تمدن اسلامی
مجله تاریخ اسلام دهم فروردین ماه سال 1387 شماره سی و سوم
نویسنده : غلامرضا جمشیدیها
مقاله ابتدا به توانمندیها و نقش محوری زبان عربی، خصوصاً بر نقش فرهنگی آن از صدر اسلام تا عصر حاضر اشاره میکند. سپس بر این تأکید میشود که اسلام تنها نظامی صرفاً اعتقادی نیست، بلکه نظامی حکومتی، اجتماعی، حقوقی، فکری و هنری است که در آن مذهب نقش مرکزی را دارد. این دو موهبت یعنی زبان و مذهب نقش عمدهای در شکلگیری تمدن اسلامی داشتهاند.
تمدن اسلامی علاوه بر استفاده از دستاوردهای تمدنهای دیگر چیزهای زیادی بر آن اضافه کرده است. مشخصة بارز این تمدن یکی قدرت همگونسازی فرهنگی و دیگری توان تحمل نسبی آن است. در پایان بار دیگر، زبان عربی با زبانهای زندة دنیا همانند انگلیسی و فرانسه مقایسه و بر توانمندیها و نقش وحدت بخش آن تأکید میشود.
علوم از مناطق مختلف دنیا به زبان عربی منتقل شد؛ عربی آنها را زینت بخشید و وارد قلب انسان ها نمود، در حالی که زیبایی های این زبان در رگ و پی آنها جاری گشت.
(بیرونی، کتاب الصیدنه)[1]
در دوران عظمت امپراتوری های اسلامی و عرب در حوزه خاورمیانه و خاور نزدیک تمدن باشکوهی شکل گرفت که آن را تمدن عربی ( عربی خواندن تمدن اسلامی از سوی خاورشناسان گاه از سر صدق و با معیار قرار دادن زبان اول این تمدن صورت میگیرد و گاه از سر برخی غرضورزیهای سیاسی؛ به هر حال این تعبیر، تعبیری است نارسا. (سردبیر)) می نامند. این تمدن را مهاجمان عرب از صحرا به صورت آماده نیاوردند، بلکه بعد از فتوحات و با همکاری ملت های بسیاری نظیر اعراب، ایرانیان، مصریان و دیگران خلق گردید. این تمدن کاملاً هم اسلامی نبود؛ زیرا بسیاری از مسیحیان، یهودیان و زرتشتیان[2] نیز در زمره خالقان آن بودند، ( این سخن مؤلف محترم هم ساده انگارانه است، چه اهل کتاب آزادانه در جهان اسلامی زیستند و دانشمندان آنها نیز در چارچوب اهداف و خط مشیء و ضوابط جامعة اسلامی به فعالیت علمی مشغول بودند، مانند برخی مسلمانان، در عصر حاضر که در نهادهای پژوهشی غرب کار میکنند. اینان نه در زمرة خالقان تمدن اسلامی بودند و نه سهم آنها به اندازهای بود که اسلامیت این تمدن را زیر سؤال ببرد. (سردبیر)) ولی ابزار اصلی بیان این تمدن زبان عربی بود که تحت تأثیر اسلام و طرز تلقی آن از زندگی قرار داشت. سهم اعراب در این تمدن جدید و اصیل که تحت حمایت آنها تکامل یافت زبان و ایمان آنها بود.
زبان عربی یکی از زبان های سامی است و از بسیاری جهات غنی ترین آنهاست. ساکنان شمال عربستان در دوران پیش از اسلام مردمی بدوی بودند و زندگی آنان به شیوه ای بدوی و پر مشقت بود؛ آموزش و پرورش یا فرهنگ رسمی در سطح پایین قرار داشت، و از سنت مکتوب تقریباً خبری نبود. با این حال از زبان شعر و سنتی غنی برخوردار بودند. شعر آنها دارای وزن و قافیه عالی، بیان رسا و ویژگی های صوری خاص شعر کلاسیک بود که الگوی بسیاری از اشعار متأخر عربی گردید. این شعر سرشار از احساس و مجاز بود و محدودیت مضامین آن باعث گردید که به ابزاری برای بیان واقعی زندگی بادیه نشینیان تبدیل شود که با شراب، عشق، جنگ، شکار، مناظر زمخت و دلهره آور کوه و بیابان، رشادت جنگی مردان قبیله و فساد و پستی دشمنان در هم تنیده بود. از آنچه گفته شد می توان پی برد که این شعر، آثار ادبی درباب انتزاع یا تفکر ناب نیست.
فتوحات اعراب باعث گردید که زبان عربی به زبان امپراتوری تبدیل شود. از این گذشته، طولی نکشید که عربی زبان فرهنگی وسیع و عظیم گردید. زبان عربی بسط و گسترش یافت تا به این دو نیاز پاسخ گوید، تا حدودی با وام گیری لغات و عبارات جدید، لکن عمدتاً با تکامل از درون، ساخت لغات جدید با استفاده از ریشه های قدیمی و دادن معنایی جدید به کلمات قدیمی صورت گرفت؛ برای مثال واژه «مطلق»[3] مفهومی است که برای اعراب پیش از اسلام کاملاً غیر ضروری بود و معادل عربی آن واژة «مجرّد»[4] است که صیغه مجهول از «جَرَّدَ»[5] به معنای لخت کردن و برهنه کردن است که معمولاً برای اقاقیا به کار می رفت و با واژه های «جَردَ»[6]، اقاقیا، و «جَریدَه»[7]، برگ، مرتبط و همخانواده است. زبانی که بدین شیوه تکامل یافت، دارای واژگانی رسا، ملموس و تصویر گونه بود که در آن هر واژه دارای ریشه ای در زبان و سنت اعراب داشت. بدین سان امکان تأثیر مستقیم و بدون مانع مفاهیم و مقاصد بر ذهن با استفاده از واژگان آشنا و ملموس و نفوذ به لایه های عمیق تر شناخت را فراهم می آورد.
زبان عربی که بدین سان غنی گردیده بود، مدت ها پس از سقوط امپراتوری عربی نیز تنها ابزار فرهنگ باقی ماند. همراه با زبان اعراب، شعر آنها به مثابه مدل کلاسیک و دنیایی از مفاهیم موجود در آن نیز به صحنه آمد؛ مفاهیمی دقیق و عینی تا انتزاعی، هر چند ظریف و رمز گونه؛ اغلب دارای بلاغت و مطنطن تا خصوصی و شخصی، خطابه مانند و نامنظم، نه حماسی و منظم؛ ادبیاتی که در آن تأثیر واژگان و صورت بیش از انتقال صرف معانی اهمیت دارد.
نکته شگفت انگیز آنکه عربی سازی مناطق فتح شده بیشتر از فتح نظامی آنها در گسترش تمدن عربی نقش داشت. تا قرن یازدهم زبان عربی نه تنها زبان تکلم روزانه مردم از ایران تا پیرنه،[8] بلکه همچنین ابزار عمده فرهنگ نیز شده بود؛ زبانی که جای زبان های فرهنگ های باستانی نظیر قبطی، آرامی، یونانی و لاتین را نیز گرفت. با گسترش زبان عربی تفاوت و تمایز فاتحان عرب و ملت های مغلوب کم رنگ گردید. هر چند کلیه افرادی که به زبان عربی تکلم می کردند و به اسلام گرویده بودند متعلق به جامعه واحدی انگاشته می شدند؛ ولی لفظ «عرب» بار دیگر محدود به بادیه نشینانی شد که در آنجا به دنیا آمده بودند و یا به عنوان لقبی برای قشر اشرافی به کار برده می شد که اهمیت اجتماعی و اقتصادی چندانی نداشتند.
در خارج از قلمرو سرزمین های عربی شده نیز زبان عربی تأثیر چشمگیری بر زبان دیگر مسلمانان داشت. زبان مردم مسلمان ایران، ترکیه و بعدها زبان های اردو،[9] مالایی[10] و سواحلی[11] زبان های جدیدی بودند که با خط و الفبای عربی نگارش یافتند و شامل واژگان فراوانی از عربی بودند؛ همانند واژگان یونانی و لاتین در زبان انگلیسی، که قلمرو، مفاهیم و معانی را تحت سیطره خود در آورده بود.
بقا و گسترش عربی صرفاً محدود به خود زبان نبود، آن گونه که مثلاً در مورد زبان لاتین در دوران قرون وسطی در غرب شاهد هستیم. به همراه زبان عربی، سنت و سلیقه عربی نیز در انتخاب و بیان مضامین به کار گرفته شد. مثال بارز آن، اشعاری است که ایرانیان تا قرن یازدهم به زبان عربی سرودند و مقایسه آن با اشعار سروده شده به زبان فارسی در دوران متأخر که در آن ایران اسلامی شاهد فرهنگ اسلامی مستقلی از آن خود بود. شعر عربی ایرانی از جهات بسیاری با شعر اولیه خود اعراب متفاوت است؛ با این حال با سلیقه عربی هماهنگ بوده و هم اکنون نیز این شعر به مثابه بخشی از میراث عربی اعراب مورد تحسین اعراب است. این ذوق و سلیقه عربی در شعر حماسی و غزلی دوره های بعد شعر فارسی وجود ندارد.
اسلام ـ دستاورد سرزمین عربستان و پیامبر آن ( یکی از رایجترین ویژگیهای نگاه خاورشناسان به اسلام و قرآن، زمینی دانستن آن و در نتیجه نفی وجه وحیانی پیام پیامبر اعظم6 است. این جملة مؤلف بر همین پیش فرضِ نادرست، استوار است. (سردبیر)) [12] ـ تنها نظامی از اعتقادات و آیین نبود، بلکه نظامی حکومتی، اجتماعی، حقوقی، فکری و هنری نیز بود. تمدنی که در آن مذهب عامل وحدت بخش و در نهایت مسلط بود. از هجرت[13] پیامبر به بعد اسلام نه تنها به معنای تسلیم در برابر دین جدید بلکه تسلیم در قبال اجتماع جدید نیز بود؛ در واقع تسلیم در برابر اقتدار مدینه و پیامبر، و بعدها در برابر امپراتوری و خلیفه. ( این سخن که اسلام به مفهوم تسلیم و انقیاد در برابر خداست، سخنی است درست که اندیشمندان قدیم و جدید مسلمان بدان تصریح کردهاند، اما این که اسلام به مفهوم تسلیم بیچون و چرا در برابر حکومت باشد سخنی است گزاف که نه اندیشمندان بدان اشاره کرده و نه با واقعیات تاریخی سازگاری دارد. (سردبیر))[14] قانون آن شریعت بود؛ قانونی مقدس که فقها از قرآن و سنت پیامبر استخراج کرده بودند. شریعت نه تنها در حکم قانون، بلکه به لحاظ سیاسی و اجتماعی الگوی رفتاری بود که مردم و جامعه باید به سوی آن حرکت کنند. اسلام هیچ گونه قدرت قانون گذاری را مجاز نمی دانست؛ زیرا قانون تنها از خدا و از طریق وحی می توانست سرچشمه بگیرد؛ ( روشن است که اسلام قانون و قانونگذاری را از آن خدا میداند ولی قانون به مفهوم اصطلاحی معاصر یعنی مقررات و تصمیمهایی که به تصویب نمایندگان مردم برسد نیز از نظر اسلام مجاز است. (سردبیر)) ولی قوانین عرفی و خواست حاکم به صورت غیر رسمی نیز وجود داشت که بعضاً به صورت محدود مورد تأیید فقها قرار می گرفت. شریعتی که خداوند عطا کرده بود کلیه جنبه های زندگی را تحت پوشش می گرفت؛ لذا تنها محدود به باورها و آیین های مذهبی نبود، بلکه حقوق خصوصی، کیفری و مدنی را نیز در بر می گرفت. ماهیت ایده آل آن در جنبه قانونی آن متجلی می گردید. بر اساس شریعت، رئیس اجتماع خلیفه است؛ خلیفه جانشین خدا با قدرت مطلق در کلیه امور، نظامی کشوری و دینی است که وظیفة او پاسداری از میراث مادی و معنوی پیامبر است. خلیفه خود دارای هیچ گونه قدرت معنوی نبود و توان تغییر دکترین یا خلق دکترین جدیدی را نداشت. خلیفه مورد حمایت هیچ مقام روحانیت رسمی[15] قرار نمی گرفت، بلکه تنها طبقة نیمه روحانی علما[16] که خبره در قوانین الهی بودند از او حمایت می کردند در عمل خلیفه به دست نشانده فرماندهان نظامی و سیاستمداران ماجراجو تبدیل شد و این افراد از قرن نهم به بعد حکام واقعی اسلام شدند.
در قرن یازدهم سلطان به مثابه حاکم مطلق و غیر دینی[17] در کنار خلیفه پیدا شد. از این به بعد سلاطین دارای قدرت و اقتداری شدند که فقها علی رغم میل خود آن را به رسمیت شناختند. در خصوص اجرای قانون نیز شاهد چنین تقابلی هستیم. در کنار قاضی که قوانین الهی را اجرا می کرد دادگاه های دیگری نیز وجود داشتند که هدفشان رسیدگی به اموری بود که در حیطه صلاحیت قاضی نبود و یا به واسطه اعمال نظر شخصی باعث بی عدالتی گردیده بود.
البته این هر دو موهبت اعراب، یعنی زبان و دین آنها،( به پاورقی اول صفحه 211 مراجعه شود. (سردبیر)) از همان آغاز از نفوذ عوامل بیرونی در امان نبود. واژگان خارجی حتی در شعر پیش از اسلام و در قرآن وجود دارد و تعداد این واژگان در دوران فتوحات اسلام بسیار بیشتر است. اصطلاحات اداری از زبان فارسی و یونانی، اصطلاحات دینی و مذهبی از زبان عبری و سریانی و اصطلاحات علمی و فلسفی از یونانی همگی مبین تأثیر وسیع تمدن های باستانی آن منطقه بر تمدن جدید در حال تولد است. جامعه اسلامی دوران کلاسیک، جامعه ای دارای توسعة پیچیده ای بود که در درون خود عناصر متعددی با منشأ های گوناگون داشت: تفکرات مسیحی، یهودی و زردشتی از نبوت، دین قانونی،[18] آخرت و عرفان و بالأخره شیوه های اداری و حکومتی ساسانیان و بیزانس. شاید بتوان گفت که مهم ترین آنها تأثیر یونانی مآبی[19] به ویژه در علم، فلسفه، هنر و معماری و تا حدودی کمی در ادبیات است. تأثیر یونانی مآبی به قدری عظیم است که از اسلام، در کنار یونان و عالم مسیحیت لاتینی، به عنوان وارث سوم نام می برند. البته یونانی مآبی اسلام از نوع یونانی مآبی خاور نزدیک و متأخر است که تا حدودی تحت تأثیر تمدن مسیحی و آرامی رنگ و جلوه شرقی به خود گرفت و امتداد لاینقطع عهد باستان متأخر است و نه کشف مجدد آتن کلاسیک در غرب.
به باور خود اعراب، عالی ترین دستاورد آنها از حیث ترتیب زمانی، شعر و هنر بیان است. شعر پیش از اسلام اغلب نقشی عمومی و اجتماعی داشت و شاعر هم به مثابه مداح یا هجو نویس که گاهی نقش سیاسی هم ایفا می کرد مطرح بود. در دوران بنی امیه، اشعار شفاهی دوران پیش از اسلام عربستان مدون گردید و مدلی برای توسعه و تکامل بیشتر شعر به کار گرفته شد. در دوران بنی عباس شعر عربی با تلاش بسیاری از غیر اعراب، به ویژه ایرانیان، غنی گردید. اولین فرد که در این زمینه به شهرت رسید بشّاربن برد[20] (متوفای سال 784) بود. بشّار بن برد فردی نابینا، تیز هوش و در عین حال خوش قریحه بود. در آغاز در مبارزه بین شاعران قدیم و جدید پیشرفت هایی در زمینه مضامین و صورت شعری نسبت به شعر پیش از اسلام به دست آمد؛ ولی حتی این مبتکران نیز ناگزیر بودند که خود را با ذوق حاکمان و طبقه حاکمه هماهنگ سازند و بالأخره نیز پیش از تفوق نئوکلاسیسم ناکام ماندند. مشهورترین چهره نئوکلاسیسم المتنبی[21](965 ـ 905) بود که در نزد اعراب بزرگترین شاعر محسوب می گردید.
قرآن خود اولین سند ادبیات منثور عرب است.( به پاورقی اول صفحه 211 مراجعه شود. (سردبیر)) در قرون اولیه حاکمیت اسلام ادبیات شاهد تکامل هم نثر و هم نثر مسجع[22] بود، بعلاوه سرشار از نوشته های زیبای هنری و رسالهها بود. مشهورترین چهره مقاله نویسی و در واقع نثر عربی امیر ابن بحر مشهور به الجاحظ[23] به معنی «چشم درشت» (869) است. وی اهل بصره و از نوادگان یک برده سیاه پوست بود. گستردگی مضامین، بدعت و افسون آثار او باعث گردید که وی جایگاه ویژه ای در ادبیات عرب به خود اختصاص دهد. علم و دانش عمدتاً منشأ دینی داشت. پیدایش دستور زبان و واژگان نگاری به دلیل نیاز به توضیح و تفسیر قرآن به وجود آمد. در مدینه پیروان مکتب قدیم به معنای واقعی کلمه بر علوم دینی ـ تفسیر قرآن، بیان احکام و تدوین سنت ـ متمرکز شدند. مورد اخیر یعنی تدوین سنت باعث پیدایش فقه[24] و تاریخ شد و تاریخ از متون شریعت و زندگی نامه نویسی مربوط به سنت (رجال) ایجاد گردید. مورد اول به متون فقهی دقیق شرعی تبدیل گردید. تاریخ در میان اعراب با نگارش زندگی نامه پیامبر آغاز گردید و با تدوین تاریخ شفاهی دوران پیش از اسلام و بعد ها به ویژه با تقلید از کاتبان دربار در ایران دوران ساسانیان که گروندگان به اسلام به اعراب عرضه کرده بودند غنی تر گردید.
از دیدگاه مسلمانان، تاریخ، حداقل تاریخ اسلام حایز اهمیت است، زیرا که تاریخ به منصه ظهور رسیدن هدف خداوند در مورد انسان را نشان می دهد. به زودی مسلمانان تاریخ های حجیم از انواع مختلف را تدوین کردند: تاریخ های جهان، تاریخ های منطقه ای، تاریخ دودمان ها، قبایل و نهادها. اولین آثار تاریخی اعراب چیزی کمی بیشتر از کتاب های منابع است که به شیوة خلاصة سنت نوشته شده است. این تاریخ شامل گزارش های شاهدان عینی است که هر یک را سلسله ای از راویان[25] نقل کرده اند. از این کتب، روایت و بعضاً تاریخ تفسیری توسعه یافت که با آثار ابن خلدون ( 1332 ـ 1406م.) به اوج خود رسید. ابن خلدون بزرگ ترین تاریخ نویس عرب و شاید بزرگ ترین متفکر تاریخی قرون وسطی باشد.
ادبیات دینی تحت نفوذ مسیحیت و یهودیت، به ویژه در دوران اولیه بود. بعلاوه که متون بسیاری که دارای اعتبار مشکوک یا یهودی بودند نیز وارد سنت گردیدند. متون مربوط به الهیات تحت تأثیر مسیحیت سریانی و سپس تحت تأثیر تفکر یونانی شکل گرفت. تأثیر یونان در فلسفه و همه علوم ـ ریاضیات، نجوم، شیمی، فیزیک، تاریخ طبیعی و پزشکی ـ بسیار بنیادی بود.( تأثیر بنیادی میراث یونانی در فلسفه و علوم رایج نزد مسلمانان را نمیتوان انکار کرد، اما این سخن نباید به نادیده انگاشتن تأثیر بنیادی آموزههای دینی در این شاخههای معرفتی بیانجامد. (سردبیر)) تلاش وسیع در جهت ترجمه کتاب های یونانی، چه مستقیماً از نسخه های اصلی و چه از نسخه های سریانی، باعث رشد جدیدی در حیطه تعلیم و تعلم در قرن نهم و دهم گردید. مدارس یونانی در اسکندریه، انطاکیه[26] و دیگر مناطق، و نیز در دانشگاه جندی شاپور ـ که پناهندگان نسطوری بیزانس در ایران دوران ساسانیان تأسیس کرده بود ـ به حیات خود ادامه داد.
نهضت ترجمه در دوران بنی امیه وقتی آغاز شد که برخی از آثار قبطی[27] و یونانی در زمینه شیمی ترجمه شده بود. در دوران عمر دوم، ماسَِرجَوّیه،[28] یکی از یهودیان بصره، با ترجمة کتب پزشکی سریانی به عربی، بنیان علوم پزشکی عرب را بنا نهاد. مترجمان معمولاً مسیحی و یهودی و عمدتاً سوری بودند. در دوران بنی امیه، ترجمه به صورت پراکنده و فردی بود؛ ولی در دوران عباسیان به صورت سازمان یافته در آمد و مورد تشویق و ترغیب قرار گرفت. برجسته ترین دوره قرن نهم و به ویژه دورة سلطنت مأمون (833 ـ 813) بود. مأمون مدرسه ای در بغداد برای مترجمان تأسیس کرد که دارای کتابخانه ای با کارمندان رسمی بود. یکی از برجسته ترین این مترجمان «حنین بن اسحاق»[29] حدود ( 809 ـ 877) بود. وی یک مسیحی و از اساتید جندی شاپور بود که مجموعه آثار جالینوس، جملات نغز بقراط و بسیاری دیگر از آثار را ترجمه کرد. مترجمان دیگر به موضوعات نجوم، فیزیک، ریاضیات و غیره می پرداختند و متون مربوط به این رشته ها را از یونانی به سریانی و عمدتاً به عربی ترجمه می کردند. خلفا محققانی را به مناطق مختلف و حتی به بیزانس گسیل می داشتند تا به جمع آوری کتب دست نویس بپردازند.
برخی از این مترجمان اولیه آثاری نیز ارائه دادند که معمولاً خلاصه یا تفسیر آثار اصلی یونانی بودند؛ ولی به زودی نسلی از نویسندگان مسلمان ظهور کرد که عمدتاً ایرانی بودند و از میان آنها می توان از شخصیت هایی نظیر رازی (865 ـ 925) پزشک، ابن سینای پزشک و فیلسوف (980 ـ 1037) و سرآمد همه نویسندگان بیرونی (973 ـ 1048) پزشک، منجم، ریاضی دان، پزشک، شیمی دان، جغرافی دان و مورخ ایرانی است که محققی بدیع با دانش عمیق است که در زمره یکی از شخصیت های روشنفکر بزرگ اسلامی در قرون وسطی است. در حوزه طب، اعراب تئوری اصلی یونانی را بدون تغییر اخذ کردند؛ ولی با مشاهدات و تجربیات بالینی خود به آن غنا بخشیدند. در حوزه ریاضیات و فیزیک و شیمی سهم مسلمان بسیار بیشتر و بدیع تر بود. نظام به اصطلاح عربی اعداد، نظام شمارش جایگاهی[30] که شامل استفاده از صفر، که در اصل از هند وارد گردیده بود، می باشد. با این حال در خاورمیانه مسلمان بود که این شیوه وارد نظریه ریاضی گردید و سپس بعدها به اروپا انتقال داده شد. جبر و زمین شناسی و به ویژه مثلثات، عمدتاً از تلاش های عرب است.
در حوزه فلسفه، معرفی دیدگاه های یونانی حایز اهمیت فوق العاده ای بود برای نخستین بار فلسفه یونانی قابلیت های خود را در دورة مأمون نشان داد، وقتی که ترجمه آثار ارسطو، تمامی فلسفه و دیدگاه الهیاتی اسلام را تحت تأثیر قرار داد و آثار جمعی از متفکران اصیل اسلامی نظیر الکندی (متوفای حدود 850) که اتفاقاً تنها عرب اصیل در میان دیگر متفکران است ـ فارابی (متوفای 950)، ابن سینا (متوفای 1037) و ابن رشد (متوفای 1198) را تحت نفوذ و تأثیر خود در آورد.
معمولاً گفته می شود که شرق تنها میراث علمی و فلسفی یونان باستان را حفظ کرده و میراث ادبی و زیبایی شناختی آن که تنها در غرب شناخته شده بود را نادیده انگاشت. این نظر کاملاً هم درست نیست. اعراب سنت یونانی ـ رومی در حوزه هنر و معماری را ادامه دادند و آن را تبدیل به پدیده های عجیب و غنی کردند. گرایش هنر بیزانس به سوی هنر انتزاعی و هنر قالبگرا[31] در اسلام افزایش یافت. بعلاوه منع ترسیم تصویرگونه از بدن انسان در اسلام غایتاً به هنر ترسیم هندسی و سبکی بدل گردید.
هنر اسلامی تا حد زیادی مدیون تأثیرات و تلاش های ایرانیان و چینی هاست. در حوزه هنرهای تزیینی و صنعتی شاهد مشرب تلفیق و نوع آوری در تمدن اسلامی هستیم. بر روی دیوارهای قلعه های بنی امیه در سوریه و وسایل خانگی و ابزارهای به دست آمده در حفاری ها در عراق و مصر شاهد هستیم که اعراب ابتدا آثار هنری ـ و حتی هنرمندان ـ را از دیگر تمدن ها به عاریت گرفتند. و سپس مستقلاً از آنها تقلید کردند. و بالأخره آن را تبدیل به چیزی جدید، اصیل و زایا نمودند؛ برای مثال یافته های سفالین قرن نهم در عراق حاکی از وجود همزمان محصولات هنری بیزانس و ساسانیان در کنار یکدیگر و نیز اقلام وارداتی از چین و محصولات محلی تقلید شده از این اقلام و نیز محصولات جدید و غیر تقلیدی است که براساس تجربه و مدل های وارداتی و ارثی تولید شده بودند. یکی از دستاوردهای خاص هنر اسلامی، هنر سفالگری پر آب و لعاب و زیبایی است که در دوران اسلام از عراق تا اسپانیا گسترده شد. همچنین صنعتگران امپراتوری اسلامی، فنون فلزکاری، نجاری، سنگتراشی، عاج، شیشه گری و بالاتر از همه اینها صنعت نساجی و فرش را به همان شیوه ابتدا به عاریت گرفتند و سپس با تقلید و تجربه به خلق سبک های خاص و مستقل جدید پرداختند.
همچنین مفهوم کتاب در قالب مجموعه ای از صفحات به هم صحافی شده که حاوی عنوان، موضوع ابتدا و انتها و بعضاً تصاویر و تزئینات است نیز از تمدن های پیشین وارد اسلام شد. در ابتدا آثار ادبی عرب به صورت شفاهی و نقل قول منتقل و نشر می گردید و برای مدت زمان مدیدی کلام شفاهی تنها وسیله شناخته شده نشر بود. با افزایش حجم آثار ادبی، نگارش آثار لازم گردید و هنرمندان به تهیه پیش نویس، سخنرانی و املای آثار خود پرداختند و کاتبانی را به خدمت گرفتند و در نهایت به کتاب نویسی پرداختند. این روند با اختراع کاغذ از سوی چینی ها در قرن هشتم آسان تر گردید.
مسلمانان با پذیرش میراث یونانی به چالش میان گرایش عقلی و علمی دانش جدید از یک سو و کیفیت جوهری و فطری تفکر دین اسلام از سوی دیگر دامن زدند. ( اگر مراد مؤلف از این عبارات این باشد که چالش بین اسلام و میراث یونانی، چالش بین وحی و عقل بود و یا اگر لازمة این عبارات چنین پنداری باشد، باید از هر دو دوری جُست. همانطور که مؤلف در ادامه همین پارگراف اشاره میکند این چالش به پیروزی دیدگاه اسلامی انجامید ولی میراث یونانی هیچ گاه از جامعة اسلامی حذف نشد. سازواری میراث یونانی با اندیشة اسلامی سخنی است دیگر، اما ماندگاری این مثراث – اگر آن را نماد خردگرایی بشمریم که لااقل بخشی از آن قطعاً چنین است - در جهان اسلام حکایتگر آن است که اسلام، عقل را رقیب خویش نمیانگارد، بلکه به آن به چشم رفیق مینگرد. (سردبیر)) در دوران چالش، مسلمانان هر دو مکتب، فرهنگی غنی و متنوع خلق کردند که بخش اعظم آن حایز اهمیت جاودانه در تاریخ بشر است. این چالش در نهایت به پیروزی دیدگاه اسلامی منتهی گردد. اسلام، جامعه ای که در آن اصول مذهبی حاکم بودند، ارزش هایی را که مسلمات بدیهی آن را به چالش می طلبیدند طرد می کرد؛ ولی از سوی دیگر نتایج و دستاوردهای آنها را اخذ می کرد و به وسیله مشاهده و تجربه آنها را حتی تکامل می بخشید.
تجزیه و تحلیل ویژگی های ملت ها، اگر چه می تواند سرگرمی لذت بخشی محسوب گردد ولی کاری عبث است. این امر معمولاً بیش از آنکه موضوع مورد تجزیه و تحلیل را توضیح دهد بر روی تحلیل گر پرتو می افکند. ملت یک سازواره و نظام[32] بسیار پیچیدهتر و متنوعتر از آن است که بتوان دربارة آن بررسی آماری مبسوطی را انجام داد؛ بررسی آماری ای که به تنهایی هرگونه گزارة وزین علمی را اثبات کند. مشکل بزرگ تر وقتی است که بخواهیم از تمدنی صحبت کنیم که از حیث زمان و مکان از ما دور است و عمدتاً از طریق بقایای ادبی آن را می شناسیم. ادبیات عرب در قرون وسطی از اقلیت حاکم ممتاز حاصل می شود که امتیاز آنها نیز برخورداری از هنر نگارش و حمایت از هنرمندان بود. بقیه مردم عوام، همواره ساکت بوده و به استثنای برخی فعالیت های اندک و پراکنده چیزی از آنها سراغ نداریم. اکنون با توجه به این قید و شرط که به آن اشاره شد، این امکان وجود دارد که برخی خصوصیات نوعی اعراب را، اگر نگوییم تمدن غالب اسلامی، آن گونه که هنر و ادبیات عرب انعکاس دهد از هم تفکیک و مشخص نمود.
اولین ویژگی که نظر ما را به خود جلب می کند؛ قدرت پذیرش و همگون سازی منحصر به فرد فرهنگی عربی است، که اغلب به اشتباه آن را صرفاً تقلیدی می انگارند. فاتحان عرب برای اولین بار در تاریخ، سرزمین های وسیعی از مرزهای هند و چین تا مرزهای یونان، ایتالیا و فرانسه را متحد کردند. البته اعراب مدت کوتاهی با استفاده از قدرت نظامی و سیاسی خود و برای مدت مدیدی با استفاده از زبان و دین خود توانستند در جامعه ای واحد دو فرهنگ متضاد را کنار یکدیگر قرار دهند. این دو فرهنگ عبارت بودند از سنت عصر طلایی و سنت متنوع موجود در حوزه مدیترانه که شامل یونان، روم، اسرائیل و خاور نزدیک باستانی؛ بعلاوة فرهنگ و تمدن غنی ایران همراه با شیوه تفکر و زندگی خاص آن و روابط پرباری که با فرهنگ های خاور دور داشت. از همزیستی ملت های بسیار و ایمان ها و فرهنگ های متعدد در محدوده جامعه اسلامی، تمدن جدیدی پا به عرصه وجود گذاشت، که اگر چه از حیث منشأ و خالقان آن متنوع بود، اما نشانه خاص اسلام بر تمام نمودهای آن تأثیر گذاشت.
از این تنوع جامعة اسلامی، ویژگی دوم یعنی تحمل نسبی[33] که در آن جامعه حاصل می شود، و نظر ناظران اروپایی را به خود جلب کرده است. برخلاف تمدن های معاصر غربی، مسلمانان قرون میانه احساس نیاز نمی کردند که ایمان خود را با زور بر تمام کسانی حاکمیتشان هستند تحمیل کنند. همانند دیگر ادیان معاصر بر این باور بودند که آنهایی که اعتقادات متفاوت دارند، زمان مناسبی در آتش جهنم خواهند سوخت؛( این سخن نیز به این کلیت قابل دفاع نیست. از نظر اسلام هم کسانی که مسلمان هستند و اعتقادی متفاوت ندارند اگر گناهکار باشند در آتش خواهند سوخت و هم کسانی که مسلمان نیستند و اعتقادی متفاوت دارند ولی حقیقت اسلام بر آنها روشن نشده و عمل نیک انجام میدهند در زمرة مؤمنان و صالحان شمرده شدهاند و نزد خدا اجر دارند (آل عمران، آیات 110 تا 114 و 199). بنابراین آزادی عمل اهل کتاب در جامعة اسلامی به خاطر عدم تسریع در عذاب آنها نبوده و آنها حقی به رسمیت شناخته شده برای زندگی و فعالیت در جامعة اسلامی داشته و دارند. (سردبیر)) ولی برخلاف ادیان معاصر دلیلی برای تسریع در اجرای احکام آسمانی در این دنیا نمی دید. اسلام در اغلب موارد به اینکه دین غالب جامعه باشد. اکتفا می کرد؛ ولی مقررات حقوقی و اجتماعی معینی به دلیل توفق خود بر پیروان دیگر ادیان وضع می نمود و با این عمل به شکل مؤثری این برتری خود را گوشزد می کرد. از دیگر جنبه ها یعنی اقتصادی، مذهبی و فکری آنها را آزاد می گذاشت و این امکان را برای آنها فراهم می نمود که سهمی د رتکامل تمدن اسلامی برعهده گیرند.
اسلام هم تقریباً مثل اکثر تمدن های دیگر بر برتری خود نسبت به دیگران اطمینان داشت و در اصول خودکفا بود. دیدگاه تاریخی اسلام که معتقد است مأموریت حضرت محمد آخرین مرحله از یک سلسله مأموریت های الهی (وحی) بوده و یهودیت و مسیحیت مراحل قبل از اسلام بوده اند باعث گردید که مسلمانان به یهودیان و مسیحیان به مثابه صاحبان نسخه های پیشین و ناقص آن چیزی بنگرند که خود نسخه کامل و نهایی آن را دارا هستند. برخلاف مسیحیت که قرن ها در قالب مذهب عوام و افراد فاقد قدرت حکومتی گسترش یافت و بعدها دین رسمی امپراتوری روم گردید، اسلام در طول حیات بنیان گذار خود آیین هدایت و رستگاری جامعه ای رو به گسترش و ظفرمند گردید. فتوحات وسیع و دامنه دار اسلام در قرون اولیة شکل گیری آن این باور را در اذهان پیروان خود ایجاد کرد که لطف الهی شامل حال آنان است و این لطف در شکل قدرت و موفقیت این جهانی تنها به جامعه ای اعطا گردیده است که مطابق قوانین الهی زندگی می کنند. مسلمانان می توانند از عقلای کافر و پیرو دیگر ادیان چیزهای بسیاری آموخته باشند؛ ولی شریعت معیار و محک ارزش گذاری درس هایی است که آموخته اند.
واژه ذره گرایانه[34] اغلب برای وصف کردن عادت ذهنی و دیدگاهی استفاده می شود، که در برخی جنبه های تمدن اعراب، به ویژه در دوران پسا کلاسیک تاریخ آن قابل شناخت است. منظور از این اصطلاح آن است که زندگی و جهان به عنوان رشته ای از موجودات ایستا، ملموس و مستقل است که به شیوه ای مکانیکی و یا حتی روابط علت و معلولی به وسیله شرایط خارجی یا در ذهن افراد با یکدیگر مرتبط می گردند؛ ولی هیچ رابطه ارگانیک با یکدیگر ندارند. اگر چه این باور و نگرش همگانی نبود، ولی چنین نگرشی زندگی اعراب دوران وسطی را به شیوه های بسیار متفاوتی تحت تأثیر قرار داد. عرب جامعه خود را نه یک کل ارگانیک که از عناصر به هم مربوط و در تعامل با یکدیگر ترکیب یافته، بلکه به عنوان اجتماعی از گروه های مجزا ـ ادیان، ملل، طبقات ـ می نگریست که صرفاً به وسیله زمین زیر پایشان و حکومت بالای سرشان به یکدیگر متصل شده اند. ( برخلاف این دیدگاه، دیدگاه دیگر در بارة تمدن اسلامی، حاکمیت نگاهی ارگانیک، جامعنگر و همگرا بر کل و جزء این تمدن است. برای بحثی در این زمینه فصول مختلف کتاب «کارنامه اسلام» نوشتة مرحوم زرینکوب و مقدمة کتاب «علم و تمدن در اسلام» سید حسین نصر مراجعه کنید. (سردبیر))
شهر وی توده ای از محلات، صنوف قبایل و خانه ها بود که به ندرت هویت مدنی واحدی از آن خود داشت. برخلاف دانشمندان و فیلسوفان از یک سو و عارفان از سوی دیگر، متکلمان ارتدوکس معمولی، محققان و ادیبان، در برخوردشان گرایشی همانند به دانش نشان دادند. رشته های متفاوت مبین شیوه های متفاوت نیل به مقصودی واحد[35] و ترکیب و امتزاج یافته هایشان در هیئتی واحد نبود، بلکه اجرای مجزا و مستقلی بودند که هر یک مقادیر محدودی از علم را دارا بوده و مجموع فزاینده آنها علم و دانش را تشکیل می دهند. عربی کلاسیک که فاقد حماسه و نمایشنامه بود، جاذبه های خود را از راه مشاهدات وصفهای مجزا، واضح و دقیق، هر چند تکه تکه، که با تداعی معانی ذهنی میان نویسنده و خواننده ایجاد می گردید و به ندرت دارای طرح و ساختار بود به دست آورد. شعر عربی مجموعه ای از خطوط مجزا و قابل تفکیک بود که همانند دانه های مروارید در خود کامل بودند و بعضاً به جای یکدیگر قابل استعمال، موسیقی عرب مقامی و دارای وزن بود که حاصل تخیل و تنوع بود که هرگز به غالب یکنواخت در نیآمد. هنر عربی ـ عمدتاً کاربردی و تزیینی ـ به دلیل ظرافت و کمال دقت ـ در مقابل ترکیب یا پرسپکتیو ـ ممتاز است. مورخان و زندگی نامه نویسان، همانند داستان نویسان،آثار خود را به شکل رشته ای از واقعة کم و بیش بی ارتباط ارائه می دادند. حتی گاهی اوقات شاهد هستیم که فرد نیز به عنوان مجموعه ای از خصلت ها، که اغلب قابل فهرست هستند و آن گونه که یکی از نویسندگان گفته، همانند مشخصات درون گذرنامه ترسیم می گردید.
نکته اخیر بحث دیگری را به میان می آورد و آن عدم اصالت فرد[36] ـ حتی اصالت جمع [37] ـ است که ویژگی مستمر ادبیات منثور عرب است. فردگرایی آتشین اعراب پیشین با شدت هر چه تمام، تنها در بین بادیه نشینان به رواج خود ادامه داد و در مراکز تمدن به نگرشی انفعالی و بی نام مبدل گردید. کتاب اثری شخصی و فردی نبود، بلکه حلقه اتصالی در زنجیره روایت در نظر گرفته می شد که نویسنده شخصیت خود را در ورای ارج و قرب و جایگاه راویان قبل پنهان می کرد. حتی شعر که ماهیتاً بیان فردی دارد، اغلب همگانی و اجتماعی و نه شخصی و درونی در نظر گرفته می شد. این رویکرد جمع گرایی و غیر فردی، در بسیاری از جنبه های تفکر و آرمان های اسلامی و به ویژه برداشت مسلمانان از انسان کامل و دولت کامل به مثابة الگویی عملی برای همه است تا تلاش کنند با تقلید در عمل رشد پتانسیل های فردی را از درون خود با آن الگو وفق دهند.
دیدگاه جوهری در مورد زندگی در برخی از نظام های جزمی خداشناختی به اوج خود رسید و پذیرش کلی آن به شکل های مختلف نشان دهندة پیروزی نهایی آن بر روح تفکر و تحقیق آزادانه است که دستاوردهای قابل توجهی به همراه آورده بود. ( این داوری در باره اسلام در غایت جفاست. خداشناسی در تفکر اسلامی نه تنها عرصه را بر روح تفکر و تحقیق آزادانه نبست، بلکه به آزاد اندیشی تا بدان درجه اهمیت بخشید که حتی اعتبار خود را هم به تحقیق آزادانه پیوند زد، لذا مکلفان که در احکام دین اگر خود مجتهد نباشند میتوانند تقلید کنند، در خدا شناسی و دیگر مباحث معرفتی مجاز به تقلید نیستند و باید خود بدان دست یابند. (سردبیر)) این نوع خداشناسی، جبری و آمرانه است و پذیرش بی چون و چرای قوانین الهی و وحی را بدون پرسش در مورد چگونگی آن می طلبد. این نوع تفکر کلیه علل ثانوی را نفی می کند. و ترجیح می دهد حتی خدا را خالق و نه دلیل اول بنامد. هیچ نوع عواقب الزامی و علل یا قوانین طبیعی در کار نیست. نبود غذا الزاماً باعث گرسنگی نیست، بلکه صرفاً بر طبق عادت همراه آن است. همه چیز مستقیماً به خواست خدایی که اشکالی از توالی و ملازمت را برقرار کرده است در حرکت هستند. هر واقعه ای در هر لحظه زمانی نتیجه کارکرد مستقیم منحصر به فرد خلقت است.( این سخنان که اشاره به برخی جریانهای کلامی و عرفانی در تمدن اسلامی دارد، ربطی به جزمیت فرضی مؤلف در خدا شناسی ندارد. اعتقاد به فیض دائمی خداوند خلقت مستمر جهان خود از دستاوردهای آزاد اندیشی در جهان اسلام بوده است. (سردبیر))
نفی دانسته و قاطع کلیه اشکال علت و معلولی، که زمانی مقبولیت عام پیدا کرده بود، نقطه پایانی بر نظریه پردازی و تحقیق آزاد را، هم در فلسفه و هم در علوم طبیعی، نشان می دهد که تحولات ثمربخش آتی تاریخ نگاری عرب را نیز عقیم گذاشت.( به پاورقی قبل مراجعه شود. (سردبیر)) این به خوبی با نیاز جامعه اسلامی تناسب داشت که در آن زندگی اقتصادی و اجتماعی عصر تجارت پیشة گذشته جای خود را به نظامی نیمه فئودالی می داد که در طی قرون متمادی تغییرات اندکی را شاهد بود. تنازع میان دیدگاه های گذشته افتان و خیزان به حیات خود ادامه می داد؛ ولی این نسخه جدید اسلام به مدت هزار سال به طور جدی به چالش گرفته نشد تا هنگامی که تأثیر غرب در قرون نوزدهم و بیستم کل ساختار سنتی جامعه اسلامی و مدل های تفکر آن را، که رقیب غرب بودند، به مخاطره انداخت.
شگفت آنکه یکی از عواقب غیر مستقیم این تأثیر، کشف مجدد میراث بزرگ و کلاسیک عربی بود که قسمت اعظم آن مورد غفلت، فراموشی و بدتر از همه سوء برداشت جوامعی قرار گرفته بود که خود خالق آن بودند. بعلاوه انضمام دستاوردهای عرب در میراث مشترک بشر بود.
زبان عربی یکی از زبان های بزرگ تاریخ و تمدن بشری محسوب می گردد. عربی همانند عبری زبان وحی و کتب آسمانی است که مورد احترام صدها میلیون نفر است. عربی همانند یونانی زبان علم و فلسفه است که متون مقدماتی و حتی واژگان نظری مربوط به تمدن را فراهم می آورد. زبان عربی مثل زبان لاتین زبان قانون و حکومت و منبع نظریه و مفاهیم در این حوزه است. عربی همانند فرانسه زبان معیار ذوق و سلیقه و ظرافت تمدن مربوط به خود است. عربی همانند زبان انگلیسی و فرانسه، زبان فرهنگ و تجارت، زبان علم و سیاست و زبان جنگ و عشق بوده است؛ و حتی امروزه عربی همانند زبان انگلیسی و اسپانیایی میراث مشترک ملت های متعدد و ریسمان وحدت بخش مجموعه ای فرهنگی و فکری است که مرزها و موانع ملی، منطقه ای و ایدئولوژیک را در نوردیده است.
پی نوشت ها:
* From: Lewis, Bernard 1993, The Arabs in History, oxford university press.
چاپ این مقاله به منظور آشنایی بیشتر با دیدگاههای خاورشناسان نسبت به تمدن اسلامی صورت میگیرد و به منزلة همسوئی با مفاد آن نیست. (سردبیر)
** دانشیار گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران
1. شاید این کتاب همان کتاب الصیدله فی الطب باشد. ر. ک: علی اصغر حلبی، تاریخ فلاسفه ایرانی، ص 262؛ Al- Biruni, Kitab as - saydana
2. Zoroastrians.
3. Absolute.
4. Mujarrad.
5. Jarrada.
6. Jarada.
7. Jarida.
8. Pyrenees.
9. Urdu.
10. Malay.
11. Swahili.
12. The offspring of Arabia and the Arabian prophet.
13. Hijra.
14. Caliph.
15. Priesthood.
16. Semi – clerical class of the Ulama.
17. Secular.
18. Legal religion.
19. Hellenism.
20. Bashshar ibn Burd.
21. Al – Mutanabbi.
22. Rhymed prose.
23. Al- Jahiz.
24. Islamic schools of jurisprudence.
25. Chain of transmitting authorities.
26. Antioch.
27. Coptic.
28. Masarjawayh.
29. Hunayn ibn Ishaq.
30. System of positional numbering.
31. The abstract and the formal.
32. Organism.
33. Comparative tolerance.
34. Atomistic.
35. The same heart.
36. Impersonality.
37]. Collectivism.
نظر شما