موضوع : پژوهش | مقاله

بنیان های فرهنگ و هویت ایرانی اسلامی

نویسنده:علیرضا مزروعی

معنای لغوی فرهنگ

کلمه فرهنگ همچون سایر کلمات در ادبیات کشورها، دارای معنای خاص خود است. فرهنگ در ادبیات فارسی به معنای ادب، تربیت، دانش، علم، معرفت، آداب و رسوم، مجموعه علوم و معارف و هنرهای یک قوم است.فرهنگ، واژه ای فارسی و مرکب از دو جزء «فر» به معنای پیش و «هنگ» است که به مفهوم کشیدن و قصد و آهنگ می باشد و از فرهیختن اشتقاق یافته است، که در معنای گوناگونی، مانند دانش، دانایی، خرد، معرفت، حرفه و هنر، ادب و... به کار رفته است و در اصطلاح ماهیت، هویت و موجودیت یک ملت را فرهنگ می نامند.
تعریف فرهنگ

فرهنگ مقوله ای بسیار گسترده است، از این رو جامعه شناسان، مردم شناسان، اقتصاددانان توسعه و سیاستگذاران و برنامه ریزان فرهنگی درباره تعریف جامع و کامل آن اتفاق نظر ندارند و هر یک تعریف خاص از آن ارایه داده اند.در یک تعریف ساده، از فرهنگ به عنوان میراث ملی یاد شده است. یک تعریف دیگر آن است که فرهنگ مجموعه پیچیده ای متضمن معلومات، معتقدات، هنرها، اخلاق، قوانین، آداب و رسوم، قابلیت ها و عادات مکتسبه انسان ها می باشد.فرهنگ عامل سازنده هویت فردی و اجتماعی جامعه و منشاساز و کارها و سرمایه های مادی و معنوی یک ملت در سیر تکاملی و تاریخی محسوب می شود.دشمن با توجه به شناخت از کاربرد و ماهیت فرهنگ با استفاده از ابزارهای متنوع و فن آوری های نوین ارتباطات با مبانی انسا ن شناختی و جامعه شناختی لائیسم و سکولاریزاسیون جوهره فرهنگ دین محوری را مورد تهاجم قرار می دهد.
درواقع یکی از بزرگترین بحران هایی که در جوامع اسلامی و جامعه ایران وجود دارد عبارت است از: بحران هویت که از طریق تکنولوژی جدید و وسایل ارتباطی نوین با قدرت فراگیر و یکپارچه خود تولید نوعی جهانی سازی فرهنگی را اشاعه می دهد و موجب بی ثباتی فرهنگی می گردد. بنابراین، فرهنگ به مجموعه دارایی های مادی و معنوی یک ملت اطلاق می شود. از دیدگاه جامعه شناسی، تمامی انسان ها دارای فرهنگ هستند. از این رو فرهنگ، امری اجتماعی و مبتنی بر روابط اجتماعی انسان هاست و چنین است که فرهنگ برای انسان و جامعه انسانی، امری لازم و حیاتی است و زندگی انسان بدون آن دچار اختلال می شود.
براساس نگرش جامعه شناسان غربی، فرهنگ مفهومی عام و کلی است که در برگیرنده تمام دستاوردهای مادی و معنوی شده است. به همین دلیل، دین (منظور ادیان الهی و توحیدی مانند مسیحیت و اسلام است نه ادیان بشری مانند هندو و بودا) عنصری از عناصر فرهنگی محسوب می شود. در صورتی که از دیدگاه اسلام دین یک پدیده الهی، فرانهادی، اجتماعی، عام و کلی است که دربرگیرنده فرهنگ نیز می شود و فرهنگ، جزء و بخشی از آن به شمار می رود زیرا دین پدیدآورنده فرهنگ است.مثلا یکی از احکام دین درباره پوشش مردان و زنان است که فرهنگ لباس پوشیدن را به وجود می آورد و همچنین، یکی دیگر از احکام دین، مسئله تغذیه است که استفاده کردن از مواد خوراکی در آن تبیین شده است و می توان گفت این حکم، فرهنگ تغذیه را پدید می آورد. دیگر اینکه به زندگی سازمانی می دهد که چگونه تشکیل زندگی دهیم، فرزندان خود را تربیت کنیم، در چه ایامی شاد یا اندوهگین و سوگوار باشیم و... این امر نوعی آداب و رسوم اجتماعی پدید می آورد.تفاوت نگرش غرب و اسلام درباره فرهنگ، معلول دو نگرش سکولارودین محور است. آنگاه که نگرش یک جامعه شناس و یا مردم شناس به پدیده دین الهی و توحیدی نگرش صرفا اجتماعی باشد و دین را محدود و معنوی تصور کند قطعا آن را از عناصر فرهنگی بیان می نماید، اما یک جامعه شناس و یا مردم شناس مسلمان که دین اسلام را پدیده ای جامع و کامل می داند بی تردید فرهنگ را معلول و ساخته و پرداخته دین برمی شمارد.
اقسام فرهنگ

جامعه شناسان فرهنگ را از جهات گوناگون طبقه بندی و تقسیم کرده اند که عبارتند از:
الف- فرهنگ مادی:

فرهنگ مادی به پدیده های محسوس و عینی که قابل اندازه گیری با موازین کمی و علمی باشند اطلاق می گردد. مانند ساختمان، ابزارآلات، صنعت و فرآورده های آن، لباس، کتاب، مجسمه، نقاشی و... به عبارت دیگر به تمام دستاوردهای مادی انسان در عرصه و قلمرو تاریخ و جامعه، فرهنگ مادی گفته می شود.
ب- فرهنگ معنوی:

به مجموع افکار، اندیشه ها و عقاید، دین، علوم، ارزش ها، فلسفه، حقوق، ادبیات و آداب و رسوم اجتماعی، فرهنگ معنوی اطلاق می شود که هر چند قابل اندازه گیری و لمس کردن نیست اما در تمام جوامع بشری وجود دارد. فرهنگ معنوی از طریق خط و زبان قابل انتقال بوده و هویت یک ملت را ساخته و آن را شکل می دهد.برخی جامعه شناسان و مردم شناسان در تقسیم بندی خود تنها فرهنگ معنوی را فرهنگ دانسته اند و فرهنگ مادی را تمدن نامیده اند و با تفاوت میان این دو را این گونه بیان کرده اند:
1- تمدن ها را می توان با یکدیگر مقایسه کرد مثلاً فرآورده های صنعتی ایران و مالزی را با یکدیگر سنجید که کدام یک برتر است.
2- انتقال عناصر تمدن به آسانی امکان پذیر است.
3- تمدن، همواره روندی تکاملی دارد.
ج- فرهنگ عام:

از آنجا که فرهنگ نوعی معرفت بشری است، در تمام جوامع وجود دارد براساس این عقیده، تمام فرهنگ ها وجوه مشترکی با یکدیگر دارند که می توان آنها را اینگونه بیان کرد:گرایش به پرسش و دینداری، اهمیت دادن به برخی ارزش ها مانند علم گرایی، ایثار، نوع دوستی، گرایش به خانواده، اقتصاد، حکومت، قوانین، مقررات و آداب و رسوم اجتماعی و... این امور جزء فرهنگ عام بشریت است.
د- فرهنگ خاص:

هرچند جوامع بشری در برخی عناصر فرهنگی با یکدیگر مشترکند اما هر جامعه، دارای فرهنگ خاص خود است مثلاً در تمام جامعه های بشری، اصل دینداری وجود دارد ولی نوع آن تفاوت می کند از این رو در یک جامعه مسیحیت و در جامعه دیگر اسلام حاکم است.
ه- خرده فرهنگ:

در درون هر فرهنگی نیز الگوهای گوناگونی وجود دارد که جامعه شناسان به آنها خرده فرهنگ می گویند. خرده فرهنگ، فرهنگ گروه و قشر خاصی است که با فرهنگ کل جامعه پیوند خورده، دارای سلسله خصوصیاتی همچون فرهنگ جنس زن و مرد، جوانان و پیران، روستائیان و شهریان، کارگران، نظامیان، دانشگاهیان و... است. آنچه بیان شد از نمونه های عینی خرده فرهنگ ها است که در تمام جامعه ها وجود دارد یک فرد می تواند با خرده فرهنگ ها ارتباط مختلفی داشته باشد. مثلاً یک دانشجوی جوان آذری زبان می تواند سه خرده فرهنگ داشته باشد، فرهنگ جوانان، آذری زبانان و فرهنگ دانشگاهیان. هرگاه افکار و رفتار فرد و یا افرادی در جامعه با افکار و رفتار غالب جامعه تعارض داشته باشند یعنی رفتارشان کاملاً برخلاف ارزش ها و هنجارهای اجتماعی شکل گیرد از دیدگاه جامعه شناسی از آن به خرده فرهنگ معارض تعبیر می شود.
هویت فرهنگی:

برآیند هویت مذهبی، ملی و فردی را هویت فرهنگی می نامند.
هویت دینی:

انسانی که رفتار و سلوکش ریشه در وحی دارد از هویت دینی برخوردار است.
تعریف هویت:

هویت در اصطلاح جامعه شناختی، کوشش فرد به منظور تحقق یکتایی خویشتن است در شرایطی که درحال شکل دادن به رفتار خویش می باشد.نیاز به داشتن هویت آن چنان بر روان و اندیشه جوان سایه می افکند که او را به تکاپوی خستگی ناپذیر در راه کسب آن وا می دارد. آرمان گرایی، عشق و محبت، تشخص طلبی، رقابت، هنرنمایی، استقلال طلبی و بسیاری از ویژگی های نوجوانی، از شاخص های مهم این حرکت است.جوان برای کسب هویت از عوامل گوناگونی همچون خانواده، نهادهای تربیتی و پرورشی، رسانه های گروهی و مطبوعات متاثر است که در این میان، دو عامل نخست، بیشترین و پایانی ترین نقش را برعهده دارند.جوانان و نوجوانانی که هویت خویشتن را می شناسند و آن را به یاری با مربیان خود احراز می کنند قدرت تحلیل و تفسیر رویدادهای فرهنگی و در نتیجه مقابله با تهاجمات فرهنگی را نیز کسب می کنند و به افرادی توانمند و نفوذناپذیر تبدیل می شوند. از همین جا ضرورت تلاش برای شناساندن هویت نوجوانان و جوانان آشکار می گردد.
هویت دینی:

امروزه صاحبان فن آوری با ابداع فرهنگ های مهاجم، درصدد مقابله با هویت دینی انسان ها برآمده اند و هرگونه ارتباط قدسی را در عالم انکار می کنند.فرهنگ کنونی درکشور ایران، آمیزه ای از باورهای اسلامی و ایرانی است که قدمت بس دیرینه ای دارد. از همان زمان که ایرانیان، فرهنگ اسلامی را فرا روی خویش یافتند آن را به گرمی پذیرفتند و آنگاه در ترویج و نشرش کوشیدند.
فرهنگ اسلامی و فرهنگ غربی:

آیا فرهنگ همان آداب و رسوم و یا به معنا تربیت است و به جای نظام ارزشی یک جامعه بکار برده می شود؟ آنچه مسلم است واژه فرهنگ واژه ای جامعه شناسانه است که مفهوم خاص خود تفکیک جوامع را از یکدیگر دربردارد.
آسیب پذیری نسل جوان:

بی تردید، دوره نوجوانی و جوانی از آسیب پذیرترین مراحل زندگی است و این امر، از دو جهت قابل تبیین است: یکی از محدودیت تجربه و دیگری غلبه احساسات برفرد، از این روی احساسات مالک وجود آدمی می شود و با قدرت تمام، او را مسخر خود می نماید.نوجوانان و جوانان، حوادث و رویدادها را از دریچه عواطف می بینند و تفسیر می کنند و در محاسبات آنان، جاذبه ها و کششها، جایگاه خاصی را اشغال می کنند.از سوی دیگر، فقدان تجربیات اجتماعی، موجب می شود که این گروه سنی نتوانند معادلات پـیچیده محیط ارتباطی خود را به دقت ارزیابی نموده و تحلیل کند، لذا در مواجهه با این گونه مسایل به ساده اندیشی و خوش بینی افراطی کشیده می شود.فرهنگ مهاجم غرب با استفاده از این ویژگیها و شگردهای تبلیغی روان شناسانه، سعی در فروپاشی نظام اعتقادی و فکری نسل جوان داشته و از طریق تهی ساختن آنها از درون، زمینه جذبشان را به مبانی فرهنگ بیگانه فراهم می آورد.
بحران هویت:

یکی از مسائل مهم اجتماعی جوانان و نوجوانان کشور ما، بحران هویت می باشد. بحران هویت در واقع همان بحران شخصیت است و منظور از شخصیت نوعی خودآگاهی است که عمق آن صلابت شخصیت را تضمین می کند و نبود آن زمینه ساز بحران هویت خواهد شد.به دیگر سخن، بحران هویت، عبارت از حالتی است غیر عادی که در اثر نداشتن شناخت کافی و واقعی از خود، جامعه، فرهنگ و دیگران درخود بوجود می آید به طوری که در اثر اطلاعات کاذب، از روند سالم خود فاصله می گیرد.
 

نظر شما