موضوع : پژوهش | مقاله

بـررسی شخصیت ممتاز امیر مومنان علی علیه السلام

مجله  فرهنگ زیارت  بهار 1399، شماره 42 

نویسنده : اباذری، عبدالرحیم
چکیده
فضائل علی بـن ابـی​طالب (ع) در اوج قـرار دارد و حتی دشمنان حضرت، نتوانستند آن را نادیده گرفته و یا آن را بپوشانند. در این مقاله - که از منابع شیعه و اهل سنت بهره برداری شـده - به شخصیت امیر مؤمنان علی(ع) از جهات مقام و منزلت معنوی، جایگاه علمی، ایمانی، عـبودیت، شجاعت، مظلومیت، عدالت و شـهادت آن حـضرت اشاره، و به توضیح اندک بسنده شده است؛ تا چه قبول افتد و در نظر آید.

مقدمه
به یقین بیان فضائل و مناقب امام علی(ع) محال است که در این مقال بگنجد یا هـر کسی، مثل نویسنده، بتواند از عهده ترسیم آن برآید؛ چنان که گفتند: «توصیف و تعریف از علی بن ابی طالب، باری سنگین است که اگر کسی بخواهد حقش ادا کند، ممکن است به کفر و گزافه گویی دچار گردد و اگـر کـوتاه آید، خیانت نموده باشد. حد وسط در فضایل او آن قدر دقیق و باریک است که جز یک اندیشمند ماهر و حاذق از عهده آن نمی تواند بربیاید»؛ ازاین رو رسول خدا(ص) فرمود: وِلایةُ عَلِی بْنِ اَبی طالِبٍ وِلایةُ الله  وَ حُبُّهُ عِبادَةُ الله وَاتِّباعُهُ فـَرِیضَةُ الله  وَ اَوْلیاؤُه اَوْلِیاءُ الله وَ اَعْداؤُهُ اَعْداءُ اللهِ وَ حَرْبُهُ حَرْبُ الله  وَ سِلْمُهُ سِلْمُ الله  عزّ و جلّ. (امالی صدوق، 1362، 32)

ولایت علی بن ابی طالب(ع) ولایت خداست، دوست داشتن او عبادت خداست، پیروی کردن او واجب الهی است و دوستان او دوستان خدا و دشمنان او دشـمنان خـدایند. جنگ با او، جنگ با خدا و صلح با او، صلح با خدای متعال است.

ابن ابی الحدید معتزلی، از علمای محقق اهل سنت، در مقدمه شرح نهج البلاغه نیز می نویسد: فضائل علی(ع) در آن حد از عـظمت و شـهرت اسـت که نویسنده و گوینده در برابر آن، خـود را ضـعیف و زبـون و شرمسار می بیند که در صدد تفصیل آن برآید. چه بگویم درباره مردی که دشمنانش به فضائلش معترف بوده و در عین دشمنی، نتوانستند آن را پنـهان دارنـد و هـمگان دانند که بنی امیه پس از شهادت آن حضرت به شرق و غـرب مـمالک اسلامی دست یافتند و با تمام توان کوشیدند که نور عظمتش را فرو نشانند و در این باره هر حیله و ترفندی به کـار بـردند؛ تـا جایی که ایادی آنها احادیث فراوانی در قدح و ذم آن حضرت جعل کردند و در این راه مـبالغ گزافی از اموال بیت المال مسلمین هزینه کردند و اگر کسی حدیثی در منقبتش بیان می داشت او را مورد ضرب و شتم قرار می دادند و حـتی بـرخی را بـه زندان افکندند و عده ای را تبعید نمودند و جمعی را بدین جرم از دم تیغ گذراندند و کـسی را جـرئت نبود که فرزندش را علی بنامد.

اما هرچه آنها بیشتر در این امر کوشیدند، فضائل آن حضرت بیشتر شایع گـشت کـه گـویی آنها آن نیرو را در نشر فضائل او به کار برده بودند. آری، مشک را هرچه بیشتر بـپوشانی فـضا را بـیشتر عطرآگین سازد.. (ابن ابی الحدید، 1378ق، ج1، ص16-17).

مرحوم شیخ عباس قمی نیز از پیامبر(ع) نقل می کند که فرمود: «عـلی مـع الحـق و الحق مع علی. اللهم ادرالحق حیث دار » (قمی، بی تا، ج1، ص289)؛ «علی با حق است و حق هـم بـا علی است. خدایا حق را گرداگرد علی بگردان هرجا که علی گردید». همچنین از ام سـلمه نـقل مـی کند که پیامبر فرمود: ان علیاً مع القرآن والقرآن مع علی لایفترقان حتی یردا علی الحوض (هـمان، بـی تا، ج2، ص414).

به راستی که علی همراه قرآن و قرآن همراه علی است و از یکدیگر جدا نـمی شوند تـا وقـتی که در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.درباره امام علی (ع) چه می توان گفت؛ درحالی که هـمه فـضائل و مناقب و خوبی ها به او منتهی می گردد و او سرچشمه آنهاست. در این مقاله تنها بخش بـسیار نـاچیزی از فـضائل و مناقب آن حضرت، تقدیم حضور مخاطبان می گردد.

فضائل و مناقب
1. علم
درباره علم آن حضرت همین بس که روایت داریمـ پیامـبر(ص) مـأمور شد تا تمام علوم را به آن حضرت تعلیم فرماید. پیامبر فرمود: علم پنـج جـزء است که چهار جزء آن را علی دارد یا شش جزء است که پنج جزء آن را علی دارد یا ده جزء است که نـُه جـزء آن را علی دارد و در آن یک جزء هم شریک است (محمدی ری شهری، 1382 ش، ج10، ص46). همین مضامین به نـقل از عـبدالله بن عباس در منابع اهل سنت مانند اسـتیعاب، اسـدالغابه و ذخـائر العقبی نیز آمده است (محمدی ری شهری، 1382، ج10، ص47).

نـقل کـردند کتابی از علی(ع) نزد محمد بن ابی بکر بوده است که «کان ینظر فیه و یتـعلمه و یقـضـی به». پس از شهادت محمد بن ابـی بکر، کـتاب به دسـت مـعاویه افـتاد. برخی از اطرافیان معاویه به وی گفتند: «اینـ کـتاب را آتش بزن ». معاویه گفت: وای بر تو، به من می گویی چنین دانشی را بسوزانم؟ بـه خـدا سوگند هیچ دانشی را جامع تر، استوارتر و روشـنگرتر از این ندیده ام». به او گفتند: «آیا درسـت اسـت که مردم بفهمند تو از کـتاب عـلی استفاده می کنی و براساس آن داوری می کنی؟

پس برای چه با او می جنگی؟ معاویه گفت: «نمی گوییم اینها از کتب علی اسـت؛ بـلکه می گوییم از کتب ابوبکر است کـه نـزد فـرزندش محمد بن ابـی بکر بـوده است». این کتاب نزد بـنی امیه بـود تا زمان عمر بن عبدالعزیز که او حقیقت را گفت و اظهار کرد این نامه از سخنان علی بـن ابـی طالب است. هنگامی که به علی(ع) خـبر دادنـد که این کـتاب بـه دسـت معاویه افتاده است، حـضرت ناراحت شد: «اشتد ذلک علیه » (مجلسی، 1403ش، ج33، ص550-551؛ ابن ابی الحدید، 1378ش، ج6، ص72؛ محمدی ری شهری، 1382، ج10، ص45).

ابوذر نقل می کند: کنت سـائرا مـع علی(ع) اذ مررنا بواد نمله کالسیل فـقلت: الله اکـبر جـل مـحصیه فـقال علی: لاتقل ذالکـ و لکـن قل: جل بارئه فوالذی صوّرنی و صوّرک انی احصی عددهم و اعلم الذکر منهم و الانثی باذن الله عزوجل (مـحمدی ری شـهری، 1382ش، ج10، ص66).

در نـقل دیگری آمده است که عمار از حضرت پرسـید: «آیا کـسی هـست عـدد این مـورچه ها و نـر و ماده آن را بداند»؟ حضرت فرمود: «آیه {کلَّ شَی ءٍ أَحْصَیناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ} را خوانده ای»؟ گفت: «آری». فرمود: «انا ذلک الامام المبین» (همانجا ).

2. ایمان
امیر مؤمنان علی(ع) از نظر تاریخی جزو اولین کسانی است که بـه دین اسلام و رسالت پیامبر ایمان آورد. این معنا از بعضی آیات و روایات به خوبی استفاده می شود؛ مانند{آتَیناهُ الْحُکمَ صَبِیا} (مریم: 12) درباره یحیی و {إِنِّی عَبْدُ اللهِ آتانِی الْکتابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیا} (مریم: 30) درباره عیسی. {وَ السَّابِقُونَ السـَّابِقُونَ * أُولئِک الْمـُقَرَّبُونَ * فِی جَنَّاتِ النَّعِیمِ} (واقعه: 10-12).

در کتاب غایة المرام، هشت روایت از طرق عامه و یازده روایت از طرق خاصه در ذیل این آیات سوره واقعه نقل شده که از مجموع آنها استفاده می شود علی(ع) از مصادیق روشن این آیات است (البانی، 1400ق، ص386 ).

{وَ السـَّابِقُونَ الْأَوَّلُونـَ مِنَ الْمُهاجِرِینَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِی اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها أَبَداً ذلِک الْفَوْزُ الْعَظِیمُ} (تـوبه: 100 ).

در هـمان کتاب سه روایت از طریق عامه و سـه روایت از طـریق خاصه ذیل این آیه نقل شده است که از مجموع آنها استفاده می شود علی(ع) از مصادیق روشن این آیه است. (البانی،1400ق، ص385). در همین منبع 48 روایت از طریق عامه و هفده روایت از طرق خاصه نقل شـده کـه از همه آنها استفاده مـی شود عـلی(ع) اول القوم اسلاماً و ایماناً بوده است (همان، 1400ق، ص499) و بر دیگران سبقت دارد و از دیگران به خدا نزدیک تر است. اگر دیگری را بر او مقدم داریم با حکم خدا مخالفت کرده و مسبوق را سابق، و بعید را مقرب قرار داده ایم.

کـلام ابـن ابی الحدید که می گوید: «الحمد لله الذی قدم المفضول»، اولاً معقول نیست و ثانیاً نسبت دادن این مطلب به خدا هم صحیح نیست؛ چون نص که نیست، اجماع هم نیست، علی(ع) هم به آنها تفویض نکرده اسـت (اسـتادی، 1386ش، ص490).

این گفتار کـه «اسلام علی(ع)، چون در زمان کودکی بوده است، به حساب نمی آید»، مخالف گفتار پیامبر است؛ چون ایشان بـه حساب آورد. روایات در ذیل آیه هم ایمان علی را، با اینکه در کودکی بود، به حـساب آورد. هـمچنین مـگر عیسی و یحیی در کودکی دارای مقام کمال نبودند؟! علی(ع) هم به حکم این روایات و روایات دیگر، از همان سنخ است. نیز اینکه ایمان او در کـودکی بـه حساب می آید، خود دلیل دیگری بر عظمت اوست که سنخ عیسی و یحیی در کودکی دارای مـقامی بـزرگ بـوده است (استادی، 1386ش، ص491 )

3. عبادت
آن حضرت از بارزترین و برجسته ترین عُبّاد روزگار به شمار می آمد. هم از جهت کمیت و مـقدار عبادت، هم از حیث کیفیت، یعنی اخلاص در عبادت و توجه و حضور قلب و مشاهده معبود، بـعد از پیامبر، در مرحله نخست قـرار داشـت؛ ازاین رو مرحوم شیخ عباس قمی در شدت حضور قلب و تمرکز آن حضرت در نماز می نویسد:

وقتی تیری به پای مبارکش فرو رفته بود، خواستند آن را بیرون بیاورند؛ به طریقی که درد بر آن جناب اثر نکند. صبر کـردند تا مشغول نماز شد. آن گاه بیرون آوردند؛ چه آن وقت توجه کلی آن جناب به جانب حق تعالی بود و ابداً به غیر او التفاتی نداشت (قمی، 1338ش، ص150)

فیض کاشانی نیز می نویسد: ینسب الی مولانا امیرالمؤمنین(ع) انـه وقـع فی رجله نصل فلم یمکن من اخراجه فقالت فاطمه3: اخرجوه فی حال صلاته فانه لایحس بما یجری علیه حینئذ فأخرج و هو(ع) فی صلاته. (فیض کاشانی، بی تا، ج1، ص397)

این داستان معروف است کـه تـیری در پای حضرت امیر(ع) رفته بود و از شدت درد امکان بیرون آوردنش نبود. حضرت فاطمه(س) فرمود: «تیر را در هنگام نماز از پای ایشان درآورید که در حال نماز این امور را حس نمی کند». تیر نیز در هنگام نماز از پای حضرت بیرون کـشیده شـد.

سیدنعمت الله جزایری می نویسد: ان امیرالمؤمنین(ع) انما کانت النصال تلج فی بدنه من الحروب، کان الجراح یخرجها منه اذا اشتغل بالصلاة لعدم احساسه بها ذلک الوقت لاشتغال قلبه بعالم القدس. (شوشتری، بـی تا، ج3، ص168)

وقـتی حـضرت امیر(ع) در جنگ ها مورد اصابت تـیر قـرار مـی گرفت، پزشک صبر می کرد تا حضرت به نماز بایستد. آن گاه تیر را بیرون می کشید؛ چون حضرت به وقت نماز کاملاً متوجه عالم بـالا بـود و این دردهـا را حس نمی کرد.

سیدکاظم یزدی می نویسد: و للاقبال و حضور القلب مـراتب و درجـات و اعلاها ما کان لأمیرالمؤمنین (صلوات الله علیه ) حیث کان یخرج السهم من بدنه حین الصلاة و لایحس به (طباطبائی یزدی، بـی تا، ج2، ص100 ).

بـرای حـضور قلب در نماز مراتب درجاتی وجود دارد که برترین آن، حالت امیرمؤمنان(ع) اسـت که در حال نماز، تیر از بدنش می کشیدند و ایشان دردی احساس نمی کردند.

سنائی و عطار نیشابوری، از علمای قرن ششم، و جامی، از علمای قـرن نـهم، در کـتاب های خود به این داستان اشاره کردند و بعضی آن را مربوط به جنگ صفین و بـعضی مـربوط به جنگ احد دانستند (استادی، 1386 ش، ص505).

همچنین از بعضی روایات استفاده می شود که حضرت در حال نماز، با اینکه در اوج حـضور قـلب بـوده، حاتم بخشی داشته و به فقرا کمک کرده است.

ماجرای بیرون آوردن تیر از پای آن حضرت در حـال نـماز در مـیان علمای شیعه مشهور است؛ ولی سند اصلی آن را در کتاب های حدیثی شیعه هنوز پیدا نکرده ایم؛ هرچند شبیه بـه آن در چـند روایت هـست (همان، 1386ش، ص504).

چند نکته درباره این داستان:

الف) نمازْ بی حضور قلب و توجه، مورد قبول نیست.

ب) پیغمبر و ائمـه، نـماز بی حضور قلب ندارند. در غیر نماز هم آنها متوجه خدا هستند: {رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تـِجارَةٌ وَ لا بـَیعٌ عـَنْ ذِکرِ اللهِ}. (نور: 37)

ج) توجه به خصوصیات نماز با حضور قلب منافات ندارد.

د) توجه به مـستمند و بـیچاره و صلاح اجتماع به حضور قلب ضرری نمی رساند.

ه‍) توجه به مطالبی که جـنبه دنـیا و حـب دنیا و غفلت از خدا ندارد منافی حضور قلب نیست.

و) معصومین گاه گاهی آن قدر در عظمت خدا غرق مـی شوند کـه دیگر توجه به غیر از نماز و خدا ندارند.

ز) گاه گاهی آن قدر در عظمت خدا غـرق مـی شوند کـه بی خیال می شوند و فقط به خدا توجه دارند؛ حتی از نماز هم غافل می شوند.

ح) توجه به این انـدازه کـه درد را حـس نکند، ممکن است؛ چنان که جمال حضرت یوسف باعث می شود که زن ها دسـت خـود را ببرند و متوجه نشوند (یوسف: 31). همچنین گفته شده که اصحاب امام حسین(ع) نیز الم حدید را درک نمی کردند. لذا انسان در راه بـه دسـت آوردن مطلب مهمْ ممکن است مشکلات را حس نکند (استادی، 1386ش، ص503-504).

4. مظلومیت
مظلومیت علی(ع) را در ابـعاد مـختلف باید بررسی کرد. این مظلومیت به قدری گـسترده اسـت کـه با گفتن و نوشتن تمام نمی شود و درک آن نیز بـرای بـسیاری از مردم، سخت و غیر قابل توصیف و تحمل است. در این مورد فقط به چند حدیث بـسنده مـی گردد: قال رسول الله: یا علی انـت المـظلوم بعدی (عـیون اخـبار الرضـا، ج2، ص6).

عن اسحاق بن موسی عن أبـیه مـوسی بن جعفر عن أبیه جعفر بن محمد عن آبائه: قال: خطب امـیر المـؤمنین صلوات الله علیه خطبة فی الکوفه، فـلما کان فی آخر کـلامه، قـال انی لأولی الناس بالناس و مازلت مـظلوما مـنذ قبض رسول الله صلی الله علیه و آله فقام الاشعث بن قیس لعنة الله فقال یا امیرالمؤمنین لم تخطبنا خـطبة مـنذ قدمت العراق الّا و قد قلتَ والله انـی لأولی النـاس بـالناس فما زلت مظلوما مـنذ قـبض رسول الله و لمّا ولی تیم و عـدی اَلّا ضـربت بسیفک دون ظُلامتک؟فقال له أمیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه: یابن الخمّارة قد قلت قولاً فاستمَع، والله مـا مـنعنی الجبن و لا کراهیة الموت و لا منعنی ذلک الا عهد اخـی رسـول الله(ص)، خبرنی و قـال: یا ابـا الحـسن ان الامة ستغدر بک و تـنقض عهدی و انک منی بمنزلة هارون من موسی.

فقلت یا رسول الله فما تعهد الی اذا کان کذلک؟ فقال ان وجدت اعـوانا فـبادر الیهم و جاهدهم و ان لم تجد اعوانا فکُفّ یدکـ و احـقن دمـک حـتی تـلحق بی مظلوما (مجلسی، 1403ق، ج29، ص419).

روزی امـیر مـؤمنان(ع) در کوفه سخنرانی می کرد. حضرت در پایان سخنرانی فرمود: «آگاه باشید که من بر مردم از خودشان برتر هستم؛ امـا پیوسـته بـعد از رحلت رسول خدا(ص) مظلوم واقع شده ام». در این هـنگام اشـعث بـن قـیس از جـا بـرخاست و گفت: «ای امیر مؤمنان، از وقتی به عراق آمده ای، هرگز برای ما سخنرانی نکرده ای؛ مگر آنکه در آن از برتری خود بر مردم گفته ای و از مظلومیتت شکوه کرده ای.

پس چرا هنگامی که ولایت بـه دست تیم و عدی (دو طایفه خلیفه اول و دوم ) افتاد، شمشیر نکشیدی تا حق خودت را از آنها بگیری»؟ حضرت فرمود: ای پسر خماّره سخنی گفتی پس خوب گوش کن. «به خدا سوگند نه ترس از جنگ مـرا از قـیام باز داشت و نه ترس از مرگ. تنها چیزی که مانع جنگ با آنها شد، عهدی بود که با برادرم رسول خدا(ص) داشتم.

رسول خدا به من فرمود: ای اباالحسن، این امت پیمـانی کـه با من بسته اند می شکنند. به راستی که تو برای من همانند هارون برای موسی هستی. به رسول خدا عرض کردم: حال که چـنین مـی کنند به چه کاری مرا امـر می کنید؟ حـضرت رسول فرمود: اگر یارانی داشتی، با آنها به جهاد برخیز و اگر یاوری نداشتی، دست از جنگ با آنان بکش و خونت را حفظ کن تا آنکه در حال مـظلومیت بـه من ملحق شوی».

قـال عـلی(ع): «لقد اصبحت الامم تخاف ظلم رعاتها و اصبحت اخاف ظلم رعیتی» (ابن ابی الحدید، 1378ق، ج7، ص70).همه امت ها از ظلم والیانشان می ترسند و من از ظلم امتم در هراسم.

قال الامام الهادی(ع): اشهد انک انت اول مظلوم و اول من غـضب حـقه. کلینی، 1404ق، ج4، ص569)امام هادی(ع) این گونه خطاب می کرد: گواهی می دهم که تو نخستین مظلومی و نخستین کسی هستی که حقش غصب شده است.

کان ابوذر یعبر عنه(ع) بالشیخ المظلوم المضطهد حقه (قمی، 2، ص108).ابـوذر هـمیشه از امیر مـؤمنان(ع) به بزرگ مظلومی یاد می کرد که حقش از او گرفته شده است. عن مسیب بن نجبه قال: بینما علی یخـطب و اعرابی یقول: وامظلمتاه فقال علی: ادن فدنا فقال: لقد ظلمت عدد المـدر و الوبـر (مـجلسی، 1403ق، ج28، ص373 ).

از مسیب بن نجبه روایت شده که روزی امیر مؤمنان سخنرانی می کردند که عربی فریادکنان آمد و از ظلم شکایت کرد. حـضرت فـرمود: «نزدیک بیا». او جلو رفت. حضرت فرمود: «به تعداد قطرات باران و ریگ صحرا به مـن ظـلم شـده است».

خرج علی(ع) یحمل فاطمة بنت رسول الله علی دابة لیلا فی مجالس الانصار تسألهم النـصرة و کانوا یقولون یا بنت رسول الله! قد مضیت بیعتنا لهذا الرجل (همو، 1403ق، ج28، ص186 ).

شبی امـیر مؤمنان(ع) حضرت فاطمه، دختر پیامـبر خـدا (ص)، را بر مرکبی سوار کرد و به در خانه انصار رفت و [در برابر حق غصب شده اش] از آنان کمک خواست. آنان نیز می گفتند: «ای دختر پیامبر، ما پیش از این با شخص دیگری بیعت کرده ایم».

5. شجاعت
شجاعت و قدرت بازو و هـمچنین قدرت روحی امام علی(ع) را با هیچ کس و با هیچ قدرتی نمی توان مقایسه کرد. این مطلب به قدری روشن است که نیاز به بحث و بررسی ندارد و دوست و دشمن همیشه به آن اقرار و اعتراف کـرده اند و کـسی دیده نشده که در آن تردید کرده باشد. در اینجا تنها به نقل قولی از ابن ابی الحدید معتزلی بسنده می شود:

روزی عمرو بن عاص، معاویه را دید که می خندد. به او گفت: «از چه می خندی ای امیرالمؤمنین؟ خدایت همیشه شاد گـرداند ». گـفت: «از تیزهوشی تو می خندم؛ آن گاه که در برابر فرزند ابوطالب، عورتت را عریان کردی! به خدا سوگند، او را بخشنده و بزرگوار دریافتی وگرنه اگر می خواست، تو را می کشت». عمرو گفت:

«ای امیرالمؤمنین، به خدا سوگند، مـن سـمت راست تو بودم؛ آن گاه که علی تو را به مبارزه طلبید، چشمانت چپ می شد، نفست بند می آمد و حالتی در تو ظاهر می گشت که دوست ندارم برایت بگویم. پس یا به خود بخند یا مـخند» (ابـن ابـی الحدید، 1378ق، ج6، ص107؛ محمدی ری شهری، 1382ش، ج6، ص180)

6. عدالت
تنها انـگیزه و هـدف عـلی(ع) از پذیرش حکومت، «احقاق حق» و «ابطال باطل» بوده است. از نظر امیرالمؤمنین(ع) آن اصلی که تعادل اجتماع را حفظ، و همه را راضی، و پیکر اجتماع را قرین سلامت مـی کند و بـه روح اجـتماع آرامش می بخشد، همین عدالت است.

روزی مالک اشتر بـه عـلی(ع) عرض کرد:

انت تأخذهم بالعدل و تعمل فیهم بالحق و تنصف الوضیع من الشریف و لیس للشریف عندک فضل منزله علی الوضیع. قـال: امـا ذکـرت من عملنا و سیرتنا بالعدل فان الله یقول {مَنْ عَمِلَ صـالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَیها وَ ما رَبُّک بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ} و انا من ان اکون مقصرا فیما ذکرت اخوف (مجلسی، 1403ق، ج29، ص494 ).

شما بـا مـردم بـه عدالت رفتار می کنید و حق را میان آنها اقامه می کنید و با شریف و حـقیر بـه انصاف برخورد می کنید و شریف در چشم شما هیچ برتری بر حقیر ندارد. حضرت امیر(ع) فرمود: اینکه از رفـتار و روش مـا به عدالت گفتی، خدای متعال می فرماید: «هر کسی کار خوب انجام دهـد، بـه نـفع خودش است و هر کس بدی کند، به خودش می رسد و پروردگار به هیچ کس ظـلم نـمی کند » و مـن درباره کوتاهی ام نسبت به آنچه گفتی، بیمناکم.

روزی بعضی از اصحاب به آن حضرت عرض کردند: فـضِّل هـؤلاء الاشراف من العرب و قریش علی الموالی و العجم و من تخاف خلافه من الناس و فـراره. و انـما قـالوا له ذلک للَّذی کان من معاویة یصنع بمن اتاه. قال لهم علی(ع): اتامرونی ان اطلب النصر بالجور و الله مـا افـعل ما طلعت شمس و ما لاح فی السماء نجم (خوئی، بی تا، ج8، ص192؛ مجلسی، 1403ش، ج41، ص108).

بزرگان عرب از قـریش و کـسانی کـه می ترسیدند به معاویه گرایش پیدا کنند را بر عجم ها برتری دهید تا نزد شما بمانند. آنها چـنین پیشـنهادی به حضرت می دادند تا از گرایش برخی به معاویه جلوگیری کنند. حضرت در پاسـخ فـرمود: «آیا بـه من توصیه می کنید که برای پیروزی خود به مردم ظلم کنم؟! به خدا قسم که تا زمـانی کـه چـرخ روز و شب می چرخد، چنین نخواهم کرد».

در جای دیگر می خوانیم:

ان عقیلا لما سأل عـطاه مـن بیت المال قال له امیرالمؤمنین(ع): تقیم اَلی یومَ الجمعة فاقام فلمّا صلّی امیرالمؤمنین(ع) الجمعة قال لعقیل: ما تقول فـیمن خـان هؤلاء أجمعین؟ قال: بئس الرجل ذاک، قال: فانت تأ مرنی أن أخون هؤلاء و أعطیک (ابـن شـهر آشوب، 1379ق، ج2، ص109).

وقتی عقیل از امیر مؤمنان درخواست کرد کـه از بـیت المال چـیزی به او بدهد، حضرت به او فرمود که بـه وقـت نماز جمعه بیاید. وقتی عقیل با حضرت نماز را به پایان برد، حضرت پرسید: «نـظرت دربـاره کسی که به همه اینـ جـماعت خیانت کـند، چـیست»؟ عـقیل پاسخ داد: «خیلی انسان بدی است». حـضرت بـه عقیل فرمود: «تو از من می خواهی به این جماعت خیانت کنم و به تو بـدهم».

حـضرت امیر(ع) به طلحه و زبیر فرمود: فـوالله ما انا و اجیری هـذا الا بـمنزلة واحدة و اومأ بیده الی الاجیر (مـجلسی، 1403ق، ج41، ص117). «بـه خدا قسم من و آن کارگر مثل هم هستیم». حضرت در حین صحبت با دست بـه آن کـارگر اشاره فرمود.

در تاریخ آمده اسـت: دخـل عـلیه عمرو بن العـاص لیلة و هـو فی بیت المال، فَطَفَّأ السـراج و جـلس فی ضوء القمر. (ابن شهرآشوب، 1379 ق، ج2، ص110 )

کان دخل لیلة فی بیت المال یکتب قسمة الاموال فورد عـلیه طـلحة و زبیر فاطفأ السراج الذی بین یدیه و امر بـاحضار سـراج آخر مـن بـیته فـسألاه عن ذلک؟ فقال(ع): کان زیتـه من بیت المال لاینبغی ان نصاحبکم فی ضوئه (محمدی ری شهری، 1427، ج4، ص221).

در دو واقعه جداگانه، عمروعاص و طلحه و زبیر برای دیدن امـیر مؤمنان بـه مرکز بیت المال آمدند که در مورد اول حـضرت چـراغ را خـاموش فـرمود و در زیر نـور ماه نشست و در واقـعه دوم دسـتور فرمود که چراغی از خانه اش آوردند و چراغ بیت المال را خاموش، و چراغ خانه اش را روشن فرمود. وقتی طلحه و زبیر عـلت را جـویا شـدند، فرمود: «چراغی که خاموش کردم، روغنش از پول بـیت المال بـود و سـزاوار نـبود کـه بـرای کار شخصی شما با من بسوزد».

ابوحنیفه می نویسد: لما بایعه الناس امر بکل ما کان فی دار عثمان من مال و سلاح و کل ما کان من اموال المسلمین فـقبضه و ترک ما کان لعثمان میراثاً لورثته (ابی حنیفه، 1411ق، ج1، ص396).

وقتی مردم با حضرت امیر (ع) بیعت کردند، دستور فرمود که هرچه از اموال و سلاح در خانه عثمان از مال مسلمانان وجود دارد را به بیت المال انتقال دهند و هـر آنـچه برای شخص عثمان است را به ورثه اش تحویل دهند.

انتزع علی(ع) املاکاً کان عثمان اقطعها جماعة من المسلمین و قسم ما فی بیت المال علی الناس و لم یفضل احدا علی احد (مسعودی، 1404، ج2، ص353؛ خـوئی، بـی تا، ج15، ص18)

حضرت امیر(ع) املاکی که عثمان از بیت المال مسلمانان به دیگران داده و هرچه در بیت المال بود را میان مردم تقسیم کرد و هیچ کس را بر دیگری برتری نداد.

کـتب الی عـُمّاله ادِقّوا اقلامکم و قاربوا بین سـطورکم و احـذفوا عنی فضولکم و اقصدوا قصد المعانی و ایاکم و الاکثار فان اموال المسلمین لا تحتمل الاضرار (مجلسی، 1403ق، ج41، ص105)

حضرت به کارگزارانش نوشت که نوک قلم هایتان را باریک کنید و سطرها را نـزدیک هـم بنویسید و تعارفات را نسبت بـه مـن کم کنید و خلاصه کنید و پرگویی نکنید که اموال مسلمانان تحمل ضرر را ندارد.

در نگاه شخصیت ها
شبلی شمیل درباره آن حضرت می نویسد: ان علی بن ابی طالب امام بنی الانسان و مقتداهم و لم یر الشرق و الغرب نـموذجا یطـابقه ابدا، لا فی الغابر و لا فی الحاضر. (ناظم زاده قمی، حیاة امیرالمؤمنین علی(ع)، ص304، قم، کوثر ولایت، 1377 ش)

علی بن ابی طالب پیشوا و مقتدای همه انسان هاست و شرق و غرب عالم، نمونه ای مانند او را نه دیده است و نه می بیند. جبران خـلیل مـی گوید: «قُتِلَ عـلی فی محراب عبادته لشدة عدالته»؛ «علی(ع) در محراب عبادتش، به خاطر شدت عدالتش، به شهادت رسید».

ابن اثـیر، از عالمان اهل سنت، نیز می نویسد: «ان زهده و عدله لا یمکن استقصاءهما» (استادی، 1386 ش، ص191 )؛ «زهـد و عـدالت عـلی(ع) قابل ارزیابی نیست ».

ابن عبدالبر از عالمان اهل سنت، در استیعاب می نویسد:کان علی(ع) اذا ورد علیه مال لم یبق منه شـیئا الا قـسمه و لایترک فی بیت المال منه الا ما یعجزعن قسمته فی یوم ذلک... و لم یکن یتأثر من الفـیئ بـشیئ و لا یخـص حمیما و لا قریبا و لا یخص بالولایات الا اهل الدیانات و الامانات و اذا بلغه عن احدهم خیانة کتب الیه {قَدْ جاءَتْکمْ مـَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکمْ} (یونس: 57)؛ {أَوْفُوا الْمِکیالَ وَ الْمِیزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِی الْأَرْضـِ مُفْسِدِینَ * بَقِیتُ اللهِ خـَیرٌ لَکمـْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ وَ ما أَنَا عَلَیکمْ بِحَفِیظٍ} (هود: 85 و 86 ) اذا اتاک کتابی فاحفظ بما فی یدیک من عملنا حتی نبعث الیک من یتسلمه منک ثم یرفع طرفه الی السماء فیقول: اللهم انک تعلم انی لم آمرهم بـظلم خلقک و لا بترک حقک» (همان جا).

وقتی مالی درباره بیت المال به دست حضرت می رسید، همه آن را تقسیم می کرد و چیزی از آن را باقی نمی گذاشت؛ مگر چیزی که در آن لحظه نمی توانست تقسیم بشود و هیچ چیزی برای خود یا دوستانش یا نـزدیکانش جـدا نمی کرد و هیچ کس را والی بر سرزمینی قرار نمی داد؛ جز اینکه به دینداری و امانتداریش اطمینان داشت و اگر از خیانت یکی از کارگزارانش خبردار می شد به او می نوشت: «این توصیه از جانب پرودگار به شما رسیده که عـدالت بـه خرج دهید و از حق مردم کوتاه نیایید و در زمین فساد نکنید و مفسد نباشید.

آنچه خداوند برایتان کنار گذاشته بهتر است؛ البته اگر ایمان داشته باشید» که من شما را به کاری مـجبور نـمی کنم. هرگاه نامه من به شما رسید پس نسبت به آنچه مأمورش هستی، ادامه بده تا شخص دیگری بیاید و مسئولیت را از تو تحویل بگیرد». سپس حضرت رو به آسمان کرده و به خدا عـرضه مـی داشت: «خـدایا، تو می دانی که من بـه آنـها نـگفتم که به مردم ظلم کنند و از حق تو کوتاه بیایند».

ابن ابی الحدید از فضیل بن الجعد نقل می کند:

آکدالاسباب فی تقاعد العرب عـن امـیرالمؤمنین(ع) امـرالمال، فانه لم یکن یفضل شریفاً علی مشـروف و لا عربیا عـلی عـجمی و لا یصانع الرؤساء و امراء القبائل کما یصنع الملوک و لا یستمیل احدا الی نفسه و کان معاویة بخلافه ذالک فترک الناس علیا فالتحقوا بمعاویة (ابـن ابـی الحدید، 1378ش، ج2، ص197؛ مـجلسی، 1403ق، ج29، ص493).

مهم ترین دلیل کوتاه آمدن مردم در دفاع از امیر مؤمنان(ع)، امور مادی بود. حـضرت هیچ گاه شریف را بر حقیر، و عرب را بر عجم برتری نداد و مانند پادشاهان با رؤسا و والیان ساخت وپاخت نکرد و با این اسـباب، هـیچ کـسی را به سمت خودش نکشید و معاویه دقیقاً به عکس، تمام این کارها را انـجام مـی داد؛ به همین دلیل مردم، حضرت را رها کردند و به سوی معاویه رفتند.

سید قطب در کتاب العدالة الاجتماعیه مـی نویسد: «جـاء عـلی لیدخل نظریة الاسلام فی الحکم فی قلوب القادة و الناس عملیا» (استادی، 1386ش، ص191)؛ «عـلی(ع) آمـد تـا نظریه اسلام درباره حکومتداری را به طور عملی به حاکمان و مردم نشان دهد».

7. شهادت
چـگونگی شـهادت آن حـضرت نیز، مثل سایر ابعاد وجودیش، با سایر شخصیت های دیگر فرق اساسی دارد و از جهاتی منحصر بـه فـرد، و بسیار دل انگیز و حزن آور است.

امام رضا(ع) از طریق پدران بزرگوارش از امیر مؤمنان(ع) روایت می کند که فرمود در بـین خـطبه پیامـبر اکرم(ص) درباره فضیلت ماه رمضان برخاستم و عرض کردم: یا رسول الله! ما افضل الاعمال فی هـذا الشهر؟ فـقال: یا ابا الحسن افضل الاعمال فی هذاالشهر الورع عن محارم الله عزوجل ثم بکی فقلت یا رسـول الله مـا یبکیک؟ فـقال: یا علی ابکی لما یستحل منک فی هذا الشهر کانی بک و أنت تصلی لربک و قد انـبعث اشـقی الاولین و الآخرین شَقیق عاقِرِ ناقةِ ثمودَ فضربک ضربة علی قرنک فخضب منها لحـیتک. قـال امـیرالمؤمنین(ع) فقلت: یا رسول الله! و ذلک فی سلامة من دینی؟ فقال: فی سلامة من دینک (صدوق، 1410 ق، ص86-87).

«ای پیامبر خـدا، بـافضیلت ترین اعـمال در ماه رمضان چیست»؟ حضرت فرمود: «ای علی جان، ترک محرمات بافضیلت ترین اعمال در این مـاه اسـت». سپس حضرت گریستند. عرض کردم: «ای رسول خدا چرا گریه می کنید»؟ حضرت فرمود: «برای آنچه در این ماه بـرای تـو واقع می شود، گریه می کنم. گویا می بینم درحالی که تو در پیشگاه پروردگار به نـماز ایسـتاده ای، بدبخت ترین اولین و آخرین که همپایه پی​کننده ناقه ثـمود اسـت، ضـربه ای بر فرق سر تو فرود می آورد و مـحاسن تـو را از خون سرت رنگین می کند». حضرت امیر(ع) می گوید پرسیدم: «ای رسول خدا، آیا این واقعه در حال سـلامت دینـم رخ می دهد»؟ پیامبر(ص) فرمود: «بله. در سـلامت دینـت هستی».

رسـول خـدا(ص) مـی فرماید:

اما علی بن ابی طالب فانه اخـی و ابـن عمی و خلیفتی و وصیی علی اهلی و امتی فی حیاتی و بعد وفاتی، محبه مـحبی و مـبغضه مبغضـی... حتی یضرب قرنه من مـحرابه ضربة تخضب لحیته و رأسـه فـی بیت من بیوت الله فی افـضل الشـهور شهر رمضان (صدوق، 1410ق، ص113).

آگاه باشید که علی بن ابی طالب، برادر و پسرعمو و جانشین و وصـی مـن در میان امت و خانواده من اسـت؛ هـم در زنـدگانی ام و هم پس از مرگ. دوسـت او دوسـت من، و دشمن او دشمن مـن اسـت. او در محراب عبادت در خانه خدا و برترین ماه ها، ماه رمضان، از ناحیه سرْ مورد اصابت قرار مـی گیرد و مـحاسنش از خون سرش گلگون می گردد.

همچنین امـام سـجاد(ع) می فرماید:

امـا ابـن مـلجم فضربه فوقعت الضربة و هـو ساجد علی راسه علی الضربة التی کانت من قبل (طوسی، 1414 ق، ص232؛ مجلسی، 1403ق، ج42، ص205).

آگاه باشید که ابـن مـلجم در هنگام برداشتن سر از سجده، ضربه ای بـر جـای ضـربه عـمرو بـن عبدود در جنگ خـندق وارد کـرد....

مجلسی نیز می نویسد: «و صریع فی المحراب قد فلق السیف هامته» (مجلسی، 1403 ق، ج99، ص166)؛ «امیر مؤمنان(ع) در محراب افتاده بود؛ درحـالی که فـرق سـرش شکافته بود».

ابوالفتوح رازی در این مورد می نویسد: پسر مـلجم او را تـیغ در نـماز بـامداد زد و او نـماز بـسته بود و الحمد بر خوانده بود و یازده آیه از سوره انبیا که این ملعون او را ضربت زد (ابوالفتوح رازی، 1404ق، ج9، ص135 ).

شب نوزدهم ماه رمضان به مسجد آمد به نماز بامداد و او همه شب رصد کرده بـود. چون او در نماز ایستاد و الحمد بخواند و از سوره انبیا یازده آیه، این تیغ بزد بر مقدم سر او و جراحتی عظیم کرد (همان، 1404ق، ج5، ص216 ).

8. در قیامت
مقام و منزلتی که خداوند متعال در این دنیا به حضرت علی(ع) داده است، در روز قیامت نیز در وجـود ایشـان به مراتب قوی تر متجلی می شود و خود را نشان می دهد.

روایات بسیاری که از طرق اصحاب و علمای اهل سنت و شیعه نقل شده که در آن علی(ع) به عنوان «قسیم الجنه و النار » در روز قیامت معرفی شـده اسـت:

سُئِلَ امام الصادق(ع): فما النعیم؟ قال: حب امیرالمؤمنین و عترته، یسئلهم الله یوم القیامة کیف کان شکرکم لی حین انعمت علیکم بحب علی و عترته. النعیم نحن الذین انقذ الله النـاس بـنا من الضلالة و بصرهم بنا مـن العـمی و علمهم بنا من الجهل (مجلسی، 1403ق، ج24، ص58).

از امام صادق(ع) سؤال شد نعیمی که در قیامت از آن سؤال می شود، چیست؟ حضرت فرمود: «محبت امیر مؤمنان و فرزندانش:. خدا در قیامت می پرسد که شـکر این نـعمت را چگونه انجام دادید. نعیم مـا اهـل بیت هستیم که خدا به وسیله ما مردم را از گمراهی نجات داد و آنها را به واسطه ما از کوری به بینایی، و از نادانی به آگاهی هدایت کرد.

اخرج الدار قطنی: ان علیاً قال للستة الذین جعل عمر الامـر شـوری بینهم کلاماً طویلاً من جملته: انشدکم بالله هل فیکم احد قال له رسول الله: یا علی! انت قسیم الجنة و النار یوم القیامة غیری؟ قالوا: اللهم لا. و معناه ما رواه غیره عن علی الرضا: انه قال له: انـت قسیم الجـنة و النار فیوم القیامة تقول للنار: هذا لی و هذالک. (ابن حجر هیتمی، 1417، ج2، ص369)

دار قطنی در سنن نقل می کند: [حضرت] علی[(ع)] در ضـمن گفت وگوی مفصلی که با اصحاب شوری داشت، فرمود: «شما را به خدا سـوگند! آیا در مـیان شـما کسی هست که رسول خدا(ص) خطاب به او بگوید: «یا علی! تو در روز قیامت، بهشت و دوزخ را برای مردمان تقسیم می کنی»! حاضران گـفتند: « خـدا گواه است که جزتو، کسی دیگر از چنان موقعیتی برخوردار نیست»! [«ابن حجر» گـوید که] مـعنای حدیث مزبور به طوری که (عنتره) از [حضرت] علی بن موسی الرضا(ع) نقل کرده، این است که [حضرت] عـلی[(ع)] خطاب به دوزخ می فرماید: «این شخص (که معتقد به ولایت و خلافت بر حق من بود) از آن من اسـت، و آن دیگری (که معتقد به خـلافت بـر حق من نبود ) از آن توست».

این احادیث و امثال اینها به هر عبارتی باشد ـ یک معنا را تعقیب می کند و آن این است: هر که با علی باشد، اهل نجات است و هر که بر ضد علی باشد، اهل هـلاک است و هرچه معیت بیشتر شد، مقام بالا می رود و هرچه ضدیت بیشتر شد، بیشتر در چاه هلاکت فرو می رود (استادی، 1386ش، ص440).

نتیجه​گیری
از مجموع مباحث گذشته می توان چنین نتیجه گرفت که وجود نازنین و شخصیت امـیر مـؤمنان علی(ع)، به اندازه تاریخ بشریت، مملو از مناقب و فضائل و بزرگی و بزرگواری است؛ شخصیتی که از دوران کودکی در محضر و دامن پیامبر(ص) تعلیم و تربیت یافت و در فضائل و مناقب اخلاقی و علمی - از قبیل علم، ایمان، خداشناسی، توحید، عـدالت، شـجاعت، سخاوت، وفاداری، بصیرت و مردمداری - گوی سبقت از همه گرفت؛ به طوری که بعد از رسول خدا(ص) در مرحله نخست قرار داشت و هیچ کس نتوانست بر وی پیشی بگیرد. وی همچنین در پیشگاه خدای متعال، مقرب ترین و کامل ترین انسانْ بـعد از پیامـبر به شمار می آید.

منابع:

ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة الله (1378 ق)، شرح نهج البلاغه، قم، اسماعیلیان، چاپ اول.

ابن حیون، نعمان بن محمد (1411ق)، دعائم الاسلام، نجف، منشورات المطبعة الحیدریه، چـاپ اول.

ابـن شـهرآشوب، محمد بن علی (1379ق)، مناقب آل ابـی طالب، قـم، عـلامه.

ابوالفتوح رازی، حسین بن علی (1404 ق)، تفسیر روح الجِنان و روح الجَنان، قم، کتابخانه مرعشی نجفی.

استادی، رضا (1386ش)، کشکول برای منبر، قم، برگزیده، چاپ سوم.

البـانی، مـحمد نـاصرالدین (1400 ق)، غایة المرام فی تخریج احادیث الحلال و الحرام، بـی جا.

شـوشتری، قاضی نورالله، الانوار النعمانیة فی بیان النشأة الانسانیه، بیروت،

شیخ صدوق، محمد بن علی (1410ق)، الامالی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمـطبوعات.

طـوسی، مـحمد بن حسن (1414ق)، الامالی، قم، مؤسسة البعثه، چاپ اول.

فیض کاشانی، مـحمد بن شاه مرتضی (بی تا)، المحجة البیضاء، تصحیح علی اکبر غفاری، قم، انتشارات اسلامی، چاپ دوم.

قمی، شیخ عباس (بی تا )، سفینة البـحار، بـی جا.

(1338ش)، مـنتهی الآمال، تهران، کتابفروشی اسلامیه، افست.

کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق)، تصحیح عـلی اکبر غـفاری و محمد آخوندی، تهران، دار الکتب الاسلامیه.

مجلسی، محمدباقر (1403ق)، بحار الانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ سوم.

مـحمدی ری شـهری، مـحمد (1382ش)، دانشنامه امیرالمؤمنین، ترجمه محمدعلی سلطانی، قم، دار الحدیث، چاپ اول.

هاشمی خوئی، میرزا حـبیب الله (بـی تا)، مـنهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، تصحیح سیدابراهیم میانجی، تهران، مکتبة الاسلامیه.

یزدی، سیدکاظم (بی تا)، العـروة الوثـقی، مـکتبة آیت الله العظمی سیستانی.

نظر شما