موضوع : پژوهش | مقاله

نگرش سیستمی به دین


موضوع این مقاله بررسی هویت سیستمی و استراتژیک دین و علت توجه به این موضوع فعال نشدن کارآمدی دین در زندگی امروز است. هدفی که این مقاله دنبال می کند، دستیابی به راهبرد فعال سازی کارآمدی دین است.

نوع تحقیق در این نوشتار، بنیادی با رویکرد تعلیلی و روش تحقیق، کتابخانه ای با ابزار تحلیل تطبیقی است؛ به این ترتیب که شاخصه ها و خصلت های گزاره های دین از طرفی و شاخصه ها و خصلت های گزاره های استراتژیک و خصوصیات سیستم از سوی دیگر بررسی و هم پوشانی آن ها تعلیل شده است. فرضیه این تحقیق، ضرورت نگرش کلان و سیستمی به دین و استفاده از گزاره های دین در عرصه تدوین استراتژی ها است.

مدل نهایی و نتیجه ای که از این تحقیق به دست آمد، عبارت است از این که دین، شبکه ای از استراتژی های لازم برای برنامه ریزی در جوانب به هم پیوسته زندگی را عرضه کرده است که اگر با دید استراتژیک به گزاره های دین توجه شود، ساختار لازم برای برنامه ریزی های اجرایی به دست می آید. راهکار اجرایی اولیه برای رسیدن به مدل بالا تدوین واحدهای درسی برای طلاب حوزه در مقوله "روش تحقیق خلاق"، "روش تحصیل خلاق" و "روش تدریس خلاق" برای ایجاد مهارت کلان نگری و پیدایش دید سیستمی به موضوعات و تحقق قابلیت تولید علم و نظریه است.

حوزه های علمیه در صورتی موفق به تولید علم و نظریه پردازی بر اساس معادلات دین خواهند شد که طلاب حوزه بر اساس روش کاربردی و خلاق تحصیل و روش تحقیق کاربردی و خلاق را اجرا کنند و اساتید حوزه بر اساس روش کاربردی و خلاق تدریس کنند ؛ همچنین حرکت تلخیص و ساده سازی متون درسی متوقف شده و متون به حداقل سطح فهم کاربردی ــ تحلیلی از سطوح فهم و ادراک ارتقا یابد وحرکت "فقه پویا"از تلاش برای انطباق دین با وضعیت موجود، به "فقه شبکه ای استراتژی ساز" برای تغییر وضعیت موجود به سوی انطباق با دین، تغییر جهت داده، هویت آینده ساز و نه چاره ساز به خود بگیرد و الگوهای جایگزین ارائه کند.


موضوع و هدف بحث
عالمان و دیندارانی که به نحوی با مسأله حکومت و حکومت داری روبه رو بودند و از آن ها درباره مسائل اجتماعی نظرخواهی می شده است، ناخودآگاه به "نگرش کلان و سیستمی به دین" معطوف می شده اند. قرار گرفتن مسلمانان در برابر افکار، روابط و تولیدات دنیای مدرن و تسلط غرب بر فرهنگ مسلمانان، اندیشمندان اسلامی را به مسأله "قابلیت و فعلیت دین برای اداره امور و راه حل پیروزی دین در رقابت جهانی" معطوف ساخت.
اقدام دینداران در ایران برای تشکیل حکومت بر اساس اسلام و قرار گرفتن عملی در صحنه مدیریت جامعه ای متصل به جامعه جهانی، سبب تولید بیشتر و صریح تر افکار و نظریات نسبت به مساله "توانایی دین برای مدیریت جمعی" شد. پرسش ها و نیازهای فراوان در ابعاد مختلف امور اجتماعی، به ویژه مسائل مربوط به نهادها و سازمان ها که مدیران آن ها قصد ساختار سازی بر اساس اسلام را داشتند، سبب برگزاری کنگره ها و کنفرانس های متعدد با موضوعاتی مانند:
"اقتصاد اسلامی"، "بانکداری اسلامی"، "روانشناسی اسلامی"، "فرهنگ اسلامی"، دیدگاه های اسلام در پزشکی"، "مدیریت اسلامی"، "قضاوت اسلامی"، "زن در اسلام"، "معماری اسلامی"، "حکومت در اسلام" و... شد؛ کتاب ها و مقالاتی با عنوان: نظام مالیاتی، نظام حکومتی، نظام اقتصادی، نظام سیاسی، نظام مالی، نظام تربیتی، نظام اخلاقی، نظام قضایی، نظام خانواده، نظام دفاعی، نظام بین المللی، نظام عبادات، نظام مجازات، نظام مشارکت، نظام حقوقی، نظام اجتماعی، سیستم اقتصادی، سیستم قضایی، سیستم سیاسی، فقه زندگی، الحیاة (توصیفی نظام واره از تفکر دین نسبت به ابعاد مختلف زندگی) و... نوشته شد. اندیشه های اجتماعی رهبران و متفکران دینی به صورت متمرکز مورد بحث و بررسی قرار گرفت. مراکز تحقیقاتی و مطالعاتی برای تولید فکر و نظریه دینی فعال شد. محققان عمده این مراکز و مولفان کتاب ها و مقالات بالا بر ضرورت نظام سازی بر اساس تفکر اسلام اتفاق نظر دارند؛ تاملات و نوآوری ها یا کاستی ها و ابهام ها در روش نظام سازی است؛ نظامی که چهار شاخصه ذیل را دارا باشد:
1. پاسخگویی نیازهای طبیعی و واقعی
2. فرهنگ ساز و آینده ساز
3. کار آیی برتر نسبت به نظام های مشابه
4. قابل استناد به اسلام و تفکر دینی
این بحث به بررسی هویت شبکه ای و سیستمی دین و تبیین خصلت استراتژیک گزاره های آن می پردازد تا راهبرد تدوین سیستم های موجود در دین را توصیف کند.
بررسی های اولیه در منابع اسلام، وجود گزاره های مهم، حساس و تصمیم سازی را در زمینه های مختلف زندگی فردی و جمعی نشان می دهد و به نظر می رسد که دین اسلام برای موضوعات مختلف در زندگی انسان ها برنامه و مدل ارائه کرده است و این مدل ها به صورت شبکه واحد با یکدیگر در تعامل هستند و هر یک از گزاره های دین جایگاه خاصی در شبکه و سیستم طراحی شده دارند که فقط در صورت قرار گرفتن در موقعیت واقعی خود، اثر مورد نظر را تولید می کنند.
برای دستیابی به موقعیت و خصوصیت هر یک از گزاره های دین در سیستم های حیاتی زندگی و کشف سیستم های پیشنهادی دین نیاز به دید سیستمی و عبور از ذهنیت جزئی و توصیه ای بودن گزاره های دین و دستیابی به ذهنیت برنامه ساز و استراتژیک بودن آن ها است.
این بحث، نگرشی از بیرون به دین به هدف دستیابی به شبکه کلانِ دین و ارائه تصویری سیستمی از دین و شفاف سازی نقش آن در عرصه تصمیم سازی و تدوین استراتژی جوانب مختلف زندگی است.

مساله بحث و ضرورت توجه به آن
مشکل و مسأله ای که انگیزه و سرچشمه این بحث می باشد، مطرح شدنِ "ناکارآمدی دین در محیط رقابت نظریات و ایده ها برای مدیریت زندگی جمعی" است که به واسطه تاخیر اندیشمندان دینی در ارائه مدل ها و الگوهای اجراییِ دین برای زندگی امروز و آینده به وجود آمده است.
این مسأله از چهار مفهوم تشکیل شده است: مدیریت زندگی جمعی+ محیط رقابت+ کارآمدی و ناکارآمدی+ دین که هر یک باید به طور مستقل تبیین و تفسیر تا ضرورت تحقیق آشکار شود.

محور اول: "مدیریت زندگی جمعی"
شیوه مدیریت جامعه در استراتژی و برنامه زندگی فردی تاثیر معنی دار دارد و به ویژه در زمان معاصر به دلیل گستردگی جمعیت و گسترش نیازها و بازارهای فکری و مالی، راهبری افراد از راه نهادها و فرهنگ اجتماعی انجام می شود و فرد از طریق جمع مدیریت می گردد و مدیرانی که برای محورهای مختلف ارتباطی انسان و لایه های چندگانه این محورها، طرح و برنامه منسجم و شبکه ای داشته باشند، می توانند انبوه افراد را به سوی اهداف خود حرکت دهند.

محور دوم: "محیط رقابت"
درکنفرانس ملی مدیریت در مالزی، شعار ذیل به عنوان راهبرد آینده طرح شد:
"سبقت گیری بر الگوهای موفق در جهان یک استراتژی مهم و اصولی است". در عناوین مقالات نیز به عنوانی مانند "رقابت برای تصاحب آینده" برمی خوریم که نشاندهنده حساسیت محیط رقابت است.
محیط رقابت یعنی قرار داشتن در موقعیتی که نیازی احساس شود و منابع رفع نیاز و روش های رفع آن متعدد باشد؛ به عبارت دیگر محیط رقابت یعنی قرار داشتن در موقعیتی که عرضه بیش از تقاضا است و تقاضا کننده امکان انتخاب دارد.
گسترش منابع انسانی و تولیدات فکری و مادی به همراه گسترش شبکه توزیع، سبب روبه رو شدن مردم با کثرت و تنوع افکار و اجناس می شود و این رویارویی، فرد را در موقعیت انتخاب قرار می دهد که قاعده حاکم بر فرآیند آن، "بهترین کیفیت با کمترین زحمت" است.
وقتی در فضای نظریه پردازی و برنامه ریزی، طرح و برنامه های مختلفی ارائه شود که هر یک اهدافی را برای حرکت کمال خواهی انسان ترسیم کرده و راه و روش هایی را برای رسیدن به آن ها ارائه کرده اند، خودبه خود محیط انتخاب و در نتیجه محیط رقابت ایجاد می شود. جهانی شدن زندگی نیز رقابت را شدیدتر و گسترده تر می کند. اگر در گذشته رقیب یک طرح و برنامه، نظری در همان محیط بود، امروز رقیب، انبوه نظرات از کل دنیا با نمونه هایی از موفقیت، طرفداران فراوان، تبلیغات نافذ و قرار گرفتن در موقعیت مقایسه است. در چنین فضایی انسان ها به دنبال دسترسی به طرح و برنامه ای هستند که با کمترین زحمت، بیشترین کیفیت را به زندگی آن ها اعطا کند که در نتیجه چنین محیطی، فقط بهترین روش و نظر، قدرت بقا در رقابت را دارد.

نمونه ای از تاثیر الگوها و رقابت بین آن ها
در کتاب "هنر کشف آینده" جریان صنعت ساعت سازی سوئیس این گونه توصیف شده است:
"در سال 1968 اگر از کسی پرسیده می شد که در سال 1990 کدام کشور صنعت ساعت سازی را تحت سلطه خود خواهد داشت؟ همواره انتظار شنیدن نام سوئیس را داشتیم؛ زیرا طی 60 سال گذشته صنعت ساعت سازی سوئیس برترین بود. هرکس می خواست یک ساعت خوب و دقیق بخرد، ساعت ساخت سوئیس تنها انتخاب بود. سوئیسی ها همواره در حال بهبود صنعت ساعت سازی خود بودند و برای این منظور ابتدا عقربه دقیقه شمار و سپس عقربه ثانیه شمار را ابداع کردند. آن ها همواره به منظور یافتن راه های بهتر برای تولید فنرهای ساعت های مدرن در حال تحقیق بودند. تحقیقات آنان منجر به تولید ساعت های ضد آب شد؛ سپس ساعت هایی را که به صورت خودکار کوک می شدند عرضه کردند. آن ها همواره تلاش داشتند تا ساعت هایی بهتری را عرضه کنند. در سال 1968 این کشور موفق شد که بیش از 65 درصد فروش جهانی ساعت و بیش از 80 درصد سود آن را در اختیار بگیرد. تا سال 1980 که سهم بازار جهانی آن ها به کمتر از 10 درصد تقلیل یافت؛ چرا چنین اتفاقی افتاد؟
سوئیسی ها با یک الگوی جدید در ساعت روبه رو شده بودند؛ یعنی دگرگون شدن اصول اولیه ساعت سازی. سیستم مکانیکی جای خود را به سیستم الکترونیکی داده بود و به همین دلیل تمامی آن چه که سوئیسی ها در آن سرآمد بودند (تولید دنده و فنرهای برتر)، دیگر مورد استفاده نداشت. به همین دلیل ساعت سازی سوئیس فروپاشید و طی سال های1979تا 1981 از 62 هزار ساعت ساز، حدود 50 هزار نفر کار خود را از دست دادند و چنین عددی برای کشور کوچکی مانند سوئیس یک فاجعه بود.
اما همین مساله برای کشور ژاپن بزرگ ترین موفقیت شد. ژاپن در سال 1968 کمتر از یک درصد بازار ساعت را در اختیار داشت (با وجود این که ساعت های مکانیکی آنها تقریباً به خوبی ساعت های سوئیسی بودند)، اما پس از بروز الگوی ساعت های الکترونیکی، حدود 33 درصد بازار را در اختیار گرفت.
نکته جالب این جا است که این خود سوئیسی ها بودند که بنای اولیه ساعت های الکترونیکی را در انستیتو تحقیقاتی "نوشاتل" در سوئیس نهادند؛ اما وقتی این ایده را در سال 1976 با تولیدکنندگان در میان گذاشتند، هیچ کس آن را جدی نگرفت و تصور ساعتی که نه فنر و نه دنده بخواهد، برای آن ها معنی نداشت. محققین سوئیسی این ابداع خود را در کنگره جهانی ساعت در همان سال نیز ارائه دادند؛ شرکت ژاپنی سیکو ایده آن ها را جدی گرفت و... " (بقیه را خودتان می دانید!)
این نمونه ها منحصر در حوزه اقتصاد و صنعت نیست؛ در حوزه تحقیق، تغییر الگوها و رقابت استراتژی های تحقیقی، سبب پیدایش تحقیقات مساله محور و توسعه ای شد. در حوزه آموزش الگوی آموزش به روش حل مساله، بنیان آموزش به روش سخنرانی را متزلزل کرد. در حوزه تفکر و تحلیل، الگوی تفکر خلاق و تفکر انتقادی سبب کشف حقایق بیشتر شد.

محور سوم: " کارآمدی"
برنامه ها و سیستم ها در صورتی قادر به بقا خواهند بود که کارآمد باشند. کارآمدی یعنی توازن میان هزینه ها، دست آوردها و نیازها. "توازن" یعنی تولید برنامه، نیازی را برطرف کند که اهمیت رفع این نیاز نسبت به هزینه و صرف امکاناتی که برای تولید می شود، قابل قبول باشد. مقصود از "قابل قبول بودن" را به صورت فرمول ذیل می توان نمایش داد:
IN= ضریب اهمیت نیاز
EP= میزان تاثیر تولیدات سیستم در رفع نیاز
S= میزان هزینه انجام شده برای تولید
ES= ضریب تاثیر هزینه در رفع نیازهای با اهمیت تر یا همردیف با نیاز مورد نظر
B = ضریب کارآمدی رقیب
هر نظریه برای این که صادق و کارآمد باشد، باید دارای شاخصه های کلان ذیل باشد:
"انسجام منطقی درونی
" هماهنگی با معادلات طبیعی(جریان موجود در آن همسو با جریان موجود در هستی باشد.)
" سهولت در تشخیص و فهم
" هزینه کم، امکانات حداقلی برای اجرا
" نفع محسوس
و هر سیستم مبتنی برچنین نظریه ای برای این که کارآمدی خود را فعال کند، نیازمند برنامه ریزی کلان، خرد، تعیین استراتژی ها و راهکارها است و در نبرد استراتژی ها و برنامه ها، به مقتضای قاعده حاکم بر محیط رقابت، استراتژی ای موفق است که بتواند سه شاخصه ذیل را تامین کند:
1. برتری کیفی+ تنزل هزینه دستیابی
2. نوآوری(الگوهای جدید)
3. پیش بینی و آینده نگری+ آینده سازی

محور چهارم: " دین"
(از آن جاکه بحث "هویت دین" به تفصیل در بدنه این بخش مطرح خواهد شد، در این قسمت تنها به اشاراتی که زمینه ساز احساس موضوع و ضرورت آن است، بسنده می شود.)
هرجا سخن از "دین" می رود، ارتباط بشر با مطلق و وجود برتر خودنمایی می کند. طوایف مختلف دینداران (ادیان الاهی، ادیان اسطوره ای، مکاتب و نحله ها و قرائت های مختلف دینی) جملگی رو به عوالمی برتر از ماده دارند و مقصودی را در ماورا جست و جو می کنند. دین، نگرش های لازم، جهت دهی و برنامه عملی برای این حرکت ارائه می کند. دین اسلام مدعی کمال، فراگیری و خاتمیت است. تعدد گزاره های سیاسی، حقوقی جزایی، فرهنگی، اقتصادی، آموزشی و رسانه ای موجود در قرآن و سنت، انسجام محتوای درونی با مدعا را به داوری می گذارد. تشکیل حکومت از سوی پیامبر اسلام (ص) و جانشین او امیرالمؤمنین (ع) و اقدام به مدیریت زندگی جمعی بر اساس محتوای دین، احتمال حداقلی و فردی بودن دین اسلام را، احتمالی بدون قرینه درون دینی قرار می دهد.

فرضیه بحث
پرسشی که این بحث عهده دار پاسخ به آن است، این است که "دین اسلام برای مدیریت زندگی جمعی در محیط رقابت نظریات و ایده ها مدعی کارآمدی است؛ از سوی دیگر ابعاد گسترده و پیچیده زندگی مدرن که نیازها، افکار، ارتباطات و معادلاتی جدید را پدید آورده است، سبب بروز ادعای کارآمدی "مدیریت علمی" و ناکارآمدی "مدیریت دینی" در این عرصه شده است، آیا راهبردی برای فعال و محسوس کردن کارآمدی دین وجود دارد؟"
آن چه پس از بررسی اولیه محورهای مختلف "فلسفه دین"، فلسفه حقوق و فقه" ، "فلسفه فرهنگ و اخلاق" ، "فلسفه سیاست و حکومت" و گزاره های درون دینی مربوط به این حوزه ها و تحلیل ابتدایی آن ها (تعیین اولیه متغیرها و رابطه بین آن ها) به همراه بررسی حوزه های کاربردی مربوط به مدیریت و برنامه ریزی، ساختارسازی، طراحی سیستم، مدل سازی، فرهنگ سازی، آینده سازی و مهندسی اجتماعی به دست آمد، فرضیه این بحث را به صورت ذیل شکل داد:
به نظر می رسد که راهبرد فعال سازی و محسوس کردن کارآمدی دین در عرصه زندگی امروز و فردا نگرش سیستمی و استراتژیک به گزاره های دین است. (نظریه دین استراتژیک در برابر نظریه دین اقلی و اکثری) و راهبرد مدلی که برای تحقق فرضیه فوق باید طراحی و اجرا شود عبارت است از: تقسیم گزاره های دین به سه لایه: نگرش ساز، راهبردساز (استراتژیکی) و راهکارساز (تاکتیکی) و مدل سازی به وسیله پیوند زدن این سه لایه به یکدیگر در مصادیق و موضوعات.
این تحقیق با تمرکز بر مفهوم و مصادیق "سیستم" و "استراتژی"، سعی در توصیف هویت سیستمی دین و خصلت استراتژیک گزاره های آن دارد که شاید حلقه مفصلی بین "جامعیت، خاتمیت و ابدیت دین"، "سیستماتیک و شبکه ای بودن دین"، "ثابت و متغیر در دین"، "تاثیر زمان و مکان در دین" باشد.

استدلال

مقدمه اول
مباحثی که در قسمت توصیف سیستم، نگرش سیستمی و استراتژی در کتاب مطرح شده است، نتایج ذیل را ارائه می کند:
الف. سیستم فعال و هوشمند، سیستمی است که عناصر و اجزای آن تابع اهداف سیستم بوده، دارای لایه های عمقی و عرضی است، ساختار ارتباطی میان لایه های آن نیز بر اساس اهداف سیستم جهت گذاری و نیروبخشی می شوند، اهداف و ساختارهای سیستم دارای اولویت بندی و تعیین حداقل و حداکثر ارتباطی هستند، بر عناصر محیطی خود تاثیر گذارند و ساختارهای موجود محیطی را تحول می بخشند، قابلیت خود تنظیمی و تعادل گرایی دارند، به طور مستمر و تدریجی در حال رشد و تحول هستند و معادلات موجود در هستی را ترسیم می کنند.
ب. گزاره های استراتژیک جملاتی هستند که دارای بار معنایی با حداکثر زاویه دید، حداکثر نفوذ به مبانی و ریشه ها برای دستیابی به ساختارهای بنیادین موضوع، دارای حداکثر کلیت و فراگیری در موضوع خود هستند که در حداقل لفظ و متمرکزترین قالب ارائه شده اند و شفاف سازی جهت گیری ها، اهداف، ساختارها، نقاط کلیدی و محوری در تمام ابعاد موضوع را تامین می کنند.
استراتژی، طرحی منسجم، جامع نگر و یکپارچه کننده برای حرکت در کوتاه ترین راه به سوی هدف، با بهترین بهره برداری از منابع و امکانات موجود است. استراتژی یا راهبرد، راه و روش رسیدن به اهداف بلندمدت و حیاتی است. یک موضوع استراتژیک و راهبردی، موضوعی است که جنبه حیاتی دارد؛ یعنی در استمرار شاخصه های حیات تاثیر عمده دارد و معمولا در محیط رقابتی اهمیت خود را نشان می دهد.
از دلایل اصلی نیاز به استراتژی و تفکر استراتژیک، وجود اختلاف عملکردها و برنامه ها، وجود محیط های مختلف، وجود تمایلات و سلایق متفاوت و پیچیدگی روابط انسانی است.
برای تعیین استراتژی باید اهداف بلند مدت+ مجموعه اقدامات کلان لازم برای رسیدن به آن ها مشخص شود. استراتژی از تصمیم ها، برنامه ها و قواعد مرتبط ساختن اقدامات به یکدیگر برای رسیدن به هدف تشکیل شده است. معمولاً افراد و مجموعه ها در تشخیص اهداف کلی تا حدودی صحیح و مشترک عمل می کنند؛ اما در تدوین استراتژی، تفاوت های آشکاری بین آن ها وجود دارد. تدوین یک استراتژی صحیح مهم ترین عامل برتری بر الگوها و فعالیت های دیگران است. آیه شریفه "لا تهنوا و لاتحزنوا و أنتم الاعلون إن کنتم مؤمنین" بیانگر همین حقیقت است که اگر استراتژی اسلام در زندگی فردی و جمعی ما مورد توجه قرار گیرد، الگوهای دیگر فرهنگ ها و تمدن ها قدرت رقابت با اسلام را نخواهند داشت. استراتژی، یک دید تمام نگر و یکپارچه است و برنامه ریزی استراتژیک، تغییر فعالیت ها برای حداکثر استفاده از فرصت ها است. در استراتژی یک اصل قوی و ثابت وجود دارد و آن تمرکز است (تمرکز بر یک موضوع). این اصل ناشی از محیط رقابتی و محدودیت منابع است. استراتژی، اثربخشی خود را از زاویه دید استراتژیک نسبت به محیط رقابت می ستاند؛ برای تدوین یک استراتژی اثربخش باید کلان نگری به همراه دقیق نگری داشت و قواعد رقابت را به درستی شناخت.
درونمایه اصلی استراتژی، فرصت ها هستند. ماهیت استراتژی، تشخیص فرصت های اصلی برای تحقق اهداف نهایی و تمرکز منابع در جهت تحقق منافع نهفته است. شناخت پارادایم حاکم و پارادایم آینده حیاتی ترین عامل در طراحی یک استراتژی اثربخش است؛ مثلا اگر پارادایم آتی "تکنولوژی اطلاعاتی" باشد، کشورهایی که از الان استراتژی خود را بر این محور استوار کرده اند، آینده را به دست خواهند داشت.

مقدمه دوم
با توجه به خصوصیاتی که از هویت دین، اهداف دین، قلمرو دین، زبان دین، ذاتیات دین، فهم دین و کارآمدی دین در قسمت دین شناسی به دست آمد،( به ویژه بحث زبان دین و خصلت گزاره های جهان شمول) می توان گفت:
الف. اگر دین برای حرکت دادن انسان ها به سوی خدا است و حرکت به سوی کمال جز با اراده آگاهانه حاصل نمی شود، بنابراین باید بتواند اراده آگاهانه انسان ها را برانگیزاند و از آن جا که اراده جدی انسانی بدون علم و اطلاع از کمال هدف، نقص خود، رساننده بودن فعل مورد نظر به هدف و شیوه انجام فعل برانگیخته نمی شود ، پس دین باید مفاهیم بالا را که زمینه ساز یا علت برای ایجاد حرکت به سوی هدفش هستند، طوری به انسان ها منتقل کند که بتوانند دست کم فهم کاربردی از آن ها بیابند؛ (یعنی مفاهیم را طوری تصور کنند که حداقل رابطه آن ها با زندگی و نفع و ضرر آن ها را در زندگیشان بیابند)؛ بنابراین زبان دین باید زبان مفهوم برای مخاطبان باشد و از سبک هایی در سخنان خود استفاده کند که بتواند رابطه مفاهیم مورد نظر با زندگی آن ها را در برابر دیدگان مخاطبان قرار دهد.
اگر سخن و کلامی مدعی جهان شمولی و برتری در محور زمان و مکان باشد، باید در مرحله نخست از مفاهیمی استفاده کند که مشترک بین انسان ها است (مفاهیم مشترک بین انسان ها و زندگی انسان ها، مفاهیم فطری و زندگی طبیعی هستند) و دوم نیازهای فکری و روحی طیف های متنوع مخاطبان را پاسخ دهد؛ (یعنی مخاطبانی که در سطح ادراکی برتر قرار دارند، به اندازه ظرفیت خود اشراب شوند و نیازمند به منبع دیگری نباشند.)
معادلات و معانی کلی ای، که طیفی از مصادیق را تحت پوشش قرار می دهد ، می تواند تبدیل به گزاره هایی با خصوصیت جهان شمولی شوند.
بیان معادلات فطری و طبیعی، استفاده از تشبیه مطالب برتر به مفاهیم فطری و طبیعی، ارائه مصادیق و اشاره به ملاک کلی قابل انطباق بر موارد مشابه ، شیوه هایی هستند که ظرفیت انتقال مفاهیم جهان شمول را دارند.
در زبان دین، مجاز، کنایه و استعاره وجود دارد؛ ولی گزاره های دینی، سمبلیک یا اسطوره ای نیستند؛ بلکه استفاده از مجاز، برای تبیین جنبه یا حد خاصی از واقعیت موجود است.

پاسخ درون دینی
به نظر می رسد که آیات و روایات زیر بیانگر چگونگی زبان دین باشند:

1. "و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم
هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر این که همزبان با ملت خود بود تا کاملا برای آن ها مطالب خداوند را روشن کند".
علامه طباطبائی (ره) در تفسیر این آیه این گونه بیان نموده اند:
"کلمه لسان در این جا مانند آیه "بلسان عربی مبین" به معنای لغت است....
مقصود از ارسال رسل به زبان قوم خود، این است که رسولانی که فرستاده ایم، هر یک از اهل همان زبانی بوده که مامور به ارشاد اهل آن شده اند، حال چه این که خودش از اهل همان محل و از نژاد همان مردم باشد یا آن که مانند لوط از اهالی سرزمین دیگر باشد؛ ولی با زبان قومش با ایشان سخن بگوید.
حال این پرسش مطرح می گردد که آیا پیغمبرانی که به بیش از یک امت مبعوث شده اند، یعنی پیغمبران اولوا العزمی که بر همگی اقوام بشری مبعوث می شدند، چه وضعی داشته اند؟ آیا همه آنان زبان همه اهل عالم را می دانسته اند و با اهل هر ملتی به زبان ایشان سخن می گفته اند یا نه؟ در پاسخ باید گفت: داستان های ذیل دلالت می کند بر این که این ها اقوامی را که اهل زبان خود نبوده اند نیز دعوت می کردند؛ مثلا ابراهیم خلیل با این که خود سریانی زبان بود، عرب حجاز را به عمل حج دعوت کرد و موسی با این که عبری بود، فرعون و قوم او را که قبطی بودند، به ایمان به خدا دعوت فرمود و پیغمبر بزرگوار اسلام هم یهود عبری زبان و نصارای رومی زبان و غیر ایشان را دعوت فرمود و هرکه از ایشان که ایمان می آورد، ایمانش را می پذیرفت؛ همچنین است دعوت نوح که از قرآن کریم عمومیت دعوت او استفاده می شود. بنابراین معنای آیه (و البته خدا دانای به حقیقت معنا است) این است که خدای بلندمرتبه مساله ارسال رسل و دعوت دینی را براساس معجزه و یک امر غیرعادی بنا نگذاشته و چیزی هم از قدرت و اختیارات خود در این باره به انبیای خود واگذار نکرده است؛ بلکه ایشان را فرستاده تا به زبان عادی که با همان زبان در میان خود گفت و گو می کنند و مقاصد خود را به دیگران می فهمانند، با قوم خود صحبت کنند و مقاصد وحی را نیز به ایشان برسانند."

2. "إنا انزلنه قرءنا عربیا لعلکم تعقلون
ما کتاب را به صورت کلامی قابل خواندن با بیانی دقیق و عمیق و روشن فرستادیم تا زمینه تعقل در شما فراهم شود."
علامه طباطبائی (ره) در تفسیر این آیه این گونه بیان کرده اند:
"انزال کتاب به صورت قرآن و عربی بدین معنا است که آن را در مرحله انزال به لباس قرائت عربی درآوردیم و آن را الفاظی خواندنی مطابق با الفاظ معموله نزد عرب قرار دادیم،... بنابراین، معنای آیه (و الله اعلم) این می شود: ما این کتاب مشتمل بر آیات را در مرحله نزول ملبس به لباس و واژه عربی و آراسته به زیور آن واژه نازل کردیم تا درخور تعقل تو و قوم و امتت باشد و اگر در مرحله وحی به قالب الفاظ خواندنی درنمی آمد و یا اگر درمی آمد، ولی به لباس واژه عربی ملبس نمی شد، قوم تو پی به اسرار آیات آن نمی بردند و فقط مختص به فهم تو می شد؛ چون وحی و تعلیمش اختصاص به تو داشت و این خود دلالت می کند بر این که الفاظ کتاب عزیز به خاطر این که تنها و تنها وحی است و نیز به خاطر این که عربی است، توانسته است اسرار آیات و حقایق معارف الاهی را ضبط و حفظ کند و به عبارت دیگر در حفظ و ضبط آیات الاهی دو چیز دخالت دارد: یکی این که وحی که از مقوله لفظ است و اگر معانی الفاظ وحی می شد و الفاظ حاکی از آن معانی، الفاظ رسول خدا (ص) می بود (مانند احادیث قدسی) آن اسرار محفوظ نمی ماند. دوم این که اگر به زبان عربی نازل نمی شد و یا اگر می شد، ولی رسول خدا آن را به لغت دیگری ترجمه می کرد، پاره ای از آن اسرار بر عقول مردم مخفی می ماند و دست تعقل و فهم بشر به آن ها نمی رسید. آری، این معنا بر صاحبان نظر و متدبرین در آیات کریمه قرآنی پوشیده نیست که خداوند متعال در این آیات چه اندازه نسبت به الفاظ آن عنایت به خرج داده، و آن را به دو دسته محکمات و متشابهات تقسیم نموده، محکمات آن را ام الکتاب خوانده که برگشت متشابهات هم به آنهاست و فرموده: هو الذی انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات و نیز فرموده: و لقد نعلم انهم یقولون انما یعلمه بشر لسان الذی یلحدون الیه اعجمی و هذا لسان عربی مبین. "بلسان عربی مبین" یعنی به زبانی عربی که در عربیتش ظاهر و آشکار است و یا مقاصد را با بیان تمام بیان می کند."

3. "کتب فصلت ءایته قرءاناً عربیاً لقوم یعلمون
وحی الاهی به صورت کتابی قابل خواندن به زبان عربی است که مطالب آن کاملا واضح و مشخص بیان شده است. این وحی برای کسانی آمده است که اهل علم و آگاهی باشند."
علامه طباطبایی (ره) در تفسیر این آیه این گونه بیان کرده اند:
"مراد از تفصیل آیات قرآن این است که ابعاض و اجزای آن را از یکدیگر جدا و متمایز می کند؛ به این صورت که آن را آن قدر پایین بیاورد و درخور فهم شنونده کند که شنونده آشنا به اسلوب های کلام، بتواند معانی آن را بفهمد و مقاصدش را تعقل کند... قرآن کتابی است که آیاتش گسترده شده است برای مردمی که معانی آن را می دانند؛ چون زبانشان همان زبانی است که قرآن با آن نازل شده، یعنی زبانشان عربی است.
در این جا ممکن است کسی بپرسد: اگر معنای آیه این باشد، آیا با عموم دعوت خاتم الانبیاء (ص) منافات پیدا نمی کند؟ می گوییم: خیر، زیرا دعوت آن جناب هرچند جهانی بوده ولیکن مرحله به مرحله صورت می گرفته، اولین دعوتی که پیامبر انجام داد، دعوت مردم در مراسم حج بود که با انکار شدید مشرکین مواجه شد. از آن به بعد مدتی به طور سری و پنهانی دعوت نمود و در مرحله سوم مامور شد عشیره و نزدیکان خود را دعوت کند و در مرحله چهارم مامور شد همه قومش را دعوت کند و در مرحله پنجم مامور شد به دعوت عموم مردم، که آیه "قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا" و نیز آیه "اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ" به آن اشاره دارند. این معنا نیز از مسلمات تاریخ است که یکی از گروندگان به آن جناب سلمان فارسی است که ایرانی بوده، یکی دیگر بلال بوده که اهل حبشه بوده است و یکی صهیب بوده که اهل روم بوده و نیز این هم مسلم است که آن جناب یهودیان را هم دعوت می کرده و وقایعی که بین آن جناب و یهودیان اتفاق افتاده معروف است و نیز این مسلم است که آن جناب به پادشاهان ایران، مصر، حبشه، و روم نامه نوشته و همه را به اسلام دعوت کرده است. همه این شواهد دلالت دارد بر این که دعوت آن جناب جهانی و عمومی بوده است.

4. "انا معاشر الانبیاء امرنا ان نکلم الناس علی قدر عقولهم
ما پیامبران موظف هستیم که با مردم، مطابق سطح ادراکی آن ها گفت و گو کنیم."

5. "اکتب و بث علمک فی اخوانک فإن مت فأورث کتبک بینک فإنه یأتی علی الناس زمان هرج لا یأنسون فیه إلا بکتبهم
مطالبی را که از ما شنیده ایی بنویس و در بین دوستانت پخش کن و به فرزندانت وصیت کن که نوشتجاتت را نگهداری و منتشر کنند چرا که روزگاری پرتلاطم خواهد آمد که شیعیان ما برای فهم دین، راهی جز مراجعه به این کتاب ها نخواهند داشت."
توضیح: این روایت بر موارد ذیل دلالت دارد:
قابل فهم بودن زبان دین، قابل فهم بودن گزاره های دین با وجود گذر زمان بر آن ها، دقت و ملاحظه صادرکننده کلام نسبت به نیازهای آیندگان و در نظرگرفتن آن ها به عنوان مخاطب کلام.

6. "انتم افقه الناس إذا عرفتم معانی کلامنا إن الکلمه لتنصرف علی وجوه فلوشاء إنسان لصرف کلامه کیف شاء ولا یکذب.
شما هنگامی فهم دین پیدا خواهید کرد و فهمیده ترین مردم خواهید شد که مقاصد و منظورهای چندگانه ما را که در یک جمله بیان شده است، بفهمید. یک جمله را می توان به گونه ای ادا کرد که معانی مختلفی از آن فهمیده شود، معانی ای که همه آن ها واقعیتی را بیان کند و مورد نظر گوینده نیز باشد."
توضیح: این روایت بیانگر وجود سطوح و لایه های معنایی در گزاره های دین است؛ یعنی همانگونه که ظاهر گزاره ها برای عموم قابل فهم است، مقاصد و مفاهیمی نیز در عمق این گزاره ها وجود دارد که برای فهم همه جانبه و کامل دین باید به آن ها دست یافت.

7. "نزل القرآن بإیاک اعنی و اسمعی یا جارة."
"شیوه بیان قرآن، بیان غیرمستقیم است."

8. "کتاب الله عزوجل علی أربعه اشیاء علی العباره و الإشاره و اللطائف و الحقائق فالعبارة للعوام و الإشارة للخواص و اللطائف للأولیاء و الحقائق للأنبیاء علیهم السلام."
"قرآن چهار لایه دارد که همه با هم ساختار آن را تشکیل داده اند :
عبارت ها، اشاره ها، دقایق و حقایق عبارت ها در سطح ادراک عمومی است، اشاره ها در سطح ادراک خواص است، دقایق در سطح ادراک اولیای خدا است و حقایق در سطح ادراک پیامبران است."
با دقت در تصویری که دین از اسلوب بیانی خود ارائه داده است می توان گفت: گزاره های دین، جملاتی با مفاهیمی گسترده و چندجانبه هستند که در طول یکدیگر قرار دارند . جمع ظاهر و باطن، وحدت و کثرت، فرد و جمع در آن ها تحقق یافته است.
"دین، مجموعه ای از عناصر و گزاره های به هم پیوسته و نظام مند است.
"این عناصر و اجزا تابع اهداف دین هستند و هدف گرایی دین به این عناصر شکل می دهد و ساختار ارتباطی آن ها با یکدیگر را تعیین می کند.
"اتحاد مبدأ پیدایش دین با مبدأ پیدایش هستی، پل ارتباطی دین با واقعیت ها است و بر این اساس، برنامه های دین جلوه هایی از معادلات واقعی است و برنامه های دین، مدل کردن واقعیت ها است.
"دین ، اهداف و برنامه های خود را اولویت بندی می کند.
"دین، به عناصر محیطی خود تعامل دارد.
" دین، برای شکل دهی به عناصر محیطی خود برنامه دارد و آرمان ها و هنجارها را در چهارچوب اهداف خود تغییر و تحول می بخشد.
" دین از تضاعف نیروبخشی برای حرکت به سمت هدف برخوردار است.
" شناخت دین از طریق تحلیل گزاره های نگرشی، راهبردی و راهکاری ممکن است.
"برنامه های دین، قابلیت خود تنظیمی دارد؛ تعادل گرا و تکاملی است.
" برنامه های دین در فرآیندی پیوسته، مستمر و تدریجی تحقق می یابد.
"هویت و برنامه های دین را می توان از منظر "محرک ـ پاسخ" مطالعه کرد. دین دارای شبکه عصبی منسجم و در تحت مدیریت اهداف است که نسبت به محرک ها واکنش نشان می دهد.
" گزاره های دین را باید در عرصه اهداف و اولویت های آن بررسی کرد.
"سیستم دین از سه خرده سیستم نگرشی، قانونی و فرهنگی تشکیل شده است.
"این خرده سیستم ها، مسوولیت تقسیم کار و فعالیت ها را در سیستم اصلی به عهده دارد.
"بخش استراتژیک هر سیستمی از سه مؤلفه: تعادل حیاتی، میدان های نیرو و بر آیندبرداری تشکیل می شود. تعادل حیاتی، نقطه ثقلی است که مجموعه سیستم خود را بر اساس آن متعادل می کند و محیط درونی خود را ثبات می بخشد و بین نیروهای درونی و بیرونی موازنه برقرار می کند. میدان نیرو، صافی کلیه ارتباطات در راستای تحقق اهداف است که نیروهای سوق دهنده و بازدارنده را فعال می کند. برآیندبرداری، ابزار اندازه گیری نیروها و عوامل علی و محرک های سیستم هستند. در این تحلیل، سطوح تعامل عوامل با یکدیگر مشخص می شود.
در سیستم دین این سه مؤلفه به وضوح وجود دارد:
1. تعادل حیاتی در دین، طیف اهداف دین است که نقطه ثقل فازی است که مجموعه گزاره های دین را منسجم و متعادل و موازنه های لازم بین محرک ها و پاسخ ها را ایجاد می کند.
2. میدان های نیرو در دین، حداقل ها و حداکثرهایی است که در موضوعات مختلف توسط دین تعیین شده است. این حداقل و حداکثرها، مرزها و حدودی هستند که به عنوان صافی جهت دهنده به کلیه ارتباطات میان گزاره ای در عرصه دین و صافی فعالیت ها در عرصه دینداری عمل می کنند.
3. بر آیندبرداری در دین، گزاره هایی هستند که سطوح و لایه ها و معادلات کلی را بیان و رابطه بین آن ها را تبیین می کنند. بنیان های دستیابی به این گزاره ها توسط علم "قواعد فقه" و علم "اصول فقه" ارائه شده است.
نتیجه:
با مقایسه هویت گزاره های استراتژیک و مجموعه های سیستمی با هویت گزاره های دین و ساختارهای دینی و هم پوشانی خصلت های ذاتی آن ها می توان گفت:
دین هویتی سیستمی دارد و گزاره های دین استراتژی های لازم برای برنامه ریزی و مدیریت جوانب مختلف زندگی فردی و جمعی را ارائه کرده اند و راهبرد فعال سازی و محسوس کردن کار آمدی دین در عرصه زندگی امروز و فردا، نگرش سیستمی و استراتژیک به گزاره های دین است. (نظریه دین استراتژیک در برابر نظریه دین اقلی و اکثری) و بر اساس روند طراحی استراتژیک، راهبرد مدلی که برای تحقق فرضیه بالا باید طراحی و اجرا شود عبارت است از: تقسیم گزاره های دین به سه لایه: نگرش ساز، راهبردساز (استراتژیکی) و راهکارساز (تاکتیکی) و مدل سازی به وسیله پیوند زدن این سه لایه به یکدیگر در مصادیق و موضوعات.

سخن آخر: هفت آسمانی باش!
به نظر شما تدوین اهداف استراتژیک، آن هم بر اساس استراتژی آینده ساز، آن هم آینده ای ابدی و در تمام جوانب حیاتی، نیاز به چه حجمی از اطلاعات و چه عمقی از آگاهی دارد؟ اشراف بر انسان، جهان، جامعه، تاریخ و زمان از عهده چه کسی برمی آید؟
بیاییم آرمان ها را از خدا بگیریم و راهبردهای رسیدن به آن ها را از پیام آوران او بخواهیم و با تفکر خلاق به دنبال تغییر وضعیت موجود و خلق شرایط زمانی و مکانی مطلوب باشیم و خود را در دام هماهنگی با شرایط زمانی و مکانی که دیگران با تفکرات نفسانی خود برای ما ساخته اند نیندازیم.
می گویند: جهانی فکرکن، همگانی بیندیش، منطقه ای و فردی نباش. شما بگویید: هفت آسمانی فکر کن، فقط این جهانی نباش؛ ابدی بیندیش، محدود به زمان نباش؛ تمام لایه های وجود انسان را ببین، فقط جسمانی نباش؛ تمام مخلوقات را ببین، فقط انسان مدار نباش.
می گویند: بیاموز تا بر طبیعت مسلط شوی. بگو: بیاموز تا با همراهی طبیعت به حقیقت متصل شوی و البته فقط او است حق و حقیقت؛
ذلک بأن الله هو الحق و أن ما یدعون من دونه هو الباطل
"فقط و فقط خداوند حق است و هر چه غیر او مورد توجه و دلبستگی است، باطل است."


منبع: فصلنامه کتاب نقد / شماره 33 ۱۳۸۴/۰۹/۰۱
نویسنده : عبدالحمید واسطی

 

نظر شما