حتی اهل سنّت و اعراب بادیه و عشایر منطقه بی نهایت به او احترام می گذارند و پیوسته از اطراف و اکناف برایش نذورات می برند و از جلالت قدرش به قدری خوف دارند که هرگز قسم دروغ به او نمی خورند و اگر کسی ادعایی داشته باشد و به سیدمحمد سوگند بخورد، آنچه می گوید را باور می کنند و معتقدند به این امامزاده «سبع الدجیل» می گویند و او می تواند کسی را که به ناحق سوگند یاد کند، به شدت مجازات نماید. غالب دعواها و نزاع های ناحیه دجیل و حوالی آن با سوگند به مقام این امامزاده، یا کاهش می یابد یا به صلح و آرامش مبدّل می گردد و بارها دیده شده که اگر بنای قسم خوردن به وی مطرح باشد، آن کس که اموالی را غصب کرده یا دارایی دیگران را به سرقت برده، به صاحب اصلی او بازمی گرداند و اگر سوگند دروغ یاد کند، دچار بلاها و گرفتاری هایی گردیده و مورد خشم و غضب این بزرگوار واقع می شود. [14]
بر کرانه کمالات و مقامات
از مواردی که مؤید مقامات علمی و معنوی این امامزاده جلیل القدر است، وصف فضایل وی توسط علما، فقها، محدثان، مورخان، نسب شناسان، ادبا و عرفا می باشد که به نمونه هایی در ذیل اشاره می کنیم:
شجاع الدین موصلی، از مشاهیر قرن هفتم هجری: جلالت شأن و عظمت امامزاده سیدمحمّد چنان است که نمی توان به تمامی جنبه های کمالاتش پرداخت. [15]
محمدحرزالدین: ابوجعفر محمد جلیل القدر و رفیع المنزله و نیز عالم عامل به شمار می رفت. [16] محمدرضا سیبویه: سید محمد امامزاده ای باشرافت و جلالت می باشد و شئون معنوی و معرفتی وی در این مجال قابل بیان و احصا نیست. [17]
علامه سید محمدمهدی صدر: جناب سید محمد اگر امامت از شما گذشت، ولی از فضایل شما چیزی کم نمی شود و کسی نمی تواند رفعت مقام شما را تنزل دهد. همین که شما در سنین جوانی از اقران سبقت گرفته اید، کفایت می کند. شما سینه ای آکنده از علوم و مکارم و سرچشمۀمعارف بودید. [18]
محدث نوری (میرزا حسین نوری): سیدمحمد از اجلاء سادات و صاحب کرامات متواترات، حتی نزد اهل سنت و اعراب بادیه بوده، که به غایت او را احترام می کنند و از جنابش خوف دارند و هرگز قسم دروغ به او نمی خورند و پیوسته از اطراف و اکناف برای او نذورات می برند؛ بلکه غالب دعاوی در سامراء و اطراف آن به قسم اوست و مکرّر دیده ایم که چون بنای سوگند یاد کردن شود، منکر، مال را به صاحبش بازمی گرداند و از برخی نیز از قسم دروغ صدمه دیدند. در ایام توقف در سامراء چند کرامت باهره از او دیده شد و بعضی از اهل علما بنای جمع کردن آن کرامات و نوشتن رساله ای در فضل او دارند. [19]
سیدجعفر بحرالعلوم در کتاب «تحفة العالم فی شرح خطبة المعالم» گفته است: این امامزاده که فرزند ارشد امام هادی بود، به چنان فضایل و خصالی دست یافت که قابلیت وی برای امر امامت، در ذهن شیعیان متصوّر گردید. [20]
سیدمحسن امین در «اعیان الشیعه»: سید ابوجعفر محمد، فرزند امام ابوالحسن هادی (ع) چنان جلیل القدر و عظیم الشأن بود که شیعه گمان کرد او بعد از پدرش منصب زعامت و امامت را عهده دار خواهد گردید؛ اما او در زمان حیات والدش رحلت کرد و این امر به امام حسن عسکری (ع)، برادرش اختصاص یافت. او طفل بود که پدرش به سامراء رفت و بعدها تصمیم گرفت برای دیدار با پدر و برادر به عراق برود، اما در هنگام بازگشت به حجاز، در جایی به نام «بلد» در نه فرسخی سامراء دچار کسالت گردید و همانجا درگذشت و دفن شد و مزارش زیارتگاهی مشهور است. برادرش امام عسکری (ع) نسبت او را به خود همچون هارون به حضرت موسی (ع) دانست. [21]
حاج شیخ عباس قمی: سیدمحمّد، مکنّی به ابوجعفر که به جلالت قدر و نبالت شأن معروف است و بس است در شأن او که قابلیت و صلاحیت امامت را داشت، پس از وفاتش امام هادی (ع) خطاب به امام حسن عسکری (ع) فرمود: «ای پسرجان! تازه کن شکر خدا را؛ پس به تحقیق که حق تعالی تازه فرمود در حق تو امری را. » یعنی ظهور امر امامت آن حضرت و احادیث بدائیه در حال ابوجعفر بسیار نقل شده و جمله ای از آن ها را شیخ مفید، شیخ طوسی و شیخ طبرسی ایراد فرموده اند. [22]
فضای فکری، سیاسی و اجتماعی عصر امامزاده سیدمحمد (ع)
سیدمحمّد، فرزند امام هادی (ع) از زمان خردسالی تا هنگام رحلت، خلافت غاصبانه شش خلیفه به نام های واثق (227- 232 ه)، متوکل برادر واثق (232- 248 ه)، منتصر پسر متوکل (شش ماه)، مستعین پسرعموی منتصر (248- 252 ه) و معتز پسر دیگر متوکل (252- 255 ه) را درک کرد. هرچند خلفای مزبور علویان و شیعیان را زیر فشار قرار داده بودند و به مسلمانان ستم می کردند، اوقات را در عیاشی، هوسرانی و گرایش به تجملات و کاخ سازی می گذراندند. افزون بر این، به دلیل روی کار آمدن ترک ها و بردگان، ابهت و هیبت دستگاه خلافت راه زوال را می پیمود و خلیفه عباسی به یک مقام تشریفاتی تبدیل گردید و خلفا در این خلأ قدرت، به می گساری و عیاشی، اسراف و تبذیر روی آورده و دربار غرق در فساد و گناه بود. ترک ها هر کس را می خواستند روی کار می آوردند و اگر از او خوششان نمی آمد، به سرعت عزلش می کردند. امور اداری سیاسی و تشکیلات دولت اسلامی به دست چادرنشینان و صحراگردانی افتاده بود که از سابقه تمدنی و فرهنگی بی بهره بودند و با مردم رفتاری خشن، جفاکارانه و تبعیض آمیز داشتند. امتیاز ترکان در جنگجویی و سلحشوری بود و به دلیل بی کفایتی خلفا قدرت و نفوذ آنان افزایش یافت و کارگزاران در تحقیر، ضرب و شتم مردم، شکنجه افراد، نادیده گرفتن حقوق مسلمانان و غارت اموالشان، از هیچ کاری دریغ نمی کردند. ضعف دستگاه خلافت و نابرابری های اجتماعی و اقتصادی باعث بروز آشوب ها می گردید که هدایت برخی از آنها در اختیار عده ای از اشراف و به فرقه های منحرف بود و البته باید حساب قیام های اصیل علویان را از این فتنه ها جدا کرد. [23]
رحلت و مدفن
دولت عباسی از طریق جاسوسان و مأموران مخفی، تمام فعالیت های امام هادی (ع) را زیر نظر گرفته بود و در صدد بود تا جانشین آن حضرت را شناسایی کرده و او را به شهادت برساند. از این روی حضرت امام علی النقی (ع) به گونه ای برنامه ریزی فرمودند که درباره جانشین ایشان اخباری انتشار نیابد؛ اما چون سیدمحمد فرزند بزرگ تر آن وجود بزرگوار بود، عده ای تصور کردند ایشان امام بعدی است، تا آن که در سال 252 هجری سیدمحمد تصمیم گرفت به عراق برود و در سامراء دیداری با والد ماجدش داشته باشد. این ملاقات انجام پذیرفت، اما چون امام فرزندش را مسئول رسیدگی به اراضی وقفی اطراف سامراء فرموده بود، وی چند روزی نیز مشغول نظارت بر این موقوفات بود. مأموران دستگاه خلافت عباسی که در پی فرصتی برای عملی ساختن نقشه شوم خود بودند، از شرایط پیش آمده استفاده کردند و مخفیانه آن بزرگوار را هنگامی که عازم بازگشت به زادگاهش مدینه بود، مسموم کردند. او به دلیل تأثیر زهر دچار کسالت شدیدی گردید و ناگزیر در حوالی «بلد» از توابع استان صلاح الدین، واقع در 80 کیلومتری بغداد و 40 کیلومتری جنوب سامراء و پنجاه کیلومتری مرکز بلد قدیمی توقف نمود؛ درحالی که وضع وخیمی داشت و سرانجام در اواخر ربیع الثانی 252 هجری در 24 سالگی به شهادت رسید. بدین گونه او قربانی منصب الهی امامت گردید؛ چرا که دشمنان تصور نمودند او برای جانشینی پدرش به عراق آمده است؛ درحالی که این مقام به برادرش ابومحمد امام حسن عسکری (ع) اختصاص داشت و کارگزاران بنی عباس از واقعیت امر آگاه نبودند.
در همان لحظاتی که سیدمحمد جان به جان آفرین تسلیم می کرد، امام هادی (ع) نیز بر بالین فرزندش حاضر گردید و ایشان را در همان جایی که درگذشته بود، پس از تشریفات شرعی (غسل، کفن و نماز میت) دفن نمود و زمین های آن حوالی را وقف مزار او کرد و امور آنها را به دوست ابوجعفر سپرد تا مخارج و درآمد حاصل از آن ها را صرف بنای قبر و ساختمان مرقد این امامزاده کند تا در گذشت روزگار از بین نرود و نیز بخشی از این درآمدها برای تأمین معاش بازماندگان او (همسر و فرزندان) اختصاص یابد. [24]
بارگاه نورانی
اولین بزرگواری که قبر سیدمحمد را بنا نهاد، والدش حضرت امام علی النقی (ع) است؛ امّا نخستین ساختمان آن مربوط به سال 372 ق و متعلق به عضدالدوله دیلمی، از فرمانروایان آل بویه است. عمران ساختمان بقعه و بارگاه این امامزاده در 914 ق را شاه اسماعیل، اولین حکمران سلسله صفوی انجام داد. در 1198 ق میرزا محمد رفیع خراسانی به فرمان امیر احمدخان دنبلی نسبت به عمران این مکان زیارتی کوشید. شیخ زین العابدین سلماسی (متوفا 1266 ق) همدرس سیدبحرالعلوم، در سال 1208 ق هنگام روی کار آمدن قاجارها برای مزار سیدمحمد ساختمانی از آجر و گچ احداث کرد و بر بازسازی مرقد همت گماشت. همچنین
برای زائران کاروانسرایی با کمک حسن خان سردار ساخت. علامه محمدصالح برغانی، فرزند اسماعیل برغانی قزوینی (متوفا 1283 ق) نیز عمارتی برای مرقد ساخت. باپی گیری ایشان و نظارت سردار حسن خان و حسین خان قزوینی بنای فرسوده سابق تخریب گردید و آستانه مجلّلی با گنبد کاشی کاری شده بر این مزار بنا شد که ساخت آن از 1244 ق تا 1250 ق حدود شش سال طول کشید. این تاریخ بر روی سنگ مرمری به خط ثلث در دو سوی ایوان بارگاه امامزاده سیدمحمد نصب گردید.
میرزا محمدحسن شیرازی، رهبر قیام تنباکو دو حجره بر این آستانه افزود. سید آقاخان حسینی محلاتی نیز دو رواق در جلو و پشت حرم بنا کرد. عالم عارف حاج شیخ فتحعلی سلطان آبادی (متوفا 1377 ق) به ایجاد چاه آبی که در سمت چپ صحن شریف بود، اقدام کرد. علامه شیخ هاشم بلدی (متوفا 1305 ق) که از شاگردان شیخ اعظم انصاری بود، حجراتی بر این حرم شریف ملحق ساخت. میرزا حسین نوری صاحب «مستدرک الوسایل» هشت حجره در جنوب بارگاه و چهار حجره در طرف غرب آن ساخت. گنبد را با کاشی های رنگارنگ پوشاند و بر روی مرقد ضریحی از فولاد زرد نصب کرد. کف صحن شریف را با سنگ مرمر مفروش ساخت و دیوارها را تا حدود 5/ 1 متر با همین سنگ مزین ساخت و سطح بالای دیوارها را آینه کاری کرد. این اقدامات عمرانی در سال 1310 ق صورت گرفت. علامه سیدحسن سید هادی صدر (متوفا 1355 ق) کفشداری جنوب غربی حرم را بنا نهاد. حاج میرزا محمد عسکری تهرانی (متوفا 1371 ق) صحن شریف را توسعه داد و حجراتی بدان افزود و برای تأمین آب حرم ازطریق دجله، اقداماتی انجام داد.
در عصر مرجعیت حاج آقاحسین طباطبائی قمی (متوفا 1366 ق) و با نظارت فرزند ایشان سیدمحمد طباطبائی قمی، جمعی از مردم نیکوکار تهران و دیگر نواحی ایران، اعتبارات چشم گیری برای بازسازی این آستانه اختصاص دادند و بین سال های 1380 تا 1384 ق بارگاه مزبور به طرز باشکوهی مجهز به امکانات و ضمایم رفاهی و خدماتی گردید. بنای کنونی حرم مربوط به سال 1329 ش می باشد که با هدایا و نذورات عموم شیعیان ساخته شد. هزینه مناره اولی که در قسمت غربی صحن شریف واقع گردیده، توسط حاج زیدان خلف بغدادی در 1334 ش تأمین شده است. ساخت گنبد و آیینه کاری صحن غربی از سال 1337 ش آغاز گردید و در 1342 ش سردرب ورودی که به آستان باب الحمد یا باب البلد معروف است، با کاشی های فیروزه ای تزئین گردید. بخش شرقی نیز در سال های 1349 تا 1351 ش ساخته شد. ساخت پنجره و درب طلایی آن از سال 1344 ش با فرمان آیت الله سیدمحسن حکیم آغاز گردید و در سال 1359 ش پایان یافت. در 1357 ش رواق شرقی با اجازه از محضر آیت الله سید ابوالقاسم خوئی تجدید بنا شد و گسترش یافت. در 1366 ش بنای عمارت شرقی با سرمایه حاج خلیل ابورسول بغدادی به انجام رسید. تجدید بنای رواق غربی هم در سال 1381 ش با نظارت و اشراف وزارت اوقاف عراق پایان یافت. کتیبه ای که بر ضریح شریف نگاشته شده، از آثار محدث نوری می باشد که در آن آمده است: «هذا مرقد السّید الجلیل ابی جعفر محمد بن الامام ابی الحسن علی الهادی عظیم الشان جلیل القدر. . . ».
عمارت جدید حرم دارای صحنی مربع شکل است که طول هر یک از اضلاع آن به 150 متر می رسد. در وسط صحن، بارگاه مطهر قرار دارد که گنبدی به ارتفاع 45 متر و محیط پنجاه متر دارد. در کنار آن مناره ای به ارتفاع 40 متر برافراشته شده است. در مقابلِ حرم، ایوانی سرپوشیده با ستون های جالب خودنمایی می کند. قبر مطهر در میان حرم قرار دارد که صندوقی نفیس بر روی آن قرار گرفته و ضریح نقره ای آن را قاب گرفته است. کاشی کاری ها و آینه کاری ها محصول ذوق هنرمندان ایرانی است. [25]
تکریم مقام امامزاده سیدمحمد با قدم و قلم
چنان که اشاره شد، علمای نامدار شیعه و مراجع عظام تقلید نسبت به عمران و آبادانی آستان امامزاده سیدمحمد، اقدامات مهمی انجام دادند و همین امر مؤید جلالت شأن این سید بزرگوار می باشد. برخی از مشاهیر نامدار شیعه نیز با پای پیاده و تحمل دشواری های فراوان به زیارت این آستان آمده اند. حضرات آیات عظام و عالمان بزرگوار: میرزا محمدحسن شیرازی، میرزا حسین نوری، سیدمحمود شاهرودی، سیدشهاب الدین مرعشی نجفی، سید مهدی حسینی شیرازی، شیخ محمدعلی سُنقری کرمانشاهی، سید محمدحسن صدرالدین عاملی کاظمی، شیخ محمدعلی اردوبادی، حاج شیخ عبدالحسین بغدادی، علامه سید میرزاهادی خراسانی، سید ضیاءالدین اشکوری (فرزند سید محمدمهدی اشکوری)، و سید اسماعیل بهبهانی در زمره این شخصیت ها می باشند. [26]
برخی از بزرگان علمای شیعه نیز در وصف مقامات و کرامت سیدمحمد آثاری نگاشته اند؛ از جمله آنهاست:
«ابوجعفر محمد بن علی الهادی سبع الدجیل» به قلم علامه ادیب محمدعلی اردوبادی؛
«ذکری ابی جعفر محمد بن الامام الهادی» از شیخ علی، فرزند شیخ حسن خاقانی؛
«زیارة السید محمد بن الامام علی الهادی» از احمد عبدالله عدّی قطیفی؛
«کرامات السید ابی جعفر» به قلم شیخ جابر آل عبدالغفار کشمیری؛
«الفضائل الفاخرة النافعة لیوم الآخرة فی کرامات السید محمدبن علی الهادی (ع)» از سید قاسم حسینی بلدی قاری؛
«رسالة فی کرامات السید محمد بن الامام علی الهادی» تألیف شیخ هاشم بلداوی؛
«سبع الدجیل، السید محمد بن الامام الهادی عمّ الامام المهدی» از سیدحسین العوامی؛
«سبع الدجیل السید محمد نجل الامام الهادی (ع)» از صدیق ابوبکر دعیبل؛
«سبع الدجیل» از سید موسی موسوی هندی؛
«السید محمد بن الامام علی الهادی وقفة علی اعتاب سبع الدجیل» از سیدمرتضی حسنی سندی؛
«السید محمد سلیل الهادی» از ایاد عیدان بلداوی؛
«کرامات السید محمد بن الامام الهادی المعروف بسبع الدجیل» از مثیر سعید ملامحسن الگیم (که به فارسی هم ترجمه شده است).
ادیبان و سخنورانی فاضل، عارف و عالم نیز در سروده هایی به تکریم مقام این امامزاده پرداخته اند؛ مانند: فقیه حکیم و ادیب گران مایه شیخ محمدحسین غروی اصفهانی معروف به کمپانی؛ سیدجعفر ثقدی (متوفا 1369 ق)؛ شیخ عبدالحسین حویزی کربلایی؛ شیخ رازی آل یاسین کاظمی؛ علامه سید محمدمهدی صدر؛ کاظمی طایی؛ ملا محمدصالح خادم؛ علامه سید محمدمهدی صدر؛ شیخ محمدعلی یعقوبی؛ علامه سید محمدحسن صدر (که سروده هایش بر سردرب ورودی صحن اصلی حک شده است)؛ ابومحمد فتلاوی نجفی؛ حاج عبدالحسین صفّار کربلایی؛ علامه سید صادق هندی؛ حاج علی نصیف بلداوی و استاد ایاد عیدان بلداوی. [27]
برادران
سیدمحمد سه برادر و یک خواهر به اسامی و مشخصات ذیل داشته است:امام ابومحمدحسن بن علی العسکری (ع): یازدهمین فروغ امامت که در 232 هجری در سامرّاء متولد شد. بیست و دو ساله بود که بعد از پدرش به امامت رسید. اما مدت امامت آن حضرت حدود شش سال بود. آن حضرت گندم گون، درشت چشم، خوش صورت، نیکواندام و با هیبت و جلال بود و فضایل و مکارمش چنان پرتوافشان بود که حتی مخالفان به عظمت و جلالش اعتراف کرده اند. امام حسن عسکری (ع) در 260 هجری و در 29 سالگی به شهادت رسید. [28]
سیدحسین: سیدی جلیل القدر و عظیم الشأن بوده و از برخی منابع به دست می آید که از او و امام حسن عسکری (ع) به «سبطین» تعبیر می کرده اند و این دو برادر را به دو سبط جدشان، امام حسن و امام حسین (ع) تشبیه می کردند. در کتاب «شجرة اولیاء» به قلم سید احمد اردکانی آمده است که حسین از عابدان و زاهدان بوده و به امامت حضرت عسکری (ع) اعتراف داشته و در روایت ابوالطیب آمده است که صدای حضرت مهدی قائم آل محمد (عج) به صدای حسین شباهت داشته است. حسین چهار فرزند به اسامی جعفر، محمود، باقر و زین العابدین داشته که پس از ارتحال برادرشان، از سامراء عازم یکی از مناطق فارس شدند، اما به محض رسیدن به لار، توسط کارگزار وقت عباسی دستگیر و به شهادت رسیدند. مرقد سیدحسین نزدیک قبر والد ماجد و برادرش در سامراء در همان قبّه سامیه می باشد. [29]
جعفر کذّاب: مَثَل او همچون فرزند نوح نبی می باشد؛ زیرا به دروغ ادعای امامت کرد و گروهی از مردم را دچار سردرگمی و گمراهی نمود و به حمایت از افرادی که توسط پدر و برادرش طرد شده بودند، از جمله فارس بن حاتم قزوینی پرداخت. برخی منابع گفته اند او آشکارا مرتکب فسق، فجور و فساد شده است. جعفر تا پایان عمر امام حسن عسکری (ع) به فتنه انگیزی و شرارت خود ادامه داد. در پاره ای روایت تصریح شده است که امام هادی (ع) فرموده اند: «از جعفر حذر کنید که او نسبت به من چون نمرود نسبت به نوح است. حضرت عسکری نیز به اصحاب خود هشدار داده اند: هرگز مبادا که برادرم جعفر از رازهای شما مطلع گردد. مَثَل من و او چون هابیل و قابیل فرزندان آدم است. اگر جعفر بتواند، مرا به قتل می رساند، ولی خداوند بر امور خود غالب است». [30]
فرزندان و نوادگان
درباره تعداد فرزندان سیدمحمد بین نسب شناسان و محدثان اختلاف است. برخی عقیده دارند او تشکیل خانواده نداد؛ درحالی که امام هادی (ع) پس از رحلت وی توصیه کردند که بخشی از عایدات اراضی اطراف سامراء برای تأمین معاش خانواده و فرزندان او اختصاص یابد. برخی گفته اند سید محمد ازدواج کرده و دخترانی از وی باقی مانده است. در اصفهان، بقعه زیارتگاه امامزاده هارون ولایت وجود دارد که نسب وی را مورخان محلی به حضرت امامزاده سیدمحمد رسانده اند. در برخی منابع برای سیدمحمد نُه پسر شمرده اند که چهار نفر از آنان به منطقه آذربایجان و شمال غربی ایران رفتند و در خوی و سلماس اقامت گزیدند و همان جا توسط حاکمان منصوب از سوی عباسیان به شهادت رسیدند. پنج نفر دیگر هم در خطه فارس کشته شدند. مرحوم محدث قمی به نقل از «تحفة الازهار» و «زلال الانهار فی نسب ابناء الائمة الاطهار» نگاشته سیدضامن بن شدقم حسینی (متوفا 1090 ق) می نویسد:
سیدشمس الدین محمد از اعقاب سیدمحمد مذکور است و نسبش به طریق ذیل به این امامزاده می رسد: محمد بن علی بن محمد بن حسین بن محمد بن علی بن محمد بن الامام الهادی (ع) که به میرسلطان بخاری موسوم است؛ زیرا ولادت و نشو و نمای وی در شهر بخارا، از توابع جمهوری ازبکستان انجام پذیرفته است و این شمس الدین محمد، سیدی با ورع، اهل عبادت و ذکر، صالح و وارسته بوده و با علمای بزرگ و فضلای نامدار مصاحب و معاشر بوده و از معارف و علوم آنان بهره گرفته است. او از بخارا متوجه مرکز حکومت دولت عثمانی (ترکیه کنونی) گردیده و در شهر بورسا اقامت گزید و کرامات بسیاری درباره او نقل گردیده است. او بعد از عمری با برکت و توأم با تزکیه و اخلاص، در همین ناحیه به سال 832 ق رحلت کرد و همان جا مدفون گردید و بقعه اش معروف و از کانون های مهم زیارتی دیار یاد شده به شمار می رود و اهالی آن منطقه و توابع، ضمن این که به زیارتش می روند، نذورات، هدایا و موقوفاتی برایش اختصاص می دهند. به گفته سیدحسن براقی، نسل سیدمحمد از طریق همین سیدشمس الدین محمد ادامه یافته است و اعقابش در نقاط گوناگون جهان اسلام انتشار یافته اند و از پسران اوست علاءالدین ابراهیم، پسرش علی و نواده اش یوسف که منتهی می گردند به سیدمحمد بعّاج. [31]
سیدمحمد بعّاج نسبش این گونه به شمس الدین مورد اشاره می رسد: سیدمحمد، فرزند حمزه، فرزند یوسف، فرزند علاءالدین ابراهیم. علت نامیدن سیدمحمد به بعّاج این است که فرزند حاکم عثمانی به اختلالی در دستگاه گوارش مبتلا گردید و بر اثر این عارضه شکمش بسیار متورم گردید و با کرامت سیدمحمد مذکور او از این بیماری رهایی یافت. [32]
عده ای از نسب شناسان ادعا کرده اند که آل نازوک از اعقاب جعفر کذاب اند؛ درحالی که اولاد جعفر به «اباکرین» مشهورند، اما ابن طقطقی موصلی (متوفا 709 ه) در کتاب خود، گفته است
پی نوشت:
[1] . ابن شهر آشوب مازندرانى، مناقب آل ابى طالب، ج 4، ص 382..
[2] . طبرسى، اعلام الورى با علام الهدى، ص 367؛ مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 489..
[3] . حافظ ابونعیم اصفهانى، حلیة الاولیاء، ج 5، ص 71..
[4] . باقر شریف القرشى، موسوعة سیرة اهل البیت، ج 34، ص 17..
[5] . شیخ مفید، الارشاد، ج 2، ص 279؛ اعلام الورى، ص 366، شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، ج 2، ص 443، شیخ ذبیح الله محلاتى، ریاحین الشریعه، ج 3، ص 24- 25؛ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 50، ص 235؛ طبرى آملى، دلایل الامامه، ص 424؛ على بن عیسى اربلى، کشف الغمه، ج 3، ص 271..
[6] . شیخ حسین بن عبدالوهاب، عیون المعجزات، ص 134، اعیان الشیعه، ج 3، ص 289..
[7] . محمدتقى مجلسى، روضة المتقین، ج 8، ص 626..
[8] . سیدمحمود غریفى، سبع الدجیل مناخ القاصد الى سامراء، ص 4- 5..
[9] . سعید ملامحسن اککیم، کرامات السیدمحمدبن الامام على الهادى المعروف بسبع الدجیل، ص 11- 12؛ مجلس السیدمحمد سبع الدجیل، ص 25- 26..
[10] . این نکات تربیتى بر اساس سیره و سنت ائمه درباره تربیت فرزندان که در کتب روایى مندرج است، ذکر گردیده است..
[11] . شیخ طوسى، کتاب الغیبة، ص 55- 56 و نیز ص 120- 121، کافى، ج 1، ص 327، ابوعبدالله حسین بن حمدان خصیبى چنبلاتى، الهدایة الکبرى، ص 385..
[12] . مروج الذهب، ج 2، ص 512- 513، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 512- 513، سبط بن جوزى، تذکرة الخواص، ص 359 و مرآة الزمان، ج 9، ص 553، دائرة المعارف تشیع، ج 2، ص 370..
[13] . شیخ طوسى، الغیبة، ص 122..
[14] . محدث نورى، النجم الثاقب، ص 161..
[15] . عمر بن شجاع موصلى، نعیم المقیم لعترة النبأ العظیم، ص 86..
[16] . محمد حرزالدین، مراقد المعارف، ج 2، ص 81..
[17] . سبع الدجیل مناخ القاصد الى السامراء، ص 13..
[18] . نگین دجیل، ص 39..
[19] . النجم الثاقب، ص 161..
[20] . سبع الدجیل مناخ القاصد الى السامراء، ص 7..
[21] . سید محسن امین عاملى، اعیان الشیعه، ج 10، ص 5..
[22] . منتهى الامال، ج 2، ص 688- 689..
[23] . مسعود پورسیدآقایى و دیگران، تاریخ عصر غیبت، ص 61- 64؛ باقر شریف قرشى، تحلیلى از زندگى امام هادى( ع)، ص 394؛ محمدرسول دریایى، امام هادى( ع) و نهضت علویان، ص 237 و 262..
[24] . اردوبادى، ابوجعفرمحمدبن الامام الهادى( ع) سبع الدجیل، ص 32- 33؛ سیدمحمدحسین حسینى جلالى، خاک پاکان، ص 165؛ نگین دجیل، ص 34 و 40..
[25] . شیخ ذبیح الله محلاتى، مأثر الکبرى فى تاریخ سامرا، ج 2، ص 299- 303؛ کلیات مفاتیح الجنان، ص 912؛ اعیان الشیعه، ج 2، ص 37؛ سیدحسن امین، مراقد المعارف دائرة المعارف الاسلامیة الشیعه، ج 10، ص 31؛ شیخ یوسف بحرانى، مشاهده العترة الطاهره، ص 57، دائرة المعارف تشیع، ج 1، ص 98؛ آقابزرگ تهران، الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج 17، ص 289، ابوجعفرمحمدبن الامام على الهادى سبع الدجیل، ص 5351..
[26] . منتهى الامال، ج 2، ص 689؛ نجم الثاقب، ص 161؛ نگین دجیل، ص 62، 64، 80، 85، 86؛ محمد صحتى سردرودى، دیار ابرار، ج 6( سیماى سامراء) ص 105..
[27] . الذریعه، ج 10، ص 38 و ج 17، ص 289، ملاحظات و مشاهدات نگارنده در کتابخانه حضرت آیت الله العظمى مرعشى نجفى، خاتمه کتاب نگین دجیل، ص 158..
[28] . بحارالانوار، ج 50، ص 235، 239 و 325؛ ابن صباغ مالکى، الفصول المهمة، ص 290..
[29] . منتهى الامال، ج 2، ص 687؛ محمدرسول دریائى، امام هادى و نهضت علویان، ص 57، به نقل از سید عبدالوهاب بدوى، عمدة الطالب فى انساب آل ابى طالب، طبع هند..
[30] . سیدهاشم بحرانى، مدینة معاجز الائمة الائنى عشر و دلائل الحجج على البشر، ج 8، ص 134 و 664؛ المجدى، ص 136؛ سید حمال الدین احمد بن عنبه، الفصول الفخریه، ص 134؛ منتهى الامال، ج 2، ص 690..
[31] . منتهى الامال، ج 2، ص 689- 690..
[32] . محمدعلى اردوبادى، ستاره دجیل، ص 187؛ نگین دجیل، ص 30..
نظر شما