موضوع : پژوهش | مقاله

فصلی در تاریخ نگاری اسلامی طبقات

مجله  تاریخ اسلام  نهم دیماه سال 1379 شماره چهارم 

نویسنده : نعمت الله صفری فروشانی
گرچه کتب تاریخ نگاری, طبقات نگاری را یکی از اصیل ترین انواع و شعب تاریخ نگاری مسلمانان به شمار میآورند, اما در کمتر نوشته تاریخ نگاری می توان از مبانی و مبادی این شعبه سراغ گرفت تا آن جا که حتی تعریف مفهوم محوری (طبقه) را در این کتب نمی توان یافت.

از سوی دیگر, مقایسه حجم فراوان کتب طبقات نگاری در رشته های مختلف با حجم بسیار اندک مباحث مقدماتی این فن, چهره ای ناهمگون از آن را به نمایش می گذارد و با مراجعه به همین مباحث اندک, این نکته آشکار می گردد که این حدیث شناسان بودند که به جهت نیاز مبرم خود به چنین مباحثی, اقدام به طرح مبانی و مبادی طبقات نگاری, همچون تعریف طبقات و فواید و اشکالات آن نمودند.

نوشته حاضر بررسی این مباحث را به همراه مباحثی همچون سبک های مختلف طبقات نگاری و پیشینه نگارش درباره مبادی طبقات نگاری به عهده گرفته است.

مقدمه
با پدید آمدن دسته بندیهای سیاسی و به دنبال آن, پیدایش گرایش های مختلف کلامی در نیمه نخست قرن اول هجری و بخصوص در پایان آن, استفاده گروه های مختلف از سیره و سنت پیامبر اکرم(ص) به عنوان ابزاری برای اثبات حقانیت خود رشد فزاینده ای پیدا کرد.

این استفاده ابزاری, در آغاز در قالب هایی چون تقطیع گزارش های مربوط به سیره و سنت, و تنها بیان بخش سودمند آن در جهت منافع گروهی و تإویل آن گزارش ها صورت می گرفت که مسلمانان قبلا در هر دو بخش آن, در مورد اولین منبع معارف خود, یعنی قرآن کریم, تجارب گرانبهایی!! آموخته بودند; اما قالب سومی که به علل مختلف, اجرای آن در مورد قرآن کریم امکان پذیر نبود و به صورت گسترده ای در مورد سیره و سنت به کار گرفته شد, پدیده جعل بود. پدیده ای که گستره آن از همان آغاز محدود به سیره و سنت نشد. و به سراغ تاریخ و حوادث تاریخی نیز رفته و گزارش های فراوانی را خلق کرده است.

رشد روزافزون فتوحات مسلمانان و کوچ آن ها به سرزمین های تازه فتح شده و نیز بنیان گذاری شهرهای مهمی چون کوفه و بصره, باعث پدید آمدن پاره ای از تعصبات شهری در میان مسلمانان شد که این عنصر همانند تعصب قبیله ای و نسبی, توانست پدیده جعل را به خوبی در خدمت خود گیرد و علاوه بر بیان روایاتی در فضایل شهرها از زبان پیامبر اکرم(ص), به جعل حوادث تاریخی در مورد آن ها نیز بپردازد; همچنان که با ظهور شخصیت های مهم فقهی و کلامی, و هواداری شدید گروه های مختلف مسلمانان از آن ها, استخدام این پدیده در دستور کار قرار گرفت.

آنچه در این میان به رشد روزافزون این پدیده شتاب می بخشید, سایه سنگین نهی رسمی خلیفه دوم از تدوین حدیث بود که تا پایان قرن اول هجری بر سر جامعه اسلامی گسترانیده شده بود. سرانجام کار به جایی رسید که مورخان و محدثان هوشمند که در پی کسب حقیقت تاریخ اسلام و روایات نبوی بودند, تحمل نیاوردند و به فکر چاره افتادند و برای علاج این مشکل در اولین گام, مسإله اسناد را پدید آوردند; بدین ترتیب که هر گزارشگر سیره و سنت پیامبر اکرم(ص) باید گزارش خود را مستند به کسی کند که بی واسطه از او شنیده است تا آن که سلسله سند به شاهد عینی ماجرا منتهی شود.

این راه علاج توانست تا حدی از فعالیت جاعلان بکاهد,(2) اما مشکل دیگر آن بود که بعضی از این جاعلان در جامعه اسلامی به عنوان استادان فن شناخته شده و افراد بی اطلاع از دروغگو بودن آن ها, روایات و گزارش های آنان را با ذکر سلسله سند در جامعه انتشار می دادند, و با گذر زمان و پدید آمدن نسل های دیگر, احوال آنان برای محدثان و مورخان ناشناخته می ماند. از این جا بود که گام بعدی برای جلوگیری از انتشار گزارش های دروغین برداشته شد, و آن پدید آوردن علمی با عنوان ((علم رجال)) بود که در آن احوال و صفات راویان و گزارش گران از جهاتی همچون راستگویی, قدرت ثبت و ضبط و... بررسی می شد.

اما هنوز مشکل از جهت دیگر وجود داشت و آن این که: در موارد فراوانی, هرچند همه افراد سلسله سند مورد اطمینان بودند, اما نظم و پیوستگی زمانی و مکانی میان آن ها مورد تردید بود; به این ترتیب که با نقادی سلسله سند و روایات, این نتیجه به دست میآمد که امکان نقل بی واسطه یک راوی از راوی بعدی از نظر زمانی یا مکانی وجود ندارد; مثل آن که راوی اول در زمان حیات علمی راوی دوم که به عنوان استاد او در سلسله سند مطرح شده, به دنیا نیامده و یا کودکی بیش نبوده است; و یا آن که, آن دو در دو شهر مختلف می زیسته اند و هیچ گاه یکدیگر را ملاقات نکرده بودند.

از این جا بود که نیاز به ایجاد رشته ای دیگر احساس شد که در آن ضمن بیان تاریخ تولد و مرگ راویان, و یا حداقل تعیین زمان حیات علمی آنان, و نیز مشخص کردن سرزمینی که در آن به تعلیم و تعلم اشتغال داشته اند, آن ها را دسته بندی نموده و تشخیص امکان برقراری رابطه شاگردی و استادی را در سلسله سند فراهم آورد.

این رشته که به نام ((طبقات)) شناخته می شود, در حقیقت حلقه مکمل زنجیره ((اسناد)) و ((رجال)) بود که بدون آن, فایده آن دو به طور کامل به دست نمیآمد. روشن است که بستر پیدایش, و یا لااقل بستر رشد این رشته, سیره و سنت نبوی بود که دانشمندان اسلامی را در قرون اولیه واداشت تا با هدف حفظ احادیث نبوی و جلوگیری از تحریف و جعل, به ایجاد و تکمیل آن بپردازند; هرچند بعدها صاحبان علوم دیگر همانند کلام, فقه, طب و... و البته نه با نظم و انضباط طبقات نگاری محدثین, به روش های گوناگون در علوم خود از آن بهره گرفته و مطالبی را به رشته تحریر در آوردند. مقاله حاضر به رغم سرمایه علمی اندک مولف آن, در نظر دارد تا مروری بر مبادی و مبانی این رشته, با توجه به نظرات دانشمندان شیعه و سنی داشته باشد, به این امید که صاحب نظران محترم با بزرگواری خود کاستی های آن و لغزش های نویسنده را متذکر شوند.

1ـ تعریف طبقات
ریشه واژه طبقات, یعنی ((طبق)), در لغت به معنای چیزی است که چیز دیگر را کاملا می پوشاند, چنان که در تعریف آن چنین آمده است: ((الطبق غطإ کل شی)).(3)

این واژه در قرآن نیز به همین معنا به کار رفته است, چنان که می فرماید:

((الذی خلق سبع سماوات طباقا))(4)

کاربرد این کلمه در طبقات و مراتب اجتماعی افراد نیز هماهنگ با معنای لغوی آن می باشد, زیرا طبقه بالاتر در حقیقت نوعی پوشش (به واسطه تفوق) نسبت به طبقه پایین تر دارد, چنان که حضرت علی(ع) همین معنا را در خطاب خود به مالک اشتر به کار برده است:

((و اعلم ان الرعیه طبقات لا یصلح بعضها الاببعض))

و در ادامه آن, حضرت(ع) به بیان بعضی از این طبقات اجتماعی همانند سپاهیان, قضات, کاتبان, بازرگانان, اهل ذمه و طبقه مسکینان می پردازد.(5)

هم چنین, کاربرد این واژه در مورد نسل های اصناف مختلف, همچون حاکمان و سلسله های حکومت گر و نیز دانشمندان رشته های مختلف علوم, نیز نوعی هماهنگی با معنای لغوی آن دارد, زیرا نسل متقدم به علت تقدم زمانی خود, در حقیقت نوعی برتری نسبت به نسل متإخر دارد که می توان با مسامحه آن را نوعی پوشش فرض نمود.

آن چه از بررسی این واژه به دست میآید آن است که ((طبقه)) در لغت به معنای گروه شبیه به هم به کار نرفته است, و از این جا به اشتباه ابن الصلاح, که مورد تبعیت دیگران نیز قرار گرفته, پی می بریم که در تعریف لغوی طبقه چنین می گوید:

((الطبقه فی اللغه عباره عن القوم المتشابهین))(6).

و اما آن چه درباره معنای اصطلاحی این کلمه می توان گفت آن است که: گرچه قهرمانان اولیه این رشته, اشخاصی همچون هیثم بن عدی (م 207ه"), واقدی (م 207ه"), محمدبن سعد (م 230ه") و خلیفه بن خیاط (م240ه") بوده اند که شخصیت تاریخی آن ها بر شخصیت حدیثی شان غلبه دارد, و نیز گرچه صاحب نظران علوم دیگر همانند کلام, فقه, طب, تفسیر, نحو... کتبی با عنوان طبقات در حرفه خود به رشته تحریر در آورده اند, اما این حدیث شناسان بودند که از غفلت دانشمندان دیگر علوم برای ارائه تعریفی از این کلمه, استفاده کرده و آن را اصطلاحی خاص برای علم حدیث قرار داده و در تعریف آن چنین بیان کردند:

((الطبقه قوم تقاربوا فی السن و الاسناد اوفی الاسناد فقط));(7)

منظور از نزدیکی در اسناد, آن است که استادان روایی آن ها, ولو به صورت تقریبی, در یک زمان می زیسته اند.

این تعریف از سوی حدیث شناسان شیعه نیز مورد قبول قرار گرفت, چنان که شهید ثانی(ره) در تعریف این کلمه چنین می فرماید:

((الطبقه فی الاصطلاح عباره عن جماعه اشترکوا فی السن و لقإ المشایخ ثم بعد هم طبقه اخری و هکذا)).(8)

دیگر حدیث شناسان شیعه نیز مشابه این تعریف را ارائه کرده اند.(9) آن چه در این تعریف باید مورد توجه قرار گیرد, کاربرد توإم اشتراک در سن و اشتراک در اسناد (لقإ المشایخ) است, که این نشانگر آن است که هیچ یک از این دو قید نمی تواند به تنهایی ملاک تعریف قرار گیرد, زیرا گرچه معمولا راویان یک طبقه دارای سنین نزدیک به هم می باشند, اما موارد بسیاری یافت می شود که راویانی به علت اشتغال به تحصیل زود هنگام یا دیر هنگام, تفاوت چشم گیری با هم شاگردان خود دارند, درحالی که از نظر مشایخ و استادان با هم در یک طبقه قرار می گیرند.

از طرف دیگر, ((اشتراک فی الاسناد)) یا ((اشتراک فی لقإ المشایخ)) نیز نمی تواند به تنهایی ملاک تعریف قرار گیرد, زیرا در موارد فراوانی راویان دو طبقه مختلف در بعضی از مشایخ با یکدیگر اشتراک دارند, درحالی که طبق اتفاق نظر طبقات نویسان, آن ها در یک طبقه جای نمی گیرند. به عنوان مثال, در میان روایت کنندگان از حضرت علی(ع), به نام تعداد فراوانی از طبقه اصحاب, همانند زیدبن ارقم, ابوسعید خدری, برإبن عازب, عبدالله بن مسعود, عبدالله بن عباس, ابوهریره و جابربن عبدالله انصاری برخورد می کنیم, درحالی که تعداد فراوانی از طبقه تابعین, همانند زر بن حبیش اسدی, مالک اشتر, ابوالاسود دئلی و سعید بن مسیب نیز از آن حضرت(ع) روایت نقل کرده اند.(10)

علاوه بر این که, این قید به تنهایی نمی تواند جامع افراد باشد, زیرا ممکن است راویان یک طبقه همانند طبقه تابعین دارای مشایخ روایی; یکسان نباشند; مانند آن که عمده شیوخ روایی بعضی از آن ها صحابی بوده, درحالی که عمده شیوخ عده ای دیگر تابعی باشند; مثلا عمده شیوخ روایی یکی از بزرگان تابعین, یعنی سعیدبن مسیب (13ـ94ه") اصحابی همانند عثمان, زیدبن ثابت, ابوهریره, عایشه و ام سلمه می باشند,(11) درحالی که عمده شیوخ هم طبقه او, یعنی ابراهیم نخعی (م 95 یا 96ه"), تابعینی همچون مسروق بن اجدع, (م 62 یا 63ه"), علقمه بن قیس (م 61 یا 62ه"), ربیع بن خثیم (م 61 یا 62ه") و سویدبن غفله (م 80 یا 81ه") بوده اند. و درباره او[ ابراهیم نخمی] چنین گفته اند که در کودکی نزد عایشه رفت, اما روایتی از او نقل نکرد.(12)

اشکالی که بعضی از معاصران به این تعریف وارد کرده اند آن است که گاهی ممکن است سن و زمان حیات علمی روایان متقارب بوده, اما به عللی همچون بعد مکانی, طرق و یا اسنادهای آن ها مختلف باشد. مانند آن که به موارد فراوانی برخورد می کنیم که تابعان شامی از اصحابی نقل می کنند که تابعان بصری و کوفی از آن ها حدیثی نشنیده اند, و بدین ترتیب نمی توانیم در مورد آن ها ادعای ((تقارب فی الاسناد)) بنماییم.(13)

اما این اشکال را می توانیم با این بیان دفع کنیم که منظور از ((تقارب فی الاسناد)) تنها یکسانی اسناد و, به عبارت دیگر, مشایخ نیست, بلکه شامل هم طبقه بودن مشایخ روایی نیز می گردد; یعنی اگر دو تابعی (حال چه هر دو از یک شهر بوده و یا از شهرهای مختلف باشند) از افراد مختلفی از طبقه اصحاب نقل روایت نمایند به گونه ای که هیچ اشتراکی در نام استادان آن ها وجود نداشته باشد, باز ((تقارب فی الاسناد)) صادق است. اما وارد نبودن این اشکال مانع از آن نخواهد بود که کار اولین کتب طبقات, همانند طبقات این سعد که مولف, طبقات تابعین و پس از آن را بر اساس شهرهای محل سکونت آن ها تقسیم بندی نموده است, را تحسین نماییم; زیرا ناگفته پیداست که این عمل در تحصیل فایده طبقات نگاری موثرتر است, و شاید ملاحظه همین نکته باشد که بعضی را ناگزیر به آوردن عنصر ((تقارب مکانی)) در تعریف طبقات نموده باشد, به گونه ای, که از تعریف قبلی عدول نموده و تعریف زیر را ارائه کرده اند:

[))الطبقه هم] طائفه من الرواه (اوالعلمإ) تعاصروا زمنا کافیا و جمعت بینهم علاقه مکانیه اوعلمیه او قبلیه ما))(14)

اما نکته ای که تذکر آن در پایان این بحث لازم است آن است که با مطالعه کتب طبقات نگاری و نیز نظرات دانشمندان این فن, نمی توان به تعریفی که جامع همه آن نظرات بوده و مقبول نزد همه طبقات نگارن باشد, دست یافت و شاهد این مطلب این که, بعضی از دانشمندان حدیث به این نکته اعتراف نموده اند که ممکن است یک راوی به اعتبارات مختلف در طبقات متفاوت جای گیرد, چنان چه ابن الصلاح درباره انس بن مالک چنین می گوید,(15) و یا مثلا مجلسی اول, ابان بن ابی عیاش را از اصحاب طبقه نهم, دهم و یازدهم به حساب میآورد.(16)

2ـ سبک های طبقات نگاری
با بررسی کتبی که در رشته های مختلف با عنوان ((طبقات نگاری)) نگاشته شده است, در می یابیم که مولفین بعضی از آن ها بخصوص در رشته هایی غیر از حدیث و فقه, معنای اصطلاحی طبقات را در نظر نگرفته وبالحاظ معنای لغوی و توجه به نوعی تضایف در نسبت سنجی بین طبقات مختلف کتب خود را به نگارش در آورده اند; به عنوان مثال, ابن سلام جمحی در کتاب ((طبقات الشعرإ)) (طبقات فحول الشعرا), پس از تقسیم شاعران به شاعران دوره جاهلی و دوره اسلامی, در طبقه بندی هر دوره ملاک هایی چون جودت شعر, زیادی اشعار, نظر علما درباره آنان, و تشابه شعری آن ها با یکدیگر در نظر گرفته است,(17) بدون آن که در درون طبقات جاهلی و اسلامی به مسایلی چون تقدم و تإخر زمانی و رابطه استادی و شاگردی بپردازد. حتی با کمی مسامحه می توان نوعی تضایف را در کتبی همانند ((التعریف بطبقات الامم)) قاضی صاعداندلسی مشاهده کرد که در آغاز با لحاظ ملاک هایی چون قلمرو حکومتی و سرزمینی, همه امت های روی زمین را به هفت گروه 1ـ ایرانیان 2ـ کلدانیان 3ـ یونانیان, رومیان, افرنگان و... 4ـ قبطیان 5ـ ترکان 6ـ هندیان و سندیان 7ـ چینیان, تقسیم نموده و آن گاه همه آن ها را در دو طبقه بزرگ تر توجه کنندگان به علوم (همانند هندیان, ایرانیان, یونانیان و...) و بی توجهان به علوم (مانند چینیان و ترکان که در عوض در صنایع مهارت دارند) جای داده است.(18)

از آن جا که قصد متمرکز ساختن بحث بر روی معنای اصطلاحی طبقه را داریم, این گونه کتب را از دایره بحث خارج نموده و به اصطلاح, آن ها را کتب طبقات نگاری به شمار نمیآوریم.

در این میان به دسته ای از کتب با عنوان طبقات برخورد می کنیم که صاحبان آن ها, کتب خود را با ترتیب الفبایی و ذکر اساتید و شاگردان به نگارش در آورده اند, بدون آن که عنصر دیگر طبقه, یعنی اشتراک گروهی (قوم تقاربوا), را مد نظر قرار دهند. بدین ترتیب سزاوارتر آن است که این نوع کتب را کتب تراجم بنامیم, نه کتب طبقات و بدین گونه, کتب فراوانی که به عنوان طبقات شناخته می شوند, از جرگه کتب طبقات خارج می شوند, که در ذیل به نام تعدادی از آن ها اشاره می شود:

الجواهر المضیئه فی طبقات الحنفیه, ابن ابی الوفإ قرشی (696ـ775ه"); طبقات الاولیإ, سراج الدین ابوحفص عمربن علی بن احمد (723ـ804ه"); غایه النهایه فی طبقات القرإ, شمس الدین ابی الخیرحمدبن محمد جزری (م 823ه"); طبقات النحاه و اللغویین, تقی الدین ابی قاضی شهبه اسدی شافعی (779ـ851ه"); تاج التراجم فی طبقات الحنفیه, شیخ ابی العدل زین الدین قاسم بن قطلعو بغا (879ه"); بغیه الوعاه فی طبقات اللغویین و النحاه, عبدالرحمن سیوطی (849ـ911ه"); (این کتاب همانند برخی دیگر از کتب تراجم, در آغاز به جهت تیمن و تبرک, اسامی محمد و احمد را ذکر می کند و سپس به ترتیب الفبایی می پردازد).

طبقات المفسرین, شمس الدین محمدبن علی الداودی (م 945ه") و طبقات الحنابله, قاضی ابوالحسن محمدبن ابی یعلی الزبیدی. و در میان کتب طبقات شیعه می توان کتابی همانند ((معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرواه)) نوشته سیدابوالقاسم خویی را از این سنخ دانست که با آن که عنوان طبقات در آن به کار رفته, اما به گونه الفبایی تنظیم شده است.

هم چنین, کتبی که تنها پیوستگی زمانی را بدون طبقه بندی مشخص مدنظر قرار می دهد, نیز از بحث ما خارج می شوند, که از این نوع می توانیم به کتاب ((طبقات الشعرا)) نوشته عبدالله بن معتز (247ـ296ه") و ((نزهه الالبإ فی طبقات الادبإ)) نوشته ابوالبرکات عبدالرحمن بن محمدبن ابی سعید انباری نحوی (م 577ه") اشاره نماییم. و بالاخره, کتبی که ملاک زمانی طبقه را یک قرن, یعنی صد سال, قرار داده اند, و شرح حال دانشمندان هر قرن را بر اساس حروف الفبایی یا به ترتیب سال وفات و یا بدون ترتیب مشخص بیان کرده اند, نیز از محل بحث ما خارج است; زیرا یک قرن زمانی نیست که بتواند گروهی مشخص را در خود جای دهد, از این نوع کتب می توانیم کتب زیر را مثال بزنیم:

کتاب الذیل علی طبقات الحنابله لابن رجب, زین الدین ابوالفرج عبدالرحمن بن شهاب الدین بغدادی (736ـ795ه"); طبقات النسایین, بکرابوزید (که نسابین قرن پانزدهم, از سال 1401ـ1406ه" , را علاوه بر قرون گذشته نیز ذکر می کند); منیه الراغبین فی طبقات النسابین, سیدعبدالرزاق کمونه الحسینی (که نسابین شیعه و سنی را از قرن اول تا چهاردهم مورد بررسی قرار می دهد); الفتح المبین فی طبقات الاصولیین, عبدالله مصطفی مراغی (که به قول نویسنده کتاب, اولین کتابی است که زندگانی اصولیون اعم از شیعه و سنی را تا قرن چهاردهم ذکر می کند), طبقات اعلام الشیعه, شیخ آغابزرگ طهرانی;

و موسوعه طبقات الفقهإ, جعفر سبحانی (تحت اشراف). اما کتبی که در دایره بحث باقی می ماند را می توان از جهت سبک نگارش به سه قسم تقسیم کرد:

الف. کتبی که در آغاز با ذکر شماره طبقه, طبقات را دسته بندی کرده و سپس به ذکر دانشمندان به ترتیب حروف الفبا پرداخته و در ذیل هر نام, شماره طبقه او را نیز ذکر کرده اند.

کتاب شاخص در این سبک در میان اهل سنت کتاب تقریب التهذیب ابن حجر عسقلانی (773ـ852ه") است که در آغاز طبقات راویان را از صحابه پیامبر اکرم (ص) تا ترمذی (م 279ه") به چهار طبقه بزرگ صحابه ـ تابعین, اتباع تابعین و تبع الاتباع تقسیم نموده و سپس آن ها را به دوازده طبقه کوچک تر بخش نموده و هر طبقه را شماره گذاری کرده است; مثلا صحابه را طبقه اول, تابعین بزرگ همچون سعیدبن مسیب را طبقه دوم, تابعین متوسط مانند حسن بصری و ابن سیرین را طبقه سوم و... دانسته است.(19) در میان شیعه, دانشمندانی چون محمدتقی مجلسی, ابن ابی جامع عاملی و آیت الله بروجردی به این سبک عمل کرده اند; بدین گونه که مرحوم مجلسی طبقات محدثین از شیخ طوسی (385ـ460ه") و نجاشی (372ـ450ه") تا اصحاب امام حسین(ع) و امام علی(ع) را در دوازده طبقه تقسیم بندی کرده و طبقات را بر خلاف ابن حجر از پایین به بالا شماره گذاری نموده است; یعنی طبقه شیخ طوسی را طبقه اول و طبقه اصحاب امام حسین(ع) و امام علی(ع) را طبقه دوازدهم قرار داده است و سپس به ترتیب الفبا به ذکر راویان پرداخته و در ذیل نام هر کدام, شماره طبقه او را نیز ذکر کرده است. (20)

شیخ عبداللطیف بن علی بن احمدبن ابی جامع عاملی از شیخ مفید تا ابن ابی عمیر را به شش طبقه تقسیم نموده و هریک را به نام مشهورترین در آن طبقه از قرار زیر نام گذاری کرده است:

1ـ طبقه شیخ مفید 2ـ طبقه شیخ صدوق 3ـ طبقه کلینی 4ـ طبقه سعد 5ـ طبقه احمدبن محمدبن عیسی 6ـ طبقه ابن ابی عمیر(21)

و آیت الله بروجردی طبقات روات را از صحابه پیامبر اکرم(ص) تا طبقه شیخ طوسی (یعنی رواتی که سال وفاتشان حدود 450ه" می باشد) در دوازده طبقه تقسیم بندی کرده و در بعضی از طبقات به معاصران روات اهل سنت نیز اشاره می نماید, اما متإسفانه در هنگام مرتب کردن سلسله اسانید کافی, شماره طبقات را ذکر نمی کند وی سپس طبقات راویان شیعه از شیخ طوسی(ره) تا اساتید خود را به بیست و چهار طبقه تقسیم می کند که مجموع طبقات با دوازده طبقه پیشین به سی و شش طبقه می رسد.(22) و بدین ترتیب خود را در طبقه سی و هفتم قرار می دهد.(23)

ب. کتبی که از همان آغاز بر اساس طبقه بندی و البته طبق ملاک های مختلفی که صاحبان آن ها در طبقه بندی دارند, سامان گرفته است و در ذیل هر طبقه نام روات و محدثین آن طبقه آمده است.

بسیاری از کتب طبقات اهل سنت بر این منوال است, که از آن جمله می توانیم از کتبی همچون الطبقات الکبری, ابن سعد (م 230ه") طبقات خلیفه بن خیاط (م 240ه"), الطبقات مسلم بن حجاج نیشابوری (206ـ261ه"), کتاب های الثقات و مشاهیر علمإ الامصار ابن حبان بستی (م 354ه") تذکره الحفاظ ذهبی (م 748ه"), طبقات المحدثین باصبهان و الواردین علیها, نوشته ابی الشیخ انصاری (274ـ396ه") نام ببریم که معمولا به تقسیم بندی طبقات در سه طبقه بزرگ اصحاب, تابعین و تابعی التابعین پرداخته و هر یک طبق ملاک های خود در دورن این سه طبقه بزرگ, طبقات کوچک تری را نیز ذکر می کنند. در این میان, بعضی از دانشمندان این رشته که قصد بررسی طبقات بعد از این سه دوره را دارند, به شماره بندی طبقات اقدام می نمایند که از این نوع می توان به کتابی همچون ((تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام)) ذهبی اشاره نموده که ضمن بررسی حوادث سیاسی اسلام, به طبقه بندی عصرهای زندگانی دانشمندان پرداخته و از سال وفات پیامبر اکرم(ص), (11ه") تا سال 640ه" را در 64 طبقه را تقسیم نموده و هر طبقه را شماره گذاری کرده است. او هم چنین در کتاب سیراعلام النبلإ در یک تقسیم بندی دیگری دانشمندان و اشراف, از تابعین تا زمان اساتید و شیوخ خود, را در 35 طبقه جای داده است.(24)

وی در کتاب دیگر خود که ((معرفه القرإ الکبار علی الطبقات و الاعصار)) نام دارد, قاریان قرآن را تا قرن ششم در دوازده طبقه تقسیم بندی نموده و شماره گذاری می کند و در هر طبقه معمولا به ذکر نام افراد بر اساس تاریخ وفات آن ها می پردازد که آخرین قاری این کتاب در سال 539ه" وفات یافته است.

هم چنین بعضی از کتب ترتیب یافته برای طبقه بندی فقها نیز از این سبک پیروی کرده اند که در این میان می توانیم کتاب ترتیب المدارک و تقریب المسالک لاعلام مذهب مالک نوشته قاضی عیاض (م 544ه") را شاهد بیاوریم که 1500 تن از فقهای مالکی شهرهای مختلف را تا زمان خود در ده طبقه با ذکر شماره تقسیم بندی می کند.(25)

و نیز بعضی از کتب طبقه بندی دانشمندان کلام در این سبک جای می گیرند که از آن جمله می توانیم از کتاب فرق و طبقات المعتزله نوشته قاضی عبدالجبار (م 415ه") یاد کنیم که طبقات دانشمندان کلامی پیش از خود را در ده طبقه تقسیم بندی کرده و در طبقه اول خلفای چهارگانه و اصحاب را قرار داده و در طبقه دوم از شخصیت هایی چون حسنین علیهماالسلام نام می برد و در طبقات دیگر مشهورین متکلمین معتزلی را ذکر می کند و در بعضی از موارد نظریات آن ها را نیز میآورد. این ترتیب بندی از سوی احمدبن یحیی بن مرتضی (764ـ840ه") در کتاب طبقات المعتزله مورد پیروی قرار گرفته و او در ادامه, قاضی عبدالجبار را در طبقه یازدهم و یاران او را در طبقه دوازدهم قرار داده است.

در میان کتب طبقات شیعه تنها به کتاب ((طرائف المقال فی معرفه طبقات الرجال)) نوشته سیدعلی اصغر جابلقی بروجردی (م 1313ه") برمی خوریم که این سبک را به کار گرفته است.

مولف در این کتاب, اساتید و معاصرین خود را تا اصحاب پیامبر اکرم(ص) در 31 طبقه جای داده و طبقات را از پایین به بالا شماره گذاری کرده است; یعنی اصحاب در طبقه سی ویکم قرار گرفته اند. نویسنده در این کتاب, در درون هر طبقه دانشمندان شیعه را بدون هیچ گونه ترتیبی اعم از ترتیب الفبایی و یا ترتیب بر حسب سال وفات آورده است و در ترتیب بندی طبقات رابطه شاگردی و استادی طبقه پایین تر را به عنوان یک ملاک اصلی مورد نظر قرار نداده است.

ج. در این سبک پس از پایه ریزی طبقات مختلف, در هر طبقه یک شخصیت به عنوان محور قرار داده می شود و تنها به ذکر شاگردان آن شخصیت محوری پرداخته می شود, بدون این که روابط شاگردی و استادی هر طبقه با طبقه بعدی لحاظ گردد.

ناگفته پیداست که این سبک تنها در نزد شیعه کاربرد دارد که می تواند بدون هیچ گونه اختلاف درون گروهی, ائمه خود را به عنوان شخصیت های محوری هر طبقه مدنظر قرار دهد.

دو کتاب ((رجال الطوسی)) تإلیف شیخ ابوجعفر طوسی (385ـ460ه") و رجال البرقی طبق این روش سامان یافته است, که مولف در آغاز به ذکر اصحاب پیامبر اکرم (ص) پرداخته و سپس یاران هر امام(ع) را برمی شمارد.

در کتاب رجال برقی آخرین طبقه, روایت کنندگان از حضرت امام حسن عسکری(ع) می باشند, اما در رجال الطوسی مولف پس از ذکر اصحاب امام حسن عسکری علیه السلام, بابی تحت عنوان ((من لم یرو عن واحد من الائمه علیهم السلام)) باز نموده و به ترتیب الفبا (هم چنان که در دیگر طبقات نیز این ترتیب رعایت شده است) به ذکر نام کسانی که به طور مستقیم روایتی از ائمه علیهم السلام نقل ننموده و بیشتر آنان در زمان پس از غیبت صغری می زیسته اند, می پردازد. در میان سه سبک آن چه که بیشتر هدف طبقات نگاری محدثین را, که بررسی پیوستگی یا ناپیوستگی سلسله اسناد روایت است, تإمین می کند, سبک دوم است که گروه ها هر یک در طبقه خود قرار گرفته اند و یک حدیث شناس می تواند به آسانی رابطه شاگردی و استادی آن ها را تشخیص دهد.

هر چند سبک شناسی اول نیز این هدف را تإمین می نماید, اما از آن جا که افراد یک طبقه, به صورت یک جا ذکر نشده اند و تنها در ذیل نام افراد, طبقه آن ها نیز تعیین شده است, از محتوای اصلی طبقات نگاری فاصله می گیرد و در حقیقت, می توان آن را نوعی طبقات نگاری تغییر شکل یافته سبک دوم دانست که با اهدافی چون سهولت دسترسی به نام راویان پدید آمده است. اما در سبک سوم, راویشناس تنها می تواند به حدود عصر راویان مختلف پی ببرد, بدون آن که پیوستگی بین طبقات را به خوبی بشناسد. این سبک کارآیی خود را در روایت راویان از شخصیت های محوری به خوبی نشان می دهد; به عنوان مثال, به راحتی می توان دریافت که مثلا یاران امام حسن عسکریعلیه السلام نمی توانند روایتی از امام صادق علیه السلام نقل نمایند. اما این که آیا می توانند از اصحاب امام صادق(ع) روایت نقل کنند یا نه, این سبک نمی تواند آن را بیان کند; زیرا این امکان وجود دارد که اصحاب امام حسن عسکریعلیه السلام بتوانند از اصحاب سال خورده امام صادق علیه السلام نقل روایت نمایند.

3ـ ملاک های تعیین طبقه
طبقات نگاران مختلف برای تعیین طبقه, بر ملاک های یکسان, اتفاق نظر ندارند و در تعیین ملاک راه های مختلفی را پیموده اند. محمدبن سعد کاتب واقدی (168ـ230ه") در چینش کتاب طبقات خود پنج ملاک جنسیت, زمان, شرف, جغرافیا و علوالروایه و الاسناد را مد نظر قرار می دهد.

او در آغاز بر اساس ملاک جنسیت, راویان مرد را از راویان زن جدا می کند و در کتاب هشت جلدی خود پس از جلد اول و بخشی از جلد دوم که به پیامبر(ص) اختصاص دارد, شش جلد دیگر را به مردان و جلد هشتم را به زنان اختصاص می دهد.

تإثیر ملاک زمان را می توانیم در تقسیم بندی راویان به صحابه و تابعین مشاهده نمائیم. هم چنین, در زیرطبقه های این دو طبقه نیز در مواردی به تإثیر این ملاک برخورد می نماییم; به عنوان مثال, وی طبقه پنجم صحابه را کسانی قرار داده که در هنگام وفات پیامبر اکرم(ص) از سن کمی برخوردار بوده اند.

منظور از ملاک شرف, فضیلت های راویان و نسب آن ها می باشد که بیشترین تإثیر این ملاک را در تقسیم بندی طبقه صحابه به پنج طبقه کوچک تر می بینیم; بدین گونه که در طبقه اول اصحابی را قرار داده که در جنگ بدر شرکت داشتند, و در هنگام ذکر نام آن ها شرافت در نسب را رعایت کرده است, بدین ترتیب که در آغاز به ذکر بنی هاشم و موالی آن ها و سپس بنی عبدشمس و... می پردازد.

و در طبقه دوم مسلمانان با سابقه ای را قرار می دهد که به عللی همچون هجرت به حبشه نتوانستند در جنگ بدر شرکت کنند, اما در جنگ احد و جنگ های پس از آن تا جنگ خندق شرکت داشتند. در طبقه سوم شرکت کنندگان در جنگ خندق و جنگ های پس از آن تا فتح مکه را قرار می دهد. و طبقه چهارم را کسانی می داند که در فتح مکه و پس از آن مسلمان شدند و بالاخره, در طبقه پنجم کسانی را قرار می دهد که هنگام وفات پیامبر اکرم(ص) سن کمی داشتند.

ملاک جغرافیایی را در آغاز طبقه تابعین مشاهده می کنیم که ابن اسعد ابتدا آن ها را بر اساس شهرهای محل سکونتشان تقسیم بندی می کند و در این راستا به ترتیب راویان شهرهای مدینه, مکه, طائف, یمن, یمامه, بحرین در شبه جزیره عربستان و سپس راویان شهرهای کوفه, بصره, واسط, مدائن, بغداد در عراق و آن گاه راویان شهرهای خراسان, ری, همدان, قم در مشرق و بعد از آن راویان شهرهای شام و جزیره, مصر, افریقیه و اندلس در مغرب را ذکر می کند.

و اما پنجمین ملاک, یعنی ((علو الروایه و الاسناد)), را می توانیم به خوبی در ترتیب ذکر راویان تابعین هر شهر مشاهده نماییم; بدین ترتیب که مثلا هنگام ذکر تابعین شهر مدینه, راویانی که از ابوبکر و عمر روایت نقل کرده اند را بر ناقلان از عثمان و حضرت علی(ع) مقدم می دارد, و راویان از صحابه کوچکی همچون اسامه بن زید و عبدالله بن عمر را در طبقه دوم تابعین شهر مدینه قرار می دهد, همین طور, راویان از بزرگان تابعین را بر راویان از تابعین کوچک مقدم می دارد.(26)

خلیفه بن خیاط (م 240ه") نیز در نگارش طبقات, از ملاک هایی چون زمان, نسب و جغرافیا استفاده می کند که البته در به کارگیری آن ها اختلاف نظرهایی با ابن سعد دارد.(27) پس از او, ابن حبان بستی (م 354ه") در کتاب مشاهیر علمإ الامصار از دو ملاک زمان و جغرافیا بهره گرفت. اما طبقات نگاران بعدی جز به ملاک زمان, به ملاک های دیگر کمتر توجه کردند, زیرا نکته اصلی مورد توجه آن ها و بخصوص محدثینشان, رابطه استادی و شاگردی بین طبقات مختلف بود که به نظر آن ها تنها با ملاک زمان و تعیین سال وفات آن ها امکان پذیر بود و ملاک هایی چون نسب و جغرافیا در این جهت کارآیی نداشت.

البته چنان که اشاره شد, عامل جغرافیا نمی تواند در این راستا بی تإثیر باشد, زیرا با شناخت محل سکونت راوی و چگونگی حیات علمی او و نیز آگاهی از سفرهای او به نقاط دیگر می توانیم به امکان یا عدم امکان روایت نمودن او از راویان شهرهای دیگر پی ببریم و حق آن بود که این ملاک در کتب طبقات نگاری به طور جداگانه مورد توجه قرار می گرفت و شاید احساس این نقیصه بود که به همراه اموری همچون حس وطن دوستی, بعضی از طبقات نگاران را وادار نمود تا اقدام به طبقات نگاری محلی نمایند. از جمله کتبی که به این امر اختصاص دارند می توان از کتاب هایی همچون طبقات الشامیین نوشته ابوسعید عبدالرحمن بن ابراهیم (170ـ245ه"), طبقات علمإ افریقیه و طبقات علمإ تونس نوشته ابوالعرب محمدبن احمد تمیمی قیروانی (م 333ه"), طبقات الجزریین تإلیف ابوعروبه حسین بن محمد حرانی (م 318ه"), طبقات المحدثین با صبهان و الواردین علیها نوشته ابوالشیخ عبدالله بن محمدبن جعفر اصفهانی (274ـ369ه") و طبقات علمإ بلخ تإلیف ابواسحاق ابراهیم بن احمد بلخی (م 376ه") یاد کرد.(28)

اما طبقات نگارانی که تنها بر ملاک زمان تکیه کردند, نتوانستند بر یک مفهوم مشخص از زمان اتفاق نظر داشته باشند. ولی می توان گفت که بیشتر آن ها معنایی معادل نسل (جیل) را از طبقه منظور می دارند که در میان آن ها همه آن هایی که طبقات اولیه را به دو طبقه اصحاب و تابعین, یا سه طبقه, یعنی به علاوه تابعی التابعین, و یا چهار طبقه, یعنی به اضافه تبع الاتباع تقسیم می نمایند, چنین معنایی را از طبقه در نظر دارند.

به نظر می رسد که علت اصلی در نظر گرفتن چنین معنایی از طبقه آن است که طبق این تقسیم بندی امکان ملاقات هر طبقه با طبقه بالاتر و برقراری رابطه استادی و شاگردی بین آن ها به صورت امری طبیعی وجود دارد. شاید بتون گفت که الهام بخش چنین تقسیم بندیای روایاتی است که اهل سنت از پیامبر اکرم(ص) نقل می کنند, که در این جا به ذکر یکی از آن ها می پردازیم:

عن ابن سعید الخدری رضی الله عنه قال: قال رسول الله(ص): یإتی علی الناس زمان فیغزو فئام من الناس فیقولون: فیکم من صاحب رسول الله(ص) فیقولون لهم: نعم فیفتح لهم ثم یإتی علی الناس زمان فیغزو فئام من الناس فیقال: فیکم من صاحب اصحاب رسول الله(ص) فیقولون: نعم, فیفتح لهم ثم یإتی علی الناس زمان فیغزو فئام من الناس فیقال: هل فیکم من صاحب من صاحب اصحاب رسول الله(ص) فیقولون: نعم فیفتح لهم.(29)

اما از آن جا که بعضی, تقسیم بندی نسلی را وافی به منظور طبقات نگاری ندیدند, هر یک از این طبقات چهارگانه را به طبقات کوچک تر تقسیم نمودند, بدون آن که ملاک مشخصی برای کار خود ارایه دهند; به عنوان مثال, حاکم نیشابوری (321ـ405ه") طبقه اصحاب را به دوازده طبقه کوچک تر تقسیم می نماید که در طبقه نخست, اولین مسلمانان یعنی ابوبکر, عمر, عثمان و علی(ع) را قرار داده و طبقه دوازدهم را افرادی می داند که در حال خردسالی, پیامبر اکرم(ص) را در حجه الوداع و فتح مکه مشاهده کرده اند و برای این طبقه افرادی همچون سائب بن یزید و عبدالله بن ثعلبه را مثال میآورد.(30) پس از آن, طبقه تابعین را به پانزده طبقه کوچک تر تقسیم می نماید,(31) که چنان چه اشاره شد, شبیه این تقسیم بندی را در طبقات ابن سعد و خلیفه بن خیاط, اما در طبقاتی بزرگ تر, مشاهد می نماییم.

در این میان تعدادی از طبقات نگاران اقدام به تعیین فاصله زمانی مشخص برای طبقه نموده اند, اما در این جا نیز با هم اتفاق نظر ندارند; زیرا بعضی از آن ها مانند ذهبی هر طبقه را ده سال(32) و بعضی مانند ابن عباس, در قولی که به او نسبت داده شده, آن را بیست سال می داند(33) و ابن کثیر از قول برخی آن را چهل سال ذکر می کند.(34)

به نظر می رسد مستند قول اخیر حدیث منسوب به پیامبر اکرم(ص) باشد که می فرماید!

((امتی علی خمس طبقات, کل طبقه اربعون عاما فاما طبقتی و طبقه اصحابی فاهل علم و ایمان و اما الطبقه الثانیه ما بین الاربعین الی ثمانین فاهل بر و تقوی)). (35)

البته در روایت دیگری که اهل سنت نقل کرده اند, طبقه در یک مرحله بر چهل و در مرحله دیگر بر هشتاد سال تطبق داده شده است.(36)

البته ابن جوزی این روایات را جعلی دانسته است.(37) شاید بتوان گفت یکی از علل اختلاف در تحدید زمانی طبقه, اختلاف در تحدید زمانی کلمه ((قرن)) است که در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است و احتمالا منشإ فکر طبقه نگاری در میان مسلمانان شده است. آن حدیث چنین است:

((خیر امتی قرنی ثم الذین یلونهم ثم الذین یلونهم...))(38)

که البته در این جا این جوزی به علت وجود این حدیث در صحیح بخاری آن را از موضوعات به حساب نیاورده است.

ابن منظور بعد از آن که در تعریف قرن, آن را به ((الامه تإتی بعد الامه)) تعریف کرده در تحدید زمانی آن اقوال مختلفی را همچون ده سال, بیست سال, سی سال, شصت سال, هفتاد سال, هشتاد سال (متوسط عمر مردم یک زمان) و صد سال ذکر کرده است. (39) شاید بتوان یکی از علمی ترین کارهای انجام شده در تحدید زمانی طبقات را شیوه آیت الله بروجردی دانست. ایشان اولا با توجه به عمر متعارف اشخاص و ثانیا با توجه به سن متعارف تحمل حدیث, فاصله زمانی بین اصحاب پیامبر اکرم(ص) تا زمان شیخ طوسی (385ـ460ه"), یعنی آخرین مولف کتب اربعه شیعه, را به دوازده طبقه تقسیم می کند; با این بیان که اگر در روایتی که شیخ طوسی(ره) از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند, همه افراد سند دارای عمری متعارف بوده و در سن متعارف تحمل حدیث کرده باشند, این سلسله سند دارای دوازده راوی می باشد. و سپس خود متذکر این نکته می شود که در صورت سال خورده بودن راوی یا فراگرفتن حدیث قبل از وقت متعارف آن, این ترتیب به هم خورده و تعداد روات کمتر می شوند و در این هنگام سند در اصطلاح حدیث شناسان, عالی می شود. (40)

بدین ترتیب, با توجه به تولد شیخ طوسی در سال 385ه" , اگر او را در دهه سوم عمر خود دارای سن متعارف تحمل حدیث بدانیم و طبقه صحابه را از سال یازده هجری به حساب آوریم, با تقسیم تفاوت این دو بر عدد دوازده, رقمی در حدود 34 به دست میآید که می توانیم آن را تعیین تقریبی طبقه از نظر ایشان بدانیم.(41)

4ـ فواید و اشکالات طبقات نگاری(42)
الف. فواید

فواید طبقات نگاری را می توان در دو بخش تاریخی و حدیث شناسی(43) مورد بررسی قرار داد.

در بخش تاریخی, کتب طبقات نگاری در رشته های مختلف علوم مورد توجه قرار می گیرند, اما در بخش حدیث شناسی تنها کتب طبقات نگاری محدثان بررسی می شود. فواید بخش تاریخی می تواند به سه قسمت دنیای اسلام, شهرها و کشورهای خاص و نیز رشته های مختلف علوم تقسیم شود. بررسی مجموع کتب طبقات نگاری در رشته های مختلف می تواند ما را از وضعیت علم و تمدن در دنیای اسلام در زمان های مختلف آگاه نموده و سیر صعودی یا نزولی آن را برای ما مشخص کند; کاری که از کتب تراجم صرف و یا تاریخ سیاسی برنمیآید; زیرا بررسی گروهی و طبقاتی دانشمندان علوم مختلف به صورت یک جا در آن کتب مشاهده نمی شود.

هم چنین, به گفته بعضی از معاصران, بررسی وضعیت اخلاقی دانشمندان از دیگر فواید این قسمت می باشد; زیرا فی المثل, با مطالعه اخلاق و رفتار طبقه ای مانند صحابه و مقایسه آن با طبقه تابعین, فضایل اخلاقی چون زهد, صداقت و... را در طبقه اول بیشتر مشاهده می کنیم. همین طور, با نسبت سنجی طبقه تابعین با طبقات بعدی, این صفات را در تابعین بارزتر می بینیم, و از این جا می توانیم به استنتاجی کلی همچون نسبت معکوس گسترش اسلام با اخلاق در قرون اولیه اسلامی دست یابیم,(44) که بررسی علل این تناسب معکوس می تواند تحلیل گر تاریخی را در به دست آوردن اوضاع اجتماعی هر دوره و نیز تبیین روابط بین جریانات مختلف تاریخ همچون رابطه فتوحات و اخلاق در جامعه اسلامی یاری نماید.

بررسی طبقات نگاریهای محلی و نیز طبقات نگاریهای عمومی همانند طبقات ابن سعد که در کتاب خود به بررسی طبقات مختلف دانشمندان در شهرها و کشورها پرداخته اند, می تواند ما را از کیفیت گسترش علم و اخلاق در نقاط مختلف دنیای اسلام آگاه نموده و توجه دانشمندان آن شهرها به علوم متفاوت در ادوار مختلف را برای ما بیان نماید.

طبقات نگاریهای رشته های مختلف, همچون کتب طبقات الفقهإ و طبقات الصوفیه, سیر تطور آن رشته ها را در زمان های مختلف نشان داده و نقاط اوج و حضیض آن را برای ما روشن می سازد. به عنوان مثال, با بررسی کتب طبقات صوفیه در می یابیم که سیر نگارش این کتب از قرن سوم شروع شده, در قرن چهارم شکوفایی رسیده و در قرن پنجم مراحل رشد خود را پیموده و به اوج رسیده است.(45) و از این جا می توان مراحل توجه به صوفی گری در دنیای اسلام را تبیین نمود. و یا با بررسی سیر طبقات نگاری فقها, در می یابیم که آغاز طبقات نگاری فقهای مذاهب مختلف از قرن چهارم شروع شده و در هر قرن به رشد کتب طبقات نگاری مذاهب خاصی برخورد می کنیم که این مسإله نشان گر تثبیت پدیده تمذهب در قرن چهارم و نیز بیان گر احتمالی رشد هر مذهب متناسب با کتب طبقات نگاری آن مذهب در ادوار مختلف می باشد. در بخش حدیث شناسی, فواید طبقات نگاری باید به دو قسمت فواید عام و فواید خاص تقسیم نماییم.

مراد از فواید عام فوایدی است که طبق همه مبانی و مذاهب بر طبقات نگاری مترتب می شود. و فواید خاص فوایدی است که تنها طبق بعضی از مبانی یا مذاهب جریان می یابد.

در باب فواید عام شاید جامع ترین و بهترین عبارت از سخاوی (م 902ه") باشد که می گوید:

و فائدته الامن من تداخل المشتبهن کالمتفقین فی اسم او کنیه و نحو ذلک و امکان الاطلاع علی تبیین التدلیس و الوقوف علی حقیقه المراد من العنعنه لمعرفه الحدیث المرسل او المنقطع و تمییزه عن الحدیث المسند.(46)

طبق این گفته, فواید طبقات نگاری در سه چیز خلاصه می شود:

1ـ جلوگیری از اشتباه در اسامی یکسان
در هنگام مراجعه اجمالی به علم رجال حدیث در می یابیم که در موارد زیادی راویان دارای اسامی یکسان می باشند و حتی در بعضی از موارد این یکسانی در نام های پدران و اجداد آن ها نیز مشاهده می شود و نیز گاهی کار به جایی می رسد که کنیه ها و القاب آن ها نیز یکسان, است, و این امر باعث اشتباه افراد ناوارد در حکم به توثیق یا تضعیف راویان می شود. به همین جهت حدیث شناسان توجه خاصی به این مطلب نموده و حتی برخی از آنان مانند خطیب بغدادی تإلیفی مستقل با نام ((کتاب المتفق و المفترق)) پدید آورده اند.(47)

و ابن صلاح نوع پنجاه و چهارم از علوم حدیث را به این امر اختصاص داده و آن را چنین معرفی می کند.

((معرفه المتفق و المفترق من الاسمإ و الانساب و نحوهما))(48)

شناخت طبقه راویان می تواند دانشمند رجالی را در تشخیص این افراد از یکدیگر کمک نماید; به عنوان مثال, در میان راویان اهل سنت دو راوی با نام ((اسماعیل بن ابان)) وجود دارد که اولی اسماعیل بن ابان وراق ازدی (م 216ه") و موثق می باشد, و دیگری اسماعیل بن ابان غنوی (م 210ه") و دروغگو بوده است. اولی از طبقه اول اتباع التابعین همانند سفیان ثوری نقل روایت می کند, درحالی که دومی از آخرین طبقه تابعین (بقایا التابعین) روایت نقل می نماید.(49)

هم چنین, در رجال شیعه به نام ((ابراهیم بن اسحاق)) برخورد می کنیم که مشترک بین دو نفر است; اولی را شیخ طوسی در طبقه اصحاب امام هادی علیه السلام جای داده و او را توثیق نموده است,(50) درحالی که دومی را در طبقه ((من لم یرو عن واحد من الاثمه علیهم السلام)) قرار داده و او را ضعیف شمرده است.(51)

اما باید توجه داشت که این فایده تنها در صورتی محقق می شود که طبقات این گونه افراد متفاوت باشد و در صورت یکسان بودن طبقه, دیگر چنین فایده ای وجود ندارد; به عنوان مثال, ابن صلاح از چهار نفر نام می برد که همگی دارای اسم ((احمدبن جعفربن حمدان)) بوده و در یک عصر می زیسته اند.(52)

2ـ امکان دستیابی به موارد تدلیس
اگر تدلیس را به معنای نقل حدیث یک راوی از راوی دیگر به گونه ای که راوی اول, راوی دوم را ملاقات نکرده باشد و نقل او برای مخاطب تو هم سماع مستقیم او را پدید میآورد, فرض نمائیم(53) در این صورت ممکن است بخشی از تدلیس به بحث ما مربوط شود; زیرا چنین تدلیسی شامل هر دو صورت هم طبقه بودن و هم طبقه نبودن دو راوی می گردد.

اما اگر تدلیس را چنین معنا نماییم که: ((... هوان یروی عمن لقیه او عاصره مالم یسمعه منه علی وجه یوهم انه سمعه منه)),(54) در این صورت طبقات نگاری نمی تواند موارد تدلیس را مشخص نماید; زیرا هر دو را وی در یک طبقه بوده و امکان نقل وجود داشته است. چنین مواردی از تدلیس را باید از راه های دیگر کشف کرد.

3ـ کمک به تشخیص مصادیق عنعنه
در علم درایه, اصطلاح عنعنه به معنای آن است که پیوستگی بین افراد سند با کلمه ((عن)) برقرار شده باشد, بدون آن که عبارتی که دلالت بر سماع مستقیم یا غیر مستقیم راویان از یکدیگر نماید, در سلسله سند آورده شود.(55)

سند چنین حدیثی در واقع ممکن است یکی از دو حالت زیر را داشته باشد:

1ـ مسند: یعنی سلسله سند با پیوستگی تمام و بدون افتادگی, به معصوم برسد. (56)

2ـ مرسل: یعنی در سلسله سند افتادگی وجود داشته باشد.

حدیث مرسل خود دو گونه است:
الف. منقطع یا مقطوع

و آن حدیثی که تنها یک واسطه از سلسله سند آن افتاده باشد.

ب. معضل

آن حدیثی است که بیش از یک واسطه از سلسله سند آن افتاده باشد.(57) رجال شناسی با استفاده از طبقات نگاری می تواند در موارد ((عنعنه)) اولا تشخیص دهد که آیا حدیث مسند است یا مرسل, و ثانیا در صورت ارسال آیا منقطع است یا معضل.(58) از موارد استفاده فقهای شیعه از این مطلب می توانیم نمونه هایی را به عنوان مثال در عبارات امام خمینی(ره) ببینیم; مثلا ایشان هنگام نقل سند روایتی که در آن علی بن محمد از عبدالله بن سنان نقل روایت می کند, می فرمایند:

علی بن محمد از اساتید کلینی (م 329ه") است و او نمی توانسته عبدالله بن سنان را که از اصحاب امام صادق(ع) (م 148ه") بوده ملاقات کرده باشد... و این مطلب مسلم است که علی بن محمد و راویان هم طبقه او نمی توانند از عبدالله بن سنان و راویان طبقه او و حتی راویان واقع شده در طبقه پایین تر همانند ابن ابی عمیر و جمیل, روایت نقل نمایند.(59)

هم چنین, ایشان در مورد دیگر, امکان نقل حسین بن سعید از بکیر بن اعین و راویان هم طبقه او را بعید دانسته و از این جهت سند را ((مظنون الارسال)) به حساب میآورند.(60)

یکی از مهم ترین مسایل تاریخی که می توان آن را به عنوان ملحقات اپی نوشت ها: 1. دانشجوی دکتری تاریخ و تمدن ملل اسلامی. 2. البته مدتی بعد جاعلان آبدیده تر شدند و شروع به جعل حدیث با سلسله سند و آن هم سلسله سند صحیح, کردند 3. ابن منظور, لسان العرب, تصحیح علی شیری (چاپ اول: بیروت, دارالحیإ التراث العربی, 1408ه") ج 8, ص 120. 4. سوره ملک, آیه 3. 5. نهج البلاغه, صحبی صالح, نامه 53, فقره 41ـ43. 6. ابوعمر و عثمان بن عبدالرحمن شهروزی (ابن الصلاح), مقدمه ابن الصلاح فی علوم الحدیث (چاپ اول: بیروت, دارالفکر, 1418ه" , ص 238. ((طبقه گروهی هستند که در سن و اسناد و یا فقط در اسناد به هم نزدیک هستند)). 7. عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی, تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی, تحقیق عبدالوهاب عبداللطیف (چاپ دوم: المدینه المنوره, المکتبه العلمیه, 1392ه") ج 2, ص 381. 8. زین الدین بن علی شهید ثانی, الرعایه فی علم الدرایه, تحقیق عبدالحسین محمدعلی بقال (چاپ دوم: قم, کتابخانه آیت الله العظمی مرعشی نجفی, 1413ه") ص 388. 9. ر.ک: عبدالله مامقانی, مقباس الهدایه فی علم الدرایه, تحقیق محمدرضا مامقانی, (چاپ اول: قم, موسسه آل البیت علیهم السلام لاحیإ التراث, 1411ه") ج 3, ص 48 سیدحسن صدرکاظمی عاملی, نهایه الدرایه شرح الوجیزه للشیخ البهایی, تحقیق شیخ ماجد غرباوی (قم, نشر مشعر, بی تا) ص 342. 10. جعفر سبحانی, (تحت اشراف), موسوعه طبقات الفقهإ (چاپ اول: قم, موسسه امام صادق(ع), 1418ه") ج 1, ص 9. 11. همان, ص 375. 12. همان, ص 273. 13. اسعد سالم تیم, علم طبقات المحدثین اهمیته و فوائده, (چاپ اول: ریاض, مکتبه الرشد للنشرو التوزیع, 1415ه") ص 7. 14. همان. 15. ابن الصلاح, همان. 16. محمدتقی مجلسی, روضه المتقین فی شرح من لایحضره الفقیه, تصحیح شیخ علی پناه اشتهاردی و سیدحسین موسویکرمانی, (تهران, بنیاد فرهنگ اسلامی کوشانپور, 1399ه") ج 14, ص 325. 17. منیر سلطان; ابن سلام و طبقات الشعرإ, (چاپ دوم: اسکندریه, منشإه المعارف, 1986) ص 143. 18. قاضی صاعداندلس, التعریف بطبقات الامم تاریخ جهانی علوم و دانشمندان تا قرن پنجم هجری, ترجمه و تحقیق غلامرضا جمشیدنژاداول, (چاپ اول: تهران, دفتر نشر میراث مکتوب, 1376) ص 59 (مقدمه مترجم). جرجی زیدان نیز در کتاب ((طبقات الامم اوالسلائل البشریه)) به گونه ای دیگر به تقسیم طبقات امم می پردازد. 19. شهاب الدین احمدبن علی (ابن حجر عسقلانی), تقریب التهذیب, تحقیق محمدعوامه, (چاپ چهارم: حلب, دارالرشید 1412ه") ص 75. 20. محمدتقی مجلسی, همان, ص 323 و ص 324 (شرح مشیخه الصدوق). 21. سیدحسن صدرکاظمی عاملی, همان, ص 102. 22. سیدمحمدحسین بروجردی, ترتیب اسانید الکافی, مقدمه محمد واعظزاده خراسانی, (چاپ اول: مشهد, بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی, بی تا) ص 111ـ113. 23. همان, ص 114. 24. شمس الدین محمدبن احمدبن عثمان ذهبی, سیراعلام النبلإ, تحقیق حسین اسد (چاپ چهارم: بیروت, موسسه الرساله, 1406ه") ج 1, ص 9. محقق این کتاب معتقد است که اصل کتاب 14 جلد و حاوی 40 طبقه است, نه 13 جلد و 35 طبقه. 25. برای اطلاع بیشتر ر.ک: علی احمد الترابی (البشیر), القاضی عیاض و جهوده فی علم الحدیث روایه و درایه (چاپ اول: بیروت, دارابن خرم, 1418ه") ص 223. 26. محمدبن سعد, سلسله الناقص من طبقات ابن سعد الطبقه الخامسه من الصحابه, تحقیق محمدبن صامل السلمی, (چاپ اول: طایف, مکتبه الصدیق) ج 1, ص 63ـ66 (مقدمه محقق). 27. ابی عمر و خلیفه (ابن خیاط) کتاب الطبقات, تحقیق سهیل زکار (بیروت, دارالفکر, 1414ه") ص 12 و 13 (مقدمه محقق). 28. اسعد سالم تیم, همان, ص 167ـ190. 29. ابوعبدالله محمدبن اسماعیل بخاری, صحیح البخاری, تحقیق مصطفی دیب البغا, (چاپ پنجم: بیروت و دمشق: دار ابن کثیر و الیمامه, 1414ه") ج 3, ص 1335, ش 3449. ترجمه: زمانی فرا می رسد که گروهی از مردم می جنگند و از آن ها می پرسند, آیا در میان شما کسی از اصحاب رسول خدا(ص) وجود دارد, و وقتی جواب مثبت می دهند, درها به روی آن ها گشوده می شود. سپس زمانی میآید که گروهی از مردم می جنگند و از آن ها پرسیده می شود که آیا در میان شما کسی هست که اصحاب پیامبر خدا را مصاحب بوه باشد, و وقتی جواب مثبت می دهند, درها به روی آن ها گشوده می شود آن گاه زمانی فرا می رسد که گروهی از مردم می جنگند و وقتی از آن ها پرسیده می شود که آیا در میان شما کسی هست که مصاحب کسانی بوده باشد که همراه اصحاب پیامبر را مصاحب بوده اند, جواب مثبت می دهند, پس درها به روی آن ها گشوده می شود. 30. ابوعبدالله محمدبن عبدالله (حاکم نیشابوری), معرفه علوم الحدیث, (چاپ چهارم: بیروت, لجنه احیإ التراث العربی فی دار الافاق الحدیده, 1400ه") ص 22ـ41. 31. همان, ص 42. 32. شمس الدین محمدبن احمدبن عثمان ذهبی, تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام, تحقیق عبدالسلام تدمری, (چاپ اول: بیروت, دارالکتاب العربی, 1409ه") ج 1 (مقدمه محقق). 33. ابن منظور, همان, ص 121. 34. ابوالفدا, ابن کثیر, اختصار علوم الحدیث, تحقیق صلاح محمد محمد عویصه (چاپ اول: بیروت, دارالکتب العلمیه, 1409) ص 209. عبارت ایشان پس از نقل روایت ((خیر القرون قرنی)) چنین است: ((ومنهم من یجعل کل قرن اربعین سنه)). 35. ابوعبدالله محمدبن یزید قزوینی (ابن ماجه) سنن ابن ماجه, تحقیق محمد فواد عبدالباقی (بیروت, داراحیإ التراث العربی, بی تا) ج 2, ص 1349, ش 4058. 36. همان; روایت چنین است: ((... عن انس بن مالک عن رسول الله(ص), قال امتی علی خمس طبقات فاربعون سنه اهل بر و تقوی ثم الذین یلونهم الی عشرین و مإه سنه اهل تراحم و تواصل ثم الذین یلونهم الی ستین و مإه سنه اهل تدابر و تقاطع ثم المعراج الهرج النجا النجا)). ترجمه: امت من پنج طبقه می شوند که هر طبقه ای چهل سال است, اما طبقه من و یارانم طبقه اهل علم و ایمان است و اما طبقه دوم که بین چهل و هشتاد است, اهل نیکی و پرهیزکاری هستند. 37. ابوالفرج عبدالرحمن بن علی (ابن جوزی قرشی) کتاب الموضوعات, تحقیق عبدالرحمن محمد عثمان (چاپ دوم: بیروت, دارالفکر, 1403ه") ج 3, ص 197. 38. ابوعبدالله محمدبن اسماعیل بخاری, همان, ش 3450. در روایت بعدی, ((خیر الناس قرنی)) آمده است. ترجمه: بهترین امت من همان ها هستند که در قرن من زندگی می کنند سپس آن ها که از پی اینان میآیند و سپس آن آنان که از پی آنان میآیند.... 39. ابن منظور, همان, ج 11, ص 137. 40. سیدحسین بروجردی, همان, ص 111. عبارت عربی ایشان چنین است: ((المقدمه الثانیه فی بیان طبقات المحدثین: اعلم انک اذا نظرت الی الشیوخ الذین کانت لهم عنایه بالاحادیث المرویه عن رسول الله(ص) و من بعده من الائمه المعصومین صلوات الله علیهم و اشتغلوا برهه من اعمار هم بطلبها و اخذها عمن تقدمهم من اساتذتهم و برهه اخری منها بروایتها لتلامذتهم الذین لم یدرکوا هولإ الاساتذه, و رتبتهم علی وجه یتمیز الشیوخ فی کل عصر عن التلامذه و جدت طبقاتهم من الصحابه الذین رووا الحدیث عن رسول الله(ص) الی عصر الشیخ الموفق ابی جعفر الطوسی, الذی هو آخر مصنفی الجوامع الاربعه من اصحابنا و قدوله سنه 385 و توفی سنه 460 فیما اذاکان جمیعهم قد عمر عمرا متعارفا و تحمل الحدیث فی سن یتعارف تحمله فیه اثنتی عشره طبقه...)). 41. البته بعضی این مقدار را سی سال دانسته اند که متوجه نشدم آن را چگونه محاسبه کرده اند. (سید محمدرضا حسینی جلالی, المنهج الرجالی و العمل الرائد فی الموسوعه الرجالیه لسید الطائفه آیت الله العظمی البروجردی (چاپ اول: قم, انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی, 1320ه") ص 97. 42. لازم به تذکر است که منظور از طبقات نگاری در این جا همان سه سبک طبقات نگاری است که در بخش های گذشته آن ها را پذیرفتیم, نه هر کتابی که عنوان طبقات را بر خود داشته باشد. 43. منظور از حدیث شناسی در این جا علوم مربوط به حدیث و اسناد آن است که علومی چون رجال و درایه را دربر می گیرد. 44. سالم تیم, ص 78. 45. ر.ک: محمدعبدالغنی حسن, زندگینامه ها, ترجمه امیره ضمیری, (چاپ اول: تهران, انتشارات امیرکبیر, 1362) ص 56 و 57. 46. شمس الدین محمدبن عبدالرحمن بن محمد سخاوی, فتح المغیث شرح الفیه الحدیث, تحقیق شیخ صلاح محمدمحمد عویصه, (چاپ اول: بیرت, دارالکتب العلمیه, 1414ه") ج 3, ص 292. 47. ابن الصلاح, همان, ص 218. 48. همان. 49. اسعد سالم تیم, همان, ص 45. 50. ابوجعفر محمدبن حسن طوسی, رجال الطوسی, تحقیق جواد قیومی اصفهانی (چاپ اول: قم, موسسه النشر الاسلامی, 1415ه") ص 383, ش 5635. 51. همان, ص 414, ش 5994. 52. ابن الصلاح, همان, ص 219. 53. ظاهر عبارت شهید ثانی(ره) در آغاز بحث تدلیس این معنا را افاده می کند; چنان چه می فرماید: ((... الراوی لم یصرح بمن حدثه و او هم سماعه للحدیث ممن لم یحدثه; همان, ص 143. 54. شهید ثانی, همان, ص 143. ترجمه: تدلیس (در اسناد) آن است که راوی از کسی که او را ملاقات کرده و هم عصر او بوده است, حدیث را که از او نشنید, به گونه ای نقل نماید که توهم شنیدن بی واسطه پدید آید. 55. همان, ص ;99 ایشان در تعریف حدیث معنعن چنین می فرماید: ((هو ما یقال فی سنده فلان عن فلان من غیر بیان للتحدیث و الاخبار و السماع)). 56. همان, ص: 96 ((المسند هو ما اتصل سنده مرفوعا من راویه الی منتهاه الی المعصوم)). 57. همان, ص 137. 58. برای آگاهی ازبعضی مثال های آن ر.ک: اسعد سالم تیم, همان, ص 84ـ86 و ص 92 و 93. 59. امام خمینی, کتاب الطهاره, تصحیح علی اکبر مسعودی (هم, چاپخانه مهر, بی تا) ج 3, ص 18. 60. همان, الرسائل (رساله فی الاجهاد و التقلید), تذییلات مجتبی طهرانی, (قمر, موسسه اسماعیلیان, 1385ه") ج 2, ص 109 و 110. 61. اسعد سالم تیم, همان, ص 57 و 58. 62. شهید ثانی, همان, ص ;386 عبدالله مامقانی, همان, ص 319. 63. سیدحسین بروجرودی, همان, ص 114. 64. اسعد سالم تیم, همان, ص 84ـ117. 65. اسعد تیم, همان, ص 52. 66. همان, ص 53. 67. همان, ص 55ـ56. 68. برای آشنایی با بعضی از منابع این بحث مراجعه شود به مقاله نگارنده تحت عنوان ((مبانی رجالی امام خمینی(ره))), مندرج در فصلنامه علمی, تخصصی علوم حدیث, شماره 14, ص 61. 69. اسحد سالم تیم, ص 75. 70. اکرم ضیإ الحمری, بحوث فی تاریخ السنه المشرفه (چاپ چهارم: مدینه منوره, مکتبه العلوم و الحکم, 1405ه") ص 186. 71. اسعد سالم تیم, همان, ص 129. 72. همان, ص 135ـ138. 73. محمدتقی مجلسی, همان, ص 325. 74. همان. 75. سیدحسین بروجردی, همان, ص 113. 76. فرانز روزنتال, علم التاریخ عندالمسلمین, ترجمه صالح احمدالعلی, (بغداد, مکتبه المثنی, 1963م), ص 135. 77. مانند اسعد سالم تیم در کتاب علم طبقات المحدثین و زیاد محمد منصور در مقدمه کتاب ((الطبقات الکبری لابن سعد...)). 78. ر.ک: ابن الصلاح, همان ص 238. 79. اسعد سالم تیم, همان, ص 3 و 4. 80. حاکم نیشابوری, همان, ص 22, 41, 46, 48, 49, 152, 190, 196. 81. ابن الصلاح, همان. 82. اسعد سالم تیم, همان, ص 4. 83. شمس الدین محمدبن عبدالرحمن بن محمد, فتح المغیث, تحقیق شیح صلاح محمد عویصه (چاپ اول: بیروت, دارالکتب العلمیه, 1414ه") ج 3, ص 292. ترجمه: بین طبقات و تاریخ, نسبت عموم و خصوص من وجه وجود دارد, که ماده اجتماع آن دو در شناخت راویان است و ماده افتراق تاریخ از طبقات, بیان حوادث است و ماده افتراق طبقات از تاریخ در جایی پیش میآید که وفات یک راوی در طبقه متقدم مانند یک بدری, پس از وفات راوی طبقه متإخر, مانند کسی که در جنگ بدر شرکت نداشته, باشد, که در این هنگام در طبقات, شخص دارای طبقه متقدم مقدم می شود, اما در تاریخ, شخص متإخرالوفاه مإخر می شود. تفاوتی که متإخران بین این دو گذاشته اند آن است که در تاریخ, بالذات به سال های تولد و وفات دقت می شود و حالات افراد بالعرض ذکر می گردد, اما در طبقات, بالذات به حالات راویان نگریسته می شود و بالعرض به سال های تولد و وفات. اما به نظر می رسد که تفاوت اولی به حقیقت نزدیک تر باشد. 84. ص 74ـ83. 85. ص 39ـ48 و 65ـ68. 86. ص 94ـ98. 87. 335ـ400 (چاپ بیستم: بیروت, دارالعلم للملایین). 88. ص 133ـ135. 89. ص 289ـ314. 90. شهید ثانی, همان, ص 338ـ402. 91. عبدالله مامقانی, همان, ص 48 و 319 و ج 6, ص 346ـ356. 92. سیدحسن صدرکاظمی عاملی, همان, ص 341ـ356. 93. سیدحسین بروجردی, همان, ص 113 و 114.

نظر شما