موضوع : پژوهش | مقاله

نهضت ترجمه؛ نتایج و پیآمدهای آن

مجله  تاریخ اسلام  نهم دیماه سال 1379 شماره چهارم 

نویسنده : فاطمه جان احمدی
آن چه فرا رو دارید مقاله ای است با عنوان: ((بررسی تاریخ ترجمه در دوره اول خلافت عباسیان)) در این مقاله نگارنده تلاش دارد تا ضمن معرفی هرچه بهتر و دقیق تر نهضت بزرگ علمی جهان اسلام ـ نهضت ترجمه ـ تلاش های راستین محققان طراز اول و دانشوران سازنده آن دوره را بیان نماید. در این عرصه به برخی ویژگی های فرهنگی عصر زرین فرهنگ و تمدن اسلامی نیز اشاره خواهد شد.

در این مقاله به بررسی موارد ذیل خواهیم پرداخت:

1ـ آغاز نخستین حرکت علمی مسلمانان و معرفی اولین بنیان گذاران آن در عصر اموی.

2ـ نهضت ترجمه در عصر طلایی عباسیان.

3ـ نهضت ترجمه در اندلس و دلایل توجه مسلمانان به ترجمه آثار پیشینیان.

4ـ روش های مترجمان در ترجمه نصوص و متون کهن.

در پایان, نتایج و پیآمدهای نهضت ترجمه را مورد بررسی قرار می دهیم.

حرکت علمی مسلمانان در قرون نخستین اسلامی:

محیط جغرافیایی خشن, نامساعد و در عین حال متکی بر طبیعت شبه جزیره عربستان, سادگی معیشت را برای ساکنان آن به ارمغان آورده بود. بازتاب این سادگی تنها در ظاهر عرب جاهلی خلاصه نمی شد, بلکه بی نیازی آنان را به علوم مختلف نیز در بر داشت. (1) اگرچه در برخی علوم چون طب(2) و نجوم(3) تجربه هایی کسب کرده بودند, لیکن هنوز معرفت علمی آنان تکوین نیافته و متکی بر علل مبهم و ناشناخته پدیده های طبیعی بود.

با ظهور اسلام, براساس توصیه های قرآن کریم(4) و سفارش های پیامبر اکرم(ص),(5) عرب مسلمان به خواندن و نوشتن روی آورد و نخستین گام های معرفتی خود را با فراگرفتن قرآن آغاز نمود. اما هنوز اتکای بر قوه حافظه سرشار و به تبع آن قبح نگارش, مانع از یادگیری نوشتن و ثبت آموخته ها می شد(6) و همین عامل مانع بزرگ رسیدن جامعه اسلامی به مراحل تکمیلی بود.

فرایند عصر فتوحات اسلامی, رویارویی فرهنگ ها و تمدن های مختلف و کهنی بود که در سایه آمیختگی آن ها, فرهنگ و تمدن اسلامی با همه ویژگی های بارز خود شکل گرفت. هرچند در مراحل نخستین خلافت اسلامی و تا اواسط حکومت امویان, هنوز اعتقاد به عدم پذیرش هر چیز غیر از قرآن و تإکید برقوه حافظه و اجتناب از نگارش, بی اقبالی بسیاری از علوم را فراهم آورده بود, اما با گذشت زمان و در پی رشد معرفتی مسلمانان و نیاز مبرم تمدن نوخاسته اسلامی به آموختن و رسیدن به سرچشمه های اصلی معرفت و علم, مسلمانان ناگزیر به روی آوردن به ترجمه و نقل متون گردیدند.

با استقرار خلافت امویان در شام و نزدیکی آنان به رومیان و تسلط بر مدارس علمی رها (ادسا), نصیبین, حران و انطاکیه, رفته رفته زمینه های آغاز حرکت علمی مهیا گردید. خلفای نخستین اموی با خواندن و شنیدن سرگذشت پر عظمت پیشینیان, به تاریخ علاقمند شدند; چنان که درباره معاویه آورده اند:

... تا یک ثلث شب به اخبار و ایام عرب و عجم و ملوک آن ها و رفتار آنان با رعیت و سیرت شاهان ملل و جنگ ها و حیله ها و رعیت پروریشان می گذشت. .. هنوز سه یکی از شب مانده برمی خاست و دفترهایی را که سرگذشت اخبار و جنگ ها و خدعه های ملوک در آن ثبت بود, می خواست و غلامان مخصوص که مإمور نگهداری و قرائت دفترها بودند به خواندن آن می پرداختند و هرشب بر بخشی از اخبار و سرگذشت ها و آثار و انواع سیاست مداریها واقف می شد.(7)

همین تمایل وافر به اطلاع از اخبار ملوک گذشته(8) موجب شد تا خبرگانی را برای ترجمه و یا قرائت گزیده هایی از متون تاریخی و پزشکی به دربار دعوت نمایند. بنابر قول مشهور, نخستین ترجمه عهد اموی به خالدبن یزیدبن معاویه (م85ه") اختصاص دارد.(9) خالد به دلیل علاقه بسیار به علم و دانش,(10) حکیم آل مروان(11) نام گرفت و با پشتکار فراوان به فراگرفتن علم کیمیا (شیمی) پرداخت و به ترجمه متون علمی از زبان یونانی و قبطی به عربی توجهی ویژه مبذول داشت.(12) عمربن عبدالعزیز در مورد او می گوید: ((در میان بنی امیه مانند خالد زاده نشده است. ))(13)

از دیگر خلفای برجسته اموی که نامی در ترجمه و نقل منابع و یا جمعآوری کتاب از خود برجای نهاد, عمربن عبدالعزیز است. در مورد اقدامات وی مطالب فراوانی در منابع آمده است, از جمله این که او در گنجینه کتاب های شام, اثری از علم پزشکی, نوشته قس بن هارون بن إعین,(14) یافت که از بهترین کناش های(15) قدیمی به شمار میآمد. این اثر ارزشمند و بی نظیر که اهرنHeron) ) نام داشت, توسط ماسرجویه(16) (ماسرجیس)(17) به عربی برگردان شد. عده ای از خلیفه خواستند تا از آن کتاب رونویسی کرده و آن را منتشر نمایند, اما خلیفه سخت گیر راضی نمی شد. سرانجام پافشاریهای بسیار آنان خلیفه را وادار نمود تا پس از چهل روز اندیشیدن و استخاره کردن, کتاب را عرضه نموده, اجازه طبع و نشر آن را صادر نماید.(18)

این گونه تردید و تنگ نظری خلفای اموی نسبت به علوم, سالیان متمادی آثار ارزشمند و نفیسی را در گنجینه ها و کتاب های آنان متروک باقی نهاد. با این توصیف, از میان مترجمان این عصر می توان به صالح بن عبدالرحمن,(19) ماسرجویه(20) سرجون بن منصور(21) و پسرش منصور بن سرجون,(22) تیاذوق,(23) اصطفن قدیم,(24) قیس بن قنان بن متی,(25) و حسان نبطی(26) اشاره کرد.

نهضت ترجمه در عصر طلایی عباسیان

سقوط خاندان بنی امیه و طلوع اقبال آل عباس دوره جدیدی از تحولات تاریخی, فرهنگی و علمی را در تمامی ممالک تابعه خلافت اسلامی به دنبال داشت. دوره ای که اربابان قلم آن را عصر طلایی اسلام (عصر الاسلام الذهبی), دوره مدنیت اسلامی, و عصر زرین فرهنگ و تمدن اسلامی نام نهاده اند.(27) انتقال مرکز خلافت از دمشق به مدینه الاسلام بغداد و نزدیکی آن به کانون علمی جندی شاپور و حضور بی شائبه وزیران کاردان و مستشاران با کفایت ایرانی در دربار خلافت اسلامی و علاقه وافر خلفای نخستین بنی عباس به علم, ادب و فرهنگ پروری, نهضت بزرگ علمی و فرهنگی جهان اسلام را به بار نشاند.

اگرچه بنیان گذار خلافت عباسیان, ابوالعباس سفاح (132ـ136ه" ) به دلایل متعدد هم چون دشواریهای عصر استقرار, مقابله با مخالفان و معارضان حکومت نوخاسته, و کوتاهی عمر خلافتش, هرگز نتوانست به علوم توجهی شایسته مبذول دارد, اما برادر او منصور (136ـ158ه") به رغم همه مشکلات عصر تثبیت, به خوبی بر اریکه قدرت سامان گرفت(28) و با بنای شهر بغداد(29) و انتقال مرکز خلافت به آن جا, دولتی قدرتمند و کارآمد تشکیل داد. علاقه و اعتقاد بیش از حد منصور به تنجیم و احکام ستارگان و طالع بینی موجب شده بود تا بدون اجازه منجمان به کاری دست نیازد. از این رو با فراخوان سرآمدان نجوم از ایران و هند نام خود را به عنوان نخستین خلیفه ای که منجمان و ستاره شناسان را به دربار فراخواند,(30) رقم زد.

به دنبال این نیاز و توجه خلیفه منجمان و آگاهان به علم ستاره شناسی از ایران و هند به دربار خلافت راه یافتند. در رإس این جماعت, ((نوبخت منجم)), از اعاظم و بزرگان خاندان مشهور نوبختی(31) قرار داشت که از سرآمدان ستاره شناسی عصر خود محسوب می شد و دارای زیج ها و جداول فلکی مشهوری بود.(32) منصور در ساختن شهر بغداد و انتخاب محل آن, بارها از نظرات نوبخت استفاده نمود.(33) فعالیت با نشاط و مهارت وی در کار تنجیم, به استمرار حضور خاندان نوبختیان در دربار خلفای بعدی انجامید.(34)

علاوه براین, ستاره شناسان هندی نیز در دربار منصور آمد و شد داشتند; در حدود سال 156 ه" که هیإتی از آنان به حضور منصور رسیده بودند, یکی از آن ها کتابی به نام ((سندهند))(**)با خود داشت که دارای اطلاعات جامعی در مورد نجوم و حساب هندی بود(35) و خلیفه یکی از مترجمان طراز اول دربار به نام ابراهیم فزاری را مإمور ترجمه آن نمود. حاصل تلاش ابراهیم کتابی شد با عنوان ((سند هند کبیر))(36) که بعدها در عصر مإمون, توسط محمدبن موسی خوارزمی خلاصه گردید و تا مدت ها اساس زیج منجمان اسلامی بود.(37) به استناد منابع, در همین دوره است که کتاب های بسیاری از علم نجوم و احکام مربوط به آن ها برای عباسیان ترجمه شد. از میان مترجمان آثار ستاره شناسی دربار منصور می توان به ابراهیم فزاری(38) و فرزندش محمد(39) و علی بن عیسی اسطرلابی(40) که نام و آوازه ای بس بلند در این عرصه داشتند, اشاره نمود.

علاقه و اشتیاق فراوان منصور به کسب معارف جدید, او را متوجه مرزهای خارجی خلافت نمود. از این رو, با اعزام هیإت هایی بلندپایه به دربار قیصر روم, از او خواست تا کتاب ها و متون قدیمی یونانی را برای وی بفرستد.(41) رومیان هم کتاب اقلیدس و برخی آثار علوم طبیعی(42) و شاید کتاب مجسطی بطلمیوس(43) را به دربار خلافت اسلامی ارسال نمودند. در پی این اقدام, خلیفه عده ای از دانشمندان و سرآمدان فن ترجمه را مإمور کرد تا به برگردان این کتاب ها به زبان عربی مبادرت نمایند. مسعودی معتقد است که منصور اولین خلیفه ای بود که از زبان های بیگانه برای او آثاری به عربی ترجمه کردند;(44) درحالی که ابن ندیم بر این باور است که نخستین ترجمه ها به امویان اختصاص دارد.(45)

در هر صورت, از نخستین آثاری که از زبان پهلوی به عربی ترجمه گردید, می توان از کتاب ((کلیله و دمنه)) نام برد. این کتاب ارزشمند از مشهورترین آثار ادبی هندی است که در عهد ساسانیان توسط برزویه طبیب از سانسکریت به پهلوی برگردان شد,(46) و ابن مقفع در این دوره, یعنی آغاز عصر ترجمه, آن را از پهلوی به عربی ترجمه نمود.(47) علاوه بر آن, کتاب سند هند هم توسط مترجمان عالی رتبه هندی به عربی ترجمه شد.(48) در کنار ترجمه برخی آثار یونانی چون مجسطی بطمیوس(49) و کتاب اقلیدس, تعدادی از کتاب های ارسطو و هم چنین کتاب ارثماطیقی(50) Arithmeetic)) و دیگر آثار کهن یونانی نیز به عربی ترجمه شد.

بدین سان, خلافت منصور عباسی فرصتی مناسب برای مولفان و اربابان قلم بود تا آن چه را که پیشتر اجازه نگارش و نشر آن را نداشتند, اکنون به رشته تحریر درآورند. از جمله آنان, مورخ نامی ((محمدبن اسحاق)) صاحب کتاب ((المغازی و السیر و اخبار المبتدإ)) است. بنابر اظهار مسعودی, این کتاب پیش از آن, مدون و معروف نشده بود.(51)

در کنار تلاش های بی وقفه محققان علم نجوم و سایر علوم, پزشکان کارآمد نیز در اعتلای علم پزشکی تلاشی در خور اعتنا نمودند. در میان پزشکان پرکار دربار منصور, جورجیس بن بختیشوع از جایگاه والایی برخوردار بود. او که رئیس دارالعلم و بیمارستان جندیشاپور بود, به دنبال بیماری صعب العلاج منصور که پیشتر ـ در در سال 148ه" ـ بر او عارض شده و اشتهای او را به شدت کاهش داده و درد شکم امان او را بریده بود, به دربار خلیفه راه یافت. در اندک زمانی وقار, عفت,(52) زبان آوری, کمال ادب و مهارت در طبابت بر هیبت پزشکی نصرانی نزد خلیفه افزود و چیزی نگذشت که از ملازمان نزدیک خلیفه گردید.(53) او در مدت اقامتش در دربار بغداد کتاب های پزشکی بسیاری را به رشته تحریر درآورد و از آن جا که به زبان های سریانی, یونانی, فارسی و عربی به خوبی آشنا بود توانست کتاب های طبی یونان باستان را برای خلیفه ترجمه نماید.(54) مهارت, حسن سیرت و کاردانی او, حضور فرزندان و نوادگانش را در دربار شش خلیفه عباسی (منصور, هارون, مإمون, معتصم, واثق و متوکل) تضمین نمود. (55)

با این توصیف شاید بتوان این ادعا را پذیرفت که منصور نخستین خلیفه ای بود که به طور رسمی به نقل و ترجمه متون کهن علمی توجه کرد, اگر چه این امر غالبا در دو زمینه طب و نجوم خلاصه می شد. ادامه روند نهضت علمی که منصور آغاز کرده بود هم چنان با فرازونشیب هایی جدی در عصر مهدی (158ـ169ه") دنبال شد. اختلافات مذهبی به همراه درگیریهای دینی و گفت وگوهای جدلی متکلمان(56) در این عصر که بی تردید در نتیجه نفوذ و رواج اندیشه های مذهبی سرزمین های تابعه خلافت عباسی بروز کرده بود, نشاطی تازه به این نهضت بخشید.

با ترجمه بسیاری از آثار فکری و فلسفی این سرزمین ها, بویژه ایران و روم, بازار نشر آرا و عقاید کلامی, مجادلات و مناظرات فرقه ای گرم تر گردید و همین امر موجب شد تا خلیفه, متکلمان و محققان را از اقصی نقاط به دربار دعوت نموده و آنان را به تإلیف کتاب های ضد زندیق تشویق نماید.(57) بدین ترتیب نام او به عنوان نخستین خلیفه اهل تحقیق که متکلمین را برای تصنیف آثار کلامی ترغیب می نمود, رقم خورد.(58) اما از آن جا که بخش عمده حکومت مهدی به تنعم و خوش گذرانی, بذل و بخشش و افزودن به تجملات گذشت, هرگز فرصتی نیافت تا بتواند طرحی را که پدرش در انداخته بود, به غایت رساند. با مرگ او, موسی الهادی به خلافت رسید, اما دوره یک ساله (169ـ170ه") حکومت او نیز همه در آشوب و التهاب سپری شد; از این رو, وی نتوانست کمک مفیدی به جریان نهضت ترجمه نماید. لیکن حکومت طولانی هارون الرشید (170ـ193ه") فرصتی مناسب برای انجام فعالیت های فرهنگی ایجاد نمود, هرچند او میراث دار خلافتی از هم گسیخته بود. چنان که ممالک تابعه یکی پس از دیگری دچار بحران شده و این بحران ها در برخی نواحی, حاکمیت خلافت اسلامی را به مخاطره انداخته بود; برای نمونه, ایران به عنوان وسیع ترین سرزمین تابعه خلافت اسلامی, شرایط دشوار و آشفته ای را می گذراند و مغرب نشینان خلافت اسلامی هم پیوسته در تزلزل بودند و بیزانسیان فرصت طلب نیز مرزهای شمالی حکومت اسلامی را تهدید می کردند.

به رغم همه این مشکلات, خلیفه مقتدر که تربیت شده شایستگان و خبرگانی چون خاندان محتشم برمکیان بود,(59) خیلی زود بر مشکلات فائق آمد و به مدد خوش فکری خود همه آشوب ها و هیجان های سرزمین های تابعه را خاتمه داد و بار دیگر آرامش و صلح را به همه مرزهای داخلی و خارجی باز گرداند. حضور فعال و همه جانبه مستشاران با کفایت و رایزنان با درایت ایرانی یکی از درخشان ترین ادوار تاریخی خلافت اسلامی را به وجود آورد. دوره ای که نزد محققان به عصر طلایی (عصر الاسلام الذهبی), عصر زرین فرهنگ و تمدن اسلامی,(60) و روزگار پرنعمت مملکت اسلامی موسوم است.(61) خزانه آکنده از ثروت,(62) صلح و آرامش ناشی از تمرکز قدرت که لازمه انجام امور فرهنگی و علمی است, وجود برمکیان باذوق و صاحب درایت که خود آمیزه ای از فرهنگ و ادب بودند,(63) در اندک زمانی پایتخت خلافت بغداد را به شهر افسانه های هزار و یک شب(64) مبدل نمود. تا جایی که مردم به دلیل رونق و رفاه عمومی, این عصر را ((ایام عروس)) نامیده اند.(65)

او از سویی درهای گشوده دارالعلم بغداد, محفل ها و انجمن های پررونق علم و ادب, مجالس وعظ و مجادلات علمی, فرهیختگان بی شماری را به سوی مرکز خلافت جلب و جذب نمود. به دنبال حضور بی شائبه این دانشمندان که بی شک از حمایت های همه جانبه خلیفه علم دوست(66) بهره مند بودند, به همراه تلاش های بی وقفه برمکیان که خود از طرفداران سرسخت نهضت علمی به شمار میآمدند,(67) جریان ترجمه شتابی تازه گرفت.

با شکوفایی اذهان عمومی و توجه مردم به علوم و فنون, علاقه مندی ایشان به کتاب های علمی پیشینیان افزایش یافت و البته خلیفه هارون الرشید نیز خود از شیفتگان تاریخ ملوک و اکاسره و اخبار گذشتگان بود. همو بعدها متإثر از افکار پزشکان و دانشمندان مقرب دربار خلافت که عمده از دوست داران منطق و فلسفه محسوب می شدند و از حکمت هم بهره ای داشتند, به منطق و فلسفه علاقه مند شد. از این رو خلیفه در پی کسب آثار علمی, فرمان داد تا در سرزمین های فتح شده و یا ممالک تابعه, هر کتابی یافت می شد, به بغداد منتقل نمایند; برای نمونه, پس از فتح عموریه و آنقره (آنکارا) در آسیای صغیر, کتاب های بی شماری به دست آمد که همگی را به بغداد منتقل کردند(68) و هارون, یوحنابن ماسویه, پزشک و مترجم دربار را برای ترجمه آن ها مإمور نمود.(69) سیوطی در مورد علاقه هارون به کسب معارف جدید می نویسد: ((نمی شناسم ملکی را که فقط در کسب علم سفر کند بجز رشید.))(70)

این سیاست خلیفه مبنی بر جمعآوری کتاب از زبان های مختلف, حضور مترجمان خبره و کارآمد را در دربار ضروری می نمود. در پی احساس این نیاز اساسی, مقدمات مهاجرت پزشکان, متکلمان و ادیبان ایرانی, هندی و سریانی به مرکز خلافت فراهم شد. آشنایان و دانایان به فن ترجمه به نقل و ترجمه این آثار مبادرت نمودند. در میان این خیل بی شمار, نخبگانی چون یوحنان ماسویه(71) و حنین ابن اسحاق حضور داشتند. در بسیاری از موارد, این خبرگان از جانب خلیفه با میل باطنی به سفرهای دور و دراز رفته, کتاب ها و آثار کهن مورد نیاز جامعه علمی آن روز را یافته و برای ترجمه به دربار میآوردند.(72) نتیجه قطعی این سیاست خلیفه, رونق علمی مرکز خلافت اسلامی بود. همین عامل اساسی می توانست از جاذبه هایی باشد که جمع زیادی از دانشمندان خواهان علم و حکمت را به دربار بغداد رهنمون سازد. اما بی شک آن چه در ماندگاری و ترغیب و تشویق خبرگان ترجمه برای ممارست بیشتر و مستمر موثر افتاد, گشاده دستی خلیفه در پرداخت عطایا و هدایای گران قیمت به مترجمان بود و شاید همین موضوع, در کنار علاقه محققان و مترجمان به کسب علم, از عوامل مهم و تعیین کننده جلب و جذب و ماندگاری دانشمندان ـ حتی به صورت خاندانی ـ در دربار خلافت اسلامی باشد. برای نمونه, خاندان بختیشوع و یا خاندان نوبخت, خاندان حنین و خاندان شاکر از خدمتگزاران دربار عباسیان بودند که بطور مستمر چند نسل در کنار خلفای بنی عباس ماندند و نقش مهمی را در نهضت ترجمه و اعتلای علمی این عصر ایفا نمودند.

بنابر آن چه گذشت, پس از زمانی کوتاه وجود انبوه کتاب های گسیل شده به مرکز خلافت, به همراه رواج کاغذ(73) که از مهم ترین پدیده های این عصر به شمار میآید و به دنبال آن, ترجمه ها و نسخه های متعددی که رونویسان (نساخان و وراقان) از آن ها تهیه می کردند, تإسیس مکانی برای حفظ و نگهداری آن ها را ضروری نمود. از این رو کتابخانه ای عمومی در مکانی فراخ با درهای گشوده و اتاق هایی مملو از کتاب به نام ((بیت الحکمه)) بنیان نهاده شد(74) تا علاوه بر حفظ آثار مکتوب, جایگاه مناسبی برای مطالعه محققان و طالبان علم باشد. اگرچه هنوز میان محققان برای معرفی نخستین موسس آن اختلاف نظر وجود دارد, اما بنابر شواهد و قراین موجود, نخستین گام های بنیان این موسسه بزرگ علمی در عهد هارون برداشته شد(75) و بعدها در عصر مإمون با بذل عنایت وی و تلاش صاحبان اندیشه به عنوان نخستین فرهنگستان بزرگ علمی طراز اول جهان اسلام مشهور گشت.

مرگ ناگهانی هارون در توس (193ه") نه تنها خلافت اسلامی را به لحاظ سیاسی دچار بحران نمود, بلکه وضعیت اقتصادی, فرهنگی و اجتماعی ممالک تابعه را نیز مختل کرد. بخشی از این نابسامانی و آشفتگی ها محصول تردید خلیفه در واپسین سال های خلافت وی برای تعیین جانشین بود. نتیجه این تردید به نزاع خاندانی برای کسب قدرت میان وارثان خلافت انجامید. فاتح این رقابت کسی جز مإمون, خلیفه مقتدر عباسی, نبود; شخصیتی که با پشتیبانی و رایزنی های وزیر ایرانی خود, فضل بن سهل ذوالریاستین(76) ـ ریاست بر دیوان قلم و شمشیر(77) ـ توانست رقیبان را کنار زده, چون فاتحی بی رقیب بر مسند خلافت تکیه زند.

سیاست های خاص مإمون به همراه ویژگی های بارزی چون خوش فکری, گشاده دستی, دور اندیشی, علم دوستی,(78) فرهنگ پروری, تحملآرای مخالف و تسامح در پذیرش افکار دیگران, دوره ای درخشان و کم نظیر را در تاریخ اسلام در سده های نخستین به وجود آورد. نکته قابل توجه حکومت چندین ساله وی در خطه دانش پرور مرو(79) و در دامان دانشمندان و فضلای این سامان و دست یابی به کتابخانه ساسانیان, که یزدگرد سوم(80) از مداین به مرو برده بود,(81) توجه کامل او به علوم مختلف بود و البته هرگز نبایستی آموزه های او از محضر علی بن موسی الرضا را نادیده گرفت, چه این خود یکی از مهم ترین موضوعاتی بود که می توانست در بینش باز خلیفه موثر باشد.

بازگشت مإمون به بغداد فصلی نوین در تاریخ عباسیان گشود. حضور وی در دارالخلافه بغداد هم زمان با تکوین مذهب اجتهادی شیعه و رواج مکتب فکری و کلامی معتزله, رونقی تازه به جریان علمی بخشید. شرایط موجود حاکم بر مرکز خلافت اسلامی, مإمون را به سوی گرایش های معتزلی رهنمون ساخت و چیزی نگذشت که به مدد مطالعات پیشین او در مرو پیرامون موضوع رإی و قیاس, علاقه مندی وی به مباحث علمی, فلسفی و کلامی دوچندان شد و در نتیجه, از طرفداران سرسخت مکتب اعتزال گردید.(82) در پرتو این تمایل ها به گردآوری علما و متکلمان و فراخوان آگاهان به زبان عربی, دانایان به فلسفه و علوم اوائل از اقصی نقاط مبادرت نمود(83) و بدین وسیله روح تازه ای از کمال طلبی و علم جویی را در کالبد جامعه اسلامی دمید. مسعودی در این باره آورده است:

[مإمون] در آغاز کار به علت نفوذی که فضل بن سهل و دیگران در او داشتند در احکام و قضایای نجوم می نگریست و تسلیم مقتضیات آن بود و روش شاهان قدیم ساسانی چون اردشیر و دیگران را گرفت و به خواندن کتاب های گذشته کوشید و مطالعه بسیار کرد و مطالب آن را دانست و وقتی کار فضل بن سهل چنان شد که معروف است و مإمون به عراق آمد, از این همه روی گرداند و به توحید و وعد و وعید اعتقاد پیدا کرد و با متکلمان نشست و بسیار کس از جدلیان معروف چون ابوهذیل محمدبن هذیل علاف(84) و ابواسحاق ابراهیم بن سیار نظام(85) و دیگران که موافق یا مخالف آن ها بودند به وی تقرب یافتند و فقیهان و ادیبان به مجلس او نشستند و آن ها را از ولایات بیاورد و مقرری داد و مردم به تحقیق و نظر راغب شدند و بحث و جدل آموختند و هرگروه کتاب ها در تإیید مذهب و گفتار خویش تإلیف کردند.(86)

با توسعه فضای باز فرهنگی آمیخته با تسامح مذهبی, فراهم آمدن زمینه های ابراز عقاید و اظهار نظرهای فرهنگی و مذهبی به همراه رواج روحیه خردگرایی و آزاد اندیشی و شکوفایی شخصیت انسانی در محیطی مناسب و پرجنب وجوش علمی و فرهنگی که البته رونق اقتصادی نیز بدان دامن می زد, بغداد به دارالعلمی افسانه ای و مدینه ای فاضله با همه ویژگی های خاص خود مبدل شد, تا آن جا که شافعی در اواخر قرن دوم درباره آن می نویسد: ((هرکس بغداد را ندیده نه جهان را دیده است و نه مردم جهان را)).(87)

گرایش های اعتزالی خلیفه و رونق مجالس علمی و فلسفی, ترجمه و تإلیف کتاب های بی شماری را در رد یا اثبات نظریه ها و آرای طرفین مخالف یا موافق در پی داشت. خلیفه نیز برای تثبیت آرای معتزله و شاید هجوم شبهات وارد شده به عقاید اسلامی, فرمان داد تا بسیاری از تإلیفات فلسفی بویژه آثار ارسطو, جمع آوری شده و به عربی ترجمه شوند. هرچند برخی از منابع, دلیل این اقدام و توجه او را خواب مشهور مإمون و هم صحبتی وی با ارسطو طالیس می دانند,(88) اما هرچه که باشد, شکی نیست که خلیفه در ترجمه کتاب های فلاسفه یونان تلاش قابل توجهی مبذول داشت و در این راه از هیچ بخششی دریغ نکرد.(89) گاهی گشاده دستی وی به حدی می رسید که هم وزن کتاب ترجمه شده طلا می بخشید.(90) بی تردید همین سیاست گشاده دستی و بخشش هدایا به دانشوران و مترجمان(91) آثار کهن علاوه بر جذب آنان به دربار خلافت, سبب ماندگاری ایشان در بیت الحکمه می شد.(92)

ناگفته پیداست که این رفتار مإمون تإثیر مستقیمی بر اطرافیان, درباریها, ثروتمندان و صاحب نفوذان دولت عباسی داشت;(93) چه آن ها نیز به تبع خلیفه به ترجمه کتاب های کهن پزشکی, نجوم و فلسفه علاقه نشان می دادند و با تکریم دانشمندان و ایجاد شرایط مطلوب برای محققان و مترجمان, به حرکت و نشاط علمی سرعت بیشتری می بخشیدند. همین امر موجب تشدید روند مهاجرت مترجمان چیره دست و دانایان زبان و ادبیات عربی, ایرانی, یونانی, سریانی و هندی به دارالعلم بغداد شده بود. اما این روند چندان به طول نیانجامید, زیرا آزادی اندیشه و تسامح ظاهری خلیفه نسبت به سایر عقاید که تا حدود زیادی به حضور فعال نسطوریان, یعقوبیان, زرتشتیان, صابئین و برهمن ها در مرکز خلافت اسلامی دامن زده بود, با سیطره کامل معتزله و تبعیت محض خلیفه از آرای آنان به پایان رسید و سرفصل نوینی در تاریخ این عهد گشوده شد. به عبارتی, از این دوره به بعد ظواهر افول نهضت ترجمه نمایان شد; مجالس مناظرات علمی با حضور اندیشمندان معتزله اداره می شد; هرجا محفل گفتگو یا نشستی آزاد منعقد می شد, جدل که از مهم ترین ابزار معتزله بود, پیروز و کامیاب عرصه مجادلات و مناظرات علمی بود.(94)

با همه این مطالب, از آن جا که تجهیز کتابخانه بیت الحکمه و دست یابی به کتاب های ارزشمند علمی سایر سرزمین ها در سرلوحه سیاست مإمون قرار داشت, با ارسال نامه هایی برای سران و حاکمان سرزمین های روم,(95) قبرس,(96) صقلیه (سیسیل)(97) و خراسان, از آن ها خواست تا کتاب های قدیمی بویژه آثار فلسفی را برای او ارسال دارند. هرچند گاهی مقاومت هایی از سوی حاکمان این سرزمین ها صورت می گرفت, اما در نهایت کتاب های زیادی به دربار خلافت بغداد گسیل شد; به عنوان مثال, از روم حدود پنج بار شتر کتاب(98) و از خراسان صد بار شتر کتاب(99) به بغداد رسید. در میان کتاب های اهدایی رومیان, کتاب های فلسفی مشاهیر یونان باستان(100) و هم چنین آثاری از طب و نجوم و هندسه از جمله کتاب اقلدیس(101) وجود داشت. خلیفه نیز بهترین مترجمان دربار چون حجاج بن یوسف بن مطر, یوحنابن بطریق و حنین بن اسحاق را مإمور ترجمه آن ها کرد.(102)

با ورود این آثار نفیس و ارزشمند به مرکز خلافت و آشنایی دانشمندان با ذخایر علمی بیگانگان, بسیاری از محققان برای یافتن سایر کتاب های کهن راهی سرزمین های دوردست شدند تا خود به آن چه در نظر داشتند دست یابند. یوحنابن بطریق(103) و حنین بن اسحاق(104) و قسط ابن لوقا(105) در سرلوحه این جماعت بودند. قفطی در تإیید این مطلب آورده است: ((بعد از این سایر مردم به جستجوی امثال آن کتب افتادند و هر یک به وسیلتی چیزی از آن به دست آوردند تا رفته رفته قدر کثیری از آن کتب در بلاد اسلام شایع گردید.))(106)

سیاست جمعآوری کتب و آثار علمی از اقصی نقاط و گردآوری مجموعه های اهدایی حاکمان به رونق بیش از پیش نهاد علمی و تحقیقاتی بیت الحکمه انجامید. میراث فرهنگی یونانیان, ایرانیان و هندیان و سریانی ها یک جا گرد آمد و با ترجمه بسیاری از آن ها, و با توجه به سیاست خلیفه مبنی بر تشویق و ترغیب مردم برای مطالعه آثار ترجمه شده, تحول علمی عمیقی در جامعه اسلامی پدید آمد. یکی از مهم ترین نتایج ورود این آثار و ترجمه آن ها به زبان عربی, ایجاد مسائل و سوالات زیادی در اذهان عامه مردم بود که البته حضور دانشمندان سایر ادیان نیز براین موضوع دامن می زد. به دنبال چنین شرایطی, بازار مجالس علمی و مناظرات فلسفی گرم تر شد. خلیفه خود نیز نقش فعالی را در برپایی این گونه مجالس برعهده داشت, تا آن جا که هر هفته روزهای سه شنبه مجلس مناطرات فلسفی میآراست و علما و محققان و متکلمان را دعوت می کرد تا در حضور او به مناظره و گفتگو بنشینند.(107) برخی محققان, مشوق مإمون در راه اندازی این گونه مجالس مناظره را استاد وی, ابوهذیل محمدبن هذیل علاف, از معتزلیان طراز اول, می دانند.(108) وی که از مشهورترین جدلیان عصر مإمون به شمار میآید, دارای بهترین مجالس مناظرات فلسفی بود و در این مجالس توانسته بود تعداد زیادی از پیروان مذاهب دیگر را به دین اسلام دعوت نماید.(109)

البته در این که مشوق اصلی مإمون در راه اندازی چنین مجالسی ابوهذیل بوده است جای شک و تردید است, زیرا طبق اسناد موجود, مجالس علمی مإمون سابقه ای طولانی داشت, چه او بیشتر هنگام اقامت در نیشابور و مرو به تشکیل چنین مجالسی مبادرت نموده بود.(110) آورده اند که: گاهی در این مجالس علی بن موسی الرضا نیز شرکت می جست و با نمایندگان نصارا, ثنویه و زنادقه به بحث و گفتگو می نشست.(111)

شایان ذکر است که این مناظرات تنها اختصاص به خلیفه و دربار وی نداشت, بلکه همه جای جامعه اسلامی, از مسجد گرفته تا بازار, می توانست محلی برای گفت وگوهای علمی و مناظرات جدلی باشد. گاه اهمیت حضور در این مجالس به حدی می رسید که برخی مسائل عاطفی دانش پژوهان را نیز تحت الشعاع قرار می داد; به عنوان مثال, آورده اند که: ((دانشجویی فرزندی دلبند را از دست داد, کسی را گفت تا به خاکش بسپارد, از ترس این که مبادا یک نشست از درس استاد و بهره گیری از محضر او را از دست بدهد. ))

بدیهی است ثمره مهم چنین عصری اعتلای اندیشه اسلامی بود. یکی از مهم ترین نتایج ورود اندیشه ها به عالم اسلام و تلاش و مساعی معتزلیان و مناظرات آنان با مخالفان, پیدایش و رواج علم کلام بود. از این پس متکلمان مجهز به منطق و استدلال و دلگرم به حمایت های خلیفه, در عرصه مناظرات و انجمن های علمی حاضر شده و به نشر علوم عقلی می پرداختند. بدین گونه آن چه را که منصور و هارون آغاز کرده بودند, مإمون با شور و اشتیاق به انجام رسانید و عصر طلایی ترجمه و تإلیف در عهد او به بار نشست.

با مرگ مإمون از شتاب رو به رشد نهضت ترجمه کاسته شد و عصر معتصم (218ـ227ه") در حالی سپری گردید که رقابت عناصر ترک نژاد با صاحب نفوذان ایرانی و عرب عرصه را بر دانشمندان تنگ نموده بود. با وجود حضور بسیاری از مترجمان طراز اول در این عصر, بیت الحکمه دیگر رونق روزگار مإمون را نداشت. بی تدبیریهای متعصم و عدم رغبت او به علم(112) از یک سو, و انتقال مرکز خلافت به سامرا(113) از دیگر سوی, تا حدود زیادی از شکوه دارالعلم بغداد کاست. نخستین بازتاب آشفتگی های این عصر در نهضت ترجمه متجلی گشت. از این دوره به بعد تا عصر متوکل که چراغ تابان نهضت علمی به خاموشی گرایید, بسیاری از دانشمندان به اقصی نقاط مهاجرت نمودند و کانون فرهنگ بغداد از هم پاشیده شد. افول اقبال علمی بغداد, رونق سایر مراکز علمی جهان اسلام چون دربار سامانیان, آل بویه, اندلس, قرطبه(114) و دربار فاطمیان مصر را به دنبال داشت.(115) حکومت کوتاه واثق (227ـ232ه") هم نتوانست مشکل انحطاط علمی بغداد را حل نماید. تا این که حکومت به متوکل عباسی رسید. به رغم همه سختگیریها و تعصبات مذهبی خلیفه سنی,بار دیگر بیت الحکمه به مدد مترجمان عالی رتبه ای چون حنین بن اسحاق و فرزندان و شاگردانش حیاتی دوباره یافت.

اگر چه آثار انحطاط علمی در دوره متوکل به خوبی قابل تشخیص است, اما بنابردلایلی شاید بتوان عصر وی را دوره بهترین و منسجم ترین ترجمه ها دانست, زیرا کارآموزان ترجمه و مترجمین نوپای عصر مإمون در این دوره به کمال رسیده بودند و ترجمه های بسیار خوبی به بازار علم عرضه می کردند و هم اینان فرهنگستان بیت الحکمه را برای مدت کوتاهی رونقی قابل توجه بخشیدند.

با این وجود, سیاست نادرست و ممانعت از راه اندازی مجالس مناظره, از یک سو, و مجازات مجریان و کسانی که در این امر تلاش می نمودند, از سوی دیگر, علاوه بر درهم پیچیدن طومار عصر آزاد اندیشی مإمون, موجبات رنجش مترجمان طراز اول و یا مهاجرت آنان از مرکز خلافت را فراهم آورد.(116) همین امر به همراه سایر عوامل سیاسی, فرهنگی که میراث عصر معتصم بود, ارکان فرهنگی جامعه اسلامی را سست نمود و عصر طلایی نهضت علمی اسلامی به خاموشی گرایید.

معرفی ادوار نهضت ترجمه در عصر عباسیان

بیشتر محققان, سیر تحول نهضت علمی عصر عباسیان را به سه دوره تقسیم نموده اند. در میان این سه دوره, تنها عصر هارون و مإمون عباسی بود که به دلیل ویژگی های خاص خود, به عصر طلایی اسلام موسوم گشت. عصری که در آن جهشی عظیم برای انتقال علوم از دیگر ممالک به جهان اسلام صورت گرفت و بخش عظیمی از آثار مکتوب پیشینیان به زبان های سریانی و عربی ترجمه, شرح و تفسیر گردید. سرآمدان این نهضت که از ابتدا در جریان نهضت علمی حضور داشتند, عمده تا پایان عصر متوکل به حیات علمی خود ادامه دادند و با مرگ آنان و روی کار آمدن برخی خلفای نالایق که شاید توجهی به پیشبرد علوم نداشتند, جریان عظیم علمی رو به افول نهاد. با این توصیف سه دوره سابق الذکر عبارتنداز:

دوره نخست: از خلافت منصور آغاز و به وفات هارون الرشید (از سال 136 تا 193 ه") ختم می شود. با توجه به شرایط خاص این دوره می توان ادعا نمود که نخستین گام های نهضت ترجمه در این عصر برداشته شد. یکی از ویژگی های این عصر حضور بی شائبه پزشکان, منجمان و برخی ادیبان در دربار خلافت اسلامی و توجه بیش از پیش خلفا به تنجیم, پزشکی, سیاست, قصص و سیر است. از این رو غالب آثاری که در این دوره ترجمه شده اند, مربوط به علم نجوم, پزشکی و سیرالملوک بود. در این میان, کتاب های بقراط, جالینوس و آثار هندی و ایرانی بسیاری به عربی ترجمه گردید.

طبقه اول مترجمان برجسته در این عصر عبارتنداز:

نوبخت منجم: در پی علاقه و اعتقاد منصور به تنجیم, طالع بینی و پیشگویی, خاندان نوبخت که از سرآمدان و نامآوران علم نجوم بودند به دربار خلافت راه یافتند و در اندک زمانی, وی (نوبخت) و پسرش ابوسهل از موقعیت خوبی در دربار برخوردار شدند. نام اصلی ابوسهل, طیما ذاه ماباذار خسرو ابهشاذ بود و منصور نام او را به ابوسهل برگرداند.(117) چنان که آورده اند, منصور هنگام بنای شهر بغداد, از مشاوره نوبخت کمال بهره را برد.(118) خاندان نوبختی هم چون دیگر خاندان های ایرانی به قدر سهم خویش در نهضت ترجمه خدمت های قابل توجهی ارائه کردند و کتاب های بسیاری را از فارسی به عربی ترجمه نمودند.(119)

عبدالله بن مقفع (روزبه): یکی از برجسته ترین چهره های ایرانی در نهضت ترجمه است. قفطی در مورد او می گوید: ((اول کسی است در ملت اسلامیه که همت بر ترجمه کتب منطقیه گماشت)).(120) وی ترجمه کتاب های منطقی ارسطو یعنی: قاطیغوریاس (مقولات عشر), باری ارمنیاس و انولوطیقا (تحلیل قیاس) را به ابن مقفع نسبت داده است. (121) با وجود شبهاتی که در انتساب این ترجمه ها به ابن مقفع وجود دارد,(122) هرگز نبایستی توانایی های وی را نادیده گرفت. تسلط او به زبان پهلوی و کارآمدی وی در امر ترجمه به زبان عربی بر هیچ اهل علمی پوشیده نیست. ابن ابی اصیبعه ترجمه های او را ستوده و آن ها را نزدیک به اصل می داند.(123)

از میان برجسته ترین آثار ادبی این عصر, کتاب کلیله و دمنه(124) (کلیگ و دمنگ) است که از مشهورترین کتاب های هندی به زبان سانسکریت به شمار میآید. این کتاب که پیشتر در عهد ساسانیان توسط برزویه طبیب از سانسکریت به پهلوی برگردان شده بود, در آغاز عصر نخست نهضت علمی, توسط ابن مقفع از پهلوی به عربی ترجمه شد. علاقه برمکیان, بویژه جعفر و یحیی بن خالد, به حفظ محتویات این کتاب موجب شد تا ابان بن عبدالحمید بن لاحق ترجمه عربی ابن مقفع را به شعر تنظیم نماید(125) و با اهدای آن به جعفر برمکی یک صد درهم جایزه بگیرد. علاوه بر این, یحیی بن خالد بابت این اقدام به او سیزده هزار دینار و فضل بن یحیی به او پنج هزار دینار جایزه اعطا نمود.(126) این کتاب منظوم دارای چهارده هزار بیت شعر بود(127) که در مدت سی ماه به نظم درآمد.(128) ترجمه گران مایه ابن مقفع به عنوان نمونه ای عالی از ادبیات کهن تا به امروز در مدارس جهان تدریس می شود.

از دیگر آثار این مترجم ایرانی, ترجمه ((خداینامه)) از پهلوی به عربی است. با توجه به موضوع این کتاب که شرح حال شاهان ایرانی بود, ترجمه آن, ((سیر ملوک العجم)) نام گرفت. علاوه بر این, ترجمه کتاب های دیگری چون آیین نامه, مزدک, التاج فی سیره انوشیروان, الادب الکبیر و الادب الصغیر و الیتیمیه نیز به او منسوب است.(129)

جورجیس بن بختیشوع (148ـ152ه"): رئیس بیمارستان و دارالعلم جندی شاپور, پزشک و مترجم دربار منصور عباسی بود.(130) به برکت حضور طولانی مدت وی و فرزندان و نوادگانش(131) در دربار خلافت عباسی مقدمات اصلی تکوین و تکامل علم پزشکی و هم چنین نخستین مراحل نهضت ترجمه فراهم آمد, زیرا جورجیس نخستین کسی است که آثار پزشکی یونانی را به سریانی ترجمه نمود.(132)

ابواسحاق ابراهیم بن حبیب فزاری: از منجمان و مترجمان دربار منصور بود.(133) نام و آوازه بلند وی بیشتر به سبب اختراع تجهیزات نجومی بود; چنان که ابن ندیم وی را نخستین مخترع اسطرلاب در اسلام معرفی نموده است.(134)

تئوفیل منجم: از مارونیان جبل عامل بود و در عهد مهدی به بغداد آمد. تسلط وی به زبان یونانی و آگاهی کافی او به پیچیدگی های زبان عربی موجب شد تا کتاب های بسیاری را در نهایت فصاحت از یونانی به سریانی ترجمه نماید.(135)

یوحنا بن ماسویه نصرانی: از قدیمی ترین و مشهورترین دانشمندان سریانی نژاد است. مهارت در پزشکی و نیز ویژگی های فردی او به مدد عمر طولانی وی (م234ه") موجب شد تا در دربار خلفای عباسی, از رشید تا متوکل, از اقبال بالایی برخوردار شود.(136) به دلیل آگاهی و تسلط یوحنا به زبان های یونانی و سریانی, عهده دار امر ترجمه بیشتر کتاب هایی که از فتح عموریه و آنقره و برخی از نواحی آسیای صغیر و سرزمین روم به مرکز خلافت اسلامی می رسید, شد. مقام و اعتبار یوحنا نزد هارون بسیار زیاد بود, تا حدی که وی ضمن دارا بودن مشاغل متعدد علمی, مدت ها عهده دار منصب ریاست درالترجمه دربار بود.(137) براساس گزارش منابع, محافل علمی یوحنا از کهن ترین مجالس بحث و مناظراتی بود که از همه اصناف و طبقات در آن گرد میآمدند. متکلمان, فیلسوفان, صاحبان اندیشه و حکمت, منجمان و پزشکان عالی رتبه با افتخار در این انجمن علمی شرکت جسته و به بحث و گفتگو می پرداختند.(138) حاصل حضور پرثمر او در بیت الحکمه, ترجمه و تإلیف کتاب های بی شماری بود که منابع موجود اسامی تعداد زیادی از آن ها را ثبت کرده اند.(139) اما اقدامات علمی و فرهنگی او به همین مقدار خلاصه نشد, بلکه او با همت بسیار به تربیت شاگردانی چون حنین بن اسحاق پرداخت که بعدها هریک منشإ خدمات مهمی در نهضت ترجمه شدند.

علان شعوبی: علان, یا غیلان بن حسن الوراق, معروف به شعوبی, از نزدیکان و ملازمان دربار برمکیان بود. وی مدت ها در بیت الحکمه هارون و سپس مإمون, به امر خطیر نساخی و رونویسی آثار متعدد مشغول بود.(140) علاقه و تخصص او بیشتر به تإلیف کتاب های انساب و مثالب و یا ثبت تاریخ منافرات و مناظرات عرب بود.(141) در این آثار, کانون توجه او به هتک حرمت عرب جاهلی و ذکر مثالب قبائل آنان بود; به عنوان مثال, او کتاب مثالب قریش, مثالب تیم بن مره, مثالب بنی اسد, مثالب عبدالدار بن قصی, مثالب بن عدی و. ..(142) را به رشته تحریر درآورد. همین تعصب و ضدیت با اقوام عرب موجب شد که او را شعوبی بنامند.

فضل بن نوبخت: یکی از خاندان محتشم نوبختیان است. بنابر نقل منابع, وی از ائمه متکلمین و از مشهورترین آن ها به شمار می رفت. در عصر هارون متولی خزانه کتب حکمت بود(143) و کتاب های بی شماری را از فارسی به عربی ترجمه نمود.(144)

بختیشوع بن جورجیس: او نیز چون پدرش پزشکی حاذق بود و در دربار هارون علاوه بر طبابت, در عرصه ترجمه نیز خدمات شایان توجهی را عرضه نمود.(145) یکی از فرزندان او جبرئیل نام دارد که به دلیل تبحر و مهارت در حرفه پزشکی با حمایت برمکیان به دربار هارون راه یافت(146) و تا عصر مإمون در آن جا باقی ماند.

قفطی ضمن معرفی او, به طور مفصل گزارش مالی و سیاهه های دریافتی شگفتآور او را ثبت نموده است.(147) جهشیاری به نقل از جبرئیل آورده است که او بارها به مإمون می گفت: ((این رفاه و نعمت نه از تو و نه از پدرت به من رسیده است, بلکه آن را از یحیی بن خالد و فرزندانش دارم.))(148) اما دلیل این امر هرچه که باشد افزون بر شگفتی, حکایت از جایگاه بالا و والای پزشک نصرانی در دربار هارون و مإمون دارد.

گفتنی است در کنار پزشکان, منجمان و مترجمان ایرانی, سریانی و قبطی, جمع بسیاری از دانشمندان هندی نیز در دربار هارون حضور داشتند. این گروه که با اشاره برمکیان به بغداد آمده بودند, در امر ترجمه آثار هندی و سانسکریت به عربی فعالانه شرکت داشتند و منشإ انتقال علوم هندی به جهان اسلام شدند. از میان آنان می توان به صالح بهله هندی, بازیکر, قلیرفل سندباز,(149) منکه هندی,(150) کنکه هندی(151) و ابن دهن ـ پزشک دربار هارون(152) که در بیمارستان برامکه هم مشغول خدمت بودـ(153) اشاره نمود.

دوره دوم: از سال 198 تا سال 300 هجری قمری را در بر می گیرد. این دوره طولانی با خلافت مإمون آغاز و به خلافت مقتدر ختم می شود. برخی محققان تمام این دوره را عصر طلایی نامیده اند,(154) حال آن که با توجه به قراین تاریخی, در اواخر خلافت مإمون و با روی کار آمدن برخی خلفای بی تدبیر و بی توجه به علوم چون معتصم و واثق, نشانه های ضعف دولت عباسی و البته نهضت ترجمه نمودار شده بود.

از مهم ترین ویژگی های این عصر توجه خلفا به علوم عقلی و مباحث کلامی و فعالیت متکلمان معتزلی است. حضور فعال صاحبان اندیشه و متکلمان برجسته, بازار مجالس خطابه, مناظره و مباحث علمی را در بغداد گرم تر نموده بود. جانب داری و حمایت خلیفه از برپایی چنین مجالسی, بر رونق این مناظرات افزود. از این رو توجه بیشتر مترجمان به کتاب هایی معطوف بود که در حوزه علوم عقلی نگاشته شده بودند;برای نمونه, عمده آثار ارسطو و بخشی از کتاب های افلاطون با زمینه و محتوای منطق و فلسفه ترجمه و تفسیر گردیدند.

سرآمدان فن ترجمه در این عصر بسیارند. مهارت, تسلط به زبان های زنده آن عصر, علاقه و پشتکار از ویژگی های بارز مترجمان دوره دوم است. بی شک معرفی همه آن ها در حوصله این گفتار نیست, لذا به رسم اختصار تنها به گزیده ای از این نخبگان ترجمه اشاره خواهد شد:

حنین بن اسحاق (م 260ه"): وی ملقب به ابی زید العبادی و از نسطوریان مقیم بغداد بود که در علم پزشکی و فن ترجمه و تإلیف از سرآمدان عصر خود به شمار میآمد. قفطی در مورد او می نویسد:

طبیبی بوده صاحب نظر در تإلیف و علاج, در صناعت کحال ماهر, در لسان یونانی و عربی فصیحی بارع و شاعری نادر و خطیبی زبان آور, از مترجمین کتب حکمت (از سریانی به عربی) به جودت نقل و ترجمه ممتاز.(155)

سال ها شاگردی در محضر بزرگی چون یوحنابن ماسویه(156) او را عالمی وارسته گردانید, اما روح لطیف و نقاد وی توهین استاد را به اهل حیره نپذیرفت و پس از مدت ها کسب فیض و شاگردی, از محضر یوحنا کناره گرفت و برای یادگیری زبان یونانی به دیار غربت شتافت و پس از مدتی با کوله باری از تجربه و آثار علمی یونان به بغداد باز گشت و به ترجمه متون یونانی مشغول شد.(157)

حنین علاوه بر اشتغال به طبابت و کار مترجمی, چشم پزشکی حاذق بود. تسلط او به زبان های سریانی, عربی و یونانی(158) موجب شده بود تا در ترجمه آثار کهن به افتخارات بی شماری نائل آید و در اندک زمانی منصب ریاست دارالترجمه یا امین الترجمه دربار را به خود اختصاص دهد.(159) از آن جا که در شعر و زبان آوری هم تبحر فراوانی داشت, بیشتر کتاب هایی که به عربی و حتی سریانی ترجمه نمود, از شیوایی و فصاحت بالایی برخوردارند.(160) در دارالترجمه مإمون, نویسندگان و مترجمان زیادی زیر نظر او به امر ترجمه مشغول بودند که از میان آن ها می توان به موسی بن خالدترجمانی,(161) اصطفن بن بسیل,(162) حبیش بن حسن إعسم, یحیی بن هارون(163) اشاره نمود. کارنامه فرهنگی حنین گواهی بر پرکاری و تلاش بی وقفه اوست. (164)

تخصص او در امر پزشکی موجب شد تا بیشتر کتاب های بقراط که توسط جالینوس تفسیر شده بود را به عربی و سریانی ترجمه نماید.(165) برخی از کتاب های طبی بقراط عبارتنداز: عهد بقراط (ترجمه به سریانی), کتاب الفصول (نقل به سریانی برای محمد بن موسی خوارزمی), کتاب الکسر (نقل به سریانی برای محمدبن موسی), تقدمه المعرفه, قاطیطیون (نقل به سریانی برای محمد بن موسی), المإ و الهوإ, و طبیعه الانسان. از میان انبوه کتاب های طبی جالینوس نیز که توسط حنین ترجمه شد می توان به این موارد اشاره نمود: کتاب علل الصوت الحرکات المجهوله, افضل الهیئات, سوء المزاج المختلف, الادویه لمفرده, المولود لسبعه إشهر (نوزاد هفت ماه), محنه الطبیب, مداواه الامراض و. ... (166)

حنین بارها به یونان سفر کرد و هربار با خود کتاب های ارزشمندی را برای ترجمه آورد, تا این که پس از باز گشت از آخرین مسافرتش به بغداد, از ملازمان خاندان محتشم موسی بن شاکر گردید و آن ها وی را به ترجمه کتاب های یونانی ترغیب و تشویق فراوان نمودند. بنابر نقل منابع, او باقی عمر پربرکت خود را در راه ترجمه, تفسیر و تإلیف صرف نمود.(167) از این رو به حق او را شیخ المترجمین نام نهاده اند.(168) خلف شایسته او, فرزندش اسحاق, راه پر صعوبت پدر را ادامه داد و با ترجمه بسیاری از کتاب های یونانی و سریانی به عربی,(169) بویژه کتاب های فلسفی حکمای یونانی, از نام آوران عصر خود گردید.(170)

ابویعقوب بن اسحاق کندی: ملقب به فیلسوف عرب, از مشهورترین دانشمندان و سرآمدان عصر عباسی است که بیشتر دوران حیات پربرکت او در دوره نهضت ترجمه گذشت. مهارت او در پزشکی, شیمی, فلسفه, تاریخ و جغرافیا به همراه تسلط بر متون حکمت یونانی, فارسی و هندی چیزی نیست که از کسی پوشیده باشد. قفطی در این مورد می نویسد:

یعقوب مذکور در ملت اسلامیه, پی نوشت ها: *. دانشجوی دکتری تاریخ اسلام **. ((... و آن چه که اصحاب ما سندهندش می شناسند سدهاند است یا مستقیمی که نه به کجی افتد و نه به دیگرگونی و این نام به نزد آنان بر کسی افتد که رثبت و به دانش حساب نجوم به والایی رسد...)) ر.ک: بیرونی, ابوریحان: تحقیق ماللهند, ترجمه منوچهر صدوقی سها, تهران, موسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی, بی تا, 521ش, ج 1, ص 116ـ117. 1. حاجی خلیفه, کشف الظنون عن اسامی الکتب و الفنون, (بیروت, دارالفکر, 1402. ه") ج 1, ص 33. 2. محمود شکری الوسی, بلوغ الارب فی معرفه احوال العرب, شرح و تصحیح محمد بهجه الاثری, (بیروت, دارالکتب العلمیه, بی تا) ج 3, ص ;327 عبدالرحمن ابن خلدون, مقدمه (بیروت, دارالفکر, بی تا) ص493. 3. محمود شکریالوسی, همان, ص 223. 4. کلمه علم 60 بار و مشتقات آن 854 بار در قرآن آمده است. 5. ((خذو الحکمه و لو من السنه المشرکین)); احمد بن محمد (ابن عبدربه), العقد الفرید, تحقیق عبدالمجید الترحینی, (بیروت, منشورات محمد علی بیضون, دارالکتب العلمیه, 1417 ه") ج 2, ص ;117 ((الحکمه ضاله المومن مإخذها ممن سمعها و لایبالی فی إی وعإ خرجت)); همان, ص ;116 ((و لمداد جرت به اقلام العلمإ خیره من دمإ شهدإ فی سبیل الله)); ((الحض العلمإ طلب العلم)); همان, ص ;79 ((فضل العلم خیر من فضل العباده)); همان, ص ;82 ((و تعلموا العلم فان فی تعلمه لله خشیه و طلبه عباده و مذاکرته تسبیح و البحث عنه جهاد لمن لایعلمونه صدقه و بذله لاهله قربه لانه معالم الحلال و الحرام و منار سبیله الجنه. ..)); رسائل الخوان الصفإ و خلان الوفإ (قم, مکتب الاعلام الاسلامی, 1405ه") ج 1, ص 347. 6. حاجی خلیفه, همان. 7. علی بن حسین مسعودی, مروج الذهب و معادن الجوهر, تحقیق محمدمحی الدین عبدالحمید, (بیروت, دارالفکر, بی تا) ج , ص 41ـ40. see W. Caskel: Aiyam al-Aarad, Islamica III, Supplment, 1930, pp 1-99.. 8 9. محمدبن اسحاق (ابن ندیم), الفهرست, تعلیق شیخ ابراهیم رمضان, (بیروت, دارالمعرفه,1417ه") ص300. 10. ابن عبدربه, همان, ص 97 و شمس الدین احمدبن محمد (ابن خلکان), وفیات الاعیان و ابنإ الزمان, (بیروت, داراحیإ التراث العربی, بی تا) ج 2, ص 224. 11. ابن ندیم, همان. 12. همان. 13. ابن عبدربه, همان. 14. اهرن القس یا هارون قس کاهن و پزشک اسکندرانی است که احتمالا در دوره هراکلیوس می زیسته است. 15. جنگ یا مجموعه ای گوناگون از مطالب مخصوصا در طب و خواص گیاهان. 16. احمد بن القاسم (ابن ابی اصیبعه), عیون الانبإ فی طبقات الاطبإ, (بی جا, مکتبه الوهبیه, 1299ه") ج 1, ص 163. ابن ندیم به نقل از ابن جلجل آورده است که این کتاب در عصر مروان به عربی ترجمه شده است; ابن ندیم, همان. 17. غریغوریوس (ابن العبری), تاریخ مختصر الدول (بیروت, دارالمشرق, 1992م) ص ;112 علی بن یوسف قفطی, تاریخ الحکما, ترجمه بهین دارانی, (تهران, انتشارات دانشگاه تهران, 1371) ص ;113 ابن ندیم, همان, ص 358. 18. علی بن یوسف قفطی, همان, ص ;442 ابن اصیبعه, همان; ابی داود سلیمان بن حسان (ابن جلجل) طبقات الاطبإ و الحکمإ, تحقیق فواد سید (مصر, مطبعه المعهد العلمی الفرنسی آثار الشرقیه بالقاهره, 1955م) ص 61. 19. ابن ندیم, همان. 20. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 442ـ444 و ابن جلجل, همان, ص 61. 21. او کاتب چهار خلیفه اموی, از معاویه تا عبدالملک بود; ر.ک: ابن عبدربه, همان, ج 4, ص 252. 22. او دیوان ها را در عصر هشام بن عبدالملک به عربی نقل نمود; ابن ندیم, همان, ص ;301 ابن ابی اصیبعه, همان, ص 122. 23. پزشک حجاج; ابن ابی اصیبعه, همان; علی بن یوسف فقطی, همان, ص ;147 ابن العبری, همان. 24. ابن ندیم, همان, ص 302. 25. محمدبن اسعد طلس, تاریخ العرب (بی جا, دارالاندلس للطباعه و نشر, بی تا) ص 226. 26. کاتب حجاج و ناقل دواوین از فارسی به عربی; ر.ک: ابن عبدربه, همان. 27. فلیپ حتی, تاریخ عرب, ترجمه محمد سعیدی (تهران: زوار, بی تا) ص ;88 شوقی ضیف, العصر العباسی الاول, (قاهره, دارالمعارف بمصر, بی تا) ص ;11 محمد محمدی, فرهنگ ایران پیش از اسلام و آثار آن در تمدن اسلامی و ادبیات عربی, (تهران, توس, 1374ش) ص ;138 جرجی زیدان, تاریخ التمدن الاسلامی (بیروت, دارالمکتبه الحیاه, بی تا) ج 2, ص 281. 28. غیاث الدین بن همام الدین الحسینی (خواندمیر), حبیب السیرفی اخبار افراد بشر, تصحیح و مقابله عبدالحی حبیبی, (تهران, خیام, 1333ش) ج 2, ص 208. 29. در بنای بغداد مشهور است که راهب ساکن این منطقه با منصور ملاقات نمود و از وصف منطقه بغداد که در کتاب های اقلیدس آمده بود برای او صحبت کرد; ر.ک: دیاربکری, تاریخ الخمیس فی احوال انفس نفیس, (بیروت, دارصادر, بی تا) ج 2, ص 325. 30. علی بن حسین مسعودی, همان, ج 4, ص ;314 خواند میر, همان. 31. ابن ندیم وی را از بزرگان شیعه و از پیروان علی(ع) و فرزندان وی می داند; همان, ص 219ـ220. 32. شوقی ضیف, همان, ص 110ـ111. 33. خواندمیر, همان, جزء سوم از جلد دوم, ص ;208 دلیسی اولیری; انتقال علوم یونانی به عالم اسلامی, ترجمه احمد آرام, (تهران, انتشارات جاویدان 2535) ص 232ـ233. 34. ابن العبری, همان, ص ;125 علی بن یوسف قفطی, همان, ص 227. 35. مسعودی اطلاعات مبسوطی از این کتاب به دست داده است; ر.ک: همان, ج 1, ص 76ـ77. 36. تفسیر سندهند, ((الدهر الداهر)) یا ((الدهر الدهور)) نام داشت; علی بن یوسف قفطی, همان, ;372 علی بن حسین مسعودی, همان, ص 76 و یعقوبی احمدبن ابی یعقوب یعقوبی, تاریخ الیعقوبی, تحقیق عبدالامیر مهنا, (بیروت, موسسه الاعلمی, 1413ه") ج 1 ص 114. 37. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 371ـ372. 38. علی بن حسین مسعودی, همان, ج4, ص 314 39. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 371ـ373. 40. علی بن حسین مسعودی, همان. 41. عبدالرحمن بن خلدون, همان, ص 480 و 486. 42. همان, ص 480. 43. علی بن حسین مسعودی, همان. 44. همان. 45. ابن ندیم, همان, ص 300. 46. محمد تقی (بهار ملک الشعرا) سبک شناسی, (تهران, امیر کبیر, 1373) ج 1, ص 153. 47. به برکت این ترجمه, مقفع را خالق نثر عربی دانسته اند, هرچند بایستی این حکم را با احتیاط پذیرفت; تاریخ اسلام, پژوهش دانشگاه کمبریج, زیر نظر پی ام, هولت, آن. ک.س.لمتون, ترجمه احمد آرام, (تهران, امیرکبیر 1378) ص 153. 48. ر.ک: همین مقاله, ص 18. 49. خواندمیر, همان, ج 2 ص 207. 50. علم شناخت اعداد و خواص آن ها; ر.ک: رسائل اخوان الصفإ, ج 1, ص 48 و ابن خلدون, همان, ص 482. 51. علی بن حسین مسعودی, همان, ص 314ـ315. 52. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 220. 53. همان, ص 218 و ابن العبری, همان, ص 125ـ134. 54. ابن ابی اصیبعه, همان, ص 203. 55. ابن ندیم, همان, ص 358 و ابن ابی اصیبعه, همان, ص 125ـ126,136 و 203 و ابن جلجل, همان, ص 12 و 64. 56. علی بن حسین مسعودی, همان, ص 315. 57. همان. 58. خواندمیر, همان, ص 219. 59. ر.ک: ابوالقاسم بن غسان, تاریخ برامکه, به اهتمام و تصحیح و مقدمه تاریخی میرزا عبدالعظیم خان گرگانی, (تهران, چاپخانه محمدعلی, 1312ش) ج 1, ص 2 و ابن عبدربه, همان, ج 5, ص 317ـ330. 60. فلیپ حتی, همان, ص 88 و شوقی ضیف, همان, ص 11 و محمد محمدی, همان, و جرجی زیدان, همان, ص 281ـ282. 61. محمدبن علی بن طباطبا (ابن طقطقی); تاریخ فخری در آداب ملکداری و دولت های اسلامی, ترجمه وحید گلپایگانی, (تهران, انتشارات علمی فرهنگی, 1367) ص 267ـ268. 62. علی بن حسین مسعودی, التنبیه و الاشراف, ترجمه ابوالقاسم پاینده, (تهران, انتشارات علمی و فرهنگی, 1365) ص 328. 63. دلیسی اولیری, همان, ص 236 و ابن غسان, همان. 64. عبدالحسین زرین کوب, تاریخ ایران بعد از اسلام, (تهران, امیرکبیر, 1373) ص 420. 65. علی بن حسین مسعودی, مروج الذهب و معادن الجوهر, همان, ج 4, ص 316. 66. جلال الدین سیوطی, تاریخ الخلفإ, (بیروت دارالفکر, بی تا) ص 264 و 273 و دیاربکری, همان, ص 331. 67. مجالس مناظره یحیی برمکی از شهرت و اهمیت بالایی برخودار بود و حضور فعال علما, متکلمان و صاحب نظران سایر ادیان بر اهمیت آن افزوده بود; ر.ک: علی بن حسین مسعودی, همان, ج 3, ص 380ـ379 و دلیسی اولیری, همان. 68. ابن جلجل, همان, ص 65. 69. همان و ابن ابی اصیبعه, همان, ص 171. 70. جلال الدین سیوطی, همان, ص 273. 71. ابن جلجل, همان و ابن العبری, همان, ص 131. 72. ابن ابی اصیبعه, همان, ص 187. 73. یکی از عوامل رونق نهضت ترجمه رواج کاغذ به شمار می رود. از بنیانگذاران کارگاه های کاغذسازی در بغداد یحیی خالد برمکی بود; ابن خلدون, همان, مقدمه, ص 421ـ422. 74. خضراحمد عطإالله, بیت الحکمه فی عصر العباسیین, (قاهره, دارالفکر العربی, 1989م) ص 22. 75. ابن ندیم برخی از نساخان بیت الحکمه در عصر هارون را نام می برد; برای نمونه, در گزارش علان شعوبی آورده است: ((او در بیت الحکمه برای رشید و مإمون و برامکه رونویسی می کرد)); همان, ص 135. 76. علی بن حسین مسعودی, همان, ص 318. 77. عبدالرحمن بن علی بن جوزی المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم, تحقیق محمدعبدالقادر عطا, مصطفی عبدالقادر عطا, نعیم زرزور, (بیروت, دارالکتب العلمیه, بی تا) ج 10, ص 110. 78. جلال الدین سیوطی, همان, ص 284 و ابن خلدون, همان, ص 480. 79. دلیسی اولیری, همان, ص 252. 80. ابن طیفور, ابوالفضل احمد بن طاهر (ابن طیفور), بغداد فی تاریخ الخلافه العباسیه, (بغداد, مکتبه المثنی, 1388) ص 76. بعدها مجموعه کتاب های این کتابخانه به بغداد منتقل شد; عبدالحسین زرین کوب, همان, ص 437. 81. یاقوت از 10 کتابخانه مرو یاد کرده و می نویسد: ((مانند آن را دردنیا ندیده ام)); شهاب الدین ابی عبدالله یاقوت الحموی, معجم البلدان, تحقیق عبدالعزیز الجندی, (بیروت, دارالکتب العلمیه, 1990) ج 1, ص 134. 82. این مکتب در عهد امویان پا به عرصه حیات مذهبی و فرهنگی نهاد. 83. جلال الدین سیوطی, همان, ص 284. 84. برای اطلاع بیشتر از شرح حال و آرای و مناظرات او ر.ک: عبدالرحمن بدوی, تاریخ اندیشه های کلامی, ترجمه حسین صابری, (مشهد, بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس, 1374) ج 1, ص 140ـ202. 85. برای اطلاع بیشتر از شرح حال و آرای او ر.ک: همان, ج 1, ص 223ـ235. 86. علی بن حسین مسعودی, همان, ص 318ـ319. 87. ابن خلکان, همان, ج 7, ص 249. 88. ابن ندیم, همان, ص 301 و علی بن یوسف قفطی, همان, ص 51. 89. ابن ابی اصیبعه, همان, ص 186. 90. همان, ص 187. 91. قفطی گزارش های متعددی از بخشش های مإمون آورده است; برای نمونه, ر.ک: همان, ص 196ـ198. 92. محمودصالح رمضان, ((اهم المبدعین فی مجالات الفکر و العلم)) مجله المورخ العربی, عدد 18, 1981م, ص 268. 93. علی بن حسین مسعودی, همان, ص 319. 94. احمد شلبی, تاریخ آموزش در اسلام, ترجمه محمدحسین ساکت, (تهران, نشر فرهنگ اسلامی, 1361) ص 77 (زیرنویس). 95. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 51 و ;84 ابن خلدون, همان مقدمه, ص ;480 حاجی خلیفه, همان, ص ;36 ابوحینفه احمدبن داود دینوری, اخبارالطوال, ترجمه محمود مهدوی دامغانی, (تهران, نشرنی, 1368) ص ;442 ابن العبری, همان, ص 136 و ابن طقطقی, همان, ص 298. 96. جلال الدین سیوطی, همان, ص 300 و صلاح الدین صفدی, الغیث المجسم فی شرح لامیه العجم, (بیروت, دارالکتب العلمیه, 1990) ج 1, ص 79 و کورکیس صلاح, ((خزائن الکتب العراق العامه فی ایام العباسیین)) مجله سومر, کانون الثانی, 1946, شماره 1ـ2 ص 215. 97. احمد فرید رفاعی, عصر المإمون, (قاهره, دارالکتاب المصریه, 1343) ج 1, ص 375. 98. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 52. 99 ,دژرث سحپ ,س رحب رحذذا حح ,حح رحخح ژ ررخس چذژرخ رخ حرچ ش ژچژح خذ خ ر چخححچزرذح ش ح رإvol. 36, p368.. 983 100. ابن خلدون, همان, ص 481. 101. کتب اصول و ارکان اقلیدس از مهم ترین کتاب هایی بود که به دست مسلمانان رسیده بود. هرچند پیشتر, در عصر منصور هم نسخه هایی از آن ها به دربار خلافت عباسیان راه یافت; همان, ص 485ـ486. 102. ابن اصیبعه, همان, ص 187. 103. ابن جلجل, همان, ص 67. 104. ابن اصیبعه, همان. 105. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 238. 106. همان, ص 52. 107. جلال الدین سیوطی, همان, ص 303 و ابوحنیفه احمدبن داود دینوری, همان, ص 443. 108. همان و دیاربکری, همان, ج 2, ص 336. 109. حسن ابراهیم حسن, التاریخ الاسلام السیاسی و الدینی و الثقافی و الاجتماعی, (قاهره, مکتبه النهضه, 1964) ج3, ص 351. 110. ابن جوزی, همان, ص 51 و محمدبن علی بن بابویه (شیخ صدوق) عیون اخبار الرضا, ترجمه محمدتقی اصفهانی (آقا نجفی), (تهران, علمیه اسلامیه, 1363) ص 427ـ428. 111. همان. 112. جلال الدین سیوطی, همان, ص 309. 113. همان, ص 310. Corduba.. 114 * 115. برای اطلاع بیشتر ر.ک: عبدالحسین زرین کوب, کارنامه اسلام, (تهران, امیرکبیر, 1376) ص 43ـ40. 116. علی بن حسین مسعودی, همان. 117. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 550. 118. دلیسی اولیری, همان, ص 239 و 233. 119. ابن ندیم, همان, ص 303. 120. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 306. 121. همان, ص 306ـ307. 122. ذبیح الله صفا, تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی تا اواسط قرن پنجم, (تهران, انتشارات دانشگاه تهران, 1346) ج 1, ص 56ـ57. 123. ابن ابی اصیبعه, همان, ص 187. 124. نام اصلی آن پنجه تنترهpanchatantra) ) می باشد; ترجمه کلیله و دمنه انشای ابوالمعالی نصرالله منشی, تصحیح مجتبی مینوی طهرانی, (تهران, امیرکبیر, 1373) ص 1. 125. ابوعبدالله محمدبن عبدوس جهشیاری, الوزرإ و الکتاب, ترجمه ابوالفضل طباطبا, (تهران, کتابخانه ملی, بی تا) ص 271. 126. ابن جوزی, همان, ص 87. 127. ابوعبدالله محمدبن عبدوس جهشیاری, همان. 128. ابن جوزی, همان, ج 1, ص 87. 129. ر.ک: جرجی زیدان, همان, ص 173 و فرید رفاعی, همان, ج 2, ص 387. 130. ابن ابی اصیبعه, همان, ص 123. 131. مجموعا هشت نفر: جورجیس بن بختیشوع بن جبرئیل بن عبیدالله بن جبرئیل بن عبیدالله به همراه دو بختیشوع دیگر که در دربار متقی (329ـ333) و مقتدربالله (320ـ295) بوده اند. 132. ابن ابی اصیبعه, همان. 133. علی بن یوسف مسعودی, همان, ج 4, ص 314. 134. ابن ندیم, همان, ص 334. 135. ابن العبری, همان, ص 127. 136. ابن ندیم, همان, ص ;357 ابن العبری, همان, ص 131 و ابن جلجل, همان, ص 65. 137. ابن جلجل, همان. 138. ابن ابی اصیبعه, همان, ص 176. 139. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 65ـ66. 140. ابن ندیم, همان, ص 135. 141. محمد شکریالوسی, همان, ج 1, ص 160. 142. ابن ندیم, همان, ص 135ـ136. 143. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 352 و ابن ندیم, همان ص 335. 144. ابن ندیم, همان و قفطی, همان. 145. ر.ک: ابن ابی اصیبعه, همان, ص 125. 146. ابوعبدالله بن محمدبن عبدوس جهشیاری, همان, ص 289. 147. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 197ـ198. 148. ابوعبدالله بن محمدبن عبدوس جهشیاری, همان. 149. فرید رفاعی, همان, ص 388. 150. ابن ندیم, همان, ص 303. ابن عبدربه مطالب جالب توجهی را در مورد منکه و یحیی بن خالد آورده است; همان, ج 5, ص 325. 151. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 365ـ367. 152. همان, ص 299. 153. همان, ص 304. 154. فرید رفاعی, همان, ص 379. 155. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 234. 156. ابن جلجل, همان. 157. ابن ابی اصیبعه, همان, ص 187 و علی بن یوسف قفطی, همان, ص 238. 158. ابن ندیم, همان, ص 356. 159. ابن ابی اصیبعه, همان. 160. ر.ک, ابن خلکان, همان, ج 2, ص 217. 161. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 235. 162. ابن ابی اصیبعه, همان, ص 204. 163. ابن جلجل, همان, ص 69. 164. ابن جلجل, همان; ابن ابی اصیبعه, همان; علی بن یوسف قفطی, همان, ص 238ـ;239 ابن ندیم, همان, ص 356 و ظهیرالدین بیهقی, تاریخ الحکمإ الاسلام, تحقیق محمد کردعلی, (دمشق, مطبعه الترقی, 1946) ص 16ـ17. 165. خیرالدین زرکلی, قاموس تراجم لاشهر الرجال و النسإ, (بیروت, دارالعلم للملایین, 1986) ج 2, 287. 166. جرجی زیدان, همان, ص 170ـ171 و فرید رفاعی, همان, ص 384ـ385. 167. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 238. 168. ابن جلجل, همان, ص 65. 169. ابن ندیم, همان, ص 359. 170. همان, ص 69 و ابن ابی اصیبعه, همان, ص 188. 171. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 500. 172. این ندیم, همان, ص 315ـ321 و قفطی: همان, ص 501ـ508. 173. ر.ک: شریف, میرمحمد, تاریخ فلسفه در اسلام, (تهران, مرکز نشر دانشگاهی, 1362) ص 593ـ608. 174. خضر احمد, همان, ص 331. 175. ابن ندیم, همان, ص 323. 176. همان و علی بن یوسف قفطی, همان, ص 508. 177. ابن ابی اصیبعه, همان, ص 302. 178. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 244ـ245. 179. دلیسی اولیری, همان, ص 263. 180. ابن ندیم, همان, ص 351ـ352 و ابن ابی اصیبعه, همان, ص 203. 181. جرجی زیدان, همان و فرید رفاعی, همان, ج 2, ص 384ـ385. 182. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 487ـ488. 183. ابن ندیم, همان, ص 336 و ابن العبری, همان, ص 137. 184. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 488. 185. همان. 186. ابن جلجل, همان, ص 67. 187. فرید رفاعی, همان, ص 381. 188. همان, ص 382 و 385. 189. ابن ندیم, همان, ص 359 و ابن ابی اصیبعه, همان, ص 204. 190. جرجی زیدان, همان, ص 169 و 107ـ171. 191. ابن العبری, همان, ص 136 و علی بن یوسف قفطی, همان, ص 308ـ400. 192. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 590. 193. همان, ص 591. 194. ابن خلکان, همان, ج 5, ص 161. 195. ابن ندیم, همان, ص 332. 196. ابن خلکان همان. 197. علی اصغر حلبی, تاریخ تمدن اسلام بررسی هایی چند در فرهنگ و تمدن اسلامی, (تهران, چاپ و نشر بنیاد, 1365) ص 48. 198. ابن ندیم, همان, ص ;335 ابن ابی اصیبعه, همان, ص 205 و ابن العبری, همان. 199. علی بن یوسف قفطی, همان. 200. همان. 201. ابن ندیم, همان, ص 336ـ335 و علی بن یوسف قفطی, همان, ص 390. 202. علی بن یوسف قفطی, همان, 592. 203. همان, ص 445. 204. همان. 205. ابن ندیم, همان, ص 335. 206. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 233. 207. همان, ص 234. 208. ابن ندیم, همان, ص 357. 209. همان. 210. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 361ـ362. 211. همان, ص 362. 212. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 362. 213. همان, ص 361. 214. ابن ابی اصیبعه, همان, ص 204. 215. ابن ندیم, همان, ص 329 و علی بن یوسف قفطی, همان, ص 137. 216. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 67. 217. همان, ص 87. 218. تقی الدین ابی العباس احمدبن علی المقریزی, المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الاثار, وضع حوامشه خلیل المنصور, (بیروت, منشورات محمدعلی بیضون, دارالکتب العلمیه, 1998م) ج 2, ص 290ـ292. 219. احمدبن محمد المقری تلمسانی, نفح الطیب من غضن الاندلس الرطیب, (بیروت, داراحیإ التراث العربی, 1408) ج 1, ص 386. 220. ابوبشر متی بن یونس القنائی, کتاب ارسطو فی شعر, نقل من سریانی الی العربی, تحقیق و ترجمه شکری محمد عیاد, (قاهره, دارالکتاب العربی للطباعه و النشر, 1967) ص 429. 221. با توجه به این که حوزه تحقیقاتی این مقاله عصر طلایی نهضت ترجمه است تنها به معرفی مترجمان این عصر بسنده می شود. 222. ابن ندیم, همان, ص 323ـ324 و علی بن یوسف قفطی, همان, ص 59ـ60. 223. ابن ندیم, همان, ص ;333 ابن جلجل, همان, ص ;75 علی بن یوسف قفطی, همان, ص 161ـ;170 ابن خلکان, همان, ج 1, ص 313 و خیرالدین زرکلی, همان, ج 2, ص 98. 224. ابن خلکان, همان, ص 314ـ315. 225. ابن ندیم, همان و علی بن یوسف قفطی, همان, ص 61. 226. ابن ندیم, همان, ص 325. 227. همان, ص 302. 228. همان, ص 325. 229. جرجی زیدان, همان, ص 176. 230. ر.ک: محمد ابراهیم آیتی, آندلس یا حکومت مسلمین در اروپا, (تهران, دانشگاه تهران, 1376) ص 40ـ42. 231. عبدالرحمان بن خلدون, تاریخ ابن خلدون مسمی العبر و دیوان المبتدإ و الخبر. .., (بیروت, منشورات محمدعلی بیضون و دارالکتب العلمیه, 1992م) ج 4, ص 147 و 165. 232. احمدبن محمدبن المقریتلمسانی, همان, ص 353. 233. جرجی زیدان, همان, ص 186. 234. احمدبن محمدبن المقریتلمسانی, همان, ص 221. 235. در اندلس مذهب فقهی مالکیه با تمایلات عربی رواج داشت, حال آن که در بغداد مذاهب حنفی, شافعی, حنبلی شیعه و اسماعیلیه با گرایش های ایرانی رواج داشت. 236. ابن خلدون, همان, ج 4, ص 175. 237. احمدبن محمدبن المقریتلمسانی, همان, ص 386. 238. ابن خلدون, همان, و احمدبن محمدبن المقریتلمسانی, ص 386. 239. همان. Granada. 240 241. جرجی زیدان, همان, ص 227. 242. احمدبن محمدبن المقریتلمسانی, همان. 243. محمد مکی السباعی, نقش کتابخانه ها و مساجد در فرهنگ و تمدن اسلامی, ترجمه علی شکویی, (تهران, سازمان مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی, 1373) ص 140ـ141. 244. جرجی زیدان, همان, ص 204 و آیتی, همان, ص 86. 245. آیات متعددی مبنی بر تدبر و تعقل در قرآن وجود دارد. علاوه بر این, در قرآن به علم و علم اندوزی نیز اشاره های فراوانی شده است, چنان که 60 بار کلمه علم و 854 بار مشتقات آن در قرآن تکرار گردیده است. 246. پیامبر(ص) به زید بن ثابت فرموده بود نوشتن را از یهودیان بیاموز; احمدبن یحیی بن جابر بلاذری, فتوح البلدان, ترجمه و تعلیق محمد توکل, (تهران, نشر نقره, 1376) ص 659. 247. احمد امین, ضحی الاسلام, (چاپ دهم: بیروت, دارالکتاب العربی, بی تا) ج 2, ص 15. 248. احمد امین, همان. 249. برای نمونه ر.ک: ابن ابی اصیبعه, همان, ص 187 و علی بن یوسف قفطی, همان, ص 196ـ198. 250. علی اصغرحلبی, همان, ص 34. 251. شوقی ضیف, همان, ص 106ـ107. 252. احمد امین, همان, ص 14. 253. محمد محمدی, ((دانشگاه جندی شاپور در قرن های نخستین اسلامی)), مجله مقالات و بررسی ها, نشریه دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران, بهار و تابستان 1350, دفتر پنجم و ششم, ص 17. 254. حاجی خلیفه, همان, ص 40ـ41 و ابن خلدون, همان, ص 543. 255. محمد محمدی, همان. 256. حرچ حذخذإ ش ح ححس چذژرچژس ,ذچذژا رخ حخ چس خژحا ذچح خژژچذح حخت: شرچژإ ,ذچخس رحژرت: ححژMarmorstin. Landon 1965,.pp.15-19. enny 257. صلاح الدین صفدی, همان, ص 79. 258. ر.ک: ابن عثمان عمربن بحرجاحظ, الحیوان, تحقیق عبدالسلام هارون, (بیروت, داراحیا التراث العربی, بی تا) ج 1, ص 76ـ77. 259. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 167. 260. ارتباط محکم مرکز علمی سریانی با سایر کانون های علمی موجب شده بود تا از دیرباز دانشمندان آثار بسیاری را به زبان سریانی ترجمه نمایند; ر.ک: ذبیح الله صفا, همان, ص 10ـ17. 261. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 65. 262. ابن ندیم, همان, ص 307ـ309 263. ابن ندیم, همان, ص 349. 264. به نقل از: فاخوری, تاریخ فلسفه در جهان اسلامی, ترجمه عبدالحمید آیتی, (تهران, سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی, 1358) ج 2, ص 338. 265. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 64. 266. ابی عثمان عمر بن جاحظ, همان, ص 79. 267. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 65. 268. همان, ص 137 269. همان, ص 67. 270. همان, ص 235. 271. همان, ص 132. 272. حنا فاخوری, همان, ص 342. 273. عبدالرحمن نجیب حکمت, دراسات تاریخ العلوم عندالعرب, (موصل, وزاره التعلیم العلمی و البحث العلمی جامعه الموصل, 1977م) ص 28. 274. ابوحامدمحمد غزالی, تهافت الفلاسفه, مقدمه ماجد فخری, (بیروت, دارالمشرق, 1990) ص 8. 275. عبدالرحمن نجیب حکمت, همان. 276. ابن ندیم, همان, ص 66. 277. همان, ص 67. 278. همان, ص 71. 279. ابن الانباری, طبقات الادبإ, (قاهره, بی نا, 1294ه") ص 83. 280. رسائل اخوان الصفإ: ج 1, ص 48. 281. همان, ص 49. 282. بیشتر در کتاب مجسطی بطلمیوس آمده است; همان. 283. همان. 284. ابن ندیم, همان, ص 307. 285. علی بن یوسف قفطی, همان, ص 58ـ61 و رسائل اخوان الصفإ, همان, ص 268. 286. احمد شلبی, همان, ص 243ـ244. 287. گوستاو لوبون, تاریخ تمدن اسلام و عرب, ترجمه هاشم حسینی, (تهران, کتابفروشی اسلامیه, 1358) ص 603. 288. جلال الدین سیوطی, حسن المحاضره فی اخبار مصر و القاهره, حواشی خلیل المنصور, (بیروت, دارالکتب العلمیه, 1997) ج 2, ص 220. 289. گوستاو لوبون, همان, ص 543. 290. حدود العالم من المشرق الی المغرب, تصحیح و حواشی مریم میراحمدی و غلامرضا ورهرام, (تهران, الزهرا, 1372) ص ;333 ابی القاسم بن حوقل النصیبی, صوره الارض, (قاهره, دارالکتاب الاسلامی, بی تا) ص 389 و ابی بکر احمدبن الفقیه الهمدانی, مختصر البلدان, (بیروت, داراحیإ التراث العربی, 1408) ص 230. 291. ابن خلدون, همان, 421ـ422. 292. روزگاری دراز دمشق تولید کننده بهترین نوع کاغذ بود که تحت عنوان کاغذ دمشقی به دورترین نقاط صادر می شد; الکساندر استیپچویچ, کتاب در پویه تاریخ, ترجمه رضا آژیر و حمیدرضا شیخی, (مشهد, آستان قدس رضوی, بنیاد پژوهش های اسلامی, 1373) ص 274. 293. همان, ص 275. 294. ابی عثمان عمربن بحرجاحظ, البیان و التبیین, حواشی موفق شهاب الدین, (بیروت, منشورات محمدعلی بیضون, درالکتب العلمیه, 1998) ج 1, ص 171. 295. همان, البخلإ, تحقیق فوزی عطوی, (بیروت, دارصعب, 1969م) ص 94. 296. همان. 297. ابوحامد محمد غزالی, همان, ص 38ـ39.

نظر شما