حقوق بشر در اندیشه اسلام
حقوق بشر، مواردی طبیعی است که آدمی به حکم فطرت خویش و برای تداوم حرکت تکامل فطری خود، بدان نیاز دارد. بنابراین معتقدیم که حقوق بشر فراتر از هر آن چیزهایی است که از آنها با عنوان حقوق یا مسائل دیگری یاد شده یا مطرح میگردد و میتوان از آنها به حق پرسش دینداری، حق حمایتهای اخلاقی و حتی حق وصول آیینی استوار و از این قبیل یاد کرد.
همین حق است که در جهت نیاز به پیامبران و اینکه دین از الطاف خداوند به انسان و خداوند بلندمرتبه خود سرچشمه لطف و رحمت است، مبنای استدلال قرار میگیرد؛ بهطوریکه میتوان نتیجه گرفت که وجوب بعثت انبیا، وجوبی لطفی است که در این زمینه وارد جزئیات بیشر نمیشویم.
ولی بههرحال بیمناسبت نیست که به برخی حالتهای طبیعی که انسان بنابر طبیعت خود و در راستای تداوم حرکت تکاملیاش بدان نیاز دارد، گریزی داشته باشیم. این مجموعه نیازها را میتوان در نیازهای مادی، عقلی، اخلاقی، حقوقی و فرهنگی خلاصه کرد.
الف. نیازهای مادی
شامل نیازهای طبیعی مانند: غذایی، امنیت، پوشاک، تأمین بهداشت و هر آنچه که انسان را مثابه فردی فعال در جامعه سرپا نگاه میدارد؛ البته برآوردن نیازهای جنسی، گرایشهای حفظ نسل، زادوولد و حمایتهای دوران کودکی و مادی نسل بـشر که برای بقای پـویا و فـعال خـود بـدان نیازمند است، را نـیـز دربرمیگیرد.
ب. نیازهای عقلی ـ معنوی
شامل نیاز به آزادی اندیشه، رشد عقلی و تأمل آزاد در جهان هستی و رشد حس فلسفی و تقویت منطق در به تصویر کشیدن اشیا و جملگی نیازهای انسانی اصیلی است که نمیتوان آنها را نادیده گرفت.
ج. نیازهای اخلاقی
شامل گرایشها و تمایلات طبیعی در وجود انسان و مواردی که به پاسخهای مناسب نیاز دارد؛ همچنین نیاز به تربیت واقعی و فراهم آوردن محیط مناسب برای رشد حس زیبا شناختی و اخلاقی و نفی هر آنچه با پاکی و صفای فطرت همسویی ندارد و تدارک فضای فطری اصیل که نیازهایی اصیل و اساسی است. بیتردید از جمله این گرایشها وتمایلات اخلاقی، گرایشهای دینی انسان و دینداری و تدین دربرابر پروردگار یکتا است.
د. نیازهای حقوقی ـ فرهنگی
به معنای نیاز انسان به تشکیل جامعه و قوانین و اصول موقت یا درمورد نیاز برای شکلگیری این جامعه است و از آنجا که نیاز انسان در وصول به مطمئنترین راهها برای تحقق گرایش فطری او یعنی خوشبختی و سعادت است، بنابراین بهنوبه خود نیازمند برآوردن نیازهای حقوقی به بهترین شیوهها و روشها نیز میباشد.
معیارهای تشخیص حقوق انسانی
از این زمینه معیار و ملاکهایی مانند: عرف و عقلا، قانون و دین، مصلحت و مفسدت، لذت و درد، عواطف و عقل، مقتضیات عدالت و از این قبیل مطرح شده یا میشود. این موارد خود یا سرچشمه حق به شمار میروند یا پرده از آن برمیگیرند یا از لوازم آنند یا بالاخره در نوع دیگری از پیوند با حق هستند؛ ولی بههرحال برای تشخیص اینکه امری حق یا ناحق است، باید به دو نکته ذیل توجه کرد:
یکم: معنای حق و معنای انسان و گرایشها و نیازهای اصیل او.
دوم: اینکه معیار یا ملاکی را در نظر بگیریم که بهرغم برخورداری انسان از طبعهای اجتماعی گوناگون درمورد وی مصداق داشته باشد؛ در غیر اینصورت ویژگی عام و تمام مشمول طبیعت حق را که بهمثابه یک موضوع انسانی محض است، نادیده گرفتهایم.
بدین ترتیب معیار یا ملاکی که نیاز طبیعی و ثابت انسان با ویژگی تکاملی و فطریاش را نمایندگی کند، کدام است؟
در پاسخ به این پرسش، جز از وجدان فکری و اخلاقی نمیتوان نام برد و اگر فقط به وجدان اخلاقی که در هر انسان میتوان سراغ گرفت، بسنده کنیم، بدون تردید میتوانیم اصول حقوق انسانی را اجمالاً کشف کنیم. از آن به بعد نیز میتوان به تفاوت و اختلاف مصداقها و موارد انطباق هر کدام پرداخت و دریافت که وجدان، ما را به وسیلهای برای احراز درستی این مصداقها رهنمون میشود تا در نتیجه، جزئیات بیشتری از این حقوق فرارویمان قرار گیرد؛ چنانچه وجدان را به کناری نهیم، معیار یا ملاک دیگری برای شناخت نه تنها حقوق بلکه هرگونه معرفت انسانی نیز پیش رو نخواهیم داشت و در این صورت انسان را زندانی خود به همان شکلی در ذهن تصور میکنیم که (بارکلی) به تصویر کشید. انسان بیوجدان (به معنای اعم) فاقد ویژگی انسانی و در حقیقت تکه چوبی بیش نیست و چوب هم که حقوق نمیخواهد.
ولی این وجدان چیست؟ چهبسا وجدان را نه به دلیل پوشیدگی که به سبب روشنی بیش از حد نتوان تعریف کرد. وجدان حقیقتی است که با آن برخورد داریم و جز بدان، نمیتوانیم وجود آن را ثابت کنیم. کسی که وجدان و حکم آن را منکر میشود، هرگز نمیتوان او را به وجود آن قانع کرد.
با وجدان است که میتوان در زمینه احکام عقلی، که پایه تمامی معرفتهای ما را تشکیل میدهد، به قطعیت دست یافت و نیز به وسیله همین وجدان است که میتوان به حسن و قبح افعال همگان ایمان آورد و پایههای اخلاقی و اجتماعی را در وجود آنها بنیان نهاد.
چهبسا نویسندگان اعلامیه جهانی حقوق بشر بیآنکه بدانند، از خاستگاه وجدانی ـ فطری بدین کار پرداختند؛ هر چند آنها مسأله حقوق را از ایمان به وجدان و مقتصیات آن جدا ساختند. وجدان همانی است که حسن عدل و قبح ظلم، حق زندگی، آزادی و کرامت انسانی را مورد تاکید قرار میدهد؛ همچنین همانی است که بر برابری انسانی نژادها، حقوق مادی، جنسیتی و ... انگشت میگذارد.
درباره نحوه رسیدن به مصداقهای تفصیلی حقوق، تنها دو راه میتوان در نظر گرفت:
راه نخست: بررسی و مطالعه تمامی رفتارهای انسانی و کنار گذاردن حالتهای خاص و کشف رفتارهای مشترک بهرغم گوناگونی شرایط است؛ البته معیار ناقصی است که چهبسا نتوان آن را به عنوان یک کار تحقیقاتی تحقق بخشید؛ چنانکه حتی در صورت تحقق نیز شاید نتوان به نتایج قابل ذکری دست یافت.
راه دوم: دین، به اعتبار اینکه وجدان، گواهی بر مبادی تصوری آن از طریق توان و قدرت عقلی انسان است تا رازهای نظام پرشکوه هستی و وجود مطلق و کامل آفریدگار این هستی را کشف کند؛ وجودی که به ذات خود غنی، دانا، زنده، مهربان و سرشار از لطف است و به مقتضای لطف خود، دین را همراه پیامبران خود میفرستد تا جزئیات حقوق فردی و اجتماعی انسانها را برای بشریت روشن سازند و شیوه بهتر و برتر برای حرکت در جهت تکامل را فرا روی وی قرار دهند.
درخصوص ایمان به دین یا بسنده کردن به همان تصویر اجمالی و ناقصی که به نوبه خود زاییده ایمان به نظریه فطرت انسانی است، باید گفت چنانچه کسی آن را منکر شد، دیگر منطقی نخواهد بود که از حق یا اخلاق انسانی سخن به میان آورد.
اشارههای انسانی ـ حقوقی در گذرگاه تاریخ
با قطعیت میتوان اعلام کرد که وجدان انسانی و در مرتبه بعد عامل دین، با ابعاد گسترده تاریخی، تأثیر خود را بر روند حقوق بشر بر جای گذارده است.
علامه "محمد تقی جعفری" در کتاب ارزشمند خود در این زمینه میگوید:
‹‹ بدیهی است که هدف اصلاح روابط بشریت، خود به مثابه احترام عملی و مستمر در ارائه موارد مختلف حقوق جهانی انسان در ذهن انسانهای پیشرفته به شمار میرود و بر همین اساس است که ما شاهد برخی عبارات و مواد مختلف بهعنوان اخلاق یا حقوق یا عناصر فرهنگی در میان ملتها و اقوام گوناگون هستیم.››
و "جرج ساباین" نیز میگوید:
‹‹ بهطور کلی یونانیان در قرن پنجم پیش از میلاد میگفتند که حقوق طبیعی جاودان، غیرقابل تغییر است. حال آنکه اوضاع و احوال انسان متغیر است. ما اگر بتوانیم این قانون ثابت و لایتغیر را کشف کنیم و میان آن از یک سو و زندگی بشری از سوی دیگر، هماهنگی ایجاد کنیم، در آن صورت زندگی بشری تا حدودی منطقی و عقلانی خواهد شد و مفاسد و شرها کاهش خواهد یافت. مرتبه کمال انسانی عبارت از آن است که از قانون طبیعی وثابت پیروی کنی. این فلسفه را میتوان در این جمله فشرده کرد: جستوجوی ثبات در میان متغیرها و وحدت در متنوعها.››
چنانچه نظریات فیلسوفان، تاریخ نگاران و شعرا را طی تاریخ از نظر بگذرانیم، تعابیر و عبارتهای فراوانی در بیان این تأثیر وجدانی عام، در آثارشان خواهیم یافت؛ برای نمونه "سیسرون" فیلسوف (106ـ 43 م) تأکید دارد که حقوق، برپایه تصور یا گمان شکل نمیگیرد؛ بلکه عدالت طبیعی، ثابت و لازم بر اساس وجدان انسانی پیریزی میشود.
در اینجا یادآور میشویم که نویسندگان تاریخ حقوق و سیر تکاملی آن، یکباره و در گامی بسیار بلند، مرحله اسلامی را تا قرن هیجدهم یعنی زمان اعلامیه جهانی حقوق بشر فرانسه در 28 اوت 1789 میلادی ـ که در سوم سپتامبر 1791 میلادی به عنوان بخشی از قانون اساسی فرانسه درآمد ـ نادیده میگیرند و نمیدانند یا نمیخواهند بدانند که اسلام با طلوع خود بر جهانیان، پرشکوهترین اعلامیه حقوق بشر را از طریق آموزههای قرآن کریم و سنت شریف نبوی (ص)، تقدیم بشریت کرده و همین آموزهها است که تاکنون مبنای حقوقی تمامی فعالیتهای انسانی مسلمانان طی تاریخ بوده و اعلامیه اخیر حقوق بشر اسلامی نیز چیزی جز کوششی مثبت برای تدوین همین حقوق به شکل متعارف امروزی و با فرمولهای متداول کنونی نیست.
به عنوان مثال نیز آیات ذیل را میتوان اعلامیه قانونی ـ تاریخی حقوق ثابت انسانی در نظر گرفت:
‹‹... وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنی آدَم...››
‹‹... به درستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم...››
‹‹... مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمیعاً...››
‹‹... هرکس تنی را جز به قصاص یا به کیفر تبهکاری در روی زمین ـ بکشد، چنان است که تمام مردم را کشته است و هرکه آن را زنده بدارد، چنان است که همه مردم را زنده داشته است...››
‹‹...یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ ذَکَرٍ وَ أُنْثى وَ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ...››
‹‹ مردم! ما شما را از مرد و زنی آفریدم و شما را از گروهها و قبیلهها کردیم تا یکدیگر را بازشناسید. بیگمان گرامیترین شما نزد خداوند پرهیزکارترین شما است...››
و دیگر متون و نصوص شریفهای که از پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت طاهرین (ع) وارد شده و تأثیر بسیار خوب و تصاویر زیبایی در عرصه اندیشه اسلامی به جای گذارده است.
ولی اگر بخواهیم سیر اندیشه حقوقی دوران جدید را بررسی کنیم، میتوان گفت اعلامیه جهانی حقوق بشر فرانسه ـ بهرغم بهرهگیری از اعلامیه حقوقی انگلستان صادره در همان سال و نیز اعلامیه استقلال سیزده مستعمره امریکا که سیزده سال پیش از آن صادر شده بود ـ توانست منشور بسیار پیشرفتهای در این عرصه تقدیم دارد که در ماده نخست آن: حق آزادی و برابری و در ماده دوم: حق آزادی و مالکیت و امنیت و دفاع دربرابر ظلم و ستم و در ماده سوم: از برخورداری ملتها از حق حاکمیت و در ماده چهارم: از آزادیهای فردی به شرط عدم تجاوز به آزادی دیگران و در ماده پنجم: از حق منع زیانرسانی به دیگران و در ماده ششم: از حق همه افراد و شهروندان در شرکت در تدوین و تنظیم قوانین و در ماده هفتم: از برابری همگان دربرابر قانون و احراز مناصب و شغل و در ماده هشتم: از اینکه هیچ مجازاتی بدون قانون وجود ندارد و در ماده نهم: از این ایده که اصل بر برائت است، مگر جرم هرکس ثابت شود و در ماده دهم: از آزادی عقیده و در ماده یازدهم: از آزادی بیان و در ماده دوازدهم: و در راستای تضمین این حقوق از ایده تشکیل نیروهای مسلح و در ماده سیزدهم: از مشروعیت اخذ مالیات برای تأمین هزینههای نیروهای مزبور و در ماده چهاردهم: از حق نظارت مردم بر مالیاتها و در ماده پانزدهم: از حق نظارت جامعه بر کارکنان ] دولتی[ و در ماده شانزدهم: اعتبار بیقانون بودن جوامعی که حقوق بشر و تفکیک قوای سهگانه را نپذیرفتهاند و سرانجام در ماده هفدهم: از عدم جواز سلب مالکیت افراد جز برای مصالح عموم جامعه، سخن به میان آورده است. این اعلامیه مهم حاوی چنین موادی بوده و اینک به صورت قانونی درآمده که دولتها اندک اندک از آن اقتباس و بهره گیری کردند و این تحول و روند ادامه داشت تا اینکه در دهم دسامبر 1948 میلادی و به دنبال پایان جنگ جهانی دوم، اعلامیه جهانی حقوق بشر مورد توافق و تصویب بیشتر کشورها قرار گرفت و چهل و هشت عضو سازمان ملل متحد آن را امضا کردند و کشورهای کمونیستی (روسیه سفید، اوکراین، چکسلواکی، یوگسلاوی و لهستان) و افریقای جنوبی و عربستان سعودی ـ البته هر کدام با انگیزه متفاوتی ـ از امضای آن سرباز زدند.
تمام قوانین انسانی متضمن کرامت انسانند
نمیتوان قانونی انسانی را تصور کرد که این حق را نادیده انگاشته باشد. این حق مورد اجماع همه قوانین است:
اعلامیه جهانی حقوق بشر در نخستین ماده خود میگوید:
همه افراد بشر آزاد به دنیا میآیند و از نظر کرامت و حقوق، برابر و همگی از عقل و وجدان برخوردارند و باید با روح برادری با یکدیگر تعامل داشته باشند و اعلامیه اسلامی حقوق بشر در تشخیص ماده خود اعلام میدارد:
الف: تمامی بشریت خانواده واحدی هستند که در پرستش خداوند و پیامبری حضرت آدم مشترکند و تمامی مردم صرفنظر از نژاد، رنگ، زبان، جنسیت یا اعتقادات دینی و وابستگیهای سیاسی و وضعیت اجتماعی و هر اعتبار دیگری، در اصل کرامت انسانی و اصل تکلیف و مسئولیت با یکدیگر برابرند و تنها اعتقادات درست است که در راستای حرکت تکاملی انسان، ضامن رشد و نمو این کرامت است.
ب: خلایق همگی عیال خداوندند و پروردگار جهانیان کسی را که به عیالش سودمندتر باش، دوستتر میدارد و اینکه هیچکس را جز به تقوا و کار نیک، بر دیگری برتری نیست.
دیده میشود که اعلامیه اسلامی حقوق بشر به حق، میان اصل کرامت (و درواقع کرامتی که انسان تنها به اعتبار وابستگی انسانی خود آن را کسب میکند) از یک سو و کرامت اکتسابی که طی سیر تکامل معنوی و انجام کارهای نیک و خدمت به خلق کسب میکند، تفاوت قایل میشود و این نکته بسیار مهمی است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر بدان توجه نشده است؛ بنابراین آن را ناقص تلقی میکنیم؛ زیرا هر وجدانی، تفاوت میان مثلاً دانشمند بزرگی چون ابوعلی سینا و یک فرد عادی را که برای خود زندگی کرده و تأثیری از خود به جای نگذاشته است، کاملاً درک میکند.
موارد اشتراک اعلامیه جهانی و اسلامی حقوق بشر
هر دو اعلامیه در حق تأمین محیط زیست بهداشتی و مناسب، برخورداری از خدمات اجتماعی، زندگی شرافتمندانه، منع بازداشت بدون علت قانونی، منع محدودیت آزادگیها و تبعید و نیز منع مجازات بدون علت یا بیش از جرم ارتکابی، تضمین کرامت ذاتی انسان، ممانعت از تأثیر هرگونه موقعیت اجتماعی در میزان این کرامت و نیز حق تأمین سطح معیشتی مناسب با یکدیگر مشترکند.
همچنین در اصل برابری زن و مرد در کرامت ذاتی و ضرورت تأمین شخصیت اجتماعی برابر با مرد برای زن و نیز موضوع تأمین شخصیت اعتباری مالی برای وی و اینکه ازدواج باید با رضایت طرفین صورت پذیرد و خانواده رکن اساسی جامعه به شمار میرود و باید از حق حمایت دولت و جامعه برخوردار باشد و نیز ضرورت فراهم آوردن امنیت دینی، مالی، ناموسی، شخصی، خانوادگی در سطح ملی و بینالمللی و حق استقلال در مسائل شخصی (مسکن، خانواده، دارایی، مکاتبات، ارتباطات) و ... با یکدیگر مشترکند.
در اصل آموزش و فراگیری و هدف از آن روند یعنی تکامل انسانی (بهرغم اختلاف در معنا و مفهوم تکامل) و ترجیح نظر پدر و مادر بر دیگران نیز مشترکند. هر دو اعلامیه بر آنند که هر انسان، آزاد به دنیا میآید و نمیتوان او را به بندگی گرفت و اینکه افراد از نظر حقوق با یکدیگر برابرند و دارای عقل و وجدان هستند (این نکته جنبه حقوقی ندارد) و اینکه باید با روحیه برادری با دیگران همکاری کرد.
هر دو اعلامیه بر آزادی اندیشه، عقیده و بیان (در حد معقول) تأکید دارند و برآنند که انسان باید بتواند از تولید علمی، ادبی و هنری خود بهرهمند شود و بتواند از هر یک از ادیان پیروی کند. او از آزادی اندیشه تا حدودی که به خود و دیگران زیان نرساند و نیز از شخصیت حقوقی و حق جابجایی از یک نقطه به نقطه دیگر و حق پناهندگی، مشروط به اینکه مرتکب جرم غیر سیاسی نشده باشد، برخوردار است.
این دو اعلامیه در به رسمیت شناختن حق کار و آزادی انتخاب کار مورد علاقه و اینکه باید کاری خارج از توان به کارگران تحمیل نشود و نیز در حق برخورداری از مزد برابر در آزادی کار یکسان و حق بهرهمندی از بیمههای متضمن زندگی متوسطی به هنگام بیکاری غیرعمد، بیماری و نقص عضو و بیوگی و سالخوردی مشترکند.
هر دو اعلامیه در اینکه هرکس با ثابت شدن جرم، بیگناه است (اصل برائت) و اینکه جرم، فردی است و هرکس حق برخورداری از محاکمهای عادلانه را دارد و مجاز است همانی باشد که در قانون دربرابر جرم ارتکابی قید شده است، اتفاق نظر دارند.
حق تملک و ضرورت نفی هرگونه محرومیت از مالکیت در عین لزوم عدم زیانرسانی مالکیت افراد به دیگران و جامعه، از دیگر موارد مشترک هر دو اعلامیه است. منع استبداد و حق هرکس در مشارکت در اتخاذ تصمیمهای سیاسی و تصدی پستهای اداری حکومتی و نیز تحقق مساوات دربرابر قانون و اعطای حق مراجعه به دادگاههای مناسب به افراد و حق تشکیل جمعیت و انجمنهای خیریه و اجتماعی، از دیگر موارد مشترک هر دو اعلامیه است.
سرانجام اینکه هر دو اعلامیه تأکید دارد که هر انسان به حمایت از این آزادیها و برخورداری از آنها مکلَف است و وظیفه دارد در جهت تکامل حرکت کند. هر فرد باید مراقب باشد که مزاحم آزادیهای دیگران نشود و نباید از این قوانین (اعلامیه) در راستای تحقق منافع فردی یا دولتی معینی سوء استفاده کرد.
آنچه بیان شد، مهمترین نقاط مشترک هر دو اعلامیه بود که بهطور فشرده مطرح گردید.
موارد اختلاف دو اعلامیه
موارد اختلافی آنها را میتوان در نکات ذیل خلاصه کرد:
1. اعلامیه اسلامی حقوق بشر به حق، میان اصل کرامت (و درواقع کرامتی که انسان تنها به اعتبار وابستگی انسانی خود آن را کسب میکند) از یک سو و کرامت اکتسابی که طی مسیر تکامل معنوی و انجام کارهای نیک و خدمت به خلق کسب میکند، تفاوت قایل میشود و این نکته بسیار مهمی است که در اعلامیه جهانی حقوق بشر بدان توجه نشده است؛ بنابراین آن را ناقص تلقی میکنیم، چرا که هر وجدانی، تفاوت میان مثلاً دانشمند بزرگی چون ابوعلی سینا و یک فرد عادی را که برای خود زندگی کرده و تأثیری از خود به جای نگذاشته است، کاملاً درک میکند.
2. در اعلامیه اسلامی حقوق بشر، تأکید بر اینکه خلق خدا در شمار خانواده و عیال خداوند بلندمرتبه هستند، توضیحگر پایه و اساس مفهومی این برابری در اصل کرامت بوده و تنها به جنبه صرفاً حقوقی آن بسنده نمیکند. علاوه بر آن، مجموعه این کرامت را به وجود گرانقدر مطلق پیوند میدهد. خلایق همگی در شمار عیال خداوند تعالی هستند و نسبت آنها به پرودرگار، نسبت کاملاً واحدی است؛ هرچند در میان آنان برای نزدیکی معنوی به او از طریق بنای نفس با عقیده واقعی و اصیل و انجام کار نیک و مؤثر در تحقق مقتضای جانشینی خدا بر روی زمین، رقابت تنگاتنگی وجود دارد. حال آنکه اعلامیه جهانی حقوق بشر کاملاً خالی از چنین فهم و برداشتی است.
3. عین همین مفهوم را در ماده دوم اعلامیه اسلامی حقوق بشر نیز میبینیم: زندگی، به لحاظ مفهومی، موهبتی الاهی است، بنابراین دارای ارزش حقوقی بسیار بالایی است و باید با تمام توان آن را گرامی داشت و نگاهبان بود تا هدف از این موهبت، تحقق یابد. حال آنکه در اعلامیه جهانی حقوق بشر، چنین اوج و والایی نمییابیم؛ هرچند در آن تأکید شده که انسان دارای عقل و وجدان است و این اشاره بسیار بهجا و خوبی است، ولی در حد بیان یک حقیقت، متوقف شده و به مقتضیات این حقیقت، ارتقا نمییابد.
4. در اعلامیه اسلامی حقوق بشر، تأکید بر حرمت از بین بردن جان آدمیان اشاره حکیمانهای به موهبت پیش گفته الاهی و لزوم تداوم این موهبت خداوندی است؛ حال آنکه اعلامیه جهانی حقوق بشر هیچ اشارهای به این معنا ندارد و اینکه در برخی مواد اعلامیه، اشارههای کلی به این امر شده، امر مبهمی است که هیچگونه تأثیری در عرصههای حقوقی ندارد.
شایسته است که در اینجا به عبارت ‹‹ تداوم حیات تا آنجا که خدا بخواهد›› اشارهای داشته باشیم که گویای لزوم حفظ این حیات از سوی همگان حتی از سوی شخص صاحب زندگی است؛ حفظ جان آدمی و زندگی هرکس دربرابر هرگونه تهدیدی، واجب است. حقیقت آن است که توجه متون اسلامی به زندگی انسان چنان است که هیچ دین یا آیین و اندیشه عقیدتی و اجتماعی مطرح در جهان، به پای آن نمیرسد.
5. علاوه بر این باید به موضوع حمایت از جنین در ماده هفتم اعلامیه اسلامی حقوق بشر اشاره کرد که در اعلامیه جهانی، هیچ یادی از آن نشده است.
6. در اعلامیه اسلامی حقوق بشر بر حرمت جنازه آدمیان و لزوم عدم تجاوز به این حریم و حرمت کالبد شکافی بیهدف آن ـ مگر اینکه برای آن مجوز شرعی وجود داشته باشد ـ تأکید شده است؛ در حالیکه در اعلامیه جهانی حقوق بشر، خبری از آن نیست.
7. در ماده سوم اعلامیه اسلامی حقوق بشر، مسأله اخلاق جنگ و درگیری در اسلام، آن هم به زیباترین شکل و بهگونهای که در آن زمان مانندی نداشته است، مطرح میگردد. زندگی و جان انسانها تا بالاترین حد ممکن، مصونیت دارد و حرمت کرامت انسانها نیز حتی پس از مرگ و نسبتبه اجساد ایشان نیز همچنان محفوظ است، مثله کردن (قطعه قطعه کردن) حتی سگها حرام است و اسارت نیز دارای احکام اخلاقی خود در چارچوب عطوفت اسلامی است، زمینهای کشاورزی و کشت و زرع و تأسیسات شهری به نوبه خود مصون از تخریب و تعدی است. ما هیچ نشانی از مادهای با این مضمون در اعلامیه جهانی حقوق بشر نمییابیم و این نقص بزرگی در آن است که البته جهانیان در کوششی جبرانی، کنوانسیونهای بعدی ژنو را مطرح ساختند.
8. ماده هشتم اعلامیه اسلامی حقوق بشر نیز بر حفظ آبرو و حیثیت انسانها تأکید دارد. در اعلامیه جهانی حقوق بشر نیز بر آن تأکید شده است، ولی در اعلامیه اسلامی این تأکید دنباله دارد و شامل پس از مرگ و حمایت از کالبد بیروح و آرامگاه وی نیز میشود.
9. بهرغم اینکه هر دو اعلامیه تأکید دارد که خانواده از ارکان اساسی در بنای جامعه به شمار میرود و جامعه و دولت به حمایت کامل از آن موظف هستند و هر یک از مرد و زن حق ازدواجی را دارند که هیچ مسأله با منشأ نژادی، رنگ پوست یا جنس نباید مانع از آن گردد، با این حال میان دو اعلامیه در این خصوص تفاوتهایی وجود دارد که میتوان به صورت ذیل آنها را خلاصه کرد:
الف: اعلامیه اسلامی حقوق بشر اشاره دارد که ازدواج اساس کار در تشکیل خانواده است؛ ولی در اعلامیه جهانی حقوق بشر، اشارهای به این حقیقت نشده است.
ب: اعلامیه جهانی حقوق بشر به هر یک از زن و مرد حقوق برابری را اعطا کرده است که شامل نفقه، مهریه، طلاق و امثال آن میگردد، حال آنکه اعلامیه اسلامی حقوق بشر این موارد را از یکدیگر جدا ساخته و تأکید کرده است که زن از حقوقی معادل با وظایفی که بر عهده دارد، برخوردار بوده و دارای شخصیت مدنی و اعتبار مالی مستقل و برخوردار از حق حفظ اسم و فامیل خودش است و هزینههای زندگی مشترک و نیز مسئولیت سرپرستی خانواده (بیان مناسبی از قوامون که در قرآن آمده است) بر عهده مرد است.
ج. در اعلامیه اسلامی حقوق بشر به وظیفه اجتماعی جامعه و دولت در از میان برداشتن موانع ازدواج و آسانسازی انجام آن اشاره شده است؛ ولی در اعلامیه جهانی حقوق بشر از این مسأله خبری نیست.
د. تفاوت دیگر این دو اعلامیه این است که در اعلامیه اسلامی حقوق بشر بر ذکر دین ]در ازدواج دو نفر[ تأکید شده است؛ درحالیکه اعلامیه جهانی حقوق بشر بر عدم ذکر آن تأکید میکند. حقیقت آن است که دین و هماهنگی نسبی در آن از جمله یگانگی دین زن و مردی که قصد ازدواج دارند، در حد ایمان به خدای یگانه و ایمان به رسالتهای خداوندی، امری کاملاً ضروری است تا هماهنگی مطلوب میان آن دو در زندگی زناشویی تحقق یابد؛ در غیر اینصورت تمامی امیدهای مربوط به تشکیل خانوادهای که قرار است بنیاد جامعه را تشکیل دهد، بر باد میرود.
10. تفاوت دیگر این دو اعلامیه این است که اعلامیه اسلامی بر حقوق پدر و مادر و خویشاوندان نیز تأکید دارد.
11. در عرصه تعلیم و تربیت نیز شاهدیم که اعلامیه اسلامی حقوق بشر بر واجب بودن آن بر جامعه و دولت و بهطور مطلق برای تمامی مراحل انگشت میگذارد؛ حال آنکه اعلامیه جهانی حقوق بشر تنها بر آن تأکید دارد که آموزش ابتدایی باید اجباری و رایگان باشد و سپس ایده برابری فرصتها برای مراحل بعدی تحصیل را مطرح میسازد.
12. هدفهای تربیت در اعلامیه اسلامی حقوق بشر در "ایجاد هماهنگی و تعادل و رشد شخصیت و تحکیم ایمان به خدا و احترام به حقوق و وظایف و حمایت از آنها" خلاصه میشود؛ حال آنکه در اعلامیه جهانی حقوق بشر از مسأله فراهم آوردن رشد کاملتر شخصیت، تحکیم احترام به حقوق و آزادیهای انسانی، آسانسازی اصل حسن تفاهم، فداکاری، احترام به عقاید مخالف، گسترش محبت و کوشش در جهت حفظ صلح، یاد شده که تفاوت میان این دو, روشن است.
13. ماده دهم اعلامیه اسلامی حقوق بشر در هماهنگی کامل با بنیادهای عقیدتی و انسانی است؛ زیرا تأکید دارد که اسلام با مهمترین ویژگی انسانی یعنی فطرت همسو و دینِ انسانیت است و طبیعی است که با هرگونه اجبار یا بهرهکشی به منظور دور کردن انسان از خط فطرت مخالفت میکند؛ زیرا این امر بهمثابه بیگانه ساختن وی با خویشتن خویش است و بدینگونه میبینیم که اعلامیه اسلامی حقوق بشر تنها به ماده دهم که اجبار و بهرهکشی را منع میکند، بسنده میکند و از مسأله آزادی سخنی به میان نمیآورد؛ چرا که اسلام دیدگاه کامل و روشنی دارد که در همین ماده انعکاس یافته و "دین فطرت" شمرده شده است.
اما به نظر اسلام الحاد خارج گشتن از چارچوب انسانی و ورود به جهانی حیوانی و حتی بدتر از آن است.
در برابر، در اعلامیه جهانی حقوق بشر شاهد تأکید بر آزادی مطلق در تغییر دین و عقیده هستیم که نشان میدهد تفاوت آن دو در این زمینه، جوهری و اساسی است؛ ما در اینجا پیش از آنکه درپی استدلال برای اثبات صحت موضع اسلامی باشیم، میکوشیم تأکید کنیم که اعلامیه جهانی حقوق بشر چنانکه گفتیم، مسأله حقوقی را از مسأله فلسفی جدا میسازد؛ کاری که ما به شدت آن را رد میکنیم.
14. در برابر ماده یازدهم اعلامیه اسلامی حقوق بشر، ماده چهاردهم از اعلامیه جهانی حقوق بشر مطرح میشود؛ ولی تفاوت بسیار گستردهای میان آنها وجود دارد. ماده یازدهم اعلامیه اسلامی حقوق بشر، انسان را بهطور طبیعی موجودی که میداند آزاد متولد شده است و بندگی، خواری، زور و بهرهکشی را از وی نفی و آزادی را برخاسته از بندگی او دربرابر خداوند متعال تلقی میکند. بندگی برای خداوند نیز ـ آنچنانکه جاهلان تصور میکنند ـ در جهت تقدیس و تکریم ذات خداوندی نیست؛ زیرا او ـ جل و علا ـ بینیاز مطلق است. بلکه باید گفت این بندگی به معنای رهایی از هرگونه تعلقی به غیر او و کوشش در مسیری است که او تعیین کرده است؛ زیرا راه رستگاری نیز همین است؛ حال آنکه ماده چهاردهم اعلامیه جهانی حقوق بشر، بندگی و نظام بردگی را بدون اشارهای به پایهها و بنیادها و بیهیچ توضیحی درخصوص پیوند بشریت با خداوند متعال نفی میکند.
15. وجه تمایز دیگر اعلامیه اسلامی حقوق بشر و اعلامیه جهانی حقوق بشر این است که اعلامیه اسلامی حقوق بشر همه انواع استعمار را نفی میکند و به شدت بر تحریم آن تأکید میکند؛ همچنین بر اعطای حق کوشش در رهایی از استعمار و تعیین سرنوشت ملتها و ایجاد حمایت و پشتیبانی از آن از سوی همه ملل دیگر اصرار میورزد و بر شخصیت مستقل تمامی ملتها تاکید میکند؛ حال آنکه در اعلامیه جهانی حقوق بشر، هیچ اشارهای به این نکته نشده است که دست کم نقطه ضعف جدی در اهداف تنظیمکنندگان آن به شمار میرود و چهبسا بتوان گفت با توجه به سومین فراز از پیشگفتار آن، اعلامیه جهانی حقوق بشر در صدد برآمده است تا برخی ملتها را به شورش یا انقلاب علیه خود برنینگیزد.
16. از دیگر وجوه تمایز این دو اعلامیه آن است که اعلامیه اسلامی حقوق بشر به حق تابعیت اشارهای نکرده است؛ زیرا مسأله از جمله امور وضعی است که حتی ملتهای واحد را دچار تفرقه کرده و به صورت مانع بزرگی بر سر راه وحدت آنها، درآمده است.
17. بهرغم اینکه هر دو اعلامیه به حقوق کار اشاره کرده و آن را پذیرفتهاند، ولی اعلامیه اسلامی حقوق بشر از کارگر نیز خواسته است که به نوبه خود اخلاص داشته باشد و کار خود را به درستی انجام دهد و از دولت نیز خواسته است که با پاکدامنی کامل برای حل اختلاف میان کارگر و کارفرما و احقاق حق هر یک بدون جانبداری، وارد عمل شود.
18. ماده هیجدهم اعلامیه اسلامی حقوق بشر بر حق کسب و کاسبی تأکید دارد، ولی آن را مقید به مشروع میکند؛ این قید حکایت از شیوهها و روشهای ناپسند و ناپذیرفتنی در کسب و کار دارد؛ از جمله: احتکار، فریب، زیان به خویش یا دیگران، چنانکه بر منع ربا نیز تأکید کرده است؛ حال آنکه در اعلامیه جهانی حقوق بشر، هیچ اشارهای به اینگونه مسائل نشده است.
19. ماده پانزدهم اعلامیه اسلامی حقوق بشر بر ضرورت مشروعیت راههای کسب مالکیت و نیز اینکه این مالکیت نباید منجر به زیان به خود شخص یا دیگری شود، تأکید دارد. اگر به مفهوم گسترده زیان توجه کنیم و آن را شامل انواع زیانهای اجتماعی نیز بدانیم، به میزان دقت تعبیر اسلام و نفی بهرهبرداریهای سرمایهداری از این حق در زیان رساندن به حق ملل دیگر و ضربهزدن به اقتصاد و غارت ثروت و منابع آنها پی میبریم.
20. از جمله مزیتهای واقعی اعلامیه اسلامی حقوق بشر نسبتبه اعلامیه جهانی حقوق بشر، در نظر گرفتن مسأله اخلاق بهمثابه حق مهم انسانی است که در ماده هفدهم آن قید شده است؛ حال آنکه در اعلامیه جهانی حقوق بشر، متن معادل آن وجود ندارد؛ هرچند در ماده بیست و نهم اعلامیه جهانی حقوق بشر اشاره شده است که رعایت مقتضیات اخلاقی میتواند مرزهای برخورداری فرد از آزادیها را شکل بخشد، ولی عبارت در "چارچوب جامعهای دموکراتیک" در این ماده، خاطرنشان میسازد که مراد از اخلاق در اینجا درواقع آزادیهای دیگران و نه ارزشهای والای اخلاقی است. به هرحال این ماده و این اعلامیه مطمئناً هیچ حق انسانی برای دستیابی به یک محیط اخلاقی پاک، که انسان را قادر به پرورش معنوی خویشتن کند، قایل نیست.
21. از دیگر مواردی که امتیاز اعلامیه اسلامی حقوق بشر به شمار میرود، نفی تن دادن هرکس به آزمایشهای پزشکی یا علمی مگر با دو شرط "رضایت" و "بیخطری" است.
22. با وجود آنکه ماده بیستم اعلامیه اسلامی حقوق بشر، تدوین و تصویب قوانین فوقالعادهای، که انسان را در معرض شکنجه یا برخوردهای ذلتبار یا خشونتآمیز و منافی کرامت انسان و نیز انجام آزمایش بر روی او قرار میدهد، نفی کرده است و این ایده از اهمیت جدی برخوردار است، ولی در اعلامیه جهانی حقوق بشر، هیچ تأکیدی بر آن نشده است.
23. چهبسا برخی گمان بردهاند که اعلامیه جهانی حقوق بشر از امتیازات اعطای آزادی مطلق بیان برخوردار است، ولی اعطای این نوع آزادی را نیز نقص به شمار میآوریم؛ زیرا نمیتوان اجازه اظهارات یا بیاناتی را داد که تأثیرات اخلاقی ویرانگری برجا میگذارد و حقیقت را مستور میسازد یا به مقدسات دیگران اهانت روا میدارد. بدون شک اهانت به مقدسات خیلی بدتر از اهانت به اشخاص و توهین به آنها است؛ بنابراین مقید کردن آزادی بیان در اعلامیه اسلامی حقوق بشر با عبارت "بهگونه ای که با اصول شرع مباینتی نداشته باشد" که در بند "ج" ماده بیستو دوم آمده است، به روح انسانی نزدیکتر است.
24. همچنین از امتیازات اعلامیه اسلامی حقوق بشر، مسأله اعطای حق دعوت به کار نیک و خیر و بازداری از کارهای زشت و منکر ]امر به معروف و نهی از منکر[ است که خود به معنای تأکید بر مسئولیت فردی دربرابر رفتارهای ناپسند و متناقض با محیط اخلاقی از یک سو و دربرابر، هر آنچه جامعه را به سطح بالاتری سوق میدهد، از سوی دیگر است.
25. در اعلامیه اسلامی حقوق بشر، اشاره بسیار جالبی به این حقیقت شده است که "ولایت امر" ] زمامداری و حاکمیت بر مردم[ امانتی است که کسی حق سوء استفاده از آن را ندارد که در اعلامیه جهانی حقوق بشر، معادلی برای آن نمییابیم؛ در حالیکه ضرورت اقتضا داشت که در همین خصوص نیز اعلامیه اسلامی حقوق بشر به شروط کلی شریعت اسلامی در "ولی امر" هم اشاره میکرد.
26. از جمله تفاوتها در دو اعلامیه (که تفاوتی طبیعی است) آن است که اعلامیه اسلامی حقوق بشر، تمام مواد خود را به احکام اسلامی مقید میسازد؛ حال آنکه اعلامیه جهانی حقوق بشر، آزادیهای فردی را به آزادی دیگران محدود میکند.
27. به علاوه، اعلامیه اسلامی حقوق بشر، مقرر داشته است که شریعت اسلامی تنها مرجع تفسیر یا توضیح هر یک از مواد آن است؛ حال آنکه در اعلامیه جهانی حقوق بشر، مرجع مشابهی ذکر نشده است.
28. و سرانجام یادآور میشویم که تفاوتهای بسیار دیگری نیز وجود دارد که تفاوتهای بسیار دیگری نیز وجود دارد که فرصتی برای پرداخت مفصل به آنها در این مقاله وجود ندارد؛ از جمله اینکه مثلاً وقتی از آزادی] در اعلامیه اسلامی حقوق بشر[ یاد میشود، معمولاً مقید به مسئولیت شده است؛ مثلاً از "آزادی مسئولانه" یا در "حدود شرعی" و البته به منظور عدم تبدیل آن به عنصری ویرانگر یاد شده است.
نقصهای اعلامیه جهانی حقوق بشر
در پرتو آنچه گفته شد، میتوان موارد نقص در اعلامیه جهانی حقوق بشر را اینگونه برشمرد:
یکم: جداسازی جنبه حقوقی ـ اجتماعی مسائل از جنبه فلسفی آنها.
دوم: نبود ترتیب منطقی میان پیشگفتار و مواد حقوقی.
سوم: درآمیختن اصل کرامت انسانی و کرامتی که با تقوا و انجام کار نیک حاصل آمده است.
چهارم: نپرداختن به تمامی جنبههای حقوقی حیاتی از جمله: زندگی، حرمت کالبد مرده انسان و مسأله فنای نسل بشریت.
پنجم: نپرداختن به اخلاقیات جنگ.
ششم: گاه موضوعی به طور مطلق مطرح شده است، حال آنکه میبایست مقید میشد؛ برای نمونه مسأله حقوق زوجین که در همه مقتضیات ازدواج برابر دانسته شده و نیز مسأله تغییر دین.
هفتم: عدم ذکر حقوق پدر و مادر و خویشاوندان.
هشتم: نپرداختن به مسأله نفی استعمار.
نهم: عدم ذکر حق فرد در فراهم آوردن محیط اخلاقی مناسب.
دهم: طرح آزادی مطلق بیان که میتواند امر مخربی باشد.
البته نقایص دیگری نیز وجود دارد.
اعلامیه اسلامی حقوق بشر، به شکل روشنتر و عمیقتری در مواد مختلف و بهویژه ماده سوم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران انعکاس شایستهای یافته است.
حق کرامت از آغاز آفرینش انسان
در بحث آغاز آفرینش نوع بشر، بر کرامت انسان و ارجمندی وی نزد خدا تأکید شده است. پروردگار یکتا ـ آنچنانکه در قرآن کریم نیز آمده است ـ به فرشتگان فرمان میدهد که در راستای تجلیل از انسان و تکریم این آفریده متمایز برای آدم ابوالبشر سجده کنند؛ ولی ما در اینجا بیشتر بر گرامیداشت فرد انسانی از سوی اسلام و حرمتی که این موجود در اسلام از آن برخوردار است، انگشت خواهیم گذاشت.
حقوق شخصی اصلی از دیدگاه اسلام حتی پیش از بسته شدن نطفه آغاز میشود و تا بعد از تولد و حتی مرگ و مرحله پس از مرگ ادامه مییابد؛ حال آنکه حقوق اکتسابی بعد از بلوغ و بعد از انجام کارها و اعمال ارادی نیک از سوی فرد آغاز میشود.
به همین دلیل است که اسلام حتی پیش از ازدواج، به حاصل ازدواج و انسان محصول آن سفارش میکند و پیامبر اکرم(ص) میفرماید:
‹‹ برای نطفههای خود گزینش کنید که اخلاق پدران و فرزندان منتقل میگردد››
و به فرزندخواهی پس از ازدواج فرامیخواند و میفرماید:
‹‹ فرزند بخواهید و به دنبالش باشید که روشنی چشم و آرام دل در فرزندان است››.
قرآن کریم نیز برای ما از پیامبرانی سخن میگوید که طلب فرزند میکردند:
زکریای نبی(ع) در نیایش به درگاه الاهی میگوید:
"...رَبِّ لا تَذَرْنی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثینَ".
‹‹... پروردگارا! مرا تنها مگذار که تو بهترین بازماندگانی!››.
هنگامی که نطفه بسته میشود، سقط نطفه بسته شده حرام است و مجازات دارد.
درخصوص مراقبت از بارداری و حفظ آن و انفاق برای زن باردار ـ حتی اگر "مطلقه" باشد و هرچند از راه زنا باردار شده باشد ـ و توجه و عنایت به نورسیده توصیههای فراوانی شده است و متون و احکام بسیاری در این خصوص آمده و بابهای مفصلی از فقه اسلامی بدان اختصاص یافته است که جنبههای گوناگونی را از جمله آنچه به کرامت وی مربوط میشود و شامل نامگذاری نیکو برای وی میگردد، دربرمیگیرد.
مردی به حضور پیامبر اکرم (ص) رسید و عرض کرد: ای رسول خدا! این فرزندم چه حقی بر من دارد؟ حضرت فرمود: اینکه نام و ادبی نیکو برایش در نظرگیری و او را در جایگاه نیکویی قرار دهی.
و امام محمد باقر(ع) فرمود: ‹‹ راستترین نامها، نامهایی است که حاکی از پرستش خداوندگار باشد و برترین آنها، نامهای پیامبران است››.
همچنین بر تربیت مناسب، محیط مناسب و رعایت عدالت در برخورد با فرزندان تأکید شده و آنچه را که بر حضرت یوسف(ع) رفته است، یادآور شده است.
در خصوص حقوق فرزندان نیز متون فراوانی وارد شده است که زیباترین و جالبترین آنها، کلام امام زینالعابدین(ع) در "رساله الحقوق" است که فرمود:
‹‹ و اما حق فرزندت بر تو آن است که بدانی او از تو است و در این میان دنیا خیر و شرش نصیب تونیز میشود و تو مسئول وی در ادب و رهنمونیاش به سوی خداوند عزوجل و کمک به او در طاعت پروردگار هستی.››
متونی نیز در نهی توهین به فرزندان و بهویژه دختران، نقل شده است؛ همچنانکه میدانیم، اسلام مطلق توهین و تحقیر نسبت به دیگران را نهی کرده و حرمت مؤمن را همردیف حرمت کعبه دانسته است؛ از نظر اسلام، مسلمان به خود نیز حق توهین ندارد. متونی که از این امر حکایت میکند، فراوانند؛ چنانکه در آنها آمده است:
‹‹ خوارترین مردم کسانی هستند که به مردم توهین روا دارند.››
‹‹ کسانی که بنده مؤمن مرا خوار گردانند، آماده جنگ با من میشوند.››
‹‹ فرد ذلیل کسی است که خود را خوار کرده است.››
‹‹ پروردگارا! کسانی را که بندگان تو را خوار میخواهند، لعنت کن.››
در احکام اسلامی غیبت کردن، بدگویی، خبرچینی تهمت افترا بستن و امثال آن حرام است.
منبع: فصلنامه کتاب نقد شماره37
نویسنده : محمد علی تسخیری
نظر شما