موضوع : پژوهش | مقاله

نگرش تاریخی محقق سبزواری در کتاب روضة الانوار عباسی

مجله  تاریخ اسلام  نهم فروردین ماه سال 1388 شماره سی و هفتم 

نویسنده : دکتر نجف لک­زایی* زهره باقریان**
تاریخ اندیشی و تعقل تاریخی از گذشته دور وجود داشته است، ولی به معنای یک نظام فلسفی و فکری منظم و دارای پیش فرض های معین و روش مشخص به دوره جدید باز می گردد.

فیلسوف تاریخ به دنبال فهم معنا و هدف تاریخ است. او می خواهد دریابد آیا سلسله حوادث و رویدادهای گذشته مجموعه نامرتبط و بی هدفی بوده یا این که در ورای این رویدادها هدف، غایت و طرفی وجود دارد؛ اما این که یک فقیه نیز دارای تعقلی تاریخی است یا نه، این سؤالی است که این مقاله در صدد پاسخ گویی به آن است. مقاله حاضر در صدد است تا پاسخ به سه سؤال اصلی فلسفه نظری تاریخ را از منظر فیلسوف فقیه، محقق سبزواری بررسی و تحلیل کند.

مقدمه
محمد باقر سبزواری، معروف به محقق سبزواری، در سال 1017 ق. در قریه نامن سبزوار به دنیا آمد.[1] وی فرزند محمد مؤمن خراسانی است که پس از وفات پدر به اصفهان آمد و در آن جا سکنی گزید.[2] او در سال 1090 ق. در اصفهان دیده از جهان فرو بست.[3] محقق سبزواری در اندک زمانی سرآمد عالمان عصر خود شد و به درخواست شاه عباس دوم سمت امامت جمعه و جماعت و منصب شیخ الاسلامی را پذیرفت.[4] از این زمان اولاد و اعقاب او به شیخ الاسلام مشهور شدند.[5]

محقق سبزواری علوم مختلف را نزد اساتید بنام برجسته ای فرا گرفت. از اساتید او در علوم نقلی، علامه محمد تقی مجلسی،[6] ملا حسن علی شوشتری،[7] حیدر علی اصفهانی[8] سید حسین بن حیدر عاملی[9] را می توان نام برد و از اساتید او در علوم عقلی می توان به میر ابوالقاسم فندرسکی[10] و قاضی معز[11] اشاره کرد.

سبزواری در علوم عقلی و نقلی از خواص علمای دوران صفویه بود.[12] او در انواع فنون عقلی به خصوص حکمت الهی از مدرسان عالی مقام عصر خود به شمار می رود. او همچنین بر ادبیات فارسی احاطه کامل داشت و نویسنده ای چیره دست بود و طبع شعر نیز داشت و اشعاری را سروده است. سبزواری در ریاضی نیز تبحر داشت.[13] نکته شایان ذکر در رویکرد سبزواری به تاریخ این است که او به این موضوع نگرشی تاریخی صرف ندارد، بلکه او فقیهی است فیلسوف که با اندیشه اصلاحی در عصر شاه عباس دوم در صدد حفظ یا به تأخیر انداختن زوال سلسله صفویان از طریق اصلاح پادشاه، دولت و سیاست است. البته محقق سبزواری را به مثابه فقیهی فیلسوف - براساس آنچه در مقدمه روضة الانوار آورده و از ظهور و سقوط دولت ها سخن گفته - می توان دارای نظرگاهی تاریخی و در عین حال دیدگاهی فلسفی به تاریخ دانست. بر این اساس نگرش تاریخی محقق را تنها می توان در کتاب روضة الانوار عباسی مشاهده کرد که این مقاله به آن پرداخته است.

در نگرش تاریخی و به عبارتی فلسفه نظری تاریخ، سه سؤال عمده مطرح می گردد:

1ـ عامل محرک تاریخ چیست؟

2ـ مسیر و منازل تاریخ کدام است؟

3ـ غایت و نهایت تاریخ به کجا ختم می گردد؟

در این مقاله سه پرسش فوق با توجه به نگرش محقق سبزواری بررسی و تبیین می شود.

محرک تاریخ از دیدگاه سبزواری

اصالت و هویت تاریخ

سبزواری از زوایای مختلف به جامعه، هستی و انسان می نگرد، اما بحث مستقلی درباب اصالت جامعه ارائه نمی دهد؛ بنابراین از طریق تحلیل محتوا دیدگاه وی را به جامعه و انسان بررسی می کنیم تا قانونمندی یا تصادفی بودن تاریخ را از خلأ مباحث مقدماتی اثبات نماییم. به عبارتی قانونمندی تاریخ منوط به اثبات اصالت و هویت تاریخ و جامعه در دیدگاه سبزواری است.

سبزواری برای جامعه و تاریخ اصالت و هویت حقیقی قائل است و ماهیت تاریخ را نه صرفاً مادی و نه صرفاً معنوی بلکه طبیعت آن را مزدوج (نه جبر و نه تفویض بلکه امر بین الامرین) تلقی می کند. به عبارت دیگر، به هویت و اصالت فرد و جامعه هر دو اعتقاد دارد و اراده انسان را در طول اراده الهی مطرح می کند:

«دیگر از اسباب زوال ملک آن است که پادشاه به خود تغییر راه دهد، یعنی اخلاق و اعمال خیری که داشته باشد تغییر دهد؛ چنانچه متواضع باشد تغییر دهد و متکبر شود و... [چنان که] خدای عزّوجلّ در قرآن مجید فرمود:[14] خدای عزوجل تغییر دهندة نیست نعمتی را که بر قومی انعام کرد تا آن که تغییر دهند ایشان آنچه به انفس ایشان است».[15]

بنابراین اعتقاد وی به اراده الهی به معنای نفی اراده انسان نیست، بلکه قرار دادن اراده انسان در طول اراده خداوند را از سخنان وی می توان استنباط کرد.

او در روضة الانوار جبر را به طور کلی انکار کرده و اراده انسان را نیز با توجه به مشیت الهی در نظر می گیرد، یعنی به اصالت فرد بدون اصالت جامعه اعتقادی ندارد.

... [خداوند] هر چه را خواست وقتی که خواست به مشیت خود بود... عالم را به اراده و اختیار آفریده نه به جبر و تفویض.[16]

وی در جای دیگر اعتقاد به جبر یا تفویض را از مذاهب فاسده تلقی می کند و به نظریه «امرٌ بین الامرین» شیعه اعتقاد دارد:

و بسیاری از ایشان در اعتقادات، مذاهب فاسده اختیار کرده اند، چون جبر و تفویض و غلوّ و تجسم و امثال آن.[17]

دیدگاه امرٌ بین الامرین مستلزم قبول اصالت جامعه و انسان در کنار یکدیگر است.

محقق در روضة الانوار سنت هایی را برای جامعه ذکر می کند، از جمله سنت ظهور و سقوط تمدن ها و زوال دولت ها و سنت امهال (مهلت دادن تمدن ها ودولت ها) که بیان این سنت ها و قوانین در جامعه نشان دهندة اعتقاد او به اصالت حقیقی جامعه و تاریخ است. همچنین بیان هدایت انسان توسط انبیا و لزوم امر به معروف و نهی از منکر و نیز اعتقاد به معاد و انتخاب راه بهشت یا دوزخ توسط انسان، در مطالب سبزواری، نشان دهندة این نظرگاه در اوست که انسان اختیار دارد که افعال خود را به سوی درست یا نادرست سوق دهد و در راه صحت اعمال خود مختار است.

و می باید دانست که غرض از ایجاد انسان و آمدن به این جهان آن است که آدمی تحصیل زاد آخرت نماید. و این جهان را مکان و مأوی و منزل سکان قرار ندهد و کوشش و جهد می نموده باشد در تحصیل آنچه در معاد نافع است...[18]

او اعتقاد به حاکمیت خداوند بر انسان و هستی را انکار نکرده، اما در حرکت انسان نیز اختیار را از او سلب نمی کند.

انسان در این جهان مسافری است که خدا او را آفریده و به سوی او یعنی جهان آخرت در حرکت است. بنابراین لازم است تدبیر زندگی به گونه ای باشد که هر روز به خدا و آخرت نزدیکتر شود.[19]

مشیت و قضا و قدر الهی

سبزواری در جای جای روضة الانوار اعتقاد خود را به مشیت الهی بیان می دارد؛ برای نمونه می نویسد:

«هرگاه عاقل تأمل کند می داند که هیچ چیز از تقدیر الهی بیرون نیست و او را قدرتی بر رفع و دفع آنچه واقع شده نیست».[20]

یا در جای دیگر بیان می کند:

آورده اند که یکی از سلاطین عرب را مصافی پیش آمد و با دشمنی تلاقی شد هر دو لشکر صف برکشیدند. امرای دولت، ملک عرب را گفتند: هم حرب از دو بیرون نیست: یا نصرت است یا هزیمت. اگر به حکم قضا و قدر شکستی بر لشکر ما افتد تو را کجا جوییم، گفت: اگر من بگریزم، هر که مرا جوید از عنایت آفریدگار محروم ماند، لیکن اگر غلبه خصم را باشد مرا در میدان زیر سم اسبان جویید، یا غالب شوم یا کشته شوم.

البته اعتقاد به مشیت الهی تضادی با اعتقاد سبزواری در باب ارادة آزاد و مختار انسان ندارد. همچنین آزادی و اختیار انسان در دیدگاه او، با آزادی و اختیار مورد نظر معتزله تفاوت دارد:

آزادی و اختیار معتزله مساوی است با «تفویض» یعنی واگذاشته شدن انسان به خود.[21]

و مشیت الهی به آزادی و اختیار انسان لطمه ای نمی زند؛ برای نمونه سبزواری به نقل از امام علی˜ می نویسد:

کسی می­ترسد از مکاره و اهوال و در مقامی که شرع و دین حکم به اقدام و حرب نماید، متوجه نمی­شود و از ترس نمی­نشیند و یا در معرکة جهاد می­گریزد و عار فرار به خود می­گذارد، واثق و مطمئن نیست به آن که هیچ چیز از قضا و تقدیر الهی بیرون نیست و مشیت او را در هر چیز مدخل دارد، و از آن که غافل است که ظفر از جانب خداست و نصرت و تأیید به مشیت و اعانت ربانی است و کمی و بسیاری لشکر و قوت و ضعف خصم، سبب تام نیست و از حفظ و حراست ربانی غافل است[22]

بنابراین مشیت الهی از نظر او همان اراده الهی است که اراده انسان در طول آن قرار دارد؛ به طوری که رفتن به جهاد طبق اراده انسان است، اما شکست و پیروزی طبق مشیت الهی است. پس در جهاد، هم تقدیر الهی و هم اراده انسان نقش بارزی را ایفا می کند.

هر چه خواست وقتی که خواست به مشیت خود بود. .. [اما] عالم را به اراده و اختیار آفریده نه به جبر و اضطرار.[23]

تصادف یا قانون مندی تاریخ

همان طور که بیان شد، قانون مندی تاریخ در صورتی قابل قبول است که محقق معتقد به اصالت جامعه باشد و گرنه اگر اصالت را تنها به انسان دهیم و او را دارای هویت مستقل بدون هویت دادن به جامعه در نظر گیریم، در این صورت تاریخ نه قانون مند بلکه تصادفی خواهد بود.

از دیدگاه سبزواری، تاریخ، سنن و ضوابطی دارد و گردش تاریخ و جهان اتفاقی و تصادفی نیست:

... خدای عزّوجل که عالم را آفریده هر امری را مرتبط به امری ساخته و وسایط و اسباب قرار نداده و سلسلة علل و معلومات مترتّب داشته وجود هر چیزی را به چیزی بلکه به چیزها منوط و مربوط داشته، که از راه اسباب و وسایل به مطالب توان رسید و وسایل به منزله اسباب و آلاتند و مدبر کلّ عوالم، خداست.[24]

همچنین او معتقد است اساس جهانداری نیز می بایست بر قوانینی استوار باشد.[25] سبزواری به نقل از امیرالمؤمنین در نهج البلاغه درباره قانون مندی تاریخ می نویسد:

... چون واقعه های گذشته معلوم باشد که به کجا منتهی شد و بر هر تدبیری چه اثر مترتب گردید و نتیجه هر صواب و خطا چه بود، در حوادث ایام، طریق صواب و سررشته تدبیر به دست می آید.[26]

به عبارتی، از خلال حوادث تاریخ می توان قوانینی را استخراج کرد. محقق به برخی از این سنت ها و قوانین در روضة الانوار اشاره دارد؛ از جمله سنت ظهور و سقوط دولت ها و گردش ایام:

... بر این دنیا و مملکت دنیا اعتمادی نیست و نه بر این زندگانی هیچ تعویلی. از دو [حال] بیرون نیست: یا مُلک جویی از گوشه ای برخیزد و این پادشاهی از دست ما بیرون کند، چنان که ما از دست دیگری کردیم... و یا فرمان حق در رسد و ما را ناگاه از این تخت و مملکت جدا گرداند به ناکام و هیچ یک را از مرگ چاره نیست... و من امروز می توانم که در حق ایشان اندیشه کنم و فردا شاید که مرگ مرا برسد و یا دولت را گردشی شود و خواهم که با ایشان نیکویی کنیم، نتوانم کرد.[27]

سنت امهال و مهلت دادن اقوام از دیگر سنت ها و قوانین الهی است که سبزواری ضمن اشاره به آیات قرآنی، این سنت را نیز یکی از قوانین تاریخی معرفی می کند:

ای گروه بندگان خدا، «اَین الذین عُمّروا فَنَعیموا»؛ یعنی کجایند آن کسانی که عمر داده شده بودند، پس زیستند به ناز و نعمت. «و عُلِّموا فَفهموُا»؛ و به ایشان تعلیم شد پس فهمیدند. «و أنْظِروا فَلَهَوْا»؛ و ایشان را مهلت داده شد که شاید بازگشت کنند و به راه آیند، ایشان غفلت ورزیدند و اعراض کردند از طریق طاعت. «وسُلِّموا فَنَسوا»؛ و سالم گردانیده شدند از آفات، پس فراموشی اختیار کردند به تذکیرات و تنبیهات. «أمْهِلوا طَویلاً»؛ مهلت داده شدند در زمان دراز. «و مُنِحوا جَمیلاً»؛ و وعده داده شدند به نعمت های بزرگ و ایشان به شغل دنیا و هواها و معصیت ها بازماندند از آن نعمت ها.[28]

بنابراین از دیدگاه سبزواری، تاریخ قانون مند است.

عوامل محرک تاریخ

بخش مهمی از مباحث فلسفه تاریخ را شناسایی عامل یا عوامل محرک تاریخ تشکیل می دهد و فیلسوفان تاریخ حدود بیست عامل محرک تاریخ معرفی کرده اند. از نظر سبزواری، در حرکت تاریخ تنها یک عامل دخیل نیست بلکه مجموعه عوامل در این حرکت دخالت دارد که برخی عوامل تحول دهنده ها و محرکان اصلی تاریخ اند. بنابراین سبزواری از جمله متفکران چند بعدی در حرکت تاریخ محسوب می شود.

محرک های اصیل جامعه و تاریخ

سبزواری حرکت تاریخ، نحوه پیدایش و از بین رفتن دولت را مورد مطالعه قرار می دهد. از نظر او، تحول دولت ها و چگونگی ایجاد آنها با چگونگی حرکت تاریخ دو مقوله جدانشدنی است. به عبارتی، گردش ایام با ایجاد و انحطاط امت ها ارتباط دارد و ممکن است امتی در زمان حیاتش به نوعی به سعادت هم برسد، ولی همان طوری که دوام دولت ها گردش می نماید سعد و نحس نیز در میان آنها در حال گردش است.

سبزواری عامل و مبادی حصول یک دولت را «اتفاق» ذکر می کند و با این عامل چگونگی ایجاد یک دولت را تشریح می کند. سپس به شرایط و عواملی که به اتفاق و وحدت بین افراد در ایجاد یک دولت لطمه زده و منجر به سقوط آن می گردد اشاره نموده است.

و بباید دانست که مبادی حصول دولت ها آن باشد که جماعتی آرای ایشان موافق افتد و در معاونت و مظاهرت یک شخص اتفاق کنند و در موافقت دل و اتحاد رأی به منزله یک شخص باشند و در مساعدت و معاونت به منزله اعضای یک بدن. و وجه آن که مبدأ حصول دولت، اتفاق است، آن است که هر شخص از اشخاص انسانی را قوّتی باشد به حدی معین واندازه ای معین، و چون اشخاص بسیار جمع شوند قوت مجموع به نسبت عدد اشخاص مضاعف شود و چون رأی ها وغرض های آن گروه موافق باشد و آن قوت ها در جهت واحد مصروف شود و آن اشخاص به منزله یک شخص واحد باشند و گویا شخصی برخاسته که قوت او مثل قوت مجموعه آن اشخاص باشد، پس یک شخص با او مقاومت نتواند کرد، و اشخاص بسیار که آرای ایشان مختلف باشد به منزله یک رنگ اشخاص باشند که به انفراد با او در مقام مقاومت و مخاصمت در آیند، چه قوت های ایشان اتحاد به هم نرساند و به یک جهت مصروف نباشد. پس اشخاص بسیار نیز که مختلف الرأی باشند با او مقاومت نتوانند کرد و مغلوب گردند و تا گروهی که دراتحاد رأی ها و توافق غرض ها و وحدت قوّت ها به منزله او نباشند، ایشان را طاقت مقاومت با او نباشد، و چون جماعتی به تقریب مذکور غالب گردند اگر سیرت و طریقت ایشان مبنی بر قواعد عدل و مستحکم به دعایم و روابط عقل بوده باشد و نظامی مستقیم و قوامی غیر مستقیم داشته باشند دولت ایشان را استمرار باشد والا به زودی متفرق و متلاشی گردد.[29]

و اکثر دولت ها، مادام که صاحبان آن با عزیمت های ثابت بوده اند و شرایط اتفاق مرعی می داشته اند و سیرت عدل شعار خود می ساخته اند و هرکس را بر اندازه خود می داشته اند و راضی به حدود و حقوق خود می گردانیده و تعدی وتنازع و جور و تخاصم در میان ایشان مفقود بوده، دولت ایشان را قوامی و مُلک ایشان را انتظامی بوده و روز به روز اعلام دولت ایشان در تزاید و ارتفاع بود.[30]

عوامل انحطاط دولت ها

سبزواری از میان رفتن اتفاق بین مردمان کهن با عادات قدیم و روی کار آمدن نسل جدیدی که فاقد اتفاق و عادت گذشته اند را عامل اضمحلال یک دولت معرفی می کند که در نهایت این ضعف داخلی به واسطه یک تهاجم خارجی به سقوط نهایی آن منجر می شود:

سبب وقوف و انحطاط دولت ها آن بوده که رغبت آن قوم به مال و جاه بسیار شده و مردم ضعیف العقول نیز به آن رغبت نموده اند و با ایشان مخالط شده و سیره ایشان به دیگران سرایت کرده، تا آن که سیرت های اول گذاشته اند، و به جمع اموال و کثرت متعه و نفایس تحف و در غایت مشغول شده، و خاطر ایشان به عیش و فراغت و ترفّه وتنعم و استراحت مایل گشته و او ابزار و آلات حرب و دفع گذاشته اند، و به کاهلی وسستی و راحت طلبی عاده کرده، و عادات و ملکات حروب و مخاصمات و مقاومات دشمنان فراموش کرده، و آسایش وعطله، وجهة همت ایشان گشته و احداث و جوانان و کودکان که تازه به هم رسیده اند به همان عادات خو گرفته و بر آن نشو و نما یافته، و به تدریج، مردمان کهن که به عادات قدیمه انس داشته اند و مراسم حروب و سپاهی گری می دانسته اند و بر تجارب ایام و اوضاع مُلک باخبر بوده اند، از میان رفته. پس اگر در این اثنا خصمی قاهر قصد ایشان کند به آسانی استیصال جماعت او را میسّر گردد. والّا کثرت اموال و ارتقای مناصب، ایشان را بر تجبر و تکبر و غرور دارد. و از آن منازعات و خصومات تولد کند. و به مهتر و اضرار یکدیگر مشغول شوند و ایشان را ضعف و سستی تمام عارض شود. و همچنان که در مبادی دولت، هر که با پادشاه مخاصمت می نمود بر وجهه اسهل مغلوب می شد، در این حال که زمان انحطاط است، قضیه منعکس گردد. و لهذا حکما گفته اند که تدبیر حفظ دولت به دو چیز است: یکی تألیف اولیاء و دیگر تنازع اعدا.[31]

محقق در جای دیگری چهار خصلت را قواعد بنای ملک معرفی می کند که عبارتند از: «علوّ همت، رأی صحیح، عزیمت تمام، صبر نیکو.[32] براساس نگرش سبزواری، این چهار خصلت پس از این که شخص قدرت را در دست گرفت ( آن هم بر اساس توافق)، بنای پادشاهی او را مستحکم می سازد.

سبزواری با اعتقاد به مفهوم «الناس علی دین ملوکهم»، بر این باور است که پادشاه و دستگاه حاکمه اگر به رفاه، تجمل، ظلم و ناعدالتی و به طور جامع به رذایل یا فضایل اخلاقی روی آورند طبعاً افراد جامعه نیز به همان سو رو آورده و این گونه جامعه به سوی خیر و سعادت یا شر منتهی خواهد شد. بر این اساس، ابتدا به نقش شاه (یا رهبری) به عنوان یکی از عوامل تأثیرگذار در حرکت تاریخ و کسی که هدایت کل جامعه را بر عهده دارد از نظر سبزواری خواهیم پرداخت.

عوامل تأثیرگذار در حرکت تاریخ

نقش رهبری
نظام حکومتی صفویه که سبزواری برای اصلاح آن روضة الانوار را نوشت، در رأسش پادشاه قرار داشت، از این رو نقش پادشاه در حرکت جامعه از نظر سبزواری از مهم ترین مسائل است که می باید بررسی گردد. از نظر سبزواری، اگر پادشاه صالح و شایسته باشد امت که بر دین، طریقه و مسلک پادشاه هستند صالح و شایسته خواهند بود و اگر او فاسد باشد امت نیز فاسد خواهد شد. بنابراین در سیر حرکت انسان در تاریخ، پادشاهان هستند که انسان ها را به یکی از دو مسیر صلاح و خیر یا فساد و شر رهنمون می شوند: قوام شهرها به ملک و پادشاهی بود.[33]

و مردمان. .. نظر به پادشاهان داشته باشند و اقتدار به سیرت ایشان کنند که «الناس علی دین ملوکهم»... پس اگر زمام مهام در دست اقتدار پادشاه عادل باشد، همه کس سیرت نیکو پیش گیرند و در اکتساب فضایل کوشند، و چون حال برخلاف این بود. همه کس به جانب رذایل و اخلاق نکوهیده و اعمال ناپسندیده راغب و مایل باشند، و از این جاست که در احادیث شریفة مصطفویه وارد شده که اگر سلطان عادل باشد، از هر حسنه، که از رعایا صادر شود، او را بهره باشد و اگر ظالم باشد، در هر سیئه که از ایشان صادر شود، شریک باشد.[34]

و بباید دانست که پادشاه طبیب مملکت است و همچنان که طبیب وقتی معتمد است که دستور آن داشته باشد، و آن وقتی شود که ماده و صورت صحت و مرضی را بداند، همچنین باید که پادشاه بداند که مادة تألیف پادشاهی از چیست و تألیف و انتظام آن باید که بر چه نهج باشد تا ملک را ثبات و قراری و دولت را دوام و استقرار بوده باشد. و باید که عوارض و اختلال صحت ملک را، که به منزله مرضی است در ابدان، بداند و طریق تدبیر علاج آن را بشناسد.[35]

مردم همه بر دین و مسلک پادشاه هستند. هر گاه پادشاه مایل به صلاح باشد و امر به معروف و نهی از منکر بکند، همه مردمان مایل به صلاح خواهند شد. در نتیجه «طریقه شرع و دین در میان خلق رواج تمام خواهد یافت».[36] سبزواری در جای دیگر می نویسد:

بدان که عدل ملوک و امرا از اعظم مصالح ناس است، عدل و صلاح ایشان موجب صلاح جمیع عباد و آبادانی بلاد است و فسق و فجور ایشان موجب اختلال نظام امور اکثر عالمیان می شود حالت و رفتار ایشان تعیین کننده خواست اکثر مردم است، چنان که از حضرت رسول• به سند معتبر منقول است که دو صنف از امت هستند. اگر ایشان صالح و شایسته باشند، امت من نیز صالح خواهند بود و اگر ایشان فاسد باشند، امت من نیز فاسد خواهند شد... فقها و امرا.[37]

در حقیقت حاکم نقطه ثقل و مرکز توجهات اندیشه سبزواری است که انجام هر امری حول او می گردد و به اراده و تدبیر او میسر است.

نقش عوامل اقتصادی یک دولت در حرکت تاریخ
سبزواری نقش امور اقتصادی در یک دولت را براساس تدبیر پادشاه در تنظیم خزاین و اموال خلاصه می کند و می نویسد: «تدبیر خزاین و اموال رکنی عظیم از ارکان پادشاهی است و در این باب از قانون عقل و شرع تجاوز کردن موجب فساد امر دنیا و آخرت است».[38] وی فساد دنیا را چنین توضیح می دهد:

بنابر آن که قوام پادشاهی بی اعوان و انصار و عساکر بسیار صورت نمی یابد وعساکر بدون مال و وفور خزاین منتظم نمی شود، پس هرگاه پادشاه را مال نباشد و خزانه معمور نباشد از عهدة اقوات و ارزاق و معونات لشکر بیرون نتواند آمد و چون چنین شود لشکر شورش کنند و به فساد در آیند و اگر دشمنی از طرفی رو کند، چون وفوری در اموال و خزاین پادشاهی نباشد، لشکرها مختل باشند و سرانجام ایشان (مقاومت) نتوان کرد و اسب و سلاح و آلت و عدّت حرب نتوان نمود.[39]

بنابراین بر پادشاه لازم است که تدبیر خزاین و اموال بنماید و در این باب از اهمال و اغفال احتراز لازم داند تا پادشاهی اش دوام و قوام داشته باشد.[40]

نقش عوامل متافیزیک در حرکت تاریخ
سبزواری به نقش عوامل مابعد الطبیعه و متافیزیک، وحی و نصرت الهی و امدادهای غیبی در حرکت تاریخ معتقد بوده و در قسمت هایی از روضة الانوار اشاراتی به آن کرده است و می نویسد: حفظ دولت و پادشاهی بر سه چیز است. سپس آن را به سه دسته تقسیم می کند: 1. عوامل باطنی در حفظ دولت؛ 2. عوامل ظاهری در حفظ دولت؛ 3. عواملی که در ظاهر و باطن در حفظ یک دولت مؤثرند.

درباره عوامل باطنی که در حفظ دولت مؤثرند سبزواری می نویسد:

یکی آن (چه) که باطناً در حفظ ملک و دولت نقش دارد، آن است که مَلک در سّر و باطن، معامله با خدای عزّوجلّ درست کرده باشد به نحوی که خدای عزّوجّل از او راضی باشد تا آن که عساکر تأیید و نصرت الهی و لشکرهای غیبی در مقام تأیید و اعانت آن پادشاه باشند.[41]

برای نمونه او در فتح خیبر داستان را به نحوی بیان می کند که نقش معجزه و وحی را در پیروزی جنگ خیبر پررنگ نشان می دهد:

...(در فتح خیبر) چون شب (سوم) شد حضرت رسول• بر زبان معجز بیان گذرانید که. .. هر آینه خواهم داد رأیت را فردا به مردی که دوست می دارد خدا و رسول را و دوست می دارند او را خدا و رسول، کرّاری است غیر فرّار فتح خواهد نمود خدای تعالی بر دست های او. در این اثنا حضرت اسدالله الغالب از مفارقت سرور عالم غمناک شده با وجود عارضه کوفت چشم، سوار گشته، از عقب سپاه متوجه لشکرگاه شد و همان شب که این سخن بر زبان معجز بیان حضرت رسول• جاری شد، به سپاه نصرت پناه ملحق گشت.[42]

نقش پیامبران در حرکت تاریخ
از نگاه سبزواری نقش پیغمبران در حرکت تاریخ، به عنوان صاحبان شریعت، در تدبیر اجتماع سیاسی و تدبیر امور حکومتی خلاصه می شود. به عبارت جامع، یعنی تدبیر منظم ساختن عالم و اجتماع با رعایت حقوق همه افراد.

او معتقد است خداوند هر یک را استعدادی داد تا با توجه به آن استعداد توانایی خود را بروز دهد و در تعاون با اجتماع دیگر احتیاجاتی را که استعداد برطرف کردن آنها را ندارد مهیا کند. سبزواری نقش پیامبران را با توجه به مطلب گفته شده این گونه شرح می دهد:

چون داعیه های مردمان مختلف است و همه نفوس طلب منفعت خود می کنند و هر نفسی از پس غرضی می رود، بعضی را میل به شهوات بوده و بعضی را میل به مال و بعضی را میل به غلبه و استقلال، اگر ایشان را به طبایع ایشان گرداند، هر یک آنچه دیگری دارد خواهد و کار به خصومت و نزاع انجامد و به اضرار و اهلاک یکدیگر مشغول شوند. پس بالضروره نوعی از تدبیر باید که هر یک را به حدی که مستحق آن باشد، قانع گرداند و به حق خویش برساند. ودست هر یک[را] از تعدی و تصرف در حقوق دیگران کوتاه گرداند. و به شغلی که تعلق به او دارد مشغول گرداند. و این تدبیر محتاج به صاحب شریعت، یعنی پیغمبری که وحی از جانب خدای عزّوجّل به او برسد و آن پیغمبر در صفات کمال از جمیع خلق ممتاز باشد و بر عصمت ذاتی متصف و به بینات و معجزات قاطعه موسوم، تا احکام از جانب خدای عزوجل به خلق برساند و احکام اطاعات وعبادات و بندگی خلق نسبت به خدای عزّوجلّ، که باعث رستگاری و حیات ابدی است، به خلق برساند و احکام معاملات بیع و شرا و داد و ستد و نکاح و سایر احکام، که در شرع مقرر شده، به هریک برساند تا حقوق هریک معلوم شود که چیست و حد هریک چیست، تا مردم چون به حقوق و حدود خود قائل شوند و عمل کنند، کار عالم منتظم شود و فساد و فتنه مرتفع شود وهر یک به رفاهیت زندگانی نتوانند کرد و در تحصیل زاد آخرت و کمالات نفسانیه خود توانند کوشید و تحصیل حیات ابدی توانند کرد و آن قانون عظمای شریعت است.[43]

مسیر و منازل تاریخ از دیدگاه سبزواری

الگوی حرکت تاریخ

با توجه به این که الگوهای مختلفی برای حرکت تاریخ مطرح شده است، بررسی دیدگاه سبزواری در مورد الگوی حرکت تاریخ ضروری می نماید. سبزواری به لحاظ کمی حرکت تاریخ را کور یا تصادفی تلقی نمی کند، زیرا این الگو به تصادف و عدم قانونمندی تاریخ قائل است که لوازم این الگو از دیدگاه سبزواری مردود است. در مورد الگوی خطی می بایست گفت سبزواری سیر خطی در تاریخ را به طور کلی انکار نکرده است، زیرا در حرکت، مسیر و منازلی برای آن قائل است و از طرف دیگر مبدأ و مقصدی برای تاریخ در نظر گرفته است و معتقد به معاد و جهان آخرت در نهایت تاریخ است.

... پس این جهان مکان و مأوا و محل آرام نیست و چون بازارچه ای است که بر سر بادیه ساخته اند که مسافران از آن جا زاد و توشه راه بردارند و هر که در این جهان است مسافر است و این سفر را منزل ها و مرحله ها است... و هر که در دنیا هست، یا تحصیل سعادت منزل بهشت یا شقاوت منزل دوزخ می کند و مرکب عمر در این منزل دنیا همیشه در سیر است و قرار ندارد».[44]

روزگار جاری می شود بر مردم باقی، مانند جریان آن بر مردم گذشته چون واقعه های گذشته معلوم باشد که به کجا منتهی نشد و بر هر تدبیری چه اثر مترتب گردید و نتیجة هر صواب و خطا چه بود. در حوادث ایام طریق صواب و سررشته تدبیر به دست می آید.[45]

در این جا علاوه بر قانونمندی تاریخ می توان اعتقاد به مسیر و منازل در تاریخ را از دیدگاه وی استنباط کرد.

با توجه به این که الگوی دیگر تاریخ، یعنی الگوی دوری معاد، را انکار نموده وآغاز و انجام، و مسیر و منازلی برای تاریخ قائل نیست، شاید بتوان الگوی حرکت تاریخ از نظر سبزواری را خطی ترسیم نمود؛ اما بخشی از نظریه دوری تاریخ که مطرح می کند: «تاریخ همیشه تکرار می شود، هر تمدنی متولد می شود رشد می کند و سپس می میرد و جای خود را به تمدن جدیدی می دهد و آن نیز همان مراحل را طی می کند»،[46] از نظر سبزواری مورد قبول است. به اعتقاد سبزواری تمام جوامع پس از ظهور به طور حتم سقوط خواهند نمود و به عبارتی به ظهور و سقوط تمدن ها و دست به دست شدن حکومت ها و گردش دولت ها معتقد است.

... به عمر اعتباری نیست و دولت این جهان چون آفتابی است که صبح بر دیواری تابد و شبان گاه بر دیواری.[47]

بر این دنیا و مملکت دنیا اعتمادی نیست و نه بر این زندگانی هیچ تعویلی. از دو (حال) بیرون نیست یا مُلک جویی از گوشه ای برخیزد و این پادشاهی از دست ما بیرون کند، چنان که ما از دست دیگری کردیم... و یا فرمان حق در رسد و ما را ناگاه از این تخت و مملکت جدا گرداند، به ناکام و هیچ یک را از مرگ چاره نیست... و من امروز می توانم که در حق ایشان اندیشه کنم و فردا شاید که مرگ مرا برسد و یا دولت را گردشی شود و خواهم که با ایشان نیکویی کنم، نتوانم کرد.[48]

پس نتیجه می گیریم سبزواری به تحول در تاریخ معتقد است:

و باید که عاقل هرگاه در سختی و شدّتی گرفتار آید، اندیشه کند که این سختی را دوامی نخواهد بود و بقایی نخواهد داشت. همه چیز دنیا از آسانی و دشواری و دولت و نکبت و رنج و راحت در معرض زوال و انتقال است و هیچ یک را دوامی نیست و بنای این جهان کون و فساد، بر تغییر و زوال است.[49]

بنابراین سبزواری از یک طرف به ظهور و سقوط تمدن ها و تحول دولت ها معتقد است و از طرف دیگر به معاد، مسیر و منازل تاریخ و غایت تاریخ اعتقاد دارد. در نتیجه الگوی حرکت تاریخ از نظر سبزواری را نیز می توان ترکیبی از دوری و خطی در نظر گرفت و یا به عبارتی حرکت تاریخ مارپیچی است.

از طرف دیگر، سبزواری از جمله اندیشمندانی است که حرکت تاریخ را رو به جلو، تکاملی و پیشرونده می داند تکامل جامعه با افول تمدن ها در ظاهر متفاوت جلوه می کند؛ اما این تضاد در صورتی است که تکامل جامعه را تکاملی غیر ارادی بدانیم و در پیدایش آن اختیار و آزادی انسان را دخیل ندانیم، ولی چون بر تکامل جامعه، همانی سایه افکنده که به کارهای فردی سایه افکنده، از این جهت به عللی که از اختیار جامعه سرچشمه می گیرد، ستاره برخی از تمدن ها غروب می کند، ولی در عین حال مجموع جامعه انسانی در حال توقف و سکون نیست و رو به تکامل است. به عبارتی، سبزواری به تداوم گسست در تاریخ معتقد است؛ یعنی از یک طرف در تاریخ، دولت ها و حکومت ها رو به ظهور و سقوط ند، اما به صورت کلان تمام جوامع بشری رو به پیشرفت و ترقی گام بر می دارند و هر چه می گذرد این پیشرفت بیشتر و بیشتر می گردد:

... حیات این جهان و دولت روزگار را بقایی و ثباتی نیست، چه دولت چون نسیمی است که بر شاخ درختی وزد که در دم از او گذرد و به شاخه دیگر رسید یا چون شاخه های درختان است که با وجود سرعت زوال، همیشه در تزلزل و اضطراب است.[50]

مسیر و منازل حرکت دولت ها و حکومت ها در تاریخ

سبزواری حکومت ها را به دو دسته فاضله و غیر فاضله [متغلبه] یا استبدادی تقسیم می کند و معتقد است ممکن است حکومتی در دوره ای حکومت فاضله تلقی شود ولی در دوره های بعد به حکومت استبدادی و متغلب تقسیم گردد. از طرف دیگر، برای حکومت ها ظهور، سقوط و عظمتی قائل است که پیشتر مطرح شد. سبزواری چهار مرحله در سیر سیاسی یک دولت در حرکت تاریخ را بر می شمرد: مرحله ظهور که به واسطه اتفاق گروهی، یک دولت تشکیل می شود؛[51] مرحله دوم مرحله اوج و عظمت است که در این مرحله پادشاه با رعایت عدالت و کاردانی و جلوگیری از ظلم[52] و عوامل دیگری که در ثبات حکومت ها ذکر شد، پادشاهی به قوامیت رسیده و به اوج عظمت خود خواهد رسید؛ مرحله سوم که مرحله انحطاط است، در این مرحله ضمن گرایش پادشاه و اطرافیان آنها به تجمل گرایی و رفاه،[53] عدالت طلبی را کنار نهاده، به ظلم و استبداد روی خواهند آورد؛

ظلم باعث لغزش قدم است از طریق ثواب و صلاح دنیا و آخرت، ربایندة نعمت ها و کرامت ها ست و هلاک کننده امت هاست... و جور (ستم و ظلم) قاطع اعمال (عمرها) و خراب کننده دیار است... و هر که دراز شد تعدی او، زایل شد سلطنت او، و هر که جور کند در ملک خود، عظیم شد هلاکت او... و هر که ترسد بر پادشاهی خود و غم سلطنت خود داشته باشد کوتاه کند تعدی را.[54]

سبزواری گوشزد می کند که نتیجه طبیعی حکومت های استبدادی ناپایداری دولت ها و نابودی آنهاست:

کسانی که به این راه می روند (حکومت استبدادی)، ملک ایشان را نظامی و دولت ایشان را دوامی نباشد و به اندک زمانی به نکبت دنیوی و شقاوت اخروی مبتلا گردند، چه پادشاهی ظالم چون بنایی است که بر روی برف نهند. هر آینه اساس آن به تاب آفتاب عدل الهی گداخته گردد و بنا منهدم شود.[55]

سبزواری درباب این که ظلم و استبداد چگونه منجر به سقوط می گردد می نویسد:

بر پادشاه واجب است که از احوال لشکر و رعیت و دور و نزدیک و دوست و دشمن باخبر باشد. در غیر این صورت جریان امور از عدالت خارج شده، سرانجام موجب زوال دولت خواهد شد، زیرا اگر ظلمی واقع شود جبران نشده، دوستان و دشمنان چنین گویند: «فساد و درازدستی که در امور مملکتی می شود، یا پادشاه آن را می داند یا نمی داند، اگر می داند و اصلاح نمی کند و دست ظالمان را کوتاه نمی کند پس او طرفدار ظلم است و اگر نمی داند پس غافل است و او را کفایت و کاردانی نیست». این تحلیل باعث جرأت دشمنان و منازعان پادشاهی می گردد.[56]

همچنین از آن جا که ظلم باعث خرابی مملکت می شود و خرابی مملکت باعث پراکندگی رعیت می گردد و نیز اگر ملک و رعیت خراب شود خزانه و لشکر خراب می شود، در این صورت کشور در معرض تهاجم دشمنان خارجی و استیلای آنان خواهد بود.[57]

سبزواری در جای دیگر می گوید:

و اگر پادشاه ظالم باشد تا دفع ظلم متغلبان نکند و از احوال ملک خود باخبر نباشد و بر رعایا و زیردستان ظلم رود، مرتبه مرتبه مملکت روی به خرابی کند و رعایا و زیردستان متفرق و پراکنده، بلکه مستأصل شوند و چون ملک خراب و رعایا پریشان باشند خزانه و لشکر نیز خراب و بی سرانجام باشد. دشمنان اطراف را طمع در ملک به هم رسد و بنا بر آن که پادشاه ظالم است امداد و اعانت الهی نیز با آن دشمنان باشد و سپاه دعای مظلومان نیز یاری آن جماعت دهد. بالأخره ایشان را غلبه و استیلا دست دهد و استیصال آن پادشاه ظالم، ایشان را به اسهل وجهی میسّر گردد.[58]

مرحله چهارم مرحله سقوط است که برای همه جوامع حتمی خواهد بود.

مسیر و منازل سیر هدایت انسان در تاریخ

چون هدف و غایت انسان ها در تاریخ از نظر سبزواری لقاء الله است، پس هدایت انسان به آن سو مهم ترین مسئله ای است که در دیدگاه وی مورد توجه واقع گردیده است. در مسیر و منازل تاریخ به مراتب و منزلگاه های هدایت انسان با هدف رسیدن به لقاء الله پرداخته است. این مراتب هدایت از نظر او چهار مرحله است: 1ـ مرحله هدایت انبیا؛ 2ـ عصر هدایت به واسطه امامان؛ 3ـ عصر غیبت و هدایت به واسطه علما و مجتهدان؛ 4ـ عصر ظهور.

... و باید بداند که بعد از آن حضرت ائمه اثنی عشر حافظون احکام شرعند و هیچ وقت از امام خالی نیست اگر در بعضی زمان ها مانند زمان ما امام زمان از نظر خلایق مخفی باشد از بدی خلق خواهد بود... تا وقتی که مصلحت تقاضای ظهور آن حضرت کند.[59]

او در جای دیگر می گوید:

خداوند برای هدایت بندگان خویش انبیا را فرستاد. حضرت محمد• خاتم این پیامبران است. پس از وی ائمه دوازده گانه شیعه: از سوی خداوند رهبری مردم را برعهده دارند. در غیبت امام دوازدهم، خلیفه و مقتدا و امام و متّبع مردم، حکیم و مجتهد اعلم است. همه موظفند از مجتهد زنده تقلید کنند.[60]

مسیر و مراتب ایمان (سیر معنوی حرکت انسان در تاریخ)

این مسیر دارای مراتب و منزلگاه های زیر است:

اگر کسی. .. به دل اعتقاد داشته باشد به مرحله ایمان نایل شده است اما اگر کسی به زبان اقرار کند، ولی به دل اعتقاد نداشته باشد از جمله منافقان به حساب می آید؛ مرتبه دوم ایمان، آن است که شخص علاوه بر اعتقاد به دل و اقرار به زبان عامل به مسائل دینی نیز باشد، واجبات را انجام داده و از محرّمات پرهیز کند؛ مرتبه سوم ایمان، مرتبه سابقان و مقربان است. این مؤمنان کسانی هستند که: به غیر خدای عزّوجّل بر هیچ چیز متوجه نشوند... هر چه خدا به ایشان دهد به آن راضی باشند... و این بالاترین درجات و مراتب ایمان است.[61]

به طور کلی سبزواری دو مسیر کلان و کلی را در روند حرکت تاریخ مدنظر قرار می دهد: 1ـ مسیر بندگی خدا؛ 2ـ مسیر بندگی غیر خدا؛ به عبارت دیگر، راه خیر، راه شکرگزاری، راه حق، که به بهشت و لقاء الله منتهی خواهد شد و دیگری راه باطل یا راه کفر که به دوزخ و عذاب الهی منتهی خواهد شد. این دو مسیر کلی حرکت انسان در تاریخ است که از نظر سبزواری انسان می تواند یکی از این دو مسیر را در حرکت تاریخ با اراده و اختیار خود اختیار کند.

برای مثال در ذکر حکایتی از ملکی جبار نام می برد به نام کنعان که ادعای الوهیت می کرد. در آن سرزمین ذی الکفل مردم را به خدا دعوت می کرد تا آن که کنعان متوجه می شود و در پس سؤال و جوابی می پرسد:

مرا خبر ده که کسی که عبودیت و بندگی خدای آسمان و زمین می کند جزای او چیست؟ ذوالکفل گفت: جزای کسی که طاعت و بندگی خدای تعالی می کند ثواب و دخول در بهشت است. کنعان گفت: بهشت چیست؟ ذوالکفل گفت: بهشت عبارت از سرایی است که خدای تعالی به ید قدرت خود جهت مسکن و مأوای اولیای خود آفریده. .. کنعان گفت: سزای کسی که عبادت و بندگی خدا نکند چیست؟ ذوالکفل گفت: سزای او آتش جهنم و عذاب الیم است.[62]

غایت تاریخ از دیدگاه سبزواری

هر موجودی در عالم، چه طبیعی و چه صناعی، غایت و کمال و غرض خاصی دارد که به سبب آن ایجاد شده و تاریخ نیز به عنوان موجودی مستقل و زنده و پویا هدفی را دنبال می کند. سبزواری برای تاریخ مسیر و منازلی را مدنظر گرفته و با توجه به آن مسیر و منازل، غایات متفاوتی برای تاریخ ذکر می کند. از نظر وی به طور کلی و جامع هدف انسان در حرکت تاریخ رسیدن به رستگاری و لقاءالله است و این غایت و نهایت همه چیز است. انسان در این جهان مسافری است که خدا او را آفریده و به سوی او یعنی جهان آخرت در حرکت است. بنابراین لازم است تدبیر زندگی به گونه ای باشد که هر روز به خدا و آخرت نزدیک تر شود.[63]

اما لقاء الله و رستگاری همانا در جوار الهی ودر بهشت خداوند زیستن است و این هدف و نهایت سیر انسان در تاریخ تنها زمانی حاصل می گردد که انسان در مسیر حق و بندگی خداوند گام بر دارد. در غیر این صورت مسیر بندگی غیر خدا و راه کفر و باطل نهایت آن دوزخ و عذاب الهی خواهد بود؛ اما این هدف انسان در حرکت تاریخ نیست، بلکه بر حسب اختیار، انسان خود این راه را برگزیده در نتیجه به جای لقاء الله به عذاب الهی منتهی گردیده است. به عبارت ساده تر، به حسب راه خیر در نهایت انسان به بهشت منتهی می گردد و به حسب مسیر شر در نهایت انسان به جهنم خواهد پیوست.

بنابراین این جهان، مکان و محل آرام نیست، بلکه چون بازارچه ای است که بر سر راه بادیه ساخته اند تا مسافران از آن جا زاد و توشه بردارند، تمام آدمیان مسافرند... بهشت یا دوزخ، نقطه پایانی سفر است و از آن دیگر به جایی سفر واقع نمی شود هر که در دنیا هست یا تحصیل سعادت منزل بهشت یا شقاوت منزل دوزخ می کند.[64]

اما بر طبق دیدگاه سبزواری اهداف جزئی در حرکت تاریخ بر حسب مسیر و مراتب تاریخ متفاوت خواهد بود؛ اما مهم ترین غایت و نهایتی که حکومت ها، دولت ها، جوامع و به طور کلی نهایت منزلگاه هدایت انسان تلقی می شود ظهور حضرت ولی عصر و گسترش عدالت و عدل پروری در جامعه و جهان است و این از نظر سبزواری غایت تاریخ تلقی می گردد که تاریخ به سوی ظهور حکومت آن حضرت در حرکت است؛ به طوری که در هنگامه دعا جهت شاه عباس دوم از خداوند مسئلت دارد حکومت صفویان را آنقدر پایدار کند تا به نهایت خود یعنی ظهور ولی عصر منتهی گردد: «(خداوند) سلطنت آن عالی حضرت بر مفارق عالمیان تا ظهور دولت حضرت صاحب الزمان مستمر و بر دوام بدارد به حق الحق».[65]

پی­نوشت­ها

* استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه باقرالعلومu

** کارشناس ارشد تاریخ از دانشگاه باقرالعلومu

[1]. سید عبدالحسین خاتون آبادی، وقایع السنن والاعوام، تصحیص محمد باقر بهبودی (تهران: کتاب فروشی اسلامیه، 1352) ج3، ص 535 و 501؛ میرزا محمد علی معلم حبیب آبادی، مکارم الآثار (بی جا: بی نا، بی تا) ص 823.

[2]. سید محمد باقر خوانساری اصفهانی، روضات الجنات (تهران و قم: مکتب اسماعیلیان، 1390 ق) ص 68.

[3]. میرزا عبدالرحمان، تاریخ علمای خراسان (مشهد: بی­نا، 1341) ص 231.

[4]. همان؛ مدرس تبریزی، ریحانه الادب (تهران: کتاب فروشی خیام، 1374) ج 5، ص 242.

[5]. میرزا محمد علی معلم حبیب آبادی، پیشین، ص 823.

[6]. آقا بزرگ تهرانی، طبقات اعلام الشیعه (قم: موسسه اسماعیلیان، بی­تا) ص 71.

[7]. میرزا محمد طاهر نصر آبادی، تذکره نصر آبادی، تصحیح وحید دستگردی (بی­جا، کتاب فروشی فروغی، 1361) ص 152.

[8]. همان، آقا بزرگ تهرانی، پیشین، ص 71.

[9]. سید محمد باقر خوانساری اصفهانی، پیشین، ص 69؛ شیخ عباس قمی، مشاهیر دانشمندان اسلام، ترجمه شیخ محمد رازی (تهران: انتشارات کتاب فروشی اسلامیه، 1351) ص 192.

[10]. میرزا محمد طاهر نصر آبادی، پیشین، ص 152؛ سید عبدالحسین خاتون آبادی، پیشین، ص 514.

[11]. آقا بزرگ تهرانی، پیشین، ص 71.

[12]. سید جلال الدین آشتیانی، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران (قم: انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1363) ج 2، ص 490 ـ 491.

[13]. همان.

[14]. انفال (8) آیه 53.

[15]. سبزواری، روضة الانوار عباسی، به تصحیح نجف لک­زایی (قم: بوستان کتاب، 1381) ص 62.

[16]. همان، ص 87.

[17]. نجف لک زایی، اندیشه سیاسی محقق سبزواری، (قم: بوستان کتاب، 1380) ص 327.

[18]. محمد باقر محقق سبزواری «رساله خلافیه»، پیوست اندیشه سیاسی محقق سبزواری، ص 322.

[19]. نجف لک زایی، پیشین، ص 312 ـ 313.

[20]. سبزواری، پیشین، ص 249.

[21]. مرتضی مطهری، آشنایی با علوم اسلامی (قم: انتشارات صدرا، 1379) ج 2، ص 75.

[22]. سبزواری، روضة الانوار عباسی، ص 326 ـ 327.

[23]. همان، ص 87.

[24]. همان، ص 263.

[25]. همان، ص 499.

[26]. همان، ص 482.

[27]. همان، ص 180.

[28]. سبزواری، پیشین، ص 76.

[29]. همان، ص 468.

[30]. همان، ص 469.

[31]. همان.

[32]. نجف لک زایی، پیشین، ص 165.

[33]. ابونصرمحمد فارابی، فصول منتزعه، فصل 58، به نقل از: فرناز ناظرزاده کرمانی، اصول و مبادی فلسفه سیاسی فارابی، ص 315 ـ 317.

[34]. سبزواری، پیشین، ص 466.

[35]. همان، ص468.

[36]. نجف لک زایی، پیشین، ص 246، به نقل از: روضة الانوار عباسی.

[37]. ان لمبتون، دولت و حکومت در اسلام، ترجمه و تحقیق سید عباس صالحی و محمد مهدی فقیهی (تهران: موسسه چاپ و نشر عروج، 1374) ص 443.

[38]. نجف لک زایی، پیشین، ص 201، به نقل از: روضة الانوار عباسی، نسخه خطی، قسم دوم، باب چهارم، فصل دوم.

[39]. همان.

[40]. همان، ص 202.

[41]. سبزواری، پیشین، ص 157.

[42]. همان، ص 337.

[43]. همان، ص 31.

[44]. سبزواری، پیشین، ص 69 ـ 70.

[45]. همان، ص 574.

[46]. یعقوب جعفری، بینش تاریخی قرآن (قم: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1366) ص 36.

[47]. نجف لک زایی، پیشین، ص 190.

[48]. سبزواری، پیشین، ص 180.

[49]. همان، ص 253.

[50]. همان، ص 492.

[51]. سبزواری، روضة الانوار عباسی، ص 468.

[52]. ر.ک: لمبتون، دولت و حکومت در اسلام، ص443.

[53]. ر. ک: محقق سبزواری، روضة الانوار عباسی، ص 469.

[54]. سبزواری، روضة الانوار عباسی، ص 161 ـ 166.

[55]. نجف لک زایی، اندیشه سیاسی محقق سبزواری، ص 327، ص 161، به نقل از: روضة الانوار (نسخه خطی)، قسم دوم، باب اول، فصل اول.

[56]. همان، ص 7 ـ 226، به نقل از: روضة الانوار (نسخه خطی)، قسم دوم، باب چهارم، فصل سوم.

[57]. همان، ص 263.

[58]. محقق سبزواری، پیشین، ص 156.

[59]. سبزواری، «رساله خلافیه»، پیشین، ص 319.

[60]. نجف لک زایی، پیشین، ص 213.

[61]. همان، ص 56.

[62]. همان، ص 144.

[63]. همان، ص 312 ـ 313.

[64]. همان، ص 118، به نقل از: روضة الانوار عباسی، نسخه خطی، قسم اول، باب اول.

[65]. سبزواری، پیشین، ص 63.

فهرست منابع

- قرآن کریم.

- آشتیانی، سید جلال الدین، منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، چاپ دوم، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، 1363.

- تهرانی، آقا بزرگ، طبقات اعلام الشیعه، ج 5، چاپ دوم، قم، موسسه اسماعیلیان، بی تا، و ج 2، اصفهان: موسسه نشر نفائس، مخطوطات، 1351.

- خاتون آبادی، سید عبدالحسین، وقائع السنین و الاعوام، تصحیح محمد باقر بهبودی، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1352.

- الخوانساری الاصفهانی، السید محمد باقر، روضات الجنات، تحقیق و شرح السید محمد علی الروضاتی، اصفهان و تهران، بی­نا، 1382 ق، و تهران و قم، مکتب اسماعیلیان، 1390 ق.

- قمی، شیخ عباس، مشاهیر دانشمندان اسلام، ترجمه شیخ محمد راضی، تهران، انتشارات کتابفروشی اسلامیه، 1351.

- لک زایی، نجف، اندیشه سیاسی محقق سبزواری، چاپ اول، قم، بوستان کتاب 1380.

- محقق سبزواری، محمد باقر، «رساله خلافة»، اندیشه سیاسی محقق سبزواری، چاپ اول، قم، بوستان کتاب، 1380.

- محقق سبزواری، محمد باقر، روضة الانوار عباسی، به کوشش نجف لک زایی، چاپ اول، قم، بوستان کتاب، 1381.

- مدرس تبریزی، محمد علی، ریحانه الادب، چاپ چهارم، تهران، کتابفروشی خیام، 1374.

- مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، ج 2، چاپ بیست و سوم، بی­جا، انتشارات صدرا، 1379.

- معلم حبیب آبادی، میرزا محمد علی، مکارم الآثار، بی جا، بی نا، بی تا.

- میرزا عبدالرحمن، تاریخ علمای خراسان، مقدمه و تصحیص و تحشیه محمد باقر ساعدی خراسانی، مشهد، بی­نا، 1341.

- ناظر زاده کرمانی، فرناز، اصول و مبادی فلسفه سیاسی فارابی، تهران، انتشارات دانشگاه الزهرا، 1376.

- نصر آبادی، میرزا محمد طاهر، تذکره نصر آبادی،تصحیح و مقابله وحید دستگرد، چاپ سوم، بی­جا، کتاب فروشی فروغی، 1361.

- لمپتون، آن، دولت و حکومت در اسلام، ترجمه عباس صالحی و محمد مهدی فقیهی، تهران، نشر عروج، 1374.

 

نظر شما