علویان ترکیه و علویان سوریه؛ (شباهتها و تفاوتها )
مجله تاریخ اسلام دهم مهر ماه سال 1387 شماره سی و ششم
نویسنده : عباس برومند اعلم
آیا تغییر ساختاری در تاریخ علویان ترکیه و علویان سوریه رخ داده است؟ این پرسشی است که در این مقاله بر آن متمرکز می شویم تا شباهت ها و تفاوت های این دو گروه را تحلیل کنیم.
از اوایل قرن بیستم تبعیض های قدیم در دوره امپراتوری عثمانی علیه این دو گروه اقلیت پایان یافت و سیاست کمال آتاتورک در ترکیه و نیز فرانسه در سوریه، درها را به روی علویان در این دو جامعه گشود، به گونه ای که هر یک توانستند آثار پایداری بر جوامع خود بگذارند. تأثیرات سیاسی این دو گروه در خلال هفتاد سال اخیر به طور چشم گیری افزایش یافته است. تغییر شرایط اقتصادی و اجتماعی مستلزم برجسته شدن درک موقعیت های جدید آنان بود، به طوری که این تغییرات پاسخی محسوب می شد به گسترش و توسعه جوامع آنها نسبت به دیگر گروه ها در ترکیه و سوریه؛ عواملی که هم ایجابی و هم سلبی بود.
پیشینه علویان ترکیه و علویان سوریه
فرضیه های متفاوت دربار? خاستگاه این دو گروه به شرح زیر است:
علویان ترکیه عموماً خاستگاه خود را به صورت نژادی و بر اساس گویش و زبان مادری شان به قبایل ترک یا کرد نسبت می دهند؛ چنانکه علویان سوریه نیز خاستگاه خود را به یک نژاد قبیله ای عرب نسبت می دهند. زبان ترکی علویان ترکیه بدین معناست که خاستگاه فرقه ای آنها ریشه در یک محیط اسلامی - ترکی خالص با رهبران مذهبی ترک دارد و نه محیط مذهبی و ارزشی دیگر؛ بنابراین هرگونه پیوند احتمالی بین علویان در ترکیه و علویان در سوریه به طور کامل و طبیعی ممتنع است.
این دو فرقه، همانند هر گروه یا فرقه مذهبی دیگر، باورها و عقاید خودشان را بر پای? اساطیر بومی متعلق به خود بنا کرده اند که از دیدگاه مذهبی محترم و مقدس هستند. علاوه بر روایات و اساطیر مذهبی که اعتبار و مشروعیت خود را دارند، دیگر عناصر تاریخی نیز به عنوان عوامل اقتصادی - اجتماعی مکمل، دارای اعتبار می باشند. رویکرد این مقاله بر مبنای نتایج و دستاوردهای روش تحقیق بررسی مقایسهای تجربی اقتصادی - اجتماعی است.
فتح و اسلامی شدن آناتولی و منطقه جبل انصاریه
حمله قبایل ترک به آناتولی[1] در پی نبرد ملازگرد در 1071 م آغاز شد؛ نبردی که در آن رومانوس اول امپراتور بیزانس اسیرگردید و راه برای مهاجرت انبوه و تغییرات در منطقه باز شد. اینها همان مردمان «اغوز» بودند که تا کنون سلطنت سلجوقی را در ایران و عراق ایجاد کرده بودند؛ همان طور که اندکی بعد دولت و جامعه سلجوقی دیگری را در آناتولی ایجاد کردند. آنان در گروه های کوچک سرباز که «غازی» نامیده می شود تحت رهبری رهبران مقدس صوفی (باباها) سازماندهی می شدند.[2]
جمعیت مسیحی غالباً یونانی، ارمنی، گرجی و سوری که تا این زمان بر اثر حملات قبلی کاهش یافته بود، بعد از آن نیز بر اثر جنگ و مهاجرت و یا تشرف به دین اسلام شمارشان کاهش یافت.[3] صوفی ها در طول دولت سلجوقی نقش مهمی داشتند. اعضای حلقات مختلف صوفی مانند قلندریه و رفاعیه از آسیای میانه و شرق ایران به آناتولی مهاجرت می کردند؛ گروه های دیگر نیز بر اثر حملات مغول به سوی غرب رانده شدند. با مهاجرت مردمان ترک، رهبری باباهای صوفی تثبیت می شد. آنها اقامتگاه های خود را در منطقه سکونت جدید تأسیس کردند و کوشیدند تا آنها را به بهره برداری برسانند. تکیه ها و تربیت خانه ها بنا شدند و باغ ها کشت شدند و مدارس توسعه یافتند. آنها برای رفاه مسافران تدارک می دیدند و نیز در نزاع های بین قبایل میانجی گری می کردند.
صوفیان روستایی یک رفتار پر تسامحی با مسیحیان در پیش گرفتند و ارتباط یونانی ها و ارمنی ها را با اسلام تسهیل کردند. در آناتولی حاجی بکتاش بسیار تکریم می شد. او قرائتی از اسلام را تبلیغ می کرد که ترکیب باورهای شیعی و سنی و آداب دینی اسلامی و مسیحیت بود.[4]
تبلیغات اسلامی برای جماعت مسیحی مأیوس که شکست خود را نشانه ای از مجازات الهی یا پایان تاریخ می دانستند، جذاب می نمود. اندکی بعد مردان مقدس مسلمان با ارائه اسلام در قالب ترکیبی از باورهای ادیان مسیحی و اسلام مورد اقبال قرار گرفتند. مکان های مقدس مسیحیت را در اختیار گرفتند. مسیح نیز مورد احترام و تکریم مسلمانان بود؛ اما اغلب خودِ مسیحیان پس از تشرف به اسلام، عقاید و آداب مسیحی را نکوهش می کردند. غسل تعمید، تقدیس سنت ها، عیدپاک و اعتقاد به شفاعت مؤثر کلیساها، از عقاید مسیحیت، در اسلام این جماعت ها گنجانده شد.[5]
بدین ترتیب ریشه های علوی گری باید در محیطی همچون منطقه آناتولی جست وجو شود که در آن یک فرایند آمیختگی بین جوامع مسیحی رها شده و قبایل ترک یا کردی که گونه متفاوتی از اسلام صوفیانه را پذیرفته بودند، رخ داد.
علویان در سوریه معمولاً نصیریه[6] نامیده می شوند که تا کنون فرقه خود را در خلال ده قرن در جبل انصاریه نزدیک لاذقیه تثبیت کرده اند. عقاید پنهانی آنها ترکیبی از عناصر اعتقادی باستانی سوریه یا بت پرستی (به ویژه عبادت عناصر سه گانه خورشید، ماه و ستاره یا آسمان) که احتمالاً از تثلیت مسیحی تأثیر گرفته، توصیف می شود؛ چنانکه که از مراسم و جشن های مختلف مسیحی و نیز تا حدود زیادی عقاید تجلی یافته در آیین شیعه اسماعیلیه، که از امام علی(علیه السلام) پسرعمو و داماد پیامبر6 و سلمان فارسی یکی از اصحاب ایرانی پیامبر6 پیروی می کنند، متأثر است.
علویان قرن ها بردگان بدون زمین و غلامان و کارگران کشاورز ملاکان و زمین داران مسیحی یا سنی شهری بودند. علویان به سبب گرایش مذهبی و ارتجاع فرهنگی شان مورد نفرت اکثریت سنی بودند. ابن تیمیه، فقیه برجسته سنی، فتوایی در قرن چهاردهم میلادی صادر کرد که بر اساس آن علویان، کافرتر از یهودیان، مسیحیان و بسیاری از بت پرستان هستند و همین فتوا جنگی را بر ضد آنها برای رضای خدا به راه انداخت.[7]
علویان نه تنها در زمینه های مذهبی آزار دیدند، بلکه نژادی به حساب آمدند که مستحق هیچ لطف و ترحم و حمایتی نیستند. آنها به اسارت برده شده و فروخته می شدند. در خلال آخرین سال های حاکمیت عثمانی، شرایط اقتصادی آنان به شدت زوال یافت، به گونه ای که غالباً دختران خود را به مردم شهرنشین و بیشتر به خاندان های مسلمان سنی می فروختند و یا اجاره می دادند.[8]
دوران حاکمیت عثمانی
به مدت پانزده قرن بیش از نود درصد جمعیت آناتولی مسلمان بودند. در مقایسه با دور? قبل از شروع مهاجرت ترکان که در آن دوره غالباً مسیحی بودند. بسیاری از این تغییرات آنچنان که قبلاً ذکر شد، به علت مهاجرت انبوه جمعیت مسلمان بود؛ اما بخش مهم دیگر آن به سبب تغییر مذهب مسیحیان به اسلام بود. این تغییر دین ها به طور بنیادین به شکست مسیحیت آناتولی بر می گردد که در خلال تضعیف دولت بیزانس و کلیسای ارتدوکس یونان و اضمحلال جامعه آناتولی در مواجهه با مهاجرت ترکان رخ داد.
در اواخر قرون چهارده و پانزده، ترکان، اسقف ها و فرمانداران را از مقاماتشان خلع کردند. عایدات و دارایی های کلیسا را مصادره نمودند. بیمارستان ها، مدارس، نوانخانه ها و دیرها را تخریب یا تعطیل کردند و جمعیت مسیحی آناتولی را بدون رهبری و خدمات اجتماعی رها نمودند. باقی مانده روحانیان مسیحی نیز تحت حاکمیت ترکان درگیر نزاع های درونی شدند، به گونه ای که در آینده این امر فقط به تضعیف مؤسسات مسیحی منتهی می شد.[9]
در خلال دوران عثمانی، علویان تحت تبعیض قرار داشتند. کشتارهای دوره ای علویان تا قرن شانزدهم ثبت شده است؛[10] البته بیشترین اقدامات علیه علویان را نمایندگان جریان بکتاشی همراه با ینی چری انجام می دادند تا زمانی که سازمان مزبور از بین رفت و مضمحل گردید.[11] علویان همچنین از سازمان های نظامی و نیز مشاغل اداری اخراج می شدند.
هویت فرهنگی ملّی: ترک، عرب یا کرد
علویان از یک گروه هم نژاد نیستند؛ چنانکه قبلاً گفته شد، آنها شکاف های زبانی و ارزشی دارند. چهار گروه زبانی مختلف در میان آنها یافت می شود: ترکی، عربی، زازا و کرمانجی که دو تای آخری جزو ساختار زبانی فارسی و کردی هستند.[12] هویت، عمیقاً با زبان مادری هر گروه پیوند خورده است. این واقعیت، فقدان کامل همکاری یا ارتباطات همه جانبه را در پی دارد.
درباره شمار جمعیت علویان اختلاف نظر هست. بسیاری از منابع علوی ادعا می کنند که آنها بیش از چهل درصد جمعیت ترکیه را تشکیل می دهند؛ در حالی که بالاترین تخمین های علمی، نسبت آنها را در حدود بیست درصد برآورد می کند.[13] در اوایل دهه 1990 آنان جمعیت خود را بیست میلیون نفر اعلام کردند.[14] سایر منابع گفتند که بیش از پانزده میلیون نیستند. به هر حال این به وضوح نشان می دهد که شمار ترکان علوی نسبت به اواسط ده? 1980 زمانی که بین سه تا هشت میلیون نفر تخمین زده می شدند رشد کرده است. علویان کرد حدود 25 درصد کردهای ترکیه (5/1 تا دو میلیون نفر)[15] را تشکیل می دهند. به علاوه ترکیه حدود یک میلیون علوی عرب (نصیری) دارد. بیشترین آنها که در استان هتای یا الکساندریه زندگی می کنند نصیری هستند و پیوندهای خودشان را با علویان سوریه حفظ کرده اند.[16]
علویان ترکیه آنچنان که قبلاً ذکر شد، خود را به هیچ عنوان با علویان سوریه پیوند نمی زنند، اگر چه هر دو، تا حدودی با پس زمینه های تاریخی مشترک که از مسیحیت به گونهای خاص از اسلام تغییر دین دادهاند، پیوند دارند و آن را حفظ کرده اند. نمونه های مهم سنت های مسیحی مانند عیدپاک، شرب خمر یا عدم ساخت مسجد، از این جمله است. به نظر می رسد هویت آنها به نوعی عمیقاً به هم پیوند خورده است. ژئوپلیتیک محیط قبایلی آنان با پس زمینه های عربی، ترکی یا کردی که از آن سرچشمه گرفته اند، به عنوان عوامل متمایز کننده و جداکننده عمل می کند. این رفتارها در ترکیب با استفاده از تقیه - یک اصطلاح اسلامی معادل پنهان کاری در رفتارهای مذهبی تحت اجبار یا ظلم[17]- قرارمی گیرد.
نصیری ها حدود دوازده تا پانزده درصد جمعیت سوریه را تشکیل می دهند.[18] چنانکه ذکر شد، فرقه مذهبی آنها در خلال قرن دهم در جبال انصاریه نزدیک شهر لاذقیه شکل گرفت. اینجا هنوز هم منطقه اصلی آنهاست؛ اگر چه فرایند شهرنشینی به علاوه افزایش شمار علویان در درون شبکه های تصمیم گیری سیاسی و نظامی در حضور آنها در سایر مناطق و به ویژه در دمشق مؤثر بوده است.
حدود یک میلیون علوی عرب زبان نیز در ترکیه هستند که غالباً در داخل یا نزدیکی استان هتای یا الکساندریه [اسکندریه] زندگی می کنند. شایان ذکر است ترکیه در یک توافقنامه در سال 1921 با فرانسه پذیرفت که فرانسه سراسر سوریه را بر اساس قانون ملّت تحت قیمومیت بگیرد. استان سنجک (Sanjak ) در ازای امتیازات گسترده به جمعیت کثیر ترک آن تحت حاکمیت اداری قیم [ فرانسه] قرار گرفت. فرانسه در 1936 پیشنهاد اعطای استقلال به سوریه را مطرح کرد که شامل سنجک نیز می شد. آنکارا واکنش منفی نشان داد و در 1939 استقلال مزبور رسماً مشروط به همکاری با ترکیه شد. پرسشی هنوز محل مناقشه بود. اینکه در 1939 کدام یک از دوگروه ترکان یا اعراب اکثریتِ ]در استان مزبور[هستند؟[19] کل جمعیت 000/220 نفر بود. 39 درصد عرب سنی، 8 درصد مسیحی و بقیه کرد، قفقازی و یهودی بودند.
اکثر رعایای فرودست، علویان عرب زبانی بودند که طبقه استثمار شدة به دست مالکان سنی ترک معرفی میشدند. هنگامی که سنجک به ترکیه بازگردانده شد، بسیاری از آنها آنجا را ترک کردند به طوری که پس از دو ماه حدود پنجاه هزار پناهنده وارد سوریه شدند. اینها غیر از حدود ده هزار علوی نصیری پناهنده بودند.[20]
چگونگی توسعه جایگاه علویان در ترکیه
کمال آتاتورک و سکولاریسم
کمال آتا تورک فرایند سکولاریزاسیون در کشور را به شدت پی گیری می کرد، که شامل براندازی نظام خلافت نیز می شد؛ نهادی که در کارکرد اسلامی اش نماد اقتدار معنوی سلطان بود؛ اقتداری که در ارتباط با مسلمانان تعریف می شد.
نظام صوفیان یا درویشان غیرسنتی اما پرقدرت را نیز آتاتورک سرکوب کرد و نظام آموزشی دینی محلی را برچید. همزمان با سکولاریست های عقیدتی و نخبگان مدرنیست شهری، رژیم آتاتورک تلاش کرد که مؤسسات اسلامی را که دولت و مذهب را به هم پیوند می دادند نابود کند.
گرچه آتاتورک موفق شد این اطمینان را ایجاد نماید که اسلام نمی تواند در فرایندهای سیاسی به کار گرفته شود تا بدین ترتیب موقعیت و اصلاحات او در طول دوران حیاتش به خطر نیفتد، اما اسلام محو نشد، بلکه با اجبار، خاموش و غیرفعال گردید. نظام های مذهبی نابود نشدند، بلکه فقط زیر زمینی شدند. در میان نظامیان، دیوان سالاران و بیشتر شهرنشینان، اصلاحات تأثیرات گسترده ای داشت؛ اما در میان کشاورزان روستایی یا روستاییان تازه مهاجر به شهرهای بزرگ اینگونه نبود.[21] برای نخستین بار ترکان علوی فرصتی یافتند تا موقعیت خود را در جامعه بهبود بخشند و به اندازه زیادی مورد حمایت آتاتورک واقع شدند. نابود سازی تمام مؤسسات مسلمانان سنی و جداسازی نهادهای مذهبی آنان از حکومت، رسماً جایگاهی برابر با اهل سنت به علویان داد. گرچه علویان نیز نهادهای مذهبی خود یعنی تکایا را توقیف شده دیدند،[22] اما موضع حمایت گرانه آنها از دولت وجه غالب داشت؛ ضمن اینکه با به کارگیری تقیه توانستند در خفا یک علوی راستین باشند - کما اینکه دربار? نصیری ها هم اینگونه بود. همچنین به دلیل نوع روابط با ارامنه، حمایت از علویان کرد در مناطق سکونت شان بسیار مهم بود؛ چنانکه در 1915 اتفاق افتاد.[23] در خلال شورش کردهای ترکیه در 1925، علویان کرد به شدت به شورشیان سنی(کرد) حمله کردند. این مسئله، دو وجهی بودن شورش را می تواند توجیه کند. اگر چه هدف رهبری شورش، خود مختاری یا حتی استقلال کردستان بود، اما گروه ها و دسته های شورشی بر اساس انگیزه های مذهبی عمل می کردند و می خواستند نظام قدیمی خلافت را باز گردانند؛ حال آنکه علویان کرد به دلیل تعصبات شدید و ریشه دار اهل سنت علیه آنها، تمایلات سکولاریستی جمهوری را ترجیح می دادند.[24]
جناح چپ و علویان و تهدید گروههای راست گرا در خلال دهه های 1960 و 1970
در پی جنگ جهانی دوم و تشکیل نظام چند حزبی در ترکیه سیاست ها نیز تغییر کرد و دیکتاتوری کمالیستی با لیبرالیسم جایگزین شد. حزب دموکراتیک(DP ) که در 1950 قدرت را به دست گرفت، برنامه اش خصوصی سازی مؤسسات اقتصادی دولتی بود. هدف نهایی این بود که ترکیه در یک دور? زمانی کوتاه به یک آمریکای کوچک تبدیل شود که البته این برنامه شکست خورد. سبب آن نیز پایین بودن شدید ذخایر [مالی]، محدودیت رشد ارزش اعتبارات و مساعدت های خارجی، فقدان تجارب اداری برای مدیریت اقتصاد آزاد و ناتوانی مهار رشد فزاینده تورم بود. این فرایندها از آن زمان تقریباً هر ده سال یکبار تکرار شده است که معمولاً به بی ثباتی اقتصادی، توسعه بی ثباتی سیاسی و ظهور یک سلسله بحران های حکومتی و در نهایت کودتای ارتش منتهی می شود.[25] در طی این تحولات، کشمکش و درگیری میان چپ گراها و راست گراها و نیز میان علویان و سنی ها به شدت افزایش می یابد. به هر حال نقش رهبران نظامی ترکیه تا 1961 یعنی زمانی که ماده 111 قانون اساسی برای ایجاد شورای امنیت ملی تصویب شد، پذیرفته شده بود.[26] ژنرال ها عموماً بصورت سنتی به احزاب راست میانه متمایل بودند (مانند حزب عدالت jp به رهبری سلیمان دمیرل). این احزاب دارای یک برنامه پیشبرد اقتصاد و سرمایه داری در ترکیه علی رغم مخالفت گروه های محافظه کار سنتی بودند؛ البته احزاب مذکور با گروه ها و احزاب سوسیالیست (مانند حزب کارگران ترکیه wpt ) که گرایش های علوی را هدایت و مدیریت می کردند، خصومت بیشتری داشتند. در آغاز ژنرال ها از حزب جمهوری خواه خلق (RPP ) حمایت می کردند که میراث آتاتورک بود؛ اما در 1972 آنان مردد شدند، زیرا حزب مزبور در جهت دمکراسی اجتماعی و سیاست خارجی با استقلال بیشتر حرکت می کرد که با تمایلات ژنرال ها و نیز اعضای ناتو مخالف بود. چهرهRPP تحت رهبری جانشین آتاتورک، سرهنگ اینونو در اواخر دهه 1970 تا حدودی با چپ گرایان علوی و جدایی طلبان کرد شناخته می شد. همزمان حزب دمیرل پیوندش را با مبارزان بنیادگرای سنی و نیز گروه های راست گرا مانند انجمن ها و اتحادیه های پلیس و معلمان افزایش می داد.[27]
در خلال دهه 1970 تروریسم در ترکیه افزایش شدیدی یافت. حملات متعددی به جامعه علویان صورت پذیرفت. علویان همان طور که قبلاً ذکر شد، اغلب از سکولاریسم حمایت می کردند؛ بدین ترتیب به ائتلاف بزرگ حزب جمهوریخواه خلق (RPP ) رأی دادند. آنان مورد هدف اعضای حزب ملّی گرای افراطی یعنی گرگ های خاکستری قرار گرفتند که آنها را کمونیست قلمداد می کردند. بیشترین حملات در سال 1978 در مناطق ملطیه، سیواس و بینگول رخ داد.[28] بولنت اجویت، نخست وزیر وقت، از حامیان علویان بود.[29] [با این حال] خشونت فرقه ای علیه علویان ادامه یافت که بزرگ ترین آنها حمله ژوئیه 1980 در قرم بود. در سپتامبر همین سال ارتش یکبار دیگر قدرت را به دست گرفت.[30]
مهم ترین موفقیت حزب نئوفاشیست و ملی گرای (NAP ) در خلال دهه 1970، بهره برداری از یک ایدئولوژی خشن و سرسخت برضد دشمنان داخلی موسوم به کمونیست ها بود که معادل کردها و علوی ها قرار می گرفت. بیانیه های این حزب از تأسیس « یک ترکیه بزرگ که یکبار دیگر کل جهان را تحت سیطره خود داشته باشد» سخن می گفت و اینکه حزب(NAP ) دولت ملّی را از وجود همه اقلیت ها پاکسازی خواهد کرد. ترک گرایی و خشونت حزب علیه اقلیت ها در آغاز یک موضوع تاکتیکی بود؛ چنانکه در مناطق دارای بافت فرقه ای و قومی متفاوت مانند کردها و علوی ها، این گروه ها مهم ترین دشمنان بعد از کمونیسم قلمداد می شدند، همزمان گروه های فقیر و تحت فشار در جامعه ترکان سنی علیه صاحبان امتیازات ویژه تحریک می شدند.[31]
کردهای علوی و بسیج سیاسی
خاستگاه کردهای علوی در ترکیه تفاوت های بسیاری دارد. مذهب علوی در مرکز آناتولی بسیار قوی است، به ویژه درمنطقه درسیم، مشترکات فراوان میان زازاها و علوی ها ابهام دربار? یک ارتباط ویژه میان آنها را ایجاد می کند.[32] روابط میان سنی ها و کردهای علوی از زمان درگیریهای شیعی - سنی در آناتولی در قرن شانزدهم خصمانه بوده است؛ چنانکه پیش تر ذکر شد، در خلال قیام کردستان علیه کمونیست ها در1920، علویان جدا شدند و اعلام بی طرفی کردند. از یک سو شماری از قبایل و رهبران علوی از ایده خود مختاری یا حتی استقلال کردستان حمایت می کردند؛ از دیگر سو اکثر علویان به سنی ها و مقاصد آنها اعتماد نداشتند. برای بسیاری از سنی ها اعاده خلافت یک موضوع محوری بود[33]
در خلال دهه 1950 حاشیه نشینان کرد به دژ حامی اسلام تبدیل شدند؛ یک محیط خشن و خطرناک برای سکولارهای چپ گرای تندرو. کردهای علوی نیز از این شرایط وحشت داشتند. اکثر کردهای سنی نسبت به ترکان سنی احساس قرابت بیشتری داشتند تا کردهای علوی.[34]
در اواخر دهه 1940 و اوایل دهه 1950 شمار زیادی درجامعه ترکیه به بازگشت به تعالیم سنتی متمایل شدند. بدین ترتیب واضح گردید که احساسات مذهبی بین مردم هرگز تضعیف نمی شود، بلکه تا حدودی تعالیم عمومی به ویژه در کلان شهرها تنزل کرده بود. یک رخداد مهم در احیای اسلام تصمیم به بازگشت آموزش های مذهبی به مدارس در اواخر دهه 1940 بود. جریان های صوفی نیز در سال های بعد از 1950 اجازه یافتند فعالیت های خود را از سر بگیرند.[35]
در 1961 هنگامی که قانون اساسی ترکیه برای اولین بار اجازه تشکیل یک حزب سوسیالیست را داد، حزب کارگران ترکیه ( TWP ) به وجود آمد. کردها وعلوی ها هست? اصلی این حزب را در اواخر دهه 1960 تشکیل می دادند. بسیاری به سبب درخواست مالکیت زمین و کنترل طبقه مالکان بزرگ، به حزب جذب شده بودند و عده ای هم به سبب عقاید چپ گرایانه جذب این حزب شدند. مسئله کردستان را نیز حزب مزبور برجسته کرد. [در نهایت] این حزب در سال 1971 غیرقانونی اعلام شد.[36]
تقابل خصمانه در درون جامعه ترکیه در اواخر ده? 1970 و نیمه اول سال 1980 در قالب درگیری راست گراها علیه چپ گراها، ترکان علیه کردها، سنی ها علیه هر دو گروه کرد و علوی بروز یافت. در چنین اوضاعی در سال 1974 عبدالله اوجالان یک جنبش آزادی بخش ملی کردی را به راه انداخت که بر پایه مارکسیسم و لنینیسم شکل گرفته بود. او همانند همراهانش قبلاً در آنکارا دانشجو بود. اینان اعضای گروه های مختلف جناح چپ بودند که پس زمینه های علوی و کردی مشترک هم داشتند. آنها به همه شبکه های گروه های چپ ترکیه کمک می کردند و در 1975 به قصد تأسیس تشکیلات در شهرهای اورفه، الازیغ، مرعش و دیگر نقاط کردنشین به این مناطق باز گشتند. این سرآغاز شکلگیری حزب کارگران کردستان (PKK ) بود. دشمنان PKK عبارت بودند از فاشیست ها، کارگزاران دولت و حامیان آنها، چپ های ترکیه که مسئله کردی را ذیل انقلاب چپ گرایی قرار می دادند و طبقه ملاکان استثمار کننده کُرد. آنها در 1984 نخستین حملات خودشان را علیه نیروهای ترکیه در منطقه کردنشین آغاز کردند.[37] از آن پس تقابل ها ادامه داشته و شدت آن افزایش یافته است. بسیاری از علوی های کرد از حزب خادمان خلق کرد(HEP ) حمایت می کردند. این حزب را اعضای کرد سابق پارلمان که از حزب مردم گرای سوسیال دمکرات (SHP ) اخراج شده بودند، تشکیل داده بودند. HEP در سال 1993 تعطیل شد و در پی آن شماری از نمایندگان حزب مذکور گروه جدیدی به نام حزب دمکراسی (DEP ) تشکیل دادند. در رقابت های انتخاباتی محلی در مارس 1994، DEP به سبب ترور اعضای حزب، حملات با بمب به مراکز و ادارات شاخه های حزب و دستگیری اکثر اعضایش رسماً عقب نشینی و کناره گیری کرد. حزب جدید کردی دیگری به نام حزب دمکراسی خلق (HADEP ) تشکیل شد.[38]
وضعیت نشان می دهد که علوی های کرد به نسبت دهه 1960 و 1970، در دهه 1990 از همتایان ترک خود و احزاب و سازمان های آنها فاصله بیشتری گرفتند.
جریان نو اسلام گرا
احیای عمومی و تقویت اسلام در دهه 1980 بسیار آشکار بود. آموزش های مذهبی در مدارس ابتدایی و متوسطه به موجب قانون سال 1982 اجباری شد. در خلال این دهه شمار طلبه های مدارس قرآنی از حدود 68500 نفر به بیش از 155000 نفر افزایش یافت. این مدارس را اداره امور مذهبی مدیریت و تأمین بودجه می کرد. مدارس مزبور یک برنامهریزی کامل آموزش های مذهبی داشتند و به روی دانش آموزان پس از مقطع ابتدایی باز بودند. اداره مزبور پیش از 1980 دارای بیست کارمند بود، در پایان دهه1980 این رقم به 628 نفر افزایش یافت. در طول دهه 1980 و اوایل دهه 1990 حدود 1500 مسجد جدید در هر سال ساخته شد و از 1979 تا 1989 اعضای اداره مزبور از حدود پنجاه هزار به تقریباً 85000 افزایش یافت. ساخت مسجد از طریق ترکیبی از درآمدهای خصوصی و عمومی تا آخر دهه 1980 و دهه 1990 ادامه یافت.[39]
شورای امنیت ملی ترکیه تصور می کرد که اسلام می تواند عامل وحدت در جهت تضعیف جریان چپ و پلی بین ترک ها و کردها باشد؛ و لذا این نگاه و برداشت از [کارکرد اسلام] را دولت حزب مام میهن به رهبری تورکوت اوزال پذیرفت؛ اما چنین سیاستی نتیجه عکس داد و تحرک علویان شدیدتر از گذشته شد.
موارد متعدد تنش و رویارویی بین شورشیان مسلمان سنی و علوی ها در خلال دهه 1990 رخ داد. یک مورد شایان ذکر از این تنش ها به حادثه سیواس مشهور است که در آن شورشیان مسلمان سنی تلاش کردند که شرکت کنندگان در یک همایش فرهنگی علوی را شب هنگام، در هتل شان به آتش کشیده و بکشند.
در دسامبر 1995 حزب اسلام گرای رفاه (RP ) در انتخابات عمومی با آرای بالایی پیروز شد و امید به حضور یک اسلام گرا در دولت افزایش یافت. در انتخابات شوراهای شهر و شهرداری ها در 1994 بسیاری از شهرهای بزرگ ترکیه از جمله بزرگ ترین آنها استانبول و آنکارا شهرداران حزب رفاه را برگزیدند. سکولارها شامل علوی ها و نیز اتحادیه اروپا و آمریکا نگران شدند. گویی از طریق حزب رفاه و رهبر آن نجم الدین اربکان، دروازه اروپا در اختیار اسلام گراها قرار گرفته بود.[40]
تظاهرات گسترده برای دفاع از قانون اساسی
در خلال دهه 1990 چندین تظاهرات گسترده با شعار دفاع از قانون اساسی برپا شد که تأکید ویژه آنها بر اصل سکولاریسم بود. سکولارها و از جمله علوی ها از جریان نو اسلام گرا احساس خطر می کردند. نگرانی آنها به محدودیت آزادی های فردی شان در درون جامعه ترکیه و نیز شرایط و وضعیت ترکیه در اروپا و دیگر جوامع غربی مربوط می شد.
آزادی مذهب در قانون اساسی تضمین شده بود، به گونه ای که به موجب آن دولت نباید آن را تهدید کند. این بدین معنا بود که هیچ کس نباید وادار به عبادت یا شرکت در مراسم و آیین های مذهبی بشود. مدارس ابتدایی و متوسطه به تهیه یک دستورالعمل مذهبی تحت نظارت و کنترل دولت نیاز داشتند. اصل سکولاریسم مجدداً تأکید می کرد که در تهیه، فراهم آوری و تدوین اصول اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و قانون حتی استفاده محدود از رویکردهای مذهبی ممنوع است.[41]
از اواخر سال 1997 این سیاست تغییر کرد و مدت تحصیل در مدارس ابتدایی برای جلوگیری از انتخاب مدارس مذهبی به سه سال افزایش یافت. با بازگشت اجویت به دولت، شرایط حمایت از علویان بهبود یافت. این سیاست از زمانی ممکن شد که رهبر حزب رفاه، اربکان، مجبور به ترک سیاست شد و به اقدام علیه قانون سکولاریسم متهم گردید.
واکنش علویان به گرایش های پان ترکی
اگر چه هویت ترکی ترکان علوی به طور چشم گیری باقی بود و هنوز تأثیر مثبت بر مواضع آنها در قبال جمهوری های تازه آسیای مرکزی و آذربایجان داشت؛ اما نشانه هایی از تردید در میان علویان بر مبنای تجارب قبلی جنبش های مدعی «ترکیه بزرگ» مانند حزب اقدام ملی در خلال دهه 1970وجود داشت. سیاست این حزب نئوفاشیست، با آرمان تشکیل دولت ترکیه بزرگ نه فقط بر ضد کردها بلکه علیه علویان نیز سامان دهی شده بود.[42] افزایش نقش آفرینی و تقویت اهل سنت به ویژه بنیادگراها و صوفیان مانند نقشبندیه، از دیگر عوامل تردید مزبور بود.[43]
چگونگی جایگاه علویان ( نصیری ها) در توسعه سوریه
علویان در سال های تحت الحمایگی فرانسه و سال های پس از استقلال
سوریه در سال 1920 تحت الحمایه فرانسه قرار گرفت. چالش جدی برای فرانسه در سال های نخست از ناحیه روستاییان به ویژه کوه نشینان علوی بود. آنها در جبال انصاریه در یک شرایط کامل بی قانونی بودند؛ جبالی که گروهی شورشی علوی آواره تصرف کرده بودند و کل منطقه را تحت اختیار خودشان گرفته بودند.[44]
در دسامبر 1924 علویان که سهمی حدود دوازده تا چهارده درصد جمعیت سوریه را داشتند، دولت مستقل خود را ایجاد کردند. یک منطقه فدرال خودمختار که به قلمرو تحت الحمایه سوریه منضم شده بود. دولت مستقل علوی یک فرماندار فرانسوی داشت و تا اواخر سال 1936 زمانی که به قسمتی از دولت سوریه متحد تبدیل شد، باقی بود، تا معاهده استقلال از فرانسه فراهم شود. علویان به خصوص به دلایل فرقه ای[45] در مورد اتحاد ابراز تردید شدیدی می کردند؛ خطری که هرگز دولت فرانسه آن را تأیید نکرد. تحت الحمایگی تا سال 1943 ادامه داشت.
همزمان با اقدامات علویان جدایی طلب یک رقابت تبلیغاتی با درگیری و تنش های فرقه ای که فرانسه حمایت می کرد آغاز شد. گروه های دیگر علوی به ویژه روشنفکران و تکنوکرات های آنها گرد هم آمدند و انجمن جوانان مسلمان علوی را برای مبارزه با جدایی طلبی و پیوستن به سوریه یکپارچه ایجاد کردند.[46]
در طی نخستین سال های پس از استقلال، دولت سوریه تلاش می کرد فرقه گرایی را از بین ببرد و ملت واحد فعّال و قوی را ایجاد کند. مقاومت ها در مناطق سکونت علوی ها و دروزی ها به شدت سرکوب شد.[47]
علویان و حزب بعث
از دهه 1940 بسیاری علویان جوان جاه طلب وارد ارتش یا دانشکده افسری شدند. در آغاز دهه 1960، بسیاری از رده های پایین و میانی ارتش را علویان تشکیل می دادند. در سال 1963، صلاح جدید، یک افسر علوی، اداره بخش امور استخدامی ارتش را به دست گرفت و از طریق ارتقا یا تصفیه حدود هفتصد افسر را جابه جا کرد و آنها را جایگزین نمود که نیمی از جایگزین ها علوی بودند. سه سال بعد کودتایی را بر پایه شبکه علویان به راه انداخت. در 1970 حافظ اسد کودتای دیگری را سامان داد و علویان بسیاری را در رده های بالای حزب بعث، سرویس های امنیتی و واحدهای کلیدی ارتش قرار داد. پس از این حدود دو سوم دانشجویان دانشکده افسری و بیش از نیمی از رده های بالای یگان های نظامی دارای پس زمینه های علوی بودند. شمار علویان در حزب بعث نیز افزایش یافت.[48]
عضوگیری برای حزب بعث را کسانی که خارج از سیستم شبکه ها بودند، شکل دادند؛ عزل و نصب های قوم گرایانه برمبنای رژیم گذشته ایجاد شد. اقلیت های طبقه متوسط و پایین روستایی مانند فرزندان آموزش دیده دهقانان و به ویژه علویان گروه های مهمی را در جامعه جدید سوریه شکل دادند. رئیس جمهور پس از آن تا اندازه ای به سراغ سنی ها رفت و حضور آنها را در حزب بعث افزایش داد. اگرچه تبدیل ماهیت از یک جنبش انقلابی به حزب، رخ داده بود، اما هنوز خط مشی همراه کردن ارتش و دیوان سالاری برای اسد باقی بود.[49] نخبگان مقتدر واقعی در دولت و حزب اسد را یاران نظامی علوی او تشکیل می دادند.
نه فقط دلایل اقتصادی همچون بهره های ناشی از اصلاحات ارضی، حزب بعث را برای علویان جذاب کرده بود، بلکه از آنجا که ساختار اجتماعی علویان می توانست در جریان اهداف داخلی حزب و به ویژه شبک? قبایلی آنها مورد استفاده قرار گیرد، جذابیت مزبور افزایش یافته بود.[50] در عین حال بسیاری از علویان بودند که به شدت از رژیم انتقاد می کردند. شماری از روشنفکران علوی در احزاب مخالف سکولار فعالیت می کردند، به ویژه در حزب کمونیستی عمل، که تحت سلطه علویان بود.[51]
مصادره زمین های شخصی مالکان عرب سنی
اصلاحات نظام مالکیت زمین در سوریه همانند دیگر مناطق در خاورمیانه یک طبقه بزرگ را شکل داد. محاسبه یک چهارم تا چهار پنجم زمین های شخصی و خصوصی که در اصل کشاورزان مزارعه کار کشت می کردند؛ شمار زیاد زارعان خرده مالک که اغلب زمین های بسیار کوچک داشتند، اجاره اندک و ناپایدار، اجاره بهای بالا، وام های سنگین، افزایش ارزش زمین و افزایش زمین ]قابل کشت[، سبب اصلاحات ارضی در سراسر منطقه شد و اصلاح طلبان توانستند زمین های دشمنانشان را مصادره کنند. بعثی های سوریه نیز تحت رهبری علویان و تا حدودی دروزی ها زمین های شهرنشینان که غالباً مالکان غایب و بازرگانان سنی بودند را تصرف کردند.[52] بیش از شصت درصد جمعیت استان لاذقیه عبارت بود از زارعان علوی فقیر در کوهستان و دشت ها و یا اطراف شهرهای ساحلی. قسمت اعظم زمین هایی که علویان کشت می کردند متعلق به سنی های لاذقیه و حما بود. طبعاً شکاف ثروت اختلافات مذهبی را تشدید کرده بود.[53]
دربار? علویان صحبت نکنید...
اگر چه بعثی ها در سوریه از طرق بسیاری موقعیت علویان را بهبود بخشیدند؛ اما هرگز این امور گفته نمی شد. طرح های دولت مانند طرح آبادی به جای تحکیم، ساختار طبقات اجتماعی آنها را تغییر می داد؛ برای مثال توسعه مناطق تحت آبیاری در منطقه «غاب» قابل ذکر است. بعثی های سوریه روی مؤسسات تعاونی سرمایه گذاری می کردند و کشاورزان فقیر را از مناطق گوناگون به عنوان بخشی از اصلاحات ارضی به همکاری فرا می خواندند. با ترکیب گروه های قومی مختلف - که نه فقط علوی ها یا دروز یا سنی ها بلکه کشاورزان ناتوان سوری وابسته به دولت را نیز شامل می شد - حکومت در صدد بود که چشم اندازش از جامعه جدید را پیشرفت دهد.[54] ]البته[ مسائلی بود که هیچ نویسنده ای اجازه نداشت آن را چاپ کند. نه تنها انتقاد از رئیس جمهور اسد، بلکه هرگونه ذکری دربار? نقش علویان در حکومت همچنین هر مبحث دیگری دربار? علویان یا هر اقلیت دیگری تابو بود. مکتوبات منتقد علیه ارتش و سازمان های امنیتی نیز به شدت ممنوع بودند.[55]
درگیری با اخوان المسلمین
مخالفت مسلمانان سنی با حکومت فرقه گرای علوی در خلال اواخر دهه 1970 و اوایل دهه 1980 افزایش یافت. این مخالفت در قالب ترورهای سیاسی افسران نظامی علوی و کارگزاران دولتی و مقامات حزب بعث آشکار شد. این نوع از کشمکش های چریکی در فوریه 1982 به اوج رسید؛ زمانی که گروه بزرگی از اخوان المسلمین یک شورش نظامی را در شهر حما به راه انداختند. آنان کنترل شهر را پس از کشتار ده ها تن از مقامات دولتی و نظامی به دست گرفتند.[56]
دولت، اخوان المسلمین سوریه را به سبب آنچه ذکر شد به مبارزه مسلحانه برضد افسران علوی ارتش متهم کرد و هنگامی که اخوان المسلمین حما را تصرف کردند، رئیس جمهور اسد تصمیم به محاصره شهر از طریق آتشبار توپخانه گرفت و بدین ترتیب بخش هایی از شهر به قصد پاکسازی اخوان با خاک یکسان شد.[57] حدود سی هزار نفر از شهروندان کشته شدند. سرکوب شورش حما در کنار دیگر اقدامات سختی که دولت به کار بست، اخوان المسلمین و پیروان آنها را از هرگونه شورش مشابه دیگری تا کنون بازداشته است.[58]
اقتدار نخبگان در سوریه و خطر انتقام
یک سؤال جدی این است که در خصوص موقعیت علویان پس از رفتن رئیس جمهور اسد چه رخ خواهد داد؟ بعد از آشوب ها در حما و مانند آن در دهه 1980 عقیده غالب این بود که تقابل میان اکثریت مسلمانان سنی و علویان اجتناب ناپذیر خواهد بود. چنین خطری وجود داشت؛ اما لازم است بر آرامش کشور در خلال فرایند نهادهای ملت سازی که تحت رهبری اسد ایجاد شد تأکید کنیم؛ یک جامعه سیاسی جدید مبتنی بر حضور علویان، گروه هایی از دیگر اقلیت ها و شمار زیادی از شهروندان مسلمان سنی شکل گرفت.[59] کارگران و دیگر طبقات فرو دست مردم و نسل جوان شامل درصدی از تحصیل کردگان که تا حد زیادی از سیاست های اسد بهره برده بودند به نظام حاکم وفادار می مانند.[60]
سران نظامی فقط شامل گزینه های علوی نبودند، بلکه حتی احتمالاتی مبنی بر تشکیل رهبری مرکبی از علویان و اهل سنت در دوران پس از اسد وجود داشت؛ از جمله سربازگیری از اهل سنت در خلال بیست سال گذشته با یک روش بسیار حساب شده صورت گرفته بود.
از طریق یک فرایند آرام آزاد سازی اقتصادی، شرایط برای بخش خصوصی بهبود یافت. فرصت های جدیدی برای خانواده های معتبر سنی و مسیحی ایجاد شد.[61] چنین توسعه ای می توانست ثبات را در دوران پس از اسد تقویت کند.
نتایج اجتماعی مرتبط با شرایط علویان که از مسائل یاد شده به دست می آید، به شرح زیر می تواند باشد:
- این شرایط روشن تر از ده تا پانزده سال قبل به نظر می آمد.
- تأثیر آنها پس از اسد کاهش می یافت؛ اما تا آن حد کنار گذاشته نمی شدند که به بدی گذشته ها با آنها رفتار شود.
این تا حدود زیادی می تواند درست باشد که نوعی از تغییر که تا کنون در چارچوب فرایند آزادسازی اقتصادی بسیار آرام و گام به گام برای دولت در سوریه رخ داده در حال وقوع است. واضح است که همه علویان از این شرایط بهره مند نشدند و البته خاندان ها و گروه های قبایلی بودند که از سیاست های اسد سود بردند. رئیس جمهور اسد خود را با شماری از نظامیان معتمد و آزمایش شده محصور کرده بود و در را به روی شماری از خاندان های متنفذ و گروه های مسیحی و سنی در جامعه تجاری باز کرده بود.[62] این ترکیب احتمالاً در جهت ثبات مطلوب عمل می کرد.
علویان و یکپارچگی اقتصادی و سیاسی منطقه ای
اگر فرض کنیم تمایلات علویان به گونه ای در دوران رهبری اسد اظهار می شد، بنابراین نتایجی را می توان تصور کرد. سیاست اسد بر اساس مقاصدش در حفظ هم? عاملان سیاسی منطقه ای که در اقصا نقاط بودند سامان یافته بود. همیشه با اشتیاق هر اقدامی را جهت همکاری یا اتحاد با هر یک از بازیگران سیاسی منطقه ای بررسی می کرد. این استراتژی موقعیت علویان را تثبیت کرد، هر همکاری نزدیکی با رقبا می توانست موقعیت علویان را تضعیف کند.
تمرکز او بر لبنان با روابط استراتژیک و تاکتیکی اش با عربستان سعودی و کویت، ترکیب شده بود. این الگو به ویژه تا اواخر دهه 1980 آشکار بود، یعنی زمانی که شورای همکاری عرب (ACC ) به وسیله عراق، اردن، مصر و جمهوری یمن (یمن شمالی ) به عنوان سازمانی برای ایجاد توازن با شورای همکاری خلیج فارس (GCC ) که دولت های ثروتمند نفت خیز در سال 1981 تشکیل داده بودند، بنیان گذاشته شد. اعضای شورای همکاری خلیج فارس عبارت بودند از بحرین، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی و امارات عربی متحده.
ACC یک چالش بالقوه و تهدید برای GCC به شمار می رفت؛ وضعیتی که مطلوب اسد بود؛ البته این برای علویان پذیرفتنی نبود که جایگاه مذهبی خاص خاندان هاشمی اردن را به رسمیت بشناسند.[63] مسئله قدیمی سوریه بزرگ هنوز آثار روانی خود را داشت. همکاری بین عراق و سوریه که حداقل رسماً می توانست بر خاستگاه عقیدتی مشترک یعنی حزب بعث مبتنی باشد هرگز یک موضوع واقعی نبود. حزب بعث در عراق تحت سلطه یک طبقه بورژوا از مسلمانان سنی بود و هست. همکاری رایج بین ترکیه و اسرائیل و روابط نزدیک بین اسرائیل و اردن یک تهدید جدی برای سوریه به شمار می رفت. رزمایش نظامی اسرائیل، ترکیه و آمریکا و نیز اردن به عنوان عضو ناظر و حوادثی از این دست، رهبری علوی سوریه را تحریک می کند.
عدم همکاری یا پذیرش دو جانبه یا رسمی بین علویان ترکیه و علویان سوریه
اگر چه شباهت هایی بین مبانی مذهبی علویان ترک با علویان سوری وجود دارد و علی رغم تجارب مشترک در زمینه تبعیض و به حاشیه رانده شدن جوامع شان در طول قرن ها، هیچ نوع تمایل یا حتی اظهار پذیرش نسبت به یکدیگر مشاهده نمی شود یا حداقل آشکار نیست؛ البته با به کارگیری تقیه یک ناظر بیرونی ممکن است فریب بخورد. به هر حال دلایل زیاد دیگری وجود دارد که باعث عدم هرگونه پذیرش یا همکاری بین علوی های ترک ترکیه و علوی های عرب سوریه می شود.
اساسی ترین دلایل به شرح زیر است:
- هر دو گروه به شدت و آشکارا با احزاب و جنبش های ملّی گرا در کشور متبوع خودشان احساس همبستگی میکنند.
در مورد علوی های ترک، آنها یک فرصت تاریخی برای بهبود شرایط اقتصادی و اجتماعی شان از طریق حمایت از ملی گرایی و سکولاریسم به دست آورده بودند: توسعه تحت رهبری کمال آتاتورک، و از طریق حمایت از جناح چپ و احزاب سوسیال دموکرات با یک هویت عمیق ترکی سکولار.
بهبودی در شرایط علویان سوریه به دو چیز مربوط می شد؛ چنانکه قبلاً ذکر شد، سیاست فرانسه و فرصت پیش آمده در داخل ساختار ارتش، همراه با ترفندهای سیاسی ـ تاکتیکی و هوشمندانه، به ویژه در داخل حزب بعث بود که ناسیونالیسم عرب را برپا کرد و فضا را برای سکولاریسم فراهم کرد.
- گرچه هر دو گروه علوی ترک و عرب، عثمانی و دیگر حاکمان سنی را به دلیل قرن ها تبعیض و فشار بسیار زیاد سرزنش می کردند، اما یک تفاوت در مواضع آنها وجود داشت. علوی های ترک بر تفاوت بین خودشان و کسانی که ساختار قدیمی عثمانی را نمایندگی می کردند یا دیگر احزاب، گروه ها و بازیگران سیاسی ضد علوی تأکید می کردند؛ اما علوی های عرب سوریه هم? ترکان را اعم از نمایندگان عثمانی یا مسلمانان سنی موجود یا احزاب و گروه های علوی را به عنوان عاملان خشونت یا موضع منفی به سوریه و تمایلات ملی آن یکسان به شمار می آوردند و این موضع را ادامه می دهند.
علویان در سوریه مانند اکثر سوری ها همواره از فرانسه به علت واگذاری سنجک به ترکیه در 1939 انتقاد می کنند. در 1921 دولت ترکیه توافقنامه ای را با فرانسه امضا کرد که به موجب آن فرانسه قیمومیت سراسر سوریه را بر اساس قانون ملل به دست آورد. ترکیه واگذاری اداره سنجک تحت قرار داد قیمومیت را در ازای امتیازات فرهنگی گسترده ترجیح داد؛ البته منازعه هنوز ادامه داشت. مسئله این بود که ترک ها تنها گروه اکثریت در هتای در زمان الحاق آن به ترکیه بودند یا عرب ها.
در این تصویر از روابط بین علویان ترک و علویان عرب سوریه، علوی های کرد نقش اساسی را بازی می کنند و در بازی ستیز سوریه و ترکیه به کار گرفته می شوند. دولت سوریه گاهی ازPKK حمایت می کند؛[64] اقدامی که طبعاً برای ترکان علوی غیر قابل پذیرش است.
نتیجه آنکه هر دو گروه علویان در ترکیه و سوریه در متن جریان کمالیسم و بعثی گرایی شرایط خود را بهبود بخشیدند، چه به لحاظ اجتماعی و چه اقتصادی. هر دو به سکولاریسم و ملی گرایی متمایل شدند. تأثیر سیاسی آنها به ویژه در سوریه واضح بود. کسانی که در آستانه قرن اخیر نادیده گرفته شده اند کردهای علوی و نیز علوی های عرب نصیری در ترکیه هستند.
پی نوشت ها:
* بخشهایی قابل توجه از این مقاله، به وضعیت علویان ترکیه و علویان سوریه در چند دهة اخیر بر میگردد که «تاریخی» تلقی کردن آن رویه نیست. با توجه به اهمیت مباحث تاریخی موجود در این نوشته، مقاله به همین صورت به چاپ میرسد؛ هرچند پیشنهاد مجله به مترجم محترم مقاله، گزینش مباحث تاریخی آن و برطرف کردن کاستیها و تبدیل ترجمه به ترجمه و تألیف بود ولی مقبول نیافتاد. (سردبیر)
** Alevi Identity, Ed. By Torb Olsson, Elizabeth Ozbalga, Catherina Raudvere; Swedich Research Institute, Istambul, 1998, pp. 151-165.
*** دانشجوی دکتری تاریخ اسلام
1. Lapidus دیدگاهی را از اسلامی شدن آناتولی در فصل مربوط به مهاجرت های ترکان و امپراتوری عثمانی در اثر خود ارائه می کند، بنگرید:
A History of Islamic societies, Cambridge university press ,1988.
2. همان، ص 304.
3. همان.
4. همان، ص 305.
5. همان، صص 308 ـ 309.
6. Moshe Maoz, Asad. The sphinx of Damascus, Newyork, 1988, p. 19.
او اشاره می کند که نام نصیریه از ابو شعیب محمد بن نصیری یکی از علمای شیعه ـ که در بصره عراق می زیست ـ در قرن نهم میلادی مشتق شده است؛ چنانکه نام علوی اشاره به پرستش علی(علیه السلام) دارد.
7. همان، صص 19 ـ 20.
8. همان، ص 20.
9. Lapidus, P. 308.
10. Philip Robbins, Turkey and the Middle East, The Royal Institute of International Affairs, London, 1991, p.8.
11. Lapidus, P.598.
در طی قرون پانزدهم و شانزدهم، حکومت عثمانی سازمان های صوفی را تحت کنترل دولت درآورد و بکتاشی ها به عنوان قاضی عسکر در سپاه ینی چری تحت حمایت عثمانی قرار گرفتند. آنان با سپاهیان زندگی می کردند و به هنگام نبرد آنها را به لحاظ روحی آماده حمایت می کردند. ر. ک: Lapidus, p. 326.
12. Robins, p.9.
13. Robins, P.8; and, Frederick W.Frey, The Turkish Political Elite, The Massachusetts Institute of technology, Cambridge and Massachusetts, 1985, p.147.
14. به خواست گسترده شماری از سازمان های علوی در ترکیه در اوایل دهه 1990.
15. David Mcdowall, A Modern History of the Kurds, I.B. Tauris, London, 1997, p.10.
16. Turkey, Acountry study, Area Handbook series, library of Congress, Washington, 1988, p.87.
17. Ma"os, PP. 20-21; Robins, pp.8-9.
علویان مایل بودند شکنجه هایشان را برطرف کنند نه از طریق معرفی خودشان، بلکه از طریق «روش تقیه» به عنوان یک تاکتیک عمومی ایمان خاموش.
18. Ma"oz,p.ix; and Alasdair Drysdale and General H.Blake, The Middle East and North Africa, Oxford University press, 1985, p.185.
19. Robins, pp.23-24.
20. Philips s.khoury, Syria and the French Mandate: The politics of Arab Nationalism, 1920- 1945, Princeton Unirersity Press. London, 1987, p.p 495-6, 513.
21. Robins, P.P. 38-39: and Turkey. Acontry Study. PP. 88-89.
22. Robins, p.8.
آیین های مذهبی به وسیله قوانین آتاتورک بر ضد طریقت ها و جریان های مذهبی، در سال 1925 ممنوع شد. همچنین بنگرید:
Mc Dowall, p.196; Turkey, Acountry study, pp.48-50 and 127-8.
23. McDowall, p.128.
24. Erik Jan Zurcher, Turkey Amodern History, I. B. Tauris, London, 1993, p.178.
25. Irvin Cemil schick and Ertugrul Ahmet Tonak, Turkey in Transition; New Perspectives, Oxford Universtiy press, 1987, pp.20-21.
26. According to Feroz Ahmad, The Making of Modern Turkey, Routledge, London, 1993, pp.11-14;
این مجموعه شامل فرمانده کل نیروهای مسلح و فرماندهان نیروهای زمینی، هوایی و دریایی و معاون دولت در امور انتظامی و امنیت ملی است. ساختار آن از آن زمان توسعه یافته و تبدیل به نهادی مستقل شده است. در 1961 نیروهای نظامی از طریق ایجاد انجمن همکاری دوجانبه ارتش وارد عرصه تجارت و صنعت شدند (OYAk ).
27. Michael M.Gunter, The Kurds in Turkey, A political Dilemma, westview special studies on the Middle East, Westview press, Boulder, 1990, pp.24-25.
28. Feroz Ahmad, The Making of Modern Turkey, Routledge, Londan, 1993. p.172.
29. اجویت مکرر، تمایل و درک عمیق خود به علویان را تاکید کرده، آخرین بار او در سخنرانی اش در انستیتو امور بین المللی در استکهلم در اکتبر 1997 به این موضوع اشاره کرد.
30. همان، ص 176.
31. Irvin cemil schick and Ertugrul Ahmet tonak, Turkey in Transition; New perspectives, oxford University press, 1987, pp.196-205.
32. Mcdowall, p.10.
وی سؤالی را طرح می کند که آیا علویان کرد زازا زبان قبلاً سنی بوده اند، ولی به نظر می رسد که عکس آن درست بوده است؛ به عبارت دیگر سنی های زازا زبان قبلاً علوی بودند یا روابط فرقه ای داشتند. (چنانکه در جنوب کردستان این احتمالاً تصادفی نیست که گروه های مذهبی اهل حق زبان کردی گورانی را به عنوان زبان مقدس خود استفاده می کنند. اهل حق باورهای مشابه فراوانی مانند علویان را در مذهب خود دارند. بنگرید: همان، ص 10.
33. همان، ص 137، 184، 194، 204.
34. همان، ص 397.
35. Turkey, A Country study, p.129-31.
36. Mcdowall, pp.406-7.
37. همان، ص 419-418.
38. همان، ص 438 ـ 439.
39. Ahmad, pp.219-27; and Turkey, A country study, pp.130-1.
40. Erturul Kurkcu, "The crisis of the Turkish state", Middle East Report, April –June 1996, Washington, pp.3-4.
41. Turkey, A country study, p.246.
42. schick, pp.56-57, 196-205.
43. sami zubaida, "Turkish Islam and National Identiry", Middle East Report, April – June 1996, washington, pp.10-15.
44. khoury, pp.99-100.
45. همان، ص 466.
46. همان، ص 522.
47. syria Unmasked, the suppression of Human Rights by the Asad Regime, Human Right watch, 1991, p.92.
48. Ibid,p.93.
49. Alan Richards and john Waterbury, political Economy of the Middle East, state, class, and Economic Development, westview press, 1990 P.313.
50. David Roberts, The Ba"ath and the creation of Modern Syria, crown Helm, Beckenhem, 1987, p.24.
51. Syria Unmasked, p.94.
52. Richards and waterbnry, p.148.
53. Khoury, p.520.
54. پیشین، ص 168.
55. syria unmasked, p.116.
56. Moshe maoz, "The Emergence of modern syria", insyria unde Assad, M.Ma"oz and A.yaniv (eds.), croom Helm, Beckenhem, 1986, p.32.
57. Richards and water bury, p.295.
58. Ma"oz, Syria under Assad, p.32.
59. همان، ص196ـ 193.
60. همان، ص 198.
61. همان.
62. Hisham Melhem, "Syria between two transition”,Middle East Reporter, spring 1997, Washington.
63. خاندان سلطنتی اردن ادعای انتساب به پیامبر اسلام را دارند. پادشاه اردن استناد به این پیوند را مبنای مشروعیت روحانی خود قرارداده است، چیزی که از دیدگاه مذهبی با علویان نصیری ارتباط دارد.
64. Mc Dowll, pp.420, 424 and 436.
نظر شما