پایان عصر کشاورزی صنعتی؛ آیا میتوانیم آنچه را که از دست دادهایم، دوباره به دست آوریم؟
با آغاز عصر کشاورزی صنعتی و استفاده از بذرهای دستکاری شده ژنتیکی و انواع آفتکش ها و علفکش ها و حشرهکش ها و کودهای شیمیایی، سیستم پایدار کشاورزی سنتی تقریباً برای همیشه از بین رفت. سیستم کشاورزی صنعتی که با شعارهایی نظیر کاهش نیروی انسانی، افزایش بهرهوری و تولید محصول بیشتر به عرصه زندگی های روستایی وارد شد، در صحنه عمل تنها به نابودی جوامع محلی، وابسته شدن کشاورزان به خرید از سوپرمارکت ها، از بین رفتن خاک، برهم خوردن چرخه زندگی انسان ها و حیوان ها و تولید انواع پسماندهای مخرب انجامیده است. نویسنده که همراه با اجدادش به شغل کشاورزی اشغال داشته، معتقد است که با پدیدار شدن سریع آثار فاجعهآمیز کشاورزی مدرن و صنعتی، شاید ما هرگز قادر به جبران صدمات و آسیب های وارد شده به محیط زیست و سلامت انسان ها و حیوانات و گیاهان نباشیم و در صورت عدم بازنگری در اقداماتمان، کابوس فروپاشی زندگی انسان ها چندان از ما دور نیست.
من دقیقاً آن صبح تابستان سال های دهه پنجاه میلادی را به یاد دارم، هنگامی که پدرم، یک راننده (مک کورمیک هایگیر) و یک کمباین را به همراه چند قاطر به زمینی که من در حال دروی محصولش بودم، آورد. این خاطره، یکی از مهم ترین خاطرات حافظه من است. من در خانوادهای به دنیا آمدهام که از کشاورزی وابسته به الاغ بهره میبردند و من این شیوه زندگی را دوست داشتم. من به صورتی همه جانبه کارایی این قاطرها را درک میکردم. آن حیوانات به صورتی منظم و زیبا، در یک خط و با سرعتی اندکی کمتر از من، حرکت مینمودند.
در آن روزها، ما با تراکتور و همچنین قاطر به کشاورزی میپرداختیم، در زمینی که پدر و پدربزرگم در آن زمین به دنیا آمده بودند و پدربزرگ ما در فوریه سال 1946 میلادی در همان زمین فوت نموده بود. او به شیوه کهن کشاورزی تا 82 سالگی و زمان مرگش ایمان داشت. او در همه عمرش با قاطر کشاورزی میکرد، آنها را درک مینمود و عمیقاً هم به قاطرهای پرکارش عشق میورزید. علیرغم اینکه او تراکتورها را از راه دور دیده بود، ولی با به کارگیری آنها مخالف بود و میگفت، این ماشین ها خاک را سخت و غیرقابل کشت خواهند نمود. البته در سال های پایانی عمر، پسرش تصمیم به استفاده از تراکتورگرفت؛ زیرا معتقد بود، قاطرها کند و کم بازده هستند. از آن سال ها به بعد، کشاورزی روز به روز با صنعتی شدن و به کارگیری تکنولوژی و همچنین سلطه قواعد اقتصاد صنعتی، عجین گردید. این تحول با سرعتی فوقالعاده روی داد و با توجه به معیارهای تعریف شده توسط حامیان این نوع کشاورزی، باید این شیوه های صنعتی را کاملاً موفق دانست. کاهش تعداد کارگران و نمایش توانمندی های تکنولوژی و مدرنیته و بهرهوری بالا را باید از جمله مهم ترین ویژگی های این روش های نوظهور کشاورزی دانست.
از سال 1950 میلادی به مدت 14 سال، من از خانه دور بودم، اگرچه هیچ گاه ارتباط خود را با کشاورزی و یا حداقل فکر کردن در مورد کشاورزی، قطع نکردم. به علاوه من همچنان نسبت به سرزمین مادریام علاقه زیادی داشتم. من و خانوادهام در سال 1964 میلادی دوباره به کنتاکی بازگشتیم و در مزرعهای ساکن شدیم. در آن زمان، به دقت به اطرافم مینگریستم و از خالی شدن منطقه به شدت متعجب بودم. در آن روزها، زندگی انسانی، وضعیت مزارع و جوامع کشاورزی در سراشیبی سقوط قرار گرفته بود. از راهکارهای دیرپای کشاورزی خودکفا هم تقریباً خبری نبود. رشد اقتصادی به وجود آمده برای بخش کشاورزی در فاصله پس از پایان جنگ جهانی دوم نیز به پایان رسیده بود. شهرهای کوچک که در گذشته به عنوان مراکز اقتصادی و اجتماعی شمرده میشدند، در شب های شنبه و یکشنبه خالی از سکنه میشد و بسیاری روانه شهرهای بزرگ میگردیدند. جوامع محلی که روزگاری دارای آرزوهای مشترک، کار مشترک و همکاری با یکدیگر بودند، به مرور از بین رفتند. دیگر ما هیچ بازار محلیای جهت عرضه مرغ و تخممرغ و خامه محلی نداشتیم. مطمئناً تراکتورها و سایر ماشین های کشاورزی، باعث کاستن از تعداد کارگران موردنیاز گردیدند و کارگران موجود باید به کارهایی سخت و زمان بر تن میدادند.
تأثیرات فرآیند صنعتی شدن بسیار آشکار، متعدد و در راستای منافع ابرشرکت های تجارت محصولات کشاورزی بود، اما دیگران تنها با آسیب های ناشی از آن روبهرو شدند. این مسألهای بود که اذهان من و عدهای دیگر را در آن سال ها به خود مشغول کرده بود. هر چند هم اینک این نگرانی ها، ابعاد بسیار گستردهتری یافته است. امروزه این موضوع کاملاً پذیرفته شده است که روش کشاورزی ما بر جوامع محلی تأثیر میگذارد و اقتصادهای محلی نیز بر روش کشاورزی ما مؤثر هستند. به علاوه روش کشاورزی انتخاب شده توسط ما بر سلامت شهروندان و انسجام اکوسیستم های محلی، تأثیرات زیادی دارد. ما هرگز نمیتوانیم ادعا کنیم که کشاورزی چیزی شبیه گرمایش اقتصادی با قطعاتی قابل تعویض است که در همه جا مشابه بوده و ویژگی های آن نیز توسط «نیروهای بازار» و مستقل از سایر عوامل، تعیین میگردد. هیچ یک از ما در یک کپسول ویژه و یا یک بخش حرفهای، به کشاورزی نمیپردازیم. بلکه ما در جهانی زندگی میکنیم که در شبکهای بیپایان از وابستگی ها و تأثیرات متقابل قرار گرفته و این ارتباطات، در بسیاری از موارد، از دایره فهم و ادراک ما خارج است. امروزه این نکته، کاملاً برای روشن شده است: «ما فعالیت های اقتصادی بنیادین خود را با روش های نادرست اجرا میکنیم به علاوه، ما در پذیرفتن کشاورزی نوین که اصول و روش های آن از سوی دانش جزءنگر و اقتصاد جبرگرا تعیین گردیده، کاملاً در اشتباه بودهایم.»
نباید فراموش کرد که در کوتاه مدت و با دیدگاهی مقطعی، کشاورزی صنعتی به کاستن از تعداد کارگران و افزایش بهرهوری میانجامد. شیوه های پیشین و سنتی کشاورزی، علاوه بر هماهنگی همهجانبه با محیط زیست و زندگی جوامع، فاقد آثار زیانبار بود. در سایه این روش های نوین، هزینه های فاجعهآمیز به وجود آمده بر روی هم انباشته گردید. هر چند در همین سال های محدود از آغاز آن ، ما شاهد پیدایش این آثار هستیم. به علاوه، این تأثیرات اجتماعی و اکولوژیکی، آنچنان آشکار و روشن میباشند که تقریباً همه مردم هم وجود آنها را پذیرفتهاند. همچنین عدهای با این تناقض روبهرو شدهاند که چرا با وجود این شرایط آشکار، اقتصادهای ابرشرکتی ملی و جهانی، دامنه اندیشیدن در مورد این مسأله را تا این حد، محدود نمودهاند؟ این اقتصادهای بزرگ در فهم خود از جامعه و زمین و همچنین شیوه های حسابداری به کار گرفته خود، هیچ نگرانی و توجهی نسبت به سرنوشت محیط زیست و زمین و مردم نمیکنند. اینک در میانه این همه نابودی و تخریب محیط زیست و همچنین جوامع انسانی، ما بیش از همیشه، به ضرورت آغاز یک شیوه نوین کشاورزی پیبردهایم.
ورود تراکتورها به این عرصه در کنار سایر آثار، آغازگر تغییر رویکرد کشاورزی از یک سیستم کاملاً وابسته به انرژی خورشیدی به یک سیستم کاملاً وابسته به سوخت های گرانقیمت فسیلی بوده است. در سال 1950 میلادی و نظیر اکثر افراد آن دوره، من هم سال ها دور از پیدایش اولین نگرانی ها در مورد رویارویی با محدودیت های عرضه سوخت ارزان بودم.
ما به عصر کمبودها و یا حتی تصور نادرست آغاز آن، وارد شدهایم و این امر هم یک شگفتی محسوب میگردد. پدر بزرگ من در همه عمر خود با این به اصطلاح محدودیت های همهجانبه زندگی کرد. من بسیاری از ویژگی های آن را از او آموختم. من در عصر تراکتورها و در عصر کاستن از تعداد کارگران و در عصر سوخت های فسیلی ارزان به دنیا آمده بودم و من باید مدت ها به مطالعه و تجربه میپرداختم تا بار دیگر دریابم، در این جهان، محدودیت ها نه تنها غیرقابل اجتناب، بلکه کاملاً ضروری هستند.
کشاورزی مکانیزه به سادگی ما را در ورطه اندیشیدن به زمین و محصولاتش نه به عنوان یک موجود زنده بلکه همانند یک موجود بیروح و مکانیکی میاندازد. هنگامی که تفکرات یک فرد و مزرعهاش به صورتی همه جانبه مکانیکی میشود، تمرکز کشاورزی صنعتی بر بهرهوری و تولید بیشتر را باید در نقطه مقابل حفظ وضع موجود و مدیریت آن دانست. بدین ترتیب مشکلات ما دوچندان میگردد و ما تولیداتمان را نه بر اساس ظرفیت های طبیعی و انسانی که بر پایه اقتصادی محلی و جهانی و تکنولوژی های موجود بنیان مینهیم. در این شیوه، دیگر نگرانی های گذشته در مورد مزرعه وجود ندارد و به دنبال آن، کشاورز هم دیگر نقشی در تصمیمگیری های کلان، ندارد. چرا که او به عنوان یک عامل آزاد و در عین حال وفادار به اقتصادی که کاملاً در جهت مخالف وی گام برمیدارد، (و نه در راستای منافع خود و زادگاه و خانواده و جامعهای که در آن زندگی میکند) باید فعالیت کند. کشاورزی اجداد ما تا اواسط دهه پنجاه میلادی قرن بیستم هم با حفظ و نگهداری خاک، زمین، گیاهان محلی و همچنین حیوانات، ارتباطی تنگاتنگ داشته، چرا که تأثیر این عوامل بر زندگی انسان ها، بسیار روشن و مهم بوده است . در مقابل، تقریبا درً همه رویکردهای کشاورزی صنعتی، ما شاهد جهتگیری های کاملاً متضاد با روش های کشاورزی سنتی پدربزرگ من و دیگران در سال ها پیش بودهایم. تبدیل کشاورزی به یک صنعت و یا علم هم در این راستا قابل بررسی و توجه است.
فراموش نکنید که پدربزرگ من و خانوادهاش و همچنین اجدادش در سختترین دوره ها نظیر سال های جنگ جهانی دوم، با اتکا بر دام های شیری وگوشتی، محصولات کشاورزی، طیور و جوامع محلی توانستند بر این مشکلات غلبه کنند. چرا که آنان در یک اقتصاد خودکفا، واقعاً پایدار در عمل و نه شعار متولد گردیده و بزرگ شده بودند؛ اما درجهتی مخالف، اقتصاد مدرن کشاورزی به ما میگوید که تأمین مایحتاج زندگی کشاورزان توسط خودشان، کاری غیراقتصادی بوده و آنان باید با تولید تجاری، به روش های کشاورزی صنعتی تن دهند. باید به این نکته مهم نیز توجه نمود که در سایه این تغییر نگرش، ما با دورهای منحصر به فرد در حیات انسان ها روبهرو شدهایم که در آن، خانواده های کشاورز همه مایحتاج خود را از سوپرمارکت ها و فروشگاه ها خریداری میکنند. در این میان، نقش دانشکده های کشاورزی را نیز نباید نادیده بگیریم. چرا که کشاورزی پایدار مبتنی بر حفظ خاک، به دانش خاکشناسی تبدیل گردیده و دامپروری سنتی و پایدار پیشین هم جای خود را به دانش دامپروری داده است. و در صحنه عمل نیز این رویکردهای حریصانه به آثاری فاجعهبار انجامیده که تنها در طول چند دهه ما با آنها روبهرو گردیدهایم.
در رشته خاکشناسی که از سوی دانشمندان خاک بنیان گذاری گردیده و نتایج آن به کشاورزان سراسر دنیا عرضه میگردد، به خاک به عنوان یک شی فاقد حیات نگریسته میشود که باید با انواع مواد تقویتکننده شمیایی، بهبود یابد. لذا سیستم کشاورزی کنونی ما عمیقاً سحطی و بدون توجه و درکی صحیح از خاک گردیده است. به علاوه، به مزارع به عنوان سطحی بیروح و خشک نگریسته میشود که باید عملیات های مکانیکی مختلفی بر روی آن انجام گیرد و از مواد شیمیایی متعددی هم برای این فعالیت ها استفاده شود. بدین ترتیب موجودات زنده زیر سطح خاک و ریشه ها، کاملاً نادیده گرفته میشوند.
آیا برخلاف آنچه که دانشمندان خاکشناس به ما میگویند، نباید به خاک به عنوان یک عنصر ارزشمند بنگریم که تأمین سلامت خاک وگیاه و حیوان و انسان، در گروی حفظ آن است؟ چرا هیچ گاه در جهت بررسی خاک به عنوان موجودی زنده گامی برداشته نمیشود؟ خاک یک جامعه زنده و سرشار از حیات موجودات مختلف در آن است که یک کشاورز و خانوادهاش و محصولات کشت شده و حیوانات، همگی اعضای این جامعه بزرگ محسوب میگردند و همگی نیز به هویت و ویژگی های خاک، وابستهاند. لذا توصیف یک خانواده کشاورز به عنوان «نیروی کار» و همچنین گیاهان و حیوانات موجود پرورش یافته در آن به عنوان «محصول»، تنها سادهانگاری موضوع از دو جنبه ویرانگری و رادیکال خواهد بود. اگر ما بخواهیم به پیچیدگی روابط و ارتباطات چند جانبهای که یک مزرعه را تشکیل میدهد، نام علم را بدهیم، مطمئناً به کاری سطحی دست زدهایم. زیرا یک مزرعه تشکیل شده از اعضای مختلفی است که جامعه خاک را تشکیل میدهند و این نکته نباید چندان عجیب به نظر آید که گذشتگان کشاورز ما از خاک به عنوان راز خدا نام میبردند. البته پدربزرگ من و پدرانش برای کشاورزی خود علاوه بر خاک نیازمند درک ویژگی های حیوانات خود نیز بودند و با آنان همانند یک دوست و همراه و نه یک «مدیر» رفتار میکردند. پدران ما به درستی عقیده داشتند که «نباید همه تخممرغ ها را در یک ظرف بگذاریم» و «البته جوجه ها را هم باید در آخر پاییز بشماریم.» این اندیشه ها با تفکرات حاکم بر صنعت کشاورزی مدرن مبنی بر تغذیه مردم در آن سوی دنیا، کاملاً متفاوت است.
به علاوه کشاورزی بومی، نه تنها قابل جایگزینی با دانش نیست، بلکه حتی خطاها و اشتباهات آن را نیز تصحیح میکند. این یک نظام پیچیده و در عین حال منظم است. اگر ما آن را در حد یک علم، محدود کنیم، با شرایطی روبهرو میشویم که مثلاً پسماندهای کشاورزی به عنوان زبالههایی آلوده کننده نگریسته میشود و با هر وسیلهای تلاش میگردد که حیوانات موجود در خاک اطراف ریشه ها نابود شوند. از سوی دیگر، در دامپروری نوین، به همراهی و درک حیوان به عنوان عضوی از یک جامعه، چیزی همانند ارتباط پدربزرگ های ما، هیچ توجهی نمیشود. ریشه لغوی کلمه حیوان نیز به داشتن روح زنده برمیگردد، اما گویی ما همه این روابط را فراموش نمودهایم. امروزه در دامپروری های بزرگ به عنوان مراکز نگهداری حیوانات، گویی ما با یک جهنم تمام عیار روبهرو هستیم. فراموش نکنیم که در گذشته، عدهای حتی حیوانات را به عنوان موجوداتی مقدس در جوامع محلی میشناختند. همچنین برای تغذیه این حیوانات، در کنار تغذیه خوب و آب سالم، به لطف پروردگار نیز اتکا داشتند.
بیتردید به کشاروزی باید به عنوان یک حلقه واسطه میان طبیعت و جامعه انسانی نگاه شود؛ چرا که با هر دو طرف این طیف، روابط مستحکم و دیرپا دارد. به علاوه، کشاورزی اثربخش هم در گروی داشتن روابط پایدار با گیاهان و حیوانات و سایر جانوران طبیعت است. در سایه این نگرش، دامنه فعالیت ها و کارهای انسانی گسترش مییابد و برخلاف کشاورزی مدرن، همانطور که ویس جاکسون در آثارش به ما میگوید، نباید ما انسان ها قربانی شعارهای عالی و در عین حال عملکرد فاجعهآمیز کشاورزی و دامپروری صنعتی شویم.
تمرکز کنونی ما بر مسایلی نظیر بهرهوری، همسانی ژنتیکی گیاهان، تجارت جهانی و ارایه یک تکنولوژی یکنواخت برای همه نقاط دنیا، بر عرضه بیپایان سوخت، آب و خاک، بنیان گذاری شده است. اما شرایط زندگی ما به سرعت در حال تغییر بوده و تأمین این نیازمندی ها به دلیل عواملی نظیر پیدایش جریان تروریسم، بروز خشونت های سیاسی، گسترش آلودگی های شیمیایی، هزینه های صعودی انرژی، افزایش حجم خاک های بیمصرف و تضعیف شده و همچنین گسترش دامنه بهرهگیری از بذرها، حشرهکش ها، آفتکش ها و علفکش ها و بیماریهایی نامتعارف، با چالشهایی اساسی روبهروست. امروزه ما باید دیگر بار پرسشهایی قدیمی را در مورد طبیعت محلی، ظرفیت های تغذیه محلی و در نهایت، نیازهای محلی مطرح کنیم و گویی ما باید برای بازگشتن حیوانات و گیاهان بومی به مزارع خود در راستای تأمین منافع منطقه و این مزارع، تلاش کنیم. چرا ما باید سرنوشت جامعهای را که در آن زندگی میکنیم، نادیده بگیریم؟ در طول این پنجاه و چند سال که ویژگی های محلی و بومی مناطق مختلف به شدت نادیده گرفته شده، ما با سادهانگاری حقایق روبهرو بودهایم. مثلاً مزارع خودکفا، متنوع و منطقی سال های پیش ما به صورتی سؤال برانگیز به مزارعی بزرگ و تک محصولی تبدیل شدهاند.
آیا نباید سیستمی همهجانبهنگر و کامل بنیان نهیم؟ و آیا نادیدهانگاری بسیاری از زیرمجموعه های مؤثر بر زندگی ما، عقلایی و منطقی است؟ به علاوه، به یاد آوریم که از دیرباز، کشاورزی بومی ما بر مبنای تلاش بیپایان در ارتباط دهی بسیاری از عوامل متنوع، پایهگذاری شده است. از دیگر سو، این سیستم با شیوه زندگی ما و حتی دوره های باروری حیوانات انطباق داشته، چرا که تأمین محصول کشاورزی و علوفه دام به صورتی کافی و همهجانبه، در سایه آن تضمین میگردد. در عین حال، این سیستم باید به صورت همزمان به جنبه های اکولوژیکی، کشاورزی و اقتصادی جامعه و همچنین روابط خانوادگی و محلی، توجه نماید. به زودی ما شاهد هجوم اکثریت مردم دنیا به شهرها خواهیم بود. و از هم اینک باید برای تأمین نیازمندی های آن بیاندیشیم. به علاوه، توجه به آثار درازمدت سیستم کنونی صنعتی گرانقیمت و وابسته به نفت کنونی که نیازمندی های محلی و شرایط آن را نادیده میگیرد، بسیار ضروری است. اما شاید مشکل اصلی فراسوی ما در بازگشت به کشاورزی پایدار را در جهالت عموم مردم نسبت به آنچه که در نیم قرن اخیر روی داده، دانست.
چگونه میتوانیم مصرفکنندگان و تولیدکنندگان سراسر دنیا را با چنین اندیشههایی آشنا کنیم؟ البته ما شاهد اقدامات اثربخشی در این زمینه و به ویژه در ایالات متحده هستیم. اما نیاز به توجه به حوزه های قانونی، فکری و علمی، در کنار نگاه همهجانبه به آموزش های مسئولانه، کاملاً حس میگردد. کاری که امیدواریم از سوی همراهان ما در دانشگاه ها انجام شود.
منبع: / ماهنامه / سیاحت غرب / 1387 / شماره 59، خرداد ۱۳۸۷/۰۳/۰۰به نقل از: www.OrionMagazine.org
نویسنده : وندل بری
نظر شما