بررسی پیامبری حضرت صالح (علیه السلام) در قوم ثمود
مجله فرهنگ زیارت زمستان 1397، دوره 10، شماره 37
خداوند متعال برای هدایت بشر، پیامبرانی فرستاد که همۀ آنان از برگزیدگان زمان خود و بلکه از معصومان بوده اند. ایشان سرتاسر زندگی جان و مال خود را وقف هدایت مردم و ارشاد آنان کرده اند و در حد توان کوشیده اند بشریت را از گمراهی نجات دهند. درحالی که هیچ پاداشی از مردم نخواسته اند. حضرت صالح علیه السلام پیامبر بزرگی است که میان قوم ثمود به رسالت رسید و سختی های فراوان کشید. در این مقاله، با استفاده از آیات قرآن و تفاسیر و احادیث اهل بیت، داستان حضرت صالح پیامبر و ویژگی های او و قومش، ویژگی های معجزه ناقه و عذاب قوم ثمود را بررسی می کنیم.
نویسنده : شریفی، محمود
مقدمه
حضرت صالح علیه السلام سومین پیامبر قوم ثمود است که به امر الهی برای مبارزه با بت پرستی، شرک و اقامه توحید قیام کرد. خدای تعالی نام او را پس از نوح و هود آورده و با القابی که انبیا و رسولان خود را می ستاید، ستوده است. او را برگزیده و مانند انبیا: بر عالمیان برتری داده است (طباطبایی، 1389ق، ج10، ص330). خداوند می فرماید:
پس از آنکه قوم ثمود پروردگار خود را فراموش کرد و در فسادکاری خود از حد گذشت، خدای عز وجل حضرت صالح پیغمبر علیه السلام را به سوی آنان فرستاد و آن جناب از خاندانی آبرومند و صاحب افتخار و معروف به عقل و کفایت بود (هود: 62؛ نمل: 49).
او قوم خود را به دین توحید و به ترک بت پرستی فراخواند و از آنان خواست تا در مجتمع خود به عدل و احسان رفتار کنند و در زمین گردنکشی و اسراف نکنند و طغیان نورزند. در آخر نیز آنان را به عذاب الهی تهدید کرد (همان، 1389ق، ج10، ص329).
خداوند متعال، شمّه ای از شرح حال و سخنان او را در یازده سوره از سوره های قر آن بیان کرده است.
مقبره صالح علیه السلام در نجف، یکی از مکان هایی است که زائران عتبات عالیات پس از زیارت قبر مطهر امیرالمؤمنین علیه السلام به آنجا مشرف می شوند. در این مقاله بر آنیم در حدّ امکان به معرفی و شخصیت آن پیامبر عظیم الشأن بپردازیم تا زائران محترم، با شناخت بیشتری به زیارت آن بزرگوار مشرف شوند.
شخصیت حضرت صالح علیه السلام
نسبت حضرت صالح پیامبر علیه السلام با پنج واسطه به حضرت نوح علیه السلام می رسد. او فرزند جابر، فرزند ثمود، فرزند عامر، فرزند ارم، فرزند سام، فرزند نوح پیامبر علیه السلام است. ولادتش را دوهزار و نهصد و هفتاد و سه سال پس از هبوط حضرت آدم علیه السلام می دانند و در زمان بعثت 16 ساله بود.
در قرآن، ۹ بار به نام صالح از جمله در سوره های اعراف، هود و چند سوره دیگر اشاره شده و نام او پس از نوح و هود آمده است. در کتاب تورات از این پیامبر هیچ نامی در میان نیست (همان، 1389ق، ج۱۰، ص۳۱۸).
قوم ثمود و تمدن آنها
ثمود قومی از عرب اصیل بوده اند که در سرزمین «وادی القری» بین مدینه و شام زندگی می کردند. این قوم از اقوام بشر ما قبل تاریخ به شمار می روند و تاریخ جز اندکی از زندگی این قوم را ضبط نکرده است. درگذر قرن ها اثری از تمدن آنها بر جای نمانده و هیچ سخنی دربارۀ این قوم قابل اعتماد نیست.
علامه طباطبایی معتقد است بر اساس اطلاعات کتاب خدا اینان قومی از عرب بوده اند و این از نام پیامبرشان صالح علیه السلام که کلمه ای عربی است در می یابیم. از آیه 61 سوره هود چنین برمی آید که آن جناب، از همان قوم بوده است. پس اینها مردمی عرب بوده اند که نام مردی از آنان صالح بود و این قوم پس از قوم عاد پدید آمد. آنها تمدنی داشته اند، زمین را آباد می کردند و در زمین هموار، قصرها و در شکم کوه ها خانه هایی ایمن می ساختند (اعراف: 74) و یکی از مشاغل آنان زراعت بوده است؛ یعنی چشمه هایی به راه انداخته و نخلستان ها و باغ ها و کشتزارها پدید آوردند (شعراء: 148).
قوم ثمود بر اساس سنت قبایل زندگی می کردند؛ یعنی پیرمردان و بزرگ تران، در قبیله حکم می راندند. در شهری که جناب صالح علیه السلام در آنجا مبعوث شد، هفت طایفه در زمین فساد می کردند و هیچ کار شایسته ای نداشتند (نمل: 48) آنان بت ها را پرستیدند و طغیان سرکشی را از حد گذراندند (علامه طباطبایی، 1389ق، ج10، ص329).
در تفسیر نمونه هم چنین آمده است:
موقعیت آنها (قوم ثمود) در این جهان را خداوند چنین بیان می دارد:
{وَاذْکُرُوا إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاءَ مِنْ بَعْدِ عَادٍ وَبَوَّأَکُمْ فِی الْأَرْضِ} (اعراف: 74).
به خاطر داشته باشید، خداوند شما را جانشینان در روی زمین بعد از قوم عاد قرار داد و در آن مستقر ساخت.
یعنی از یک سو نعمت های فراوان الهی را فراموش نکنید و از سوی دیگر بدانید که پیش از شما اقوام طغیانگری مانند قوم عاد بوده اند که به سبب مخالفت هایشان به عذاب الهی گرفتار شدند. پس از آن، با اشاره به برخی نعمت ها و امکانات خداداد قوم ثمود می فرماید: شما در سرزمینی زندگی دارید که هم دشت های مسطح با خاک های مساعد و آماده دارد که «می توانید قصر های مجلل و خانه های مرفه در آن بسازید و هم کوهستان های مستعدی دارد که می توانید خانه هایی مستحکم در دل سنگ برای فصل زمستان و شرایط جوی سخت ایجاد کنید و بتراشید»؛ {تَتَّخِذُونَ مِنْ سُهُولِهَا قُصُورًا وَتَنْحِتُونَ الْجِبَالَ بُیُوتًا} (اعراف: 74).
از این تعبیر، چنین برمی آید که آنها محل زندگی خود را در تابستان و زمستان تغییر می دادند. در فصل بهار و تابستان در دشت های وسیع و پربرکت به زراعت و دامداری می پرداختند و به همین سبب خانه های مرفه و زیبایی در دشت داشتند.
هنگام فرارسیدن فصل سرما و پایان زمان برداشت محصول، به خانه های مستحکمی که در دل صخره ها تراشیده بودند می رفتند تا از گزند طوفان و سیلاب و حوادث برکنار باشند و آسوده خاطر زندگی کنند (مکارم شیرازی، 1388ش، ج6، ص283).
حضرت صالح علیه السلام در میان قوم ثمود
خداوند متعال او را برای ارشاد قوم ثمود و اندرز آنان فرستاد. آنان بت ها را می پرستیدند، او امتش را صد و بیست سال به یکتایی خداوند متعال فرامی خواند. آنان از او خواستند معجزه ای نشان دهد. معجزه او ناقه بود، ولی پس از آن معجزه هم به او ایمان نیاوردند و آن شتر را کشتند. پس زلزله آنان را فرو برد و مردند. در حدیثی از امام باقر علیه السلام چنین آمده است که فرمود: رسول خدا9 از جبرئیل علیه السلام پرسید: نابودی قوم حضرت صالح علیه السلام چگونه بود؟ جبرئیل گفت: ای محمد! حضرت صالح شانزده ساله بود که به سوی قومش فرستاده شد. پس صد و بیست سال میان آنان بود و آنان پاسخ خوبی به او ندادند. حضرت فرمود: آنان دارای هفتاد بت بودند که آنها را عبادت می کردند، نه خدای بزرگ و توانمند را. پس هنگامی که آنان را این گونه دید به آنان فرمود: ای قوم من! من شانزده ساله که بودم به سوی شما مبعوث شدم و اکنون سن من به صد و بیست رسیده است. اکنون دو پیشنهاد دارم:
الف هرچه می خواهید از من بپرسید، تا من از پروردگارم برای شما پاسخ بیاورم.
ب اگر هم مایل هستید از خدایان شما می پرسم؛ اگر به من پاسخ دادند، من از میان شما می روم.
آنان گفتند، سخن منصفانه ای است. انصاف به خرج دادی، پس به ما مهلت بده. روز موعود با بت هایشان به پشت شهر آمدند، غذا و نوشیدنی خوردند. سپس به حضرت صالح گفتند: ای صالح! بپرس. حضرت با اشاره به بزرگ آن بت ها فرمود: نام او چیست؟ گفتند: فلانی، پس حضرت صالح علیه السلام به او گفت: ای فلانی پاسخ بده. او پاسخی نداد. حضرت صالح گفت: چرا پاسخ نمی دهد؟ آنان گفتند: از دیگری بپرس. حضرت، یکی یکی آنها را صدا کرد، اما پاسخی نشنید. قوم به بت هایشان گفتند: چرا به صالح پاسخ نمی دهید؟ سپس گفتند: ای صالح! تو از ما فاصله بگیر و ما را با بت هایمان تنها بگذار. آنگاه بر سر و صورت خود خاک ریختند و به بت هایشان گفتند: اگر پاسخ صالح را ندهید، رسوا خواهید شد. دوباره حضرت صالح را صدا کردند و گفتند: ای صالح! آن بت ها را بخوان. صالح، آنها را صدا کرد و باز هم پاسخی نشنید. حضرت به آن قوم فرمود: یک روز گذشت و خدایان شما پاسخ مرا ندادند، پس شما از من بخواهید، تا من خدایم را بخوانم، تا بی درنگ پاسخ شما را بدهد. پس هفتاد نفر از بزرگان گفتند: ای صالح! ما می پرسیم؛ اگر خدای تو پاسخ ما را داد ما از تو پیروی می کنیم. حضرت صالح علیه السلام فرمود: هرچه می خواهید از من بپرسید (کلینی، 1384ش، ج8، ص187، ح213).
ناقه صالح
منتخبان قوم ثمود به حضرت صالح علیه السلام گفتند: بیا پیش این کوه. حضرت صالح با آنان رفت. وقتی که به کوه رسیدند گفتند: ای صالح! از پروردگارت بخواه تا از این کوه شتری سرخ رنگ و پر مو و باردار ده ماهه و شانه پهن، بیرون بیاورد. حضرت صالح علیه السلام به آنان فرمود: از من چیزی خواستید که انجام آن برای من سخت و بزرگ و برای خدای عزیز و بزرگ من آسان است. حضرت صالح علیه السلام آن را از خدا خواست. پس در این هنگام کوه شکافته شد، صدایی آنچنان مهیب برخاست که نزدیک بود هوش از سرشان بپرد. سپس کوه همانند زنی در حال زایمان به شدت غلتید و به حرکت درآمد. ناگهان سر شتر از آن شکاف نمایان شد. هنوز گردن شتر کامل نشده بود که نشخوار کردن را شروع کرد. بعد بقیه بدن شتر بیرون آمد و شتر به پا خاست و روی زمین ایستاد. وقتی کافران این معجزه را دیدند گفتند: ای صالح! پروردگار تو چقدر زود پاسخ تو را داد. از خدایت بخواه که بچه شتر را هم از آن بیرون آورد. پس او از خدای بزرگ این را هم خواست و شتر بچه اش را هم از شکم بیرون انداخت. حضرت صالح علیه السلام به آنان فرمود: ای قوم! آیا چیزی دیگر باقی مانده که بخواهید؟ آنان گفتند: نه، بیا به سوی قوم ما برویم تا آنچه را دیدیم به آنان هم خبر دهیم تا به تو ایمان بیاورند. به سوی قوم خودشان بازگشتند. هنوز به شهر نرسیده بودند که شصت و چهار نفر از آنان مرتد شدند و گفتند: این کار سحر و دروغ بود. پس به قبیله رسیدند. شش نفر گفتند: او حق است، و دیگر همراهان گفتند: سحر و دروغ است. پس آنان برگشتند. یک نفر از آن شش نفر شک و تردید داشت و از کسانی شد که شتر را کشتند (کلینی، 1384ش، ج8، ص187، ح213).
در حدیث دیگری ابوبصیر می گوید: به امام صادق علیه السلام عرض کردم:
منظور خداوند چیست که در قرآن فرمود: {کَذَّبَتْ ثَمُودُ بِالنُّذُرِ فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِی ضَلَالٍ وَسُعُرٍ أَأُلْقِیَ الذِّکْرُ عَلَیْهِ مِنْ بَیْنِنَا بَلْ هُوَ کَذَّابٌ أَشِرٌ} (قمر: 23 25)؛ «قوم ثمود بیم دهندگان را تکذیب کردند؛ گفتند: اگر از انسانی همانند خود پیروی کنیم، گمراه و دیوانه باشیم، آیا از میان همه ما کلام خدا به او القا شده است؟ نه او دروغگویی خودخواه است».
امام علیه السلام فرمود: برای آن بود که آنان حضرت صالح را تکذیب کردند. خداوند، هرگز هیچ قومی را نابود نکرد، مگر اینکه فرستادگانی را به سوی آنان مبعوث و سپس بر آنان احتجاج کرد.
خداوند حضرت صالح را به سوی قوم ثمود فرستاد. او آنان را به سوی خدا دعوت کرد، و آنان به او پاسخ مثبت ندادند و بر او گردن کشی کردند. آنان گفتند: ما به تو ایمان نخواهیم آورد، تا اینکه از این صخره، شتری باردار بیرون بیاوری. آنان صخره را گرامی می داشتند و آن را پرستش می کردند و پیش آن قربانی می دادند. پس به او گفتند: اگر همان گونه که تو گمان می کنی، پیامبر هستی، پس از خدایت بخواه که از این صخره برای ما شتری باردار بیرون بیاورد. پس خداوند آن را آن گونه که می خواستند بیرون آورد. سپس خداوند متعال به او وحی کرد که ای صالح! به آنان بگو: خداوند نوشیدن آب را یک روز برای این شتر و یک روز برای شما قرار داده است. شتر وقتی که روز نوشیدن او بود، آب آن روز را می نوشید، آنان شیر او را می دوشیدند و هیچ بزرگ و کوچکی باقی نمی ماند، مگر اینکه از شیر آن روز می نوشیدند. با فرارسیدن روز بعد، آنان به سوی آب می رفتند و از آب آن روز می نوشیدند. شتر هم آن روز آب نمی نوشید تا مدتی که خدا خواست این کار ادامه داشت. آنان بر خدا طغیان کردند. بعضی از آنان نزد بعضی دیگر رفتند و گفتند: این شتر را پی کنید تا از دست آن راحت شوید. ما راضی نیستیم که نوشیدن یک روز برای ما و یک روز برای آن شتر باشد (همانجا).
ویژگی های ناقه
صاحب تفسیر کبیر تسنیم درباره ویژگی های آن شتر چنین فرموده است:
بر پایه برخی نقل ها، ناقۀ صالح علیه السلام ویژگی هایی داشت: بیرون آمدن از صخره؛ آفرینش یکباره؛ آبستن بودن به هنگام خلقت؛ حاملگی بی جفت؛ اختصاص یک روز در میان آب به آن؛ شیردهی به اندازه نیاز یک روز قوم ثمود. هر یک از این امتیازها، گونه ای از اعجاز است که از آن به نشانه ای روشن یاد شده است: {وَآتَیْنَا ثَمُودَ النَّاقَةَ مُبْصِرَةً} (اسراء: 59)؛ گفتنی است که در تورات و کتاب های تاریخی، دربارۀ ویژگی های این شتر، مطالب گوناگونی یاد شده که آن را پذیرفته اند، اما تصدیق همۀ آنها دشوار است؛ زیرا با توجه به مقدار آبی که روزانه می نوشید (مصرف یک روز قوم ثمود) و شیردهی فراوانش (نیاز یک روز مردم آن دیار) پربرکت بودن آن روشن است، اما اثبات اندازه آن، که شاید ده ها برابر فیل دانسته شده، آسان نیست؛ چون از پا درآوردن چنان حیوانی، از توان یک تن خارج است. لازم است روشن شود، چگونه چنین حیوان غول پیکری از خود دفاع نکرده است. اگر روایتی هم در این باره باشد، تنها گمانی است (جوادی آملی، 1395ش، ج39، ص68).
و صاحب کتاب الانبیاء حیاتهم قصصهم نیز درباره آن شتر می گوید:
این شتر اوصاف ویژه ای داشت که او را از دیگر شتران ممتاز می کرد و آن بزرگی تن، ضخامت جسم و رنگ زیبا و جذاب اوست که سرخ و سفید و پرمو بود. از سویی، خوردن آب یک روز گروهی از مردم تا جایی که چیزی از آن آب در آن روز باقی نمی ماند و دوشیدن شیر از او به قدری که کوچک و بزرگ آن امت را کفایت می کرد. از سویی تمام زمین با همۀ گیاهانش چراگاه او بود و کسی حق نداشت او را باز دارد و با او مقابله کند. او هم در مال و جان و زراعت به کسی زیان نمی رساند. همچنین به نگهبان و سیاستگذار نیازی نداشت. دیگر حیوانات هم از او می ترسیدند و از سر راه او می گریختند، ولی آنها را آزار نمی داد.
از آیات قرآن چنین برمی آید که قوم ثمود و آن شتر در زمینه خوردن آب آشامیدنی هرگز برای هم مزاحمتی ایجاد نکردند. در واقع ویژگی های شتر را فقط خالق او درک می کرد (. . . الحسنی العاملی، 1385ش، ص108).
کشتن ناقه
سپس گفتند: چه کسی حاضر است کشتن آن شتر را بر عهده گیرد و ما برای قاتل آن شتر، هرچه بخواهد به او می دهیم. پس مردی سرخ و سفید رنگ و کبود چشم و زنازاده که پدری برای او شناخته نشده بوده پیش آنان آمد که به او قدّار می گفتند و فرد بدبخت و شومی بود. پس برای او قراری مشخص کردند. هنگامی که شتر در روز معین خود از نوشیدن آب بازمی گشت، سر راه او نشست و او را با شمشیر زد، اما شمشیر کارگر نشد. سپس ضربه ای دیگر بر او زد و او را کشت. آن شتر به پهلو به زمین افتاد و بچه اش فرار کرد تا اینکه به بالای کوه رفت. سه بار به سوی آسمان بانگ برآورد و قوم صالح علیه السلام همه در کشتن آن شتر سهیم شدند و گوشت آن را میان خودشان تقسیم کردند و همه آنان اعم از کوچک و بزرگ از گوشت آن خوردند.
هنگامی که حضرت صالح علیه السلام جریان را دید، روی به سوی آنان کرد و گفت: ای قوم من! چه باعث شد که چنین کاری بکنید؟ آیا پروردگارتان را نافرمانی کردید؟ پس خداوند متعال به حضرت صالح علیه السلام وحی فرستاد: قوم تو طغیان و ستم کردند و شتری را که من به عنوان حجت بر آنان فرستاده بودم، کشتند. درحالی که او ضرری برای آنان نداشت و بزرگ ترین سود برای آنان از آن شتر بود. به آنان بگو: من تا سه روز دیگر عذاب خود را به سوی شما خواهم فرستاد! اگر آنان توبه کنند و برگردند، توبه آنان را می پذیرم و عذاب را از آنان بازمی دارم و اگر آنان توبه نکنند و بازنگردند، عذاب خودم را در روز سوم می فرستم (کلینی، 1384ش، ج8، ص187، ح213).
عذاب قوم ثمود
حضرت صالح علیه السلام پیش آنان آمد و گفت: ای قوم من! همانا من فرستاده پروردگار به سوی شما هستم و آن پروردگار به شما می گوید: اگر توبه کنید و برگردید، شما را می بخشم، ولی آنان گردنکش تر و خبیث تر شدند و گفتند: ای صالح! اگر از راستگویان هستی، آنچه را به ما وعده داده ای بیاور!
حضرت صالح علیه السلام گفت: ای قوم! فردا که صبح می کنید صورت شما زرد خواهد شد و روز دوم صورت های شما سرخ می شود و روز سوم صورت هایتان سیاه خواهد شد. وقتی روز اول صبح کردند، صورت هایشان زرد شد. بعضی از آنان به سوی بعضی دیگر رفتند و گفتند: آنچه صالح گفته بود رخ داد. گردنکشان گفتند: ما گفته او را نمی شنویم، اگرچه بزرگ و خطرناک باشد.
روز دوم، صورت آنان سرخ شد. گروهی از آ نان گفتند: ای قوم! همان شد که صالح به شما گفته بود. قوم گفتند: اگر همه ما هم نابود شویم، گفته صالح را گوش نمی کنیم و خدایان خود را که پدران ما می پرستیدند، رها نخواهیم کرد و توبه نمی کنیم.
روز سوم، صبح کردند درحالی که صورت هایشان سیاه بود. بعضی به سوی بعضی دیگر گفتند: ای قوم! آنچه را حضرت صالح به شما گفته بود، رخ داد. پس گردنکشان گفتند: آنچه را صالح برای ما گفته بوده به سوی ما آمد. نیمه شب شد و جبرئیل به سوی آنان آمد؛ فریادی بر سر آنان کشید که پرده گوش ایشان را درید و قلب های آنان را شکافت و کبدهایشان متلاشی شد. یقین کردند که عذاب بر آنان نازل خواهد شد. همه آنان بزرگ و کوچک در چشم به هم زدنی مردند. پس برای آن شتر و فریاد شتر، هیچ چیزی باقی نماند، مگر اینکه خداوند آنان را نابود کرد. پس روز برآمد، درحالی که همه آنها مرده بودند.
خداوند از آسمان همراه با فریاد، آتش فرستاد و همه آنان را سوزاند (همان، 1384ش، ص187، ح214).
کیفت عذاب قوم ثمود
صاحب تفسیر کبیر تسنیم در این مورد می فرماید:
سنت الهی بر هدایت و اتمام حجت با مردم از راه فرستادن پیامبران: استوار است. ازاین رو، نپذیرفتن حجت الهی و سرکشی در برابر آن، عذاب الهی را در پی دارد و پس از حتمی شدن عذاب، تنها انبیا و همراهانشان با رحمت ویژۀ الهی نجات می یابند: {ثُمَّ نُنَجِّی رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنْجِ الْمُؤْمِنِینَ} (یونس: 103). خدای والا به تناسب هر گناهی، عذابی ویژه دارد؛ مثلاً عذاب رباخوار با ستمگر یا منافق متفاوت است. بر این پایه، عذاب مستکبرانی که خود را بزرگ تر و برتر از دیگران انگاشته و بندگان الهی را کوچک تر از خود می پندارند، فرومایه و خوار شدن است. ازاین رو، ثمودیان متکبر در روز عذاب که هنگامه نمایان شدن راستی هاست، به عذابی خوارکننده و با رسوایی هلاک شدند (جوادی آملی، 1395ش، ج39، ص82).
سپس می فرماید: «شدت قهر و عذاب الهی و ذلت قوم ثمود را می توان از تعبیرهای گوناگون قرآن کریم در بیان عذابشان دریافت، مانند {فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ} (هود: 67)؛ «آنان صبحگاهان در دیارشان به صیحه آسمانی و عذاب خوارکننده گرفتار شدند». (همانجا)
قرآن کریم گاهی عذاب قوم ثمود را مطلق: {فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ} (شعرا: 158)، زمانی با پسوند یا پیشوند یا تعبیرهای گوناگونی یاد می کند که هر یک گویای جهت ویژه و گوشه ای از عذاب آنهاست: {فَیَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ} (اعراف: 73)، {فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ} (فصلت: 17)؛ . . . عذاب قوم ثمود با صیحه ای از حضرت جبرئیل علیه السلام آغاز شد: {وَأَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ} (هود: 94)؛ «آن گاه صاعقه و رعدی پدید آمد که بانگ آن، خواری همه یکبار آشکار شد»؛ {وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَیْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَی عَلَی الْهُدَی فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِ الْهُونِ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ} (فصلت: 17) و پس از آن زمین به لرزه درآمد: {فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دَارِهِمْ جَاثِمِینَ} (اعراف: 78)؛ «که بر اثر این عذاب همه ثمودیان به رود افتادند و هلاک شدند»؛ {فَانْظُرْ کَیْفَ کَانَ عَاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْنَاهُمْ وَقَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ} (نمل: 51)، «به گونه ای که گویی هیچ گاه در آن مکان اقامتی نداشتند»؛ {کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا}، (هود: 95).
هر چیزی که از ریشه کنده شود، اثرش به اندازه طول، عرض و عمق آن، در زمین می ماند، مثلاً اثر درخت چنار کهن که ریشه اش سالیان دراز در زمین فرو رفته است، پس از کنده شدن، گودالی وسیع است؛ لیکن اثر اندک بوته ای کوچک، زود نابود می شود.
بر این پایه، قوم ثمود که از اقوام ریشه دار تاریخ بودند، می بایست آثارشان مدت ها پس از عذاب پایدار می ماند، اما تعبیر {کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فِیهَا} می نمایاند که این قوم سرکش، آنچنان ریشه کن شدند که اثری از آنان بر جای نماند؛ گویا هرگز در آن سرزمین نبودند (همانجا).
نتیجه گیری
قوم ثمود پس از قوم عاد، یکی از تمدن های بشری است که از زمین های هموار، قصرهای مستحکم و خانه های زیبا، کشتزارها و باغ های حاصلخیز و همچنین زندگی همراه با رفاه برخوردار بودند. حضرت صالح علیه السلام این قوم عرب را به دین توحید، ترک بت پرستی فرا خواند و از آنان خواست در جامعه به عدل و احسان رفتار کنند و در زمین گردنکشی و اسراف ننمایند و ایشان را به عذاب الهی تهدید کرد. لیکن این قوم در برابر حجت خود و اعجاز او سرکشی کردند و در نهایت خداوند نیز این قوم غره به ثروت و رفاه را با ذلت و زبونی مشمول قهر و عذاب خود قرار داد تا عبرتی برای همه تمدن های مادی و سرکش باشد.
منابع
قرآن کریم.
جوادی آملی، عبدالله (1395ش). تسنیم تفسیر قرآن کریم، چاپ اول، قم، نشر اسراء.
الحسنی عاملی، عبدالصاحب (1385ش). الانبیاء حیاتهم قصصهم، چاپ اول، قم، منشورات المکتبة الحیدریة.
طباطبائی، سید محمد حسین (1389ق). المیزان فی تفسیر القرآن، چاپ دوم، تهران، دار الکتب الاسلامیة.
کلینی، محمد بن یعقوب (1384ش). الروضة من الکافی، چاپ دوم، تهران، دار الکتب الاسلامیة.
مکارم شیرازی، ناصر (1388ش). تفسیر نمونه، چاپ پنجاه و ششم، تهران، دار الکتب الاسلامیة.
نظر شما